30 سال پیش به دلیل مواجه با شکست های بیشمار در زندگی افراد مختلف، تصمیم گرفتم حرفه مشاوره خانواده را کنار بگذارم. چرا که کار من مشاوره خانوادگی نبود و تبدیل شده بود به مشاوره برای طلاق. خدای من؛ من مشاور کارآمدی بودم، اما نمیدانم چرا توان ترمیم زندگی از هم پاشیده خودم را نداشتم. در آخر بالاخره متوجه شدم چرا؟! گاهی اوقات برای مشاهده جنگل باید درخت ها را پشت سر بگذارید. گاهی اوقات اتفاق می افتد که خیلی پیش از اینکه بتوانید راههای رسیدن به موفقیت را پیدا کنید، شکست می خورید.
پس از تجربه 3 شکست در زمینه ازدواج، که همگام شده بود با سه دهه موفقیت در "ترمیم" زندگی تعداد مختلفی زندانی، تیم های حرفه ای ورزشی، و تجار خصوصی، به این نتیجه رسیدم که بالاخره متوجه شدم که مشکل تلاش برای درست کردن ازدواج های ناکام کجاست. قاعده کلی این قضیه درست مانند مرمت تمام چیزهای منفصل و شکسته دیگر است. به علاوه شما هر چقدر با دقت بیشتری به قضیه نگاه کنید، متوجه رابطه تنگاتنگ موارد مختلف با یکدیگر خواهید شد که این موارد می تواند شامل زندگی زناشویی، تیم های ورزشی، زندانی ها، و بازرگانان شود.
پیش از هر چیز اجازه دهید تا من مفهوم زندگی از هم پاشیده شده را برای شما تشریح کنم تا همه از یک موضع معین به قضیه نگاه کنیم. این نوع زندگی عبارت است از ازدواجی که هر یک از طرفین احساس رضایت کامل نکرده و به همین دلیل خودشان را به طور کامل درگیر رابطه نمی کنند و رابطه منطبق بر خواست های فردی آنها نیست. فکر می کنم این تعریف شامل اکثریت قریب به اتفاق ازدواج های امروزی می باشد؛ درست است؟ من به این دلیل از این نوع تعریف گسترده استفاده کردم که فکر نمی کنم هیچ راه صریح تری برای ابراز آن وجود داشته باشد. فروپاشی چیزی جز عدم براورده ساختن نیازهای متقابل نیست. شخصی که عینک ذره بینی به چشم می زند به اندازه فردی که عمل قلب باز انجام داده، احساس ضعف و معیوب بودن می کند. حال کدام یک از این دو نفر بیشتر در معرض فروپاشی و شکنندگی قرار دارد؟
آیا ازدواج های از هم گسیخته می توانند مجدداً ترمیم گردند؟ درست مانند ترمیم هر چیز دیگر شکسته شده که به انسان ها ارتباط پیدا می کند، این امر نیز بستگی دارد به پاسخ هایی که به سوال های دشوار دیگری می دهیم. در این قسمت می توان 3 سوال اساسی را مطرح نمود:
1-� آیا زندگی دوباره به نتیجه مطلوب می رسد؟
2- آیا هر یک از طرفین می خواهند که از رابطه نتیجه بگیرند؟
3- آیا هر دو برای رسیدن به نتیجه دلخواه تلاش می کنند؟
پاسخ به این سه سوال آنقدرها هم که به نظر می رسد، ساده نخواهد بود. جواب دادن به هریک از آنها پرسش های دیگری را با خود به همراه دارد که نیاز به پاسخ های تفضیلی دارند که نمی توان همه آنها را از روی حدس و گمان جوابگو بود. این امر مستلزم کنکاش های فراوان، رسیدن به بلوغ فکری، و صداقت برای دریافت اطلاعات لازم می باشد. شرکای ازدواجی که با مشکل مواجه شده اند، باید قادر باشند تا به راحتی در مورد مشکلات خود صحبت کنند و به طور کامل و دقیق پاسخ هر یک از این پرسش ها را بدهند. در اکثر موارد زوجین قادر به انجام چنین کاری نیستند، بعد نوبت به مشاور می رسد تا جواب هر یک از سوالات را توصیف و تشریح نماید، که اگر اشتباه کوچکی در این میان رخ دهد، مشکل زوجین دو چندان خواهد شد. اگر زوجین توان پاسخ سوالات مطرح شده در قسمت فوق را پیدا کردند، رابطه به خود بخود بهبود پیدا می کند. پس ارزشش را دارد که برای آن تلاش کنید.
اجازه دهید نگاه دقیق تری به هر یک از پرسش ها داشته باشیم.
آیا زندگی دوباره به نتیجه مطلوب دست پیدا می کند؟
شاید احساس کنید که این سوال باید در جایگاه دوم قرار گیرد؛ اما اینچنین نیست. اینکه آیا چیزی قابلیت انعطاف پذیری دارد یا خیر باید پیش از اینکه هر گونه تلاش و زمانی از بین برود، روشن شود. زمانیکه زندگی مشترک به پایان می رسد، دلیلش این است که یک، یا هر دوی شرکا به این نتیجه رسیده اند که زندگی ثبات پذیر نیست و هیچ یک نمی تواند رفتار دلخواه دیگری را از خود نشان دهد. چیزی که در این شرایط از بیشترین میزان اهمیت برخوردار است، اعتقاد درونی زوجین پیرامون این مطلب است که آیا زندگی مشترک می تواند نتیجه مطلوبی در بر داشته باشد یا خیر.
پاسخ به اولین پرسش نیازمند صداقت تمام و کمال در تشخیص این امر است که زندگی مشترک چگونه آغاز شود، چه اتفاقاتی مابین زوجین می افتد، و در آینده رابطه آنها به کجا ختم خواهد شد. پرسش های مهم دیگری نیز در این زمینه وجود دارند که با اتکا به آنها می توان نتیجه کار را روشن کرد.
در این قسمت چند سوال که نیازمند پاسخ دقیق می باشند مطرح شده است: آیا هر یک از طرفین برای باقی ماندن در رابطه دلایل کافی دارند؟ آیا تا کنون دلایل خود را برای ادامه زندگی با یکدیگر در میان گذاشته اند؟ آیا دلایل آنها برای ایجاد یک زندگی سالم، و پربار کافی است؟ آیا همه چیز از نقطه مناسب از سر گرفته می شود؟ آیا آب، تا روی سطح پل بالا آمده و خیانت، خشم و زندگی ناسالم به حد اعلای خود رسیده؟
سایر پرسش های مهم نیز شامل موارد ذیل می شوند: آیا زندگی مشترک دارای هسته هایی ضروری نظیر سلامت احساسی، عشق بی قید و شرط، سازگاری علایق و ارزش ها، تحمل و بردباری، انعطاف پذیری، جذابیت جسمی و جنسی، و گفتگوی باز می شود؟ آیا طرفین، رابطه را مقدس می دانند و برای آن به اندازه کافی ارزش و احترام قائل می شوند؟ آیا ازدواج آنقدر وخیم شده که نقطه برگشت را رد کرده؟ آیا نیروهای خارجی دیگری به منظور شناسایی و مخاطب قرار دادن وجود دارند؟ آیا در درجه اول، زندگی مشترک تمایلی به بقا دارد؟
ازدواج اول من به دلیل خیانت بر هم خورد. زمانیکه اعتماد از میان می رود، برگرداندن آن تقریباً غیر ممکن به نظر می رسد و هیچ زندگی مشترکی بدون وجود اعتماد پابرجا باقی نخواهد ماند. همچنین زندگی دارای هیچ گونه عشق بی قید و شرط، و همسانی سلامت احساسی تا در مقابل آزمایشات پیروز بیرون آیند نبود و سراسر پر بود از خودخواهی، دیوانگی و بی کلگی. زمانیکه به گذشته نگاه می کنم، میبینم که از نقطه مناسبی هم رابطه ما شروع نشد که این مطلب نهایتاً باعث پس زدگی رابطه از سوی هر دوی ما شد. باور کنید که با استناد به استانداردهای امروزی نمی توان گفت که رابطه بدی بوده، اما در عین حال می توان گفت که به اندازه کافی خوب نبود.
ازدواج دوم من یک تجربه کاملاً مهم بود که هیچ گاه در یک رابطه نباید نقش بازی کنید؛ چرا که با این کار هیچ راه برگشتی باقی نخواهد ماند. تنها سوالی که باقی می ماند این است که چگونه برای مدت زمانی در حدود 20 سال به طول انجامید؟ اگر یک زندگی در حالی شروع شود که انتظارات و ارزش های طرفین نا مشخص باشند، و در بین آنها هیچ گفتگویی به منظور روشن کردم مطالب ارائه نشود، نهایتاً به هیچ کجا نخواهد رسید. در حقیقت ارتباط مناسب، نشان می دهد که آیا انتظارات و ارزش های طرفین با یکدیگر هم خوانی دارند یا خیر. شاید در نگاه اول کسانیکه دارای ویژگی های متناقض هستند جذب یکدیگر شوند اما در دراز مدت این مسائل در نظرشان پیش پا افتاده می شود.
پس از کسب این تجربه شاید فکر کنید که در انتخاب همسر تبحر پیدا کردم اما فقط می توانم بگویم که شرایط هر روز بدتر می شد. نمی دانم واقعاً فردی هستم که از قدرت یادگیری پایینی برخوردار هستم و یا یک انسان بیچاره که به دنبال ایده آل های دست نیاتنی است و به هیچ وجه قصد ترک گفتن برقراری روابط را ندارد.
سومین ازدواج ناموفق من بسیار کوتاه بود و برای مدت زمانی بیش از 2 ماه به طول نینجامید. فقط می توانم بگویم که این کار من به عنوان درس عبرتی برای دیگران به شمار می رفت که آنها چنین کاری را انجام ندهند. هیچ چیز خوبی در این مورد وجود نداشت، فقط جای امیدواری اینجا بود که رابطه خیلی زود به پایان رسید، بچه ای به وجود نیامد، و پس از اتمام رابطه هرگز یکدیگر را ندیدیم.
کلیه این شکست ها قابل بحث و بررسی هستند؛ اما خوشبختانه توانستم عشق حقیقی خود را پیدا کنم و در حال حاضر یک رابطه کامل و عاشقانه و سالم را دنبال می کنم. البته در رابطه ما گاهاً درگیری و کشمکش بوجود می آید، اما به اندازه کافی تعهد داریم و تمام مشکلات را با بحث و بررسی تحلیل می کنیم.
یکی از مشکلاتی که در طول روابطم همیشه با آن مواجه بودم، تفاوت در انتظارات افراد است. آیا یک رابطه ی از هم پاشیده شده می تواند مجدداً ترمیم یابد در حالی که نظریات زوجین نسبت به سوالات حساسی مانند آنچه در زیر آمده متفاوت باشد: رابطه تا چه اندازه دچار فروپاشی شده است؟ در چه صورت می توان گفت رابطه به بهبود نسبی رسیده است؟ آیا رابطه نیاز به "تعمیر" دارد یا فقط درک متقابل کافی است؟ چگونه باید مشکلات را حل کرد؟ چه کسی باید بیشتر یا اول خودش را تغییر دهد؟
تشخیص چنین تفاوت های کلیدی معمولاً راه حل های مهمی را پیش روی افراد قرار می دهد.
متاسفانه این پرسش که رابطه نتیجه دلخواه می دهد یا خیر انسان را به جایی می برد که از دایره عقل و منطق خارج می شود. هیچ کس تا کنون پیرامون چنین مسائلی به اندازه کافی تجربه کسب نکرده. در عین حال هیچ قاعده کلی هم در این زمینه وجود ندارد که با اتکا به آن بتوان گفت که یک رابطه به طور 100% ترمیم پذیر خواهد بود.
به هر حال با توجه به تمام گفته ها و کرده ها، در نهایت باز هم باید به قلب خود رجوع کنید و مطابق احساساتتان عمل کنید. اگر خانه ای را با نقشه قبلی و زیرساخت های محکم نسازند، همه چیز فرو می ریزد؛ شما هم اگر رابطه خود را با توجه به مدارک مستدل آغاز نکنید، روزی فرا می رسد که رابطه از هم پاشیده خواهد شد. همچنین باید توجه داشته باشید که در میان راه هم همیشه موانعی وجود دارند که ادامه مسیر را برایتان دشوارتر می سازند.
پس از اینکه هر دو نفر بر سر پاسخ پرسش اول به توافق رسیدند، آنوقت نوبت پاسخ به پرسش دوم می رسد. لازم به ذکر است که اگر پاسخ هر دو طرف "منفی" بود، دیگر نیازی به مطرح نمودن سایر پرسش ها نیست.
آیا هر دو طرف می خواهند از رابطه نتیجه مطلوب بگیرند؟
فکر کردن به خواسته ها کافی نسیت. باید توجه داشت که تفاوت بزرگی میان چیزی که به آن فکر می کنیم، چیز هایی که می خواهیم، و چیزهایی که در حقیقت به آنها نیاز داریم دیده می شود. نیازها و خواست های ما از اهمیت بسیار زیادی برخوردار می باشند و شامل نیاز های اولیه، مانند: نیازهای جسمانی، احساس امنیت و آرامش، و در سطوح بالاتر در سایه ی: نیازهای روانی، ارزش و احترام و خلاقیت نمود پیدا می کنند. زمانیکه هر یک از این نیازها برآورده نشوند، برای طرفین مشکل بوجود می آید.
من همیشه تصور می کردم که دوست دارم همسرم دارای هوش و ذکاوت، زیبایی، و شخصیت متعالی باشد، اما بعدها متوجه شدم که بیشتر به دنبال عشق بی قید و شرط، سلامت عاطفی، گفتگوی مناسب، رابطه جنسی خودجوش، و هماهنگی روحی هستم. خیلی عجیب است اما به محض اینکه خودم تمام چیزهایی را که انتظار داشتم در مقابل همسرم انجام دادم او هم دقیقاً همان کارها را در مقابل من انجام داد. کاری که قبلاً به هیچ وجه انجام نمی دادم فداکردن خواست های شخصی ام بود. خیلی شکست خوردم تا توانستم چنین درسی را یاد بگیرم.
در وهله دوم باید دانست که بیشتر جریان هایی که در ذهن انسان به وقوع می پیوندد، نوعی واکنش ناخودآگاه نسبت به وقایع جهان خارجی است. گاهی اوقات حتی خودمان هم نمی دانیم چه می خواهیم و یا به چه چیز نیاز داریم، در این حالت چگونه می توانیم از طرف مقابل چیزی را که خودمان هم نمی دانیم چیست، انتظار داشته باشیم؟ من فکر می کنم که همسر دومم خواستار عشق بی قید و شرط بود، اما او خودش هم نمی دانست چه می خواهد. اگر او در مورد این مطلب با من صحبت می کرد، شاید من هم می توانستم او را به خواسته اش برسانم و نهایتاً در رابطه ما هیچ گونه موضوعی برای شروع بحث و مشاجره باقی نمی ماند، اما متاسفانه ما هیچ گاه یاد نگرفته بودیم که با صحبت کردن هم می توان مشکلات را حل وفصل نمود.
در نهایت باید به این مطلب اشاره کرد که در زمان تصمیم گیری، اغلب درگیر کشمکش هایی بین عقل و قلبمان می شویم. زمانی که منطق و قلب نتوانند با یکدیگر به توافق برسند، هیچ گاه به موفقیت دست پیدا نخواهید کرد و همه چیز دچار آشفتگی می شود. سعی کنید در این زمینه از قوه ادراک و بصیرت خود کمک بگیرید و با هشیاری کامل میان قلب و عقلتان تعادل برقرار کنید.
هیچ کس نمی تواند برای شما تصمیم بگیرد و به شما بگوید که چگونه باید برای زندگی خود تصمیم بگیرید، شما در این راه تنها هستید و خودتان باید برای خود تصمیم بگیرید. شاید راهنمایی هایی زیادی به شما شود ولی آنها فقط می تواند منطقه آب خیز را به شما نشان دهند، پیدا کردن مسیر مناسب به عهده خودتان است، آنها نمی توانند آب را به دهان شما بریزند و یا به جای شما آب بنوشند.
ناگفته نماند که شاید هر دو نفر بخواهند که رابطه آنها به جایگاه مطلوب برسد، اما تمایلی به انجام کلیه کارهایی که آنها را به این نقطه می رساند، نداشته باشند. دانستن این مطلب به شما در پاسخ دادن به پرسش های بعدی کمک بیشتری می کند.
شما نمی توانید همینطور بنشینید، دست روی دست بگذارید و انتظار داشته باشید که همه چیز یکمرتبه به طور معجزه آسا درست شود. ترمیم زندگی فروپاشیده نیازمند صرف زمان و تلاش از جانب هر دو نفر می باشد. شاید خانه جدید و زیبای یک پزشک را ببینید و بعد آرزو کنید که ای کاش شما هم چنین خانه ای داشتید، اما آیا حاضر هستید سرمایه بسیار زیادی را صرف تحصیل کنید؟ تا دیروقت سر کلاس های درس بنشینید، روزانه 12 ساعت کار کنید و 24 ساعته در دسترس باشید؟ خب حتماً می گویید: "نه!"
البته در این وضعیت، بدترین شرایط زمانی ایجاد می شود که تنها یکی از طرفین خواستار تغییر شرایط باشد و دیگری هیچ گونه تمایلی در این راه از خود نشان ندهد. در حقیقت باید گفت که یک چنین مخالفتی یک پاسخ منفی به سوال اول و دوم است و به هیچ وجه نمی توان طرف دوم را مجبور به مصالحه و سازش نمود. فقط باید شجاعت ترک رابطه را در آنها تقویت کرد.
آیا هر دو نفر برای بهبود اوضاع تلاش می کنند؟
زندگی مشترک نیازمند کار گروهی است و مانند تجارت، تیم های حرفه ای ورزشی، و هر سازمان دیگری نیازمند یک نقشه واحد برای رسیدن به موفقیت می باشد، به ویژه زمانیکه تیم آنها دچار در هم ریختگی شده باشد.
ابتدا باید طرحی را معین کنند که موفقیت را از نظر هر دوی آنها آشکار سازد.
بیانیه آنها می تواند چیزی شبیه به این باشد: ساختن بهترین زندگی مشترک دنیا که هر دو بتوانیم در آن رشد کنیم، با هم به چیزهای بیشتری برسیم، موجب آرامش خاطر هم باشیم، و زندگیمان سرشار از عشق و درک متقابل باشد. بهتر است که نیازهای ابتدایی زندگی را مشخص کنید در غیر اینصورت دست یابی به موفقیت دور از دسترس می نماید.
در درجه بعدی باید با گفتگو در مورد ارزش های پایه ای با یکدیگر به توافق برسند. حتی حرفه ای ترین افراد نیز همیشه از ارزش های شخصی مردم عادی از قبیل: عشق، شور و نشاط، خلاقیت، پیشرفت و درک بهره می گیرند. اگر بر سر این مسائل توافق وجود نداشته باشد، دیر یا زود رابطه دچار شکست خواهد شد.
نهایتاً باید دانست که برای تضمین موفقیت رابطه هر یک از طرفین می بایست فعالیت های خاصی را انجام دهد که می تواند شامل تمرین ارزش های اصولی زندگی مشترک باشد.
به عنوان مثال یکی از طرفین می تواند تلاش کند که در مورد نیازهای خود بیشتر گفتگو کند تا اینکه تصور کند طرف مقابل باید کلیه خواست های او را حدس بزند. در مقابل طرف دیگر نیز نباید جبهه گیری کند و باید به همسر خود کمک کند تا عقایدش را راحت تر با او در میان بگذارد، به عنوان مثال می تواند از او سوال های بیشتری بپرسد. همچنین هر دو نفر باید از قضاوت کردن یکدیگر دست بردارند.
هر چقدر برای ترمیم نقاط تخریب شده بیشتر تلاش کنند، میزان موفقیت آنها نیز به مراتب افزایش پیدا خواهد کرد.
متاسفانه زندگی های امروزی آنقدر پیچیده شده اند و موانع بسیاز زیادی بر سر راه آن ها قرار گرفته که بدون برنامه ریزی و اراده استوار، به هیچ وجه نمی توان راه به جایی برد.
احساس می کنم یکی از مهمترین درس هایی که من در طول دوره های مختلف زندگی خود بدست آوردم، غنیمت شمردن فرصت و وقت گذاشتن بر روی مسائلی که ارزشش را دارند، می باشد. همه ما نیازمند آزادی هستیم و دوست داریم از حقوق مساوی نسبت به دیگران برخوردار باشیم. این اصول هم به تنهایی، و هم در رابطه زناشویی باید رعایت شوند.
زمانی که آزادی خود را از دست رفته ببینیم، آنوقت رفتار نامتعادلی از ما سر می زند. ایجاد امید و بوجود آوردن آزادی از جمله مسائلی هستند که می توانند هر دو نفر را آماده ایجاد تغییرات بنیادین به منظور بهبود روابط خود نمایند.
زمانیکه زوج ها برای ترمیم روابط خود توانستند پرسش های اول و دوم را با موفقیت پشت سر بگذارند، بعد باید الف) یک بیانیه کلی برای ارتباطشان بنویسند، ب) با روی باز و دیدی آزاد در مورد ارزش های شخصی شان با یکدیگر گفتگو کنند، و ج) هر یک در جهت بهبود رابطه از خود فداکاری و از خود گذشتگی نشان دهد؛ در چنین وضعیتی می توان گفت که پاسخ به پرسش اصلی " بله" است! راه درازی را باید طی کرد تا به یک چنین پاسخی رسید، شاید دلیل این همه تجربه های تلخی که من به شخصه در زندگی داشتم این باشد که همیشه قصد داشتم راه های آسان تر و سریع تر را انتخاب کنم.
ازدواج یک قرارد مقدس است و هیچ گاه نباید ارزش آنرا دست کم گرقت. درخواست طلاق ( مگر در شرایط حادی نظیر آزار و اذیت جسمی) تا زمانیکه شما کلیه مراحل فوق را طی نکرده باشید، کار درستی نخواهد بود. اگر کلیه شیوه های مختلف را امتحان نمودید و به این نتیجه رسیدید که رابطه شما به جایی نمی رسد، آنوقت است که می توانید از رابطه بگذرید
منبع : avaxnet
سالمند چه کسی است ؟
تعیین سن آغاز پیری کار دشواری است. بعضی آن را از چهل سالگی می دانند و گروهی دیگر از هفتاد سالگی به بعد را سالمند می گویند . عده ای نیز به طور کلی پیری را امری نسبی ،درونی، روانی، اجتماعی و جسمی می دانند و می گویند یک شخص ممکن است در ۸۰ سالگی هم تحرک و جنب و جوش و فعالیت کافی داشته باشد و سیمایش چنان باشد که آثار و علایم پیری بر آن غالب نباشد، در حالی که فرد دیگری که در سن ۴۰تا ۵۰ سالگی احساس ضعف و سستی و پیری نماید. با این اوصاف پیری زمانی آغاز می شود که فعالیت قوای انسانی نظیر توان عضلانی، دستگاه عصبی و سایر دستگاه های حیاتی خارج از علل بیماری کاهش چشم گیر پیدا کند، یعنی پیری وابسته به ارگانیسم هر فرد است
به هر حال تحولات دوران جوانی به پیری آن چنان تدریجی است که حتی ممکن خود شخص اصلا متوجه نشود و خود را در مقایسه با افراد مسن تر نه تنها پیر حس نکرده که حتی جوان هم می دانسته است همواره سالمند از دیدگاه اطرافیان آشکار تر از چیزی است که به نظر خود شخص می آید .
اما نکته مهم این است که :
پیری بر خلاف آنچه غالب تصور می شود همراه با آن گونه مشکلاتی نیست که بر سر زبان ها افتاده و پیران را مردمی خسته و بیمار و افسرده و بی حافظه و جدا مانده و دل نازک و عجیب و غریب به حساب می آورند، البته ممکن است اقلیتی از پیران چنین باشند ولی این گونه اندیشه های نادرست در مورد پیران باعث رنجیدن افراد سالخورده می شود و حتی گروهی از آنان را به قبول این باورهای نادرست درباره خود وا می دارند.
باید توجه داشت که بیشتر پیرامون تا ماههای آخر عمر خود توانایی های قابل ذکری دارند که هرگز نباید آنان را از بسیاری از عرصه های زندگی به کنار گذاشت . در عین حال نباید این توانایی ها را بیشتر از آنچه که هست ارزیابی کرد و انتظارات بیجا از سالخوردگان داشت .
بعلاوه افراد سالخورده منبعی از تجارت ارزشمند هستند که می تواند برای جوانتر ها کاملا مفید باشد و معاشرت و گفت و گو با آنان بسیار مفید است. افراد سالخورده توان جسمی بالایی ندارند، لیکن در بسیاری از فعالیت ها مانند پیاده روی و کارهای ساده می توانند شرکت کنند.
آنان همچنین می توانند در فعالیت های ذهنی مثل مطالعه و شرکت در آموزش های مورد علاقه و بازی های فکری مشغول شوند.برای رفع مشکل فراموشی در افراد سالخورده اولا می توان به آنان کمک کرد تا برخی از امور روز مره را که از یاد می برند به خاطر آورند و ثانیا در اختیار گذاشتن یک دفتر یادداشت و قلم در یاد آوری کارهای روز مره به آنان کمک می کند .همچنین شنوایی فرد در این دروه کمتر می شود و نیاز به کمک بیشتری دارد .
وضع سلامت جسمی سالخوردگان بسیار متفاوت از یکدیگر است. یک فرد ۷۵ ممکن است کوتاهترین صحبت در گوشی شما را بشنود، در حالی که یک سالخورده ۶۵ ساله ممکن است حتی صدای زنگ در را هم نشوند یکی ممکن است روزانه دو ساعت پیاده روی کند و دیگری ممکن است نتواند راه برود.
رسیدن به سنین بالای زندگی نتیجه عوامل پیچیده ای است که اهم آنها عبارتند از: وضعیت ژنتیک فرد، وضع تغذیه ،بهداشت و عوامل محیطی دیگر. اما در هر صورت رسیدن به پیری همراه با تغییرات جسمی بخصوص کاهش قدرت بینایی و شنوایی و چشایی و بویایی و کاهش قدرت بدنی و هماهنگی حرکتی و سرعت واکنش در مقابل محرکهاست .
یکی دیگر از تغییرات جسمی دوره پیری حساسیت در مقابل سرما و گرماست و بدن فرد نمی تواند در مقابل سرما و گرما بسرعت خود را سازگار کند. مقدار خواب نیز در این دوره کاهش می یابد از آن جا که تکرار ادرار بخصوص در مردان بیشتر میشود وقتی که برای دفع آن از خواب بیدار می شوند مشکل است که دوباره بخوابند همچنین خواب افراد سالخورده سبکتر است و کمتر خواب می بینند .
چین و چروکهای صورت و بدن به دلیل کم شدن چربی و لاغر شدن عضلات زیر پوست ، بیشتر می شود . سایر تغییرات آشکار نظیر کم شدن و نازک شدن و سفید شدن موی سر و رویش مو در چانه زنان و گوش مردان را همه مشاهده کرده اند پهنا و وزن بدن کمتر ، قد کوتاهتر و استخوان ها لاغرتر و بدن خمیده می شود .
عموما تا سن ۶۵ سالگی احتیاجی به کاهش شدید کارهای روزانه نیست. گروهی از افراد سالمند بالای ۶۵ سال نیز می توانند چند سال دیگر به ادامه کارهای قبلی خود بپردازند . از نظر فعالیت های روزانه مانند خوردن ،پوشیدن ،حمام کردن، آشپزی خرید و انجام کارهای خانه نیز بیشتر سالخوردگان تا سن ۸۰ سالگی و گاهی پس از آن نیر شخصا از عهده کارهای خود بر می آیند.
برخی از افراد مسن نیز دچار یک بیماری مزمن یا بیشتر هستند شایعترین این بیماری ها عبارتند از :درد مفاصل، لرزش عضلانی، ضعف شنوایی و بیماری های قلبی. در هر صورت میزان سلامتی فرد در دوره پیری وابسته به سبک زندگی ،تغذیه ،خواب ،ورزش استفاده یا عدم استفاده از سیگار است .
افسردگی در سالمندان
افسردگی به عنوان یکی از معمول ترین مسائل احساسی و عاطفی در سنین سالمندی است. طبق تحقیقات انجام یافته مشخص گردیده است که این حالت در ۱۲ درصد سالمندان بستری در بیمارستان وجود داشته است و ۱۵ تا ۱۶ درصد افرادی که در بیمارستانهای خصوصی و خانه سالمندان بستری هستند از این بیماری رنج می برند .
(منبع مجموعه مقالات سالمندی ص ۵۸ )این بیماری را چنین تعریف می کنند از بین رفتن علاقه و تمایل نسبت به انجام فعالیت های معمولی و تفریحات و سرگرمی ها .
علایم افسردگی عبارتند از :
کاهش اشتها، بی خوابی و یا خواب زیاد ،از دست دادن انرژی ،خستگی و بیزاری، اضطراب و تشویق ، کندی در انجام فعالیت ها، از دست دادن علاقه و یا فقدان احساس خشنودی رضایت و لذت نسبت به فعالیت ها معمولی و همیشگی ، ابراز شکایت و سرزنش خود و یا محکوم کردن بی مورد خویش، گله و شکایت از کاهش قابلیت تفکر و تمرکز گرفتن تصمیماتی در مورد خود کشی .
اغلب اوقات این موارد منجر به کاهش میل به غذا و بی اشتهایی می شود .
هم چنین این مورد شامل خستگی های جسمی نیز هست که موجب عدم در خواست غذا از طرف فرد خواهد شد.
بنابراین بیماران افسرده به طور قابل ملاحظه ای در معرض خطر ابتلا به سوء تغذیه قرار دارند .
به طور کلی دلایل به وجود آمدن افسردگی در افراد سالمند ناشی از فقدان چند مورد ذیل است
- مرگ همسر یا دوست
- اختلال در انجام وظایف
- از دست دادن آزادی و استقلال و اتکا به نفس
- کاهش و فقدان اراده و تصمیم گیری
تقریبا در همه افراد افسرده درجاتی از غمگینی شدید یا ناشادمانی که دامنه آن از یک مالیخولیا و اندوهگینی متوسط تا ناامیدی شدید در نوسان است گزارش کرده اند. این نوع غمزدگی ممکن است توسط فرد به صورت نومیدی شدید، تنهایی یا دلگیری توصیف شود .
افرادی که افسردگی ملایم یا متوسط دارند ممکن است از طریق سردادن گریه آن را بروز دهند، اما افرادی که دچار افسردگی شدید هستند اغلب اظهار می دارند دوست دارند گریه کنند، اما نمی توانند .
در اغلب موارد افسردگی به کاهش انگیزه همراه است .انرژی فرد کاهش یافته و فرد بدون انجام دادن کار همواره احساس خستگی و فرسودگی می کند. فرد افسرده احساس گناه دارد و فکر ی می کند موجود بی ارزشی است و نسبت به توانمندی و استعداد و قابلیت های خویش بی اعتنا است و آنها را دست کم می گیرد .
از نگاه پیران افسرده زندگی آنان بر اساس تفکری که به آن دچار شده اند حاصل و ثمری در بر نداشته است . کاهش انگیزه و بی تفاوتی را در اغلب افراد مبتلا به اختلال افسردگی به ویژه پیران می توان مشاهده نمود .
افسردگی در دوران پیری در زنان حدود چهل سالگی و در مردان حدود پنجاه سالگی بروز می کند، در ضمن این افراد ممکن است سابقه افسردگی قبلی نداشته باشند تا این اواخر پژوهشگران بر این باور بودند که تغییرات جسمانی که در موقع یائسگی در زنان بروز می دهد علت اصلی ایجاد پسیکوز پیری است. اما مطالعات و مشاهدات کلینیکی انجام شده نشان داد که تغییرات متابولیسم بدن تنها دلیل و یاحتی مهم ترین علت بروز پیسیکوز پیری نیست .
سن چهل سالگی به بعد دورانی است که همه افراد چار مسایل و مشکلاتی می شوند، اما برخی از افراد به دلایل متعدد و گوناگون توان مقابله با مشکلات زندگی و سازگاری با آن را از دست میدهند .برخی از زنان و مردان در سنین بالا ممکن است احساس کنند که قوای آنان تحلیل رفته و به فردی بی مصرف تبدیل شده اند، به اصطلاح تاریخ مصرف آنان سپری شده و مورد نیاز نیستند بنابراین احساس پوچی نموده و خود را عاطل و باطل می پندارند.
اغلب افراد سالخورده توانایی انطباق با واقعیت های زندگی را دارند، اما برخی از آنها به دلایل متعدد قادر به تحمل واقعیت ها نبوده و خاطری افسرده پیدا می کنند و بدین ترتیب افسردگی آنان(به مصداق افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را) موجب ایجاد مشکل در خانواده می شود
پس :
می توان با تشخیص زود هنگام و درمان اساسی از افسردگی در سالمندان از ایجاد هر گونه مشکل بین افراد سالخورده و نزدیکان آنان جلوگیری بعمل آورد .
مشکلات دوران سالمندی
بر اثر تحلیل رفتن قوای جسمانی و ذهنی سالخوردگان تنوع و کثرت مسایل در سالخودرگی امری کاملا طبیعی به نظر می رسد. از این رو شاید هیچ دوره ای از زندگی مانند سالخوردگی پر مساله و نگران کننده نباشد . به همین دلیل سالخوردگان برای سالم زیستن به سازگاری فراوانی نیاز دارند
حال برخی از مسایل این دوره اشاره می کنیم تا شاید راهنمایی باشد برای کسانی که با افراد مسن زندگی می کنند یا سرو کار دارند
۱- مشکلات روحی به ویژه دیداری و شنیداری
۲- مشکلات حرکتی معمولا درد مفاصل، موجب عدم تحرک و خانه نشینین سالخوردگان می شود
۳- کاهش نیرو به علت تغییرات فیزیولوژیکی بدن
۴- بی خوابی
۵- فراموشی به علت تغییرات فیزیولوژیکی مغز به خصوص در حافظه کوتاه مدت
۶- کمبود در آمد به علت از کار افتادگی و نداشتن شغل تمام وقت
۷- بازنشتگی اوقات خالی و بدون برنامه ای که ره آورد دوران بازنشتگی است احتمالا از عزت نفس و ارزش که فرد برای خود قایل است می کاهد .
۸- تنهایی سالخوردگان معمولا احساس تنهایی می کند زیرا که فرزندانشان معمولا ازدواج کرده و آنان را ترک کرده اند هم چنین مرگ همسر نیز به شدت می تواند براحساس تنهایی آنها بیفزاید بعلاوه به علت ناتوانی حرکتی نمی توانند از خانه خارج شوند و با دیگران در ارتباط باشند
۹- عدم توانایی تولید مثل به ویژه در زنان به علت یائسگی
۱۰- استقلال فرزندان استقلال خواهی فرزندان موجب می شود که پدران و مادران سالخوده تنها بمانند در این احساس در آنان به وجود می آید که دیگر مسئولیتی ندارند و مثمر ثرم نیستند .
۱۱- کاهش سطح انگیزش برخی از افراد مسن تصور می کند که چون به تدریج به مرگ نزدیک می شوند دیگر علتی برای کار و فعالیت و لذت بردن از زندگی وجود ندارد.
۱۲- تغییر محل سکونت به طور اجباری پس از فوت همسر ممکن است فرزندان تصور کنند که راحتی و آرامش والد آنها در این است که در مکانی کوچکتر و یا نزدیک محل سکونت آنها زندگی کند به این ترتیب پدر یا مادر خانه ای را که یک عمر در آن زیسته اند و برایشان خاطره انگیز است به ناچار باید ترک کنند ؟
۱۳- از دست دادن عزیزان مثل بستگان نزدیک به ویژه همسر، فرزند، دوستان
۱۴- افزایش وابستگی به دیگران معمولا زمانی فرا می رسد که پدر و مادر به فرزندان خود وابستگی شدید پیدا می کنند. اولا ممکن است بر اثر بیکاری و فقدان درآمد هزینه های دارویی پیش بینی نشده و .. فرد به کسانی وابستگی پیدا کند که قبلا به او وابسته بوده اند ثانیا شخص سالخورده به دلیل مشکلات جسمانی،روانی و بیماری امکان دارد نتواند بسیاری از کارهای خود را انجام دهد. از این رو به دیگران نیاز دارد تا از لحاظ تغذیه، نظافت و مراقبت های پزشکی او را یاری دهند.
۱۵- نگرش منفی نسبت به سالخوردگان عده ای از سالخوردگان پیری را زمان فراغت و انجام کارهای نا اتمام می دانند، ولی برخی از آنان که به حیات نگرش منفی دارند به این دوره به عنوان پایان راه می نگرند به خصوص اگر شاهد مرگ دوستان همسن و سال ، همسایگان و هسمر باشند مرگ را به خود نزدیک احساس می کنند .
بی خوابی در سالمندان
بهداشت روانی انسان بیش از هر چیز در گرو نحوه تامین نیازهای اساسی اوست و خواب به عنوان یکی از حیاتی ترین نیاز جسمی، ذهنی و عاطفی انسان از ابعاد و دیدگاه های مختلف از اهمیت ویژه ای برخوردار است. خواب راحت از نشانه های سلامت جسم و آسایش روان است .
امروزه تعداد کسانی که به علت های مختلف نمی توانند اغلب شبها خواب راحتی داشته باشند بسیار قابل ملاحظه اند بررسی ها نشان می دهند که مشکلات بی خوابی با افزایش سن افزایش می یابد.( منبع مجموعه مقالات سالمندی صفحه ۸۳)
در ضمن الگوی بی خوابی با تغییر سن تغییر می یابد . فرضا سالمندان اغلب از بیداری های طویل و مکرر در طول شب و یا سحرخیزی شکایت دارند. بسیاری از سالمندان از تغییرات طبیعی خواب در گروه سنی خود مخصوصا عدم توانایی کافی در رسیدن به یک دوره طولانی خواب مداوم آگاه نیستند. با افزایش سن خواب سبک تر و نامنظم تر می شود اگر یک سالمند از تغییرات طول مدت و کیفیت خواب آگاه نبوده و به روال هر شب به بستر می رود
احتمالا ساعت ۴تا۵ صبح بیدار خواهد شد .بسیاری از پژوهشگران خواب فکر میکنند که تنها عامل مهم در بهبود افراد سالمند تنظیم ریتم شبانه روزی آنهاست.
بهترین طریق رعایت برنامه خواب و بیداری بلند شدن از خواب در زمان یکسان بدون توجه به وقت یا مقدار خواب شب پیشین است .سالمندان غالبا صبح ها در بستر می ماننند زیرا برای برخاستن از بستر ها اجباری ندارند باید آنها را تشویق کرد تا برنامه ای جهت مصرف غذا ،ملاقات دوستان ،قرار ملاقات ها قدم زدن و هر فعالیت احتمالی دیگر داشته باشند پای بند به این برنامه نه تنها ریتم خواب را تنظیم می کند بلکه یک زندگی پر تحرک و فعال را برای آنان فراهم می آورد که خواب را هم بهبود می بخشد.
در ضمن در سنین سالمندی کارایی مکانیسم های تنظیم کننده حرارت بدن کمتر می شود، به طوری که احساس سرما در بستر می تواند با خواب تداخل پیدا کند . مشکلات مربوط به برگشت غذا از معده به مری ممکن است مستلزم اجتناب از طرف غذا در شب و تنظیم تشک برای بالا نگه داشتن سر در موقع خواب باشد. نیاز به دفع ادرار مکرر در سالمندان مبتلا به فشار خون بالا علت اغلب بیدار شدنهای مکرر است. این مشکل را می توان با کم کردن مصرف مایعات در هنگام شب کاهش داد .
علاوه بر توصیه های بهداشتی که برای پیشگیری از بی خوابی سالمندان مطرح شد ،طرح ها و اندیشه ها ی درمانی دیگری ارائه شده. به عنوان مثال طرفداران بر انگیختگی جسمانی معتقدند که افراد کم خواب برانگیختگی فیزیولوژیکی و تنش ماهیچه ای زیادی دارند که با خواب در تعارض است. این طرفداران عقیده دارند که استحمام با آب گرم ،گوش دادن به موسیقی یا صدای امواج و قدم زدن راههای پیشنهادی برای کاهش بی خوابی می دانند .
چرا افراد سالخورده اطمینان خود را نسبت به اطرافیان از دست می دهند ؟
برای جواب دادن به این سوال که چرا افراد سالخورده معمولا اطمینان خود را نسبت به اطرافیان از دست می دهند و یا نسبت به همه بدبین می شوند ابتدا باید توضیح مختصری درباره افت بینایی، شنوایی و چشایی در افراد مسن داده شود .
اختلالا ت بینایی
مهم ترین اختلالات بینایی عبارتند از: نزدیک بینی، دور بینی و پیر چشمی یا تقلیل قابلیت تغییر پذیری عدسی چشم که به تناسب ازدیاد سن بیشتر شده در نتیجه قدرت تطابق چشم را کاهش می دهد . اختلالاتی که تحت عنوان آستیگماتیسم از آنها نام برده می شود همه از بی نظمی هایی است که در انحنا قرینه یا عدسی چشم به وجود می آید و اغلب با نزدیک بینی همراه است. در حالت آستیگمات تصاویر اشیا کم و بیش تغییر شکل پیدا می کند و بطور نامساعد تشخیص داده می شود. افراد آستیگمات اگر به یک ساعت دیواری نگاه کنند بعضی از اعداد آن را پررنگ و بعضی دیگر را کمرنگ می بینند .
خوشبختانه امروزه بسیاری از اختلالات بینایی به کمک عینک برطرف می شود. استفاده از عینک نیاز به یک دوره سازگاری دارد بدین ترتیب که فرد باید خود را با آن سازگار کند ، در غیراین صورت آسیبهای مهمتری را خواهد دید. البته امروزه استفاده از عینک عمومیت پیدا کرده و کسی آن را عیب نمی داند. سازگاری با استفاده از عینک مخصوصا در سنین بالا اهمیت پیدا می کند زیرا در این سنین انسان بالا جبار باید از دو عینک استفاده کند یکی برای نزدیک و یکی برای دور .
اگر افرادی که به اختلالات بینایی مبتلا هستند نخواهند آنها را به کمک عینک بر طرف کنند از خواندن روزنامه، کتاب و استفاده از تلویزیون محروم خواهند شد و در نتیجه روز به روز تماس خود را با دنیای خارج محدود خواهند کرد. این محدودیت به احتمال زیاد اختلالات رفتاری به دنبال خواهد داشت .
افت شنوایی
افت شنوایی یعنی کاهش توانایی در شنیدن اصوات آزمایشها نشان میدهد که افت شنوایی با افزایش سن رابطه دارد .خوشبختانه این افت کامل نیست بدین معنا که افت شنوایی برای بعضی از فرکانس ها حاصل می شود .
هر اندازه سن انسان بالاتر رود به همان اندازه اصوات بم را بهتر می شنود و در مقابل توانایی شنیدن اصوات زیر را از دست میدهد. وقتی توانایی اخذ اصوات زیر آسیب می بیند درک کلام نیز با دشواری روبرو می شود. زیرا حروف بی صدا مثلا ب، پ ،ت ،ث، ج، به علت فرکانس بالایی که دارند خوب شنیده نمی شوند و انسان خیال می کند که اطرافیان زمزمه می کنند
عدم توانایی درک کامل کلمات موجب می شود که فرد اطمینان خود را نسبت به اطرافیان خود از دست بدهد.
یعنی گفت های آنها را درست نشنود و آنها را متهم کند که از او حرف می زنند حال اگر این حالت زیاد طول بکشد و فرد نخواهد به کمک سمعک شنوایی خود را اصلاح کند تمایلات خود بزرگ بینی پیدا می کند یعنی نسبت به همه بدبین میشود و خیال می کند همه در پی آزار او هستند و می خواهند او را از بین ببرند .
پس :
در مواقع افت شنوایی حتما باید از سمعک استفاده کرد تا از بروز اختلالات روانی احتمالی جلوگیری شود .
دگرگونی حس بویایی و شنوایی
حس چشایی با بویایی رابطه بسیار نزدیکی دارد و با افزایش سن دگرگون می شوند. بدین ترتیب که افراد مسن بو و مزه غذا را خوب تشخیص نمی دهند و در نتیجه شکوه و شکایت آغاز می کنند و دایما بهانه می گیرند .
می دانید که برای معطر شدن غذا از ادویه استفاده می کنند غافل از این که در سنین بالا تحمل در مقابل غذاهای تند کم می شود . یعنی افراد مسن به خوردن غذاهای که ادویه دارند تمایل نشان نمی دهند و این دگرگونی دشواریهایی را هم برای دیگران و هم برای خود آنها به همراه می آورد. این دشواری ها مسلما بر روابط آنها تاثیر می گذارد و احتمالا درگیری هایی را به وجود می آورد که نتیجه آن ناسالم شدن محیط زندگی خواهد بود. پس لازم است که اطرافیان این واقعیت ها را بدانند و خیال نکنند که افراد مسن از روی عمد یا لج بازی از خوردن بعضی غذاها امتناع می ورزند .
سوء تفاهم و شناخت مردم درباره پیری و پیران
برخلاف عقیده عمومی مردم اغلب پیران خیلی خوب و زود تغییرات زندگی را از جوانی و میانسالی به پیری می پذیرند و به سهولت قبول می کنند که دوره جوانی آنها گذشته است و باید اکنون در۶۵،۷۰ سالگی طرز زندگی نوینی را بپذیرند، ولی به اقتضای سن و زمان نباید بکلی حرکت و جنبش و ورزش و خوشی و شادکامی جوانی و میانسالگی را ترک کنند و گوشه گیری و دوری از اجتماع و فرار از معاشرت با دوستان و همسالان را اختیار کنند .
باید بدانیم که پیری مشکل و مسئله دشواری نیست بلکه در واقع ورود به آخرین مرحله در دوران عمر و زندگی است. پیری پس از جوانی یک عالم دیگر نیست پیری هم مانند مراحل گذشته زندگی به سهم خود هم لذت و هم رنج و الم دارد ، هم حسن و محسنان زیادی را شامل است و هم سختی و ناتوانی دارد. اما در بسیاری از جوامع انسانی مردم پیران را به چشم بیچاره،ناتوان ، تنها، بی فایده و بیکار نگاه می کنند
ولی حقیقت امر این نیست و این گونه عقاید و تصورات واهی بلکی خطاست زیرا اغلب مردان و زنان بیش از ۶۰،۶۵،۷۰ سال و حتی به بالا از لحاظ بهداشت و صحت مزاج و بدن و خور و خواب و رفتار و گفتار کاملا عادی و سالمند و می توانند فعالیت ها و کارهای معمولی و مربوط به خودشان و حتی افراد جوان خانواده را انجام دهند و همواره تنهایی خودشان را غالبا به تالیف و ترجمه و تحقیق و تدوین آشکار علمی و ادبی و هنری می گذارند. بنابراین باید بدانیم که
اندیشه های نادرست در مورد پیران باعث رنجیدن افراد سالخورده می شود و حتی گروهی از آنان را به قبول این باورهای نادرست درباره خود وا می دارد بیشتر پیران تا ماههای آخر عمر خودتواناییهای قابل ذکری دارند و هرگز نباید آنان را از بسیاری از عرصه های زندگی کنار گذاشت. در عین حال نباید انتظارات بیجا از سالخوردگان داشت .
ورزش و سالمندی
سالمندی دورانی است که فعالیت های جسمانی، روانی فرد کاهش پیدا می کند و ابتلا به بیماری های جسمی و ذهنی ممکن است منجر به احساس افسردگی در فرد شود. عوامل آسیب پذیری چون ابتلا به بیماری های جسمی و مزمن، کاهش قدرت و توانایی بدن، بازنشستگی ، دوری از فامیل و دوستان ،مرگ اطرافیان ، بیماری و مرگ دوستان موجب می گردد فرد بیش از پیش احساس ناامیدی، افسردگی و بیهودگی کند .
در این مورد نگرش افراد جامعه اطرافیان و فرزندان سالمند بسیار مهم است توجه افراد جامعه به سالمندان می تواند تاثیر مثبتی در پیشگیری از عوامل آسیب پذیر داشته باشد. عوامل جسمانی متعدی که منجر به پیر شدن میگردند شامل تغذیه نادرست، بهداشت پایین ،کمبود ویتامین ها، کم آبی بدن، کم کاری غدد تیروئید، بیماری های حاد مغزی، تصلب شرابین، آرتروز سرطان و .. می باشند. یکی از مهم ترین و ساده ترین روشهای جلوگیری از پیر شدن توجه به جسم است.
عدم توجه و رسیدگی به جسم منجر به پیری زودرس می شود افرادی که تحرک کمتری دارند در معرض خطر ابتلا به بیماری هایی مانند: افسردگی، بیماری و مرگ زودرس قرار می گیرند .
یکی از روش های ساده از پیری جلوگیری می کند ،ورزش است. بدون فعالیت و کار انرژی خیلی زود تحلیل می رود.
افرادی که تحرک کمتری نسبت به افراد پر تحرک دارند در
منبع : pezeshk