• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2955روز قبل
دانستنی های علمی
اطلاع حضرت امیر علیه السّلام از مقتول و قاتل او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
میثم تمار گوید: روزى خدمت امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد جامع كوفه بودم ، اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و یاران حضرت اطراف او حلقه زده بودند، صورت حضرت مانند ماه شب چهارده در میان ستارگان مى درخشید.
در این میان مردى بلند قامت كه لباس بلندى از خز در بر و عمامه زردى بر سر داشت و دو شمشیر بسته بود، وارد مسجد شد و بدون آنكه سلام كند نشست و سخنى نگفت ! همه نگاهها به سوى او خیره شد و توجه مردم را به خود جلب كرد در این هنگام با زبانى كه در نهایت فصاحت بود چون شمشیر برّان فریاد زد:
((ایّكم المجتبى فى الشجاعة و المعمّم بالبراعة ، ایّكم المولود فى الحرم و العالى الشیم ، ایّكم الاصلع الراءس و البطل الدعاس و المضیق للاءنفاس والاخذ بالقصاص ، ایّكم غصن اءبى طالب الرطیب و بطله المهیب و المسهم المصیب و القسم النجیب ایكم خلیفة محمد صلى الله علیه و آله الذى نصره فى زمانه و اعتزبه فى سلطانه و عظم به شاءنه ؟)).
خلاصه آنكه پس از مدح بسیار و بیان فضائل حضرت ، پرسید كدامیك از شما جانشین محمد است همو كه او را در زمان حیات كمك كرد و حكومت او را عزت بخشید و كار او به او بالا گرفت ، در این هنگام امیرالمؤمنین به او فرمود:
چه مى خواهى اى ابا سعد پسر فضل ، پسر ربیع ، پسر مدركة ، پسر نجیبه ، پسر صلت ، پسر حارث ، پسر و عران ، پسر اشعث ، پسر ابى السمع الروى ؟ (حضرت تا نه نسل از اجداد او را نام برد) بپرس از هر چه كه مى خواهى ، منم گنجینه علم پیامبرى . آن مرد گفت : به ما خبر رسیده كه شما وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله و جانشین او در قوم او و آسان كننده مشكلات هستید.
من نماینده شصت هزار نفر به نام طایفه عقیمه هستم ، همراه من كشته اى است كه طایفه من در علت مرگ او اختلاف دارند.
آن كشته هم اكنون درب مسجد است ، اگر شما او را زنده كردى ما یقین مى كنیم شما حجت خدا در زمین و جانشین محمد صلى الله علیه و آله هستید و اگر نتوانستید برمى گردانیم آنرا و مى فهمیم كه ادعاى شما نابجا و مدعى چیزى هستى كه از عهده آن بر نیائى !

جمعه 6/6/1388 - 10:45
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السّلام در مورد خواسته یهود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عبداللّه بن خالد گوید: روزى با امیرالمؤمنین علیه السّلام بودم كه حضرت از كوفه خارج شده به زمین رسیدیم كه آنرا نخله (یا بجله ) مى گفتند در دو فرسخى كوفه .
در این موقع پنجاه نفر مرد یهودى نزد حضرت آمدند و گفتند: توئى على بن ابیطالب پیشواى امت مسلمان ؟ حضرت فرمود: آرى منم آن مرد.
گفتند: در كتابهاى ما نوشته شده است كه (در این حوالى ) سنگى است كه نام شش نفر از انبیاء بر آن نقش بسته ، ما هر چه مى گردیم آنرا نمى یابیم اگر شما امام هستید آن سنگ را براى ما آشكار سازید.
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: دنبال من بیائید گروه یهود دنبال حضرت حركت كردند، در میان صحرا تپه اى بزرگ نمایان شد، حضرت به باد فرمود: این رملها را به حق اسم اعظم خداوند از روى این سنگ دور كن ! اندك زمانى نگذشت (كه با فشار باد متراكم ) رملها كنار رفت و سنگى ظاهر شد.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: این است آن سنگى كه منظور شماست ، آنها نگاه كردند ولى نامهائى كه مى خواستند ندیدند گفتند: سنگى كه ما مى خواهیم نام شش نفر از انبیاء بر آن نقش است ، ما بر این سنگ چیزى نمى بینیم .
حضرت فرمود: آنچه شما به دنبال آن هستید در آن طرف سنگ است كه روى زمین است ، سنگ را برگردانید و نوشته ها را بخوانید.
آن گروه هر چه تلاش كردند نتوانستند سنگ را برگردانند، امیرالمؤمنین علیه السّلام وقتى دید اینها با این جمعیت و تلاش زیاد نمى توانند سنگ را حركت دهند خودش اقدام نمود و با دست تواناى خویش آن سنگ را برگرداند.
یهود نگاه كردند و دیدند نام شش پیامبر بزرگ الهى بر آن نقش است به این ترتیب : آدم ، ابراهیم ، نوح ، موسى ، عیسى و محمد صلى الله علیه و آله .
یهود با دیدن این ادله آشكار و تسلط حضرت بر باد و دانش فراوان حضرت ، یكجا صدا برآوردند به لااله الااللّه و محمد رسول اللّه صلى الله علیه و آله و اینكه شما امیر مؤ منان و سرور اوصیاء و حجت خداوند در زمین هستید، هر كه شما را شناخت رستگار شده و نجات یافته و هر كه با شما مخالفت كرد گمراه شد، مناقب شما بیشتر است از اینكه به اندازه و شماره درآید.(317)
جمعه 6/6/1388 - 10:44
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السّلام به اولین بیعت كننده با ابوبكر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
(315)
وقتى بعد از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مردم با ابوبكر بیعت كردند، سلمان گوید: نزد حضرت على علیه السّلام رفتم ، او مشغول غسل دادن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود، عرض كردم :
هم اكنون ابوبكر بالاى منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله جاى گرفته و به خدا سوگند كه راضى نیست مردم با یكدست با او بیعت كنند بلكه با هر دو دست با او بیعت مى كنند.
على علیه السّلام فرمود:اى سلمان آیا فهمیدى اولین كسى كه بالاى منبر با ابوبكر بیعت كرد كه بود؟
عرض كردم : نمى دانم ، همینقدر دیدم كه در سقیفه بنى ساعده وقتى انصار در انتخاب خلیفه منازعة مى كردند نخستین كسى كه با او بیعت كرد مغیرة سپس بشیر بن سعد و ابو عبیده جراح و بعد از آن دو عمر و سپس سالم مولى ابوحذیفه و معاذبن جبل .
حضرت فرمود: اینها را از تو نپرسیدم آیا مى دانى وقتى ابوبكر بالاى منبر رفت نخستین كسى كه با او بیعت كرد كه بود؟ عرض كردم : نه ولى پیر مردى سالخورده را دیدم كه بر عصاى خود تكیه زده بود و میان دو چشمش اثر سجده زیادى بود و او نخستین كسى بود كه از پله منبر بالا رفت و در حالى كه گریه مى كرد گفت : شكر خداى را كه مرا از دنیا بیرون نبرد تا تو را در این جایگاه دیدم ، دست بگشا، ابوبكر دستش را باز كرد، پیرمرد بیعت كرد و سپس از منبر پائین آمده و از مسجد خارج شد.
على علیه السّلام فرمود: دانستى او كه بود؟ گفتم : نه ، ولى از سخنان او ناراحت شدم زیرا مثل آن بود كه از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله خوشحالى مى كرد.
حضرت فرمود: او ابلیس لعنه اللّه بود، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من خبر داد كه شیطان و سران اصحاب او در غدیر خم كه پیامبر صلى الله علیه و آله مرا براى مردم (به امامت ) نصب كرد، حضور داشتند، آنگاه كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من از شما به خودتان سزاوارترم و به آنها دستور داد تا حاضرین به غائبین برسانند.
در آن هنگام پیروان و ایادى شیطان به ابلیس گفتند: این امت مورد رحمت و محفوظ است ، نه تو و نه ما بر آنها راه نفوذ نداریم ، اینها امام و رهبر خود را پس از پیامبرشان شناختند.
در این موقع شیطان افسرده و ناراحت دور شد.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله به من خبر داد كه چون حضرتش رحلت كند مردم در سقیفه بنى ساعدة با آنكه تو نسبت به حق خودت مخاصمه كرده و استدلال مى كنى با ابوبكر بیعت مى كنند، سپس به مسجد مى آیند و اولین كسى كه بر روى منبر من به شكل پیرمردى با حالت شاد با او بیعت مى كند ابلیس است و چنین و چنان مى گوید، آنگاه در حالیكه به شدت خوشحالى مى كند و با بینى خود سوت مى كشد و جست و خیز مى كند و به دیگر شیاطین گوید:
شما خیال كردید كه مرا بر ایشان راهى نیست ، اكنون دیدید من با آنها چه كردم تا سرانجام دستور خداوند و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را رها كردند.(316)

جمعه 6/6/1388 - 10:43
دانستنی های علمی
آگاهى امیر علیه السلام به حال شیعیان خود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى از شیعیان كه نامش رمیله بود بیمار شد، به گونه اى كه نتوانست به مسجد آید، چند روز بعد كه حالش بهتر شد به نماز آمد، حضرت امیر علیه السّلام به او فرمود:
اى رمیله بیمار شدى ، سپس اندكى در خود سبكى احساس كردى و به نماز آمدى ؟ رمیله گفت : آرى اى سرور من ، شما چطور آگاه شدید؟ حضرت فرمود:
اى رمیله هیچ مرد و زن مؤمنى نیست كه مریض شود مگر اینكه ما نیز ناراحت و غمگین مى شویم ، او دعا نمى كند مگر اینكه ما براى او آمین مى گوئیم ، او خاموش نمى شود مگر اینكه ما براى او دعا مى كنیم ، هیچ مرد و زن مؤمنى در شرق و غرب عالم نیست مگر اینكه ما با او هستیم
جمعه 6/6/1388 - 10:43
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السّلام به فرستاده معاویه و هدف او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در رحبه كوفه مردى نزد حضرت امیر علیه السّلام آمد و خود را از اهل شهر و بلاد حضرت معرفى كرد، حضرت فرمود: تو نه از بلاد من هستى و نه از رعیت من ، ولى ابن اصفر مسائلى را از معاویه پرسیده و او از جواب عاجز مانده و تو را فرستاده تا آنرا از من بپرسى !
آن مرد كلام حضرت را تصدیق كرد و گفت : راست مى گوئى یا امیرالمؤمنین ، معاویه مرا در پنهانى فرستاده و شما بر آن آگاه شدید با آنكه جز خداوند كسى از آن آگاه نبود.(314)
جمعه 6/6/1388 - 10:42
دانستنی های علمی
معرفى جاسوس معاویه و نابینائى جاسوس

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مردى جاسوس به نام عیزار از طرف معاویه در لشكر حضرت امیر علیه السّلام بود كه اخبار را به معاویه مى رساند، حضرت او را متهم به جاسوسى كرد، عیزار منكر شد و گفت : من جاسوس نیستم .
حضرت فرمود: آیا سوگند یاد مى كنى كه جاسوسى نكرده اى ؟ گفت : آرى و قسم دروغ نیز خورد.
حضرت فرمود: اگر دروغ گفتى خداوند چشم تو را كور گرداند.
رواى گوید: جمعه نشده بود كه دیدم عیزار (نابینا شده ) و از خانه بیرون مى آمد در حالیكه كسى دست او را گرفته بود
جمعه 6/6/1388 - 10:42
دانستنی های علمی
خبر داشتن حضرت از مكان اختفاى مروان و ابن زبیر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حضرت امیر علیه السّلام سپاه بصره را شكست داد، زبیر و طلحة كشته و عایشه اسیر و سپاهیان متوارى شدند، (حضرت در شهر بصره مى گذشت كه ) زنى به نام صفیة دختر حارث به حضرت گفت : اى كشنده دوستان و عزیزان و اى جدا كننده بستگان (منظورش خالى كردن عقده خود نسبت به حضرت على علیه السّلام به خاطر كشته شدن بستگان خبیثش بود) حضرت فرمود: من تو را سرزنش نمى كنم بر دشمنى خودت (نسبت به من ) زیرا كه من جد تو را در بدر كشته ام و عموى تو را در جنگ احد و شوهر تو را امروز، و اگر من قاتل دوستان بودم معرفى مى كردم كسانى را كه در این خانه هستند.
وقتى خانه را بازرسى كردند دیدند (دو نفر از سران جنگ جمل ) مروان و عبداللّه بن زبیر در آنجا پنهان شده اند.(312
جمعه 6/6/1388 - 10:41
دانستنی های علمی
خبر دادن حضرت به شغل مخفى مغیرة

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
روزى مغیرة بن شعبة (كه از منافقین و دشمنان حضرت على علیه السّلام است ) نزد حضرت آمد، حضرت مشغول نماز بود، او سلام كرد ولى حضرت به او جوابى نداد! با تكبر گفت : یا امیرالمؤمنین سلام كردم ولى جواب مرا ندادید گویا مرا نشناختید!
حضرت فرمود: به خدا قسم كه تو را مى شناسم ، گویا بوى پشم را از تو استشمام مى كنم !
مغیره با شنیدن این سخن به شدت خشمگین شد و در حالیكه عبایش را روى زمین مى كشید رفت ، برخى از حاضرین گفتند: یا على این چه سخنى بود؟ حضرت فرمود: من درباره او جز حق نگفتم ، به خدا قسم گویا او و پدرش را مى بینم كه در یمن پشم ریسى مى كنند، مردم از این كلام تعجب كردند، زیرا تا به حال هیچكس این گونه نگفته بود(311) یعنى كسى از شغل پائین او و خانواده اش در گذشته آگاهى نداشت .
جمعه 6/6/1388 - 10:40
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السّلام از مكان اسب ثابت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ثابت بن افلج گوید: در دل شبى اسب خود را گم كردم (وقتى ناامید شدم ) خدمت امیرالمؤ منین علیه السّلام آمدم ، چون به در خانه حضرت رسیدم ، قنبر غلام حضرت بیرون آمد و به من گفت :
اى پسر افلج برو اسب خود را از عوف بن طلحه سعدى تحویل بگیر!(310)
جمعه 6/6/1388 - 10:40
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السّلام به مالك اسب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
جویرة بن عبدى با مردى بر سر مادیانى منازعه داشتند و هر یك خود را مالك آن مى پنداشت (وقتى داورى را نزد حضرت على علیه السّلام آورند) حضرت فرمود: هیچكدام از شما شاهد دارید؟ گفتند: خیر، حضرت به جویرة فرمود: اسب را به آنمرد بده ، عرضكرد: بدون هیچ شاهدى اسب را بدهم ؟ حضرت فرمود: به خدا قسم كه من از تو نسبت به خودت آگاهترم آیا فراموش كردى عمل خودت را در جاهلیت و او را به ماجرایش خبر داد.(309)

جمعه 6/6/1388 - 10:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته