آموزش و تحقيقات
خرافاتی که درایالات متحده آمریکا رایج است.
1- اگر عنکبوتی روی شانهی کسی حرکت کند، نباید آن را کشت و به سرعت باید یک شمع یا چراغ روشن نمود، در غیر اینصورت شخص مورد نظر نفرین خواهد شد.
2- دیده شدن یک کلاغ سیاه به صورت تنها نشانهیی از بدشانسی است.
3- عدد سیزده به عنوان یک نشانهی قدرتمند از بدشانسی و نحوست، نباید در هیچ مکان عمومی و حتی پلاکگذاری منازل مورد استفاده قرار بگیرد، در عوض 12+1 باید جایگزین شود.
4- نعل اسب باید در ورودی در خانهها نصب شود تا نشانهی شانس و برکت باشد.
5- شکستن آینه، هفت سال بدبختی و نحسی به بار خواهد آورد. برای از بین بردن این نحسی، تکههای آینه را جمع کنید و زیر نور ماه در خاک مخفی سازید.
6- قرار گرفتن کلاه بر روی تخت، نشانهی بدشانسی است.
7- اگر کسی خواب بد و پریشانکنندهیی دیده، باید در صبح روز بعد قبل از صحبت کردن در مورد خواب یا یادآوری آن، صبحانه بخورد وگرنه خوابش تعبیر میشود!
جمعه 25/8/1386 - 13:31
آموزش و تحقيقات
مردم دنیا چه خرافاتی دارند؟
سید ایمان ضیابری
22 آبان 1386
خرافه، نوعی از باور و اعتقاد است که پایهی علمی و منطقی ندارد و بر اساس دانستههای قبلی و اطلاعات ثابتشده مطرح نمیگردد. البته با این شرایط نمیتوان فرضیات علمی اثبات نشده یا نظرات شخصی افراد در مورد موضوعات متنوع را خرافه پنداشت چرا که خرافات معمولاً در شرایط روی دادن یک اتفاق خاص، یا در حالت استقبال از یک رویداد محتمل و نیز در مورد اتفاقات پیشبینی نشده مطرح میگردند و هیچ استدلال عقلی و منطقی نیز آن را نخواهد پذیرفت.
این باورها بیشتر به مثابه تابو هستند به این معنا که علیرغم پذیرفته شده نبودنشان از لحاظ علمی، منطقی و استدلالی و بدون اینکه هیچگونه پایهی اثبات استنتاجی یا حتی استقرایی داشته باشند، کمتر کسی به خود اجازه میدهد وارد حیطهی آن شود و برای به چالش کشیدنش اقدام کند. افرادی که حتی خود را خرافاتی نمیپندارند و حتی بسیاری از قایلان به مکتب ماتریالیسم نیز در مورد پذیرش یا عدم پذیرش برخی از این باورها تردید دارند. نحس بودن عدد سیزده، لزوم گفتن عبارت "عافیت باشد" پس از عطسه و بدشگون بودن آواز کلاغ یا جغد، از جملهی این باورها هستند که در بین اکثر کشورهای دنیا رایجند و حتی در کشورهایی مانند هلند، نروژ، ایالات متحده و انگلیس به اوج خود میرسند.
از همین رو علیرغم اینکه بسیاری از ما در مقابل برخی از خرافات، شدیداً موضع میگیریم و از واقعیت نداشتن آن سخن میگوییم، اما یک ترس و احساس درونی خاص باعث میشود تا در مقابل برخی از آنها هم سکوت کنیم و یا حداقل به ظاهر وانمود نماییم که آن را پذیرفتهایم، هرچند که بسیاری از این خرافات، در واقع رسوم و آداب نیاکان و گذشتگان ما هستند و به بخشی از فرهنگ و زندگی امروزهی ما بدل شدهاند مانند جشنهایی که اعم از هالووین و سنت پاتریک و... در سراسر دنیا رواج دارند.
واژهی "خرافه" برای نخستین بار در درگیری ایدئولوژیک بین پیروان مذهب کاتولیک و پیروان مذهب پروتستان در آمریکا و انگلیس مطرح شد و هر کدام از این گروهها سعی میکردند برای کمرنگ و بیاهمیت نشان دادن اعتقادات طرف مقابل، باورهای یکدیگر را خرافه یا superstitions بخوانند. از همان زمان بود که تصور وجود ارتباط بین اعتقادات دینی و خرافات نیز وارد افواه عمومی و رسانهها شد و به یک فرصت تبلیغاتی برای گروههای ضددین بدل شد و حتی باب بسیاری از اختلافات مذهبی و دینی در سراسر دنیا را گشود. با این حال علیرغم سوء استفادهی بسیاری از افراد فرصتطلب از ناآگاهی مردم در چنین زمینهیی، خرافات امروزه به بخشی از حیات روزمرهی ما حتی کمرنگ و ناچیز بدل گشته و کمتر کسی پیدا میشود که بتواند ادعا کند حداقل یک نوع از هزاران نوع خرافهی مشترک بین فرهنگها را نمیپذیرد.
از سوی دیگر به نظر میرسد تبلیغات گستردهی رسانهیی در کشورهای غربی برای مبرا نشان دادن مردم از اعتقادات و باورهای خرافی نیز تاثیر چندانی در رویکرد آنها نداشته و این را از متون جامعهشناختی و نتایج تحقیقات آماری در همین جوامع نیز میتوان دریافت کرد. بسیاری از این خرافات تا امروزه و در قرن بیستویکم نیز میان خانوادههای مختلف غربی و شرقی رواج دارند.
جمعه 25/8/1386 - 13:28
اخبار
كتاب نقاشيهاي ديدهنشدهي سهراب سپهري سرانجام بهچاپ رسيد.
كتاب يادشده قرار بود در نمايشگاه كتاب امسال عرضه شود، كه با تأخيري ششماهه از زمان نمايشگاه، بهتازگي انتشار يافته است.
اين كتاب بهصورت دوزبانهي انگليسي - فارسي از سوي فرهنگستان هنر منتشر شده و به گفتهي عليرضا اسماعيلي - مدير انتشارات فرهنگستان هنر - در روزهاي آينده توزيع خواهد شد.
دليل تأخير در انتشار كتاب، دوزبانه بودن آن عنوان شده بود.
آخرين اثر منتشرنشدهي سپهري كه با نقد جلالالدين سلطان كاشفي همراه است، 53 نقاشي اين شاعر و نقاش معاصر را شامل ميشود، كه در اختيار خانوادهي او نبودهاند.
سهراب سپهري پانزدهم مهرماه سال 1307 بهدنيا آمد. دورهي متوسطه را در كاشان سپري كرد و سپس به تهران آمد و در هنركدهي نقاشي دانشگاه به تحصيل مشغول شد.
سپهري در سال 1332 به دريافت نشان درجهي اول علمي از دانشكدهي هنرهاي زيبا نايل آمد. او نخستين مجموعهي شعر نيمايي خود را با نام «مرگ رنگ» در سال 1330 منتشر كرد. دو سال بعد «زندگي خوابها» را و در سال 1338 «آوار آفتاب» را منتشر كرد، كه مورد استقبال قرار گرفت. از آثار او به مجموعهي كتابهاي «صداي پاي آب»، «شرق اندوه» (1340)، «حجم سبز» (1346)، «ما هيچ؛ ما نگاه»، «در كنار چمن» و «هشت كتاب» ميتوان اشاره كرد.
اين شاعر و نقاش معاصر، سرانجام در اول ارديبهشتماه سال 1359 به ديار باقي شتافت و در مشهد اردهال ـ از توابع شهرستان كاشان ـ بهخاك
جمعه 25/8/1386 - 13:11
ادبی هنری
تقديم به ساحت غريب نوازعلي ابن موسي الرضا ( ع )
![](https://www.ido.ir/myhtml/article/1385/m09/13850911011.jpg)
نمي دانيم ازاولين روزي که مهرديداراو درجانمان نشست و براي اينکه درمحضربابرکت او متواضعانه و نيازمند حاضرشويم و براي همين منظوربه خودمان وعده دورشدن ازهمه پاي بندي ها و دوست داشتني هايمان را داديم چند سال گذشته است . وقتي به سالهاي به سرعت سپري شده وگذشته نگاه حسرت زده اي مي اندازيم تازه موقعيت خودمان را دردنياي انساني اطرافمان درمي يابيم که چقدردرمسابقه گذرعمربا روزهاي زندگي جامانده ايم ودرميانه راه تا به نيمه آمده همچنان نفس نفس مي زنيم ومنتظرمعجزه اي نشسته ايم تا همه آنچه که ميان ما و درک محبت او فاصله انداخته است ازميان برداشته شود و با حضوردرجوارش بتوانيم هرچند کوتاه رسيدن به ساحل آرامش واقعي را تجربه کنيم.
اما با همه نرسيدن ها و جا ماندن ها ازسرعت بي رحم زمان هنوزغوغاي انتظار دردرون ناآراممان سرد و بي رنگ نشده ودر جستجوي زماني هستيم که رهرو اين راه دوست داشتني و روشن شويم و کوله بارسبک سفري را بردوشمان بگذاريم که بازگشتش به همراه بهترين و جاودانه ترين ماندگاري هاي دنياي بي صداي انساني ست.
وقتي براي رسيدن به ساحت شکوهمند و نوراني او پا درراه سفرمي گذاريم ازهمان ابتدا تصورمي کنيم هنوزپستي و بلندي هاي مسيررا تجربه نکرده وسردي وگرمي راه را برجسم ناتوان خود تجربه نکرده به انتهايي رسيده ايم که هنوزبراي پذيرفتن مهمان نوازي ميزبان با سخاوت آن آماده نيستيم و دست وپاي خود را گم مي کنيم که چگونه بايد بسوي حريم غريب نوازو بي وسعتش گام برداريم وخانه نشين سروري وآقايي او شويم. آخرخودمان بهترمي دانيم که دستانمان براي تقديم پيشکشي هرچند ناچيزخاليست وره توشه گرانبهايي نداريم تاسربه غروردربرابرش بلند کنيم.
براي همين دلمان مي لرزد و نفس هايمان به شماره مي افتد که مبادا درميان خيل عظيم انسان هايي که با ره توشه ايمان و عمل صالحشان به سراغ او آمده اند تا تقوايشان را با پذيرفتن بارمسئوليتي بيشترآبديده کنند تنها بمانيم ونتوانيم با دستاوردي هرچند کوچک دوباره اميد به پذيرفته شده دربارگاه پرودگاررا با وساطت اوتجربه کنيم و قبل ازبارزندگي بستن ازاين دنياي فاني درگروه نيکان وبرگزيده شدگان قراربگيريم.
اما آنگاه که ازاشتياق ودلهره پذيرفته شدن در بارگاه ملکوتي او درهمان ثانيه هاي نخستين، راه چند سال نرفته را به يکباره مي پيماييم وبرروي امواج مهرباني بي کرانه اش زورق تن را رها مي کنيم راه نفس کشيدنمان گشوده مي شود و به نظاره جان شيدايمان مي نشينيم که چگونه بي پروا خود را مهمان بي ادعاي مهرباني او مي کند، بي هيچ گونه ترسي ازآنکه شايد قبولش ندارند و ازاو روي بگردانند.
اينگونه است که با تجربه اين سبکي ازهمان ابتدا به انتها مي رسيم و محبت دستان ناپيدايي را دربرابرتمامي کوتاهي ها و سبکسري هايمان احساس مي کنيم که به ما اين اميدواري را هديه مي دهند تا با وجودداشتن همه ناتواني هاي بشري مان ازانتهاي همه نااميدي ها استوارترخود را به گذرگاه هايي وسيع تربرسانيم وازماندن و رکود پيدا کردن درضعف هايمان بسوي آينده عبورکنيم تا اينبارکه بازگشتيم و بازبه همان نقطه انتهاي سنجش خود رسيديم ديگرميل به مسافرزندگي شدن وبهره مند شدن ازلذايذ آن را درخودت نهفته نداشته باشيم وبي اختيارمهمان هميشگي يکي ازبهترين بندگان خداوند شويم تا تنها به نجواي ذکرش سربه آستان معبود يکتا بساييم و بودن واقعي را دراوج انسانيت وهميشه دريادها ماندن بيازماييم.
بارگاه ملکوتي وسراسرروشناي علي ابن موسي الرضا (ع ) يکبار ديگردرآستانه ميلاد فرخنده وپُرخيروبرکتش دل عاشق دوستدارانش را به تکاپوانداخته است تا به احترام همه خوبي ها و غريب نوازي هاي نابش قدم درخاک متبرک خراسان بگذارند و درمقابل بارگاه وحريم امن امامتش سرتعظيم واخلاص فرود بياورند وعقده دل بگشايند و حرف هاي فروخورده شان را با زبان به لکنت افتاده شان بيان کنند و تنها ازذره اي نگاه مهربان او کوله بارشان را سوغات اميد به زندگي بهتربردارند و معناي پايدارزندگي را درسايه سارامامت وولايت براي رسيدن به سرمنزل مقصود بهتروکاملتردريابند.
خاک داغ وتفتيده خراسان سالهاست که قدوم عاشقان ودلسوختگان امامت را استقبال مي کند آنها که طلبيده شده اند تا فرصت باقيمانده را غنيمتي گرانبها براي ديگرگونه شدن بشمارند و راه تا به نيمه آمده راه با آگاهي ومعرفت تازه بدست آمده شان به اتمام برسانند وآرامش را عجين هميشگي نگراني هايشان قراردهند. باشد که با حضوردربارگاه امن اين امام همام رهرو راستين ولايت باشيم.
جمعه 25/8/1386 - 13:5
آموزش و تحقيقات
مرگ پدر شعر نو
-----
نيما در 13دي 1338درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاك سپرده شد. سپس در سال 1372 خورشيدي بنا به وصيت وي پيكر او را به خانهاش در يوش منتقل كردند. مزار او در كنار مزار خواهرش، بهجتالزمان اسفندياري (درگذشته به تاريخ 8 خرداد 1386) و مزار «سيروس طاهباز» در ميان حياط جاي گرفته است.
آثار
---
نيما پوشيج با مجموعه تاثيرگذار افسانه كه مانيفست شعر نو فارسي بود، در فضاي راكد شعر ايران انقلابي به پا كرد. نيما آگاهانه تمام بنيادها و ساختارهاي شعر كهن فارسي را به چالش كشيد. شعر نو عنواني بود كه خود نيما بر هنر خويش نهاده بود. تمام جريانهاي اصلي شعر معاصر فارسي مديون اين انقلاب و تحولي هستند كه نيما مبدع آن بود.
اشعار او عبارتند از:
«قصه رنگ پريده»، «منظومه نيما»، «خانواده سرباز»، «اي شب»، «افسانه»، «مانلي»، «افسانه و رباعيات»، «ماخ اولا»، «شعر من»، «شهر شب و شهر صبح»، «ناقوس قلم انداز»، «فرياد هاي ديگر و عنكبوت رنگ»، «آب در خوابگه مورچگان»، «مانلي و خانه سريويلي»،
«مرقد آقا» (داستان)، «كندوهاي شكسته» (داستان)، «آهو و پرندهها» (شعر و قصه براي كودكان)، «توكايي در قفس» (شعر و قصه براي كودكان).
از او آثار تحقيقي، نامهها و يادداشتهايي نيز بجا ماندهاند كه عبارتند از:
«دونامه»، «ارزش احساسات»، «تعريف و تبصره و ياددااشت هاي ديگر»، «دنيا خانه من است»، «نامههاي نيما به همسرش - عاليه جهانگير»، «حرف هاي همسايه»، «كشتي توفان»، «مجموعه كامل اشعار»(تدوين توسط سيروس طاهباز).
جمعه 25/8/1386 - 13:2
آموزش و تحقيقات
سالهاي آوارگي نیما یوشیج
------------------
درست يك ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهيم نوري درگذشت. در همين زمان چند شعر از او در كتابي با عنوان خانواده سرباز چاپ شد. وي كه در اين زمان به دليل بيكاري خانهنشين شده بود در تنهايي به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسي ميانديشيد اما چيزي منتشر نميكرد.
در سال 1307خورشيدي محل كار عاليه جهانگير همسر نيما به آمل انتقال پيدا كرد. نيما نيز با او به اين شهر رفت. يك سال بعد آنان به رشت رفتند. عاليه در اينجا مدير مدرسه بود و نيما را سرزنش ميكرد كه چرا درآمدي ندارد.
علي اسفندياري در سال 1300 خورشيدي نام خود را به نيما تغيير داد. نيما نام يكي از اسپهبدان تبرستان بود. او با همين نام شعرهاي خود را امضا ميكرد. در نخستين سالهاي صدور شناسنامه نام وي نيماخان يوشيج ثبت شده است.
نيما در سال 1307 منظومه «قصه رنگ پريده» را كه يك سال پيش سروده بود در هفتهنامه قرن بيستم ميرزاده عشقي به چاپ رساند.اين منظومه مخالفت بسياري از شاعران سنتي و پيرو سبك قديم مانند ملك الشعراي بهار و مهدي حميدي شيرازي را برانگيخت. شاعران سنتي به مسخره و آزار وي دست زدند.
نيما پس از مدتي به تدريس در مدرسههاي مختلف از جمله مدرسه عالي صنعتي تهران و همكاري با روزنامههايي چون مجله موسيقي و مجله كوير پرداخت.
منظومه «قصه رنگ پريده» در حقيقت نخستين اثر منظوم نيمايي است كه در قالب مثنوي (بحر هزج مسدس) سروده شده است. شاعر در اين اثر زندگي خود را روايت كرده است و از خلال آن به مفاسد اجتماعي پرداخته است. بخش نخست اين كار در قرن بيستم چاپ شده بود. سپس «افسانه» را سرود كه در آن روحي رمانتيك حاكم است و به عشق نيز نيما نگاهي ديگرگونه دارد.
نيما در اين آثار و اشعاري نظير خروس و روباه، «چشمه» و «بز ملاحسن مسألهگو» افكاري اجتماعي را بيان ميكند اما قالب اشعار قديمي است. مشخص است كه وي مشق شاعري ميكند و هنوز راه خود را پيدا نكرده است. با اين حال انتشار افسانه دنياي ادبيات آن زمان را برآشفت. «اي شب» نيز در هفتهنامه نوبهار محمدتقي بهار چاپ شد و جنجالي برانگيخت.
خانه پدري نيمايوشيج واقع در يوش، بنايي است كه قدمت آن به دوره قاجار ميرسد. اين بنا از سوي سازمان ميراثفرهنگي به عنوان اثر ملي ثبت شده است و حفاظت ميشود. بازديد از خانه نيما براي عموم آزاد است.
جمعه 25/8/1386 - 13:0
آموزش و تحقيقات
112 سال پيش در چنين روزي «نيما يوشيج» پدر شعر نوي ايران در دهكده يوش از توابع استان مازندران به دنيا آمد.
به نقل از دانشنامه اينترنتي ويكيپديا «علي اسفندياري» يا «علي اسفندياري نوري» مشهور به «نيما يوشيج» در روز 21 آبان 1274 خورشيدي در دهكده يوش استان مازندران ديده به جهان گشود.
كودكي
-------
پدرش «ابراهيمخان اعظامالسلطنه» متعلق به خانوادهاي قديمي مازندران بود و به كشاورزي و گلهداري مشغول بود. پدر نيما زندگي روستايي، تيراندازي و اسبسواري را به وي آموخت. نيما تا سن دوازده سالگي در دل طبيعت زندگي كرد.
نيما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت. دوازده ساله بود كه به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالي «سنلويي» مشغول تحصيل شد. در مدرسه از بچهها كنارهگيري ميكرد و به گفته خود نيما با يكي از دوستانش مدام از مدرسه فرار ميكرد و پس از مدتي با تشويق يكي از معلمهايش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنايي يافت و شعر گفتن به سبك خراساني را شروع كرد.
پس از پايان تحصيلات در مدرسه سنلويي نيما در وزارت دارايي مشغول كار شد. اما پس از مدتي اين كار را مطابق ميل خود نيافت و آن را رها كرد. بيكاري وي باعث شد تا افكار گوناگون به ذهنش هجوم آورد از جمله تصميم گرفت به ميرزا كوچك خان جنگلي بپيوندد و همراه با او بجنگد تا كشته شود.
عشق
------
نيمايوشيج در جواني عاشق دختري شد، اما به دليل اختلاف مذهبي نتوانست با وي ازدواج كند. پس از اين شكست او عاشق دختري روستايي به نام صفورا شد و ميخواست با او ازدواج كند اما دختر حاضر نشد به شهر بيايد. بنابراين عشق دوم نيز سرانجام خوبي نيافت.
سرانجام در 31 سالگي با عاليه جهانگير ازدواج كرد تا به گفته خود از افكار پريشان رهايي يابد.همسر وي عاليه جهانگير فرزند ميرزا اسماعيل شيرازي و خواهرزاده نويسنده نامدار ميرزا جهانگير صوراسرافيل بود. حاصل اين ازدواج كه تا پايان عمر دوام يافت فرزند پسري بود به نام «شراگيم» كه اكنون در امريكا زندگي ميكند.
جمعه 25/8/1386 - 12:58
شعر و قطعات ادبی
ما هم بوديم! ما هم اندر باغ گيتي آشياني داشتيم / در چمن با ماه رويان داستاني داشتيم
از حريف بزم يار و ز رقيب کوي دوست/ دشمناني داشتيم و دوستاني داشتيم
با خيالي بود يا خوابي پريشان آنچه ما / در صف دلدادگان نام و نشاني داشتيم.
جمعه 25/8/1386 - 12:55
خواستگاری و نامزدی
علامه طباطبايي مي گويند:
« در ايام تحصيل که در نجف بودم، مدتي ارتباط با ايران به سختي برقرار بود که موجب فقد زمينه مالي و کمبود وسايل اوليه رفاه مي شد. علاوه، گرمي هوا در نيمي از سال، براي ما مشکلات بيشتر فراهم مي کرد.
به همين جهت روزي خدمت استادم، آيت الله قاضي، رسيدم و قصه دل به او گفتم: [ ايشان نصايحي فرمودند ] آن گاه که از خدمت استاد مراجعت کردم، گويي آن چنان سبک بارم که در زندگي هيچ گونه ملالي ندارم و مضمون پند ايشان را به صورت شعري درآوردم. »
دوش که غم پرده ما مي دريد / خار غم اندر دل ما مي خليد
در بر استاد خرد پيشه ام / طرح نمودم غم و انديشه ام
کاو به کف آيينه تدبير داشت / بخت جوان و خرد پير داشت
گفت که « در زندگي آزاد باش! / هان! گذران است جهان، شاد باش!
رو به خودت نسبت هستي مده! / دل به چنين مستي و پستي مده!
زانچه نداري ز چه افسرده اي / وز غم و اندوه، دل آزرده اي؟!
گر ببرد ور بدهد دست اوست / ور ببرد ور بنهد ملک اوست
ور بِکِشي يا بکُشي ديو غم / کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان مي شود / وآنچه دلت خواست نه آن مي شود
جمعه 25/8/1386 - 12:54
آموزش و تحقيقات
آثار علمي علامه طباطبايي
علامه، بيش از 30 کتاب در زمينه هاي گوناگون و مقاله هاي بسياري تاليف کرده است، که ما برخي از معروفترين آن ها را مي آوريم:
1. تفسير الميزان
2. سنن النبي (ص)
3. خلاصه تعاليم اسلام
4. مصاحبات با استاد کُربَن فرانسوي
5. قرآن در اسلام
6. شيعه در اسلام
7. بدايه الحکمه
8. نهايه الحکمه
( دو کتاب اخير از متون فلسفي بسيار مهم و درسي حوزه هاي علميه هستند. )
9. علي و فلسفه الهي
10. رساله در حکومت اسلامي
11. اصول فلسفه و روش رئاليسم
12. نظريه السياسه و الحکم في الاسلام
13. فرازهايي از اسلام و قرآن و قانون تنازع بقا
14. معنويت تشيع
15. زن و تعدد زوجات در اسلام
16. تعليقات بر حکمت متعاليه ملاصدرا
17. رساله اي در علم رجال
18. رسالة في الولايه
19. رساله في علم النبي و الامام بالغيب
20. تعليقات بر هفت جلد اول بحارالانوار
جمعه 25/8/1386 - 12:51