مهدویت
یا غیاث المستغیثین
یااباصالح المهدی "عج" ادرکنی
برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها؟!
ما را به جبر هم که شده سربه زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیار ها
باید برای دیدن تو مهزیار شد
یعنی گذشتن از همگان،محض یارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دستها به لطف تو ظرف گدایی اند
یاایها العزیزِ تمام ندارها
" علی اکبر لطیفیان "
جمعه 12/3/1391 - 10:59
تبریک و تسلیت
اول خدا
ای کوی تو قبله ی مراد ادرکنی
ای دادرس روز معاد ادکنی
ای گشته زفرط جود و احسان و عطا
مشهور و ملقب به جواد ادرکنی
میلاد با سعادت نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
بر عاشقان اهل بیت (ع) مبارک باد!
پنج شنبه 11/3/1391 - 22:41
مهدویت
اول خدا
امشب ؛ از هر کجای این دنیای بزرگ که در بزنی
صاحبخانه برای استقبال می آید
با طبقی از آرزوهایی کــه می خواهی
پس از بزرگ ،چیزهای کوچک نخواهیم . . .
امشب در مناجات و خلوت عاشقانه تان با معبود مرا از یاد نبرید
زیباترین نامی که بر روی زبان است
نام قشنگ مهدی صاحب زمان است
اللهم عجل لولیک الفرج
با آرزوی استجابت دعا و نیایش شما به درگاه حق تعالی
التماس دعا آنیما
پنج شنبه 4/3/1391 - 11:57
مهدویت
یاغیاث المستغیثین
یا اباصالح المهدی "عج " ادرکنی
دوباره اضطراب است و من و چشمان بارانى
تمام جمعهها با من دعاى ندبه مىخوانى
كنار پنجره یاسى همیشه منتظر مانده
دوباره قطرهاى اشك است و اندوه و پریشانى
هزاران بغض در نایم گلوگیرم كند هر شب
چرا اى ماه من امشب به پشت ابر مىمانى
بسان یك كبوتر با هزاران زخم بر دوشم
شكسته هر دو بال من از این پرواز طولانى
غریبى بىپناهم كرد و تنهایى از آن بدتر
و اهل كوچه مىداند كه دردم را تو میدانى
دعا، امن یُجیب است و غزل مضمون تنهایى
چه مضمونى از این زیبا كه پیدایى و پنهانى
" رقیه غلامى "
جمعه 29/2/1391 - 12:1
مهدویت
یا غیاث المستغیثین
یا اباصالح المهدی "عج " ادرکنی
اى عقده گشاى سینهها ادركنى
بر جمله دردها دوا ادركنى
اى صدرنشین معرفت یا مهدى
اى حجت باقى خدا ادركنى
***
آن سبزتر از بهار خواهد آمد
آن صاحب روزگار خواهد آمد
خورشید جمال یار خواهم تابید
درمان دل فگار خواهد آمد
***
آدینه گذشت و باز هم درماندیم
بر ما نزدى سرى و مضطرّ ماندیم
وصل تو كجا و ناامیدى ز كجا
تا جمعه بعد، چشم بر در ماندیم
"مصطفى دانش "
جمعه 15/2/1391 - 12:15
تبریک و تسلیت
اول خدا
ترس دارم ورنه می گفتم :
معلم یک ولی ست !
میم میمش از محمد "ص"
عین و لامش از علی "ع" ست
صد هزاران باغ یاس و نسترن تقدیمتان
سه شنبه 12/2/1391 - 9:0
مهدویت
یاغیاث المستغیثین
یااباصالح المهدی "عج " ادرکنی
سلام بر سپیده بر سجود سبز و سادهات
و آسمان آبی نگاه رو به جادهات
بخوان بخوان طلسم شب شكنترین صدای توست
و آخرین امید ما صدای آشنای توست
فقط بگو چقدر تا سپیده راه مانده است
و چند درد دل برای گوش چاه مانده است
به روح سبز و سادهات قسم كه زرد گشتهام
طبیب آشنای من اسیر درد گشتهام
چو سنگ زیر آسیا غم زمین به شانهام
ز بس كه چرخ خوردهام گمان كه مرد گشتهام
و این تمام هستی من است دست و دشنهای
و اسب خستهای كه راهی نبرد گشتهام
ظهور كن كه این طلوع آخرین ستاره است
زمان سكه خوردن رسالتی دوباره است
سوار سبز پوش شب شكن! ستارهام ببخش
غروب كردهام، سپیدهام دوبارهام ببخش
خلیل آب و آیینه تبر بكش ظهور كن
بتان شهر مكه را بگیر و زنده، گور كن
نمیروم به خانه تا تو باز گردی از سفر
شنیدهام كه میرسی غروب جمعه بیخبر
" بهمن كرم اللهی "
جمعه 8/2/1391 - 14:18
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف
از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف...
علی اكبر لطیفیان فاطمیه 91
وبلاگ : مشق هیئت
چهارشنبه 6/2/1391 - 17:40
تبریک و تسلیت
اول خدا
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را به محضر مقدس امام زمان "عج " و
همه ی شما دوستان بزرگوار تسلیت عرض می کنم .
التماس دعا آنیما
سه شنبه 5/2/1391 - 14:53
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
حرفی، کلامی، مطلبی، چیزی، جوابی
ساکت تر از هر دفعه ای مثل کتابی
از چه نمی خواهی شفایت را بگیری؟
تو خود مفاتیح الجنان مستجابی
یک دستْ تر از رنگ نیلی ات ندیدم
در زیر این چرخ کبود و سقف آبی
امروز با دیروز خیلی فرق کردی
دیروز آیینه ولی امروز قابی
این خانه محتاج کمی نور است، ور نه
تو رو بگیری یا نگیری آفتابی
با دست پخت تو سر سفره نشستم
وقتی نباشی تو، چه نانی و چه آبی
پروانه ها را گفته ام دورت نگردند
شاید شب آخر کمی راحت بخوابی
" علی اکبر لطیفیان "
منبع : وبلاگ " مشق هیئت "
چهارشنبه 30/1/1391 - 17:25