دانستنی های علمی
سحر آمدم به کويت که ببينمت نهاني
« أرِني» نگفته گفتي دو هزار « لَن تَراني»
امام خميني (ره)
« آقاي طباطبايي مرد بزرگي است و حفظ ايشان با اين مقام علمي لازم است.» همچنين ايشان دراوايل انقلاب خطاب به علامه طباطبايي فرموده بودند:
« همجواري شما براي ما مغتنم است. »
علامه طباطبايي در آخرين روز ماه ذيحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبريز متولد شد،81 سال عمر پربرکت نمود و در صبح يکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبايي از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام و از اولاد ابراهيم بن اسماعيل ديباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسين عليه السلام مي باشند.
مهندس عبدالباقي،فرزند علامه نقل مي کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ايشان هيچ جوابي به هيچ کس نمي داد و سخن نمي گفت، فقط زير لب زمزمه مي کرد: « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ايشان شديد شده بود و کمتر «تنازل» مي کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آيت الله قاضي اين بيت حافظ را مي خواندند و يک ساعت مي گريستند:
« کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
کي روي؟ ره زکه پرسي؟ چه کني؟ چون باشي؟! »
ايشان در روز18 ماه محرم الحرام بعد از تحمل بيماري به سراي ابدي انتقال يافتند . آرامگاه ايشان در حرم حضرت معصومه (س) قرار دارد.
جمعه 25/8/1386 - 12:49
دانستنی های علمی
ورزش | زندگي مسابقهاي است همگاني، هميشگي و سراسري. برندة اين مسابقه كيست و جايزهاش چيست؟
با ورزش بايد قلّة انسانيت را فتح كرد، اندام روح را زيبا ساخت، به تربيت جان پرداخت و حريف نفس را خاك كرد، بايد به باشگاه تقوا رفت و براي برداشتن «حرف حق» و تقويت اراده، تمرين خود سازي كرد تا مدال شرف گرفت.
در ميدان زندگي همه مي دوند، ولي افرادي معدود به مقصد مي رسند. نبايد به«نفس» ببازيم كه شرمندگي دارد. و نبايد هشدارهاي نجات غريق را ناديده بگيريم و در استخر دنيا غرق شويم يا امواج گناه ما را خفه كند.
زندگي بازي نيست، نوعي مسابقه در «چگونه زيستن» است. مربّي شما در اين راه كيست؟ بايد از پاس فرصتها خوب استفاده كرد و در تيم خوبيها عضو شد و گل حقيقت را چيد.
تا داور، «سوت مرگ» را نكشيده، شايد بتوانيم آخرين گل را بزنيم و با «امتياز» از ميدان رقابت بيرون برويم. بازندة واقعي كسي است كه «زندگي» را ببازد. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 9:2
دانستنی های علمی
جواني | «جواني»، موسم عطر افشانيِ «بوستان عمر» و فصل شكوفه باران زندگي است. اگر «غوغاي بهار» در باغ زندگي ما بر پا نشود، و اگر «بلبل جواني» بر شاخسار عمرمان ترانة زيباي «پاكي» نخواند، ما همان خزان زدة سرد و خموديم، هر چند صدها بهار بيايد و بگذرد... كاش قدر جواني را بدانيم!...
جواني،مناسبترين فصل رسيدن به خود باوري است. جوانان اگر از «پند پيران» و «تجربة بزرگان» بهره گيرند، كمتر دچار حسرت مي شوند.
جواني زيباترين گلي است كه در بوستانِ عمر مي شكفد. امّا... عمرش كوتاه، گلبرگهايش لطيف و بسيار آسيب پذير است. آنكه «نقد جواني» را رايگان از كف دهد، كوله باري از حسرت را، تا دامنة قيامت بايد به دوش بكشد. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:59
دانستنی های علمی
عصر ظهور | آن روز، روز ظهور اسلام ودين، روز گسترش عدل وداد، روز احياي زمين و زمينيان از مرگ است. روز رهايي، روز فتح بزرگ و پيروزي نهايي است.
روز حكومت صالحان وامامت مستضعفان است.
روز استخراج گنجهاست... و روز فتح شهرهاي شرك وسقوط پايگاههاي كفر.
دولت مهدي عليهِ السّلام دولت حق واسلام است وياران وهوادارانش، از استوار ترين، با وفاترين وصادقترين يارانند. آن حضرت، پس از ظهور، حكومت واحد جهاني تشكيل مي دهد. جهان را آباد و عقول وانديشهها را كامل مي سازد. چشم جهان را به روي عدل واحسان مي گشايد. اينها، اميدهايي است كه به آينده داريم. ما در انتظار آن طلوع و ظهوريم... تا اين «انتظار» به سر آيد و آن «روز موعود» فرارسد.
«غيبت»، دورانِ «انتظار» جوشش دوبارة «غدير»ي عاشورايي در نينواي زمان است، در بستري از فرات ظهور و علقمة نور.
«عصر ظهور»، رجعت دوبارة بعثت در حرا، امامت در غدير و شهادت در عاشورا است، و «مهدي»، همان، «محمد» است در جلوة علوي و حسنِ حسني و شور حسيني.
دولت مهدي، تجسّم آرمانِ «بعثت» و «غدير» و «عاشورا» است. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:58
دانستنی های علمی
امام زمان عليه السّلام |
ياران مهدي را بايد در ميان سلاح بردوشان و كفنپوشان و جان بر كفان و مبارزان و سنگرنشينان و خدمتگزاران به اين انقلاب، و تقويتكنندگان سپاه دين، و حرمتگزاران به خون و خانوادة شهيدان يافت.
نه در ساكتان و بيتفاوتان! و نه در رفاهزدگان و عافيت طلبان.
يا مهدي! كدام «حضور»، چون «غيبتِ» تو، زمان و تاريخ را آكنده است... ؟!
حاضرترين حاضران، به گرد پاي «حضور غايبانه»ات نمي رسند.
اي معنيِ حضور در غيبت! اي مفهومِ غيبتِ حاضر، اي مجمعِ غيبت و شهود!
كدام نماز شب است كه بي ياد تو بر پاست؟
كدام اشك شوق و سوز دل است كه نشان از تو ندارد؟
كدام وصيّت نامة شهيد است كه خالي از اسم عزيز توست؟
مگر مي شود دعاي كميل و توسّلي بي ياد تو سر شود؟
او «وارث» است، وارث دين محمّد و خطّ سرخ شهادت.
او «قائم» است، ايستاده و استوار و پا بر جا، تا جهاني را به قيام حقطلبانه وا دارد.
او «بقية الله» است، يادگاري از خطّ امامان و ذخيرهاي از سوي خدا.
او «منصور» است، ياري خدا و نصرت مؤمنين را پشت سر دارد و بر جباران پيروز خواهد شد.
او «ثائر» است، انقلابي، برانگيخته و برانگيزنده. او«منتقم» است، خونخواه حادثة كربلا و انتقام گيرندة خون شهيدان و خون سيدالشهدا.
او«صاحب الزّمان» و «صاحب الامر» است، او «ولي عصر» است. زمين و زمان، امر و فرمان در اختيار اوست. «حجت الله» است و «خلف صالح». مهدي امّت است. هدايت يافتهاي هدايتگر، راه يافتهاي راهنما. هم هادي است، هم مهدي، راهشناسي خبير و راهباني مطمئن و راهنمايي دلسوز. سلام بر مهدي، انتظار سبز دورانها، آرمان مجسّم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبستان تاريخ، روشنگر زمين و زمان، مردِ برگزيدة اعصار، ذخيرة جاويدان الهي و نويد بخش صبح در شب انتظار |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:55
دانستنی های علمی
گفتگوی بهلول با جنید بغدادی
روزي جنيد بغدادي با مريدان خود به قصد سفر از بغداد بيرون رفت، و در بين راه از بهلول سراغ گرفتند
گفتند:
مردي ديوانه است
گفت نشاني او را به من بدهيد كه با او حرف دارم.
بهلول را در صحرايي يافتند.
جنيد پيش رفت سلام كرد.
بهلول پرسيد كيستي؟
پاسخ داد: شيخ جنيد بغدادي
بهلول گفت: تويي شيخ بغداد كه مردم را ارشاد ميكني؟
گفت: آري
بهلول پرسيد:
وقتي گرسنه شدي و ميخواهي طعام بخوري چه ميكني؟
شيخ گفت:
اول بسم الله ميگويم، سپس از پيش خود ميخورم و لقمه كوچك برميدارم به طرف راست دهان ميگذارم، آهسته ميجوم ،به لقمهي ديگران نظر نميكنم، در وقت خوردن بدون ياد خدا نيستم با هر لقمه كه ميخورم حمد خدا را ميگويم، و در اول و آخر غذا دستهايم را ميشويم.
بهلول روي گردانيد وگفت:
تو پير و مرشد مردمي و طعام خوردن نميداني؟
سپس به راه افتاد.
مريدان گفتند:
يا شيخ او ديوانه است
گفت:
حرف راست ودرست را از ديوانگان بايد شنيد.
و به دنبال بهلول رفت.
بهلول پرسيد كيستي؟
گفت:
جنيد بغدادي كه طعام خوردن خود نميداند.
پرسيد آيا سخن گفتن ميداني؟
گفت:
سخن به اندازه ميگويم؛ به قدر درك مخاطب ميگويم؛ خلق را به خدا و رسول خدا ميخوانم، و آن قدر سخن نميگويم كه مخاطبين ناراحت شوند، ودقايق علم ظاهر و باطن را مراعات ميكنم.
بهلول گفت:
برو كه سخن گفتن هم نميداني
وحركت كرد شيخ دوباره درپياش روان شد.
بهلول پرسيد كيستي؟
گفت:
جنيد بغدادي كه طعام خوردن و سخن گفتن خود نميداند.
بهلول گفت: آيا خفتن را بلد هستي؟
شيخ گفت:
وقتي نماز وذكرها را به انجام رساندم لباس خواب ميپوشم و آنچه آداب خفتن از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده به جاي ميآورم.
بهلول گفت:
خفتن را هم نميداني. خواست دور شود كه شيخ دامنش را گرفت و گفت به خاطر خدا مرا بياموز.
بهلول گفت:
آنچه گفتي فرع است واصل در طعام آن است كه لقمه، حلال باشد، و اگر نه لقمه حرام را با هر آداب و رسومي كه تناول كني باعث سياهي قلب ميشود؛ و اما سخن گفتن ، بايد براي خوشنودي خدا باشد كه اگر براي طلب دنيا باشد خاموشي بهتر از سخن گفتن است و اما خفتن. بايد كه در وقت خفتن، دل از بغض وكينه و حسد و غيره خالي باشد ودر حال ذكر حق باشي تا خواب روي.
علي اكبر رباني، داستانهايي از بهلول عاقل، ص 79
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:50
دانستنی های علمی
زنجيرهاي شيطان | خواب معروفي نقل ميكنند كه در زمان شيخ انصاري يك كسي خواب ديد كه شيطان در نقطه اي (قضيه مربوط به نجف است) تعداد زيادي افسار همراه خودش دارد، ولي افسارها مختلف است، بعضي از افسارها خيلي شل است، طناب بسيار ضعيفي را به صورت افسار درآورده است، يكي ديگر افسار چرمي، يكي ديگر زنجيري، زنجيرهاي مختلف و بعضي از زنجيرها خيلي كلفت است. در ميان اينها يك افسار خيلي كلفت و زنجيرقوي بود كه خيلي جالب بود. از شيطان پرسيد: اينها چيست؟
ـ اينها افسارهايي است كه به كله بنيآدم ميزنم و آنها را به طرف گناه ميكشانم.
آن افسار خيلي كلفت نظر اين شخص را جلب كرد، گفت: آن براي كيست؟
ـ اين براي آدم خيلي گردن كلفتي است.
ـ كي؟
ـ شيخ انصاري.
ـ چطور؟
ـ اتفاقاً ديشب زدم به كله اش، يك چند قدم آوردم ولي زد آن را پاره كرد.
ـ حالا افسار ماها كجاست؟
ـ شما كه افسار نميخواهيد، شما دنبال من هستيد! اين افسار مال آنهايي است كه دنبال من نميآيند. آن شخص صبح آمد خواب را براي شيخ انصاري نقل كرد.
مثل اين كه شبي بوده،شيخ خيلي اضطرار پيدا ميكند و پولي كه بابت سهم امام بوده و فردا بايستي تقسيم ميكرده است به عنوان قرض از آن چيزي برميدارد؛ميآيد تا دمِ در،ولي پشيمان ميشود، دوباره برميگردد ميگذارد سرجايش.
شيطان كه گفته بود زنجير را زدم به كله اش و او را چند قدم آوردم ولي بعد پاره كرد و رفت، قضيه اين بوده است.[1] [1] . شهيد مرتضي مطهري،توحيد، مجموعه آثار، ج 4، ص 332 و 333. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:43
دانستنی های علمی
مشاعره بوعلي با ابو سعيد نيشابوري | ابوسعيد ابوالخير نيشابوري، از مشهورترين و باحالترين عرفاست. رباعي هاي نغز دارد. از وي پرسيدند: تصوف چيست؟ گفت: «تصوف آن است كه آنچه در سر داري بنهي و آنچه در دست داري بدهي و از آنچه بر تو آيد بجهي». با ابو علي سينا ملاقات داشته است.
روزي بوعلي در مجلس وعظ ابوسعيد شركت كرد. ابوسعيد درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و معصيت سخن ميگفت. بوعلي اين رباعي را به عنوان اينكه ما تكيه بر رحمت حق داريم نه بر عمل خويشتن، انشا كرد:
ماييم به عفو تو تولّا كرده وز طاعت و معصيت تبرّا كرده
آنجا كه عنايت تو باشد، باشد ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده
ابوسعيد في الفور گفت:
اي نيك نكرده و بديها كرده وانگه به خلاص خود تمنا كرده
بر عفو مكن تكيه كه هرگز نبود ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده[1] [1] . شهيد مرتضي مطهري،مجموعه آثار، ج 14، ص 567. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:41
دانستنی های علمی
همدردي | از باب تمثيل نقل كرده اند كه: وقتي كه ابراهيم خليل را به آتش انداختند، يكي از مرغان هوا، به صحراي آتشي كه ابراهيم را در آن انداخته بودند آمد.
اين مرغ، چون آتش سوزان را مشاهده كرد، ميرفت و دهانش را پر از آب ميكرد و به شعله هاي آتش مي ريخت، براي اينكه آتش را به نفع ابراهيم سرد كند.
به او گفتند: اي حيوان! اين آب دهان تو چه ارزشي دارد، آنهم در مقابل اين همه آتش؟
گفت: من فقط به اين وسيله ميخواهم عقيده و ايمان و علاقه و وابستگي خودم به ابراهيم را ابراز كنم.[1] [1] . شهيد مرتضي مطهري، احياء تفكر اسلامي، ص 26. | |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:39
دانستنی های علمی
توبه و گناه |
آب و كشتي :
شما ديدهايد هنگامي كه كشتي روي آب حركت مي كند، ممكن است آب موج داشته باشد و اين آب در كشتي بريزد. بر اثر آن كشتي سنگينتر مي شود و يك مقدار بيشتري در آب فرو مي رود، آنگاه، موج كه پيش ميآيد آب بيشتري در كشتي مي ريزد و بار دوباره پايينتر ميرود و در مرتبة ديگر بر اثر موج، آب بيشتري در كشتي مي ريزد. مثلاً اگر بدنة كشتي چهار متر از سطح دريا بالاتر باشد تا اين موجها چهار يا پنج متري بالا نيايند آب در كشتي نمي ريزد. امّا اگر چند موج پنج متري بزند آب در كشتي مي ريزد و بر اثر آن مثلاً كشتي يك متر پايين تر مي رود يعني سه متر ارتفاع پيدا ميكند. درقبل اگر موج چهار متري مي آمد آب در كشتي نمي ريخت، امّا حال با موج چهارمتري هم آب در كشتي مي ريزد و همينطور اين سير به هم مربوط ميشود كه هر چه در كشتي بيشتر آب بريزد كشتي هم بيشتر در آب فرو مي رود و هر چه كشتي بيشتر در آب برود مسلماً آب بيشتري در كشتي مي ريزد.
مسائل، اينگونه به هم مربوط مي شوند و اين از انسان است كه علقه روي علقه و تعلّق روي تعلق مي آيد. دلبستگي روي دلبستگي و تاريكي روي تاريكي مي آيد و اگر بتوان اين آبهايي را كه در كشتي ريخته خالي كرد، سطح كشتي از آب بالاتر مي آيد. اين انسان هم كه در اين عالم مادّي قرار گرفته مثل كشتي روي آب است و هر چه آب كمتر در كشتي باشد اين كشتي بر آب مسلّطتر است و خطر غرق شدنش هم كمتر است و سبكبالتر و سريعتر حركت مي كند. امّا هر چه آب همراه خودش بيشتر بردارد سنگينتر ميشود و بيشتر فرو مي رود وديگر درياها مسلّط و مسخرّش نيستند. بلكه درياها بر او مسخر و مسلّط هستند. يعني اين كشتي اگر از آب دريا خالي شد، دريا مسخّرش ميشود و به راحتي روي آب حركت ميكند، در مقابل هر اندازه از آب دريا در آن ريخته شده باشد به همان نسبت دريا بر او مسلّط و خطر نزديكتر ميشود.
انسان هم هرچه كه محبّت دنيا كمتر پيدا بكند بر دنيا مسلّط است و سالم تر مي تواند از دنيا عبور كند و هر چه محبّت دنيا آمد سنگينتر ميشود، دنيا بر او مسلّط ميشود و ممكن است غرق شود. اين دعاهايي كه انسان مي خواهند مثل دعاي ابو حمزة، زيارت عاشورا، دعاي ندبه، اين پمپاژ كردن و آب را از كشتي بيرون ريختن است تا اين كشتي سبك بشود و بهتر بتواند حركت كند و به سر منزل مقصود برسد. اينكه هر شب مثلاً دستور است انسان هفتاد مرتبه استغفار كند مثل اين است كه بگويند بر اثر موج مقداري آب در كشتي شما ريخته شده است وشما بايد هفتاد سطل آب بكشيد و آنها را از كشتي بيرون بريزيد. بيرون كه ميريزيد سبك مي شويد و حركتش آسانتر مي گردد.
هر كسي كه يك (العفو) و(استغفرالله) در شب مي گويد يك مقداري آب اين كشتي را تخليه مي كند وكسي هم نبايد بگويد كه مثلاً در كشتي من آب نيست. گناهي كه صورت مي گيرد آبي است كه دراين كشتي ريخته شده است. و آن استغفرالله كه از روي صدق مي گويد يك مقدار آبي را خارج ميكند و آزاد مي شود. انسان هرچه كه غافل از خداوند مي شود متكبّرتر ميشود و هر چه متكّبرتر مي شود غافلتر ميشود و اين دوتا باهم هستند و همين طور هرچه هم كه ريا مي كند از خدا دورتر ميشود و هرچه كه دورتر از خداوند ميشود بيشتر ريا ميكند. |
پنج شنبه 24/8/1386 - 8:36