• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 3042روز قبل
دانستنی های علمی
خبرهائى كه حضرت على علیه السّلام از حوادث گذشته و آنچه در قلبها خطور كرده بیان كرده است .
آگاهى امیرالمؤمنین از دوست و دشمن خود

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در میان اصحاب خود نشسته بود كه مردى از شیعیان حضرت وارد شد و گفت : یا امیرالمؤمنین خدا آگاه است كه من شما را دوست دارم در نهان همانگونه كه آشكارا دوست دارم .
حضرت فرمود: راست گفتى ، براى فقر پوششى بردار كه فقر به طرف شیعیان ما سریعتر مى آید از فرود آمدن سیل به دامنه كوه .
آن مرد با شنیدن این كلمات ، از شوق گریه كرد و رفت .
یكى از خوارج كه در مجلس حضور داشت به رفیق خود گفت : به خدا قسم تا كنون مانند این ندیده ام ، مردى نزد او آمد و اظهار محبت كرد و او هم تصدیق كرد - از قلب او آگاه بود - رفیقش گفت : مساءله اى نیست به هركه بگویند تو را دوست دارم او مى گوید راست مى گوئى .
سپس افزود: عقیده ات در مورد من چیست ، آیا گمان مى كنى من از دوستان او باشم ؟ رفیقش گفت : نه او گفت : الان نزد على مى روم و مانند آنچه آنمرد گفت مى گویم و خواهى دید كه جواب مرا هم مثل آن مرد مى دهد، اینرا گفت و برخاست و مقابل حضرت آمد و همان كلام را گفت : (من تو را در نهان دوست دارم همچنانكه در آشكارا) حضرت امیر علیه السّلام با شنیدن این سخن نگاه عمیقى به او نمود و فرمود: به خدا قسم دروغ گفتى ، نه تو مرا دوست دارى و نه من تو را دوست دارم .
آن مرد منافق براى فریفتن حضرت امیر علیه السّلام گریست و گفت : یا امیرالمؤمنین آیا از من این چنین استقبال مى كنید در حالیكه خداوند خلاف اینرا مى داند، دستت را بگشا (تا به نشان محبت ) با تو بیعت كنم ! حضرت فرمود: به چه شرط؟ گفت : به آنچه زریق و حبتر (اولى و دومى ) انجام دادند حضرت فرمود: دست بردار لعنت خدا بر آن دو، به خدا كه تو را مى بینم كه در مسیر گمراهى كشته شده اى و چهار پایان عراق صورت ترا له كنند به گونه اى كه قوم تو را ترا نشناسند.
چند زمانى نگذشت كه این مرد همراه خوارج نهروان شورش كرد و كشته شد(298)
جمعه 6/6/1388 - 10:32
دانستنی های علمی
آنقدر براى هدایت شما رنج دیدم كه از زندگى سیر شدم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ادامه : سوگند به خدا اگر مى توانستم چاره كلام و مراسله شما را بنمایم (به خلافت شما) حاضر نمى شدم ، آن قدر درباره هدایت شما رنج دیدم كه از زندگى خود سیر شدم و بالاخره تمام گفتار مرا به استهزاء گرفتید و به این وسیله از حق فرار كردید و به باطلى گرویدید كه خدا دینداران خود را به آن عزیز نفرموده و من مى دانم كه در نتیجه بى توجهى به گفتار من به غیر زیان چیز دیگرى برایم نتیجه ندارد، هر وقت شما را به پیكار با دشمن خودتان دعوت كردم زمین گیر شدید و از من درخواست تاءخیر نمودید مانند كسى كه وام طولانى از كسى گرفته (و اكنون كه هنگام پرداخت رسیده باز هم مهلت دیگرى مى خواهد)
هر گاه در زمستان مى گفتم براى جنگ آماده شوید مى گفتید: اكنون هوا بسیار سرد است و اگر در تابستان مى گفتم آماده كارزار شوید مى گفتید: اكنون هوا به شدت گرم است به ما مهلت بده تا گرما برطرف شود! و این همه براى فرار از بهشت مى باشد، هرگاه شما از گرمى و سردى هوا عاجز باشید، سوگند به خدا از گرمى شمشیر عاجزتر و درمانده ترید، انالله و انا الیه راجعون اى كوفیان به من خبر رسیده كه (یكى از فرماندهان معاویه ) اخوغامد با چهار هزار نفر شبانه به شهر انبار (یكى از شهرهاى عراق است ) یورش برده و اموال آن را به تاراج برده و با آنها مثل كفار برخورد كرده و فرماندار من - حسان - را با عده اى از مردان شایسته و با فضل كه اهل عبادت و شرافت بوده اند كشته است . و سپس شهر را غارت كرده است .
خدا همه آنها را در بهشت هاى پرنعمت خود جاى دهد و اطلاع یافته ام عده اى از شامى ها بر زن مسلمان و یا غیر مسلمان كه با مسلمانان تعهد دارند وارد شده حجاب او را دریده و مقنعه از سرش گرفته و گوشواره از گوشش ربوده و دست بند خلخال از دست و پا و بازوانش در آورده و او چاره اى نداشته جز اینكه كلمه استرجاع بگوید و مسلمانان را به یارى خود بخواند ولى كسى او را یارى ننماید و از او فریادرسى نكند. پس اگر مؤمنى بر این حادثه از غصه جان دهد نزد من مورد ملامت نیست بلكه او نزد من نیكوكار و خوش كردار است . شگفت ، تمام شگفت اینجاست كه چگونه این مردم در پیشبرد باطل خود كوشا و شما از تقویت حق خودتان سستى مى ورزید، شما را هدف گرفته اند ولى شما آنها را هدف قرار نمى دهید! با شما مى جنگند ولى شما با آنها پیكار نمى كنید خداوند نافرمانى مى شود و شما راضى هستید!
الهى هیچ گاه از خیر و خوشى بهره مند نگردید شما همچون اشتران پراكنده اى هستید كه ساربانشان را از دست داده هرگاه آنها را از گوشه اى گرد آورند از جاى دیگر متفرق مى شوند.(297)
جمعه 6/6/1388 - 10:32
دانستنی های علمی
مرگ در كمین من است آن قاتل بدبخت كجاست ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سوگند به خدا دوست مى دارم خدا مرا از میان شما به رضوان خود ببرد و همانا مرگ قدم به قدم در كمین من است ، چه چیز مانع است آن بدبخت ترین امت (ابن ملجم ) را كه بیابد و محاسن مرا به خون سرم رنگین سازد؟ و این بیان ، فرموده و وعده پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله و سلم بود كه مرا از سرانجام خبر داد و افترا نمى زنم زیرا كسى كه افترا زند زیانكار است و نجات با پرهیزكاران و راستگویان است .
اى كوفیان شب و روز آشكار و نهان شما را به جهاد با این مردم دعوت كردم و گفتم پیش از آنكه آنها به پیكار با شما قیام كنند با آنان بجنگید زیرا هیچ گروهى در درون خانه نجنگیده جز اینكه بیچاره شده .
شما بر خلاف انتظار، كار جنگ را به عهده یكدیگر انداختید و گفتار من به گوشتان سنگین آمد، و دستور مرا دشوار انگاشتید و آن را پشت سر انداختید تا مال و ثروت شما به یغما رفت و زشتى ها و ناپسندى ها شب و روز در میان شما افزایش یافت و سرانجام كار گذشتگان براى شما ظاهر شد چنانچه خداى متعال از كار ستمگران و سركشان و ناتوانان از گمراهان چنین خبر داده : ((یذبحون ابنائكم و یستحیون نسائكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظیم ؛ فرزندان شما را مى كشند و زنانتان را زنده مى گذارند و در این پیشامد آزمایش بزرگى است از خداى متعال براى شما.))
سوگند به كسى كه دانه را شكافت و آدمى را جان داده آنچه به شما وعده داده شده فرا رسید من شما را با موعظه قرآنى نصیحت كردم لیكن شما از پندهاى من استفاده نكردید. و شما را با چوب دستى زدم فائده نكرد و با تازیانه كه اقامه حدود مى شود عقاب كردم تغییر رویه ندادید و بالاخره دانستم چیزى كه ممكن است شما را تاءدیب كند شمشیر است و بس و من حاضر نشدم براى اصلاح كار شما خود را به فساد اندازم .
لیكن پس از من سلطانى بى باك بر شما مسلط شود كه به پیران شما احترام نگذارد و به خردسالانتان رحم نمى كند و دانشمندانتان را بزرگ نشمارد و حق شما را به عدالت میانتان قسمت ننماید و شما را به سختى بزند و خوار سازد و به شركت در جنگها وادار كند، راهها را بر شما ببندد و كنار درب خود نگه دارد تا بالاخره تواناى شما ناتوانتان را نابود سازد و به غیر از ستمگران كسى از تحت شكنجه امان نخواهد یافت و خداوند جز ستمگران را دور نمى سازد. و چه اندك است آنچه رفته دوباره برگردد و من مى اندیشم كه شما الان در سستى (و خواب ) هستید اى كوفیان من از شما با سه نفر و دو نفر دچارم : كر شنوا، گنگ گویا، و كور بینا و یارانى كه چون با من ملاقات كنند راست نگویند و در هنگام سختیها نتوان به آنها اطمینان كرد. پروردگارا! هیچ امیرى را از ایشان و ایشان را از هیچ امیرى خرسند مفرما و دلهاى آنان را چون نمكى كه در آب باز مى شود متفرق ساز.
جمعه 6/6/1388 - 10:31
دانستنی های علمی
خوب شعار مى دهید ولى در عمل سست هستید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ادامه : سوگند به خدائى كه دانه را شكافت و انسانى را به وجود آورد پس ‍ از مدتى خواهید دید خبر آن را، آنگاه كه نادانى شما، شما را به سوى آن برد و دانش شما سودى ندهد پس زشت باد روى شما اى شبیه مردان كه عقلهایتان مانند عقل بچه هاى خردسال و اندیشه هایتان مانند فكر زنان پشت پرده است .
سوگند به خدا بدانید اى مردمى كه بدنهایتان حاضر است و عقلهایتان غائب . و افكارتان مختلف ، خداوند كسى را كه از شما یارى طلبد عزیز نمى گرداند و دل آنكه شما را در سختى بكشاند آسوده نمى گرداند (شما اهل كمك و جنگ نیستند) و روشن مباد چشم آنكه شما را پناه داد (یعنى امام شما) شما چنان سخن مى گوئید كه سنگ سخت را سست مى كند (هنگام شعار خوب شعار مى دهید) ولى عمل شما دشمن مردد را امیدوار مى كند!
اى واى بر شما بعد از این خانه خویش از كدام خانه دفاع خواهید كرد؟ و در ركاب چه امامى پس از من جنگ خواهید نمود؟ فریب داده شده آن كسى است كه شما او را مغرور ساخته اید.
آنكه به شما دست یافت به پست ترین سهم دست یافت .
من به یارى شما چشم طمع ندارم و گفتارتان را تصدیق نمى كنم خدا میان من و شما تفرقه برقرار سازد و بهتر از شما را روزى من فرماید و بدتر از مرا بر شما مسلط فرماید امام شما از خدا اطاعت مى كند ولى شما او را اطاعت نمى كنید.
ولى پیشواى شامیان نافرمانى خدا را مى كند ولى مردمش از او تبعیت مى كنند، سوگند به خدا دوست داشتم معاویه مردم خودش را با پیروان من مبادله مى كرد همانطور كه دینار را با درهم عوض مى كنند ده نفر از شما از من مى گرفت و یكى از آنها را به من مى داد. سوگند به خداوند كه دوست مى داشتم با شما آشنا نمى شدم و شما هم با من آشنا نمى شدید، اینگونه شناسایى كه موجب پشیمانى شد، شما سینه مرا پر كینه كردید و با سرپیچى كار مرا به تباهى كشاندید تا آنكه كار به جائى رسید كه قریش ‍ گفتند: على علیه السّلام مرد دلاورى است لیكن از فنون نظامى آگاهى ندارد.
آنها را به خدا سوگند باد آیا در میان ایشان یكى مانند من پیدا مى شود كه تا این اندازه در جنگ ممارست داشته و رنج كشیده باشد؟ من هنوز به سن بیست سالگى نرسیده بودم كه قدم در میدان كارزار نهادم و اینك از سن شصت سالگى تجاوز كرده ام ولى فرمان ندارد آنكه اطاعت نمى شود.
جمعه 6/6/1388 - 10:30
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر علیه السّلام در مورد حكومت بنى امیه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ادامه : پس از این عده اى از بنى امیه بر شما مسلط خواهند شد كه هیچ یك از آنها به شما مهربانى نمى نمایند مگر یكى از آنها (كه منظور عمر بن عبدالعزیز است ) بارى تسلط بنى امیه بر شما مردم ، امتحانى است كه آن را خداى متعال مقدر فرموده و بلاشك اتفاق مى افتد.
نیكان شما را مى كشند و بدهاى شما را به بردگى مى گیرند و گنج ها و اندوخته هاى شما را از خلوت خانه هایتان بیرون مى برند، انتقامى است كه به خاطر آنچه از كارهاى خود و صلاح دین و دنیاى خود ضایع كردید مبتلا مى شوید.اى مردم كوفه اكنون مى دهم از كارهائى كه پس از این اتفاق مى افتد تا كاملا مواظب بوده و اهل موعظه بترسند و پند گیرند، مى بینم شما را كه مى گوئید على علیه السّلام دروغ مى گوید چنان كه مردم قریش ‍ همین نسبت را به پیغمبر خود محمد بن عبدالله صلى اللّه علیه و آله وسلم كه پیغمبر رحمت و دوست خدا بود دادند.
واى بر شما بر چه كسى دروغ بستم آیا بر خدا افترا زدم ؟ با آنكه نخستین شخص از مسلمانان من بودم كه او را عبادت كرده و به یگانگى شناختم یا به رسول او به دروغ نسبت دادم ؟ با آنكه من نخستین كسى بودم كه به او ایمان آوردم نبوتش را تصدیق كرده و او را یارى نمودم . حاشا كه دروغى از من سر زده باشد. ولى این سخنان فریبى است كه از آن بى نیازید.

جمعه 6/6/1388 - 10:30
دانستنی های علمی
پیشگوئیها و گلایه هاى عبرت آموز حضرت على علیه السّلام از مردم كوفه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین در یكى از سخنان بسیار مهم خویش به مردم كوفه فرمود:
اى كوفیان شما را براى جهاد با این مردم كوچ دادم ولى حركت نكردید، شنواندم ولى جواب ندادید، شما را نصیحت كردم اما نپذیرفتید. حاضرانى هستید مثل غایب (و بالاخره منظور آن است كه بود و نبودتان یكسان بوده ) من كلمات حكمت آمیز را براى شما مى گفتم از آنها احتراز مى كردید و موعظه هاى سودمند براى شما بیان مى كردم از آنها روى گردان بودید همانند الاغى چند كه از شیر ژیان مى گریزند!
شما را به جنگ با ستمگران مى خواندم هنوز سخن خود را به پایان نرسانیده همه شما مانند ایادى سبا (بچه گان سبا كه در سیل عرم یكى پس ‍ از دیگرى ناپدید شدند و این ضرب المثلى شد براى پراكندگى ) متفرق مى شدید و به مجلس هاى خود برمى گشتید و چهار زانو حلقه وار مى نشینید مثلها مى آورید و اشعار مى خوانید و اخبار روز را پى گیرى مى كنید، به گونه اى كه وقتى از هم جدا مى شوید از روى نادانى و بدون آگاهى از اشعار مى پرسید (شعر و مشاعره براى شما جذاب شده است ) غافلید بدون آنكه پرهیز كنید، تحقیق مى كنید (از مسائل دشمن ) ولى بیم ندارید، جنگ و آمادگى آن را فراموش كرده اید، دلهاى شما از یاد آنها (دشمنان ) تهى شده ، شگفت است تمام شگفت ، و چرا شگفت زده نشوم از گروهى كه بر باطل خود متحد هستند ولى شما از حق خودتان سستى مى ورزید اى مردم كوفه شما مانند زن آبستنى هستید كه فرزندش را سقط كرده و شوهر او مرده باشد و مدتها بدون سرپرست به سر برد و ارث شوهر او به دست دورترین فامیلهاى او بیفتد سوگند به خدائى كه دانه را شكافت و جانداران را به وجود آورد همانا در پشت سر شما آن مرد یك چشم و پشت كننده (به آخرت یا به مردم ) است همو كه جهنم دنیوى است و هیچ چیز باقى نگذارد. و پس از او گزنده درنده اى است كه مال بسیار گرد مى آورد و كسى از او بهره مند نمى شود.
جمعه 6/6/1388 - 10:29
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر در مورد قرامطه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شارح نهج البلاغة معتزلى گوید: از خبرهاى غیبى عجیبى كه از حضرت على علیه السّلام آگاه گردیدم ، خطبه اى بود كه حضرت در آن جنگها را بیان مى نمود و ضمنا به قرامطه اشاره نموده فرمود:
آنها دوستى و طرفدارى از ما را به خود مى بندند و ادعا مى كنند ولى در باطن ، دشمنى ما را پنهان دارند و علامت آن این است كه وارثین (اولاد) ما را مى كشند و جوانهاى ما را از خود دور مى كنند.
سپس شارح نهج البلاغة گوید: آنچه حضرت فرموده بود حقیقت یافت ، زیرا قرامطه گروه بسیارى از خاندان ابوطالب را كشتند كه نامهاى ایشان در كتاب مقاتل الطالبین مذكور است .
رئیس قرامطه مردى بود به نام ابوسعید قرمطى كه در بحرین خروج كرد و كار او بالا گرفت و میان او و لشكر خلیفه المعتضد بالله جنگهاى سختى واقع شد و چند مرتبه لشكر خلیفه را شكست داد و بصره و اطراف آن را غارت نمود.
این ابو سعید پدر ابوطاهر قرمطى است اینان پیوسته در شهرها فساد مى كردند، در سال 287 ده هزار نفر از لشكریان معتضد به جنگ قرامطه رفتند، اینان تمامى لشكر را اسیر كردند و روز دیگر همگى را كشتند و سوزاندند مگر فرمانده آنها عباس بن عمرو را كه تنها به سوى معتضد رها كردند و در ادامه خطبه قبل حضرت امیر علیه السّلام به آن سكوئى كه به آن تكیه مى داد در مسجد كوفه اشاره نمود و فرمود:
گویا حجرالاسود را مى بینم كه در اینجا نصب شده باشد، واى بر آنها، فضیلت آن سنگ در خودش نیست بلكه فضیلت او در جایگاه و مقر آن است (یعنى خانه خدا) مدتى در اینجا مى ماند سپس در آنجا (اشاره به طرف بحرین ) زمانى مى ماند، آنگاه به مكان اصلى خود باز مى گردد.
در سال 317 هجرى ابوطاهر قرمطى ملعون به جانب مكه حركت كرد، اموال حجاج را غارت كردند، مسلمانان را در مسجد الحرام كشتند و اجساد آنها را در چاه زمزم انداختند، در كعبه را كندند و جامه كعبه را برداشتند و میان خود تقسیم كردند، یكى از آنها خواست ناودان كعبه را بكند از بام افتاد و هلاك شد، خانه هاى مكه را كندند و با خود بردند، امیر بغداد و عراق پنجاه هزار دینار داد كه حجر را برگردانند قبول نكردند، مدت بیست و دو سال نزد ایشان بود تا آنكه عبیدالله مهدى كه در آفریقا ریاست داشت براى ابوطاهر نامه اى نوشت و او بر این كار زشت ملامت نمود و لعنت كرد و گفت :
تو ما را رسوا كردى و دولت ما را به الحاد منسوب نمودى ، حجر الاسود را به جاى خود برگردان و اموال مردم را به ایشان پس بده ، به همین جهت قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند.(296)
جمعه 6/6/1388 - 10:29
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر در مورد غرق شدن بصره

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین پس از پیروزى بر سپاه بصره كه به فرماندهى عایشه شورش ‍ كرده بودند در مذمت اهل بصره فرمودند:
شما اى مردم بصرة كه لشكر زن (عایشه ) هستید و پیروان چهارپا (زیرا در جنگ جمل ، شتر عایشه كه سراپا زره پوش بود پرچم را ایفا مى كرد و مردان فراوانى براى سرپا نگه داشتن آن جان دادند، و چون دست یا پاى شتر را قطع كردند، مردان بسیارى به زیر آن رفتند تا سقوط نكند و كشته شدند)
سپس حضرت در ادامه فرمود:
گویا مسجد (جامع ) شما را مى بینم كه چون سینه كشتى شده (آب اطراف آن را فراگرفته چون كشتى روى آب ) و خداوند بر این زمین از بالا و پائین عذاب فرستد تا هركس در میان آن است غرق شود.(293)
در روایت دیگرى فرمود: به خدا قسم این شهر شما در آب غرق شود تا آنجا كه گویا مى بینم مسجد آنرا كه چون سینه كشتى (بر روى آب ) است و یا شتر مرغى كه بر سینه خوابیده .(294)
شارح نهج البلاغه گوید: سخن حضرت به حقیقت پیوست ، و بصره دوبار غرق شد یكبار در دوران خلافت القادر بالله و بار دوم در دوان القائم بامرالله ، كه تمامى شهر غرق شد و جز مسجد جامع آن كه پاره اى از آن مثل سینه مرغ نمایان بود، چیزى نماند همچنانكه امیرالمؤمنین علیه السّلام خبر داده بود، آب از دریاى فارس از مكانى كه به جزیره فارس ‍ اكنون معروف است به آن سرازیر شد، و از طرف كوهى كه به كوه سنام معروف است ، دیوارها و هرچه در شهر بود غرق شد و بسیارى از ساكنین آن هلاك شدند.(295)

جمعه 6/6/1388 - 10:28
دانستنی های علمی
پیشگوئى حضرت امیر در مورد عزالدولة دیلمى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
و در مورد یكى از همین افراد فرموده است : آن خوشگذران ، فرزند آن مرد دست بریده كه پسر عموى او بر روى دجله او را مى كشد.
و این جمله اشاره به عزالدولة بختیار پسر معزالدولة است ، بختیار مردى عیاش و شهوتران و اهل عیش و نوش بود كه فنا خسرو پسر عموى او بر روى دجله او را كشت و حكومت او را تصرف كرد.
پدرش معزالدولة نیز یكدستش را در جنگ از دست داده بود، به همین جهت حضرت او را پسر مرد دست بریده دانست .(292)

جمعه 6/6/1388 - 10:28
دانستنی های علمی
حوادث عجیب و خوش شانسى عمادالدولة

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از عجائب حوادث اینكه عمادالدولة مردى بسیار خوش شانس بوده است ، گویند: هنگامیكه در شیراز بود خزانه او تهى شد و از پرداخت حقوق و هزینه لشكر عاجز ماند به طوریكه خوف اضمحلال دولت او مى رفت و از این جهت غمگین بود، روزى به پشت خوابیده فكر مى كرد، ناگهان مارى را دید كه از جائى از سقف بیرون آمده به جاى دیگر رفت ، دستور داد تا مار را بكشند، وقتى سقف را شكافتند دیدند بالاى سقف ، سقف دیگرى است و میان آن دو صندوقهائى است و در میان آن صندوقها ثروتى عظیم نهفته بود كه پانصد هزار دینار مى رسید.
گویند: روزى سوار بر اسب از جائى مى گذشت پاهاى اسب او در زمین فرو رفت ، وقتى آن جا را شكافتند گنج عظیمى یافتند.
و همچنین در شیراز خیاطى بود كه لباس حاكم را مى دوخت و نزد او از حاكم قبل اموالى به امانت بود، عمادالدولة براى دوختن لباس او را مى خواست ، خیاط كه كر بود گمان كرد راجع به او سعایت كرده اند لذا همینكه عمادالدولة با او صحبت كرد او گفت : به خدا سوگند بیشتر از دوازده صندوق كه نمى دانم درون آن چیست ، چیز دیگرى نزد من نیست ! عمادالدولة تعجب كرد وقتى صندوقها را آوردند مالهاى بسیار و لباسهاى قیمتى در آن بود.
اینها همراه با گنجهائى كه از یعقوب لیث و برادرش عمر و بن لیث به چنگ او آمد سبب رونق كار او شد.(291)
حكومت ایشان همچنانكه حضرت فرموده بود: یكصد و بیست و شش ‍ سال طول كشید.
جمعه 6/6/1388 - 10:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته