• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 3045روز قبل
دانستنی های علمی
چنان داورى كنم كه قبل از من هیچكس جز حضرت داود نكرده باشد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین روزى به مسجد آمد، جوانى را دید كه مى گرید و مردم مشغول آرام كردن وى هستند، حضرت فرمود: براى چه مى گریى ؟ گفت :
یا امیرالمؤمنین شریح قاضى به ضرر من قضاوتى كرده كه نمى دانم چیست ؟ سپس ادامه داد: این چند نفر اشاره به عده اى كه آنجا بودند كرد - با پدرم به سفر رفتند، اینها آمدند ولى پدرم نیامد، پرسیدم پدرم چه شد؟ گفتند: او مرد، گفتم : مال او چه شد؟ گفتند: پدرت مالى باقى نگذارده است . من آنها را نزد شریح قاضى بردم ، او آنها را قسم داد، ولى من مى دانم كه پدرم وقتى به سفر مى رفت اموال بسیارى همراه داشت .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بروید نزد شریح ، همگى نزد شریح آمدند.
حضرت فرمود: اى شریح میان اینها چگونه قضاوت كردى ؟
شریح گفت : یا امیرالمؤمنین این جوان ادعائى نسبت به این افراد داشت كه مدعى است اینها با پدر او به سفر رفته اند ولى پدرش برنگشته است من از اینها سئوال كردم نگفتند: پدرش مرده است ، از مال او پرسیدم ، گفتند: مالى باقى نگذارد.
به جوان گفتم : آیا بر ادعاى خودت شاهدى دارى ؟ گفت : نه ، من نیز (طبق قانون قضاوت ) اینها را قسم دادم ، اینها نیز قسم خوردند.
امیرالمؤمنین (كه بر اسرار و غیبت آگاهى دارد) فرمود: هیهات (هرگز) اى شریح آیا اینگونه داورى مى كنى ؟ شریح گفت : پس چگونه ؟ فرمود: به خدا سوگند در میان اینان چنان داورى كنم كه هیچكس قبل از من جز داود پیامبر صلى الله علیه وآله چنین نكرده باشد! سپس به قنبر فرمود: اى قنبر ماءمورین شرطة الخمیس (342) را صدا بزن ، آمدند، حضرت به هر كدام از آن متهمین یكنفر ماءمور گماشت ، آنگاه به صورت آنها نگاه نموده فرمود: چه مى گوئید؟ آیا مى پندارید من نمى دانم با پدر جوان چه كرده اید؟ اگر چنین باشد من نادان خواهم بود! سپس فرمود: صورت اینها را بپوشانید و از هم جدا كنید، هر كدام را با صورتهاى پوشیده همراه با ماءمورى كنار یكى از اسطوانه ها قرار دادند.
حضرت امیر علیه السلام به نویسنده (منشى ) خود به نام عبدالله بن ابى رافع فرمود: صحیفه و دواتى بیاور (تا اقرار این گروه را بنویسید) امیرالمؤمنین در جایگاه داورى نشست و مردم اطراف حضرت نشستند، حضرت فرمود: وقتى من تكبیر گفتم شما نیز تكبیر بگوئید.
آنگاه فرمود تا یكى از آنها را آوردند و مقابل حضرت نشاندند و صورتش ‍ را باز كردند، حضرت به نویسنده خود فرمود: اعترافات او را بنویس ، آنگاه حضرت به آن مرد فرمود: آن هنگام كه با این جوان حركت كردید چه روزى بود؟ مرد گفت : در فلان روز، فرمود: در چه ماهى ؟ گفت : فلان ماه ، فرمود: چه سالى ؟ گفت : فلان سال ، فرمود: وقتى پدر این جوان مرد شما در چه منطقه اى بودید؟ گفت : در فلان منطقه ، فرمود: در خانه چه كسى فوت كرد؟ گفت : منزل فلان بن فلان فرمود: بیمارى او چه بود؟ گفت : فلان بیمارى ، فرمود: چند روز بیمارى او طول كشید؟: گفت : فلان مقدار، فرمود: در چه روزى مرد، چه كسى او را غسل داد و كفن كرد و چه كفنى بر او پوشاندند؟ چه كسى بر او نماز خواند، چه كسى او را داخل قبر كرد؟
پس از پایان بازجوئى ، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تكبیر گفت ، تمامى مردم نیز تكبیر گفتند. در این هنگام دیگر دوستان او به تردید افتادند و یقین كردند كه رفیق آنها اقرار كرده است ، حضرت دستور داد تا این مرد را به زندان برده و فرمود تا نفر بعدى را بیاورند، او را مقابل خویش نشاند، صورتش را باز كرد سپس فرمود: هرگز، آیا شما مى پندارید كه من از كار شما آگاه نیستم .
آن مرد گفت : یا امیرالمؤمنین ، من یكى از اینها هستم و با كشتن او موافق نبودم و حقیقت را گفت ، آنگاه یكى یكى دیگران نیز آمدند و به قتل و ربودن مال مقتول اقرار كردند، آنگاه حضرت آن نفر اول را نیز دوباره احضار كرد او نیز اقرار كرد و حضرت آنها را مجبور به پرداخت مال و تن دادن به كیفر نمود.

شنبه 7/6/1388 - 13:10
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از حقانیت ادعاى زن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمار یاسر گوید: نزد مولاى خودم امیرالمؤمنین علیه السلام بودم كه سر و صداى عظیمى (مسجد) جامع كوفه را فرا گرفت . حضرت به من فرمود: اى عمار ذوالفقار آن كوتاه كننده عمرها را بیاور!
عمار گوید: آوردم ، حضرت فرمود: اى عمار برو بیرون و آن مرد را از ستم به زن بازدار، اگر بس كرد وگرنه با ذوالفقار جلو او را مى گیرم .
عمار گوید: بیرون آمدم ، مرد و زنى را دیدم كه با هم نزاع مى كردند، مرد افسار شتر را گرفته ، هر كدام مى گوید این شتر، مال من است .
به آن مرد گفتم : امیرالمؤمنین تو را از ستم به این زن نهى مى كند.
مرد (گستاخ ) گفت : على به كار خود مشغول باشد و برود دستش را از خونهاى مسلمانان كه در بصره كشته است بشوید! او مى خواهد شتر مرا بگیرد و به این زن دروغگو بدهد!
عمار گوید: برگشتم تا به مولاى خودم خبر دهم ، ناگاه دیدم حضرت خارج شد و آثار خشم در صورتش نمایان بود، به آن مرد فرمود: واى بر تو، شتر این زن را رها كن ، مرد گفت : شتر مال من است .
حضرت فرمود: اى ملعون دروغ مى گوئى ، مرد گفت : چه كسى به نفع زن شهادت مى دهد؟ فرمود: شاهدى كه هیچیك از اهل كوفه آن را تكذیب نمى كند! مرد گفت : اگر شاهدى راستگو شهادت دهد شتر را به زن مى دهم ، حضرت فرمود: اى شتر بگو مالك تو كیست ؟ ناگاه شتر با زبانى گویا گفت : یا امیرالمؤمنین سلام بر تو، نوزده سال است كه این زن مالك من است ! حضرت به زن فرمود: شترت را بگیر. الحدیث (341)
شنبه 7/6/1388 - 13:10
دانستنی های علمی
حضرت على علیه السلام منافق چاپلوس را رسوا كرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
محمد حنفیة فرزند حضرت على علیه السلام گوید:
امیرالمؤمنین با سلمان فارسى و عمار و صهیب و مقداد و ابوذر از بیرون مدینه برمى گشتند كه به عبدالله بن ابى سلول (منافق ) و یاران او رسیدند.
عبدالله به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گفت :
مرحبا به سرور بنى هاشم و وصى پیامبر خدا و برادر و داماد او و پدر دو سبط، همو كه از مال و جان خود در راه او گذشت .
حضرت فرمود: واى بر تو اى پسر ابى تو منافقى و من به نفاق تو گواهى مى دهم ! عبدالله گفت : آیا اینگونه با من سخن مى گوئى ؟ به خدا كه من ایمان دارم همانند تو و اصحابت .
حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، تو نیستى مگر منافق و چون ماجرا را به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله خبر داد آیات او ل سوره بقره كه در مورد منافقین است نازل شد. (340)
شنبه 7/6/1388 - 13:9
دانستنی های علمی
عالم نصرانى با هدایت حضرت على علیه السلام مسلمان شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
(338)
علامه مجلسى رضوان الله علیه از زید و صعصعة و اصبغ بن نباته و دیگران روایت كرده است كه به اسقف (عالم بزرگ نصارى ) در سرزمین دیلم فارس خبر دادند كه مردى هست كه ناقوس را تفسیر مى كند (منظورشان حضرت على علیه السلام بود).
اسقف گفت : مرا نزد او ببرید كه او را انزع بطین مردى تنومند كه موى جلوى سر او ریخته است خواهم یافت .
وقتى او را نزد حضرت آوردند یكصد و بیست سال از عمرش مى گذشت ، گفت : من صفت این مرد را در انجیل دیده ام ، شهادت مى دهم كه او وصى پسر عموى خود است حضرت به او فرمود: براى ایمان آوردن آمده اى آیا مى خواهى رغبت تو را زیاد كنم ؟ عرض كرد: آرى ، فرمود: لباس خود را درآور تا آن علامتى را كه میان دو كتف توست به اصحاب نشان دهم .
اسقف با شنیدن این سخن صدا زد: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد عبده و رسوله ، آنگاه ناله اى كرد و جان داد!
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در اسلام اندكى زیست اما در جوار خداوند بسیار متنعم شد. (339)

شنبه 7/6/1388 - 13:9
دانستنی های علمی
تاءسف سلمان در هنگام مرگ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامیكه سلمان از دنیا مى رفت سعد بن ابى وقاص به عیادت او آمد، به او گفت : چگونه اى ؟ حالت چطور است ؟ سلمان گریست ، سعید گفت : چرا گریه مى كنى ، پیامبر تا دم مرگ از تو راضى بود، تو از كسانى هستى كه نزد حوض (كوثر) پیش حضرت مى روى (نه از آنها كه پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: عده اى از اصحاب مرا از حوض درو مى كنند چون بعد از حضرت مرتكب خیانتهایى شده اند).
سلمان گفت : به خدا سوگند كه من به خاطر مرگ بى تابى نمى كنم و نه به خاطر غصه دنیا، گریه من از آن است كه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود و در روایتى گفت : پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله با ما شرط كرد توشه شما از دنیا باید به اندازه بار مسافر باشد و من مى ترسم كه از این مقدار بیشتر داشته باشم .
سعد گوید: من به اطراف او در اتاق نگاه كردم دیدم یك پارچ یا آفتابه و یك لگن براى شستن لباس و یك كاسه یا ظرف پختن غذا بیشتر نبود.

شنبه 7/6/1388 - 13:8
دانستنی های علمی
سلمان دریائى بى كران و مردى از اهل البیت علیهم السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
و من مناسب مى دانم كه فهرستى از فضائل گسترده این مرد بزرگ و ناشناخته و افتخار ما ایرانیان و یار با وفاى حضرت امیر علیه السلام را ذكر كنم .
او از آن سه نفرى است كه روایات مى گوید تنها آنها بعد از پیامبر برجا ماندند و دیگران منحرف شدند. پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: خداوند به من دستور داده كه چهار نفر را دوست داشته باشم سپس ‍ آنها را حضرت على و مقداد و ابوذر و سلمان فارسى معرفى كرد.
امام صادق علیه السلام در مورد سلمان فرمود: سلمان علم اول و آخر را پیدا كرد و او دریائى بیكران است و او از ما اهل بیت است .
در حدیث دیگرى حضرت صادق علیه السلام فرمود: سلمان اسم اعظم را مى دانست . او آنقدر در دانش و اسرار الهى عمیق بود كه روایات مى گوید: اگر ابوذر آنچه در دل سلمان بود مى دانست او را مى كشت .
حسن بن منصور گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم : آیا سلمان محدث بود؟ (از غیب با او صحبت مى شد) حضرت فرمود: آرى ، گفتم : چه كسى با او سخن مى گفت ؟ فرمود: فرشته اى بزرگوار، عرض كردم : وقتى سلمان چنین باشد صاحب او (حضرت امیر علیه السلام ) چه خواهد بود؟ حضرت فرمود: به كار خودت مشغول باش .
و جمله ((سلمان منا اهل البیت ؛ سلمان از ما خانواده است ))، در روایات بسیارى آمده است ، حضرت باقر علیه السلام فرمود: نگوئید سلمان فارسى بگوئید سلمان محمدى او مردى از ما خاندان است .(337)
شنبه 7/6/1388 - 13:8
دانستنی های علمی
رسوایى ابن جوزى توسط یك بانوى زیرك

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حكایت جالبى متناسب با همین جریان مشاهده كردم كه ذكر آن خالى از لطف و فایده نیست .
یكى از علماء اهل سنت كه معروف به ابن جوزى است روزى سخنى فراتر از دهان خود بر زبان آورد و خواست همچون امیرالمؤمنین علیه السلام ادعایى كرده باشد. او بر فراز منبر صدا زد: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسید قبل از اینكه مرا نیابید!.))
در این میان بانویى آگاه و زیرك از او پرسید: آیا درست است كه حضرت على علیه السلام براى غسل و كفن و دفن سلمان یك شب (از مدینه به مدائن ) رفت و آن مراسم را انجام داد و برگشت ؟ ابن جوزى گفت : اینگونه روایت شده است .
آن زن ادامه داد: آیا درست است كه جنازه عثمان سه روز در مزبله افتاده بود و حضرت على علیه السلام (در مدینه ) حاضر بود (و اقدامى نكرد؟) ابن جوزى گفت : آرى ، آن زن گفت : پس یكى از آن دو اشتباه بود!
ابن جوزى كه از جواب این زن عاجز شده بود گفت : اى زن اگر تو بى اجازه شوهرت از خانه بیرون آمدى ، لعنت خدا بر تو و اگر با اجازه او بوده ، لعنت خدا بر او. در این هنگام كه آن زن ، ابن جوزى را درمانده دید تیر خلاص را به او زد و گفت :
عایشه كه به جنگ با على علیه السلام (از خانه ) خروج كرد آیا با اجازه (شوهرش ) پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم بود؟
ابن جوزى چنان درمانده شده بود كه ساكت گردید و جوابى نداد.(336)
مؤ لف گوید: و این نیز تحقق دیگر از پیشگوئیهاى امیرالمؤمنین علیه السلام بود كه فرمود: هر كه بعد از من چنین ادعایى كند خداوند او را رسوا مى نماید.
شنبه 7/6/1388 - 13:7
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت از مرگ سلمان و طىّ الارض حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
جابر انصارى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام با ما نماز صبح را در مدینه خواند، پس از آن روى مبارك را به طرف ما كرده فرمود: خداوند اجر شما را در مرگ برادرتان سلمان عظیم گرداند، آنگاه حضرت عمامه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم را بر سر گذارد و بر استرى به نام عضبا سوار شد و به قنبر فرمود:
اى قنبر ده قدم به شمار، قنبر گوید: ده قدم شمردم خود را بر در خانه سلمان در مدائن دیدم .
زادان (گویا همشهرى سلمان بوده است ) گوید: وقتى زمان وفات سلمان نزدیك شد به او گفتم : چه كسى تو را غسل مى دهد؟ گفت : آنكه پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم را غسل داد (یعنى حضرت على علیه السلام ) گفتم : تو در مدائنى و على در مدینه گفت : اى زادان وقتى چانه مرا بستى ، صداى در را مى شنوى .
زادان گوید: چون چانه او را بستم ناگاه صداى درب را شنیدم ، بلافاصله در را باز كردم دیدم امیرالمؤمنین على بن ابیطالب است فرمود: اى زادان سلمان فوت كرد؟
عرض كردم : آرى حضرت داخل شد و پارچه را از صورت سلمان برگرفت در این حال سلمان تبسمى كرد! حضرت فرمود:
خوشا به حال تو اى بنده خدا، وقتى نزد پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم رفتى مصیباتى را كه بر برادرت وارد شده بگو، سپس حضرت مشغول كارهاى او شد (غسل و كفن و نماز) وقتى حضرت بر سلمان نماز مى خواند تكبیرى با عظمت از حضرت شنیدم و با حضرت دو مرد را دیدم یكى جعفر (طیار برادر گرام حضرت امیر علیه السلام ) و دیگرى خضر پیامبر علیه السلام بود و همراه هر كدام از جعفر و خضر هفتاد صف از ملائكه در نماز بر سلمان حاضر شدند در هر صفى یك میلیون فرشته بود.(335)

شنبه 7/6/1388 - 13:7
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت از عاقبت ابن كوا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مردى به نام ابن كوّا از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد این آیه مباركه ((قل هل اءنبؤ كم بالاءخسرین اعمالا))(333) سئوال نمود، حضرت فرمود: اینها اهل كتاب هستند زمانى بر حق بوده سپس در دین خود بدعت گذاردند و گمان مى كنند كه كار نیكى انجام داده اند.
سپس حضرت از منبر فرود آمده و دست خود را بر كتف ابن كوا زده فرمود:
اى ابن كوّا اهل نهروان نیز از ایشان دور نیستند! او گفت : اى امیرالمؤمنین من غیر از شما را نمى خواهم و از دیگرى (مخالفین ) سئوال نمى كنم (شما را امام مى دانم ) اصحاب گویند: در جنگ نهروان ، ابن كوّا جزء خوارج (سپاه دشمن ) دیدند كه بر علیه حضرت مى جنگید، یكى به او گفت : مادرت به عزایت نشیند، تو آن زمان از امیرالمؤمنین سئوال مى كردى و امروز با او جنگ مى كنى ؟
در این میان مردى بر او حمله كرد و با ضربه نیزه او را به جهنم واصل كرد.(
شنبه 7/6/1388 - 13:7
دانستنی های علمی
آگاهى حضرت امیر علیه السلام از گفتگوى عمرو با زن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمرو بن حریث بعد از گفتگو نزد حضرت برگشت ، حضرت به او فرمود: اى عمرو چرا و به چه حقى آن سخنان را در حق من روا داشتى (ساحر و كاهن و مخدوم ) آگاه باش به خدا قسم كه سخن آن زن درباره من از تو بهتر بود، و من و تو هر دو مقابل خداوند خواهیم ایستاد بنگر چه گریزى از خداوند دارى ؟
عمرو گفت : یا امیرالمؤمنین من از خداوند استغفار مى كنم و از شما معذرت مى خواهم ، مرا ببخش . خدایت ببخشاید.
حضرت فرمود: نه به خدا قسم من هرگز این گناه را بر تو نمى بخشم ، تا من و تو در مقابل آن (خدائى ) كه ظلم نمى كند بایستیم .(331)
مؤ لف گوید: اینكه حضرت امیر علیه السلام عمروبن حریث را نبخشود با آنكه حضرتش دریاى رحمت الهى است به جهت نفاق و كینه اى بود كه در دل عمرو بود و توبه نكرده بلكه تظاهر مى نمود.
و این عمرو بن حریث همان است كه وقتى عبیداللّه از او خواست تا میثم را معرفى كند گفت : میثم تمار دروغگو و طرفدار آن مرد دروغگو على بن ابیطالب است ، میثم گفت : اى امیر او دروغ مى گوید: بلكه منم راستگو طرفدار آن مرد راستگو على بن ابیطالب كه به حق امیر مؤمنان است ، و در ترجمه او وى را به عنوان كافر بى دین و دشمن خدا و فرماندار بنى امیه معرفى كرده اند.(332)
شنبه 7/6/1388 - 13:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته