با
سلام به هم دوستان، با توجه به شروع به کار این جا و بحث درباره فیلم های
سینمایی، نقد فیلم 300 را با توجه به بحث مهدوی از نشریه ساعت صفر، ویژه
امام زمان(عج) براتون می ذارم، امیدوارم که خوشتون بیاد.
300 ، مساله این است...
چندی
پیش فیلم سینمایی سیصد ساخته شد و به بازار آمد و از همان اوایل که سر و
کلهاش در سایتهای اینترنتی و محافل خبری هنری پیدا شد سر و صداهایی به
پا کرد.
من همان ابتدا که تبلیغات و توضیحات فیلم را در اینترنت
دیدم نکاتی در ذهنم شکل گرفت و در همه مراحل و زمانهای اکران و پخش فیلم
و بعد از آن هم آن به نکات افزوده میشد اما سعی کردم آبها از آسیاب بیفتد
و هر کس مطاع خویش عرضه کند تا آن گاه لب به سخن بگشایم و به اصطلاح نکاتم
را بازگو کنم.
این فیلم به خودی خود چیزهایی جالبی دارد؛ اسم آن
که آدم را حتی اگر بی خیال باشد مجبور به تفکر میکند، نحوه فیلمبرداری و
حال و هوای تصاویر فیلم فیلم و نیز جنبههای تاریخی و اسطورهایاش همه و
همه قابل توجهاند اما از همه مهمتر اتفاق مهمی است که در این فیلم رخ
داده و به تبع آن اتفاقاتی که این فیلم در میان مخاطبانش ایجاد کرده است.
ظاهر فیلم در نگاه اول روایت جنگی است میان ایرانیان و یونانیان، بیش از
بیست قرن پیش که به طور مشخص میان خشایارشاه و سپاهیان اسپارت در گرفته
است.
همه آنهایی که فیلم را مسخره میکنند و یا از آن عصبانی
هستند هم از قضا حرفشان این است که چرا تحریفی صورت گرفته است و جای برنده
و بازنده عوض شده و یا تغییراتی در متن داستان و واقعیت تاریخ صورت گرفته
است اما من این سوال را از پایه بی اساس و مسخره میدانم و جواب آن را هم
این گونه میدهم که اصلا قرار بوده و بنا بوده که ماجرا این گونه روایت
شود و قصه این چنین تعریف شود و سوال از چرایی این تحریف که به پیدا کردن
مقصر منتهی میشود زیاد جالب نیست. بدون شک کسی که در این گستره و در این
زمان چنین فیلمی میسازد نه آدم کم اطلاعی است، نه آدم بیکار و نه آدم
احمقی. بلکه کاملا میداند که چه میکند و باید کند.
مطلب بعدی آن
است که همه آنها که محکوم میکند و این فیلم را به باد انتقاد گرفتهاند
تمام ادعایشان دفاع از خود است چنانچه میپندارند کسی به آبا و اجدادشان
جسارت کرده و آنهایند که میبایست رسم فرزندی را نیک پاس بدارند و از
پیشینه خود و عملکرد پیشینیانشان یکسره دفاع کنند و در مقابل هر حرف و
حدیثی موضع بگیرند اما من در این مسئله هم احساس میکنم اشتباهی رخ داده و
ماجرا آن گونه که این عده فهمیدهاند نیست و یا بهتر بگویم سعی شده تا
اشتباهی رخ دهد و همه گمان کنند موضوع این چنین است.
من از ضرورت
ساختن این فیلم شروع میکنم تا بهتر بتوانم پرده از هدف ساخت آن بردارم؛
هر چه باشد موضوع مربوط به بیش از دو هزار سال پیش است و این پرسش مطرح
است که در آن زمان دنیا چگونه بود و روابط آن چگونه و دیگر آن که از
آنزمان تاکنون چه اتفاقاتی رخ داده است؟ طبق تواریخ رسمی و معتبر مرسوم
یونان باستان پس از آنکه توانست متحد شود و مرکزیتی بدست آورد و خود را از
تهدیدهای داخلی و خارجی برهاند وارد عرصه طلایی خود شد که از قضا
موفقیتهای علمی و اجتماعی و حکومتی نیز به درخشش طلایی این عصر افزود و
زمانهای آغاز گردید که در آن فرزندان یونان یک به یک سر برآوردند از
فیثاغورث و ارشمیدس گرفته تا افلاطون و گوگیلاس و در نهایت ارسطو و
اسکندر. اما ظاهرا این آخری از همه شرورتر بود و یونان را وارد مرحله
تازهای از تاریخ خود کرد که به عصر هلسینک مشهور شد و از قضا آخرین دوره
عمر تمدن یونانی نیز همان بود.
به طور کلی یونان در منطقهای
واقع شده بود که سه جریان اصلی آن را در برگرفته بودند. تمدن ایرانی در
شرق که دروازهای به ست مرق زمین و هند و چین بود با امپراطوری روم در غرب
که حاکم بلامنازع اما بی هویت اروپا قلمداد میشد و دیگری جریان دینی
یهودی که در جنوب و در نواحی فلسطین شکل گرفته بود و باالطبع یونان و
یونانیان با هر سه اینها مراودات و ارتباطاتی داشتند. درباره ایران جدای
از وامداری فکری و عملی که ایرانیان مدام به آن تاکید میکنند و رشد و
شکوفایی یونانیان را دارای ریشهای پارسی میدانند، ایران و یونان همواره
نیم نگاهی به سرزمینهای یکدیگر داشتند که این نگاهها گاه به تجاوز و
پردهدری نیز میرسید و آنها را به جان یکدیگر میانداخت.
رابطه
یونان با روم شبیه رابطه آن با ایران بود. البته با یک تفاوت اصلی و آن
این که روم پس از غلبه و تسلط بر یونان که در نهایت درگیریها و
لشکرکشیها صورت پذیرفت تمام میراث یونانی را به ارث برد؛ حتی خدایان
یونانی تنها تغییر نام دادند و وارد شهرهای رومی شدند تا مردمان آنجا
بتهایی تازه بپرستند.
اما رابطه یونان با جریان دینی جنوب شکل
دیگری داشت بیشتر از آن که در ظاهر و فیزیک جلوهگر شود، در افکار
اعتقادات نمایان شد؛ آن چنان که تمدن یونانی در پیوندی با جریان یهودیت که
اوج آن در داستان ظهور عیسی مسیح تجلی یافت این امکان را پیدا کرد تا در
قالب حکمرانی امپراطوری روم نهادینه شود و زیربنای تمدن کنونی غرب را شکل
دهد. این میراث یونانی ـ یهودی ـ رومی که بعدها نام تمدن غرب به خود گرفت
با گذر از قرون وسطی و با فتح سرزمینهای جدید همچون امریکا گسترش یافت تا
آن که پس از تحولات جدید در قرنی که گذشت، توانست از فراز قاره امریکا
غلبه خود را بر جهانیان کامل کند.
این خلاصه داستان بود اما هنوز
به سوال اصلی که ضرورت ساخت این فیلم بود پاسخی ندادهایم. تمدن غرب که در
همان اوایل و از دریچه یونان با امپراطوری ایران گیر و بندهایی داشت از
بدحادثه دوباره پس از قرنها با ایران به مشکل خورده است و این بار مسئله
جدیتر از همه دفعات طول این بازه طولانی است. آنچه مسلم است ترسیم این
رزمگاه که در یک سو ایران و در سوی دیگر مدل امروزین تمدن یونان که همان
طلایهداران تمدن غرب است حضور داشته باشند ضرورتی اجتنابناپذیر است. اما
مسئله اینجاست که هرچند غرب امروز فرزند همان یونان است اما ایران امروز
زمین تا آسمان با ایران آن روزها فاصله دارد و این همان نکتهای است که
فکر میکنم قرار است، ما در آن اشتباه کنیم و گمان کنیم ماجرای دعوای
هخامنشیان و اسپارتیان است در صورتیکه با گذشت زمان طرف ایرانی نیز تغییر
کرده است و در نظر گرفتن این نکته همان اشتباهی است که خیلی را گرفتار
کرده است.
اتفاقی که افتاده است عوض کردن جای ایران هخامنشی با
ایران شیعی است که حتی نوع پوشش، رنگ پوست و تیپ مردان و زنان سرباز
ایرانی بیشتر از آن که به ایرانیان هخامنشی شبیه باشد به مسلمانان افغان و
عرب شباهت دارد. بگذریم از این که فیلم در اشارهای مستقیم آنگاه که سپاه
ایرانی قلع و قمع میشوند سواری سفیدپوش را از پشت پرده ابر و مه بیرون
میآورد تا بیاید و به نشان انتقام سردار اسپارتی را گردن بزند و دوباره
غیب گردد، سواری که نه قبل و نه بعد از آن صحنه حضورش در فیلم جایی ندارد.
به
نظر من تلاش برای همسان پنداری ایران امروز با ایران دو هزار و پانصد سال
پیش در فیلم 300 دو ثمره مهم یکی در داخل حوزه فرهنگی فیلم و دیگری در
میان مخاطب ایرانی داشته است که میتوان گفت سازندگان فیلم تا حدود زیادی
به این دو هدف نزدیک شدهاند. ثمره اول برای غربیان است که همواره در طول
تاریخ برای توجیه عملکرد خود محتاج تراشیدن دشمن بودهاند و بازبه گواه
تاریخ مسلمانان همواره گزینهای مناسب برای این نیاز بودهاند. اکنون نیز
یافتن چیزی برای توجیه حوادث تروریستی اتفاق افتاده در ایالات متحده و
لشکرکشی آن به خاورمیانه به جهت حفظ هویت غرب ضروری است که با توجه به
اوضاع دیپلماتیک ایران و جهان چه از نظر ایدئولوژیکی و چه از نظر انرژی
هستهای که آن هم با همان عینک ایدئولوژیکی نگریسته میشود این ضرورت بیش
از پیش روشن و مشخصتر میشود و به سمت ایران معطوف میگردد.
در
طرف مقابل و در میان ایرانیان و اهالی ایران امروز که هستند با گذشت سه
دهه نتوانستهاند بفهمند که نباید هویت تاریخی خودشان را بر مبنای یک
امپراطوری شاه خدایی ظالمانه که بقایای آن در حوالی شیراز خاک میخورد
پایه بریزند؛ من هنوز نمیفهمم که چرا بعضی به رسم هخامنشیان و خشایارشاه
بر دفاع از ایران و ایرانی میگویند و توجه نمیکنند که حمله غرب متوجه
کدام ایران است و نباید به بهانه بد بودن غرب به بد دیگری همچون امپراطوری
ظالمانه هخامنشی روی آورد و به آن افتخار کرد.
منبع: نشریه الکترونیک ساعت صفر، شماره 26
http://www.zerotime.org/fa/index.php?option=com_sptmag&task=showsptmagresult&mid=1&tid=29&id=460