بسم رب الحسین
امام خمینى و عزادارى امام حسین (علیه السلام)
نظرات انحرافى نسبت به فرهنگ عاشورا
در ایـام انـقـلاب و پـس از واقـعـه 15 خـرداد 1342 و بـخـصوص بعد از تبعید امـام خـمـیـنـى بـه تركیه , و سالها پس از آن كه در نجف اشرف اقامت اجبارى داشـتند,گروههاى غیراسلامى در صف انقلابیون مسلمان رخنه كرده بودند, و به عنوان اینكه همگى در مبارزه و ضدیت با رژیم شاه وحدت نظر داریم و مشترك هستیم , كم كم صحبت از این بود كه : باید به فكر (خلق) بود, و نباید خیلى پایبند روضـه و گـریـه وزارى بـاشـیم . گریه چه دردى را درمان مى كند, و روضه با نگاهدارى خشم نسبت به دستگاه جبار منافات دارد گـاهـى جـوانـهـایـى - حتى مذهبى با قیافه هاى مذهبى - پاى منبرها حضور مى یافتند وبه وعاظ و سخنگویان دینى رهنمود مى دادند كه باید اینطور صحبت بـكـنـید, تاجوانها پاى منبرتان حاضر شوند, كمتر روضه بخوانید و سعى نداشته بـاشـیـد كـه مـردم را بگریانید, بگذارید عقده شان خالى نشود و دست از مبارزه برندارند بـا كـمـال تـاسـف , بـسـیـارى از اهل منبر هم فریب آنها را مى خوردند و تصور مـى كـردنـدروضه و گریستن در سوگ شهداى كربلا با مبارزه منافات دارد, و بـه طـور نـاخـودآگـاه دردام آن نااهلان افتاده بودند, و همانها نیز كار وعاظ و روضه خوانان دلسوز را مشكل مى كرد. از یـك طـرف رسـم بود و مردم انتظار داشتند مخصوصا در ماه محرم و صفر و شبها وروزهاى وفیات ائمه اطهار(علیه السلام) كه منبرها در پایان منبر ذكر مصیبت كنند و روضه بخوانند, و از طرفى جوانان انقلابى سعى داشتند گوش به روضه ندهند و هنگام ذكرمصیبت گریه نكنند. سخنرانان دینى غیرروحانى هم كه در گوشه و كـنـار در مـساجد یامجالس سخنرانى مى كردند, این آتش را دامن مى زدند, و خود آنها وفریب خوردگانشان روضه خوانى و گریه كردن را استهزا مى كردند. مـشـكـل كـار بـیـشتر در این بود كه بعضى از منبرى هاى انقلابى یا انقلابى نما طورى وانمود مى كردند كه گریه كردن و روضه خوانى مورد نظر امام نیست و با هـدف ایـشـان مـنـافـات دارد. این مطلب هم طورى جا افتاده بود كه هرچه ما مـى گـفـتیم , اینطورنیست , امام خمینى را ما دیده ایم , ایشان علاقه خاصى به روضـه دارند, و درمجالس بیش از دیگران گریه مى كنند, ولى حرف ما خریدار نـداشـت , و كـار امـثـال مـارا حـركـت انـحـرافى در جهت پیش بردن انقلاب مى دانستند در ایـن بـاره گـاهـى از امام استفتا مى شد, امام هم طورى جواب مى دادند كه هـم جـوانـان منحرف نشوند, و هم بى احترامى به مجالس عزادارى امام حسین -عـلیه السلام - نشود. ولى اشخاص مرموزى تردید در دست خط امام مى كردند, واذهان را مشوب مى ساختند. مـحـرم سـال 1354 در شـهـر ایـلام دعـوت بـودم . یـكى دوبار جوانان باایمانى ازكرمانشاه به آنجا مى آمدند و مى گفتند یك روحانى سید آمده و در كرمانشاه منبرمى رود و سعى مى كند كه در منبر روضه نخواند. نوار یك سخنرانى او را هم آورده بـودند و براى من گذاشتند. او مى گفت , از این همه گریه چه نتیجه اى گرفتیم , گریه یعنى چه , و از این قبیل سخنان.
اوج ضدیت با فرهنگ عاشورا
بـه طـورى كـه در چـاپ دوم (خـاطـرات مـن از استاد شهید مطهرى ) در یك خـاطـره تـحت عنوان (برخوردهاى تند جوانان ) نوشته ام , این جوانان تندرو, به اسـتـاد شـهـیدمطهرى هم اعتراض داشتند كه چرا روضه مى خواند و خود هم گـریه مى كند دهـه دوم محرم , متصدى مسجد جامع نارمك - كه آنجا منبر مى رفتم - گفت : آقـاى دوانـى پیش , شب عاشورا, آقاى مطهرى اینجا منبر بود. روضه حضرت على اصغر خواند. هـم خـودش بـه شدت گریه كرد, وهم اهل مجلس را گریانید. (239) بعد از مـنـبـر, هـمـیـن جوانها جمع شدند و با تشدد وبى ادبى خاصى گفتند: (آقاى مـطـهرى اگـر امـام حسین براى مبارزه با ظلم و ظالم قیام كرده و كشته شده كه در راه هـدف بـوده و كـشـتـه شـدنـش گریه ندارد, و اگر گیر افتاده و كشته شده , كـه مـعـلـوم مـى شـود درسـت نقشه نكشیده بود و ضعیف بوده و باز هم نباید گریه كرد آرى كـار بـه ایـن جا كشیده بود كه جوانها, شخصى مانند استاد شهید مطهرى رانـصیحت مى كردند, یا اعتراض داشتند كه چرا وقایع كربلا را با گریه كردن و گریانیدن مردم بیان مى كند. حتى این معنى در شهرى مانند اصفهان هم اعمال مـى شـد. بـه یـاددارم مـرحـوم آیـت اللّه شـمـس آبادى به من سفارش مى كرد و مـى گـفـت : آقـاى دوانى وضع خاصى پیدا كرده , و اگرروضه نخوانى پیش خدا مسئولى . ایـن عـده از جـوانـان تـنـدرو و كـم مایه و پرمدعا صغرى و كبرى مى چیدند, و نـتیجه مى گرفتند كه : (ما طرفدار آیة اللّه خمینى هستیم و با دستگاه جبار شاه سر ستیزداریم , مبارزه با گریه منافات دارد, تاریخ گفتن و گریه كردن حالت انحرافى دارد, وباعث مى شود كه مبارزه از مسیرى كه دارد منحرف گردد). بـسـیـارى از علماى واقع بین و دلسوز در فكر چاره اندیشى بودند, ولى از سعى خـودنتیجه نمى گرفتند. منبرى هاى معتدل دل خون بودند كه عاقبت این كار بـه كـجامى كشد. مى شنیدیم كه پیوسته اینگونه وقایع در نجف اشرف به اطلاع امـام مـى رسـد, و ایشان را در جریان امر قرار مى دهند, و اعلام خطر مى كنند, و امام هم -چنانكه گفتیم - ناچار بودند تمام جهات را در نظر بگیرند, و از این رو وضع خاصى به وجود آمده بود.
نمونه اعلاى توجه امام خمینى به فرهنگ عاشورا
آقـاى حـاج سـیـد مـحـمـد كـوثـرى ذاكـر مـعـروف اهل بیت در قم , از سالها پـیش روضه خوان مخصوص امام بود, هم خودش و هم مرحوم پدرش آقاى سید عـلى اكبر كوثرى . پدر و پسر كه هردو از ذاكرین باسابقه قم بودند, آهنگى پرسوز داشـتـند وروضه باحالى مى خواندند. قبلا پدر روضه خوان خاص امام بود, و بعد هم پسر,یعنى آقاى سید محمد كوثرى این افتخار را داشت كه تا آخر حیات امام , حـتى درتهرا هم از این توفیق بهره مند بود. هرساله در ایام عاشورا همه مردم از تـلویزیون مى دیدند كه آقاى كوثرى در حسینیه جماران در مقابل امام ایستاده و روضه مى خواند, و امام چگونه دستمال سفید به دست گریه مى كنند. آقـاى كـوثـرى بـراى ایـنجانب نقل مى كرد - و لابد براى بسیارى دیگر هم نقل كرده است - مى گفت : (وقتى امام در نجف اشرف بودند, من سفرى براى زیارت به كربلارفتم . در كربلا عده اى از فضلاى شاگردان امام كه در قم با هم آشنایى داشـتـیـم مـرادیـدند و گفتند, آقاى كوثرى , به داد امام برس چیست ؟ گفتند:مى دانى كه آقاى حاج آقا مصطفى فرزند دانشمند امام به طرز مـرمـوزى جان داده است . كسى گریه امام را در مرگ او ندیده است . یكى دوبار كـه طـلاب در مـنـزل امـام یـادر سـر تـربـت حاج آقا مصطفى روضه ایشان را خـوانـده انـد, نـه تنها امام گریه نكرده ,بلكه طلاب را هم منع كرده و گفته اند بـروید مشغول كارتان شوید. و به خانم ,همسرشان نیز فقط گفته اند: (مصطفى از الـطـاف خفیه الهى بود. خدا او را از ماگرفت ). مى گفت : (آنها گفتند, شما زودتر به نجف بروید و خدمت امام برسید وطبق معمول كه اجازه مى گرفتید و در حـضـورشـان روضه مى خواندید, روضه اى بخوانید و اسم حاج آقا مصطفى را بـبـرید, بلكه بتوانید امام را در مصیبت فرزندشان بگریانید كه عقده ایشان خالى شـود, و خداى نكرده صدمه اى نبینند. مى گفتند,مرگ حاج آقا مصطفى حوزه نـجـف را عزادار كرده است , لابد ایران و قم نیزهمینطور است , ولى خود امام را كسى ندیده كه متاثر باشد و گریه كند. آقـاى كـوثـرى افـزود: وارد نجف شدم و پس از زیارت , خدمت امام رسیدیم , و بـعـداز تـسلیت و مختصر احوالپرسى عرض كردم اجازه مى دهید طبق معمولم درحضورتان روضه اى بخوانم ؟ فرمودند: بفرمایید پـس از مـقـدمه كوتاهى , هرچه راجع به حاج آقا مصطفى مى دانستم كه چقدر مـوردعـلاقـه امـام بود و شخصیتى ممتاز داشت , بیان كردم , و با تكیه به صوت گـفـتـم ,حـضـرت آیـت اللّه مصطفى , چه فرزندى , فرزند دانشمند لایقى ...
در تـمـام ایـن مدت , امام بدون تغییر حال گوش مى دادند و كوچك ترین اثرى بـراى گـریـسـتن در ایشان پیدا نشد. هرچه به این در و آن در زدم بلكه امام در مـرگ فـرزنـداشكى بریزند نتیجه نداشت . ناچار گریز زدم به كربلا و آمدن امام حـسـیـن -عـلـیـه السلام - به بالین حضرت على اكبر. همین كه گفتم , قربان غریبیت یا اباعبداللّه از جـیـب درآوردنـد وبـه قـدرى گـریـسـتند كه تا آن موقع كمتر دیده بودم . هنگامه اى شد, و از این طرف به فكر افتادم كه نكند حال امام دگرگون شود, و مـن از كارم پشیمان شوم . ناچارروضه را طول ندادم و ختم كردم . گریه امام را در ذكـر مـصـیبت امام حسین -علیه السلام - و شهداى كربلا دیده بودم , اما نه آنطور كه آن روز دیدم . نمونه دیگر یـكـى از نـزدیـكـان امـام خـمـیـنـى كه در پاریس در خدمت امام بوده و تمام لحظه هاى شبانه روز معظم له را زیرنظر داشته , نقل مى كرد كه وقتى در پاریس بودیم من مراقب بودم , هربار كه اخبار تلفنى را به امام مى دادند, و مى گفتند در تـهران و فلان شهر چه شده , مردم را كشته اند, به فلان جا حمله كرده اند, كجا را گـرفـتـه انـد, عـده اى رابازداشت كرده اند, مسجد كرمان را سوزانده اند, به قم حـمـله كرده اند, و طلاب رادستگیر كرده و به زندان انداخته , یا انقلابیون را در زنـدان به سختى شكنجه داده اند,و از این قبیل اخبار وحشتناك , هربار حاضران بـه سختى مى گریستند, ولى امام فقطگوش مى دادند و چنانكه شان یك رهبر انـقـلابى است , صبر انقلابى مى نمودند. اماهمین كه یكى از حاضران به مناسبت ماه محرم شروع به خواندن روضه مى كرد, امام آنا چنان منقلب مى شدند و شروع بـه گـریستن مى نمودند كه مى دیدیم اشك مهلت نمى دهد. از هردو چشم امام چنان اشك مى ریخت كه پهناى صورتشان رامى گرفت . و در یك كلام به پهناى صورتشان اشك مى ریختند. راسـتـى ایـن چـه حـالتى بود كه در امام مى دیدیم و مى دیدند؟ این حالت ما را بـه یـادجـد بـزرگـوارشـان حضرت امیرالمؤمنین - علیه السلام - مى اندازد كه شاعرمى گوید: هو البكاء فى المحراب لیلا هو الضحاك اذا اشتد الظراب یـعـنـى : عـلـى - عـلـیـه السلام - داراى دو جنبه متضاد بود: شبانه در محراب صداى گریه اش بلند است , ولى در میدان جنگ لبخند بر لب داشت.