• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1449
تعداد نظرات : 521
زمان آخرین مطلب : 4616روز قبل
تزیینات و دکوراسیون

۱۳ مدل طراحی اتاق برای دختران نوجوان

 

مبلمان ایتالیایی Dielle ، ما خوشحالیم که به شما این اتاق خواب دختران نوجوان نشان می دهد. آنها با آخرین مجموعه ای از مبلمان به نام ایکس کابین توسط کارخانه سازنده ارائه شده است.

این اتاق خواب ها می تواند شما را به تعداد زیادی از ایده های ارائه چگونه تزئین اتاق خواب مدرن و نوجوان که هر دختر با داشتن آن خوشحالی خواهد شد راهنمایی کند.

يکشنبه 11/7/1389 - 11:9
آلبوم تصاویر
شنبه 10/7/1389 - 14:59
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

شخصیت شناسی از روی آدامس موردعلاقه‌تان!

 

آدامس نعناییی:

  blue-آدامس های نعنایی خنک کننده است شما با خوردن این آدامس احساس می‌کنید سرشار از انرژی شده و
می‌توانید کار خود را در مدت زمان کمتری انجام دهید بالاترین هدفتان در 
زندگی جلو راندن خانواده با انجام به موقع کارها و روحیه بخشیدن به آنها 
در مواقع ضروری است شما احساس برتری و اعتماد به نفس عجیبی دارید.


آدامس های موزی:

شخصیت افرادی که آدامس های موزی را ترجیح می‌دهند معمولا با نوآوری و خلاقیت 
همراه است بنابراین همواره سرشار از ایده های خلاق و مثبت و سازنده 
اند.آنها به دنبال شکار مجوزهای جدید برای ارائه ی برنامه های جدید در حوزه
های مختلف کاری و زندگی خود هستند.
 


آدامس های دارچینی:

افرادی که عاشق آدامس های دارچینی و یا حتی خمیردندان های با طعم دارچین هستند 
افرادی احساساتی و رمانتیک بوده و همیشه احساس نزدیکی بیشتری با افراد به 
ویژه همسرشان دارند آنها شادی و نشاط و دوست داشتن را به دیگران منتقل 
کرده.
 

 

 

 

آدامس های سفید کننده ی دندان:

جویدن آدامس های با طعم تند که در واقع خاصیت سفید کننندگی دندانها را نیز دارد
به انسان آرامش عجیبی می‌بخشند و در حقیقت نوعی آرامبخش قوی هستند اگر 
شما عاشق چنین طعمهایی هستید مطمئنا عاشق یک استراحت کوتاه مدت در زندگی 
سراسر جنب و جوش خود هستید اعلام تنفس در طول روز شما را شاد و سرحال 
می‌سازد.
 

 آدامس های توت فرنگی:

افرادی سختکوش هستند که همیشه 
آماده کشف چیزهای جدیدند امتحان کردن چیزهای جدید می‌تواند روحیه ی شما را
شادتر کند و انرژی بیشتری برای ادامه کارتان به شما بدهد.
 

 
آدامس های پرتقالی:

افرادی به شدت اجتماعی و عاشق طبیعت هستند شخصیت شاد و اجتماعی آنها باعث می‌شود 
مردم فکر کنند سالهاست آنها را می‌شناسند در خانه ی شما همیشه به روی 
دیگران باز است و دوستان روی سخنان و کمکهای فکری شما حساب می‌کنند

شنبه 10/7/1389 - 14:52
موفقیت و مدیریت


بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین

 

 


To laugh until it hurts your stomach  .آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

To find mails by the thousands when you return from a vacation  .بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

To go for a vacation to some pretty place  .برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

To listen to your favorite song in the radio  .به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

To go to bed and to listen while it rains outside  .به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

To leave the Shower and find that the towel is warm  از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه

To clear your last exam  .آخرین امتحانت رو پاس کنی

To receive a call from someone, you don""t see a lot, but you want to  .کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه

To find money in a pant that you haven
"t used since last year  .توی شلواری که از سال گذشته تا حالا ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی

To laugh at yourself looking at mirror, making faces  .برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!

Calls at midnight that last for hours  .تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
 

To laugh without a reason  .بدون دلیل بخندی

To accidentally hear somebody say something good about you  .بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours
  .از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی !

To hear a song that makes you remember a special person
  .آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره

To be part of a team  .عضو یک تیم باشی

To watch the sunset from the hill top  .از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

To make new friends  .دوستای جدید پیدا کنی

To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person  .وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !

To pass time with your best friends
  .لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

To see people that you like, feeling happy  کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

See an old friend again and to feel that the things have not changed.یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده

To take an evening walk along the beach
  .عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

To have somebody tell you that he/she loves you  .یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
 
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی

These are the best moments of life
....اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

Let us learn to cherish them.قدرشون روبدونیم 

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"

زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشان میده تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده.

 چارلی‌ چاپلین ...

 باشد که دنیایتان سرشار از بهترین لحظه ها

شنبه 10/7/1389 - 14:29
محبت و عاطفه

قیمت یک روز بارانی

<خدا جون دوستت دارم
یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند میخری ؟

قیمت یك روزبارانی چنده ؟

حاضری برای بوكردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه تراول بدی ؟

پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده ؟

اگه نصف روز هم بنشینی به نیلوفر سوسنی رنگی كه كنار جاده دراومده نگاه كنی بوته اش ازت پول بلیت نمی گیره .

چرا وقتی رعد وبرق می زنه اززیر درخت فرار می كنی ؟!!!

می ترسی برق بگیردت ، نه ، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده . آخه بعضی وقتا یادمون میره چرا بارون می آد .

این جوری می خواد بگه كه منم هستم .

 

هیچ وقت شده بگی دستت درد نكنه ؟ شده از خودت بپرسی چرا تموم وجودش رو روی سر ما گریه می كنه ؟

هیچ وقت شده از خورشید بپرسی كه وقتی ذره ذره وجودش رو انر‍ژی می كنه و به موجودات می بخشه

ماهانه چقدر می گیره ؟

چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته میشه ؟

بابت این كارش حقوق می گیره ؟
 

 

 تا حالا شده به خاطر این كه زیر یه درخت بنشینی وبه آواز بلبل گوش كنی پول بلیت بدی ؟

قشنگترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی كنار رودخونه گوش كنی .

قیمت بلیتش دل تومن !


تو كه قیمت همه چیز رو با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی قیمت یه دست سالم چنده ؟

چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت كنم ؟

و خیلی سوال ها مثل این كه شاید به ذهن هیچ كدوم مون نرسه .

اون وقت تو موجود خاكی اگه یه روز یكی از دارایی ها رو كه داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به بد و بیراه می گیری .

پشت قباله ات كه ننوشتن . اینا همه لطفه ، اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره !!

اگه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده ؟

قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده ؟

چقدر باید بابت مكالمه روزانمون به خدا پول بدیم ؟ و...

اون وقت می فهمی که زندگی یعنی چی؟

شنبه 10/7/1389 - 13:49
داستان و حکایت

ملاقات امیلی با خداوند


ظهر یک روز سرد زمستانی وقتی امیلی به خانه برگشت پشت در ، پاکت نامه ای رادید که نه تمبری داشت و نه مُهر اداره پست روی آن بود؛ فقط نام و آدرس خودش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه داخل آن را خواند:

امیلی عزیز!

عصر امروز به دیدن تو می آیم، تا تو را ملاقات کنم.

با عشق خدا


 

امیلی همان طور که بادست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟

او که آدم مهمی نبود.

در همین فکرها بود که کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت:

من که چیزی برای پذیرایی ندارم.

پس نگاهی به کیف پولش انداخت او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه بیرون آمد برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زودتر به خانه برگردد و عصرانه را برای خداوند حاضر کند!



در راه برگشت زن و مرد فقیری به امیلی گفتتند:

"خانم! ما خانه و پولی نداریم بسیار سردمان است و گرسنه هستیم، آیا امکان دارد به ما کمکی بکنید؟"




امیلی جواب داد:

"متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها و غذا را هم برای مهمانم خریده ام."



مرد گفت:

"بسیار خوب خانم، متشکرم" و بعد دستش را روی شانه ی همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.



همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند امیلی ناراحتی شدیدی را در درونش احساس کرد به سرعت دنبال آنها دوید:

"آقا! ، خانم! خواهش می کنم صبر کنید."




وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را هم در آورد و روی شانه های زن انداخت. مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد.

 

 

وقتی امیلی به خانه رسید، ناراحت بود. چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:

امیلی عزیز!

از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم .

با عشق خدا

 

شنبه 10/7/1389 - 10:54
داستان و حکایت

پل



سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!! بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدم؟!!!؟

 

شنبه 10/7/1389 - 10:47
داستان و حکایت

آنكه عاشق می شود خدائی دارد

Iran Eshgh


 


 

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید ؛ بی خیال .


 

فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار


 

 و حکایت می کرد از لبخندش ، که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد


 

Iran Eshgh

 
 

 

و دستهایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل داشت . چای خوش طعم بود .


 

پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد دعا می کند
 


 

و آنکه دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت .


 

 

Iran Eshgh



 


ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت
 


 

و تا گوسفندان و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد .
 


 

و تنها بود و چشم می دوخت به دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت . 


 

Iran Eshgh


 

 

و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست ، حتما عاشق است


 

 و آن که عاشق است ، دعا می کند
 


 

و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس چوپان خدایی داشت .


 

 

Iran Eshgh


 

دست بر دسته صندلی اش گذاشت . دست بر حافظه چوب و وچوب ، نجار را به یاد آورد و نجار ،


 

درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سالهای سال نهال کوچک را آب داد
 


 

و کود داد و هرس کرد و پیوند زد  و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک

 

 

Iran Eshgh


 

 

و آنکه می کارد و دل می بندد و پیوند می زند ، امیدوار است
 


 

و آن که امید دارد ، حتما عاشق استو آن که عاشق است ، ، دعا می کند
 


 

و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دهقان خدایی داشت .
 

 

Iran Eshgh 



 

و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید ،


 

 با خود گفت : حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند ،
 


 

پس برای من هم خدایی است .


 

 

Iran Eshgh


 

و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی است .


 

شنبه 10/7/1389 - 10:38
بیماری ها

۵ گام که شما را به سرطان نزدیک تر می کند

گسترش سرطان موجب شده که بیشتر مردم با شنیدن این واژه دچار وحشت شوند و هر عامل ناشناخته ای را به سرطان ربط دهند. پنج دلیل واهی برای سرطان که تاکنون هیچ ریشه علمی برای آنها ارائه نشده در گراذشی معرفی شده اند.
تاکنون دلایل و نظریات زیادی که می‌توانند برای توسعه سرطان خطرناک باشند ارائه شده این در حالی است که بسیاری از این دلایل واهی بوده و بیش از آنکه صحت علمی آنها اثبات شده باشد صرفا موجب ترس می‌شوند. به همین منظور وبلاگ Cracked پنج نمونه از شاخص ترین دلایل واهی که می‌توانند منجر به بروز سرطان شوند معرفی کرده است.

تلفن‌های همراه

این دلیل واهی برای سرطان از سال 1993 آغاز شد. زمانی که یک شهروند آمریکایی به اطلاع یک شرکت تلفن رساند که تلفن همراه موجب شده همسرش به سرطان "نوع آنتن" مبتلا شود! از آن زمان دهها و دهها مطالعه علمی در این زمینه انجام شد اما هرگز ارتباط میان سرطان و تلفن همراه اثبات نشد.

شیرین کننده ها
این دلیل واهی از سال 1996 و پس از انتشار نتایج آزمایشاتی آغاز شد که خبر از افزایش موارد سرطان مغز بین 1975 تا 1992 در اثر استفاده از ماده شیرین کننده مصنوعی غیر ساکاریدی "اسپارتام" می داد. جالب است که بعدها موسسه ملی سرطان نشان داد که ماده "اسپارتام" تنها از سال 1981 وارد بازار شده است و بنابراین نمی توانسته سبب ایجاد سرطان در شش سال قبل از عرضه آن باشد!
به علاوه آزمایشاتی که بر روی موشهای آزمایشگاهی انجام شد نشان داد برای اینکه "اسپارتام" بتواند موجب بروز سرطان شود یک دوز از این ماده شیرین کننده برابر با دو هزار و 83 قوطی کوکاکولا در روز نیاز است!

فر مایکروویو

این دلیل واهی از پایان دهه 80 و زمانی که محققی به نام "هانس هرتل" به مدت دو ماه در یک اتاق هتل تنها سبزیجاتی را که در فر مایکروویو پخته شده بودند می‌خورد آغاز شد. پس از دو ماه، نتایج آزمایشات خون این محقق علائمی از سرطان را در فاز اولیه نشان داد. در این مورد به این نکات توجه داشته باشد: نتایج این آزمایشات هرگز در یک مجله علمی معتبر بین المللی منتشر نشد و هرگز هیچ گروه کنترلی در این آزمایشات شرکت نداشت. تاکنون بررسیهای زیادی بر روی این نوع از لوازم الکترونیکی خانگی انجام شده است که نشان می‌دهند پرتوهای به کار رفته در این فرها به اندازه ای قوی نیستند که بتوانند به DNA آسیب برسانند و یا غذاها را به روشی تغییر دهند که برای سلامت انسان مضر باشند.
خطوط برق فشار قوی
این دلیل واهی از سال 1979 آغاز شد. زمانی که دو محقق به نامهای "نانسی ورتمایر" و "اد لیپر" نتایج بررسیهایی را منتشر کردند که نشان می‌دادند تعدادی موارد لوکمی در مناطق "دنور" نزدیک به خطوط فشار بالا مشاهده شده است که علت این موارد می‌توانستند در اثر میدانهای الکترومغناطیسی کابلها ایجاد شده باشند.
به تازگی این مطالعات تکرار شدند و نشان دادند که علت تعداد زیاد ابتلا به سرطان خون در "دنور" نمی تواند خطوط فشار قوی برق باشد. به ویژه که تاکنون هرگز هیچ موردی که ارتباط میان نمایشگرهای تلویزیونی، رایانه ها و کابلهای برق خانگی و سرطان را نشان دهد مشاهده نشده است.

آب فلورایدی شده
این دلیل واهی در 1990 مطرح شد. زمانی که تحقیقاتی از سوی "برنامه سم شناسی ملی آمریکا" انجام شد و این فرضیه را مطرح کرد که ارتباط میان آب فلورایدی شده و سرطان استخوان وجود دارد این تئوری در سال 2006 بار دیگر بررسی شد و به نتایج مشابهی دست یافت به طوری که نتایج این آزمایشات را شرکت چند ملیتی "کالگیک" تولید کننده خمیردندان سانسور کرد.
جالب است بدانید که بیش از 50 بررسی مختلف از سال 1990 تاکنون از سوی آژانس بین المللی تحقیقات سرطان، سرویس بهداشت عمومی آمریکا، شورای ملی تحقیقات، سرویس بهداشت عمومی و مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آمریکا انجام شده اند که نشان می دهند آب فلورایدی شده هیچ ارتباطی با سرطان ندارد.
شنبه 10/7/1389 - 10:25
آلبوم تصاویر

تصاویر منتخب روز

شنبه 10/7/1389 - 10:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته