ÒäÏíäÇãå امام كاظم (ع)
1.
حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )
2.
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
3.
امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه
4.
زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )
5.
صفات و سجايای حضرت موسی بن جعفر ( ع ) حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )
نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن
حضرت کاظم ( ع ) کنيه آن امام " ابوالحسن "
و " ابوابراهيم " است . شيعيان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت
داده اند . تولد امام موسی کاظم ( ع ) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال
128هجری در
" ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع )
مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و
سيزده سال
از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است .
امام موسی کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر
خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال
و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير
از حضرت ولی عصر (عج ).
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( ع )
دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ
مويش سياه و انبوه بود .
بدن شريفش از زيادی عبادت ضعيف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی
تابناک داشت . امام کاظم به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف
بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در
سخاوت و بخشندگی مانند نياکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کيسه های )
سيصد
ديناری و چهارصد ديناری و دو هزار ديناری مي آورد و بر ناتوانان و
نيازمندان
تقسيم مي کرد . از حضرت موسی کاظم روايت شده است که فرمود : " پدرم ( امام
صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مي کرد " .
امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن مي کرد ،
چنانکه نقل کرده اند : " امام بسيار خشن پوش و روستايی لباس بود " و اين
خود
نشان ديگری است از بلندی روح و صفای باطن و بي اعتنايی آن امام به
زرق و برقهای
گول زننده دنيا .
امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و
مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به
آنها
کمک مي کرد . برخی از فقرای مدينه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از
تبعيد
حضرت از مدينه به بغداد - به کرم و بزرگواريش پی بردند و آن وجود عزيز را
شناختند .
امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادی داشت . قرآن را با
صدايی حزين و خوش تلاوت مي کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت
گرد
مي آمدند و از روی شوق و رقت گريه مي کردند . بدخواهانی بودند که آن
حضرت و
اجداد گراميش را - روی در روی - بد مي گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان
مي راندند ، ولی آن حضرت با بردباری و شکيبايی با آنها روبرو مي شد ،
و حتی
گاهی با احسان آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ،
برخی از اين
صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همين جا پيدا شد . کاظم
يعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسی يا کسانی بوده
که
از راه جهالت و نادانی يا به تحريک دشمنان به اين کارهای زشت و دور
از ادب
دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان
حقانيت
خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه
حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگری - پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي
فرمود :
" قل الحق و لو کان فيه هلاکک " يعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگويی موجب
هلاک
تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که بايد افراد در مقابل حفظ آن
نابود شوند . در فروتنی - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود .
با فقرا
مي نشست و از بينوايان دلجويی مي کرد . بنده را با آزاد مساوی مي دانست و
مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده های خدائيم .
از ابوحنيفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی ديدم و از او
پرسشهايی کردم چنان پاسخ داد که گويی از سرچشمه ولايت سيراب شده است .
براستی
امام موسی بن جعفر ( ع ) فقيهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست
بود " .
محمد بن نعمان نيز مي گويد : " موسی بن جعفر را دريايی بي پايان ديدم که مي
جوشيد
و مي خروشيد و بذرهای دانش به هر سو مي پراکند " .
امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير
و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش
از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت
امام
موسی کاظم ( ع ) نيز به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ،
تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفری آشنا گردند ، و
اين مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آيندگان برسانند .
خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زياده روی در عيش و عشرت ، هميشه
درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و
سيادت از
صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور
اسلامی
کوتاه نمايند . اينان برای اجراء اين مقصود پليد کارها کردند ، از جمله :
چند
تن از شاگردان مکتب جعفری را تشويق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری
ايجاد کنند و به حمايتشان پرداختند . بدين طريق مذاهب حنفی ، مالکی ،
حنبلی و
شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پايه ريزی شد . حکومتهای وقت و بعد از
آن - برای دست يابی به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانی کرده و اختلاف
آنها را
بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند .
در سالهای آخر خلافت منصور دوانيقی که مصادف با نخستين سالهای امامت
حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسياری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان
و
شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت
نزديک داشتند - شهيد شدند . اين بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و
امر به معروف و نهی از منکر ، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء
جان خويش ،
به جوهر اصلی تعاليم اسلام جان مي دادند ، و جانهای خفته را بيدار مي کردند
.
طلوعها و غروبها را در آباديهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمي آوردند و بر در
و
ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه
های مساجد
اسلام شعله ور مي ساختند " .
در مدينه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانيقی در عمل ، همان
رفتار زشت دودمان سياه بنی اميه را پيش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع )
آنچه توانستند بدرفتاری کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان
هادی عباسی
پيش آمد . علت بروز اين واقعه اين بود که " حسين بن علی بن عابد " از اولاد
حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدينه
و رئيس قوم بود ، به ياری عده ای از سادات و شيعيان در برابر بيدادگری
" عبدالعزيز عمری " که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و
رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان
دژخيم اين سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و
عده ای را نيز اسير کردند . مسعودی مي نويسد : بدنهايی که در بيابان ماند
طعمه
درندگان صحرا گرديد .
سياهکاريهای بنی عباس منحصر به اين واقعه نبود . اين خلفای ستمگر
صدها
سيد را زير ديوارهای و ميان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نيز در
تاريکی
زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه اين همه جنايتها را زير
پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند .
حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعی و با ديدن و شنيدن آن همه
مناظر دردناک و ظلمهای بسيار ، آرامشی نبود . امام به روشنی مي ديد
که خلفای
ستمگر در پی تباه کردن و از بين بردن اصول اسلامی و انساني اند . امام کاظم
( ع )
سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14
سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و
سياهچالهای بغداد
- در غل و زنجير - به سر مي برد .
امام موسی بن جعفر ( ع ) بي آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار
هارونی -
بيمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگی مي کرد و از
گردآوری و
حفظ آنان و جهت دادن به بقايای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع )
در مدينه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و
کنار خانه امام ( ع ) مي گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبيت بسيار
و
معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ،
درباره
امام موسی بن جعفر ( ع ) مي گفت : " مي ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها
ريخته
شود " و پيداست که اين " قيامهای مقدس " را که سادات علوی و شيعيان خاص
رهبری مي کردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهای شجاعانه بودند از
نظر
دستگاه حاکم غرق در عيش و تنعم بناحق " فتنه " ناميده مي شد . از سوی ديگر
اين بيان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون
کردن
دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) مي گويد :
" آيا مرا از خروج خويش در ايمنی قرار مي دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه
ستمگر عباسی از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . به راستی نفوذ
معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن
يقطين
صدراعظم ( وزير ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند
و به دستورات حضرت عمل مي کردند .
سخن چينان دستگاه از علی بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها
کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک
خاص
اغفالگرانه ( تقيه ) که در مواردی ، برای رد گمی حيله های دشمن ضروری و
شکلی از
مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل
علی ( ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بي
آنکه
دشمن خونخوار را از اين امر آگاهی حاصل شود - .
سرانجام بدگوئي هائی که اطرافيان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود
هارون
کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت
معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل
بودند پی برد . هارون سخت از اين جهت ، نگران شد . وقتی به مدينه آمد و
قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد ، تصميم بر جلب و دستگيری
امام ( ع ) يعنی فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل
دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب مي کرد : " ببار
که هر کجا بباری در کشور من باريده ای و به آفتاب مي گفت بتاب که هر
کجا
بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که
وقتی قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با
کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای ديگر ببرند ، تا
مردم
ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا يأس بر مردمان
چيره شود و به نبودن رهبر حقيقی خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا
برندارند
و از تبعيدگاه امام ( ع ) بي خبر بمانند . و اين همه بازگو کننده بيم و
هراس
دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از يارانی که - گمان مي کرد - هميشه امام ( ع
)
آماده خدمت دارد مي ترسيد ، اين ياران با وفا - در چنين هنگامی - شمشيرها
برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند . اين بود که با خارج کردن دو
کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار
تبعيد
امام ( ع ) را فريبکارانه و با احتياطانجام داد .
باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايی
از مدينه تبعيد کرد .
هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند
و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام
کاظم ( ع ) را زندانی کند ، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام (
ع )
مأمور کرد . عيسی از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را
به بغداد
منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود
.
در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با
خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل
هم
از اين کار کناره جست .
باری ، چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت .
در زندانهای تاريک و سياهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و
معشوق
حقيقی خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق
عبادت
که نصيب وی شده است سپاسگزاری مي نمود .
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی
ستمکار به نام " سندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد .
شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از
درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که
حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است ،
اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند .
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکی بغداد - به خاک
سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد ، و مورد توجه خاص
واقع
گرديد ، و شهر " کاظمين " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .
زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر
( ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از کنيزان
بودند که اسير شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را مي خريدند و آزاد کرده
يا
عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت " تکتم " يا " حميده " يا " نجمه "
دارای
تقوا و فضيلت بوده و زنی بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان
حضرت رضا ( ع ) است .
فرزندان حضرت موسی بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که
ارشد
آنها حضرت علی بن موسی الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام
بزرگوار بوده
است .
حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شيراز مدفون است .
حضرت محمد بن موسی نيز که در شيراز مدفون است .
حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون مي باشد .
از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و
بارگاهی با عظمت دارد . ساير اولاد و سادات موسوی هريک مشعلدار علم و تقوا
در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ايران و کشورهای اسلامی پراکنده
شده ،
و در همانجا مدفون گرديده اند ، روحشان شاد باد .
صفات و سجايای حضرت موسی بن جعفر ( ع )
موسی بن جعفر ( ع ) به جرم
حقگويی و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم
زندانی شد . حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون
الرشيد در
همه صفات و سجايا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد
درباره
آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش
ترين
مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين
جمله را زياد تکرار مي کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو
عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام
که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی
بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما
مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آنها نمي
دانستند از
ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي
خواند ،
قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش
مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم
مدينه
روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب
کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شبها و روزها
برای دلجويی به
خانه آنها مي آمده است .