• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1242
تعداد نظرات : 283
زمان آخرین مطلب : 5688روز قبل
دانستنی های علمی

إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُونَ ﴿٦﴾

به یقین در رفت و آمد شب و روز و آنچه را خدا در آسمان ها و زمین پدید آورد، برای گروهی که همواره تقوا پیشه اند، نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست.

Verily, in the alternation of the night and the day, and in all that Allah hath created, in the heavens and the earth, are signs for those who fear Him

 سورة یونس

سه شنبه 2/7/1387 - 14:51
دانستنی های علمی
ناگفته‌هایی از زبان فارسی

ü آیا می‌دانستید برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟

آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü آیا می‌دانستید که بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند در نمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساختة ترکان عثمانی است. از آن زمره‌اند:

ابتدایی (عرب می‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند:

رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ü آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟ این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:

از عربی:

فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

از روسی:

استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یك جام به افتخار دوست بوده است که از سدة ١۶ میلادی از راه زبان‌ تركی وارد زبان روسی شده و به شكل استكان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند.

سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است كه از راه زبان تركی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامة ملی زنانة روسی گفته می‌شود كه بلند و بدون آستین است.

پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.

واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند:

کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همة زبان‌های اروپایی هست.

شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود.

کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود.

کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود.

پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود.

مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود.

شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود.

بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد.

لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.

خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود.

کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود.

ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.

برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:

Roxane که از واژة فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.

Jasmine که از واژة فارسی یاسمن و نام گلی است.

Lila که از واژة فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.

Ava که از واژة فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.

واژه‌های فارسی موجود در زبان‌های عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.

ü آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندة خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟

امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند).

در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتة او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.

ü آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدة آن وارد زبان عامة ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید:

هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.

چُسان فُسان: از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.

زِ پرتی: واژة روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.

شِر و وِر: از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.

فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند.

اسکناس: از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.

فکسنی: از واژة روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.

لگوری (دگوری هم می‌گویند): یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها است که به زبان آلمانی به فاحشة کم‌بها یا فاحشة نظامی می‌گفتند: Lagerhure.

نخاله: یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.

 

سه شنبه 2/7/1387 - 14:32
دانستنی های علمی
رمضان و سی سال ربنای شجریان

سفره افطار ما ایرانیان سی سال است که با ربنای استاد شجریان و اذان موذن زاده اردبیلی رنگ و بوی دیگری یافته است و چه بسا بسیاری از هموطنان خارج از کشور که آنها هم با گوش سپردن به ربنای استاد روزه خود را باز می کنند .

به گزارش خبرنگار مهر، مراحل ضبط و تولید ربنای استاد شجریان توسط زنده یاد حسین صبحدل که خود او نیز یکی از استادان تلاوت قرآن و موسیقی بود شکل گرفت ؛ وی در جلسات مذهبی آیت الله طالقانی در مسجد هدایت، نشو و نما یافت و بعدها مسئولیت برنامه های مذهبی حسینیه ارشاد را نیز به عهده گرفت و شاگردان بسیاری نیزتربیت کرد.

حسین صبحدل پس از پیروزی انقلاب از سوی نخستین رئیس رادیو و تلویزین انقلاب عهده دار برنامه های مذهبی این سازمان شد که یکی از موفقیت های حضور او در این سمت خلق ربنای محمدرضا شجریان بود.

ربنای استاد مسلم آواز موسیقی ایرانی با پشتوانه آموزش های دوران جوانی او و در روزهایی که در محضر پدر آموزش های قرآنی می دید شکل گرفته است و در تیرماه سال 1358 برای نخستین بار در یک استدیویی ضبط شد؛ این قطعه بعدها در آلبوم " به یاد پدر" ضبط و اجرا شد.

استاد محمدرضا شجریان درباره چگونگی اجرای این اثر می گوید : "انگیزه اصلی من درخواندن این دعا تدریس آن به دو هنرجو بود و پس از اینکه این قطعه کامل شد برای ضبط امتحانی به همراه این دو شاگرد به یکی از استودیوها رفتیم و این دعا را بدون هیچ زمینه قبلی اجرا کردم و نسخه ای از این اجرا را را برای آموزش شاگردانم به آنها دادم اما پس از مدتی این قطعه بدون اجازه از رادیو پخش شد".

آواز ربنا طبق سنت اجرایی این دعاها روی الحان قرآنی خوانده شده است این قطعه از دستگاه "رست" یا "راست" شروع شده و در خاتمه به دستگاه "عجم" (شبیه ماهور) مدلاسیون می شود ( نام عجم براین دستگاه که یکی از دستگاههای هفتگانه قرآنی است نشان دهنده عدم وجود چنین دستگاهی در الحان قدیم عربی است.)

آواز ربنا که در حقیقت می توان آن را تلاوت آوازی قرآن کریم نامید(چون با هر یک از قرائت های 7 گانه مشهور قرآن کریم متفاوت است ) ، بیان آوازی آیات 193 و 194 سوره مبارکه آل عمران است که آیه شریفه 193 را اساتید حوزه ادبیات و شعر بهترین ملاک و برترین نمونه صنعت ترصیع ( مرصع کاری ، جواهرنشاندن )دانسته و به دانشجویان خویش چون تمثیل و استناد و مدل و الگو توصیه می نمایند

سه شنبه 2/7/1387 - 14:18
دعا و زیارت

امام على(ع) و اعتراف به خطا

ش19) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرماید: (فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطىء) این چگونه با عصمت ائمه(علیهم السلام) سازگار است؟

پیش از آنكه به پاسخ بپردازیم، ترجمه قسمتى از خطبه مورد پرسش را زینت بخش گفتار خویش مى سازیم

با من چنان كه با سركشان گویند سخن مگویید و چونان كه با تیزخویان كنند از من كناره مجویید و با ظاهر آرایى آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید... پس، از گفتن حق یا راى زدن در عدالت باز مایستید، كه من از پیش خود نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خویش از خطا ایمنم، مگر اینكه خدا مرا در این كار كفایت كند كه از من بر آن تواناتر است.(179)م

براى دستیابى به پاسخ این پرسش، توجه به چند نكته ضرورى است

ش1) براى آن كه از هرگونه پیش داورى در امان بمانیم و حقیقت اندیشه امام على(علیه السلام) را دریابیم، باید به همه سخنان پیشوایان دینى یكجا نظر اندازیم و گفتارهاى متشابه را در پرتو محكمات تفسیر نماییم. در اینجا از میان روایات فراوانى كه در خوان گسترده معارف اهل بیت یافت مى شود،(180) تنها به ترجمه روایتى از امیرمؤمنان على(علیه السلام)م بسنده مى كنیم كه در آن، امام را از هرگونه لغزشى در امان مى خواند و روى گردانى مردم از معصومین را موجب شگفتى مى داند

امام از تمامى گناهان معصوم است... در بیان حكم الهى لغزشى ندارد و در پاسخ به خطا نمى رود و از سهو و فراموشى به دور است... (شگفتا كه مردم) از اینان ـ كه خداوند اطاعت از آنان را واجب نموده و از لغزش و فراموشى در امانند ـ روى برتافتند و احكام الهى را از اهلش فرا نگرفتند.(181)م

ش2) عصمت از خطا رابطه اى جدایى ناپذیر با علم معصومان دارد.(182) امیرمؤمنان، به گفته خود، راه هاى آسمانى را بهتر از راه هاى زمینى مى شناسد(183) و از آغاز و انجام كار هر كس مى تواند گزارش دهد: «به خدا اگر خواهم هر یك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاى او چه بود، توانم. لیكن ترسم كه درباره من به راه غلوّ روید و مرا بر رسول خدا(علیه السلام) تفضیل نهید».(184) كسى كه گستره دانشش چنین است، چگونه نمى تواند راه برون شوى از خطا بیابد؟

ش3) آنچه در بررسى فراز یاد شده، رهزن اندیشه برخى از نویسندگان(185) قرار گرفته، نادیده انگاشتن قیدهایى است كه در آن به كار رفته است. امام على(علیه السلام) از یك سو با بهره گیرى از قید «فى نفسى» بر این نكته انگشت مى گذارند كه هیچ كس بدون دستگیرى هاى الهى گریزى از خطا ندارد. و از سوى دیگر با جمله «مگر آنكه خدا مرا در این كار كفایت كند» همین نكته را با صراحت بیشترى بیان داشته، پدیده عصمت را برخاسته از توفیق الهى مى شمارند.(186)م

نكته در خور توجه آن است كه عصمت، به معناى بى نیازى از تأییدات الهى نیست. چنانكه خداوند متعال در قرآن كریم خطاب به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «گر تو را استوار نمى داشتیم، قطعاً نزدیك بود كمى به سوى آنان متمایل شوى».(187) و نیز از زبان حضرت یوسف این سخن را گزارش مى دهد كه اگر رحمت پروردگار نباشد، از چنگال نفسِ بدفرما نتوان رست: (و ما ابرّىء نفسى ان النفس لامّارة بالسوء الا ما رحم ربّى)(188) به طور كلى، پیشوایان دین همواره كمالات ویژه خود را برخاسته از توفیق الهى مى شمارند; چنان كه انبیاء در برابر مردمى كه بشر بودن آنان را بر نمى تافتند و برخوردارى از وحى را در خور انسان نمى دانستند، بر فضل و عنایات خدا تكیه زده، مى گفتند

(ان نحن الا بشر مثلكم ولكن الله یمّن عَلى من یشاء من عباده)(189)م

ما جز بشرى مثل شما نیستیم، ولى خدا بر هر یك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد

 

... ادامه دارد ...

شنبه 30/6/1387 - 15:53
دانستنی های علمی

فضایل و مناقب حضرت امام حسین (ع)

السلام علیكم ورحمة الله وبركاته

كتاب: سیره معصومان، ج 4، ص 80

نویسنده: سید محسن امین

ترجمه: على حجتى كرمانى

امام حسین (ع) در سایه عنایت و تربیت رسول الله (ص)، فصیح‏ترین مرد عرب قرار گرفت. پدرش امیر المؤمنین (ع)، كسى كه سخن او پس از پیامبر (ص) بالاتر از كلام مخلوق و پایین‏تر از كلام خالق بود. مادرش فاطمه زهرا (س) كه خود از چشمه نطق و بیان پدرش رسول خدا (ص) سیراب گشته بود. بنابراین جاى شگفتى نیست، كه بگوییم هیچ كس در فصاحت و بلاغت به پایه آن حضرت نمى‏رسید. خطابه او در روز عاشورا كه مصائب و مشكلات سراسر وجودش را احاطه كرده و غم و اندوه از هر سو وى را در تنگنا قرار مى‏داد، با این وصف هرگز نلرزید و اضطراب و پریشانى به خود راه نداد، و این خود نشانگر آن است كه بیان او فصیح‏تر و سخن او بلیغ‏تر از هر كس بوده است، و در اجتماع مردم كوفه با دلى قوى و قلبى ثابت و بیانى گویا به سخن پرداخت، چنان كه گویى بیانش چون سیلى است خروشان كه دشمن را از پا در مى‏آورد. سخنى كه در بلاغت و رسایى كلام تا آن زمان هرگز شنیده نشده و بعدا نیز شنیده نخواهد شد. تا آنجا كه دشمن او با شنیدن سخنان كوبنده او مردم را از این امر بازداشت و گفت: واى بر شما . او فرزند همان پدر است. به خدا قسم، چنانچه یك بار دیگر بدین ترتیب براى شما سخن بگوید، هرگز قادر به آزار و یا محاصره او نخواهید بود.

قهرمان مبارزه با ظلم و ستم

امام حسین (ع) تنها قهرمانى است كه در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت انسانى گوى سبقت را از دیگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در یاد او قهرمانانى به وجود آمده است.در بزرگى و بلندى مقام والاى او، كتابها طبع و نشر شده و خطابه‏ها ایراد گردیده و اشعار بسیارى سروده‏اند.

او بزرگ مردى است كه هر فرد آزاده‏اى كه داراى همتى بلند باشد و در هر عصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بیدادگرى ایستادگى كند شایسته است كه از آن حضرت پیروى نماید و در مكتب وى درس زندگى بیاموزد، و آن كس كه از ذلت و خوارى گریزان و پذیراى ظلم و ستم نیست مى‏بایست در جاده آن حضرت گام سپارد.

فداكارى و از خود گذشتگى امام حسین (ع) چنان بود كه عقول را به حیرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشرى را از خود بى خود ساخت و قلبها را اسیر خود كرد.

كدام قهرمانى را مى‏شناسید كه در بزرگى و بلندى مقام و در مبارزه با ستم این گونه در برابر ظلم بایستد و هرگز سستى به خود راه ندهد.كدام بزرگ‏مردى را سراغ دارید كه این چنین عقول و ارواح و قلوب جهانیان را مسخر خود سازد.در میان ملل جهان هرگز همانند او و حتى مشابه این پیشواى بزرگ دیده نشده است.

چنان كه مى‏بینیم، در قرنهاى عدیده و نسلهاى متوالى عظمت امام حسین بن على (ع) جهانیان را به شگفتى و حیرت واداشته، تا آنجا كه نداى الهى او همچنان جاوید و سرمدى باقى مانده است. او كه به تاریخ مبارزه و جهاد مردان حق جلوه ابدى و شكوه جاودانى بخشید، از بیعت با یزید بن معاویه امتناع ورزید، بدین علت كه وى را مردى میگسار و سرگرم كنیزان و رامشگران و بازى با میمونها مى‏دانست و امام معتقد بود كسى كه به كفر و الحاد تظاهر كند و دین را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، هرگز شایسته حكومت بر مسلمانان نخواهد بود. چنان كه به مروان بن حكم مى‏فرماید: زمانى كه امت اسلامى به این مصیبت گرفتار آید و مردى چون یزید حكومت مسلمین را در دست گیرد با اسلام باید خداحافظى كرد، و در جاى دیگر به برادر خود محمد بن حنفیه مى‏گوید:

به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان براى من هیچ گونه جایگاه و پناهگاهى وجود نداشت، باز هم اعلام مى‏كردم كه زیر بار بیعت با یزید بن معاویه نخواهم رفت.

ذكر این نكته لازم است كه آن حضرت، موقعى این سخن را بیان داشت كه اگر با یزید بیعت مى‏كرد، امكانات فراوان و لذایذ بى‏شمارى در اختیارش قرار مى‏دادند و به تعظیم و تكریم وى مى‏پرداختند. ایادى حكومت وى را گرامى مى‏داشتند و هرگز با اراده و فرمان او مخالفت نمى‏كردند، و این، بدان جهت بود كه یزید، به مقام و منزلت او در میان مسلمین به خوبى آگاه بود. از یك سو از مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوى دیگر هشدار معاویه كه قبلا به فرزند خود یزید درباره امام حسین (ع) داده و وى را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران مى‏ساخت.

امام حسین بن على (ع) كه بر تمام علایق و لذایذ حیات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از این امر امتناع ورزید و زیر بار بیعت با یزید نرفت و فرمود:

ما اهل بیت پیامبر و منبع وحى و رسالت هستیم و خاندان ما مركز رفت و آمد فرشتگان است . خداوند ما را در آفرینش بر دیگران مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد . در حالى كه یزید مردى فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هرگز كسى همانند من با یك چنین فردى بیعت نخواهد كرد.

بدین ترتیب امام حسین (ع) با خانواده، همسر و فرزندان خود از مدینه خارج گشت و راه اصلى را در پیش گرفت. اهل بیت آن حضرت به وى گفتند، بهتر است از راه دیگرى حركت كنید تا از دستیابى دیگران مصون باشید. امام (ع) از این امر خوددارى كرد. بزرگوارى او بالاتر از این بود كه ناتوانى و هراسى از خود نشان دهد. پس در پاسخ آنها گفت: به خدا قسم، هرگز از راه اصلى خارج نخواهم شد، تا آنچه را كه اراده خداوندى است انجام گیرد.

زمانى كه حر بن یزید ریاحى در برابر امام حسین (ع) ایستاد و گفت: من به تو هشدار مى‏دهم، چنانچه جنگ را آغاز كنى، ما نیز مبارزه خواهیم كرد، و جان خود را از دست خواهى داد، آن حضرت قاطعانه پاسخ مى‏دهد و به وى خاطر نشان مى‏سازد كه مرگ در راه حق و رسیدن به عزت و شرف از هر چیز آسان‏تر است، و ادامه داده به وى مى‏گوید: تو مرا به مرگ تهدید مى‏كنى. آیا كار شما بدینجا كشیده كه به كشتن من اقدام كنید؟

باز هم مى‏گویم پاسخ من همان است كه برادر اوس گفته است. به این ترتیب كه وى تصمیم گرفت به یارى رسول الله ص برود. در این اثنا پسر عمویش وى را از كشته شدن بیم داد و گفت: به كجا مى‏روى؟ تو در این راه كشته خواهى شد. پس در پاسخ پسر عموى خود اشعارى به این شرح گفت:

سامضى و ما بالموت عار على الفتى

اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

اقدم نفسی لا ارید بقاءها

لتلقى خمیسا فی الوغى و عرمرما

فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

كفى بك ذلا ان تعیش فترغما

به من مى‏گویید، مرو، اما خواهم رفت. مى‏گویید كشته مى‏شوم. مگر مردن براى یك جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقایى و ریاست كشته بشود كه مى‏گویند به هدفش نرسید. اما براى آن كسى كه به منظور اعلاى كلمه حق و در راه حق كشته مى‏شود كه ننگ نیست. زیرا در راهى قدم برمى‏دارد كه صالحین و بندگان شایسته خدا قدم برداشته‏اند. پس چون در راهى قدم برمى‏دارد كه با یك آدم هلاك شده بدبخت و گناهكار مانند یزید مخالفت مى‏كند بگذار كشته بشود.

من جان خود را فدا مى‏كنم و هرگز بقاى آن را خواستار نیستم، و به زودى در میدان جنگ شركت خواهم كرد. شما مى‏گویید كشته مى‏شوم یكى از این دو حال بیشتر نیست، یا زنده مى‏مانم یا كشته مى‏شوم. چنانچه زنده ماندم پشیمان نیستم و كسى نمى‏گوید، تو چرا زنده ماندى. و اگر در این راه كشته بشوم، احدى در دنیا مرا ملامت نخواهد كرد، اگر بداند كه در چه راهى رفته‏ام. در حالى كه براى بدبختى و ذلت تو كافى است كه زندگى بكنى اما دماغت را به خاك بمالند.

حسین بن على (ع) فرمود: با صراحت مى‏گویم. وحشت و ترس از مرگ براى من هرگز معنى و مفهومى ندارد و به خاطر پایدار ماندن مبانى شرف و فضیلت و پیروز گرداندن حق و عدل چیزى را آسان‏تر از مرگ نمى‏یابم.

مرگ در راه عزت و شرف را حیات جاوید مى‏بینم و زندگى با ذلت و خوارى چیزى جز مرگ نخواهد بود.

و باز ادامه داده مى‏گوید: آن كس كه مرا از كشته شدن بیم مى‏دهد چه خطا و اشتباه بزرگى مرتكب شده و چه گمان نابجایى دارد. شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است كه با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خوارى دهم، و خود را از میدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم . و باز بدانها خاطر نشان مى‏سازد كه بالاترین اقدامى كه مى‏توانید انجام دهید كشتن من است، و من مى‏گویم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شیرین است، اما نابودى مجد و بزرگوارى و عزت من، براى شما هرگز امكان پذیر نخواهد بود. پس بدین ترتیب مرا از كشته شدن چه باك؟

او كسى است كه مى‏فرماید: «موت فی عز خیر من حیاة فى ذل»

مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت به مراتب بهتر است.

از شعارهاى روز عاشوراى امام حسین (ع) در واقعه كربلا یكى این است:

الموت خیر من ركوب العار

و العار اولى من دخول النار

و الله من هذا و ذا جارى

مرگ بهتر از ننگ و ننگ نیز به مراتب بهتر از آتش است، خداوند بر هر یك از این دو ناظر خواهد بود.

و آنگاه كه در كربلا وى را از هر طرف به محاصره درآورده و به او پیشنهاد مى‏كنند كه تسلیم حكومت شود و بیعت با یزید را گردن نهد. وى با تندى مى‏گوید: به خدا قسم كه من هرگز بیعت با یزید را نمى‏پذیرم. من هرگز نه دست ذلت به شما مى‏دهم و نه مانند بردگان فرار مى‏كنم.

آرى این حسین بن على است كه مرگ را بر زندگى با ذلت ترجیح مى‏دهد، و براى رهایى از ننگ كشته شدن را انتخاب مى‏كند. او در مقابل لشگر دشمن مى‏ایستد و فریاد مى‏زند این زنازاده پسر زنا زاده (عبید الله زیاد) مرا بر سر دوراهى نگاه داشته است. مرگ یا ذلت. آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات كه ما زیر بار ذلت برویم! هرگز من تن به خوارى نمى‏دهم. خدا و رسول و كسانى كه در دامانهاى پاكیزه تربیت یافته‏اند، پستى را نمى‏پسندند. دور باد ذلت از كسانى كه صاحب روح منیع و بینى غیرتمندند. ما هرگز بندگى فرومایگان را بر قتلگاه كریمان و رادمردان اختیار نمى‏كنیم و مرجح نمى‏داریم.

امام حسین (ع) با فداكارى و جانبازى به سوى مرگ مى‏رود. فرزندان و كودكان و خانواده خود را همراه مى‏برد، تا با جانبازى و وفادارى به عهد خود از دین جدش با آغوشى باز و روحى بخشنده و گذشت و بى آنكه كمترین تردیدى به خود راه دهد، پاسدارى و نگهبانى كند. و چنان كه گویى سخنش از دل برمى‏خیزد در برابر دشمن مى‏ایستد و مى‏گوید:

ان كان دین محمد لم یستقم

الا بنفسى فیا سیوف خذینى

چنانچه دین محمد ص جز با كشتن من پایدار نمى‏ماند، پس اى شمشیرها بر فرق من فرود آیید .

مداینى مى‏گوید: موقعى كه امام حسن (ع) با معاویه پیمان صلح را امضا كرد. امام حسین (ع) رو كرد به او و گفت: این قرار داد براى من سخت ناگوار است. بهتر آن بود كه همان روش پدرم على (ع) را به اجرا در مى‏آوردى. تا آنجا كه برادرم به ناچار به این امر تن در داد . و صلح با معاویه را پذیرفت. و من هرگز خوشنود نبوده و همانند كسى كه بینى او را ببرند و او درد و رنج را تحمل كند، از برادر خود اطاعت و پیروى كردم و از جان و دل پذیرفتم . ابن ابى الحدید مى‏نویسد:

سرور آزادگان و قهرمان مبارزه با ظلم و ستم و تنها كسى كه درس بزرگوارى و علو همت به همه انسانها بیاموخت، و در برابر زندگى توأم با ذلت، مرگ در سایه شمشیر را انتخاب كرد، ابو عبد الله حسین بن على بن ابى طالب (ع) بود. هر چند كه به وى پیشنهاد كردند و گفتند كه خود و یارانش در امان خواهند بود. اما او زیر بار این ذلت نرفت و ننگ را از خود دور ساخت. او با اینكه به خوبى مى‏دانست كه ابن زیاد وى را نخواهد كشت. با این وصف بكوشید تا از دیدار با ابن زیاد، همراه با خوارى به شدت دورى جوید. و این تنها حسین بن على (ع) بود كه زیر بار ستم نرفت و مرگ را برگزید. و من از یحیى بن زید علوى بصرى كه خود عالمى وارسته بود شنیدم كه مى‏گفت: اشعار ابى تمام كه گویند درباره محمد بن حمید طائى سروده بایستى اذعان كرد كه حسین بن على (ع) را در نظر داشته است:

و قد كان فوت الموت سهلا فرده

الیه الحفاظ المر و الخلق الوعر

و نفس تعاف الضیم حتى كأنه

هو الكفر یوم الروع او دونه الكفر

فأثبت فی مستنقع الموت رجله

و قال لها من تحت اخمصك الحشر

تردى ثیاب الموت حمرا فما اتى

لها اللیل الا و هی من سند س خضر

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه نیز آورده است:

كدام قهرمانى را مى‏شناسید كه همانند حسین بن على (ع) این گونه از خود شجاعت و شهامت نشان داده باشد. چنان كه درباره‏اش گفته‏اند، در واقعه كربلا آنگاه كه همه برادران و فرزندان و یاران خود را از دست داد، با این وصف چون شیر مى‏غرید و سواران نامى را به خاك هلاكت مى‏انداخت. كدام قهرمانى را مى‏شناسید كه اندكى زیر بار ستم نرفته باشد و همانند او در برابر ستمگران تسلیم نگردد. و با اینكه به وى امان دادند، باز هم جهت نابودى ستم و ستمگران در میدان نبرد بر دشمن بتازد. فرزندان و برادران و یاران خود را در این راه فدا كند، و سرانجام خود نیز به شهادت برسد.

حسین بن على (ع) بزرگ مردى است كه باید قوم عرب وى را پیشواى خود قرار دهند و همه كس درس شهامت و مبارزه با ظلم را از آن حضرت بیاموزند.

شجاعت امام حسین (ع)

اما درباره شجاعت و دلیرى امام حسین (ع) همین بس كه نه تنها تا كنون نظیر آن از هیچ سردار جنگى و هیچ قائد و پیشوایى دیده نشده بلكه در آینده و الى الابد نیز دیده نخواهد شد.

او كسى بود كه در میدان نبرد همچنان با پایدارى و استقامت به مبارزه پرداخت و در نبردى عظیم با ظلم و كفر و تحمل رنج و ناراحتى بسیار دشمن را نابود ساخت و سرانجام خود نیز به شهادت رسید. برخى از راویان درباره او گفته‏اند: در بلندى مقام و شخصیت انسانى در هیچ دوره و زمانى مانند حسین بن على (ع) دیده نشده است. وى با اینكه فرزندان و خاندان و یارانش به شهادت رسیده و از هر سو درمانده گشته بود، با این وصف خود با قلبى استوار و روحى قوى و شهامتى بى نظیر جنگ را ادامه مى‏داد. به خدا قسم هرگز در گذشته و حال همانند او دیده نشده است.

هر چه افراد دشمن وى را محاصره مى‏كردند و كار را بر او سخت‏تر مى‏ساختند، او نیز با شمشیر بران خود از چپ و راست به آنان هجوم مى‏برد و بر قلب دشمن مى‏تاخت، چنان كه گویى همه آنها چون گوسفندانى از برابر آن حضرت مى‏گریختند او بر صفوف دشمن حمله مى‏برد، و آنها نیز همچون دسته‏هاى ملخ به اطراف میدان نبرد مى‏گریختند.

او بود كه در لحظات پایان جنگ در حالى كه سراسر بدنش مجروح گشته و از اسب بر زمین افتاده بود، باز هم با پاى پیاده همچون سوارى شجاع نبرد را ادامه و افراد دشمن را به شدت در فشار و سختى قرار داد و پهلوانان را ناتوان ساخت. در این اثنا رو كرد به سپاه دشمن و گفت: آیا این همه جمعیت سزاوار است كه بر یك نفر حمله برید؟

اوست كه در لحظات بین مرگ و زندگى، چنان بیم و هراسى در میان پهلوانان انداخت، و آنگاه كه خولى، تصمیم گرفت كه سر مبارك آن حضرت را از تن جدا سازد، ترس و وحشت وى را فرا گرفت و لرزه بر اندامش افتاد و ضعف و ناتوانى بر وجودش مستولى شد.

شاعر معروف، سید حیدر حلى درباره او چنین مى‏گوید:

عفیرا متى عاینته الكماة

یحتطف الرعب الوانها

فما اجلت الحرب عن مثله

قتیلا یجبن شجعانها

امام حسین (ع) تنها كسى است كه هرگونه رنج و مصیبت را با شكیبایى و صبر تحمل كرد و در برابر نیزه‏ها و شمشیرها و خنجرها بایستاد. زره آن حضرت از شدت پرتاب تیرها همچون پوست خار پشت گشته بود، تا آنجا كه گویند یكصد و بیست نیزه بر لباس آن حضرت وجود داشت و بر بدن مطهرش سى و سه تیر و سى و چهار زخم در اثر ضربت شمشیر دیده مى‏شد.

 

شنبه 30/6/1387 - 15:50
خواستگاری و نامزدی

چگونه مثبت اندیش باشیم ؟

 

همانطور که گفته‌ شد افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می‌توانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنابر‌این باید به خود و فرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیت‌ها و کامیابی‌های بزرگی دست یابیم.

 

1- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم.

2- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راه‌های تقویت آنها را بیابیم و تجربه کنیم.

3- لیستی از افکار منفی خود در طی روز تهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم.

4- سعی کنیم در گفتار و برخوردهای روزانه از کلمات و جملات مثبت استفاده کنیم، مثلاً در ملاقات با دیگران بجای استفاده از کلمه «خسته نباشید» که دارای بار منفی و القای حس خستگی است، بگوییم «خدا قوت»، «شاد باشید» و یا «پر انرژی باشید»

5- افکار خود را متوجه خوبی‌ها و جنبه‌های مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبت‌نگر شویم.

6- با خوش‌بینی سعی کنیم، دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشه‌های جدید مثبت شکل گیرند.

7- هر روز صبح که از خواب بر می‌خیزیم با نگاه کردن به منظره ی یک تابلوی نقاشی زیبا و یا اسما‌ء‌الله روز خود را با نشاط و خوش‌بینی آغاز کنیم.

8- از افراد منفی‌نگر یا موقعیت‌هایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند و منفی می‌شوند دوری و یا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.

9- به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی توانایی‌های خود نگاه کنیم و هرگز نتیجه ی بدی را پیش‌بینی نکنیم، زیرا مشکلات فقط به اندازه‌ای مهم هستند که ما آنها را مهم می‌پنداریم.

10- به لحظات و خاطرات زیبا و دوست داشتنی گذشته ی خود فکرکرده و سعی کنیم آنها را تکرار نماییم.

11- از تردید و دودلی دوری کرده و کارها را با جدیّت دنبال کنیم.

12- به ندای منفی درونی خود و تلقین‌های مخرب و نگران کننده‌ی دیگران بی‌توجه باشیم و سعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.

13- به قدرت بی‌کران خداوند ایمان داشته باشیم و با خود تکرار کنیم که من لیاقت بهترین‌ها را دارم و با لطف خدای بزرگ به آنها خواهم رسید.

14- از میان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امید بیشتری به موفقیت آن داریم و در تلاش برای تحقق آن، به فکر تأیید یا تکذیب دیگران نباشیم.

15- در توصیف احوال و زندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.

16- در تعریف از افراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت و روحیه بخش استفاده کنیم (فلانی شخص بسیار شریف و بزرگواری است.)

17- از چشم و هم‌چشمی و حسادت که باعث ایجاد افکار منفی می‌شود دوری و سعی کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.

18- هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنیم و بدانیم که در سایه ی سعی و تلاش به آنچه بخواهیم می‌رسیم.

19- قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به ‌خوبی استفاده کنیم، زیرا هرگز تکرار نخواهد شد.

20- برای تغییر اوضاع و شرایط نامساعد اقدام کنیم و مطمئن باشیم که می‌توانیم آنها را از بین ببریم.

21- از خود انتظار بیش از حد نداشته باشیم و خود را همه فن حریف ندانیم، به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی می‌شود خودداری کنیم.

22- خود را از قید و بندهای آزاردهنده رها ساخته و ساده زندگی کنیم تا فکر و خیال آسوده‌ای داشته باشیم.

23- از انزوا و گوشه‌گیری که باعث ایجاد افکار منفی می‌شود دوری کرده و اوقات خود را در جمع خانواده، فامیل و دوستان سپری کنیم.

24- هر وقت احساس کردیم که افکار منفی سراغمان آمده است، وضعیت خود را تغییر دهیم و به کاری سرگرم شویم.

25- ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفی به سراغمان بیاید، تا خسته نشده‌ایم به رختخواب نرویم.

26- هرگز به هیچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنیم.

27- اعتماد به نفس خود را در هر شرایطی حفظ کنیم و هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند. باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.

28- خندیدن را فراموش نکنیم. خندیدن باعث می‌شود تا افکار ناراحت کننده و منفی‌ جای خود را به افکار مثبت و شاد بدهن

اجرای راهکارهای تقویت مثبت هیچ هزینه‌ای ندارند و به سن و سال افراد نیز مربوط نمی‌شوند.

فقط باید این شعار را فراموش نکنیم:

اگر افکارمان را کنترل کنیم، زندگی‌مان متحول می‌شود

شنبه 30/6/1387 - 15:31
دانستنی های علمی



نیکی و مهر


نیکی ذهن انسان را از اندیشه های بد و رنج آور  پاک می کند.نیکی

 

ذهن انسان را از اندیشه های مختلف پاک می کند و در نتیجه از رنج

 

های مختلف می کاهد.نیکی کردن به دیگران کمک می کند که

 

بتوانند راحت تر به ما نیکی کنند.محبت بی چشم داشت و فراوان و در

 

عین حال آگاهانه،به انسان کمک می کند که از افکار منفی و زندگی با

 

گذشته دور شود و بتواند از زندگی اش لذت ببرد.لذت پاک و بی

 

آلایشی که نتیجه ی عدم وجود افکار رنج آفرین است.

 

مشکل اصلی این است که چگونه با کسانی که ذهنشان پر از افکار و

 

قالب ها و بایدها و نبایدها است،عاشقانه و با اندیشه های نیک روبرو

 

شویم؟

 

پاسخ این است که نیکی و محبت افکار دیگران را هم خاموش می

 

کند.یا اینکه به افکار دیگران جهت خاصی می کند.به هر حال اگر

 

بخواهیم بین نیکی و بدی یکی را انتخاب کنیم،بدون شک نیکی را

 

 انتخاب می کنیم.

 

برای راحت بودن،برای آرامش و شادی.

 

البته از این نکته هم نباید غافل شویم که در روابط انسانی، تلاش ما

 

برای تغییر دیگران،ممکن است نشانه ای باشد بر این حقیقت که نمی

 

خواهیم خودمان را تغییر و پرورش دهیم و درگیر و وابسته ی

 

 افکار و رویاهای خود و نادانی های دیگرانیم.نشانه ای بر این حقیقت

 

که نیاز به ارتباط با دیگران،بر نیاز ما به ارتباط با درونمان،تقدم یافته است.

بدی، وابستگی و رنج و آلودگی می آورد.نیکی یعنی رها کردن،آزاد

 

بودن ،اهمیت ندادن و آزادی ِ ذهن در   ارتباط انسانی.

 

ما به این خاطر نباید بدی کنیم که برای نابسامانی ها اصالتی قائل

 

نیستیم.وقتی که اندیشه های روشن و نیک و مثبت،مبنای عملمان

 

باشد،این انرژی مثبت به طرف مقابل منتقل خواهد شد و در

 

 نتیجه خودمان هم نتیجه ی نیکی را خواهیم دید.

شنبه 30/6/1387 - 15:29
دعا و زیارت


 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم الی یوم الدین.

موضوع مقاله، امام زمان(عج) از دیدگاه استاد شهید مطهری(ره) است. اما بدلیل گستردگی این موضوع تنها به ویژگیهای فردی عصر ظهور اكتفا می‌گردد.

ویژگی‌های افراد بر اساس تقسیمی در علم روان‌شناسی عبارتند از: 1. ویژگی‌های جسمانی 2. عقیدتی (معرفتی) 3. احساسات و عواطف 4. نیازها و خواسته‌ها 5. مقام عمل

الف: ویژگی‌های جسمانی

استاد مطهری در جلد هشتم آشنایی با قرآن آورده‌اند:

«شما اگر نشریاتی كه مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد منتشر می‌كنند ـ كه بر اساس آمارهایی از همه كشورهای دنیاست ـ مطالعه كنید، می‌بینید چند مسأله است كه جزء مسائل دنیای امروز تلقی می‌شود. یكی مسأله آلودگی محیط زیست است كه كم كم در میان ما هم عنوان شده، ولی در دنیای اروپا و آمریكا یك مسأله حساس حیاتی شده است، اینكه در اثر ازدیاد وسائل صنعتی و ماشین و كارخانه و زیاد شدن دود و لوازم سوختی دیگر و جاری شدن نفت و بنزین و روغن سوخته و امثال اینها رودخانه‌ها و دریاها آلوده شده و نسل برخی حیوانات و گیاهان از بین رفته است و اكنون خود بشر را تهدید می‌كند و اگر همین طور پیش برود، كم كم دنیا به حالتی در می‌آید كه غیر قابل زندگی خواهد بود»[1].

ولی در سایه حكومت مهدی موعود(عج) و گسترش بهداشت، پیدایش آرامش روانی، تغذیه و توزیع مناسب، عدالت اقتصادی و لقمه حلال ـ كه استاد مطهری حدیثی را از امام صادق(ع) نقل می‌كنند كه شمشیر زدن از كسب حلال آسان‌تر است[2] ـ افراد در جامعه آرمانی دارای عمر بسیار طولانی (در برخی روایات هزار سال ذكر شده است كه شخص هزار فرزند و نوه خود را می‌بیند[3])، و نیرویی برابر چهل مرد، قلب‌هایی مانند آهن محكم خواهند بود.[4]

در جامعه مهدوی(عج)، افراد به دلیل وجود بهداشت در حد مطلوب و از بین رفتن مضرات صنایع جدید با علم الهی حضرت و فراگیر شدن ورزش كه همواره مورد تأكید اسلام بوده است و نیز ایجاد و توسعه تفریح‌های حلال كه به تعبیر روایات انسان را بر مناجات و كار قادر می‌سازد، اولاً انسان‌ها كم بیمار می‌شوند، ثانیا بیماران در كوتاه‌ترین زمان معالجه می‌شوند و خود آن حضرت بیماران غیرقابل علاج را درمان خواهد كرد.[5] و در روایتی از امام حسین(ع) آمده است كه هیچ نابینایی، زمین‌گیر و دردمندی بر روی زمین نمی‌ماند، مگر آنكه خداوند درد او را بر طرف می‌سازد.[6]

برای آنكه روشن شود اسلام به همه ابعاد انسان توجه دارد به روایت زیر و نكات مستفاد از آن توجه كنیم:

«ان الله تعالی طیب یحب الطیب، نظیف یحب النظافة، كریم یحب الكرامة، جواد یحب الجود، فنظّفوا افنیتكم»[7]

آیة الله جوادی آملی در ذیل این حدیث شریف آورده‌‌اند:

اولاً: از منظر پیامبر اعظم(ص) اصول زیست محیطی و سلامتی انسان صبغه ملكوتی دارد، یعنی رعایت طهارت و بهداشت و طیب در بدن، منزل، محل كار و ... برای آن است كه انسان خلیفه خداست و خلیفه خدا به پاكی و خوش‌بویی از آن جهت كه محبوب خداست، علاقمند است.

ثانیاً: رعایت پاكیزگی و بوی خوب، روح را لطیف می‌كند، زیرا جان آدمی مجاور بدن اوست و در یكدیگر تأثیر متقابل دارند. در پرتو طیب و طهارت بدن، روح ملكوتی توان پرواز برتر پیدا می‌كند.

ثالثاً: فرمان مزبور همگانی، همیشگی و همه جانبه است، یعنی تمام انسان‌ها اعم از زن و مرد، پیر و جوان در تمام دوران زندگی و از هر جهت باید بدن، منزل و محل كار را پاكیزه نمایند. رعایت این اصول، حقوق و وظایف متقابل تمام شهروندان نسبت به یكدیگر و نیز دولت و ملت در برابر هم است.

رابعاً: نسیمی كه از كوی و برزن طیب و معطر می‌گذرد، هم شامه شهروندان را به بوی خوش آشنا می‌كند و هم پیك دوستی و صفا و وفا خواهد بود، زیرا چنین فضایی محبوب خدای جمیل است.[8]

وقتی در سایه حكومت مهدی (عج) عقل و معرفت انسان بالا رود[9]، این دستورات را با جان و دل عمل می‌كند.

ب: ویژگی‌های عقیدتی (معرفتی)

یكی از اهداف آفرینش در سوره طلاق آیه 12 بیان شده است:

الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی كل شیء قدیر و ان الله قد احاط بكل شیء علماً.

این آیه شریفه می‌فرماید هدف از آفرینش انسان این است كه او جهان را با دیدگاه توحیدی بشناسد و بداند تمام این مجموعه، مخلوق و آفریده یك مبدأ است كه علم و قدرتش نامتناهی است[10].

استاد مطهری معتقد است، «انسانِ قرآن» باید بداند:

از كجا آمده است؟ به كجا می‌رود، در كجا هست؟ چگونه باید باشد؟ چه باید بكند؟

برای اینكه بداند «از كجا آمده» ، باید خدای خود را بشناسد. برای شناخت خدا باید در آیات آفاقی و انفسی و عمق وجود و هستی، مطالعه و تعمق كند.

برای اینكه بداند «به كجا می‌رود» ، باید درباره معاد، منازل آخرت، حشر، نعمت‌ها و عذاب‌های جاویدان تأمل كند و به آنها معتقد شود، خدا را نقطه آغاز و بازگشت موجودات بشناسد.

برای اینكه بداند «در كجاست» ، باید نظام‌ها و سنن جهان را بشناسد، موقعیت انسان را در میان سایر موجودات درك كند.

برای اینكه بداند «چگونه باید باشد» ، باید خلق و خوهای انسان را بشناسد و خود را بر آن اساس بسازد.

برای اینكه بداند «چه باید بكند» باید به یك سلسله مقررات و احكام فردی و اجتماعی گردن نهد. به علاوه به «غیب» به عنوان مظاهر و مجاری اراده الهی در نظام هستی ایمان بیاورد و بداند خداوند متعال هیچ‌گاه، بشرِ محتاج به هدایت را مهمل نگذاشته است[11].

از نگاه دیگر برخی علوم با انسان زاده می‌شوند و با او رحلت می‌كنند كه مربوط به خداشناسی، آشنایی با اسماء الله، خطوطِ كلی وحی و نبوت و معادشناسی و شناخت فضایل و ... است كه قرآن می‌فرماید:

«و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها»[12]

دسته دیگر علوم از عوارض روح آدمی است و از راه اكتساب و تحصیل بدست می‌آید مانند پزشكی، مهندسی، اخترشناسی، زمین‌شناسی، كشاورزی، زیست‌شناسی و ... كه ممكن است در پایان عمر اینها را از دست بدهد:

و منكم من یرد الی ارذل العمر لكی لایعلم بعد علم شیئاً[13]

تأثیر وحی نسبت به این دو دسته علوم آنست كه آنچه را به فعلیت رسیده، تقویت می‌كند، آنچه را نزدیك به فعلیت است، تسهیل در فعلیت می‌كند و نسبت به آنچه در نهایت خفا است، شكوفاگری می‌كند. قسمت مهم تأثیر وحی اثاره دفائن عقلی است.[14]

امام صادق(ع) می‌فرماید تمام علوم كشف شده تا زمان ظهور دو جزء از 27 جزء علوم است و حضرت 25 جزء دیگر آن را منتشر خواهد كرد.[15]

امام باقر(ع) فرمودند: حكمت آنچنان گسترش می‌یابد كه بانوان در منزل خود می‌توانند بر اساس كتاب خدا و سنت پیامبر اعظم(ص) حكم كنند.[16]

استاد مطهری با بیان اینكه عصر ظهور، عصر حكومت علی الاطلاق عقل، حكمت، معرفت و تجارب بر انسان است به احادیث زیر اشاره می‌كنند:[17]

ان قائمنا اذا قام مد الله لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم حتی لایكون بینهم و بین القائم برید، یكلمهم فیسمعون و ینظرون الیه و هو فی مكانه[18].

ان المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب و كذا الذی فی المغرب..[19].

در سایه حكومت مهدوی(عج) زمینه بسیار مساعدی فراهم می‌گردد تا افراد به مراحل بسیار بالای عقیدتی و معرفتی و خودآگاهی و جهان‌آگاهی دست یابند. اكنون نیز مؤمن تحمل علوم اهل بیت(ع) را در خواست می‌كند: «محتمل لعلمكم»[20]

ج: احساسات و عواطف

یكی از تقسیمات معروف در روان‌شناسی، تقسیم امیال باطنی به «غرائز» ، «عواطف» ، «انفعالات» و «احساسات» است.

«غرائز» ، كشش‌ها و ادراك‌های غیراكتسابی مربوط به نیازهای حیاتی كه با اندامی از اندام‌های بدن ارتباط دارند، می‌باشند. مانند غریزه خوردن، آشامیدن و جنسی.

«عواطف» میل‌هایی هستند كه در رابطه با انسانِ دیگر به هم می‌رسند مثل عاطفه والدین به فرزند و بر عكس و یا كشش‌های گوناگون انسان‌ها نسبت به یكدیگر. وقتی روابط اجتماعی، طبیعی یا معنوی، بیشتر باشد عاطفه قوی‌تر می‌شود. برای مثال رابطه والدین با فرزند، چون پشتوانه‌ای طبیعی دارد، عاطفه قوی‌تر است.

«انفعالات» یا كشش‌های منفی، مقابل عواطف است، یعنی حالتی روانی است كه بر اساس آن انسان به علتِ احساس ضرر یا ناخوشایندی‌، از كسی فرار یا او را دور می‌كند. مانند نفرت، خشم و كینه.

«احساسات»، طبق برخی اصطلاحات حالت‌هایی هستند كه از سه مورد قبل شدیدتر و تنها به انسان اختصاص دارد. مانند احساس تعجب، احساس استحسان، احساس تجلیل، احساس عشق، ... و احساس پرستش.[21]

به نظر استاد مطهری دوره ظهور، دوره كمال عقل، سلامت روح و از بین رفتن عقده‌ها و ... است، لذا می‌توان گفت: در عصر ظهور امیال مثبت مانند عاطفه والدین به فرزند، معلم به شاگرد و ... اولاً صبغه الهی دارند و ثانیا تقویت می‌گردند و امیال منفی مانند كینه رخت بر می‌بندند:

«... و لو قد قام قائمنا ... لذهبت الشحناء من قلوب العباد...»[22].

استاد مطهری در تقسیمی، مردم را از نظر عواطف اجتماعی دارای یكی از سه حالت زیر می‌داند:

حالت اول: «حالت فضل، احسان و ایثار»: مردم به آن حد رسیده باشند كه اهل احسان و ایثار باشند، یعنی از حق مشروع خود، از مال، كار و زحمت خود به نفع دیگران استفاده كنند. قوت خود را مایه تقویت ضعیفان و مال و ثروت خود را وسیله رفاه و آسایش اجتماع قرار دهند، از راحتی خود برای صرف در آسایش اجتماع بكاهند.

حالت دوم: «حالت عدل»: مردم حدود و حقوق خود را برای خود حفظ كرده و به حقوق دیگران هم تجاوز نكنند.

حالت سوم: «حالت بغی»: مردم اهل تجاوز به مرزها و حدود اجتماعی باشند، به یكدیگر تجاوز كنند، به مال، جان و حیثیت دیگران تجاوز كنند.

به نظر استاد مطهری روح غالب جامعه پیش از ظهور حالت سوم است، البته افرادی احیاناً پیدا می‌شوند كه دارای عواطف عالی اجتماعی هستند، اهل فضل و ایثارند، ولی برخی هم اهل تجاوزند.[23]

اما انسان قرآنی انسانی است كه نسبت به مؤمنان بر اساس ایثار و احسان رفتار می‌كند:

«و یؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصه»[24]

و نسبت به غیرمسلمانانی كه به اصول انسانی پای‌بند هستند، بر اساس قسط و عدل رفتار می‌كند:

«لاینهاكم الله عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین»[25].

و نسبت به غیرمسلمانانی كه حقوق انسانی را پایمال نموده و به مسلمانان تعدی می‌كنند، برای تأدیب آنها با قهر عمل می‌كنند و مقابله به مثل كنند:

«فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم»[26].

اما اگر همین‌ها عذرخواهی كردند، عذر آنها را بپذیرند و در صدد انتقام‌گیری مجدد از آنان نباشند.[27].

د: نیازها و خواسته‌ها

از یك دید خواسته‌های انسان تقسیم می‌شوند به:

1. آنچه جنبه مادی و فیزیولوژیك دارد؛

2. آنچه جنبه روانی دارد؛ اما از خواسته‌های نازل روحی است؛ مثل شادی و آرامش؛

3. آنچه جنبه روانی دارد؛ اما از خواسته‌های عالی روحی است؛ مانند آرمان‌خواهی، آزادی‌طلبی و ... كه آرمان‌های والای انسانی اقسامی دارد از جمله: حق‌جویی، فضیلت‌خواهی، زیباطلبی و ... و حس مذهبی.[28].

استاد مطهری یكی از امتیازهای انسان از غیر انسان را داشتن یك سلسله خواسته‌های مقدس می‌داند، كه هر انسان به میزانی كه از این خواسته‌ها و گرایش‌ها بیشتر برخوردار باشد، او را انسانی متعالی‌تر تلقی می‌كند. این خواسته‌ها پنج مقوله‌اند:

1. حقیقت‌جویی: مقوله فلسفی یا دانایی و دریافتِ واقعیتِ جهان. پیامبر اعظم (ص) دعا می‌كند: اللهم ارنی الاشیاء كما هی.

2. گرایش به خیر و فضیلت: این خواسته از مقوله اخلاق است. فضیلت مانند گرایش انسان به راستی، تقوا، پاكی و تنفر از دروغ. گرایش به فضیلت می‌تواند فردی باشد مانند گرایش به نظم و تسلط بر نفس، قوت قلب و یا اجتماعی مانند گرایش به تعاون.

3. گرایش به جمال و زیبایی: گرایش به معنی زیبایی دوستی و زیبایی آفرینی كه هنر نام دارد، در هر انسانی وجود دارد.

4. گرایش به خلاقیت و ابداع: این گرایش در انسان وجود دارد كه می‌خواهد چیزی را كه نبوده، به وجود بیاورد؛ البته برخی در طرح‌های اجتماعی، مملكت‌داری، شهرسازی، برنامه‌ریزی و تألیف كتب خلق دارند و برخی مانند ملاصدرا از این بالاتر نظریه خلق می‌كنند، بعد آن را اثبات می‌كنند و سپس دیگران نظریه او را می‌پذیرند.

5. عشق و پرستش: منشأ عشق جنسی غریزه است و با اطفاء شهوت خاتمه پیدا می‌كند؛ ولی عشق روحانی، كشش میان دو روح است. معشوق حقیقی انسان، یك حقیقتِ ماوراء طبیعی است كه روح انسان با او متحد می‌شود و آن ذات باری تعالی است: الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب.[29]

در كنار این گرایش‌های عالی، انسان خواسته‌های پست نیز دارد. در تعارض خواسته‌های متعالی و پست، نقش اختیار انسان آشكار می‌شود كه یكی را بر دیگری مقدم می‌كند، در این تقدیم، مهم‌ترین عامل، «شناخت رجحان» است كه با راهنمایی عقل و نقل حاصل می‌شود[30]

با توجه به ویژگی‌های عصر ظهور كه دوران كمال عقل و سلامتِ روح كامل، اقبال مردم به معنویات، عواطف انسانی، خردمندی كامل و محكوم شدن و انقیاد خشم و شهوت است، هر فرد به راحتی می‌تواند خواسته‌های متعالی را بر خواسته‌های پست ترجیح دهد.[31]

هـ: مقام عمل

انسانِ عادل، نخست وصف عدالت را به گونه «حال» پیدا می‌كند و اگر سیر تكاملی را در عدالت ادامه داد، برای او «ملكه عدالت» حاصل می‌شود، و در نهایت، وجود او با عدالت یكی می‌شود و به اصطلاح «فصل مقوّم هویت» او به شمار می‌رود. بنابراین او را بدون مبالغه می‌توان «عدل» نامید.[32]

یكی از اهداف آفرینش عبودیت است كه استاد مطهری پنج مرحله برای آن ذكر می‌كنند:

1. تسلط و ولایت بر نفس اماره كه ابتدا انسان بینشی نافذ پیدا می‌كند، سپس خواهش‌ها و تمایلات نفسانی، مسخّر او می‌شوند؛

2. تسلط و ولایت بر اندیشه‌های پراكنده؛ یعنی تسلط بر نیروهای متخیّله؛

3. قوت روح به گونه‌ای كه در بسیاری از چیزها از بدن بی‌نیاز گردد (خلع)؛

4. بدن از هر لحاظ تحت اراده روح در آید؛ به طوری كه در حوزه بدن خود اعمال فوق‌العاده سر زند؛

5. طبیعتِ خارجی تحت نفوذ اراده انسان قرار گیرد (ولاء تصرف).[33]

اگر امروز برخی مساجد از خلوت بودن خود شكایت می‌برند و غریب هستند، اما در عصر ظهور در برخی مساجد دوازده بار نماز جماعت برگزار می‌شود.[34]

اگر امروز قلیلی از مردم واجبات مالی (مانند خمس و زكات) خود را ادا می‌كنند، اما در عصر ظهور موضعی برای پرداخت زكات یافت نمی‌شود و فقر ریشه‌كن می‌گردد.[35]

اگر امروز امر به معروف و نهی از منكر «فضولی» و «ضد ارزش» تلقی می‌شود؛ ولی در جامعه آرمانی بخشِ عظیمی از ارتباط افراد، «تزكیه» ، «تعلیم» ، «امر به معروف و نهی از منكر» ، «تواصی به حق» و «تواصی به صبر» است.[36]

خلاصه آنكه در عصر ظهور در سایه تكامل عقل‌ها و محكوم شدن شهوت و غضب و حاكمیتِ اخلاق، نیات و اقوال و اعمالِ افراد در مسیر قرب خداوند متعال قرار می‌گیرد. همانطور كه در روایات به از بین رفتن دروغ، غیبت، دزدی، شرب خمر، زنا، ربا، كینه، حسادت و ... و پیروزی صلاح و تقوا اشاره شده است. [37] و در آیه شریفه (یعبدوننی لایشركون بی شیئاً)[38] ، وعده گسترش عبودیت خدا در همه عالم داده شده است.

عصر ظهور، عصر مهجوریت‌زدایی از ثقلینِ پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است كه وقتی به آن دو در كنار هم اقتدا كنیم، جهان پر از عدل و قسط گردد.

«شاید جمله «لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» اشاره باشد بر اینكه بعد از وجود مقدس رسول الله(ص) هر چه بر یكی از این دو گذشته، بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یك، مهجوریت دیگری است».[39]

به امید روزی كه این پرچم پر افتخار كه با رهبری امام خمینی قدس‌سره در این كشور به اهتزاز در آمد و با همت ایثارگران و ایمان مردم استوار گردید و توسط شاگرد برجسته امام، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دام‌ظله ادامه یافت، هرچه زودتر به صاحب اصلی كه «تحقق‌بخش ایده‌آل همه انبیا و اولیا و مردانِ مبارز راه حق است»[40] ، تحویل گردد.   آمین یا رب العالمین.

............ ........

پایان پیام / 101



[1]. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 8، ص 48.

[2]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 18، ص 263.

[3]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 337 و مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 380 و 422.

[4]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 35 و ج 52، ص 327.

[5]. بحارالانوار، ج 52، ص 364.

[6]. همان، ج 53، ص 62.

[7]. نهج الفصاحة، ص 113.

[8]. عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص 201 ـ 200.

[9]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 390.

[10]. رك: عبدالله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص 521.

[11]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 218 ـ 216.

[12]. سوره شمس، آیات 8 ـ 7.

[13]. سوره نحل، آیه 70.

[14]. رك: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 14، ص 158 ـ 153.

[15]. بحارالانوار، ج 52، ص 336.

[16]. همان، ص 352.

[17]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 390 و 385 و 422.

[18]. بحارالانوار، ج 52، ص 336.

[19]. همان، ص 391.

[20]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه كبیره.

[21]. محمدتقی مصباح، معارف قرآن، ج (1/3)، ص 423 ـ 422.

[22]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 373 و 379 و 385 و خصال صدوق 2/626.

[23]. همان، ج 6، ص 155 ـ 149.

[24]. سوره حشر، آیه 9.

[25]. سوره ممتحنه، آیه 8.

[26]. سوره بقره، آیه 194.

[27]. عبدالله جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص 73 ـ 71.

[28]. محمدتقی مصباح، معارف قرآن، ج (1/3)، ص 430 ـ 429.

[29]. سوره رعد، آیه 28.

[30]. رك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 510 ـ 490 و 521 ـ 520 و محمدتقی مصباح، معارف قرآن، ج (1/3)، ص 424 ـ 423.

[31]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 373، 380، 384، 385 و 390.

[32]. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 14، ص 163 ـ 158.

[33]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 303 ـ 296.

[34]. نجم‌الدین طبسی، چشم‌اندازی به حكومت مهدی (عج)، ص 181.

[35]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 391.

[36]. محمدتقی مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 421.

[37]. مرتضی مطهری، یادداشت‌ها، ج 9، ص 373، 377، 379، 385، 390.

[38]. سوره نور، آیه 55.

[39]. امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 169.

[40]. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج) از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص 68.

شنبه 30/6/1387 - 15:17
دانستنی های علمی
مصاحبه با یک خبرنگار نسل سومی ...
فارغ التحصیل شیمی باشی، عاشق حوزه فرهنگ باشی، كتاب خوار باشی، خبرنگار حوزه امنیت ملی باشی، طراح و سازنده گزارش مدعیان دروغین باشی، بی ادعا و ناز و بی حاشیه باشی، مسافر خانه خدا باشی و... كلی «باشی»دیگر، شما باشی، ...!
********* ********* ********* **8
كمی از سفر لبنان برای ما بگویید.
فكر كنید یك كشور كوچك، پر از زمینه های ژورنالیستی و رسانه ای. هر طرفی را كه نگاه می كردی، می دیدی حرفی برای گفتن دارد. من یك ماشین اجاره كرده بودم و با یك گروه كم تعداد و یك دوربین سبك، از صبح می زدیم(!) می رفتیم یك طرف و گزارش می گرفتیم و... خاك لبنان جذبه خاصی داشت، من هم دوست داشتم، عمق تاریخی و حس مقاومت و معماری و تنوع و تكثر فرهنگی اش برایم جذاب بود...
¤ كسی هم كاری به كارت نداشت و...
آره دیگه... ]بلند می خندد... می گویم می فهمم چی می گی! و این بار با هم می خندیم...[
¤ از لبنان چه سوغاتی آوردی؟
یك نكته برایم خیلی جذاب بود و هست؛ لبنان سرزمینی با تنوع و تعدد فرهنگ ها و مذهب هاست، در حوزه سیاست و سیاست ورزی هم كه افراد و افكار بسیار متكثری دارد، حالا با این وجود یك فردی مثل سید حسن آمده و با یك مشرب خاص سیاسی و اعتقادی، دل همه را برده، حالا نگوئیم همه، اما از همه قشرها و حزب ها و مذهب ها دلبری كرده!
من البته یك گزارش كار كردم با طعنه به بچه حزب الهی های خودمان كه اینقدر گلایه دارند، نیروی مؤمن و معتقد منزوی شده اند و زمانه بدی شده است و... نمی دانم گرفتند یا نه، من این حرف را دلم می خواهد خیلی جاها بزنم، از آن نكته های ناب است كه بچه های ارزشی باید از آن درس بگیرند؛ فكر می كنم یك جای كار ما می لنگد، می لنگد كه فكر می كنیم اگر طرف كوچكترین زاویه سیاسی با ما پیدا كرد، از دست رفته یا دیگر جزء ما نیست. خب سیدحسن آدم هایی را دور خودش جمع كرده كه علی الظاهر باید تعجب كنی اما... من رفته بودم میدان ریاض الصلح، یك پسر جوانی با ظاهر فشن آمد و گفت: از كجا آمدی؟ گفتم از ایران.گفت تو سید علی خامنه ای را می بینی؟ گفتم نه از نزدیك ولی گاهی در برنامه های خبری چرا. گفت: من جانم را برایش می دهم، به اش بگو ما فدایی شمائیم خیلی عاشقانه حرف می زد... طوری حرف زد كه من بین برخی گروه های داخلی نمی بینم... می گویم یك جای كار می لنگد كه ما این پتانسیل معنوی را داریم اما...
¤ اما آن همگرایی را نداریم...
آره! اینكه آدم های مختلفی می توانند حول این گفتمان ارزشی با هم بنشینند چرا كه با فطرت آدم ها هماهنگ است اما اگر احیاناً اتفاقی افتاده اشكال از طرز حرف زدن ماست...
شنبه 30/6/1387 - 15:3
دعا و زیارت
فلسفه دین

ملویل واى.استوارت /

قسمت اول

فلسفه دین رشته‏اى از مطالعات انسانى است كه به یكى از مهمترین عوامل مؤثر در زندگى انسان مى‏پردازد. دین حقیقتى است كه خواه‏ناخواه و فارغ از بحثهاى انتزاعى، در جهان حضور دارد و بر همه ابعاد زندگى انسان سایه افكنده است. بحث از مبانى عقلانى مؤلفه‏هاى این عامل سرنوشت‏ساز و تاثیرگذار، وجهه همت فیلسوفان دین است كه اگرچه ریشه‏هاى آن در قرون وسطاى مسیحیت و اندكى در اسلام وجود داشته، در چند دهه اخیر در غرب رواج فراوانى یافته است و به تبع آن كشور ما نیز بى‏نصیب نمانده بحثهاى فلسفه دین در مجلات تخصصى و ترجمه‏هاى آثار غربیان ظاهر گشته است. اثر حاضر كتابى است جامع در این موضوع كه چهل‏ودو مقاله از سى‏وپنج فیلسوف از سنت‏هاى مختلف مسیحى و الحادى، همچون جان هیك، ویلیام الستن، الوین پلا نتینجا و مایكل مارتین را دربردارد. كتاب مشتمل بر مقدمه و هفت‏بخش است; هر یك از بخشهاى كتاب به یكى از سرفصلهاى اصلى فلسفه دین پرداخته است: ایمان و عقل، ادله اثبات وجود خدا، مسئله شرور و راه حل‏هاى آن، صفات خدا، معجزات، مرگ و جاودانگى و پلورالیسم دینى. مؤلف در مقدمه سیزده صفحه‏اى خود، سیر تاریخى و نظریات مطرح‏شده در هر یك از بخشها را مطرح كرده آنگاه به اختصار به محتوا و هدف هر یك از مقالات كتاب پرداخته است. این مقدمه چشم‏اندازى كلى به مسائل فلسفه دین است و مى‏تواند در فهمیدن نسبت‏بین دیدگاههاى متفاوت در هر مسئله مفید باشد. در این راستا و در جهت آشنایى با مقالات كتاب ترجمه این مقدمه ارائه مى‏گردد: فلسفه معاصر غربى به دو سنت تقسیم مى‏گردد: سنت تحلیلى و سنت قاره‏اى (اروپایى). سنت اول، سنت غالب در جهان انگلیسى‏زبان است. فیلسوفان قاره‏اى نوعا توجه زیادى به ادله اثبات وجود خدا ندارند، اما علاقه شدیدى به هرمنوتیك و تجربه دینى نشان مى‏دهند. در مقابل، فیلسوفان دین تحلیلى ادله اثبات وجود خدا و مفاهیم مربوط به اعتقادات دینى را مورد دقت فراوان قرار داده‏اند و بحث پیرامون صفات خدا به خصوص صفات مطلق در میان آنها شدت دارد. مجموعه‏اى كه در این كتاب گردآورى شده است در محدوده عناوین اصلى‏اى است كه در اكثر كتاب‏هاى فلسفه دین رایج در غرب وجود دارد. به منظور ارائه سیر تاریخى اندیشه‏ها و استدلالها، خلاصه‏اى از هر كدام از این عناوین ارائه مى‏گردد:

1. ایمان و عقل

هنگامى كه سیرمان را به وادى فلسفه دین آغاز كنیم، شاید اصلى‏ترین موضوعى كه خودش را بر ما تحمیل مى‏كند، مسئله رابطه بین ایمان و عقل است. این مسئله به شكل‏هاى گوناگون، به عنوان رابطه بین ایمان و علم، بین كلیسا و مدرسه، بین اورشلیم و آتن، تعبیر شده است. اینكه چگونه به سایر بخش‏هاى فلسفه دین نگاه كنیم و آنها را به هم بپیوندیم، تا حد زیادى به روشى كه مفاهیم مرتبط با این موضوع را تنظیم مى‏كنیم و نتایجى كه مى‏گیریم، بستگى دارد. كاملا قابل پیش‏بینى است كه شخص ایمان‏گرا، اگر اصلا علاقه‏اى به ادله اثبات وجود خدا داشته باشد، این علاقه اندك خواهد بود، هرچند كه آن ادله با دقت و به شكل متقاعدكننده‏اى طرح شده باشند. ایمان‏گرایان احتمالا كسانى را كه به شكل تحلیلى به بحث مى‏پردازند و دلیل ارائه مى‏كنند به عنوان افرادى افراطى و خشك رد مى‏كنند، هرچند آن دلیل‏ها دقیق و قانع‏كننده باشند. اما با كمال تعجب، مى‏توان حتى مخالف سرسخت‏سنت رقیب و دستاوردهایش را در بین كسانى كه داراى گرایش تحلیلى هستند نیز یافت. از لحاظ تاریخى چهار دیدگاه در مورد رابطه بین ایمان و عقل را مى‏توان بازشناخت: (1) عقل تنها (عقل‏گرایى دینى، رنه دكارت); (2) ایمان تنها (ایمان‏گرایى، سورن كى یركگور); (3) عقل مقدم بر ایمان (توماس آكویناس); (4) ایمان به عنوان پیش شرط معرفت (آگوستین، آنسلم). با این وجود موضع پنجمى نیز قابل‏تشخیص‏است كه تقدمى براى هیچ كدام معتقد نیست، بلكه‏آنها را مكمل‏هم و همیشه مربوط به یكدیگر مى‏داند. بخش‏اول كتاب به‏بحث‏هاى‏معاصر در موضوع عقل‏ایمان عنایت دارد. بحث‏هایى كه: (1) در جهت نزدیك كردن عقل به ایمان كار مى‏كنند، (2) به بررسى ایمان‏گرایى سورن كى یركگور مى‏پردازند، (3) گونه‏هاى متداول بنیان‏انگارى و قرینه‏گرایى را مورد ملاحظه قرار مى‏دهند. ما بحث را با متكلم عقل‏گراى نظام‏مند، ولف هارت پانن برگ و گزینش او از كتاب سؤالات اساسى در الهیات آغاز مى‏كنیم، به خصوص به دلیل آگاهى و علاقه او به همكنشى عقل و ایمان و به خاطر تاكید او بر تبیین‏هاى بسیارى كه توجیه‏كننده قرار دادن او در زیر پرچم عقل‏گرایى است. شایان ذكر است كه تبیین او از عقل با آگاهى از «ماهیت پیش‏انگارانه مطلق عقل‏» آمیخته با تلاش در جهت اینكه آن را داراى بافتى آخرتى بداند، تقویت‏شده است. افزودن این بعد به ایمان، نقش مستقیمى در معرفى آینده‏اى ایفا مى‏كند كه عقل از آن، ارزش و معنایى كاملتر اخذ مى‏كند. به علاوه، آینده‏اى كه ایمان بدان‏سوى جهت‏گیرى مى‏كند، ایمان و عقل را با هم سازگار نه ناسازگار مى‏سازد. نزد پانن برگ، ایمان به واسطه اینكه عقل را «براى خودش در تاملاتش (تاملات عقل) كاملا شفاف مى‏كند» به عقل یارى مى‏دهد، استنتاج او در موضوع مورد بحث این است كه ایمان را مى‏توان به عنوان «ملاكى براى معقولیت عقل‏» به سبب «جهت‏گیرى‏اش به سوى یك آینده غایى، آخرتى‏» تصدیق كرد. بخش مقالات مربوط به كى یركگور شامل مقاله انتقادى رابرت آدامز و دو نوشته دیگر است. مقاله رابرت آدامز تحلیل دقیق سه دلیل كى یركگور را مطرح مى‏كند: دلیل تقریب، دلیل واپس‏اندازى و دلیل رنج. استنتاج او به‏طور خلاصه چنین است: موضع كى یركگور «ساختارى منطقى‏تر از آن كه انسان در ابتدا فكر مى‏كند» دارد، و این واقعیت ممكن است اجتناب از توجیه عینى را براى كى یركگور مشكل‏تر از آنچه كه او تصور مى‏كند بگرداند. مارلین پایتى به دیدگاههاى كى‏یركگور در مورد چیستى عقلانیت انسان در زمینه ارتباط بین «تفسیرهاى رقیب از وجود» پرداخته است. او اظهار مى‏دارد كه دیدگاه كى یركگور در مورد عقلانیت، برتریهایى بر روش سنتى‏تر بى‏طرف در تفسیر عقل داشته، در عین حال استدلال مى‏كند كه عقل «بى‏گرایش‏» و «بى‏طرف‏» نیست. به علاوه، تبیین او تصویر كاملترى از عقل ارائه مى‏كند; زیرا كه عقل را به عنوان «تجسم مثبت از آنچه ما ذاتا هستیم، اذهانى كه در جریانى كه وجود زمانى ما را مى‏سازد قرار گرفته به شدت گرفتار آن شده‏اند» مى‏نگرد. ملاحظه او به ما این امكان را مى‏دهد كه «فشارى را كه به نظر مى‏آید توسط ذات ما براى انتساب به وجود ذهنى‏مان تحمیل شده است توجیه كنیم‏». مقاله آخرى كه در خصوص كى یركگور مى‏باشد، بحث استفن ایوانز پیرامون نسبت دلیل تاریخى با موضع كى یركگور است. او اظهار مى‏دارد كه راهى براى جدا كردن ایمان مسیحى از «مخاطرات نقادى تاریخى‏» وجود ندارد. نقادى تاریخى در «میثاق‏هاى ایمان‏» مجسم شده، و ممكن است راه را بر مسیحیان جهت این استدلال باز كند كه عقاید تاریخى «كه جزئى از ایمان آنها است، وقتى در زمینه مناسب‏شان; یعنى در یك مواجهه دست اول با عیسى مسیح، نگریسته شوند» به حد كافى مستدل خواهند بود. سه مقاله دیگر حول مفاهیم بنیان‏انگارى و قرینه‏گرایى متمركزند. الوین پلانتینجا با اثر دوجلدى اخیرش در باب دلیل ( Warrant) ، مرحله اصلى را در شناخت‏شناسى به دست آورده است. شناخت‏شناسى تعدیل‏شده او برحسب دلیل و نه توجیه بسط یافته است و داراى جهت‏گیرى غیر وظیفه شناختى در «توجیه و خداگرایى‏» مى‏باشد. پلانتینجا اظهار مى‏دارد كه یك باور، از چشم‏انداز خداگرایانه، وضعیت‏شناختى مثبت دارد، دقیقا در موردى كه قوه شناختى انسان كه آن را ایجاد كرده است، مختل نباشد و در محیطى مناسب كار كند. نیكولاس ولترستورف این سؤال را مطرح مى‏كند كه «آیا اعتقاد به خدا اگر هیچ بنیانى نداشته باشد، مى‏تواند معقول باشد؟» دغدغه اصلى او چالش قرینه‏گرایانه با اعتقاد خداگرایانه است، به طور اخص اینكه، آیا این چالش منطقى و قابل دفاع است‏یا نه؟ در نظر ولترستورف، عقلانیت تنها توجیه ابتدایى ارائه مى‏كند و فقدان آن تنها در وهله اول به «ناروایى‏» منجر خواهد شد. او در ادامه تحقیق خود چالش قرینه‏گرایانه جان لاك را مورد بررسى قرار مى‏دهد و آن را متقاعدكننده نمى‏یابد. فیلیپ كوین نظر تندى به شناخت‏شناسى تعدیل شده پلانتینجا مى‏افكند و حكم مى‏كند كه او نتوانسته است این ادعایش را به خوبى مطرح كند كه ملاك بنیان‏انگاران جدید براى بنیادى بودن به معناى اخص، به خودى خود غیر منسجم بودنش را آشكار مى‏كند. او چنین استدلال مى‏كند كه اگر چنین چیزهایى به عنوان باورهاى بنیادى به معناى اخص وجود داشته باشد، حتى نزد خداگرایان معاصر كه در مورد باورها و تعهدات دینى خود به دقت مى‏اندیشند و انتقادى فكر مى‏كنند، چنین باورهایى احتمالا غیر كارآمد خواهند بود. موضوع ایمان و عقل با بررسى فردریك فره از جایگاه شك در مورد تكنولوژى، شان دیگرى پیدا مى‏كند. حتى اگر چنان شكى مجاز باشد، ضرورتا به «یاس و ناامیدى از هر تكنولوژى‏» منجر نخواهد شد. او نتیجه مى‏گیرد كه شاید بتوان از تركیب عشق مسیحى با هوش سرشار مسیحى، آن هم با امید تعدیل‏شده مسیحى به آینده‏اى همراه با تكنولوژى اصلاح‏شده امید داشت.

شنبه 30/6/1387 - 14:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته