• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1994
تعداد نظرات : 294
زمان آخرین مطلب : 4610روز قبل
دانستنی های علمی

قره کليسا يا کليساي تاتائوس

قره کليسا يا کليساي تاتائوس که در بين ارامنه به «تاده مقدس» معروف است ، در آستان آذربايجان غربي ، در جنوب شهر ماکو، 20 کيلومتري شمال شرقي سيه چشمه (چالداران) و 7 کيلومتري جاده چالداران قره ضياءالدين در کنار روستاي قره ضياءالدين در دامنه کوه و روي تپه «ماهوار» قرار دارد.

:: تاريخچه کليسا

گفته مي شود پادشاه ارمنستان «آبکار» از حضرت مسيح ع دعوت کرد تا به ارمنستان سفر کند. پيامبر مسيحيان نيز در پاسخ به او قول داد تا يکي از حواريون را نزد او بفرستد. پس از عروج حضرت مسيح توماس «تاتائوس» را که از حواريون حضرت مسيح بود، به ارمنستان فرستاد. پس از مرگ «آبکار» خواهرزاده اش «سانا دروک» بر تخت مي نشيند و به تاتائوس دستور مي دهد از تبليغ دين مسيح دست بردارد.

تاتائوس برخلاف دستور پادشاه عمل مي کند و در نتيجه 3500 نفر به دين مسيحيت مي گروند که در ميان آنها «ساندوخت» دختر پادشاه نيز وجود دارد. پادشاه ارمنستان دستور قتل تمامي ارامنه مسيحي از جمله دختر خود را صادر مي کند. بعد از شهادت تاتائوس او را در محل کنوني کليساي تاتائوس به خاک مي سپارند. بعدها روي قبر او نمازخانه کوچکي مي سازند و در قرن هفتم ميلادي اين نمازخانه به کليساي بزرگي تبديل مي شود.

 

قره کليسا در سال 1319 ميلادي بر اثر زلزله تخريب و در سال 1329 م دوباره بنا شد. در سال 1691 م نيز با نصب سنگهاي سياه در آن تعمير و مرمت شد. اين کليسا در سال 1810 م دوباره از سوي سيمون بزنوني اسقف ماکو به وسيله سنگهاي سپيد مرمت و تعمير و در دوره قاجار نيز توسط عباس ميرزا مجددا مرمت و زمينهاي زيادي وقف آن شد.

قره کليسا از 2 قسمت کليساي سياه (قسمت قديمي با ارتفاع گنبد 18.60 متر) و کليساي سفيد (بخش جديدتر و بزرگتر با ارتفاع 24 متر) تشکيل شده است. تعداد ديرهاي اطراف کليسا 44 باب و مساحت کل مجموعه 6.285 مترمربع است.در طول ساليان متمادي اين کليسا بارها دستخوش زلزله ، غارت و انهدام شده ؛ اما همچنان پابرجا مانده است که به عقيده بسياري ، دليل اين پايداري تنها جنبه مقدس بودن اين مکان است.

 

سه شنبه 10/7/1386 - 13:52
دعا و زیارت

سحرگاه خونين

آشهر كوفه تنها و ساكت در آغوش شب نوزدهم ماه مبارك رمضان خفته بود.
دامن افق هنوز تاريك و سياه بود. گويى دل آسمان كوفه در ان شب همرنگ دل مردمان كوفه شده بود! شبى سرد و ساكت و بى هياهو. در ان شب ، تنها يك چشم ديده در ديده آسمان صاف و پرستاره كوفه دوخته بود. چشمى كه با نيروى بينش شگرف خويش تا عمق آسمانها را مى كاويد و حاصل اين كاوش ، ديدار خدا در منظر دل او
مى شد. و اينگونه او خدا را در عرصه دل خويش به ديدار مى نشست و مصداق ايه كريمه قرآن مى شد كه:
الذين يتفكرون فى خلق السموات و الارض قالو ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار.
كسانى كه در خلقت آسمانها و زمين مى انديشند و مى گويند پروردگارا!
اينها را بيهوده نيافريده اى ، منزهى تو، پس ما را از عذاب دوزخ رهايى بخش .
او تنهايى بود كه در تنهايى خويش ، همنشين خداى تنها بود.
بنده صالح خدا، حجت حق ، امام عارفان و عاشقان به آسمان كوفه مى نگريست و گويى در انتظار حادثه اى بود!
پيمانه صبرش از دست نامردمى هاى امتش لبريز شده بود كه خود در فرازى از سخنانش اينطور احساس خويش را در ظرف كلمات ريخته بود:
اى نامردان مرد نما! اى كه همچون كودكان ، در خواب پريشانيد، و همچون پرده نشينان دستخوش رويا. كاش شما را نديده بودم و به هيچ روى نشناخته بودم !
بخدا كه شناختن شما مايه پشيمانى و در نهايت موجب تاسف است. مرگ بر شما باد. همانا كه دلم را سخت چركين كرديد و سينه ام را از درد اكنديد و زهر را جرعه جرعه در كامم ريختيد و با نافرمانى و تنها گذاشتن ، برنامه هاى اصلاحى ام را تباه ساختيد و كار را بجايى رسانديد كه قريش گفت : فرزند ابوطالب مردى شجاع اما نااگاه نسبت به امور جنگى است . چگونه چنين اتهامى را بمن مى زنند در حاليكه هنوز به سن 20 سالگى نرسيده بودم كه با ميدانهاى نبرد اشنا شدم ولى اكنون كه عمرم از 60 سال متجاوز است ، راى و تدبير كسيكه از او اطاعت نشود چه سود؟
على (ع ) كسى است كه زبان پيامبر اسلام محمد (ص ) اينگونه به توصيفش ‍ گشوده شده بود:
همراهى و تبعيت كنيد از على بن ابيطالب . او نخستين كسى است كه به من ايمان آورد و اول كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد و او صديق اكبر است ، فرق گذارنده ميان حق و باطل در اين امت مى باشد. او پيشواى ايمان اورندگان است .
ولى متاسفانه مردم كوفه در حق اين ابر مرد ان گونه روا داشتند كه از زندگى با آنها به تنگ آمده بود و براى ديدار خدا و در آغوش گرفتن شهادت ، لحظه شمارى مى كرد.
على (ع ) چشم از آسمان بر گرفته روانه مسجد مى شود. روح ملكوتى او جوياى اوجى ديگر در آسمان جذبه يار است . ناگهان خروش مرغابيهاى درون خانه به هوا بر مى خيزند. گويى آنها از حادثه اى كه عنقريب بر مولا مى رود مطلع هستند و اينگونه نواى دل خويش را از غم حادثه جانگدارى كه در انتظار اوست سر مى دهند. نسيم سحرى عطر خويش را با نواى اندوهناكشان درهم مى اويزد و على (ع ) فارغ از هياهوى انها، دل بسته به مهر دوست راهى مسجد مى شود.
... شب دامن خويش را از عرصه شهر كوفه بر مى چيند، اين آخرين شبى بود كه على را در آغوش خويش مى گرفت . و على نيز تماشاگر آخرين شب حيات خويش در زمين بود. چهره افق از حضور خورشيد، سرخى شر مگون يافته بود...
مسجد كوفه بى صبرانه منتظر روح محراب خويش بود! على عليه السلام به مسجد محراب رسيد. به محرابى كه از ان نواى وصل مى شنيد و مسجد نيز با حضور على خود را كامل مى يافت كه محبوب بزرگ خويش را مى ديد. او روح بزرگ عبادت و شهادت در عرصه حيات مسجد بود. جان مسجد وارد تن خاكى او شده بود كه او حيات دهنده مساجد و معابد بود. خفتگان در خواب غفلت را بيدار كرد كه عمرى كار او بيدارى دلهاى خفته بود و قاتل خويش را نيز!
ابن ملجم را! كه بيدار شو و كار خود را به انجام برسان و كار مرا نيز!
و نماز جماعت به امامت او به تكبير نشست و على عليه السلام اقامه نماز كرد، نمازى كه در ان عروج روح خويش را باز يافت و نمازى كه در تكبير ان فرق خويش را رنگين از خون نمود...
شمشير زهر الود دشمن خدا در هوا چرخيد و ضربه اى بر فرق مبارك مولا نه ، بر فرق انسانيت و عدالت مجسم ! زد كه ، خود ان ملعون معتقد بود كه اگر اين ضربه مسموم بر شهرى زده مى شد همه شهر را خون مى گرفت !
دامن محراب از خون پاك حجت حق گلگون گشت و نداى ملكوتى امام مظلومان و عارفان و عاشقان حق ، شبستان مسجد را پر كرد كه : به خداى كعبه ، رستگار شدم ! و على در خون خويش به تشهد نشست !
ايام وصل نزديك مى شد. همنشينى با كوفيان مى رفت كه سايه شوم خويش را از سر مولا كوتاه نمايد و على در ديار ملكوت مصاحب كسانى شود كه شايسته او بودند و او نيز شايسته همنشينى ايشان ، اثير بن عمر بن هانى ، حاذق ترين پزشك و جراح كوفه را ببالين امام آوردند، همينكه شكاف پيشانى مولا را معاينه كرد، اهى سرد از تنوره دل بر كشيد و با صداى حزين كه به ناله بيشتر شبيه بود گفت :
وصيت خودت را بكن اى پيشواى مومنان ! زيرا ضربه اين پليد زاده به مغز سرت اصابت كرده .
امام معصوم دل در تقدير نهاده و در عين ضعف و بى حالى ناشى از ضربت ، به مناجات با خالق كائنات مى پردازد كه او يار تنهايى هايش بوده و راز دار اسرارى كه امكان بيانش را در عرصه جهل مردم خويش نيافته بود.
كوه استوار سرزمين حق ، اكنون در بستر بيمارى لحظه شمار گاه وصال خويش ‍ است و درد سر و دل خويش را در ارزوى ديدار يار تسلى مى دهد كه دل در گرو مهر او دارد.
اهل خانه ولايت و امامت گريان و نالان ، سراسيمه درمانده اند كه چگونه زخم مولا را مرهم نهند و مى دانند كه تنها خواهند شد و امام ، گويى كه در بستر ارامش ‍ خويش تجربه تازه اى را به تماشا نشسته است .
نگاه ملكوتى امام ناگهان بر قيافه نا مبارك دشمن خدا مى افتد زبان تكلم مى گشايد كه :
خوراكى گرم دهيد و بسترى نرم !
اه از نهاد انسانيت برخاست ؛ و دوستانش مات و مبهوت از بزرگوارى او كه قاتل خويش را اينچنين مى نوازد، الله اكبر از على ! الله اكبر! از گذشت و ايثار او! و على (ع ) حسن و حسين را فرا خوانده و با نواى حزين وصيت خويش را به آنها و به همه شيعيان خويش چنين فرمود:
خداي را، خداي را بخاطر همسايگانتان بياد اوريد.
خداي را، خداي را در نظم امورتان اوريد.
خداي را، خداي را در نمازتان آورديد.
خداي را، خداي را درباره فقيران و مسكينان اوريد و در وسايل زندگيتان شركت دهيدشان .
با مردم همانطور كه خدا فرموده سخن به نيكويى گوييد و امر به معروف و نهى از منكر را فرو مگذاريد. به فروتنى همت گماريد و به بذل مساعى و احسان دو جانبه ، از بريدن پيوند دوستى و از تفرقه و كناره جويى و روى بر تافتن بگريزيد.
درد و سم ، تاب و توان از او گرفته و براى مدتى به سكوت ارزش مى دهد. و سپس ترنم مى كند كه : ديروز همدم شما بودم ، امروز مايه عبرت شما هستم و فردا دور از شما و خدا مرا و شما را بيامرزد. و ديگران را از ايجاد فتنه و اشوب بخاطر قتل خويش باز ميدارد و با گذشتى كه به گستره تمام ايثار مجاهدان حق در طول تاريخ انسان است مى فرمايد:
اگر از جرمش در گذريد به تقوا نزديكتر خواهد بود
ضربه در سپيده دم جمعه بر حضرت وارد آمده بود اما او دو روز درد كشيد و دم نزد، كه او از هر كس با درد انس بيشترى داشت و 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو به تحمل درد عادت كرده بود.
روح ملكوتى ان حضرت در يكشنبه شب بيست و يكم ماه مبار رمضان سال چهلم هجرى به ديار ملكوت پرواز نمود و زندگى دنيا را بدرود گفت.

فرارسيدن ايام شهادت مولاى متقيان و امام عارفان حضرت على عليه السلام بر همه ميهنان و مسلمانان و حق جويان جهان تسليت باد.
 

دوشنبه 9/7/1386 - 13:4
دانستنی های علمی

الّلهُمَّ وَفّر فيه حَظّی مِن بَرَکاته
وَ سَهِّل سَبيلی إلی خَیراتِه
وَ لاتحرِمنی قَبول حَسَناته
يا هَادياً إلَی الحَقِّ المُبين

 

امروز هم مانند هر روز، برکت از آسمان می بارد و بر وجود مردمان می نشيند، امروز هم مانند هر روز خدا بندگانی را برای پذيرش نعمتهای بيشتر بر می گزيند؛ هر که بختش بيشتر باشد، برکتش افزونتر شود، و هر که پذيرش گسترده تری داشته باشد، بهره اش فراوانتر گردد، نعمت گسترا! بخت امروز مرا بيشتر کن و برکت خود را بر من بيشتر بباران.
امروز من مانند هر روز، خيراتی از سرچشمه نعمت به آدميان می رسد و در وجود انسان ها خانه می کند، امروز هم مانند هر روز پنجره های نعمت باز می شود و تابش خويش را نصيب هر گوشه و کرانه می کند، دستان من که به درگاهش دراز است، نمی دانم آيا راه من هم به اين کرانه ها باز است؟ خدايا! راهم بگشا و هدايتم فرما.
چه کنم اگر کشتزار وجود من شايسته پذيرش برکات رمضان نباشد؟ چه کنم اگر مزرع جان من پذيرای اين نعمتهای فراوان نباشد؟ از تو می خواهم که جان مرا برای دريافت اين خوبی ها آماده سازی که تو خدای بنده نوازی و بی انبازی!
ای که حقيقت روشنگر را تو می نمايی و مردمان را به پيروی آن می فرمايی، دست مرا نيز بگير و در شمار نيکانت بپذير.

دوشنبه 9/7/1386 - 13:4
دعا و زیارت

مهدويت از ديدگاه آيت‌الله‌العظمي بهجت
قسمت دوم و پاياني

 

الف) راه‌كارهاي اجتماعي
آيت‌الله بهجت از يك سو، بندگي و اطاعت را موجب تصحيح رابطه با امام و مسبّب همة كمالات دانسته، از سوي ديگر مانع جدي در اين امر را اجانب و كفّار مي‌دانند:
چه مي‌شد به واسطة بندگي خدا، روابط ما با آن آقا (حجت‌بن‌الحسن(عج)) محفوظ مي‌ماند؟ ديگران نگذاشتند هر چند ما هم مقصريم و نخواستيم اتصال ميان ما و آن حضرت محفوظ باشد.23
در ديدگاه ايشان اصلي‌ترين نقشة كفار، ضربه زدن به آن رابطة اصيل و دور كردن مسلمين از ثقلين است:
ائمه ما(ع) دعاها را در اختيار ما گذاشته‌اند تا ما را غرق در نور ببينند. انبيا آمده‌اند كه ما را از دنيا و توجه به آن دور سازند ولي كفّار به ما مي‌گويند: دين را كنار بگذاريد تا ما به شما دنيا دهيم و وسايل راحتي ظاهري ـ نه راحتي دروني ـ شما را فراهم كنيم! البته اين سخن هم دروغ است، زيرا اگر آنان براي ما راحتي دنيا را مي‌خواهند پس چرا اين همه بر سر تسلّط بر ما، با هم نزاع دارند. نقشة كفار اين بوده و هست كه قرآن را از دست مسلمانان بگيرند و روحانيت را از منابع ديني و معنويات و سرچشمه‌هاي معارف ـ يعني قرآن و سنت ـ جدا سازند، تا اين دو سلاح مهم از دست مسلمانان خارج گردد و راه تسلط آنان بر بلاد و ثروت‌هاي مسلمانان باز شود. ولو به اينكه كساني را در رأس قرار دهند كه طبق مرام آنان كتاب و سنت را توجيه كنند و ديگران نابود، منزوي يا كشته شوند: اي كاش مي‌ديديم كه گرگ‌ها به ما هجوم آورده‌اند و ما را مي‌خورند!24
در پي اين درك خاص است كه راه‌كار اصلي اجتماعي ايشان براي تأمين آن مقصود، توصيه به عدم اختلاط با كفار است؛ هم اختلاط سياسي ـ اقتصادي و هم اختلاط فرهنگي ـ فكري.
در ادامه سخن پيشين ايشان بيان مي‌نمايد:
با اين وضع چه بايد كرد؟ هر چه به ما فرمودند:
لا تتخذوا الكافرين اولياء
(كافران را به عنوان دوست و سرپرست خود نگيريد).
گوش نكرديم! حالا با اين اوضاع و گرفتاري و بلاها كه بر سر ما مسلمانان مي‌آيد چه بايد بكنيم؟ اگر تكليف خود را بدانيم كه چه بايد بكنيم و به آنچه فهميديم عمل بكنيم از جهت علم به وظيفه فرداي قيامت راحت‌ايم.25
اختلاط ما با كفار آخرش به همين جا مي‌كشد؛ يعني ابتدا از مسلمانان پذيرايي مي‌كنند، به آنان احترام مي‌گذارند، آنان را به بلاد خود دعوت مي‌كنند و در تجارت و معاملات بازرگاني خود داخل مي‌كنند، وقتي رؤسا و سياست‌مداران مسلمان مست پول و غير پول شدند مسلمانان حاضر مي‌شوند امتيازاتي بدهند تا آنان بر بلاد اسلامي حكومت كنند. بدين ترتيب اختلاط با كفار، تسلط و حكومت آنها را بر مسلمانان آسان‌تر مي‌سازد. آيا اگر مثلاً كفار بر نفت ايران حكومت كردند، مي‌شود كه نتوانند بر ايران و ملت ايران حكومت كنند؟ و مالك الرّقاب ممالك اسلامي و مسلمانان نشوند؟26
در اين بيانات مشكل اصلي صدمه زننده به رابطة قوي با امام زمان(ع)، غرب‌زدگي مسلمانان دانسته شده است. لذا اين مرجع عاليقدر شيعه، غير از منع سياست‌هايي كه به حاكميت سياسي غرب بر مسلمين بينجامد به راه‌كارهايي اشاره مي‌فرمايند كه شيعيان را از تهاجم فرهنگي غرب و جدا شدن آنها از امام خويش نجات دهد:

1. هجرت و ايجاد برادري ايماني
دربارة هجرت چنين مي‌فرمايند:
ممكن است كسي در بلاد كفر سكونت داشته باشد ولي ايمان و اعتقادش بر خلاف حكومت‌هاي بي‌دين و يا بي عقل باشد و با اين حال منتظر فرج باشد. ولي اگر كسي بخواهد عبادت كند و به خدا ايمان داشته باشد، يا ايمانش محفوظ بماند اين امر متوقف بر نقل مكان و انتقال محل سكونت، از آن بلاد به بلاد اهل ايمان است [و در صورتي كه] منتقل شدن از آنجا براي او ممكن باشد، بايد براي حفظ دين و ايمان خود و اهل بيت خود به بلاد اهل ايمان مهاجرت كند، وگرنه به خود و اهل خود ظلم نموده، مقصّر خواهد بود.27
در كنار دستور هجرت به بلاد مؤمنين، از اهل ايمان هم مي‌خواهد، با هم كمال برادري و هم‌دردي را داشته باشند:
چقدر رحمت خداوند شامل حال كساني است كه براي رفع اين همه ابتلائات و بلاهايي كه براي مسلمانان و اهل ايمان وارد مي‌شود بي‌تفاوت نباشند و گريه و تضرع و ابتهال كنند! اگر مسلماني در چين مبتلا شود ابتلاي او ابتلاي ماست و ما بايد خود را مثل او گرفتار بدانيم!28
ايجاد اين هم‌دلي و دل‌سوزي اثرات بسيار دارد. ايشان در يك تحليل عرفاني روان‌شناختي، نبود اين علامت بين مؤمنان را مذمت مي‌كند.
با اينكه اندوه و شادي مؤمن به ديگران سرايت مي‌كند چرا ما با اين همه بلا‌ها و مصايب كه بر اهل ايمان وارد مي‌گردد بي‌تفاوت هستيم؟ يا ما ايمان نداريم، يا قلب‌ها قسي شده است! در روايت است كه ظهور قائم آل محمّد(ص) «بعد قسوة القلوب؛ پس از قساوت دل‌ها» خواهد بود.29


2. مصونيّت‌سازي فرهنگي
هجرت از بلاد كفر يك انتقال فيزيكي از مناسبات جاهلي است و هجرتي از غرب جغرافيايي است اما آنچه از بدعت‌ها و بي‌ديني‌ها كه در تمام عالم پراكنده شده و به دار اهل ايمان هم راه يافته است را طور ديگر بايد سدّ كرد تا بتوان به بهبود رابطة ايماني و بندگي و تصحيح رابطه با امام خويش اقدام نمود. حضرت آيت‌الله بهجت در اين باره نيز دو دستور شاخص دارند:
اول، طي طريق سلف: گويا ائمة ما(ع) اين مطلب را اتمام حجت كرده‌اند، لذا فرموده‌اند: براي فرج بسيار دعا كنيد. البته نه اينكه لقلقة زبان باشد. و نيز فرموده‌اند «تمسّكوا بالأمر الأوّل؛ به راه و رسم نخست عمل كنيد» يعني در وقايع و رويدادهاي تازه، آن‌گونه كه در گذشته، عمل مي‌كرديد عمل كنيد.
دوم، احتياط و توقف: ائمه ما به ما ياد داده‌اند كه به يقينيات عمل كنيم و هر جا يقين نداشتيم توقف و احتياط كنيم.30
ولي از ايشان سؤال شد: از حضرت رسول(ص) دربارة آخرالزمان و فتنه‌هاي آن نقل شده كه فرموده‌اند: تشخيص تكليف در آن زمان مشكل است پس چه بايد كرد؟ پاسخ فرمودند:
اگر به دست آوردن تكليف مشكل باشد، احتياط كردن كه مشكل نيست! بايد توقف كرد و احتياط. براي ما اتمام حجت شده است.31
و در جاي ديگر بياني دارند:
پس در فتنه‌هاي آخرالزمان كه مانند پاره‌هاي شب تاريك است، شايسته است احتياط و توقف نمودن تا راه حق روشن شود و همگان توان احتياط را دارند و آن سلاح عمدة اهل ايمان است. و تنها كسي نجات مي‌يابد كه در ايمان خود استوار بوده، براي تعجيل فرج دعا كند و در اعتقاد به تمام عقايد حقّ ملتزم و استوار باشد.32
واضح است نهادينه شدن اين دستور در ميان مؤمنين، از اختلاط فرهنگي با اجانب و به تعبير ايشان از هم جنسي و هم شكلي كه زمينه‌ساز تسلط سياسي آنهاست جلوگيري مي‌كند.
چه بسيار از مشهورات زمانه كه مشمول اين اصل مي‌شود و چه بسيار رفتارها و صناعات و ... كه تجنّب يا توقّف در آنها به صلاح ايمان و ولايت شيعيان است.
ايشان به طور كلي در اين‌گونه امور اجتماعي با نگاهي خاصّ نگريسته، مي‌گويند:
«ما نبايد در امور اجتماعي به ديگران نگاه كنيم و از اين و آن پيروي كنيم زيرا افراد معصوم نيستند، هر چند بزرگ و بزرگوار باشند، بلكه بايد نگاه كنيم و ببينيم اگر خودمان تنها بوديم و ديگران نبودند، آيا انجام مي‌داديم يا نه؟ نبايد به ديگران كار داشته باشيم! ما نبايد خود را با اهل سنت قياس كنيم! ما بايد رضا و ميل امام زمان(عج) را در كارها به دست آوريم، چه در مصرف سهم امام(ع) و چه در كارهاي اجتماعي.33
اهميت راه‌كارهاي اجتماعي براي حفظ از گزند كفار اين‌قدر زياد است كه ايشان گرد هم نشستن شيعه و سنّي براي چاره انديشي را لازم مي‌داند:
بنابراين آيا حال كه همة مسلمانان ـ چه شيعه و چه سني ـ اعتقاداً يا عملاً ـ زعيم ندارند نبايد در كنار هم بنشينند و چاره‌انديشي كنند؟ آيا نبايد محافظت و مواظبت كنيم؟! آيا نبايد بنشينيم و راه محافظه را پيدا كنيم كه چگونه از دست دشمن در امان باشيم تا دين و دنيا و مذهب ما محفوظ بماند؟34
ايشان توسّلات و عزاداري‌ها و زيارات را ظرف الصاق و اتصال به امام و از اين‌رو مورد تهاجم كفّار معرفي مي‌نمايد:
اين توسّلات، عزاداري‌ها، سوگواري‌ها، زيارت قبور اهل بيت(ع)، علامت آن است كه اهل ايمان به آنان اتّصال و الصاق دارند و هنوز از آنان منحرف نشده‌اند، لذا كفار و دست نشانده‌هاي آنان دستور داشتند كه بين مسلمانان و قرآن ـ تا چه برسد به مساجد و تكايا و مجالس عزا و روضه خواني ـ جدايي بيندازند، زيرا همة آنها ضد خواسته‌هاي سلاطين جور بودند لذا فرمان تخريب قبور يا تعطيلي مجالس روضه‌خواني را دادند.35

ب) راه‌كارهاي فردي
نمي‌توان كتمان كرد كه ديدگاه آيت‌الله العظمي بهجت بيش از آنكه از ايشان چهرة يك مصلح اجتماعي نشان دهد، سيماي يك عالم اخلاق را به نمايش مي‌گذارد كه به حوزة اجتماع، سياست و فرهنگ هم نظر دارد لكن با رويكردي اخلاقي؛ لذا توصيه‌هاي اجتماعي او نيز رنگ و بوي اخلاقي دارد. در راه‌كارهاي فردي، اين شخصيت با اين رويكرد آشكارتر مي‌شود.
ايشان مشكل اصلي را در ضعف رابطة مأمومان با امام خويش در حوزة علم و عمل (عقيده و ايمان، و رفتار) مي‌ديد لذا محور دعوت او بر اصلاح خويش بود.
در پاسخ به اين پرسش كه: ايشان چگونه ارتباط خود را با اهل‌بيت، به ويژه صاحب‌الزمان(عج) تقويت كنيم؟ چنين پاسخ داده‌اند:
اطاعت و فرمان برداري از خداوند، بعد از شناخت او، موجب محبتّ به او مي‌شود و همچنين موجب محبت كساني كه خداوند آنها را دوست مي‌دارد؛ كه عبارتند از انبيا و اوصيا كه محبوب‌ترين آنها به خداوند حضرت محمدو آل او(ع) مي‌باشند و نزديك‌ترين آنها به ما صاحب‌العصر(عج) مي‌باشد.36
واضح است عبادات و به خصوص ادعيه و توسلات در تقويت اين رابطه نقشي جدي دارد از اين رو ايشان حتي در قبال فتنة تهاجم آمريكا به افغانستان هم فرمودند:
در اين فتنه‌هاي اخير، مخصوصاً فتنة جنگ‌ آمريكا در افغانستان بايد «اللّهمّ اشغل الظّالمين بالظّالمين...» را زياد خواند. ظالمان به بهانه‌هاي بيهوده و دروغ و به هر بهانه‌اي مي‌خواهند مسلمانان را از بين ببرند. بايد به حضرت ولي عصر(ع) توسل كرد و درخواست كرد كه اين فتنه‌ها به خود ظالمان برگردد.37
سفارش به دعا و تضرع، به خصوص دعاي فرج يا تثبيت ايمان، زياد در كلمات ايشان به چشم مي‌خورد. البته نكتة قابل توجه در اين‌باره اين است كه، معظم‌له اولاً توبه را شرط دعا دانسته و ثانياً توبه هر چيز را به حسب حال آن چيز متمايز مي‌دانند و از اينجا هم نقبي به گناهان اجتماعي ‌زده مي‌فرمايند:
اصلاح فعلي ما در چيست؟ به بازگشت و توبه از كارهايي كه خودمان مي‌دانيم در داخل يا خارج انجام مي‌دهيم. در خلوت‌مان با خدا، در تضرعاتمان و توبه‌مان، در نمازهايمان و عباداتمان دعاها خصوصاً دعاي شريف «الهي عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانيم و از خدا بخواهيم صاحب كار را برساند، و با او باشيم.38
وظيفة فعلي ما با اين همه ابتلائات و آتش‌هايي كه براي نابودي شيعه در ايران، عراق، لبنان، پاكستان، افغانستان و ... افروخته شده، دعا و توسل به حضرت حجت(عج) و توصية ديگران به دعا است. دعاي خود حضرت را براي حضرت بخوانيم و دعاي تائب كنيم. البته توبة هر چيزي به حسب خود آن چيز است.39
دقيقاً همين نكته كه، توبة هر چيز به حسب آن چيز است، از بطن دعا و تضرع، فعاليت و اقدام به جبران را نيز بيرون مي‌آورد و ديدگاه ايشان را از خانه‌نشيني صرف و دعا كردن تنها پالايش مي‌نمايد. ايشان در فرازي پس از تأكيد بر همين نكته مي‌افزايد:
عواقب گناهان اجتماعي كه موجب تغييرات در جامعه، اختلال نظام و انحلال آن، يا تحريم حال و ترك واجب، يا مصادرة اموال، هتك حرمت، قتل نفوس زكيه، ريختن خون مسلمانان، حكم به ناحق و ... مي‌شود چگونه خواهد بود؟40
مي‌بينيد از توبة مناسب حال به گناهان اجتماعي‌اي چون: تغيير جامعة ايماني و اختلال نظام اسلام يا انحلال آن، كه نكاتي بسيار حائز اهميت است توجه مي‌دهد. عدم احتياط و توجه به طريق سلف، گاه موجب مي‌شود بدعت‌هايي همه‌گير و مناسباتي غلط بر مسلمين حاكم شود كه توبه و رهايي از آنها شرط پذيرش دعاست و تخلص از آنها بدون فعاليت اجتماعي سودمند و مغاير با آنها ممكن نيست. نكتة ديگري كه در اين‌باره در خور توجه است. كميت اين دعاهاست كه باز نوعي همكاري و تعاون را طلب مي‌نمايد: «آن حضرت فرموده‌اند:
براي تعجيل فرج من زياد دعا كنيد.
خدا مي‌داند تعداد اين دعاها بايد چقدر باشد تا مصحلت ظهور فراهم آيد.41
دعاي مقرون به، عمل به واجبات و ترك محرمات است كه موجب تثبيت ايمان و تصحيح رابطه با امام مي‌گردد:
تنها انتظار فرج كافي نيست. تهيّأً بلكه طاعت و بندگي نيز لازم است. مخصوصاً با توجه به قضايايي كه پيش از ظهور امام زمان(عج) واقع مي‌شود به حدي كه «ملئت ظلماً و جوراً؛ زمين از ظم و ستم لب‌ريز مي‌شود.» خدا مي‌داند كه به واسطة ضعف ايمان بر سر افراد چه مي‌آيد!42
ايشان به رغم آنكه باب لقا و حضور را مسدود ندانسته، حتي رؤيت جسماني امام(ع) را نيز ممكن مي‌دانند لكن اشتغال به اين وظايف را برتر از تشرّف معرفي مي‌فرمايند:
لازم نيست انسان در پي اين باشد كه به خدمت حضرت ولي‌عصر(ع) تشرف حاصل كند بلكه شايد خواندن دو ركعت نماز سپس توسل به ائمه بهتر از تشرّف باشد. زيرا هر كجا كه باشيم آن حضرت مي‌بيند و مي‌شنود و عبادت در زمان غيبت افضل از عبادت در زمان حضور است. زيارت هر كدام از ائمه اطهار(ع) مانند زيارت خود حضرت حجت است.43

---------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1. رخشاد، محمدحسين، 600 نكته در محضر آيت‌الله العظمي بهجت، ص 8.
2. همان، ص 1.
3. همان، ص 174.
4. ساعي، سيد مهدي، به سوي محبوب، 55.
5. رخشاد، همان، ص 188.
6. همان، ص 1.
7. همان، ص 210.
8. همان، 104.
9. همان، ص 2.
10. همان، ص 78.
11. همان، ص 247.
12. دلاور، مسعود، فيضي وراي سكوت، ص 30.
13. اميديان، محمدتقي، امام زمان(ع) در كلام آيت‌الله بهجت، ص 56.
14. رخشاد، همان، ص 1.
15. همان، ص 2.
16. همان، ص 173.
17. همان، ص 91.
18. اميديان، همان، ص 37.
19. دلاور، همان، ص 61.
20. همان، ص 61.
21. رخشاد، همان، ص 366.
22. همان، ص 290.
23. همان، ص 305.
24. همان، ص 189.
25. همان.
26. همان، ص 32.
27. همان، ص 120.
28. همان، ص 187.
29. همان، ص 211.
30. همان، ص 23.
31. همان، ص 143.
32. همان، ص 144.
33. همان، ص 101.
34. اميديان، همان، ص 56.
35. رخشاد، همان، ص 363.
36. ساعي، همان، ص 55.
37. دلاور، همان، ص 239.
38. همان، ص 68.
39. رخشاد، همان، نكته ص 290.
40. اميديان، همان، ص 36.
41. رخشاد، همان، ص 118.
42. همان، ص 119.
43. همان، ص 119.

منبع:
ماهنامه موعود شماره 80

دوشنبه 9/7/1386 - 13:3
شعر و قطعات ادبی

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی .
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی .
برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدینگونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غره نشوی.
و نیز آرزومندم
مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است؛
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا
نگه‌دارد.
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران
ناپذیر می‌کنند.
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران
نمونه شوی.
و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی.
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره
گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.امیدوارم
که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود
دارد. بعلاوه، آرزومندم پول داشته
باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من
است »
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ
دیگری است!
و در پایان، اگر مرد
باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو
بیاغازید.اگر همه‌ی این‌ها که گفتم
فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم .

ويکتور هوگو

دوشنبه 9/7/1386 - 13:3
دعا و زیارت

واقعه‌‌اي در شب نوزدهم در مسجد كوفه


امام علي عليه السلام

سال 40 هجري قمري: ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام در مسجد كوفه.
عبدالرحمن بن ملجم مرادي، از گروه خوارج و از آن سه نفري بود كه در مكه معظمه با هم پيمان بسته و هم سوگند شدند، كه سه شخصيت مؤثر در جامعه اسلامي، يعني امام علي بن ابي طالب عليه السلام، معاويه بن ابي سفيان و عمرو بن عاص را در يك شب واحد ترور كرده و آن ها را به قتل رسانند.
هر كدام به سوي شهرهاي محل مأموريت خويش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادي به سوي كوفه رفت و در بيستم شعبان سال 40 قمري وارد اين شهر بزرگ شد. [ نگاه كنيد: بيستم شعبان سال 40 هجري قمري ]
وي به همراهي شبيب بن بجره اشجعي، كه از همفكران وي بود و هر دوي آن ها از سوي "قطام بنت علقمه" تحريك و تحريث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 40 قمري در مسجد اعظم كوفه كمين كرده و منتظر ورود اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام شدند.(1) هم چنين قطام، شخصي به نام "وردان بن مجالد" را كه از افراد طايفه اش بود، به ياري آن دو نفر فرستاد.(2)
أشعث بن قيس كندي كه از ناراضيان سپاه امام علي عليه السلام و از دو چهرگان و منافقان واقعي آن دوران بود، آنان را راهنمايي، پشتيباني و تقويت روحي مي نمود.(3)
حضرت علي عليه السلام در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان، مهمان دخترش ام كلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجيبي داشت و دخترش را به شگفتي درآورد.
روايت شد كه آن حضرت در آن شب بيدار بود و بسيار از اتاق بيرون مي رفت و به آسمان نظر مي كرد و مي فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمي گويم و به من دروغ گفته نشده است. اين است آن شبي كه به من وعده شهادت دادند.(4)
به هر روي، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسجد اعظم كوفه شد و خفته گان را براي اداي نماز بيدار كرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادي را كه به رو خوابيده بود، بيدار و خواندن نماز را به وي گوش زد كرد.
هنگامي كه آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گرديد و سر از سجده اول برداشت، نخست شبيث بن بجره با شمشير برّان بر وي هجوم آورد، وليكن شمشيرش به طاق محراب اصابت كرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادي فريادي برداشت: "لله الحكم يا علي، لا لك و لا لأصحابك"! و شمشير خويش را بر فرق نازنين حضرت عليعليه السلام فرود آورد و سر مباركش را تا به محل سجده گاهش شكافت.(5)
حضرت علي عليه السلام در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علي ملّه رسول الله، فزت و ربّ الكعبه؛ سوگند به خداي كعبه، رستگار شدم.(6)
نمازگزاران مسجد كوفه، برخي در پي شبيب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بيابند و برخي در اطراف حضرت علي عليه السلام گرد آمده وبه سر و صورت خود مي زدند و براي آن حضرت گريه مي نمودند.
حضرت علي عليه السلام، در حالي كه خون از سر و صورت شريفش جاري بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) اين همان وعده اي است كه خداوند متعال و رسول گرامي اشت به من داده اند.
حضرت علي عليه السلام كه توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبي عليه‌السلام فرمود كه نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام كرد.
روايت شد، كه در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علي عليه السلام، زمين به لرزه در آمد و درياها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهاي مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سياهي وزيد، به طوري كه جهان را تيره و تاريك ساخت و جبرئيل امين در ميان آسمان و زمين ندا داد و همگان ندايش را شنيدند. وي مي گفت: تهدمت و الله اركان الهدي، و انطمست أعلام التّقي، و انفصمت العروه الوثقي، قُتل ابن عمّ المصطفي، قُتل الوصيّ المجتبي، قُتل عليّ المرتضي، قَتَله أشقي الْأشقياء؛(8) سوگند به خدا كه اركان هدايت درهم شكست و ستاره هاي دانش نبوت تاريك و نشانه هاي پرهيزكاري بر طرف گرديد و عروه الوثقي الهي گسيخته شد. زيرا پسر عموي رسول خدا شهيد شد، سيد الاوصيا و علي مرتضي به شهادت رسيد. وي را سياه بخت ترين اشقياء، (يعني ابن ملجم مرادي) به شهادت رسانيد.
بدين گونه پيشوايي شايسته، امامي عادل، خليفه اي حق جو، حاكمي دلسوز و يتيم نواز، كامل ترين انسان برگزيده خدا و جانشين بر حق محمد مصطفي صلي الله عليه و آله، به دست شقي ترين و تيره بخت ترين انسان روي زمين، يعني ابن ملجم مرادي ملعون، از پاي درآمد و به سوي ابديت و لقاء الله و هم نشيني با پيامبران الهي و رسول خدا صلي الله عليه و آله رهسپار گرديد و امت را از وجود شريف خويش محروم نمود.

------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 20؛ الجوهره في نسب الامام علي و آله (البري)، ص 112 .
2- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 41؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص 184 .
3- الارشاد، ص 21؛ وقايع الايام، ص 41؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 171 .
4- منتهي الآمال، ج1، ص 172 .
5- الارشاد، ص 23؛ منتهي الآمال، ج1، ص 172؛ الجوهره في نسب الامام علي و آله، ص 113؛ وقايع الايام، ص 41 .
6- منتهي الآمال، ج1، ص 174 .
7- همان .
8- همان .

دوشنبه 9/7/1386 - 13:2
دانستنی های علمی

دو مرد ماهیگیر

دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست .
هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد .ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . لذا پس از مدتي از او پرسيد :- چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي کنيم . چون ايمانمان کم است .ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک تابه بزرگتر بود مي خنديم ، اما نمي دانيم که تنها نياز ما نيز ، آنست که ايمانمان را افزايش دهيم .
خداوند هيچگاه چيزي را که شايسته آن نباشي به تو نمي دهد .
اين بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار مي دهد استفاده کني .
هيچ چيز براي خدا غير ممکن نيست .

 

دوشنبه 9/7/1386 - 13:2
شعر و قطعات ادبی

مست و هوشیار

مُحتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می باید تو را تا خانه ی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سَرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه ی خمّار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم
گفت: پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیسـتی کز سر درافتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: مِی بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده گوی، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حدّ زند هُشیار مردم، مست را
گفت: هُشیاری بیار
.این جا کسی هُشیار نیست

از پروین اعتصامی

دوشنبه 9/7/1386 - 13:0
شعر و قطعات ادبی

پنجره باز و بسته كن
ياد هوای ابری و
ابرهای دل شكسته كن
پنجره باز و بسته كن
ياد پرنده آسمان
نسيم ريشه بسته كن
در پی پاره تنم
زخمی و دربه در منم
لال‌ام و در سكوت خود
بر سر و سينه می زنم
روزی نمی رسد كه من
به دوری تو خو كنم
خواب تو را عزيز من
چگونه آرزو كنم

محمد صالح علاء

دوشنبه 9/7/1386 - 13:0
دعا و زیارت
قالَ الاْمامُ علىّ بن أبي طالِب أميرُ الْمُؤْمِنينَ (عَلَيْهِ السلام) :
إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.

حضرت امير المومنين امام علي (عليه السلام) فرمود:
پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد:
موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبيل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه كشيدن مظلوم. در چنين موقعيت ها مانعى براى استجابت دعا نيست.


أمالى صدوق : ص 97، بحارالأنوار: ج 90، ص 343، ح 1.
دوشنبه 9/7/1386 - 12:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته