• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2952روز قبل
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر علیه السّلام در مورد آل بویه

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى از اخبار غیبیه حضرت در مورد دیالمه است كه فرمود:
از دیلمان فرزند صیاد پدید آیند و به پادشاهى رسند، سپس در ادامه فرمود: كار آنها بالا گرفته به گونه اى كه بغداد را تصرف كرده و خلفاء را بركنار مى كنند یكى پرسید: یا امیرالمؤمنین چند سال حكومت مى كنند؟ فرمود: صد سال یا كمى بیشتر.(290)
بویه نام مردى فقیر بود از اهالى دیلم (بخش كوهستانى گیلان را دیلم مى گفتند) كه به صید ماهى اشتغال داشت و از راه فروش ماهى زندگى مى كرد، او پنج فرزند داشت ، دو نفر از آنها مردند و سه پسر او ماندند، خداوند از اولاد او سه فرمانروا قرار داد و نسل آنها گسترده شد به گونه اى كه حكومت آنها ضرب المثل شد.
سه فرزند او به نامهاى على عمادالدولة و حسن ركن الدولة و احمد معزالدولة بودند كه حكومت مستقلى به نام آل بویه را تاءسیس كردند، احمد و حسن دو امیر دیلمى ، از برادر بزرگ خود على عمادالدوله اطاعت كردند، او در اثر رفتار نیكو با مردم آوازه اش كم كم بلند گشت ، و به تدریج بر قلمرو خود افزود تا آنكه در سال 334 هجرى بغداد را فتح و خلیفه را زندانى كردند و چون خلیفه به اطاعت از آل بویه تن داد آنها خلافت او را در ظاهر قبول كردند ولى براى خلیفه عباسى به جز اسم ، اختیار دیگرى نبود.
عمادالدولة برادرش معزالدولة را در بغداد گذاشت و ركن الدولة را در اصفهان و خودش در شیراز اقامت كرد.
و اینكه حضرت خبر داد كه خلفاء را بركنار مى كنند معزالدوله مستكفى را بركنار كرد و المطیع را به جاى او نهاد و بهاءالدولة ابونصر بن عضدالدولة ، طالع را بركنار و القادر را به جاى او نصب كرد.
جمعه 6/6/1388 - 10:26
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر علیه السّلام در مورد ابراهیم بن عبدالله

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى دیگر از پیشگوئیهاى حضرت امیر علیه السّلام در مورد یكى از نوادگان خود یعنى ابراهیم بن عبدالله برادر محمد است .
بعد از كشته شدن برادرش محمد در رمضان سال 145 هجرى ، ابراهیم در بصره خروج كرد، جماعت بیشمارى با او بیعت كردند، منصور كه در آن سال بناء شهر بغداد را آغاز كرده بود، وقتى خبر خروج ابراهیم و غلبه او بر اهواز و فارس و انبوه طرفداران او و بیعت مردم از روى رغبت و اختیار با او را شنید و اینكه هدفى جز خونخواهى برادرش محمد و كشتن منصور ندارد، بسیار نگران و آشفته شد، بناء شهر بغداد را نیمه كاره رها كرد و یكباره از لذات و همسران خود دورى جست و قسم یاد كرد نزدیك زنان نروم و به عیش و لذت نپردازم تا وقتى كه سر ابراهیم را براى من آوردند یا سر مرا نزد او ببرند.
ترسى عجیب در دل منصور افتاده بود زیرا ابراهیم سپاهى یكصد هزار نفر در اختیار داشت اما با منصور بیش از دو هزار نفر نبود، و دیگر لشكریان او در شام و افریقا و خراسان متفرق بودند، ابراهیم به دعوت اهل كوفه به طرف كوفه حركت كرد، اهالى بصره هر چه خواستند او را منصرف كنند نپذیرفت .
منصور عده اى را به فرماندهى عیسى بن موسى به مقابله با ابراهیم فرستاد، دو لشكر در زمین طف كه به باخمرى معروف است با هم روبرو شدند، در همان حمله اول لشكر ابراهیم سپاه عیسى را شكست سختى داد و آنها چنان گریختند كه اوائل لشكر آنها به كوفه رسید.
در این هنگام كه مى رفت كار جنگ یكسره شود و آخرین استقامتهاى جزئى عیسى بن موسى با محدود یارانش در هم شكند ناگهان در بحبوحه جنگ تیرى ناشناس كه تیرانداز و جهت آن معلوم نگشت بر گلوى ابراهیم نشست . در تاریخ آمده است : جنگ تقریبا به نفع ابراهیم پایان پذیرفته بود، باقیمانده سپاه عیسى بن موسى نیز در حال فرار بودند، ابراهیم كه از گرمى جنگ به زحمت افتاده بود دكمه هاى خود را گشود تا اندكى گرما را تخفیف دهد كه ناگهان تیرى شوم از تیراندازى مجهول بر گودى گلوى او فرود آمد، ابراهیم بى اختیار دست به گردن اسب آورد و طبق روایتى بر زمین افتاد و مى گفت : آنچه خدا خواهد همان مى شود، ما تصمیمى داشتیم و خداوند تصمیمى دیگر داشت .
و سرانجام با كشته شدن ابراهیم ، سپاه او آشفته شد، سپاهیان شكست خورده دشمن از فرصت استفاده كردند برگشتند، تنور جنگ دوباره گرم شد، لشكر ابراهیم متفرق شد، و سپاه منصور سر ابراهیم را بریده براى منصور فرستادند.
حضرت امیر علیه السّلام در خبر غیبى خویش به همین حادثه اشاره دارد كه مى فرماید: در سرزمین باخمرى كشته مى شود بعد از آنكه پیروز مى گردد، مغلوب مى شود بعد از آنكه غالب شده است ، و همچنین در حق او فرمود: تیرى مجهول به او مى رسد كه مرگ او در آن است اى ننگ بر آن تیرانداز، دستش شل باد و بازویش سست .(289)

جمعه 6/6/1388 - 10:26
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت در مورد نفس زكیه و شهادت او

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در یكى از خبرهاى غیبى خویش راجع به یكى از اولاد خویش به نام محمد بن عبدالله معروف به نفس زكیة اشاره داشته فرمود: او در (ناحیه ) احجار الزیت (در مدینه ) كشته مى شود!
بسیارى مى پنداشتند كه او همان مهدى موعود است چون همنام پیامبر بوده است . داراى فضائل بسیارى است در هر دو كتف او خال سیاه بزرگى بوده ، مردم با وى بیعت كردند، خود منصور نیز دوبار با وى قبل از خلافت بیعت كرد و او را مهدى موعود مى دانست .
تا آنكه در ایام خلافت منصور همچنانكه در احوالات پدر ایشان عبدالله محض گذشت ، او و برادرش ابراهیم مخفى شدند و منصور پیوسته نگران خروج او بود، روزى با لباس بیابان نشینان او و برادرانش به دیدار پدر كه در زندان منصور بود رفتند و گفتند: اگر اجازه دهى خود را آشكار كنیم ، چرا كه كشته شدن ما دو نفر بهتر از آن است كه عده اى از خاندان پیامبر صلى اللّه علیه و آله وسلم كشته شوند.
عبدالله گفت : اگر منصور زندگى جوانمردانه را از شما دریغ دارد، شما را از مرگ شرافتمندانه منع نمى كند، اشاره به اینكه آماده شوید و بر منصور شورش كنید.
او مدتى در دره ها متوارى بود، خودش گوید: روزى متوجه شدم كه غلامى از مدینه در تعقیب من است ، فرار كردم ، فرزندى كوچك داشتم كه مادرش او را در آغوش كشیده مى گریخت كه ناگاه بچه از دست مادر افتاد و در دره سقوط كرد و تكه تكه شد.
تا اینكه در سال 145 محمد خروج كرد و مدینه را متصرف شد و زندانیان را آزاد كرد، سپس بر مكه و یمن مسلط شد، منصور طى نامه هائى او را امان داد و دعوت به صلح كرد، اما محمد پیغام داد كه بر امان تو چه اعتمادى است و پیمان شكنى او را در مورد ابومسلم و ابن هبیره و عبدالله بن على به او متذكر شد.
سرانجام منصور لشكرى را به فرماندهى برادر زاده خود عیسى بن موسى به جنگ محمد فرستاد، محمد براى اینكه نام یارانش فاش نشود، دفتر اسامى یاران خود را سوزاند، عیسى بن موسى صدا زد:اى محمد براى تو امان است ، محمد گفت : امان شما را وفائى نیست و مرگ با عزت از زندگانى با ذلت بهتر است ، در این هنگام لشكر محمد بى وفائى پیشه كردند، و از یكصد هزار نفرى كه با او بیعت كرده بودند تنها سیصد و شانزده نفر با او بودند، غسل كردند، اسبهاى خود را پى كردند و با آن نفرات اندك سه بار سپاه دشمن را فرارى دادند تا آنكه سرانجام فرمانده دشمن با یك حمله گسترده همگى آنها را نابود كرد.
محمد را در ناحیه احجاز زیت همچنانكه حضرت على علیه السّلام خبر داده بود شهید كردند و سر او را نزد منصور فرستاده و آن را در كوفه نصب كرد.
خواهر و دختر محمد بدن او را برداشتند و در بقیع به خاك سپردند.(288)
جمعه 6/6/1388 - 10:25
دانستنی های علمی
حمله معتصم به روم و تحقق پیشگوئى حضرت

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در سال 223 نوفل سلطان روم با لشكرهاى بسیار و برخى فرمانروایان شهرها بر مرزهاى كشور اسلامى یورش بردند، مردم را قتل عام كردند، به بچه ها نیز رحم نكردند، مردم در مساجد اجتماع كرده ، فریاد مى زدند و كمك مى خواستند.
ابراهیم بن مهدى نزد معتصم آمد و در یك قصیده طولانى معتصم را براى جنگ با سلطان روم تحریك كرد از جمله در اشعار خود گفت :
اى غیرت خدا دیدى كه حرمت زنان مسلمان را بدون گناه هتك كردند، اگر مردان به خاطر گناهشان كشته شدند، گناه اطفال چه بود كه آنها را سر بریدند؟
این اشعار در معتصم به شدت مؤ ثر افتاد فورا از جا برخاست ، فرمان آماده باش و بسیج عمومى داد، لشكرى عظیم كه تعداد آنها را پانصد هزار نفر شمارش كرده اند و از زیادى قابل شمردن دقیق نبود به طرف روم حركت كردند.
رومیان مغلوب شدند، لشكر اسلام دژهاى بسیارى را فتح كردند از جمله شهر عموریه را متصرف شدند و دو نفر از سران آنها به نامهاى ماطس و بطریق كبیر را اسیر كردند، سى هزار نفر از آنان را كشتند، سپس معتصم به جانب قسطنطنیه رفت تا آنجا را فتح كند كه خبر شورش عباس بن ماءمون به او رسید و اینكه عده اى با او بیعت كرده و با سلطان روم نیز همدست شده اند، به ناچار به عجله برگشت و به دفع او پرداخت و عباس را به زندان انداخت .(285)
روایت است كه معتصم در مجلس عیش خود نشسته و جام شرابى در دست داشت كه به او خبر دادند یكى از بانوان محترمه مسلمان را یكى از رومیان در شهر عموریه اسیر كرده و سیلى به صورت زن زده و آن زن با ناله ، فریاد كرده : وا معتصما، آن كافر با حالت تمسخر گفته است : معتصم به نجات تو نمى آید مگر با اسب ابلق .
معتصم با شنیدن این خبر به سختى اندوهگین شد، جام شراب را به ساقى داد و گفت : آنرا نمى نوشم تا آنكه آن زن محترمه را رها كنم و آن كافر را بكشم .
فردا صبح كه هوا به شدت نیز سرد بود و برف مى بارید به گونه اى كه كسى نمى توانست دست خود را بیرون آورد و كمان به دست گیرد، معتصم فرمان بسیج و جهاد داد، و گفت : باید بر اسب ابلق (سیاه و سفید) سوار شوند، هفتاد هزار اسب ابلق برداشتند و به طرف شهر عموریه روم رفتند، شهر را محاصره كردند و سپس آنرا فتح نمودند، معتصم داخل شد و صدا زد: لبیك لبیك ، و این جواب وا معتصماى آن زن بود.
آنگاه آن كافر را كشت و زن را آزاد نمود و سپس به ساقى گفت : اینك شراب مرا حاضر كن و چون حاضر شد، مهر از جام برداشت و گفت : الان شراب بر من گوار شد.(286)

جمعه 6/6/1388 - 10:24
دانستنی های علمی
حمله معتصم به روم و تحقق پیشگوئى حضرت

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در سال 223 نوفل سلطان روم با لشكرهاى بسیار و برخى فرمانروایان شهرها بر مرزهاى كشور اسلامى یورش بردند، مردم را قتل عام كردند، به بچه ها نیز رحم نكردند، مردم در مساجد اجتماع كرده ، فریاد مى زدند و كمك مى خواستند.
ابراهیم بن مهدى نزد معتصم آمد و در یك قصیده طولانى معتصم را براى جنگ با سلطان روم تحریك كرد از جمله در اشعار خود گفت :
اى غیرت خدا دیدى كه حرمت زنان مسلمان را بدون گناه هتك كردند، اگر مردان به خاطر گناهشان كشته شدند، گناه اطفال چه بود كه آنها را سر بریدند؟
این اشعار در معتصم به شدت مؤ ثر افتاد فورا از جا برخاست ، فرمان آماده باش و بسیج عمومى داد، لشكرى عظیم كه تعداد آنها را پانصد هزار نفر شمارش كرده اند و از زیادى قابل شمردن دقیق نبود به طرف روم حركت كردند.
رومیان مغلوب شدند، لشكر اسلام دژهاى بسیارى را فتح كردند از جمله شهر عموریّه را متصرف شدند و دو نفر از سران آنها به نامهاى ماطس و بطریق كبیر را اسیر كردند، سى هزار نفر از آنان را كشتند، سپس معتصم به جانب قسطنطنیه رفت تا آنجا را فتح كند كه خبر شورش عباس بن ماءمون به او رسید و اینكه عده اى با او بیعت كرده و با سلطان روم نیز همدست شده اند، به ناچار به عجله برگشت و به دفع او پرداخت و عباس را به زندان انداخت . (284)
در سال 218 هجرى معتصم به جاى برادرش ماءمون نشست ، نامش ‍ محمد یا ابراهیم بود از علم و ادب بى بهره بود، پدرش هارون او را با غلامى به مكتب مى فرستاد وقتى غلام مرد، هارون به او گفت : اى محمد غلام تو مرد، او گفت : بله و از سختى دبستان راحت شد، هارون فهمید كه او به درس علاقه ندارند، گفت : او را به حال خود واگذارید به این جهت معتصم سواد نداشت .
ولى مردى قوى پنجه و اهل كارزار بود همچنانكه حضرت امیر علیه السّلام خبر داده بود، صاحب فتوحات و پیروزیها بسیارى است .

جمعه 6/6/1388 - 10:23
دانستنی های علمی
پیشگوئى امیرالمؤمنین در مورد معتصم عباسى

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در یكى از خبرهاى غیبى خویش در مورد معتصم عباسى فرمود: بر فراز منبرها از او به میم و عین و صاد یاد مى شود، او مردى است صاحب پیروزیها و نصرت و ظفر، پرچم او بر سرزمین روم به اهتراز درآید، و دژى از شهرهاى آنها را فتح كند از عقوبت او به فرزندان هارون و جعفر مجازات سختى مى رسد، در مؤ تفكة (سرزمین پر باد و شهر لوط) منزل مى كند، عزت عرب را نابود و تركها را به عنوان نزدیكان و وزیران قرار مى دهد.(283)
در سال 218 هجرى معتصم به جاى برادرش ماءمون نشست ، نامش ‍ محمد یا ابراهیم بود از علم و ادب بى بهره بود، پدرش هارون او را با غلامى به مكتب مى فرستاد وقتى غلام مرد، هارون به او گفت : اى محمد غلام تو مرد، او گفت : بله و از سختى دبستان راحت شد، هارون فهمید كه او به درس علاقه ندارد، گفت : او را به حال خود واگذارید به این جهت معتصم سواد نداشت .
ولى مردى قوى پنجه و اهل كارزار بود و همچنانكه حضرت امیر علیه السّلام خبر داده بود، صاحب فتوحات و پیروزیهاى بسیار است .

جمعه 6/6/1388 - 10:23
دانستنی های علمی
خراسان تا خراسان

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در یك پیشگوئى عجیب و كوتاه فرمود: حكومت فرزندان عباس از خراسان مى آید و از خراسان نیز نابود مى شود.(282)
و مى دانیم كه ابومسلم خراسانى از خراسان بنى امیه را نابود كرد و حكومت بنى عباس برقرار شد و سرانجام هلاكو خان مغول نیز از شمال خراسان و آسیاى میانه به آنها حمله كرد و آنها را نابود نمود.

جمعه 6/6/1388 - 10:22
دانستنی های علمی
چاره خواجه نصیرطوسى براى هلاكت مستعصم

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامیكه هلاكو مى خواست خلیفه را هلاك كند برخى از علماء عامه كه در اردوى او بودند هلاكو را از این كار بر حذر داشتند و چنین گفتند: خلیفه از سادات و بستگان پیامبر صلى اللّه علیه و آله است و مصلحت در قتل او نیست ، و اگر كشته گردد زمین خواهد لرزید و لشكر تو را خواهد بلعید و آسمان فرو آید و عذاب نازل شود.
هلاكو با شنیدن این سخنان پوچ واهمه كرد، خواجه نصیرالدین طوسى - كه رضوان خدا بر او باد به هلاكو گفت : این سخنان همگى باطل است ، چرا كه فرزند پیامبر را كشتند ولى آسمان بر زمین نیامد و عذاب نازل نشد با آنكه زمین و آسمان به واسطه او بر پا بود و او بر حق بود، و خون او را به ناحق ریختند و شهیدش كردند، ولى این خلیفه بر باطل و ظالم و غاصب است ، و در قتل او هیچ عذابى نازل نخواهد شد.
علماء عامه باز اصرار كردند و هلاكو را ترساندند، خواجه كه دید نزدیك است توطئه آنها كارساز شود به هلاكو گفت : اگر مى خواهى خون بر زمین ریخته نشود، فرمان بده او را در فرشى بپیچند و آنقدر بمالند كه بمیرد ولى خونش ریخته نشود (و اگر علائم نزول بلا آشكار شد دست بدارند) همین كار را كردند و آنقدر او را مالش دادند تا مرد(279) دمیرى گوید: چنان كار بر مردم سخت شد كه كسى فرصت نوشتن تاریخ مرگ مستعصم و دفن جسد او را نداشت ، ذهبى گوید: گمان نمى كنم خلیفه را كسى دفن كرده باشد.(280)
بارى با كشته شدن مستعصم دوران حكومت پانصد و بیست و چهار ساله بنى عباس به سر آمد و اما اینكه در روایت از او به عنوان بیست و ششمین نفر یاد شده است با اینكه خلیفه سى و هفتمین بود، علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى علیه فرموده است :
یا به خاطر این بود كه او بیست و ششمین از بزرگان آنها بود زیرا بسیارى از آنها مستقل نبوده و مغلوب دیگر حكومتها بودند یا مراد نفر بیست و ششم از اولاد عباس باشد كه در این صورت با انضمام خود عباس ‍ مى شود نفر بیست و ششم . (281) و این خطبه شریفه از معجزات بزرگ حضرت امیر علیه السّلام مى باشد چرا كه این خطبه را محمد بن شهر آشوب متوفاى سال 588 در كتاب مناقب ذكر كرده است در حالیكه كشته شدن مستعصم همچنانكه گفتیم در سال 656 بوده است یعنى نزدیك هفتاد سال قبل از كشته شدن مستعصم .

جمعه 6/6/1388 - 10:22
دانستنی های علمی
 اما آخرین آنها مستعصم مى باشد.

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
كه حضرت اشاره به قتل او نموده فرمود: حكومت از او مى گریزد و شخص احمق زیاده گوئى او را كمك مى كند، گویا او را مى بینم بر روى پل بغداد كشته شده است ، و این به خاطر آنچه خود مرتكب شده مى باشد و خداوند به بندگان خود هیچ ستمى نكند.
در سال 640 هجرى ابو احمد عبداللّه مستعصم به خلافت نشست ، و شانزده سال خلافت كرد، مردى بى كفایت بود و تدبیر مملكت خود را به وزیر خود مؤ ید الدین علقمى سپرد و خود مشغول كبوتربازى و لهو و لذت شد.
در سال 656 هلاكوخان مغول در روز عاشورا وارد بغداد شد، وزیر علقمى به خلیفه گفت : پادشاه تاتار مى خواهد دختر خود را به پسر شما دهد و شما بر خلافت باقى باشید و او با شما مثل سلجوقى باشد با پدران شما، اگر مصلحت مى دانید به نزد ایشان رویم و صلح كنیم تا خونهاى مردم ریخته نشود.
مستعصم كه از خود راءى و تدبیرى نداشت ، حیله وزیر در او تاءثیر كرد و با گروهى از اعیان و بزرگان و علماء به طرف جایگاه هلاكو حركت كرد، هلاكو ایشان را در خیمه اى جا داد، وزیر درخواست كرد تا علماء و فقهاء بغداد در مجلس صلح حاضر شوند، چون همگى حاضر شدند، لشكر تاتار شمشیر كشیدند و همه را كشتند، آنگاه در شهر ریختند و تا چهل روز بغداد را قتل عام كردند گویند بیش از دو میلیون و سیصد هزار نفر را كشتند و نهرها از خون مردم جارى شد و در دجله ریخت .

جمعه 6/6/1388 - 10:21
دانستنی های علمی
 بیست و دومى ایشان المكثفى باللّه است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
كه حضرت او را پیرمرد نامید و فرمود: روزگار او طولانى و مردم در زمان او در توافق هستند. و بنابر سخن علامه مجلسى (ره ) در بحار احتمال دارد كه كلمه بیست و دومین اشتباهى از ناقلین خبر باشد و در اصل بیست و پنجمین یا بیست و ششمین باشد، زیرا بیست و دومین خلیفه عبداللّه است كه معروف به المكتفى باللّه است كه ایام خلافت او را یك سال و چهار ماه ذكر كرده اند اما نفر بیست و پنجم القادر باللّه احمد بن اسحاق است كه عمرش هشتاد و شش سال و خلافتش چهل و یك سال بوده است و یا منظور نفر بیست و ششم باشد كه القائم بامراللّه است و عمرش هفتاد و شش سال و خلافتش چهل و چهار سال و هشت ماه بوده است .

جمعه 6/6/1388 - 10:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته