اهل بیت
داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛ حضرت
امام صادق علیه السلام از ام جابر پرسید که در چه کاری ؟ عرض کرد که می
خواهم تحقیق کنم که از چرنده و پرنده کدام بیضه می نهند و کدام بچه می
آورند؟
فرمود که : احتیاج به این مقدار فکر نیست بنویس که گوش هر حیوانی
که مرتفع است بچه می آورد و هر کدام منخفض است بیضه می نهد ذلک تقدیر
العزیز العلیم .
باز با آن که چرنده است و گوش او منخفض و به سر او
چسبیده بیضه می نهد، سلحفاة که چرنده است چون بدین منوال است بیضه می نهد و
گوش خفاش چون مرتفع است و به سر او چسبیده نیست ، بچه می آورد.(1)
پینوشت:
1- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 68
دوشنبه 9/11/1391 - 19:45
اهل بیت
بریهه ؛ عالم بزرگ میسحیان از آن پس به خدا (و اسلام ) ایمان آورد؛ و در راه ایمان ؛ به خوبى استوار ماند؛ بانوئى كه همراهش بود نیز مسلمان شد؛ آنگاه هشام همراه بریهه و آن بانو به حضور امام صادق (ع ) رسیدند؛ و هشام جریان ملاقات حضرت كاظم (ع ) را با بریهه ؛ براى امام صادق بازگو گرد.
امام صادق (ع ) این آیه (34آل عمران ) را خواند: ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم : آنها فرزندان و دودمانى بودند كه (از نظر علم و كمال ) بعضى از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است .
(یعنى حضرت كاظم (ع ) گلى از نژاد رسالت و نبوت است كه آن گونه بریهه را تحت تأثیر قرار داده است ).
در این هنگام بریهه به امام صادق (ع ) عرض كرد: تورات و انجیل و كتابهاى آسمانى كه بر پیامبران نازل شد؛ از كجا به دست شما رسیده است ؟!
ـ این كتابها از ناحیه خود آن پیامبران ؛ به ارث به ما رسیده است (منظور ارث معنوى و علمى است ) همانگونه كه آنها كتابهاى آسمانى را مى خواندند؛ ما هم مى خوانیم ؛ و همانگونه كه آنها بیان مى كردند؛ ما نیز بیان مى كنیم .
و این را بدان كه :
ان اللّه لا یجعل حجةً فى ارضه یسأل عن شیى قبقول : لا أَدرى : همانا خداوند حجتى در زمین خود نمى گذارد كه چیز از او بپرسند و او بگوید: نمى دانم بلكه او قدرت پاسخگویى به همه سؤالات را دارد .
دوشنبه 9/11/1391 - 19:39
اهل بیت
مرحوم شیخ كلینى در اصول كافى بخشى را به مسائل حجت و دلیلشیعیان اختصاص داده و در یكى از اخبار آن بخش چنین نقل كرده:
منصوربن
حازم گوید: به امام صادق(ع) عرض كردم: خداوند بالاتراز آن است كه به وسیله
مخلوقاتش شناخته شود بلكه اینمخلوقاتند كه به وسیله خدا شناخته مىگردند.
امام صادق(ع) فرمود: راست گفتى.
گفتم:
كسى كه دانستبراى او پروردگارى است، پس سزاوار است كهبداند براى آن
پروردگار رضا و سخطى است كه جز از راه وحى ورسول شناخته نمىگردند، پس اگر
به كسى وحى نشد سزاوار است كهدستبه دامان رسولان خدا شود، پس اگر آنها را
ملاقات كرد، خواهددید كه آنها حجت هستند و پیروى از ایشان واجب.
آنگاه
به امام صادق(ع) مىگوید كه از مردم در مورد حجتبعد ازرسول خدا(ص)
پرسیدم. آنها گفتند: قرآن، ولى من به آنها تذكردادم كه قرآن بدون سرپرست و
قیم كفایت نمىكند، چرا كه گروههاىمختلف از جمله مرجئه، قدریه و حتى
زنادقه كه به قرآن ایمان همندارند براى سخن خویش به قرآن استدلال مىكنند و
روى همین جهاتاست كه گفتم قرآن نیاز به سرپرستى دارد كه هرچه در مورد
آنبفرماید حق باشد و در این میان كسانى چون ابن مسعود و عمر وحذیفه به
عنوان سرپرست معرفى شدند اما من سوال كردم كه آیاتمام قرآن را مىدانستند؟
در جواب گفتند:
خیر، تنها على بود كه آگاه به تمام قرآن بود. من گفتم:
پسشهادت مىدهم كه على(ع) قیم و سرپرست قرآن است و پیروى از اوواجب و پس
از رسول خدا(ص) حجتبر مردم است و آنچه در موردقرآن ابراز عقیده كند حق
است.
امام صادق(ع) پس از شنیدن سخنان او و استدلال زیبا و محكم وىاو را با گفتن «رحمك الله» ستود و دعایش كرد. (1)
سخنان
جنابمنصور را ضمیمه كنید به فرمایش حضرت امیرالمومنین كهمىفرماید:(ع)
«این قرآن جز خطوطى كه میان دو جلد نگاشته شده،چیزى نیست، به زبان سخن
نمىگوید، ناچار باید ترجمانى داشتهباشد» (2)
در همین زمینه یكى از اصحاب امام صادق(ع) مىگوید:
شنیدم
كه امام صادق(ع) مىفرمود: «نحن ولاه امر الله و خزنهعلم الله و عیبه وحى
الله.» (ما ولى امر «امامت و خلافت»خدا و گنجینه علم خدا و صندوق وحى
خدائیم) (3)
پدر گرامى آنحضرت، امام باقر نیز (ع)مىفرماید: نحن تراجمه وحى الله» (مامترجمان وحى خدائیم.) (4)
هرچه مىخواهى در قرآن بجوى
در قرآن مىخوانیم: «و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكلشىء...» (5)
امام
صادق(ع) مىفرماید: «خداوند در قرآن هرچیزىرا بیان كرده است، به خدا
سوگند آنچه كه مورد احتیاج مردمبوده را كم نگذارده، تا كسى نگوید اگر فلان
مطلب درستبود درقرآن نازل مىشد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا
در آننازل كردهاست.» (6) آرى، قرآن كتاب تربیت و آدم سازى است.
تمام
آنچه براى رسیدن به تكامل و قرب الهى لازم است در قرآنآمده، باطن قرآن نیز
ژرفائى دارد كه براى رسیدن بدان علماهلبیت لازم دارد و همچنین جزئیات
احكام و مطالب مختلف در قرآناست كه همان علم خاندان وحى را مىطلبد.
امام صادق(ع) مىفرماید:
«ما
من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عزوجلو لكن لا تبلغه
عقول الرجال» (هیچ امرى نیست كه دو نفر در آناختلاف پیدا كنند مگر آنكه
اصل و ضابطهاى در قرآن دارد و لیكنعقول مردم بدان نمىرسد.) (7)
در جاى دیگر امام فرمود: معناىاین روایت كه «هیچ آیهاى از قرآن نیست مگر آنكه ظهر و بطنىدارد»
این
است كه: ظهر قرآن تنزیل آن و بطن آن تاویلشمىباشد كه بخشى از آن سپرى
گشته و بخش دیگر هنوز نیامده ومانند خورشید جریان دارد، آنچه از تاویل آمده
همان گونه كهشامل مردگان مىگردد، زندگان را نیز شامل مىشود و
خداوندمىفرماید:
«تاویل آن را جز راسخان در علم نمىدانند» و ما از تاویلآن آگاهیم. (8)
آن
امام(ع) همچنین مىفرماید: من به كتاب خداوندآگاهم و گوئى در كف دستم قرار
دارد، در آن خبر آسمان و زمین وخبرهاى آینده و كنونى موجود است، خداوند
مىفرماید: «نزلناعلیك الكتاب تبیانا لكل شىء» (9)
اقسام ایمان در قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید: «ایمان» در قرآن چهارگونه مطرح گشتهاست:
1 اقرار زبانى:
خداوند
مىفرماید:«یا ایهاالذین آمنوا خذوا حذركم...» (اىكسانى كه «ایمان»
آوردهاید با كمال دقت مراقب دشمن باشید(تا غافلگیرنشوید) و در دستههاى
متعدد یا به صورت اجتماع،(براى مبارزه) به راه افتید، در میان شما افرادى
(منافق) وجوددارند كه هم خودشان سست مىباشند و هم دیگران را به
سستىمىكشانند، اگر مصیبتى به شما برسد مىگویند: خدا به ما نعمتداد كه
با مجاهدان نبودیم تا شاهد صحنههاى دلخراش گردیم. واگر با خبر شوند كه
مومنان واقعى پیروز شدهاند و طبعا بهغنائمى نیز دست پیدا كردهاند، همچون
افراد بیگانهاى كه هیچارتباطى میان آنها و مومنان نبوده، از روى حسرت
مىگویند: اىكاش ما هم با مجاهدان بودیم و سهم بزرگى نصیب ما مىشد. )
(10)
امام مىفرماید: اگر اهل شرق و غرب این سخن را بر زبان
جارىمىساختند از دایره ایمان بیرون مىرفتند. اما با این حال چوناقرار
زبانى كرده بودند خداوند آنها را مومن نامیده و به همینجهت مومنان دعوت
مىشوند كه ایمان آورند: «یا ایهاالذینآمنوا، آمنوا بالله و رسوله» (11)
كه خداوند به خاطراقرار زبانى آنها را مومن نامیده و به ایشان فرموده
ایمانآورید یعنى تصدیق هم بنمائید.
2 تصدیق قلبى:
خداوندمىفرماید:
«الذین آمنوا و كانوا یتقون لهم البشرى فىالحیاه الدنیا و فى الاخره»
(آنها اولیاى خدا كسانى هستندكه ایمان آورده و قلبا تصدیق نمودند و بطور
مداوم تقوا وپرهیزكارى را پیشه خود ساختهاند، براى ایشان در زندگى دنیا
ودر آخرت بشارت است.) (12)
و همچنین در آنجا كه خداوند از قولبنى
اسرائیل چنین نقل مىكند كه: «یا موسى لن نومن لك...» (13) یعنى اى موسى ما
هرگز به تو ایمان نمىآوریم (و تو راقلبا تصدیق نمىكنیم) مگر آنكه خدا را
(با چشم خود) آشكاراببینیم! و همچنین در آیه «یا ایهاالذین آمنوا» كه در
قسمتاول گذشت.)
3 انجام واجبات:
خداوند مىفرماید: «و ما كان
الله لیضیع ایمانكم...» وقتىخداوند قبله پیامبرش را به طرف كعبه تغییر جهت
داد، اصحابرسول خدا(ص) گفتند: (واى برما) نمازهایى كه به سوى بیت
المقدساقامه كردیم باطل گشت! خداوند در پاسخ، آیه فوق را نازل كرد وفرمود:
«خداوند ایمان (نمازهاى) شما را تباه نخواهدساخت.» (14)
4 تایید و حمایت:
خداوند
مىفرماید: «لا تجدقوما یومنون بالله و...» هیچ قوم و گروهى را كه ایمان
به خداو روز قیامت دارد نمىیابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستىكنند،
هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنهاباشند، ایشان كسانى
هستند كه خدا ایمان (یعنى تایید و حمایتخود) را بر لوح و صفحه قلوبشان
نوشته و با روحى از جانب خودشآنها را تقویت فرموده...» (15)
اقسام كفر در قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید: در قرآن «كفر» به پنج معنا وارد شدهاست:
1 انكار (كه خود بر دوقسم است):
الف: از روى نادانى:
خداوند مىفرماید: آنها (كفار نادان) گفتند:
چیزى
جز همین زندگانى ما در دنیا چیز دیگرى نیست، گروهى از مامىمیرند و گروهى
زنده مىشوند (و به دنیا مىآیند و جاى آنها رامىگیرند) و چیزى جز گذشت
زمان ما را هلاك نمىكند. «و مایهلكناالا الدهر» در حالى كه آنها (كفار
نادان) به این سخن خود (كهمعادى وجود ندارد) یقین نداشته و تنها گمانى بى
اساس دارند.
«و مالهم بذلك من علم ان هم الا یظنون» (16) و همچنین
آنجا كهخداوند مىفرماید: آنهاى كه (از روى نادانى) كافرگشتند براىآنها
تفاوت نمىكند كه آیا مرا از عذاب خدا بترسانى یا نترسانىایمان نخواهند
آورد. (17)
ب از روى آگاهى
خداوند مى فرماید:
هنگامى كه از طرف
خداوند كتابى (قرآن) به آنها (یهود) رسید كهموافق نشانههایى بود كه با
خود داشتند، با اینكه پیش از اینجریان، خود را به ظهور پیامبر اسلام(ص)
دلگرم مىكردند و امیدپیروزى بر دشمنان خود را داشتند، اما با ظهور وى (همه
چیز رافراموش كردند و با آگاهى) به او (حضرت محمد«ص») كافر گشتند. (18)
آرى،
چنین است كه هوا پرستى سبب مىگردد تا ا نسانى كهسالها در پى حقیقتبوده،
از درك آن باز بماند و جالب است كهدر زمان ما نیز عدهاى كه پس از پیروزى
شكوهمند انقلاب اسلامى دماز ارزشها مىزدند اكنون وازده و جامعه غرب را
به رخ جامعهاسلامى ما مىكشند و از اینكه بوى ادكلن آنها ما را مست نكرده
وهمچنان بر اصول خویش پا برجا ماندهایم تاسف مىخورند وغضبناكند و اینجاست
كه باید همان سخن ارزشمند شهید دین وسیاست آیهالله دكتر بهشتى را گفت كه
خطاب به ارباب آنهافرمود: «به امریكا بگوئید از ما عصبانى باش و از این
عصبانیتبمیر.» «موتوا بغیظكم» (19)
2 بیزارى:
خداوند از قول حضرت ابراهیم(ع) چنین نقل مىكند:
شما
غیر از خدا براى خود بتهایى انتخاب كردهاید كه در زندگىدنیا وسیله محبت و
دوستى میان شما گردند، اما بدانید روزقیامت این رشته علاقه و محبت گسسته
گشته و هریك از شما ازدیگرى بیزارى مىجوید «یكفر بعضكم ببعض» و یكدیگر را
لعن ونفرین مىكنند... (20)
3 ترك فرمان خدا:
خداوند
مىفرماید: بر ذمه عموم مردم است كه آهنگ خانه او كنند،آنها كه توانائى
رفتن به سوى آن را دارند، حجبركسانى كهمستطیع باشند واجب است) و هركس كفر
ورزد (و فرمان خدا را تركگوید و حجبجاى نیاورد، تنها به خویشتن ضرر زده،
چرا كه)خداوند از همه جهانیان بى نیاز است. (21)
4 كفران نعمت:
خداوند
از قول سلیمان چنین نقل مىكند: «و هركس خداى را شكرگذارد، به سود خویش
شكر كرده و هركس كفر ورزد (و كفراننعمتهاى خدا نماید، فقط به خویش خسارت
وارد كرده، چرا كه)پروردگار من بى نیاز و كریم است. (22)
رنگ خدایى
خداوند مىفرماید: رنگ خدائى بپذیرید، و چه رنگى از رنگ خدایىبهتر؟! «صبغه الله و من احسن من الله صبغه» (23)
امامصادق(ع) فرمودند: مراد از «رنگ خدایى» اسلام است. (24)
آرى،اگر
مبانى و تعالیم آسمانى اسلام براى نسل جوان تبیین گرددآنان را شیفته خود
كرده و روى از مكاتب ساخته دستبشر وبرآمده از هوا و هوسهایش رهایى
مىیابند و اثر جلوه گریهاىسراب گونه و سم كشنده فرهنگ فاسد غرب در قالب
خط و خال خوشرنگاز بین خواهد رفت.
معناى خشم و غضب خدا
خداوند
(پس از بیان جنایات فرعون و پیروانش و مغالطه كاریهاىآنها در برابر حضرت
موسى(ع) و عدم پذیرش ارشادات و مواعظ آنحضرت) مىفرماید: پس آن هنگام كه
ما را به خشم آورند، از ایشانانتقام گرفتیم و همه را غرق نمودیم. «فلما
آسفونا انتقمنامنهم فاغرقنا هم اجمعین) (25)
امام صادق(ع) مىفرماید:
خداوندمانند ما (انسانها) به خشم در نمىآید بلكه براى خود، اولیا ودوستانى
دارد كه آنها خشمگین و یا راضى مىگردند، و خداوندرضاى آنها را رضاى خود و
خشم آنان را خشم خویش قرار داده، چراكه آنان را راهنماى به سوى خود محسوب
داشته و فرموده است:
هركس به دوست من اهانت كند، با من به جنگ برخاسته و
مرا بهجنگ دعوت كرده است و همچنین خداوند فرموده است: كسى كه ازپیامبر(ص)
پیروى كند خدا را پیروى كرده است. «من یطع الرسولفقد اطاع الله» (26)
همچنین فرموده است: كسانى كه با تو بیعتمىكنند، در حقیقتبا خدا بیعت
نمودهاند «ان الذین یبایعونكانما یبایعون الله» (27)
چرا دعاهاى ما مستجاب نمىشود؟
خداوند
مىفرماید: اى رسول ما هنگامى كه بندگانم از تو در بارهمن سوال كنند بگو
كه من نزدیكم. دعاى دعا كننده را آن هنگامكه مرا مىخواند اجابت مىكنم.
پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند وبه من ایمان بیاورند تا به سعادت راه
یابند. (28) مردى نزدامام صادق(ع) آمد و همین آیه را مطرح نمود و گفت: من
خدا رامىخوانم ولى دعایم به اجابت نمىرسد. چرا؟
امام فرمود: زیرا شما به عهد و پیمان خدا وفا دار نیستید،خداوند مىفرماید: به عهد من وفا كنید تا به عهد شما وفا كنم.
«اوفوا
بعهدى اوف بعهدكم.» (29) آنگاه چنین ادامه دادند: بهخدا سوگند اگر شما به
پیمان تان با خدا وفا دار باشید (وفرامین او را اطاعت و نواهى او را ترك
گوئید) خدا به پیمانخود با شما وفا مىكند (و دعاهایتان را مستجاب و بهشت
رانصیبتان مىگرداند.) (30)
كمترین اهانتبه پدر و مادر، ممنوع!
خداوند
مىفرماید: پروردگارت فرمان داده جز او راپرستش مكنید و به پدر و مادر
احسان و نیكى نمائید، هرگاه یكىاز آنها، یا هردو ایشان، نزد تو به سن پیرى
برسند، به آنها«اف» مگو. (كلمه اهانتآمیز به زبان نیاور) «فلا
تقللهمااف» و بر سر آنها فریاد مزن و گفتار كریمانه (لطیف وسنجیده)
نثارشان گردان. امام صادق(ع) مىفرماید: اگر چیزى كمتراز «اف» وجود داشت،
خدا از آن نهى مىكرد و این (كلمه اف) حداقل مخالفت و بى احترامى نسبتبه
پدر و مادر مىباشد... (31)
بهره هركس از قرآن، به اندازه خویش
امام صادق(ع) مىفرماید:
معارف قرآن 4 دستهاند: عبارت، اشارت، لطائف و حقائق.
آرى، قرآن ظاهرى دارد و باطنى.
دسترسى
به ظاهر قرآن براى كسانى كه با لغت عرب آشنایى دارندمیسور است. اما از این
مرحله كه بگذریم یعنى اشارات و لطائف وحقائق قرآن در شعاع فكرى هركسى
نمىباشد و تنها عدهاى مخصوص ازآنها بهره مىبرند.
هشدار به مدعیان دانش قرآن
امام صادق(ع) مىفرماید:
بدانید!
خداى رحمتتان كناد! هرگاه كسى از كتاب خدا، ناسخ ومنسوخ، خاص و عام، محكم و
متشابه، اسباب نزول،... آشكار وعمیق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها،... قطع و
وصل،... و سیاقكلام و... نداند آگاه به قرآن و اهل آن نیست و اگر كسى
چنینادعایى (بدون دلیل) كرد، دروغگو و اهل افترا و تهمتبر خدا ورسولش
مىباشد و جایگاه وى جهنم خواهد بود و بد سرانجامىاست. (32)
________________________________________
1 اصول كافى، ج 1، ص 168، حدیث
2 دارالكتب الاسلامیه تهران.
2 نهج البلاغه خطبه 125.
3 اصول كافى، ج 1، ص 192، حدیث 1.
4 همان، حدیث3.
5 نحل، آیه89.
6 تفسیر نور الثقلین، ج3، ص 740.
7 همان، ج3، ص 75.
8 بصائرالدرجات، ص216.
9 اصول كافى، ج 1، ص229.
10 نساء، 71 تا73.
11 همان، آیه136.
12 یونس، آیات63 و 64.
13 بقره، آیه 55.
14 همان، آیه143.
15 مجادله، آیه 22. تفسیر قمى، ج 1، ص 30، چاپ نجف.
16 جاثیه، آیه 24.
17 بقره، آیه6.
18 همان، آیه89.
19 آل عمران، آیه119.
20 عنكبوت، آیه 25.
21 آل عمران، آیه97.
22 نمل، آیه 40 و تفسیر قمى، ج 1، ص 32، چاپ نجف.
23 بقره، آیه 138.
24 تفسیر قمى، ج 1، ص 62.
25 زخرف، آیه 55.
26 نساء، آیه 80.
27 فتح، آیه 10 و توحید صدوق، ص 168.
28 بقره، آیه186.
29 همان، آیه 40.
30 تفسیر قمى، ج 1، ص46.
31 جامع السعادات، ج 2، ص 258.
32 همان، ج93، ص 2 و3.
سید علیرضا جعفرى دوشنبه 9/11/1391 - 19:36
اهل بیت
کوثر :: تیر 1379، شماره 40
در طول تاریخ بشریت، کم تر انسانی وجود دارد که مانند پیامبراسلام تمام خصوصیات زندگی اش به طور واضح و روشن بیان و ثبتشدهباشد.
خداوند متعال در قرآن کریم کتابی که خود حافظ اوست (1) و بدونهیچ تغییری تا قیامتباقی استبا زیباترین عبارات و کاملترینبیانات، آن حضرت را معرفی نموده و با عالیترین صفات ستوده است.
خداوند متعال میفرماید: «انک لعلی خلق عظیم»; (2) ای پیامبر!
تو بر اخلاقی عظیم استوار هستی.
نیز میفرماید: «محمد رسولالله و الذین معه اشداو علی الکفاررحماء بینهم. » (3) محمد(ص) فرستاده خداست و کسانی که با اوهستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.
محققان، تاریخ نویسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگی حضرتمحمد(ص) سخن گفتهاند.
اما ائمه علیهم السلام با نگاهی ژرف و دقیق سیمای آن شخصیتبینظیر و در یکتای عالم خلقت را به تماشا نشسته، به معرفی زندگی،مبارزات و آموزههای آن حضرت پرداختند.
در این نوشتار بر آنیم تا گوشه هایی از زندگی و شخصیتحضرتمحمد(ص) را از نگاه امام صادق(ع) به تماشا بنشینیم.
تولد نور
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسی فرمود: پیامبر اکرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگی نور خودش آفرید (4) نیز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم(ص)فرمود: «ای محمد! قبل از این که آسمانها، زمین، عرش و دریا راخلق کنم. نور تو و علی را آفریدم...». (5)
ثقهالاسلام کلینی(ره) مینویسد: امام صادق(ع) فرمود: «هنگام ولادتحضرت رسول اکرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامی پیامبر)بود. یکی از آن دو به دیگری گفت: آیا میبینی آنچه را منمیبینم؟
دیگری گفت: چه میبینی؟ او گفت: این نور ساطع که ما بین مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همین حال، ابوطالب(ع) وارد شد و بهآنها گفت:
چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: میخواهی بشارتی به تو بدهم؟ او گفت: آری. ابو طالب گفت:
از تو فرزندی به وجود خواهد آمد که وصی این نوزاد، خواهد بود (6)
نامهای پیامبر
کلبی، از نسب شناسان بزرگ عرب میگوید: امام صادق(ع) از منپرسید: در قرآن چند نام از نامهای پیامبر خاتم(ص) ذکر شده است؟
گفتم: دو یا سه نام.
امام صادق(ع) فرمود: ده نام از نامهای پیامبر اکرم در قرآنآمده است: محمد، احمد، عبدالله، طه، یس، نون، مزمل، مدثر، رسولو ذکر.
سپس آن حضرت برای هر اسمی آیهای تلاوت فرمود. نیز فرمود:
«ذکر» یکی از نامهای محمد(ص) است و ما (اهلبیت) «اهل ذکر»هستیم. کلبی! هر چه میخواهی از ما سؤال کن.
کلبی میگوید: (از ابهت صادق آل محمد(ع» به خدا سوگند! تمامقرآن را فراموش کردم و یک حرف به یادم نیامد تا سؤال کنم. (7)
برخی چهارصد نام و لقب پیامبر(ص) که در قرآن آمده است، را برشمردهاند. (8)
عظمت نام محمد(ص)
جلوه نام محمد(ص) برای امام صادق(ع) به گونهای بود که هر گاهنام مبارک حضرت محمد(ص) به میان میآمد، عظمت و کمال رسولخدا(ص) چنان در وی تاثیر میگذاشت، که رنگ چهرهاش گاهی سبز وگاهی زرد میشد، به طوری که آن حضرت در آن حال، برای دوستان نیزنا آشنا مینمود. (9)
امام صادق(ع) گاهی بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) میفرمود: جانمبه فدایش. اباهارون میگوید: روزی به حضور امام صادق(ع) شرفیابشدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزی است که تو را ندیدهام.
عرض کردم: خداوند متعال به من پسری عطا فرمود. آن حضرت فرمود:
خدا او را برای تو مبارک گرداند چه نامی برای او انتخابکردهای؟ گفتم: او را محمد نامیدهام.
امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید (به احترام آن حضرت) صورتمبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونههای مبارکش بهزمین بخورد.
آن حضرت زیرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جمیع اهل زمین فدای رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! کتک نزن! بدی به او نرسان! بدان! در روی زمینخانهای نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر این که آنخانه در تمام ایام مبارک خواهد بود.
سیمای محمد(ص) (10)
امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائیاش، «هند بن ابیهاله» (11) که در توصیف چهره پیامبر(ص) مهارت داشت، در خواستنمود تا سیمای دل آرای خاتم پیامبران(ص) را برای وی توصیفنماید. هند بن ابی هاله در پاسخ گفت: «رسول خدا(ص) در دیدههابا عظمت مینمود، در سینهها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مویشنه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید و روشن، پیشانیش گشاده،ابروانش پرمو و کمانی و از هم گشاده، در وسط بینی برآمدگیداشت، ریشش انبوه، سیاهی چشمش شدید، گونه هایش نرم و کمگوشت.دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راهرفتن با وقار حرکت میکرد. وقتی به چیزی توجه میکرد به طور عمیقبه آن مینگریست، به مردم خیره نمیشد، به هر کس میرسید سلاممیکرد، همواره هادی و راهنمای مردم بود.
برای از دست دادن امور دنیایی خشمگین نمیشد. برای خدا چنان غضبمینمود که کسی او را نمیشناخت. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود،برترین مردم نزد وی کسی بود که، بیشتر مواسات و احسان و یاریمردم نماید...» (12)
سعدی با الهام از روایات، در اشعار زیبایی آن حضرت را چنینتوصیف نمود:
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد قدر فلک را کمال ومنزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده دیدار هر کسی به قیامت لیله اسری شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسی وعیسی آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گیتی مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروی چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب دید جمالش خواب نمیگیرد از خیال محمد سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد (13)
اوصاف پیامبر در تورات و انجیل
خداوند متعال در وصف پیامبر(ص) فرمود:«الذین ءاتینهم الکتبیعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و همیعلمون» (14)
کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادیم، او را همچون فرزندان خودمیشناسند; (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان میکنند.
امام صادق(ع) فرمود:«یعرفونه کما یعرفون ابناءهم» زیراخداوند متعال در تورات و انجیل و زبور، حضرت محمد(ص)، مبعث،مهاجرت، و اصحابش را چنین توصیف نمود:«محمد رسولالله و الذینمعه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...»
محمد(ص) فرستاده خداست; و کسانی که با او هستند در برابر کفارسرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حالرکوع و سجود میبینی، در حالی که همواره فضل خدا و رضای او راطلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این،توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است... . (15)
امام صادق(ع) فرمود: این، صفت رسول خدا(ص) و اصحابش در تورات وانجیل است. زمانی که خداوند پیامبر خاتم(ص) را به رسالت مبعوثنمود اهل کتاب (یهود و نصاری) او را شناختند اما نسبتبه اوکفر ورزیدند، همان گونه که خداوند متعال فرمود: «فلما جاءهمما عرجوا کفروا به» (16) هنگامی که این پیامبر نزد آنها آمد که(از قبل) او را شناخته بودند، به او کافر شدند. (17)
خداوند متعال در قرآن کریم، در وصف پیامبر(ص) میفرماید: «و ماارسلناک الا رحمه للعالمین» (18) ما تو را جز برای رحمت جهانیاننفرستادیم. قرآن نیز میفرماید:اشداء علی الکفار رحماءبینهم...»،
در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. این دوچگونه با هم جمع میشوند؟
توجه به این آیه برای طرفداری اندیشه تسامح و تساهل ضروری است.
آیا ممکن است کاملترین انسان، که با کاملترین کتاب آسمانی برایهدایت تمام جهانیان مبعوث گردیده است در مقابل دشمنان دین هیچعکس العملی جز مهربانی نداشته باشد؟!
برای اداره جامعه دینی و بقای آن باید در مقابل دشمنان دینایستاد شدت عمل نسبتبه کافران و مبارزه با آنها برای از بینبردن موانع هدایت عین رحمت است.
برترین مخلوق
حسین بن عبدالله میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسولخدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اوسرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقی را بهتر ازمحمد(ص) نیافرید (19)
امام صادق(ع) در حدیث دیگری فرمود: چون رسول خدا(ص) را بهمعراج بردند جبرئیل تا مکانی با وی همراه بود و از آن به بعداو را همراهی نمیکرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل، در چنین حالیمرا تنها میگذاری؟! جبرئیل گفت: تو برو. سوگند به خدا در جاییقدم گذاشتهای که هیچ بشری قدم نگذاشته و بیش از تو بشری به آنجا راه نیافته است (20)
معمر بن راشد میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: یک نفریهودی خدمت رسول خدا(ص) رسید و به دقت او را نگریست.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای یهودی! چه حاجتی داری؟ یهودی گفت:
آیا تو برتری یا موسی بن عمران; آن پیامبری که خدا با او تکلمکرد و تورات و انجیل را بر او نازل نمود، و به وسیله عصایشدریا را برای او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟
پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایی کند ولکن(در جوابت) میگویم که حضرت آدم(ع) وقتی خواست از خطای خود توبهکند، گفت: «اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی»،خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو میخواهم که مرا عفو نمایی.
خداوند نیز توبهاش را پذیرفت. حضرت نوح(ع) وقتی از غرق شدن دردریا ترسید گفت «اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لماانجیتنی منالغرق»; خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواستمیکنم. مرا از غرق شدن نجات بدهی. خداوند نیز او را نجات داد.
حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:«اللهم انی اسالک بحق محمد وآل محمد لما انجیتنی منها»; خدایا! به حق محمد و آل محمد ازتو میخواهم که مرا از آتش نجات دهی. خداوند نیز آتش را برای اوسرد و گوارا نمود.
حضرت موسی(ع) وقتی عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترسنمود گفت: «اللهم انی اسالک بحق محمد و آل محمد لما امنتنی»;خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مینمایم که مراایمن گردانی. خداوند متعال به او فرمود:«لاتخف انک انتالاعلی» (21) نترس. مسلما تو برتری.
ای یهودی، اگر موسی(ع) امروز حضور داشت و مرا درک میکرد و بهمن و نبوت من ایمان نمیآورد. ایمان و نبوتش هیچ نفعی به حال اونداشت.
ای یهودی! از ذریه من شخصی ظهور خواهد کرد به نام مهدی(ع) کهزمان خروجش عیسی بن مریم برای یاری او فرود میآید و پشتسر اونماز میخواند. (22)
سیاستمداری پیامبر(ص)
در عرف جهانی امروز «سیاست» را به معنای نیرنگ و دروغ برایکسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف میکنند، اما «سیاست» در لغت،به معنای «اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن است». خداوندمتعال پیامبر خاتم(ص) جانشینان بر حق او، ائمه معصومین را ازبهترین سیاستمداران شمرده است در زیارت جامعه، در وصف ائمهعلیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده است: «وساسهالعباد».
فضیل بن یسار میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که به بعضی ازاصحاب قیس ماصر فرمود: خداوند عز و جل پیغمبرش را تربیتکرد و نیکو تربیت فرمود. چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:
«انک لعلی خلق عظیم»; تو بر اخلاق عظیمی استواری. سپس امر دینو امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را بهعهده بگیرد، سپس فرمود: «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکمعنه فانتهوا» (23) ، آنچه را رسول خدا برای شما آورد، بگیرید،(و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرد، خود داری نمایید. رسولخدا(ص) استوار، موفق و موید به روح القدس بود و نسبتبه سیاستو تدبیر خلق هیچ گونه لغزش و خطایی نداشت و به آداب خدا تربیتشده بود،... . (24)
زهد و وارستگی
حضرت محمد(ص) هرگز نسبتبه دنیا و لذایذ زودگذر آن میلی نشاننداد و به آن، توجهی نکرد. آن حضرت برای هدایت مردم و رساندنآنها به سعادت دنیا و آخرت وارد عرصه سیاستشد.
امام صادق(ع) میفرماید: روزی رسول خدا(ص) در حالی که محزونبود، از منزل خارج شد فرشتهای بر او نازل شد، در حالی که کلیدگنجهای زمین را به همراه داشت. فرشته گفت: ای محمد(ص)، اینکلیدهای گنجهای زمین است. پروردگارت میفرماید: این کلیدها رابگیر و در گنجهای زمین را باز کن و آنچه میخواهی از آن استفادهنما. بدون این که نزد من ذرهای از آنها کم شود.
پیامبر(ص) فرمود: دنیا خانه کسی است که خانه (واقعی) ندارد.
کسانی دور آن جمع میشوند که عقل ندارند.
فرشته گفت: به آن خدایی که تو را به حق مبعوث نمود! وقتی درآسمان چهارم کلیدها را تحویل میگرفتم، همین سخن را از فرشتهدیگری شنیدم. (25)
ابن سنان میگوید: امام صادق(ع) فرمود: مردی نزد پیامبر(ص) آمد،در حالی که آن حضرت روی حصیری نشسته بود که زبری آن بر بدن آنحضرت اثر گذاشته بود، و بر بالشی از لیف خرما تکیه نموده بود،که بر گونههای گلگونهاش نفوذ کرده بود. آن مرد در حالی کهجاهای اثر کرده را مسح مینمود، گفت: کسری و قیصر (پادشاهانایران و روم) هرگز چنین راضی نمیشوند و بر حریر و دیبامیخوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایی) بر این حصیر!
پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آنها برتر و گرامیتر هستم. منکجا و دنیا کجا! مثال زورگذر بودن دنیا، مثال شخصی است که بردرختی سایه دار عبور میکند، لحظه هایی از سایه درخت استفادهمیکند و وقتی سایه تمام شد، از آن جا کوچ میکند و درخت را رهامیکند. (26)
هیچ زمینهای از زندگی پیامبر(ص) نیست، مگر این که امام صادق(ع)در آن زمینه سخنانی با ارزش دارد.
به عنوان حسن ختام، به ذکر خطبهای از آن حضرت در توصیفپیامبر(ص) اکتفا میکنیم.
خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص)
برد باری، وقار و مهربانی خدا سبب شدتا گناهان بزرگ و کارهایزشت مردم مانع نشود که دوستترین و شریفترین پیغمبرانش، یعنیمحمد بن عبدالله(ص) را برای مردم بر گزیند.
محمد بن عبدالله(ص) در حریم عزت تولد یافت: در خاندان شرافتاقامت گزید، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بیانکردند و حکمیان در وصفش اندیشه نمودند، او پاکدامنی بی نظیر،هاشمی نسبی بی مانند و بی مانندی از اهل مکه بود.
حیا صفت او بود و سخاوت طبیعتش، بر متانتها و اخلاق نبوت سرشتهشده بود. اوصاف خویشتن داریهای رسالتبر او مهر شده بود تا آنگاه که مقدرات و قضا و قدر الهی عمر او را به پایان رسانید وحکم حتمی پروردگار او را به سرانجامش منتهی ساخت. هر امتی، امتپس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تاپدر بزرگوارش، عبدالله، هر پدری او را به پدر دیگر تحویل داداصل و نسبش به ناپاکی آمیخته نشد و ولادت او با ازدواج نا مشروعپلید نگشت. ولادتش در بهترین طایفه، گرامیترین نواده (بنیهاشم)، شریفترین قبیله (فاطمه مخزومیه) و محفوظترین شکم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترین دامن بود.
خدا او را برگزید، پسندید و انتخاب کرد سپس کلیدهای دانش وسرچشمههای حکمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمتبربندگان و بهار جهانیان باشد.
خداوند کتابی را بر او نازل کرد، که بیان و توضیح هر چیزی درآن است و آن را به لغت عربی، بدون هیچ انحرافی قرار داد، بهامید این که مردم پرهیزکار شوند. آن را برای مردم بیان کرد ومعارف آن را روشن ساخت و با آن، دینش را آشکار ساخت و واجباتیرا لازم شمرد و حدودی را برای مردم وضع نمود و بیان کرد. آنهارا برای مردم آشکار نمود و آنها را آگاه ساخت. آن حضرت در آنامور، راهنمایی به سوی نجات و نشانههای هدایتبه سوی خدامیباشد.
رسول خدا(ص) رسالتش را تبلیغ کرد، ماموریتش را آشکار ساخت،بارهای سنگین نبوت را که به عهده گرفته بود، به منزل رسانید وبه خاطر پرورگارش صبر کرد و در راهش جهاد نمود.
با برنامهها و انگیزههایی که برای مردم پی ریزی نمود و منارههایی که نشانههای آن را بر افراشت، برای امتش خیر خواهی کرد، وآنها را به سوی نجات و رستگاری فرا خواند و به یاد خدا تشویق وبه راه هدایت دلالت کرد، تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرتنسبتبه مردم دلسوز و مهربان بود.
__________________________
1- حجر، آیه9. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»
2- قلم، آیه 4.
3- فتح، آیه29.
4- مصباح الشریعه، ترجمه زین العابدین کاظمی، ص126.«خلقنیالله من صفوه نوره...»
5- جلاء العیون. ص 11.
6- همان، ص36.
7- بحار الانوار، ج16، ص101.
8- مناقب، ج 1، ص 150.
9- سفینه البحار، ج 1، ص433.
10- بحار الانوار، ج17، ص 30،
11- هند بن ابی هاله، فرزند حضرت خدیجه(س) از شوهر قبلی اش بودکه در خانه پیامبر اسلام رشد و نمو نمود.
12- بحار الانوار، ج16، ص 147148.
13- کلیات سعدی، فصل طیبات، ص533 532.
14- بقره، آیه146.
15- فتح، آیه29.
16- بقره، آیه89.
17- تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 138 و ج 5، ص77.
18- انبیاء، آیه107.
19- اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 325.
20- همان، ص 321.
21- طه، آیه 68.
22- بحار الانوار، ج16، ص366. به نقل از جامع الاخبار،ص 98.
23- حشر، آیه7.
24-اصول کافی،ج 2 ص 5 و 6.
25-بحارالانوار،ج 16 ص 266.
26-بحارالانوار،ج 16 ص 282 و 283.
27-اصول کافی ج 2 332 و 333.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:35
اهل بیت
کوثر :: آبان 1376، شماره 8
ایه شهد اللّه
ابوبصیر در روایتی طولانی كه از امام صادق (ع)
درباره چگونگی ولادت امامان (ع)میگوید:زمانی كه امام به دنیا اید دستها
را بر زمین نهاده و سر به سوی آسمان بلندمیكند:اینكه دستها را بر زمین
مینهد برای آن است كه هر علمی كه خداوند از آسماننازل كرده برگیرد، و سر
سوی آسمان بالا میبرد، چون یك منادی از جانب پروردگار اورا به اسم و نام
پدرصدا می زند و او را به ثبات و استقامت سفارش كرده،میگوید:بهدلیل عظمت
آفرینش تو، تو برگزیده خلق من و محل اسرار و خزینه دار علم و خلیفه من
درزمین هستی…پس چون صوت آن منادی به پایان رسید، امام برای اجابت دستها را
به زمینگذاشته،سر به آسمان بلند میكند و این ایه را تلاوت میفرماید:«شهد
اللّه انه لااله الّا هو و الملائكة و اولوا العلم قائماً بالقسط لا اله
الا هو العزیزالحكیم».(سوره آل عمران، ایه 18(
وقتی سخن امام تمام شد خداوند علم اولین و آخرین را به ایشان عطا میكند وشایستگی زیارت روح را در شب قدر به دست میآورد.
ابوبصیر
پرسید:«ایا روح همان جبرئیل است؟» امام جواب داد:«خیر،روح از جبرئیلبالاتر
است؛زیرا جبرئیل از فرشتگان و روح اعظم فرشتگان است. ایا نه این است
كهخداوند فرمود:«تنزل الملائكة و الروح؟»3
__________________________
3.اصول كافی، ج 1، ص 317
دوشنبه 9/11/1391 - 19:34
اهل بیت
كار و تلاش و دستگیرى از مستمندان امام
صادق علیه السلام نه تنها دیگران را دعوت به كار و تلاش مىكرد، بلكه خود
نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ تابستان، در
مزرعهاش كار مىكرد. یكى از یاران حضرت مىگوید: آن حضرت را در باغش
دیدم، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست، باغ را آبیارى مىكرد و عرق از
سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازه دهید من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم
كه این كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از
گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند كه من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاكید داشت. لذا وقتى كار
پرداز او كه با سرمایه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت،
امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم
نیازمند كالاى ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان
الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید كه كالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه
یك دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و
فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشیرها از كسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است كه امام در نهایت علاقه به كار و تلاش، هرگز فریفته درخشش
درهم و دینار نمىشد و مىدانست كه بهترین كار از نظر خداوند تقسیم دارایى
خود با نیازمندان است، حقیقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملى
نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد،
مىگویم دیوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده
ظرف خرما كه بر سر هر یك ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده
نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یك، یك مد خرما بخورند. آنگاه
مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، كودك و هر كس دیگر
كه توان آمدن به باغ را نداشته) یك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران
و ... را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان
تقسیم مىكنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم
مىماند. (3)
ساده زیستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصاد را مىكرد.
مىفرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4)
گاه لباس نو و گاه لباس وصلهدار بر تن مىكرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى
اعتراض مىكرد كه: پدرت على لباسى چنین گرانبها نمىپوشید، فرمود: زمان
على علیه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس
در این زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستین خود را بالا زد و لباس
زیر را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نو را
براى شما پوشیدهام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد، امتیازى براى
وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى
اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى كه گندم در مدینه
نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان
مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقیه مردم بود، تهیه كنند و فرمود: «فان
الله یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولكنى احب ان یرانى الله
قد احسنت تقدیر المعیشه.»
(6) خدا مىداند كه مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه
كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.
شجاعت
امام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى
مىایستاد و این شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام
حقطلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندى رو به رو شود. لذا
وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را
خوار كند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آنگاه كه
فرماندار مدینه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على علیه السلام
دشنام داد، امام چنان پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و
به سوى خانهاش راهى شد. (8)
همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستى با اهل تسنن دعوت مىكرد تا به
این طریق هم شیعیان از جامعه اكثریت منزوى نشوند و هم بتوان احكام و اصول
شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از این روى در مدار حق با مسامحه
با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن
اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد.
از جمله در یكى از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان كوفه و
بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى
دعوت كرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا را انداختند، هنگام
صرف غذا، یكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف
شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده یشرب
علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است كسى كه در كنار سفرهاى بنشیند كه در آن سفره
شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد؛ زیرا حكومت را غاصب
مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این كار از ناحق
بودن آنان، چشمپوشى مىشد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم
به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما
مانند سایر مردم نمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست كه به خاطر
آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست كه به آن
امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى كه بیاییم و به خاطر آن به تو تبریك بگوییم
و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بیاییم و تسلیت
بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت كنى.
امام نیز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود و كسى كه دنیا
را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمىكند. (10)
علم امام صادق (علیه السلام) و اقدامات وى
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگى خاصى بخشیده،
استفاده از علم بىكران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیانگذارى فكرى و
علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پایهریزى نهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
الف- دانش امام
شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام
شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى
اهلبیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه كه از
آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان
گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانههاى آشكار بر
امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه
لال كرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد
است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى
به جعفر بن محمد پیدا كردهاند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است.
پرسشهایى دشوار آماده كن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان
بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، دیدم امام
در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست
سوالاتم را بپرسم. من یك یك سؤال مىكردم و حضرت در جواب مىفرمود: در
مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز
مىگفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ویژگیهاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه
انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او را بدون آن كه
جرمى مرتكب شود، به تبعید مىبردند. از جمله یكبار به همراه پدرش به شام و
بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یكبار در زمان سفاح به حیره و چند بار
در زمان منصور به حیره، كوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل كه حكومتگران به دلیل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام
را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت
مطلق پذیرفتنى نیست، بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر
نوع فرصتى استفاده مىكرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده
رویكرد حضرت، بسته بودن راههاى دیگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو
به تقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با كوچكترین بهانهاى حضرت را
از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛
جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان
بیرون افكند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را
گرفتار و در نهایت شهید كنند. حكایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلام به صفوان
بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این كه در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از
شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمد بن اشعث
گفت: اى محمد! یك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا كن كه ماموریت
خطیرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى
از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر
یك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم كه گروهى از
شیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند كه به شما بدهم مشروط بر این كه
چنین و چنان (قیام علیه حكومت) كنید و ما از شما پشتیبانى مىكنیم. وقتى
پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض
رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتى نزد
منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت:
تعریف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هر یك از
خاندان مبلغى دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد
(امام صادق عله السلام) كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود.
پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آن كه من سخنى بگویم
به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده كه آنها سابقه
نزدیكى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیك گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این كه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوة الا وفیه محدث و ان
جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان كه هیچ خاندان نبوتى نیست مگر
این كه در میان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا كه با او تماس دارد و
اخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد علیه
السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه
حكومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر
بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى
حال باید توضیح داد كه در این مسیر حضرت، چه چیزى محتواى این نهضت علمى را تعیین مىكرد؟
حقیقت این است كه جریان نفاق، خطرناكترین انحرافى است كه از زمان پیامبر
اكرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است،
مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حركت هر چند در زمان پیامبر نتوانست
در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههاى
منافقان به یكباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه
طباطبایى مىنویسد:
هنگامى كه خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از
آنها رویگردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلكه به
خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از
اهلبیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم
شدند. البته امویان به این هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود،
كوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى
كنند. چنانچه معاویه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست،
عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جز عطا حق فتوا
ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر
قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و
نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل گرفت. رفته رفته كه
قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه
قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیامهاى مسلحانه به
دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مىشد، نهضت امام
صادق علیه السلام به سوى حركتى علمى مىتوانست سوق پیدا كند تا از این
گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط
مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و
شكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
د- شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
1- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى، احساس نیاز
شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق
علیه السلام را وامىداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد.
لذا اینك از آن امام در هر زمینهاى روایت وجود دارد.
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومى چون تفسیر، فقه، تاریخ،
مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شیمى و ... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند.
امام صادق علیه السلام مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت
كرده است. پس آنها را از من روایت كنید. (16)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على
وشا مىگفت: من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مىگفتند: جعفر بن
محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، كمبود روایت از منبع بىپایان امامت را
در طى دورههاى مختلف توانست جبران كند و از این حیث امام به موفقیت لازم
دست یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانى
در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در
المعتبر و دیگران آمارى دادهاند كه مجموعا راویان از امام به چهار هزار
نفر مىرسند و اكثر اصول اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین
اصول چهارصدگانه اساسى كتب اربعه شیعه (كافى، من لایحضره الفقیه،
التهذیب، الاستبصار)را تشكیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مىشدند،
حضرت به ایجاد شبكهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود
یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند.
هشام بن حكم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن
اعین و ... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از
صدها مناظره را با هم مىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم كه مردى از
شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بكنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم با خودتان سخن
بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من غلبه كردهاى! مرد شامى آن
قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنید كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب
چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه
امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به
حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان
خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه كرد
كه امام زرارة بن اعین را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در
استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم
را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید كه دندانهایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من
بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در
نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیز مىكوشید،
مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى
مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىكردند و با سنىها از حیث
فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیرى از قیاس
وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كه مىتوانست شیعیان را تهدیدكند، لذا
امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز در مكتب
امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیر اصلى، به صورت
موردى با این انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكایت معروفى است كه با
هم مىخوانیم:
حضرت مردى را دید كه قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او
دو عدد نان از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى كرد و بعد هم
دو عدد انار از میوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند
رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفتزده نزد او رفت و
گفت: چه مىكنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار
خطا كردم و خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)؛ هر كس
كار بدى بكند كیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس
یك كار نیك انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو
نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن
كم كنم، 36حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به
مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما یتقبل الله من المتقین)؛
خداوند كار نیك را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد،
ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه
گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن و دین را به خوبى
نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون
مىشوند. (20)
___________________________________________
1- بحارالانوار، ج47، ص56.
2- همان، ص59/ «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار
دینارا ... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص59.
7- تهذیب الكمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
8- وسایل الشیعه، ج 16، ص423.
9- فروع كافى، ج 6، ص 268.
10- مستدرك الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الآمال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الآمال، ج 2، ص 140.
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:31
اهل بیت
قالَ الا مامُ جَعْفَرُ بنُ محمّد الصّادقُ (علیه السلام ):
1-
حَدیثی حَدیثُ ابى ، وَ حَدیثُ ابى حَدیثُ جَدى ، وَ حَدیثُ جَدّى حَدیثُ
الْحُسَیْنِ، وَ حَدیثُ الْحُسَیْنِ حَدیثُ الْحَسَنِ، وَ حَدیثُ الْحَسَنِ
حَدیثُ امیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ حَدیثُ امیرَالْمُؤْمِنینَ حَدیثُ رَسُولِ
اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ، وَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ
اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(1)
ترجمه :
فرمود: سخن و حدیث من همانند سخن
پدرم مى باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم ، و سخن جدّم نیز مانند سخن حسین و
نیز سخن او با سخن حسن یكى است و سخن حسن همانند سخن امیرالمؤ منین علىّ و
كلام او از كلام رسول خدا مى باشد، كه سخن رسول اللّه به نقل از سخن
خداوند متعال خواهد بود.
2- قالَ (علیه السلام ): مَنْ حَفِظَ مِنْ
شیعَتِنا ارْبَعینَ حَدیثا بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقیامَةِ عالِما
فَقیها وَلَمْ یُعَذِّبْهُ.(2)
ترجمه :
فرمود: هركس از شیعیان ما چهل
حدیث را حفظ كند و به آن ها عمل نماید ، خداوند او را دانشمندى فقیه در
قیامت محشور مى گرداند و عذاب نمى شود.
3- قالَ (علیه السلام ): قَضا
حاجَةِالْمُؤْمِنِ افْضَلُ مِنْ الْفِ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلةٍ بِمَناسِكِها،
وَ عِتْقِ الْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِ الْفِ فَرَسٍ فى
سَبیلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها.(3)
ترجمه :
فرمود: برآوردن
حوائج و نیازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى هزار بنده و فرستادن
هزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است .
4- قالَ (علیه
السلام ): اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْ
قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ
عَمَلِهِ.(4)
ترجمه :
فرمود: اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند
پیرامون نماز است ، پس اگر نمازش قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز
پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
5- قالَ (علیه السلام ): إ ذا
فَشَتْ ارْبَعَةٌ ظَهَرَتْ ارْبَعَةٌ: إ ذا فَشا الزِّنا كَثُرَتِ
الزَّلازِلُ، وَ إ ذا اُمْسِكَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ الْماشِیَةُ، وَ إ ذا
جارَ الْحُكّامُ فِى الْقَضا اُمْسِكَ الْمَطَرُ مِنَ السَّما، وَ إ ذا
ظَفَرَتِ الذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِكُونَ عَلَى الْمُسْلِمینَ.(5)
ترجمه :
فرمود: هنگامى كه چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید:
چنانچه زنا رایج گردد زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود.
چنانچه زكات و خمسِ اموال پرداخت نشود حیوانات اهلى نابود شود.
اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران رحمت خداوند نمى بارد.
و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشركین بر مسلمین پیروز آیند.
6- قالَ (علیه السلام ): مَنْ عابَ اخاهُ بِعَیْبٍ فَهُوَ مِنْ اهْلِ النّارِ.(6)
ترجمه :
فرمود: هركس برادر ایمانى خود را برچسبى بزند و او را متّهم كند از اهل آتش خواهد بود.
7- قالَ (علیه السلام ): الصَّمْتُ كَنْزٌ وافِرٌ، وَ زَیْنُ الْحِلْمِ، وَ سَتْرُالْجاهِلِ.(7)
ترجمه :
فرمود: سكوت همانند گنجى پربها، زینت بخش حلم و بردبارى است ؛ و نیز سكوت ، سرپوشى بر آبروى شخص نادان و جاهل مى باشد.
8- قالَ (علیه السلام ): إ صْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ، وَلاتَصْحَبْ مَنْ یَتَزَّیَنُ لَكَ.(8)
ترجمه :
فرمود:
با كسى دوستى و رفت و آمد كن كه موجب عزّت و سربلندى تو باشد، و با كسى كه
مى خواهد از تو بهره ببرد و خودنمائى مى كند همدم مباش.
9- قالَ (علیه
السلام ): كَمالُ الْمُؤْمِنِ فى ثَلاثِ خِصالٍ: الْفِقْهُ فى دینِهِ، وَ
الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالتَّقْدیرُ فِى الْمَعیشَةِ.(9)
ترجمه :
فرمود:
شخصیّت و كمال مؤ من در سه خصلت است : آشنا بودن به مسائل و احكام دین ،
صبر در مقابل شداید و ناملایمات ، زندگى او همراه با حساب و كتاب و برنامه
ریزى دقیق باشد.
10- قالَ (علیه السلام ): عَلَیْكُمْ بِإ تْیانِ
الْمَساجِدِ، فَإ نَّها بُیُوتُ اللّهِ فِى الارْضِ، و مَنْ اتاها
مُتَطِّهِرا طَهَّرَهُ اللّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ، وَ كَتَبَ مِنْ
زُوّارِهِ.(10)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به دخول در مساجد، چون كه
آن ها خانه خداوند بر روى زمین است ؛ و هر كسى كه با طهارت وارد آن شود
خداوند متعال او را از گناهان تطهیر مى نماید و در زمره زیارت كنندگانش
محسوب مى شوند.
11- قالَ (علیه السلام ): مَن قالَ بَعْدَ
صَلوةِالصُّبْحِ قَبْلَ انْ یَتَكَلَّمَ: ((بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحیمِ، وَلا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ الْعَلىٍّّ الْعَظیمِ))
یُعیدُها سَبْعَ مَرّاتٍ، دَفَعَ اللّهُ عَنْهُ سَبْعینَ نَوْعا مِنْ أ
نْواعِ الْبَلا، اهْوَنُهَاالْجُذامُ وَالْبَرَصُ.(11)
ترجمه :
فرمود:
هر كسى بعد از نماز صبح پیش از آن كه سخنى مطرح كند، هفت مرتبه بگوید:
((بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ، لا حول و لا قوّة إ لاّ باللّه العلیّ
العظیم )) خداوند متعال هفتاد نوع بلا از او دور گرداند كه ساده ترین آن ها
مرض پیسى و جذام باشد.
12- قالَ (علیه السلام ): مَنْ تَوَضَّا وَ
تَمَنْدَلَ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَ مَنْ تَوَضَّا وَلَمْ یَتَمَنْدَلْ
حَتّى یَجُفَّ وُضُوئُهُ، كُتِبَ لَهُ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.(12)
ترجمه :
فرمود: هركس وضو بگیرد و با حوله خشك نماید یك حسنه دارد و چنانچه خشك نكند سى حسنه خواهد داشت .
13- قالَ (علیه السلام ): لاَ فْطارُكَ فى مَنْزِلِ اخیكَ افْضَلُ مِنْ صِیامِكَ سَبْعینَ ضِعْفا.(13)
ترجمه :
فرمود: اگر افطارى روزه ات را در منزل برادر - مؤ منت - ، انجام بدهى ثوابش هفتاد برابر اصل روزه است .
14-
قالَ (علیه السلام ): إ ذا افْطَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْما الْفاتِرِ نَقى
كَبِدُهُ، وَ غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ، وَ قَوىَّ الْبَصَرَ
وَالْحَدَقَ.(14)
ترجمه :
فرمود: چنانچه انسان روزه خود را با آب جوش
افطار نماید كبدش پاك و سالم باقى مى ماند، و قلبش از كدورت ها تمیز و نور
چشمش قوى و روشن مى گردد.
15- قالَ (علیه السلام ): مَنْ
قَرَءَالْقُرْآنَ فِى الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ خُنِّفَ عَلى
والِدَیْهِ وَ إ نْ كانا كافِرَیْنِ.(15)
ترجمه :
فرمود: هر كه قرآن شریف را از روى آن قرائت نماید بر روشنائى چشمش افزوده گردد؛ و نیز گناهان پدر و مادرش سبك شود گرچه كافر باشند.
16-
قالَ (علیه السلام ): مَنْ قَرَءَ قُلْ هُوَاللّهُ احَدٌ مَرَّةً واحِدَةً
فَكَانَّما قَرَءَ ثُلْثَ الْقُرآنِ وَ ثُلْثَ التُّوراةِ وَ ثُلْثَ الاْ
نْجیلِ وَ ثُلْثَ الزَّبُورِ.(16)
ترجمه :
فرمود: هر كه یك مرتبه سوره توحید را تلاوت نماید، همانند كسى است كه یك سوّم قرآن و تورات و انجیل و زبور را خوانده باشد.
17- قالَ (علیه السلام ): إ نَّ لِكُلِّ ثَمَرَةٍ سَمّا، فَإ ذا اتَیْتُمْ بِها فامسُّوهَ االْما، وَاغْمِسُوها فِى الْما.(17)
ترجمه :
فرمود: هر نوع میوه و ثمره اى ، مسموم و آغشته به میكرب ها است ؛ هر گاه خواستید از آن ها استفاده كنید با آب بشوئید.
18-
قالَ (علیه السلام ): عَلَیْكُمْ بِالشَّلْجَمِ، فَكُلُوهُ وَادیمُوا
اكْلَهُ، وَاكْتُمُوهُ إ لاّعَنْ اهْلِهِ، فَما مِنْ احَدٍ إ لاّ وَ بِهِ
عِرْقٌ مِنَ الْجُذامِ، فَاذیبُوهُ بِاكْلِهِ.(18)
ترجمه :
فرمود: شلغم را اهمیّت دهید و مرتّب آن را میل نمائید و آن را به مخالفین معرّفى نكنید، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مى سازد.
19-
قالَ (علیه السلام ): یُسْتَجابُ الدُّعا فى ارْبَعَةِ مَواطِنَ: فِى
الْوِتْرِ، وَ بَعْدَ الْفَجْرِ، وَ بَعْدَالظُّهْرِ، وَ بَعْدَ
الْمَغْرِبِ.(19)
ترجمه :
فرمود: در چهار وقت دعا مستجاب خواهد شد: هنگام نماز وِتر، بعد از نماز صبح ، بعد از نماز ظهر، بعد از نماز مغرب .
20- قالَ (علیه السلام ): مَنْ دَعا لِعَشْرَةٍ مِنْ إ خْوانِهِ الْمَوْتى لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ.(20)
ترجمه :
فرمود:
هركس كه در شب جمعه براى ده نفر از دوستان مؤ من خود كه از دنیا رفته اند
دعا و طلب مغفرت نماید، از اهل بهشت قرار خواهد گرفت .
21- قالَ (علیه السلام ): مِشْطُ الرَّاسِ یَذْهَبُ بِالْوَبا، وَ مِشْطُاللِّحْیَةِ یُشَدِّدُ الاْ ضْراسَ.(21)
ترجمه :
فرمود: شانه كردن موى سر موجب نابودى وَبا و مانع ریزش مو مى گردد، و شانه كردن ریش و محاسن ریشه دندان ها را محكم مى نماید.
22-
قالَ (علیه السلام )ایُّما مُؤْمِنٍ سَئَلَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ حاجَةً وَ
هُوَ یَقْدِرُ عَلى قَض ائِها فَرَدَّهُ عَنْها، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ
شُجاعا فى قَبْرِهِ، یَنْهَشُ مِنْ اصابِعِهِ.(22)
ترجمه :
فرمود:
چنانچه مؤ منى از برادر ایمانیش حاجتى را طلب كند و او بتواند خواسته اش را
برآورد و انجام ندهد، خداوند در قبرش یك افعى بر او مسلّط گرداند كه هر
لحظه او را آزار رساند.
23- قالَ (علیه السلام ): وَلَدٌ واحِدٌ
یَقْدِمُهُ الرَّجُلُ، افْضَلُ مِنْ سَبْعینَ یَبْقُونَ بَعْدَهُ، شاكینَ
فِى السِّلاحِ مَعَ الْقائِمِ (عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّریف
).(23)
ترجمه :
فرمود: اگر انسانى یكى از فرزندانش را پیش از خود به
عالم آخرت بفرستد بهتر از آن است كه چندین فرزند به جاى گذارد و در ركاب
امام زمان (علیه السلام )با دشمن مبارزه كنند.
24- قالَ (علیه السلام ):
إ ذا بَلَغَكَ عَنْ اخیكَ شَیْى ءٌ فَقالَ لَمْ اقُلْهُ فَاقْبَلْ مِنْهُ،
فَإ نَّ ذلِكَ تَوْبَةٌ لَهُ. وَ قالَ (علیه السلام ): إ ذا بَلَغَكَ عَنْ
اخیكَ شَیْى ءٌ وَ شَهِدَ ارْبَعُونَ انَّهُمْ سَمِعُوهُ مِنْهُ فَقالَ:
لَمْ اقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ.(24)
ترجمه :
فرمود: چنانچه شنیدى كه
برادرت یا دوستت چیزى بر علیه تو گفته است و او تكذیب كرد قبول كن .
همچنین فرمود: اگر چیزى را از برادرت بر علیه خودت شنیدى و نیز چهل نفر
شهادت دادند، ولى او تكذیب كرد و گفت : من نگفته ام ، حرف او را بپذیر.
25-
قالَ (علیه السلام ): لایَكْمُلُ إ یمانُ الْعَبْدِ حَتّى تَكُونَ فیهِ أ
رْبَعُ خِصالٍ: یَحْسُنُ خُلْقُهُ، وَسَیْتَخِفُّ نَفْسَهُ، وَیُمْسِكُ
الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ، وَیُخْرِجَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ.(25)
ترجمه :
فرمود:
ایمان انسان كامل نمى گردد مگر آن كه چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نیكو
باشد، نفس خود را سبك شمارد، كنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش حق الله ،
حق الناس را بپردازد.
26- قالَ (علیه السلام ): داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَادْفَعُوا ابْوابَ الْبَلایا بِالاْ سْتِغْفارِ.(26)
ترجمه :
فرمود: مریضان خود را به وسیله پرداخت صدقه مداوا و معالجه نمائید، و بلاها و مشكلات را با استغفار و توبه دفع كنید.
27-
قالَ (علیه السلام ): إ نَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْكُمُ الصَّلَواتِ
الْخَمْسِ فى افْضَلِ السّاعاتِ، فَعَلَیْكُمْ بِالدُّعا فى إ دْبارِ
الصَّلَواتِ.(27)
ترجمه :
فرمود: خداوند متعال پنج نماز در بهترین
اوقات را بر شما واجب گرداند، پس سعى كنید حوایج و خواسته هاى خود را پس از
هر نماز با خداوند مطرح و درخواست كنید.
28- قالَ (علیه السلام ):
كُلُوا ما یَقَعُ مِنَ الْمائِدَةِ فِى الْحَضَرِ، فَإ نَّ فیهِ شِفا مِنْ
كُلِّ دا، وَلا تَاكُلُوا مایَقَعُ مِنْها فِى الصَّحارى .(28)
ترجمه :
فرمود:
هنگام خوردن غذا در منزل ، آنچه كه اطراف سفره و ظرف مى ریزد جمع كنید و
میل نمائید كه در آن ها شفاى دردهاى درونى است ، ولى چنانچه در بیابان سفره
انداختید؛ اضافه هاى آن را رها كنید براى جانوران .
29- قالَ (علیه
السلام ): ارْبَعَةٌ مِنْ اخْلاقِ الاْ نْبیا: الْبِرُّ، وَالسَّخا،
وَالصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالْقِیامُ بِحَقِّ الْمُؤمِنِ.(29)
ترجمه :
فرمود:
چهار چیز از اخلاق پسندیده پیغمبران الهى است : نیكى ، سخاوت ، صبر و
شكیبائى در مصائب و مشكلات ، اجرا حقّ و عدالت بین مؤ منین .
30- قالَ
(علیه السلام ): إ مْتَحِنُوا شیعتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ: عِنْدَ مَواقیتِ
الصَّلاةِ كَیْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَیْها، وَ عِنْدَ أ سْرارِهِمْ كَیْفَ
حِفْظُهُمْ لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إ لى أ مْوالِهِمْ كَیْفَ
مُواساتُهُمْ لاِ خْوانِهِمْ فیها.(30)
ترجمه :
فرمود: شیعیان و دوستان ما را در سه مورد آزمایش نمائید:
1 مواقع نماز، چگونه رعایت آن را مى نمایند.
2 اسرار یكدیگر را چگونه فاش و یا نگهدارى مى كنند.
3 نسبت به اموال و ثروتشان چگونه به دیگران رسیدگى مى كنند و حقوق خود را مى پردازند.
31-
قالَ (علیه السلام ): مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ إ ذا رَغِبَ، وَ إ ذا رَهِبَ،
وَ إ ذَااشْتَهى ، وإ ذا غَضِبَ وَ إ ذا رَضِىَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ
عَلَى النّارِ.(31)
ترجمه :
فرمود: هر كه در چهار موقع ، مالك نفس
خود باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگى ، هنگام سختى و تنگ دستى ، هنگام اشتها
و آرزو و هنگام خشم و غضب ؛ خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مى
گرداند.
32- قالَ (علیه السلام ): إ نَّ النَّهارَ إ ذا جا قالَ:
یَابْنَ آدَم ، اعْجِلْ فى یَوْمِكَ هذا خَیْرا، اشْهَدُ لَكَ بِهِ عِنْدَ
رَبِّكَ یَوْمَ الْقیامَةِ، فَإ نّى لَمْ آتِكَ فیما مَضى وَلاآتیكَ فیما
بَقِىَ، فَإ ذا جااللَّیْلُ قالَ مِثْلُ ذلِكَ.(32)
ترجمه :
فرمود:
هنگامى كه روز فرا رسد گوید: تا مى توانى در این روز از كارهاى خیر انجام
بده كه من در قیامت در پیشگاه خداوند شهادت مى دهم و بدان كه من قبلا در
اختیار تو نبودم و در آینده نیز پیش تو باقى نخواهم ماند. همچنین هنگامى كه
شب فرارسد چنین زبان حالى را خواهد داشت .
33- قالَ (علیه السلام ): یَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ انْ یَكُونَ فیهِ ثَمان خِصال :
وَقُورٌ
عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلا، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخا،
قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا یَظْلِمُ الاْ عْدا، وَ لا یَتَحامَلُ
لِلاْ صْدِقا، بَدَنُهُ مِنْهُ فى تَعِبٌ، وَ النّاسُ مِنْهُ فى
راحَةٍ.(33)
ترجمه :
فرمود: سزاوار است كه هر شخص مؤ من در بردارنده هشت خصلت باشد:
هنگام
فتنه ها و آشوب ها باوقار و آرام ، هنگام بلاها و آزمایش ها بردبار و
صبور، هنگام رفاه و آسایش شكرگزار، به آنچه خداوند روزیش گردانده قانع
باشد.
دشمنان و مخالفان را مورد ظلم و اذیّت قرار ندهد، بر دوستان
برنامه اى را تحمیل ننماید، جسمش خسته ؛ ولى دیگران از او راحت و از هر جهت
در آسایش باشند
34- قالَ (علیه السلام ): من ماتَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ
عارِفا بِحَقِّنا عُتِقَ مِنَ النّارِ وَ كُتِبَ لَهُ بَرائَةٌ مِنْ عَذابِ
الْقَبْرِ.(34)
ترجمه :
فرمود: هركس كه در روز جمعه فوت نماید و از
دنیا برود؛ و عارف به حقّ ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام باشد، از
آتش سوزان دوزخ آزاد مى گردد؛ و نیز از عذاب شب اوّل قبر در امان خواهد
بود.
35- قالَ (علیه السلام ): إ نَّ الرَّجُلَ یَذْنِبُ الذَّنْبَ
فَیَحْرُمُ صَلاةَاللَّیْلِ، إ نَّ الْعَمَلَ السَّیِّى ءَ اسْرَعُ فى
صاحِبِهِ مِنَ السِّكینِ فِى اللَّحْمِ.(35)
ترجمه :
فرمود: چه بسا
شخصى به وسیله انجام گناهى از نماز شب محروم گردد، همانا تاثیر گناه در
روان انسان سریع تر از تاثیر چاقو در گوشت است .
36- قالَ (علیه السلام
): لاتَتَخَلَّلُوا بِعُودِالرَّیْحانِ وَلابِقَضیْبِ الرُّمانِ، فَإ
نَّهُما یُهَیِّجانِ عِرْقَ الْجُذامِ.(36)
ترجمه :
فرمود: به وسیله چوب ریحان و چوب انار، دندان هاى خود را خلال نكنید، براى این كه تحریك كننده عوامل مرض جذام و پیسى مى باشد.
37-
قالَ (علیه السلام ): تَقْلیمُ الا ظْفارِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ یُؤ مِنُ
مِنَ الْجُذامِ وَالْبَرَصِ وَالْعَمى ، وَ إ نْ لَمْ تَحْتَجْ فَحَكِّها
حَكّا. وَ قالَ (علیه السلام ): اخْذُ الشّارِبِ مِنَ الْجُمُعَةِ إ لَى
الْجُمُعَةِ امانٌ مِنَ الْجُذامِ.(37)
ترجمه :
فرمود: كوتاه كردن
ناخن ها در روز جمعه موجب سلامتى از جذام و پیسى و ضعف بینائى چشم خواهد شد
و اگر امكان كوتاه كردن آن نباشد سر آن ها را بتراش .
و فرمود: كوتاه كردن سبیل در هر جمعه سبب ایمنى از مرض جذام مى شود.
38-
قالَ (علیه السلام ): إ ذا اوَیْتَ إ لى فِراشِكَ فَانْظُرْ ماسَلَكْتَ فى
بَطْنِكَ، وَ ما كَسَبْتَ فى یَوْمِكَ، وَاذْكُرْ انَّكَ مَیِّتٌ، وَ انَّ
لَكَ مَعادا.(38)
ترجمه :
فرمود: در آن هنگامى كه وارد رختخواب خود
مى شوى ، با خود بیندیش كه در آن روز چه نوع خوراكى ها و آشامیدنى ها از چه
راهى به دست آورده اى و میل نموده اى .
و در آن روز چه چیزهائى را چگونه و از چه راهى كسب و تحصیل كرده اى .
و در هر حال متوجّه باش كه مرگ تو را مى رباید؛ و سپس در صحراى محشر جهت بررسى گفتار و كردارت حاضر خواهى شد.
39-
قالَ (علیه السلام ): إ نَّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إ ثْنَیْ عَشَرَ الْفَ
عالَم ، كُلُّ عالَمٍ مِنْهُمْ اكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمواتٍ وَ سَبْعِ
ارَضینَ، ما یُرى عالَمٌ مِنْهُمْ انّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عالَما
غَیْرُهُمْ وَ انَاالْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ.(39)
ترجمه :
فرمود: همانا
خداوند متعال ، دوازده هزار جهان آفریده است كه هر یك از آن ها نسبت به
آسمان ها و زمین هاى هفت گانه بزرگ تر مى باشد؛ و من و دیگر ائمّه دوازده
گانه از طرف خداوند بر همه آن ها حجّت و راهنما هستیم .
40- قالَ (علیه
السلام ): حَدیثٌ فى حَلالٍ وَ حَرامٍ تَاخُذُهُ مِنْ صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ
الدُّنْیا وَ ما فیها مِنْ ذَهَبٍ وَفِضَّةٍ.(40)
ترجمه :
فرمود:
سخنى را درباره مسائل حلال و حرام و احكام دین خدا، از راست گوى مؤ منى
دریافت كنى ؛ بهتر و ارزشمندتر است از تمام دنیا و ثروت هاى آن .
__________________________________________________
1-جامع الاحادیث الشیعه : ج 1 ص 127 ح 102، بحارالا نوار: ج 2، ص 178، ح 28.
2-امالى الصدوق : ص 253.
3-امالى الصدوق : ص 197.
4-وسائل الشیعه : ج 4 ص 34 ح 4442.
5-وسائل الشیعة : ج 8 ص 13.
6-اختصاص : ص 240، بحارالا نوار: ج 75، ص 260، ح 58.
7-مستدرك الوسائل : ج 9 ص 16 ح 4.
8-وسائل الشیعه : ج 11 ص 412.
9-امالى طوسى : ج 2 ص 279.
10-وسائل الشیعة : ج 1 ص 380 ح 2.
11-امالى طوسى : ج 2 ص 343.
12-وسائل الشیعة : ج 1 ص 474 ح 5.
13-من لایَحضره الفقیه : ج 2 ص 51 ح 13.
14-وسائل الشیعه : ج 10 ص 157 ح 3.
15-وسائل الشیعه : ج 6 ص 204 ح 1.
16-وسائل الشیعه : ج 6 ص 225 ح 10.
17-وسائل الشیعه : ج 25 ص 147 ح 2.
18-وسائل الشیعه : ج 25 ص 208 ح 4.
19-جامع احادیث الشیعة : ج 5 ص 358 ح 12.
20-جامع احادیث الشیعة : ج 6 ص 178 ح 78.
21-وسائل الشیعة : ج 2 ص 124 ح 1.
22-امالى طوسى : ج 2، ص 278، س 9، وسائل الشیعة : ج 16، ص 360، ح 10.
23-بحارالا نوار: ج 79 ص 116 ح 7 و ح 8، و ص 123 ح 16.
24-مصادقة الاخوان : ص 82.
25-امالی طوسى : ج 1 ص 125.
26-مستدرك الوسائل : ج 7 ص 163 ح 1.
27-مستدرك الوسائل : ج 6 ص 431 ح 6.
28-مستدرك الوسائل : ج 16 ص 288 ح 1.
29-اعیان الشّیعة : ج 1، ص 672، بحارالا نوار: ج 78، ص 260، ذیل ح 108 .
30-وسائل الشیعة : ج 4 ص 112.
31-وسائل الشیعة : ج 15 ص 162 ح 8.
32-وسائل الشیعة : ج 16 ص 93 ح 2.
33-اصول كافى : ج 2، ص 47، ح 1، ص 230، ح 2، و نزهة النّاظر حلوانى : ص 120، ح 70.
34-مستدرك الوسائل : ج 6 ص 66 ح 22.
35-اصول كافى : ج 2 ص 272.
36-امالى صدوق : ص 321، بحارالا نوار: ج 66، ص 437، ح 3 .
37-وسائل الشیعة : ج 7 ص 363 و 356.
38-دعوات راوندى ص 123، ح 302، بحارالا نوار: ج 71، ص 267، ح 17.
39-خصال : ص 639، ح 14، بحارالا نوار: ج 27، ص 41، ح 1.
40-الا مام الصّادق (علیه السلام ): ص 143.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:30
اهل بیت
آثار استقامت
«یابن جندب لو ان
شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهمالغمام و لاشرقوا نهارا و لا
كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم».
اگر
شیعیان ما استقامت كنند، فرشتگان دست در دست آنهامىگذارند، ابرهاى
سفید(رحمت) برآنها سایه مىافكند، چون روزدرخشنده و تابناك مىشوند، از
زمین و آسمان روزى مىخورند و آنچهاز خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا
مىكند.
- شیوه برخورد با گناهكاران
1- گفتن خوبىها و پرهیز از سخن ناروا
«یابن جندب لاتقل فىالمذنبین من اهل دعوتكم الا خیرا»; اى پسرجندب! به گناهكاران از همكیشان خود جز خوبى و نیكویى چیزى مگو.
در برخورد با گناهكاران باید با سخنان نیكو و گفتن خوبىهاىآنان، امید
مرده در آنها را زنده كرد و از خشونت، گفتارناروا وبازگو نمودن لغزشهاى
آنها پرهیز كرد; زیرا چنین برخوردهایىمجرمان را از پیمودن راه درست
ناامید و نسبتبه دین و آموزههاىآن گریزان مىسازد.
2- در خواست توفیق براى گناهكاران
«واستكینوا الى الله فى توفیقهم»; توفیق آنها را خاضعانه ازخداوند بخواهید.
3- در خواست توبه براى گناهكاران
توبه از حالات سازنده انسان است كه انجام دهنده آن محبوب خداونداست:
«ان الله یحب التوابین»; خداوند كسانى كه بسیار توبه مىكنندرا دوست دارد. (1)
توبه روشى است كه امام صادق(ع) براى پاكسازى گناهكار توصیهكرده است.
شیعیان واقعى باید از خدا بخواهند كه گناهكاران ازكردار ناشایستخود پشیمان
شوند و به سوى خدا بازگردند، زیراخداوند بسیار توبهپذیر و بخشنده است;
«اناالله هوالتوابالرحیم» (2)
- راه بهشتى شدن
حضرت امام جعفر صادق(ع) سه راه را فراروى جویندگان بهشت قرارداده است:
1- پیروى از ائمه علیهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سكوت هنگام نا آگاهى.
«فكل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سكتعما لایعلم او اشكل علیه فهو فىالجنه»
هر كس جویا و پیرو ما باشد و از دشمنان ما پیروى نكند و چیزىكه مىداند،
بگوید و از آنچه كه نمىداند، یا بر او مشكل (مشتبه)است، سكوت كند، در
بهشت است.
- ارزش سكوت
«علیك بالصمت، تعد حلیما، جاهلا كنت او عالما، فان الصمت زینلك عندالعلماء و سترلك عندالجهال.»
عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى;زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.
- دورى جستن از عقاید منحرف
خطر بدعتها، گرایشهاى منحرف و قرائتهاى ناصواب از دین، همیشهمتوجه جوامع شیعى بوده است.
«یابن جندب! بلغ معاشر شیعتنا و قل لهم: لاتذهبن بكمالمذاهب»; اى پسر
جندب! به شیعیان ما بگو; مبادا را عقایدمنحرف، شما را از مذهب خودتان بیرون
برد.
- نشانههاى ناتوانى
«قد عجز من لم یعد لكل بلاء صبرا و
لكل نعمه شكرا و لكل عسریسرا»; ناتوان است كسى كه براى هر بلایى صبرى، براى
هر نعمتىشكرى و براى هر سختى آسانى آماده نكند.
- كردارهاى برتر
«یابن جندب! صل من قطعك، واعط من حرمك، و احسن الى من اساءالیك، و سلم على
من سبك، و انصف من خاصمك، واعف عمن ظلمك، كماانك تحب ان یعفى عنك، فاعتبر
بعفوالله عنك، الاترى ان شمسهاشرقت على الابرار و الفجار و ان مطره ینزل
على الصالحین والخاطئین.»
اى پسر جندب! با كسى كه از تو بریده، وصل
كن; به كسى كه چیزىبه تو نداده، چیز بده; باكسى كه به تو بدى كرده، خوبى
كن; بهكسى كه به تو دشنام داده، سلام كن; باكسى كه با تو دشمنى كرده،انصاف
داشته باش و از كسى كه به تو ظلم كرده، در گذر، همچنانكه دوست دارى از تو
در گذرند. پس از گذشتخداوند از خودت عبرتبگیر. آیا نمىبینى خورشید
خداوند برخوبان و بدان مىتابد وبارانش بر صالحان و مجرمان نازل مىشود؟
- اساس اسلام
آخرین جمله از سفارشهاى امام صادق(ع) به ابن جندب درباره اهمیتو ارزش محبت اهلبیت علیهم السلام است.
«لكل شیىء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت»; هرچیزى را پایه اى است و پایه اسلام، محبت ما اهل بیت علیهم السلام است.
_______________________________________
1- بقره، آیه 222.
2- توبه، آیه 118.
ماهنامه كوثر شماره 40
دوشنبه 9/11/1391 - 19:30
اهل بیت
ناصرالدین انصارى قمى
پیشواى ششم شیعیان، حضرت ابوعبدالله جعفر بنمحمد صادق علیه السلام، در
سپیده دم روز دوشنبه،17 ربیعالاول سال83 ق در مدینة الرسول از دامان پاك -
ام فروه - بانوى بزرگ از خاندانى شرافتمند، دختر قاسم بنمحمد بنابىبكر
از فقهاى هفتگانه مدینه، پا به عرصه وجود نهاد.
معروفترین لقب آن بزرگوار «صادق» است كه به علت متمایز شدن از جعفر كذاب -
برادر امام حسن عسكرى علیه السلام - انتخاب شده است. صدوق المحدثین
ابنبابویه قمى در این باره به سند خویش از پیامبر اكرم روایت كرده است كه:
«هنگامى كه فرزندم جعفر بنمحمد بن على بنالحسین به دنیا آمد، او را
«صادق» بنامید. زیرا در نسل او همنامش به وجود خواهد آمد كه بدون حق ادعاى
امامتخواهد كرد و او نزد خدا، جعفر كذاب است.»
امام سجاد علیه السلام پس از نقل این گفتار پیامبر گریست و فرمود:
گویا مىبینم جعفر كذاب را كه خلیفه بناحق زمان خویش را بر جستجوى امام پنهان و بر حق (امام مهدى علیه السلام) برانگیخته است. مدت زندگى و امامتحضرت
امام
صادق(ع) در سن 31 سالگى، پس از شهادت امام باقر(7 ذیحجة الحرام 114 ق) از
سوى خداوند به امامت امت و جانشینى پیامبر برگزیده شد و به مدت 34 سال
رهبریش به طول انجامید و سرانجام در سن 65 سالگى به وسیله زهر منصور
دوانیقى در 25 شوال 148 ق به شهادت رسید.
طبرسى در مشكوة الانوار مىنویسد:
یكى از اصحاب آن حضرت در مرض وفاتش بر آن جناب وارد شد، دید آن حضرت بیش از
اندازه لاغر و ضعیف شده است. پس به گریه درآمد، حضرت فرمود: براى چه گریه
مىكنى؟ گفت: گریه نكنم، با آنكه شما را به این حال مىبینم؟
حضرت فرمود: چنین مكن، همانا مؤمن چنان است كه هر چه عارض او شود خیر اوست و
اگر اعضایش بریده شود یا مغرب و مشرق را مالك شود، برایش خیر است.
ابوهریره عجلى - از شعراى اهلبیت - به هنگام تشییع پیكر پاك امام صادق چنین سرود:
اتدرون ما ذا تحملون الى الثرى بثیرا ثوى من راس علیاء شاهق غداه حتى الحاثون فوق ضریحه ترابا و اولى كان فوق المفارق
نقش امام در زدودن انحراف از چهره دین
پس از
آنكه مسیر خلافت اسلامى از راه مستقیم خود منحرف گردید و خاندان پاك پیامبر
منزوى و خانهنشین شدند، بیان احكام دین نااهلان و كژاندیشان بیافتاد و
چهره نورانى اسلام را زنگار جهل و گمراهى و سیاهى انحرافات و بدعتها
پوشانید و مردم به جز اندكى بدعت را به جاى سنت صحیح انگاشتند. با شهادت
امام مجتبى و حضرت سیدالشهدا و زینالعابدین علیهم السلام مىرفت تا چراغ
هدایتیكسره خاموش گردد اما اختلافات سیاسى و كشمكشهاى بنىامیه و
بنىالعباس نسیم رحمتى بود كه یكباره وزیدن گرفت و باقرالعلوم و پس از او
امام صادق - علیهما السلام - با استفاده از موقعیتبه دست آمده به ترسیم
چهره روشن آیین پرداختند و با بیان اخبار و احادیث فراوان انحرافات را
پیراستند و مردم را از گمراهى نجات بخشودند. به گونهاى كه مسلمانان و به
ویژه شیعه امامیه در فكر و عقیده بر این دو امام و خصوصا امام صادق اعتماد
كرده، بخش عمدهاى از دانش اهلبیتبه وسیله آنان گسترش یافت. امام صادق با
گسترش حوزه علمى خویش دین را زنده كرد و جانى تازه در كالبد بىرمق دین
دمید.
شیخ مفید - علیه الرحمة - مىنویسد:
«آنقدر مردمان از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام شهرها منتشر گشته و
كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبیت این مقدار
احادیث نقل نشده، به اندازهاى كه از آن جناب نقل شده است. اصحاب حدیث،
راویان آن جناب را با اختلاف آراء و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار
هزار تن رسیده و آنقدر نشانههاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها
را روشن كرده و زبان مخالفین را از ایراد شبه لال گردانده است.
سید مؤمن شیلنجى شافعى مىگوید: «مناقب آن حضرت بسیار است، تا آنجا كه
شمارشگر حساب ناتوان است. از آن جناب عدهاى از بزرگان اهل سنت چون یحیى
بنسعید، ابن جریح، مالك بنانس، سفیان ثورى، سفیان بنعینیه، ابو ایوب
سجستانى نقل حدیث كردهاند.
محمد بنحسن شیبانى و ابویزید طیفور سقا و ابراهیم بن ادهم و مالك بندینار نیز از خدمتگزاران حضرت بودهاند.
جاحظ و ابنحجر میثمى مكى به دانشاندوزى ابوحنیفه نزد امام صادق(ع) تصریح كردهاند.
و خود ابوحنیفه مىگوید: من هرگز فقیهتر از جعفر بنمحمد ندیدهام و او
حتما داناترین امت اسلامى استحسن بنزیاد مىگوید: از ابوحنیفه سؤال
كردند: كه را دیدى كه از تمام مردم فقاهتش بیشتر باشد؟ گفت: جفعر بنمحمد.
روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بنمحمد پیدا
كردهاند و سیل جمعیتبه سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده كن و
پاسخهایش را از جعفر بخواه تا از چشم مسلمانان بیافتد.
من چهل مساله دشوار مهیا ساختم ... هنگامى كه وارد مجلس منصور شدم، دیدم
امام صادق در جانب راست وى نشسته است. سلام كرده و نشستم، آنگاه منصور به
من گفت: پرسشهاى خویش را بر ابوعبدالله عرضه كن. من سؤالات خود را
مىپرسیدم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد این مساله نظر شما چنین است و
اهل مدینه چنان مىگویند و فتواى خودش گاهى موافق ما بود و گاهى مخالف و
یكیك را جواب داد.
سپس در اشاره به مقام علمى امام صادق گفت:
آگاهترین مردم كسى است كه به فتاوى و نظریات گوناگون دانشمندان احاطه داشته باشد.
مالك بنانس امام دیگر اهل سنت مىگوید: «من بسیار نزد جعفر بنمحمد
مىرفتم. آن حضرت اهل شوخى بود و تبسم ملایمى همواره بر لبانش نقش مىبست
وقتى كه در حضورش نامى از پیامبر خدا برده مىشد، رنگش به سبزى و سپس به
زردى مىگرایید آن حضرت را بیرون از سه حالت ندیدم. یا نماز مىخواند و یا
روزه بود و یا به خواندن قرآن مىپرداخت. هرگز بدون وضو از پیامبر اكرم(ص)
سخنى نقل نمىفرمود، سخنى كه سودى نداشتبر زبان نمىآورد. وى از آن دسته
مردم بود كه ترس از خداوند سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. حضرت
كثیرالحدیث، خوش مجلس و پرفایده بود. هیچ گاه به خدمتش مشرف نشدم، جز آنكه
بالش خود را برایم مىگذاشت.
علماى بزرگ شیعه نیز همه از خوشهچینان خرمن فیض آن بزرگوارند.
امام صادق خود مىفرماید: ابان بنتغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است،
پس آنها را از من روایت كنید. محمد بنمسلم هم شانزده هزار حدیث از امام
صادق نقل كرده است. حسن بنعلى وشا مىگوید: من در مسجد كوفه نهصد شیخ را
دیدم كه همه مىگفتند: جعفر بنمحمد برایم چنین گفت.
اقدامات علمى و فرهنگى امام صادق(علیه السلام)
امام صادق(ع) در جهت گسترش اسلام اصیل و روشن ساختن حقایق مذهب چند كار ویژه انجام داد:
1 - برخورد شدید باغلات:
كه در تكفیر و تكذیب عقاید ایشان و پرهیز دادن شیعیان از دوستى و همصحبتى و مجالستبا آنان رخ مىنماید.
2 - تربیت روایان حدیث كه هر یك با فرا گرفتن هزاران حدیث در علومى همچون:
تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب و كیمیا سدى در برابر انحرافات و
بدعتها بودند. كسانى مانند: زرارة بناعین، محمد بنمسلم، برید بنمعابوه
عجلى، ابوبصیر لیثبن بخترى مرادى، ابان بنتغلب، اسحق بن عمار، هشام
بنحكم، مؤمن الطاق محمد بننعمان، هشام بنسالم، حمزه طیار، حریز
بنعبدالله سجستانى، عبدالله بنابىیعفور، حمران بناعین، بكیر بناعین،
فضیل بنیسار نهدى و جابر بنیزید جعفى و جابر بن حیان كوفى.
3 - تربیت مبلغان و مناظرهكنندگان كه اباطیل و انحرافات كلافى را پاسخ
مىدادند و شبهات را از چهره دین مىزدودند كسانى چون: هشام بنحكم، هشام
بنسالم، قیس الماصر، مؤمن الطاق محمد بننعمان و حمران بناعین.
مناظرهاى كه در پى مىآید، نشانگر مهارت شاگردان آن حضرت در دانشهاى
گوناگون و موفقیت چشمگیر آن حضرت در حفظ كیان تشیع از هجوم مذاهب مختلف
كلامى است.
هشام بنسالم گوید: در محضر امام صادق بودیم كه مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من خبر دادهاند كه شما داناترین مردم به پرسشهاى آنان هستید، آمدهام با شما مباحثه كنم.
امام فرمود: در باره چه چیز؟
گفت: در قرآن، در حروف مقطعه و در سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! به این مرد پاسخ گوى.
مرد شامى گفت: من مىخواهم با شما سخن گویم، نه یا حمران!
امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من پیروز شدهاى.
مرد شامى آنقدر از حمران پرسید تا خودش خسته شد و حمران پى در پى به او
پاسخ مىداد. امام(ع) فرمود: مرد شامى او را چگونه یافتى؟ گفت: مرد توانایى
است و هر چه سؤال كردم، پاسخ داد.
امام فرمود: حمران تو هم سؤالى از او كن. حمران پرسش كرد و مرد شامى در جواب فرو ماند.
آنگاه خطاب به حضرت گفت: مىخواهم با شما در علم نحو و ادبیات مناظره كنم.
حضرت رو به ابان بن تغلب كرد و فرمود: با او بحث كن. ابان به سخنان او پاسخ
داد و او را ناتوان ساخت.
مرد شامى گفت: مىخواهم با شما در علم فقه سخن گویم. امام(ع) به زرارة
بناعین فرمود: با او مناظره كن. زراره در مسائل فقهى او را عاجز كرد.
این بار گفت: پیرامون علم كلام مىخواهم بحث كنم. حضرت به مؤمن الطاق
فرمود: با او مناظره كن. مؤمن الطاق محمد بننعمان احوال با او بحث كرد و
مغلوبش ساخت. مرد شامى پیرامون استطاعت درخواست مناظره كرد.
امام صادق به حمزة بنمحمد طیار فرمود: با او بحث كن. مرد شامى از مناظره
با طیار نیز درمانده شد. و به همین ترتیب در باره توحید و مسائل مربوط به
آن مغلوب هشام شد. در باره امامت هشام بنحكم پیروز شد.
امام صادق با مشاهده این وضعیت چنان خندید كه دندانهاى مباركش آشكار شد.
مرد شامى به امام عرض كرد: گویا خواستى به من بفهمانى كه در میان شیعیانت چنین مردمى هستند؟ حضرت فرمود: بلى.
سپس مرد شامى به امامتحضرت اعتراف كرد و در جرگه شیعیان آن حضرت درآمد.
4 - از دیگر اقدامات امام صادق(ع)، ایستادگى در برابر مذهب قیاس و اهل راى
كه آن روزها دامنگیر فقهاى اهل سنت، به علت فقر روایى و عدم وجود جوامع
حدیثى شده بود، است:
زیرا منشا پیدایش مذهب قیاس، مرام ابوحنیفه در عراق بود و شیعیان نیز در
آنجا فراوان بودند و با سنیان آمیختگى بسیار داشتند و لذا برخورد شیعیان و
اصحاب راى دور از انتظار نمىبود و از همین رهگذر بود كه امام(ع) با تمام
قوا در صدد محو مبانى قیاس و استحسان برآمد. و گرنه معلوم نبود كه این مذهب
غیر مستند به كتاب و حدیث چه ضررهایى را متوجه اسلام مىساخت؟
جان كلام آنكه: امام صادق(ع) با پى افكندن انقلاب سترگ علمى، اسلام را از
دستبرد منحرفان بازداشت و سیماى زیباى اسلام را در چهره تابناك مكتب تشیع
جلوهگر ساخت و این مذهب از چنان ذخایر علمى برخوردار شد كه تنها پاسخگوى
مشكلات فكرى جوامع بشرى - تا چه رسد به جوامع اسلامى - تا اعصار و قرون
متمادى مىباشد.
احكام فقهى مذاهب اسلامى همه به وى برمىگردد.
جوامع حدیثى شیعه، آكنده از احادیث امام صادق است و هیچ تفسیرى از تفاسیر امامیه از گفتار تفسیرى آن حضرت خالى نیست.
احادیث اخلاقى حضرت در كتاب «الاخلاق عند الامام الصادق» و آراء فلسفى او
در كتاب «فلسفة الامام الصادق» و نظرات فلكیى و هیوى ایشان در «الهیئة و
الاسلام» و گفتارش در علم كیمیا در كتاب «الامام الصادق ملهم الكیمیا» و
فرمایشاتش در علم طب در «طب الامام الصادق» و ادعیه در كتاب «الصحیفة
الصادقیة» و ادعیة الامام الصادق و شمار علم آموختگان و اصحاب و راویان آن
حضرت در كتابهاى «الفائق فى اصحاب الصادق» و «اصحاب امام صادق» و معرفى
كتابهایى كه در باره آن بزرگوار نگاشته شده در «كتابشناسى امام صادق(ع)»
گرد آمده است.
دوشنبه 9/11/1391 - 19:22
اهل بیت
امام صادق (علیه السلام) فرمود: دو رکعت نماز مردی که ازدواج کرده، بر نماز شب و روزه مرد مجرد برتری دارد.
آیات
قرآن و روایات اهل بیت (علیه السلام) به شدت ازسخت گیری بی جا درمعیارهای
ازدواج پرهیز داده اند، زیرا به ترویج فساد در جامعه وابتلاء جونان به
آسیبهای روانی حاصل از سرکوب غرایز طبیعی منجر می شود.
امام صادق (علیه
السلام) فرمود: مردی نزد پدرم آمد، پدرم به او گفت: آیا همسرداری؟ گفت: نه،
پدرم گفت: من دنیا وآنچه درآن است را با یک شب بودن با همسر عوض نمی کنم.
سپس فرمود: دو رکعت نماز مردی که ازدواج کرده، بر نماز شب و روزه مرد مجرد
برتری دارد. سپس پدرم 7 دینار به او داد و گفت: با این مبلغ مقدمات ازدوج
را فراهم کن، آنگاه پدرم افزود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
تشکیل خانواده دهید ( ازدواج کنید که رزق و روزی شما افزون شود).
وساطت در ازدواج
درسوره
نورآیات 32 و 33 قرآن مجید خداوند می فرماید: دخترها وپسرها مجرد را و
غلامان وکنیزان خود را که شایسته باشند، همسر دهید. اگرتنگدست باشند، خدا
به کرم خود توانگرشان خواهد ساخت که خدا گشایش دهنده و داناست، آنان که
استطاعت برای ازدواج ندارند باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا از کرم خویش
توانگرشان گرداند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هر که دختر یا پسر مجردی را همسر دهد، خداوند در روز قیامت با دیده رحمت به او می نگرد.
امام
صادق(علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلی الله و علیه آله) می فرماید: ازدواج
کنید و مجردان را نیز همسردهید. آگاه باشید بهره مسلمان آن است که مالی را
جهت ازدواج فرد مجردی هزینه کند. هیچ چیز نزد خداوند عزوجل محبوب تر از
خانه ای که با ازدواج آباد شود، نیست. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود:
خداوند عزوجل در مورد طلاق هشدار داده و مکرر این هشدار را بیان فرمود و
این به دلیل نفرت او از طلاق بود.
صفات زن شایسته
امید است که اگر
پیغمبر، شما را طلاق داد خدا زنانی بهتر از شما به جایتان با او همسر کند
که همه، مسلمان وبا ایمان، خاضع، اهل توبه و عبادت و رهسپار طریق معرفت
باشند، چه باکره و چه غیر باکره ( بیوه یا مطلقه).
امام صادق(علیه السلام) به داوود کرخی هنگامی که قصد ازدواج داشت، فرمود: بیندیش وجودت را کجا قرار می دهی؟
زن
قید و بند زندگی است، پس دقت کن که خودت را به چه چیز مقید می سازی، برای
زنان سنجش نیست، نه برای خوبان آنها و نه برای بدان آنان. زنان خوب را با
طلا و نقره نیز نمی توان سنجید، زیرا از طلا و نقره برترند و زنان بد را با
خاک هم نمی توان ارزش گذاری کرد که خاک از آنها بهتر است.
اگر مرد با
زن به خاطر زیبایی یا ثروتش ازدواج کند به همان واگذار شود واگر با زن به
خاطر دینش و فضائلش ازدواج کند، خداوند زیبایی و ثروت را روزیش گرداند.
ارج نهادن به ایده جوان درازدواج
شخصی
گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: می خواهم با زنی ازدواج کنم و پدر و
مادرم می خواهند زن دیگری را به ازدواج من درآورند، امام (علیه السلام)
فرمودند: با کسی که خودت می خواهی ازدواج کن و با آنکه پدر و مادرت می
خواهند ( و تو مایل نیستی) ازدواج مکن.
عشق و احساس متقابل زن و شوهر
امام
صادق (علیه السلام) فرمود: بهترین زنان شما با محبت ترین زنان نسبت به
شوهرانشان و مهربان ترین مادران نسبت به فرزندانشان هستند آنهایی که در
امور جنسی مطیع همسران شان هستند و دربرابر دیگر عفیفند.
زن در روابط میان خود و شوهرهمدلش، از سه خصلت بی نیاز نیست که یکی از آن سه، اظهار عشق به شوهر با دلربایی است.
هرگاه
عشق و علاقه مردی به همسرش زیاد می شود برایمان او افزوده می شود و هرکس
محبتش نسبت به ما اهل بیت زیاد شود، محبتش نسبت به زن و همسر زیاد می شود.
حسن معاشرت متقابل زن و شوهر
امام
صادق(علیه السلام) فرمود: شوهر درروابط میان خود وهمسرش به سه چیز نیاز
دارد: مدارا و خوش رفتاری با زن، تا همراهی، محبت و علاقه زن را جلب کند.
خوش اخلاقی با زن، با بدست آوردن قلب و پیراستن ظاهری اش در مقابل دیدگان و
گشاده دستی با او، زن نیز در روابط خود با همسرش به سه ویژگی نیاز دارد:
خود را از هر پلیدی دور نگه دارد تا آنجا که شوهرش درهر حالتی خوش یا ناخوش
به او اطمینان کند و متعهد بودن زن تا به هنگام خطا، شوهر به او توجه کند.
اظهار عشق و علاقه به همسرهمراه با دلربایی وظاهری جذاب دربرابر دیدگان او
انسان درخلال برآوردن نیازهای منزل و عیال به سه چیز نیازمند است، حتی اگر
آن چیزها با طبع اوسازگار نباشد با یکی از آنها معاشرت نیکوست. خداوند
رحمت کند مردی که روابط میان خود و زنش را نیکو قرار می دهد.
نهی از بد رفتاری شوهر با زن
به
امام صادق(علیه السلام) عرض شد، مردی به زنش گفت تو هنگام ازدواج با من
دوشیزه نبودی، حضرت فرمودند: باید آن مردی به دلیل تهمتی که به زن خود زده،
کتک بخورد، سوال شد: ولی مرد سخن خود را دوباره تکرار کرد. حضرت فرمودند:
این مرد کتک می خورد به میزانی که ادب شود نه آنکه حد بر او جاری شود. این
عمل صورت می پذیرد تا شوهر، همسر با ایمان خود را با تهمت زدن، آزار
نرساند.
نهی از بد رفتاری با شوهر
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه چیز زندگی را تیره و تار می کند، سلطان ستمگر، همسایه بد، زن بد دهان و فحاش.
شومی وبدی درسه چیز است: که یکی از آنها زنی است که مهریه اش زیاد باشد و نسبت به شوهرش بد رفتاری کند.
نقش زن و شوهر در پوشاندن عیوب و آراستن یکدیگر به جمال باطنی
امام
صادق (علیه السلام) فرمود: پنج خصلت است که هر کس یکی از آنها را نداشته
باشد پیوسته در زندگانی کمبود دارد، عقلش از میان می رود و قلبش مشغول می
شود، یکی از آنها وجود همدم و همراه مناسب است. راوی گوید گفتم: همدم همراه
کیست؟ آن حضرت فرمودند: زن صالح( شایسته).
امام صادق(علیه السلام) فرمود: علی و فاطمه دو دریای عمیق از علم هستند.
زن وشوهرها در بهشت
هم و ازواجهم علی الارائک متکئون سوره یس آیه 56
ایشان همراه به همسران خود ( در بهشت) در سایه هستند وبر سریر ها تکیه زده اند.
کسانی
که خود و همسران شایسته آنان داخل بهشت می شوند و ملائکه نیز از هر دری
برآنان وارد می شوند، درحالی که می گویند: سلام بر شما به سبب صبری که
کردید، پس خوب خانه آخرتی نصیب شما شد. (سوره رعد آیه 24 و 23)
امام
صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که مومنان در آستانه درها (مواقف قیامت)
محاسبه می شوند، همسرانشان در انتظار آنها هستند همان گونه که دردنیا در
آستانه در، منتظر آنها بودند. پس فرستاده ای به زنان بشارت می دهد و می
گوید: به خدا قسم فلانی از حساب معاف شد. زنان می گویند: به خدا؟ پس گفته
می شود: به خدا او را دیدم که از حساب معاف شد و هنگامی که نزد همسران شان
می آیند آنها به او تبریک گفته، می گویند: در دنیا کسی جز ما استحقاق اینکه
خانواده تو باشد را نداشت.
منبع: جهان نیوز
دوشنبه 9/11/1391 - 19:20