مولانا : دیدارش با شمس را به بهترین صورت توضیح می دهد:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم *دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا *زَهره شیر است مرا زُهره تابنده شدم
گفت كه دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای*رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت كه سرمست نه ای رو كه از این دست نه ای*رفتم و سرمست شدم و ز طرب آكنده شدم
گفت كه تو كشته نه ای در طرب آغشته نه ای*پیش رخ زنده كنش كشته و افكنده شدم
گفت كه تو زیرككی مست خیالی و شكی*گول شدم هول شدم وز همه بركنده شدم
گفت كه تو شمع شدی قبله این جمع شدی*شمع نیم جمع نیم دود پراكنده شدم
گفت كه شیخی و سری پیش رو و راهبری*شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت كه با بال و پری من پر وبالت ندهم*در هوس بال و پرش بی پر و پركنده شدم
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
گاه سفر آمد نه هنكام درنگ است
چاووش می گوید كه ما را وقت تنگ است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
از هر كران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم
دریا دلان راه سفر در پیش دارند
پا در ركابِ راهوار خویش دارند
گاه سفر آمد برادر گام بردار
چشم از هوس از خوف از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر ، ره دراز است
پروا مكن ، بشتاب ، همت چاره ساز است
ره توشه باید، عزم را در كار بندیم
دل بر خدا، آن گه به رفتن بار بندیم
ره توشه باید، صبر را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا منزل كشانیم
باید خطر كردن سفر كردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
یعنی كلیم آهنگ جان سامری كرد
ای یاوران باید ولی را یاوری كرد
گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حكم جلودار است سر در پیش داریم
حكم جلودار است : بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون ، بتازید
از دشت و دریا صد خطر باید گذشتن
بی گاه و گام و روز و شب باید گذشتن
فرض است فرمان بردن از حكم جلودار
گر تیغ بارد ، گو ببارد ، نیست دشوار
جانان من برخیز بر جولان برانیم
زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا كه جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا كه قربانگاه زعتر صور صیداست
آن جا كه هر سو صد شهید خفته دارد
آن جا كه هر كویش غمی بنهفته دارد
جانان من اندوه لبنان كشت ما را
بشكست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من برخیز باید بر جبل راند
حكم است باید باره تا دشت امل راند
باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زین جا تا فلسطین
باید زسر زی مسجد الاقصی سفر كرد
باید به راه دوست ترك جان و سر كرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنك امام ما عَلَم بگرفته بر دوش
تكبیر زن ، لبیك گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار