من در این کلبه خوشم"تو درآن اوج که هستی خوش باش"من به عشق تو خوشم"تو به عشق هرکه هستی خوش باش
ای مهربانم"از این پس هرشب سراغت را از ماه می گیرم وهرروز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه غم گرفتار شوی...
زندگی به من آموخت چگونه گریه کنم ولی گریه نیاموخت چگونه زندگی کنم .توبه من آموختی دوستت بدارم امانیاموختی چگونه فراموشت کنم!
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود ووکیلم دلم بود وحضار جمعی از عاشقان ودلسوختگان.قاضی نامم را بلند خواند وگناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد.محکوم شدم به تنهایی ومرگ. در کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم ومن گفتم به تو بگویند دوستت دارم
سلامم به گرمای قلب تو دوست دلم لحظه ای با دلت روبروست
بگو عاشقی تا سلا مت کنم تمام دلم را به نامت کنم
ناپلئون میگه:حرفی وبزن که بتونی بنویسیش"چیزی و بنویس که بتونی امضاش کنی وچیزی و امضا کن که بتونی پاش وایسی...پس :دوست دارم(امضا)!!
خورشید تابانم تویی عشق پریشانم تویی آبی آسمانم تویی همدم تنهایی من یار وغم خوارم تویی یار همیشگی من عشق ودنیایم تویی گر نباشی من نیستم چون که هستی ام تویی
اگه دنیا فراموشگر خاطره هاست"توفراموش نکن آنچه بین من وتوست....
ما در ره دوست نقض پیمان نکنیم... گرجان طلبید دریغ از جان نکنیم ....دنیا گر از زیبا رویان لبریز شود...ماپشت به دوستان قدیمی نکنیم
عقل می گفت که دشوارتر از مردن چیست؟عشق می گفت
از همه دشوار تر است