معرفی شهدای غیرهاشمی كربلا از صحابی پیامبر، موالی، رهیافتگان و یاران امام
در كربلا و روز عاشورا غیر از شهادت افرادی از خانواده حسین بن علی علیهالسلام كه هاشمی بودند و شامل بودند از
الف) برادران امام حسین علیهالسلام:
1-عبدالله 2- جعفر 3-عثمان 4- عباس از امالبنین
1- محمد 2- ابوبكر 3- ابراهیم از دیگر زنان علی بن ابیطالب علیهالسلام
1- عبیدالله 2- عباس اصغر 3- محمد بن اوسط 4- عون 5- عتیق 6- جعفرالاصفر 7- یحیی منسوب به علی بن ابیطالب علیهالسلام
ب) فرزندان حسن بن علی علیهالسلام:
1- احمد بن حسن 2- عبدالله اكبر 3- عمر 4- عبدالله (صغره – قاسم)
3- فرزندان حسین بن علی علیهالسلام (1- علیاكبر 2- علیاوسط 3- علیاصغر)
4-
خاندان عقیل (1- جعفر بن عقیل 2- عبدالله بن مسلم بن عقیل 3- عبیدالله بن
عقیل 4- محمد بن ابیسعید بن عقیل 5- محمد بن مسلم بن عقیل همچنین یاران و
انصاری كه در كربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند.
یاران و انصار حسین
بن علی علیهالسلام حماسهآفرینانی بودند كه در روز عاشورا به فیض شهادت
نائل آمدند و نام خود را در تاریخ ماندگار كردند. درباره تعداد افرادی كه
در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسیدند ارقام متفاوتی نقل شده است. رقم
مشهور همان 72 تن است. اما رقمهایی چون 82، 87، 100، 145 نفر و... هم نقل
شده است. این متن به معرفی برخی از افراد غیرهاشمی از میان صحابی پیامبر،
موالی، رهیافتگان و یاران خود امام حسین علیهالسلام بر اساس حروف الفبا
میپردازد.
1- اسلم بن عمرو تركی
در تاریخ
طبری و زیارت ناحیه از وی به نام سلیمان یاد شده و در رجال شیخ طوسی به نام
سلیم مولی الحسین آمده است. اسلم از غلامان امام حسین علیهالسلام بود و
پدرش ترك بود و از موالی (اسیرانی كه بعداً مسلمان و آزاد شده بودند و
غیرعرب بودند) به شمار میآمد. مقتلنویسان با اوصافی چون قاری قرآن و آشنا
به كتابت عربیت از او یاد كردهاند. اسلم همراه امام حسین علیهالسلام به
كربلا آمد. در روز عاشورا به مصاف دشمن رفت و این رجز را خواند:
امیری حسین و نعم الامیر. سرور فؤاد البشیر النذیر.
امیرم حسین است و چه خوب سالاری است. او مایه شادمانی قلب رسول خداست.
او
به خوبی جنگید و بر اثر جراحات فراوان به زمین افتاد. امام حسین
علیهالسلام به بالین او آمد و دید كه اسلم هنوز رمقی دارد و به وی اشاره
میكند؛ در آن حال امام اسلم را در آغوش گرفت و صورت خود را به صورت او
گذارد. اسلم از این مهر به وجد آمد و تبسمی كرد و گفت: كیست مثل من در حالی
كه پسر رسول خدا، صورت به صورتم گذارده است! و آنگاه جان به جانان تسلیم
كرد.
2- انس بن حارث بن نبیه بن كاهل بن عمرو كاهلی اسدی
در
برخی منابع نام وی مالك بن انس آمده است. انس اهل كوفه بود. منابع او را
در شمار اصحاب پیامبر و اصحاب امام حسین علیهالسلام ذكر كردهاند كه همراه
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا به شهادت میرسد. انس چون از ورود
امام حسین علیهالسلام به سرزمین عراق آگاهی یافت و در كوفه اقامت داشت خود
را شبانه به كربلا رساند و دركنار امام قرار گرفت و این حدیث را از پیامبر
نقل كرده است كه پیامبر فرمود: «همانا این فرزندم حسین در سرزمین كربلا
كشته میشود. هر كه در آن روز حاضر بود او را یاری كند.» از انس به عنوان
شیخ كبیر (پیری كهنسال) یاد شده است و چون صحابی بود از موقعیت اجتماعی
ویژهای برخوردار بود. روز عاشورا انس از امام حسین علیهالسلام اجازه
خواست به میدان برود و حضرت به او اجازه داد. وی به میدان رفت و رجز خواند و
جنگید تا به شهادت رسید.
3- اموهب بنت عبد
اموهب
دختر عبد، از طایفه بنینمر بن قاسط و همسر عبدا... بن عمیر كلبی بود. چون
شوهرش عبدالله بن عمیر كلبی آهنگ یاری امام حسین علیهالسلام كرد او را از
این امر آگاه ساخت و ام وهب گفت: «به حق رسیدهای و خداوند راهنمایت باشد
نیت خود را عملی كن و مرا به همراه خودت ببر.»
آنگاه عبدالله با ام وهب
از كوفه خارج شدند تا به خدمت امام حسین رسیدند. روز عاشورا وقتی شوهر
اموهب به میدان رفت و دو نفر از سپاهیان عمر بن سعد را كشت او میله بزرگی
به دست گرفت و نزد شوهرش آمد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت! در راه این
خاندان پاك جهاد كن.» عبدالله از وی خواست كه نزد زنان برگردد.» اما پاسخ
شنید: «من هرگز دست از تو برنمیدارم تا همراه تو كشته شوم.» در این هنگام
امام او را بانگ زد و فرمود: «خدا به شما از طرف خاندان پیامبر پاداش نیكو
دهد نزد زنان بازگرد، زیرا جهاد بر زنان واجب نیست.» اموهب فرمان امام را
پذیرفت و برگشت و آنگاه كه عبدالله به شهادت رسید اموهب بر بالین وی حاضر
شد و خاك از صورت او پاك كرد و میگفت: «بهشت گوارایت باد!» در این میان
شمر به یكی از غلامان خود به نام رستم فرمان داد كه این بانوی فداكار را
بكشد و بدین گونه اموهب در كنار همسر خود به فیض شهادت نایل آمد.
4- بریر بن خضیر همدانی
نام
او و نام پدرش در برخی منابع بدیر بن حضیر یا بریر بن حصین آمده است. وی
را اهل كوفه و در شمار تابعین و اصحاب امیرالمومنین دانستهاند. مورخان او
را با اوصافی چون سرور و سالار قاریان و از مشایخ قرائت در مسجد كوفه
ستودهاند. بریر در میان قبیله همدانی ارزش و منزلتی داشت و در كوفه مشهور و
مورد احترام بود. وی بسیار كوشید كه عمر بن سعد را از همدلی با حكومت اموی
باز دارد، ولی موفق نشد. روز عاشورا به میدان جنگ رفت و یزید بن معقل او
را به مبارزه طلبید. بریر او را به مباهله دعوت كرد بنا به اینكه خداوند
دروغگو را لعنت كند و آنكه بر باطل است كشته شود. یزید بن معقل پذیرفت. آن
دو نخست به مباهله برخاستند و سپس به مقابله یكدیگر شتافتند و هر یك
ضربهای به دیگری زدند. یزید بن معقل ضربهای سبك بر بریر بن خضیر همدانی
زد كه به او آسیبی نرسید اما بریر ضربتی كوبنده به یزید زد، به گونهای كه
كلاه خود او را شكافت و به مغزش رسید و یزید از پای درآمد. در این هنگام
كعب بن جابر ازدی از سپاه دشمن به بریر حمله برد و او را به شهادت رساند.
5- بشیر بن عمرو حضرمی
نام
او در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه، بشر بن عمر آمده است و علامه سید محسن
امین از وی به نام بشر بن عبدالله حضرمی یاد كرده است در معجم رجال حدیث
نیز با دو عنوان بشر و بشیر آمده است. بشیر تا پیش از پیكار بنیهاشم باقی
مانده بود. وی از تابعین به شمار میرفت و پیش از وقوع جنگ به كربلا آمد.
در روز عاشورا وقتی به او خبر دادند كه فرزندت در مرزهای ری اسیر شده است
گفت: «خودم و او را به حساب خدا میگذارم». امام حسین علیهالسلام چون چنین
دید فرمود: « خدا ترا بیامرزد من بیعتم را از تو برداشتم برو و در آزادی
فرزندت تلاش كن». ولی او در پاسخ گفت: درندگان مرا زنده زنده بخورند اگر از
تو جدا شوم! امام فرمود: پس این لباس را به پسرت محمد بده تا برای آزادی
برادرش استفاده كند». آنگاه امام علیهالسلام پنج تكه لباس را كه یك هزار
دنیا ارزش داشت به او داد. بشیر بن عمرو حضرمی در حمله نخست به شهادت رسید.
6- جابر بن حارث سلمانی مزحجی مرادی كوفی
طبری
با همین نام و شیخ طوسی با نام جناده بن الحرث سلمانی از او یاد كرده است.
البته با نامهای دیگر مثل حیان، حباب و حسان هم از او یاد شده است. جابر
از اصحاب علی علیهالسلام و از شخصیتهای بارز شیعه در كوفه بود. در نهضت
مسلم بن عقیل شركت داشت. وی بعد از شهادت مسلم به همراه جماعتی از كوفه به
سوی امام حسین علیهالسلام حركت كرد و پیش از رسیدن امام به كربلا با وی
ملاقات كرد. حر بن یزید میخواست مانع پیوستن آنها به امام شود ولی موفق
نشد.
7- جناده بن كعب حارث انصاری
ابن
شهرآشوب، خوارزمی و مجلسی از وی یاد كردهاند. جناده، خود و خانوادهاش
همراه امام حسین علیهالسلام از مكه به كربلا آمدند. جناده در روز عاشورا و
در حمله نخست شانزده نفر از دشمنان را به هلاكت رساند و سپس خود به شهادت
رسید. گویند او چون به دشمن حمله برد این رجز را خواند:
انا جناده انا ابی الحارث
لست بخور ار و لا بناكث
عن بیعتی حتی یقوم وارثی
من فوق شلوفی الصعید ماكث
من
جنادهام؛ فرزند حارثم، من ناتوان و پیمانشكن نیستم. بر بیعت خویش
پایبندم تا وارثانم به آن ایستادگی كنند، بر بلندای پیكرم كه در خاك جای
میگیرد.
8- جون بن حوی
نام او در زیارت
رجبیه آمده و در زیارت ناحیه از او به نام جون بن حوی، مولی ابیذر الغفاری
یاد شده است. طبری نام جون را حوی و ابن شهرآشوب جوین بن ابی مالك مولی
ابیذر الغفاری ضبط كرده است. شیخ طوسی در كتاب رجالش از وی یاد كرده است
ولی تصریحی به شهادت او ندارد. جون، غلام سیاه ابوذر پس از فوت ابوذر به
اهل بیت پیامبر پیوست. نخست با امام حسن علیهالسلام و بعد با امام حسین
علیهالسلام بود و از مدینه تا مكه و از آنجا تا كربلا امام را همراهی كرد و
روز عاشورا از امام اجازه رفتن به میدان طلبید. حضرت فرمود: « تو آزادی» و
به او رخصت داد تا برود. جون خود را به دست و پای حضرت افكند و گفت: «من
هنگام شادی و راحت همراه شما بودم و در سختی شما را تنها بگذارم؟! گر چه
بویم نامطبوع و نسبم پست و چهرهام سیاه است ولی میخواهم به بهشت روم تا
بویم خوش و نسبم شریف و رنگم سفید گردد. نه به خدا قسم از شما جدا نمیشوم
تا خون سیاهم با خون شما آمیخته شود!» امام حسین علیهالسلام به او اجازه
داد و به میدان رفت و پس از نبرد به شهادت رسید. امام خود را به بالین او
رسانید و فرمود: «خدایا رویش را سفید و بویش را معطر گردان و او را با
نیكان محشور فرما و رابطه او را با محمد و آل محمد برقرار كن». از امام
سجاد علیهالسلام روایت شده كه چون بنی اسد آمدند اجساد را دفن كنند از جسد
«جون» بوی مشك میوزید.
9- حبیب بن مظاهر اسدی
بنا
به گفته ابنكلبی وی صحابی پیامبر بود كه در كوفه ساكن شده بود. همچنین از
اصحاب امیرالمومنین علی علیهالسلام و عضو گروه شرطهالخمیس به شمار
میآمد و در همه جنگهای آن حضرت (جمل، صفین، نهروان) حضور یافته بود و از
خواص و حاملان علوم آن حضرت به شمار میرفت. وی همانند برخی كوفیان برای
امام حسین علیهالسلام نامه نوشته و مردم را در نهضت مسلم بن عقیل به بیعت
با مسلم فراخوانده بود. هنگامی كه امام حسین علیهالسلام به كربلا رسید
حبیب به اتفاق مسلم بن عوسجه مخفیانه خود را به حضرت رساند. حبیب چون كمی
یاران امام در كربلا را در برابر فراوانی سپاه دشمن دید. از آن حضرت
درخواست كرد تا خود نزد قبیله بنیاسد رفته از ایشان برای یاری امام كمك
جوید. حضرت به او اجازه داد. حبیب نزد قوم بنیاسد رفت و با ایشان سخن گفت:
برخی برای حضور، اظهار تمایل كردند كه با خبرچینی گروهی، تعداد بسیاری از
سپاه ابن سعد در محل قبیلهها حاضر شده، با درگیری از حركت آن جمع اندك
ممانعت كردند. در آن حال، حبیب تنها به خیمه امام برگشت و ماجرا را برای
حضرت بیان كرد. در روز عاشورا، حبیب فرمانده میسره (جناح چپ) سپاه بود چون
دوست دیرین حبیب، مسلم بن عوسجه، به زمین افتاد، حبیب همراه امام به بالین
مسلم رفت و به او گفت: مسلم! افتادنت بر من سنگین است، مژده باد تو را
بهشت! مسلم در حالی كه به امام اشاره میكرد گفت: خدا تو را رحمت كند. به
تو سفارش میكنم كه در كنارش جان دهی. حبیب در پاسخ گفت: به خدای كعبه،
چنین خواهم كرد. امام حسین علیهالسلام چون برای ادای نماز ظهر از دشمن
مهلت خواست، حصین گفت: نماز از تو پذیرفته نمیشود! حبیب در پاسخ این
گستاخی لب به سخن گشود و بانگ زد: ای چهارپا! نماز از تو پذیرفته میشود و
از آلرسول پذیرفته میشود؟ در آن حال، حصین به حبیب حمله كرد و او نیز به
حصین حمله برد و ضربهای به صورت اسب او زد و حصین را بر زمین افكند. یاران
آن ستمپیشه، برای نجات او از معركه مداخله كردند و حبیب نیز با دلیری،
بسیاری را كشت. در آن حال، بدیل بن صریم با شمشیر ضربهای به حبیب زد و
دیگری با سرنیزه بدو حمله برد و او را به زمین انداخت. حبیب چون میخواست
برخیزد، حصین شمشیری بر سر او زد و او را به شهادت رساند. برخی بدیل بن
صریم را قاتل حبیب میشمارند. كشته شدن حبیب، امام حسین علیهالسلام را
بسیار متاسف ساخت، زیرا او در نزد امام منزلتی والا داشت. آن حضرت فرمود:
«خودم و یاران مدافعم را به حساب خدا میگذارم.»
حبیب هنگام شهادت 75 سال داشت.
10- حجاج بن مسروق جعفی
طبری
و خوارزمی و ابن شهرآشوب از او یاد كردهاند و نامش در زیارت ناحیه آمده
است. در كتاب رجال شیخ طوسی نیز از وی به عنوان حجاج بن مرزوق یاد شده است.
حجاج اهل كوفه و از شیعیان و اصحاب امیرالمومنین علی علیهالسلام بود.
وقتی امام حسین علیهالسلام از مدینه به مكه رهسپار شد او به منظور ملاقات
با امام حسین علیهالسلام از كوفه به مكه رفت و از آنجا تا كربلا ملازم
امام بود و موذن آن حضرت گردید و هنگامی كه كاروان حسین علیهالسلام با
سپاه حر برخورد كرد به امر امام، اذان ظهر گفت: همچنین وی و یزید بن مغفل،
قاصد امام به سوی عبیدالله بن حر جعفی بودند. روز عاشورا حجاج بن مسروق از
امام اجازه میدان گرفت و به مصاف دشمن رفت و رجزی خواند و جنگید. او در
حالی كه غرقه در خون بود، نزد امام حسین علیهالسلام برگشت و چنین گفت:
فدتك نفسیهادیا مهدیا
الیوم ألقی جدك النبیا
ثم اباك ذا الندی علیا
ذاك الذی نعرفه الوصیا
جانم
را فدایت كردم ای هدایتیافته هدایتگر، امروز جدت پیامبر را دیدار میكنم.
پس پدرت علی را میبینم، همو كه وصی پیامبر میشناسمش.
حضرت به او فرمود: من هم پشت سر تو به ملاقات جد و پدرم نایل خواهم شد. حجاج مجدداً به میدان رفت و جنگید و به شهادت رسید.
11- حر بن یزید ریاحی یربوعی تمیمی
در
زیارت رجبیه نام او ذكر شده است. حر از چهرههای شاخص و از روسای شهر كوفه
بود كه از سوی عبیدالله ابن زیاد ماموریت یافت تا با هزار نفر جنگجو به
مصاف امام حسین علیهالسلام برود تا راه بر امام حسین ببندد. در كربلا امیر
لشكر امویان و فرماندهی قبیلههای تمیم و همدان را به عهده داشت. حر و
سپاهیانش نزدیك كوه ذوحسم با امام حسین علیهالسلام روبرو شد. حضرت نیز
دستور داد تا حر و نیروها و مركبهایشان را سیراب سازند. پس از برگزاری
نماز ظهر و عصر، امام درباره دعوت مردم كوفه مطالبی را برای حر بیان فرمود و
حر ضمن اعلام بیخبری از دعوت مردم، از تصمیم خود در جدا نشدن از امام و
تسلیم آن حضرت به ابنزیاد، سخن گفت و مانع حركت امام به سمت مدینه شد و
صحنه را به كشمكش كشاند تا آنكه قرار شد مسیری غیر از كوفه و مدینه
انتخاب شود و حر با ارسال نامه به ابنزیاد، منتظر پاسخ گردید. در منزلگاه
«عزیبالهجانات» چهار نفر از مردم كوفه به قصد پیوستن به امام خود را به آن
حضرت رساندند و در این حال، حر تصمیم به دستگیری آنان گرفت كه امام به
دفاع برخاست و فرمود:
من مانند خود از ایشان دفاع میكنم، زیرا اینان یاران من هستند و تو قول دادی تا پیش از رسیدن پاسخ ابنزیاد، متعرض ما نشوی.
حر
نیز عقبنشینی كرد. وقتی امام از منطقه قصر بنیمقاتل كوچ كرد و به نینوا
رسید، پیكی از سوی ابنزیاد نزد حر آمد و نامهای به او داد. در آن نامه
ابنزیاد از حر خواسته بود كه از حركت امام ممانعت نماید و منتظر دستور
بعدی باشد.
حر بن یزید نیز دستور ابنزیاد را اجرا كرد تا آنكه ابنسعد
سپاه كوفه را به كربلا آورد. روز عاشورا چون كوفیان عزم جنگ كردند حر از
ابنسعد پرسید كه آیا تصمیم به جنگ داری؟ ابنسعد نیز عزم خود برای جنگ
بیان كرد. در این هنگام پیش از آنكه جنگ آغاز شود در اثر یك تحول درونی حر
خود را آماده پیوستن به امام كرد. مهاجر بن اوس كه حالت حر او را به شك
انداخته بود به حر گفت: به خدا هرگز تو را در جایی با این وضعی كه الان
میبینم، مشاهده نكردهام، آیا میخواهی حمله كنی؟ اگر به من گفته میشد كه
شجاعترین مرد اهالی كوفه كیست، غیر از شما كسی را نمیگفتم. حالا این چه
حالی است كه در شما میبینم؟ حر گفت: به خدا قسم من خودم را بین بهشت و
جهنم مخیر میبینم. والله چیزی را به جای بهشت برنمیگزینم، حتی اگر قطعه
قطعه گردیده و آتش زده شوم.
حر سپس اسبش را هی كرد و به حسین
علیهالسلام ملحق شد. او چون به خیمه امام نزدیك شد، به نشانه ترك جنگ،
سپرش را وارونه كرد و نشان داد كه برای طلب امان آمده است و آنقدر نزدیك
شد كه همگان او را شناختند و به امام سلام كرد و گفت: فدایت شوم ای پسر
رسول خدا، من همانم كه از مراجعت تو جلوگیری كردم و دست از تو برنداشتم و
در اینجا زندانیات كردم. قسم به خدای یكتا! گمان نمیكردم كه اینها
پیشنهاد تو را اصلاً نخواهند پذیرفت و فكر نمیكردم كه كار را در رابطه با
تو به اینجا بكشانند... حالا با توبه از گذشته، پیش تو آمدم و میخواهم با
تو همدردی كنم تا پیش تو بمیرم. آیا میتوانم توبه كنم؟ آیا توبهام
پذیرفته میشود؟ امام فرمود: «آری، خدا توبهات را میپذیرد و تو را
میبخشد.»
ابناعثم میگوید: چون حر نزد امام حسین علیهالسلام آمد گفت:
یا ابن رسولالله! اولكسی كه به جنگ تو آمد، من بودم. این ساعت به خدمت
تو شتافتم تا اولكسی كه در ركاب تو كشته شود من باشم، تا در روز قیامت جد
تو مرا شفاعت كند. امام فرمود: آنچه مصلحت میدانی بكن. سپس حر به میدان
رفت و با كوفیان سخن گفت. دشمن به او حمله برد و تیرهای بسیاری به سویش
پرتاب كرد. مورخان مدعیاند كه اولكسی كه به میدان رفت و با این قوم جنگ
كرد حر بود. او رجز میخواند و با ایشان جنگ میكرد و پیدر پی حمله میبرد
تا آنكه اسب او را پی كردند. اسب بیفتاد و وی پیاده بماند. او حمله را
ادامه داد و بر ایشان حمله میكرد و شمشیر میزد و مردانه میكوشید تا چند
نفر از ایشان را بینداخت. عاقبت بهشدت زخمی شد. وی را نزد امام حسین
علیهالسلام آوردند در حالی كه او را رمقی نمانده بود. آن حضرت به دست
مبارك، گرد از روی او سترد و فرمود: مادر، تو را نه بهغلط «حر» نام كرده
است. در این جهان نام تو «حر» بود و در آن جهان از آتش دوزخ «حر» خواهد
بود. حر این بشارت را شنید و جان سپرد. در برخی منابع آمده است كه فرزند حر
(علی) و برادرش مصعب بن یزید و غلامش (عروه) نیز به سپاه امام حسین
علیهالسلام پیوستند.
12- حلاس بن عمرو راسبی
در
كتاب رجال شیخ طوسی با نام حلاش از او یاد شده. البته اشارهای به شهادت
وی نشده است. در زیارت رجبیه نام او حلاس آمده است. حلاس اهل كوفه و در
شمار اصحاب امام علی علیهالسلام و رئیس ماموران نظامی (شرطه الخمیس) آن
حضرت بود. وی و برادرش نعمان از سپاهیان عمر بن سعد بودند و چون عمر بن سعد
شروط و پیشنهادات امام حسین علیهالسلام را رد كرد شبانه به اردوگاه امام
حسین علیهالسلام پیوستند و روز عاشورا همراه آن حضرت بودند تا به شهادت
رسیدند.
13- حنظله بن اسعد شبامی
طبری،
خوارزمی و شیخ طوسی از وی یاد كردهاند. حنظله اهل كوفه و از شخصیتهای
بزرگ شیعه، سخنور، دلیر و قاری قرآن بود. چون امام حسین علیهالسلام به
كربلا رسید حنظله به آن حضرت پیوست و پیش از شروع جنگ، امام او را همراه
نامهای نزد عمر بن سعد فرستاد. روز عاشورا از امام اجازه خواست به میدان
برود. او نخست به نصیحت و موعظه سپاه عمر بن سعد پرداخت. آنگاه با شمشیر
آخته بر آنها حمله كرد تا به شهادت رسید. شبامی شاخهای از قبیله همدان
بود.
14- زاهر، مولا عمرو بن حمق خزاعی
در
زیارت ناحیه و زیارت رجبیه از وی یاد شده و شیخ طوسی در كتاب رجال خود او
را از یاران امام حسین علیهالسلام شمرده است. زاهر از شخصیتهای كوفه از
اهالی قبیله كنده بود. وی مردی سالخورده بود. وی دلیری آزموده و در شجاعت
شهرت داشت و به دوستی اهل بیت معروف بود. در سال 60 هجری به حج رفت و در
مكه به امام حسین علیهالسلام پیوست و با او به كربلا رفت و در حمله اول در
روز عاشورا به شهادت رسید.
15- زهیر بن قین بجلی
در
زیارت ناحیه مقدسه با احترام و تحلیل ویژه از وی یاد شده است. در زیارت
رجبیه نیز نامش آمده است. او مردی دلیر در میان قوم خویش بسیار والامرتبه
بود و در كوفه اقامت داشت. او در سال 60 به همراه خانواده خویش به حج رفت و
در بازگشت او بهگونهای حركت میكرد كه با كاروان امام تلاقی نكند تا
آنكه در مسیر كوفه با هم وارد منزلگاهی شدند و زهیر بهناچار در گوشهای از
كاروانسرا خیمه خود را افراشت. در آن مكان، امام فردی را نزد زهیر فرستاد
تا او را برای ملاقات دعوت كند. زهیر از این دعوت ناخرسند شد، اما دلهم،
همسر زهیر، او را تشویق كرد و آنگاه زهیر به خیمه امام آمد و پس از بازگشت
با چهرهای فراخ و گشاده خانواده خود را آزاد گذاشت تا به وطن برگردند و
خود به یاران امام حسین علیهالسلام پیوست. وقتی حر راه را بر امام حسین
علیهالسلام بست امام برای اصحاب سخنانی ایراد كرد و فرجام این سفر را بر
همگان بیان داشت. زهیر پس از سخنان حضرت در جمع سایر اصحاب گفت: ای پسر
رسول خدا! سخنت را شنیدیم. به خدا سوگند اگر به فرض، زندگی دنیای ما ابدی و
همیشگی بود و كمك به تو مستلزم جدایی از آن بود، همراهی با تو را بر زندگی
دائمی دنیوی ترجیح میدادیم.
امام پس از سخنان زهیر، برایش دعا كرد. با
رسیدن پیك ابنزیاد و افزایش محدودیت توسط حر، زهیر از امام درخواست جنگ
با نیروهای حر را كرد و گفت: بگذار با این قوم جنگ كنیم كه ما را با این
قوم جنگ كردن، آسانتر از آن باشد كه با لشكری كه بعد از این آید. حضرت این
درخواست را نپذیرفت و فرمود: من جنگ را شروع نمیكنم. اگر آنها آغاز كردند
آنگاه به دفع ایشان برمیخیزیم. عصر روز تاسوعا چون دشمن آماده جنگ گردید،
زهیر و حبیب با دشمن سخن گفتند و آنان را نصیحت كردند. زهیر پس از سخن
گفتن حبیب با عزره بن قیس رو به عزره كرد و او را از یاری گمراهانی كه به
كشتن نفوس پاك رو آوردهاند، بر حذر داشت. عزره با تعجب از موضع حمایتی
زهیر از امام حسین علیهالسلام پرسید: زهیر! تو در نزد ما جزو پیروان اهل
بیت نبودهای، تو عثمانی بودی (اشاره به این نكته كه او پیرو عثمان بن عفان
بوده است.) زهیر در پاسخ گفت: مگر نه این است كه شما با موضعگیری فعلیام
فهمیدی كه من از پیروان اهل بیت هستم. به خدا سوگند! من هرگز برای حسین
نامه ننوشتهام و هیچگاه فرستادهای را به سوی او نفرستادهام و به او وعده
یاری ندادهام، ولی شما نامه نوشتید. اما مسیر راه، من و او را به هم
رسانیده است. وقتی حسین علیهالسلام را دیدم به یاد رسول خدا و موقعیت حسین
علیهالسلام نزد او افتادم و فهمیدم او به طرف دشمنانش یعنی شماها میآید.
لذا عاقلانه دیدم كه او را یاری كنم و در حزب او باشم و جانم را پای جان
او قرار دهم تا بدینوسیله حق خدا و رسولش را كه شما ضایع كردهاید مراعات
كرده باشم.
در شب عاشورا چون امام بیعت را برداشت و از یاران خواست كه
سرزمین كربلا را ترك كنند زهیر پس از مردان بنیهاشم و برخی از اصحاب لب به
سخن گشود و گفت: به خدا سوگند! دوست دارم كه كشته میشدم و سپس زنده
میگشتم و هزار بار این جریان تكرار میشد و این همه كشته شدن، مرگ را از
تو و جوانانت دفع میكرد. در زیارت ناحیه نیز از این سخن زهیر یاد شده است.
وقتی كه امام اجازه بازگشت به آنان داد، او به امام گفت: هرگز از تو جدا
نمیشوم. آیا فرزند رسول الله را در حالی كه میان دشمن قرار گرفته رها كنم؟
خدا هرگز مرا در چنین روزی نبیند.
روز عاشورا، امام حسین علیهالسلام
به صفآرایی یارانش پرداخت و زهیر را بر میمنه سپاه (جناح راست) گمارد.
زهیر در یك اقدام زیبا به میدان آمد و به نصیحت كوفیان پرداخت. او سخنانش
را با این كلام ادامه داد: ما شما را به یاری خانواده رسول خدا و ترك كمك
به طاغی زمان و ابنزیاد دعوت میكنیم، زیرا از اینان جز بدی عاید شما
نمیشود. زهیر به افشای زشتی رفتار امویان و یزید و ابن زیاد پرداخت، اما
دشمن بر كشتن امام پای فشردند و شمر نیز تیری به سمت او پرتاب كرد. زهیر به
ارشاد آنان ادامه داد تا آن كه فردی از سوی امام آمد و به زهیر گفت: «
زهیر! همانا امام تو را میخواهد و میگوید: به جانم سوگند! مانند مومن آل
فرعون برای آنها خیرخواهی كردی و حق را به آنان رساندی. آنگاه زهیر از
میدان بازگشت. وقتی شمر و یارانش برای آتش زدن خیمهها یورش بردند زهیر با
ده نفر از یاران خود آنان را از خیمه عقب راندند. زهیر همراه حر به میدان
رفت و هر دو به دشمن تاختند تا آن كه حر به شهادت رسید. او پس از نماز خوف،
مجدداً به میدان آمد و نبرد سختی كرد این رجز را خواند:
انا زهیر و انا ابن القین
أذودهم بالیسف عن حسین
من زهیرم، من زاده قینم و با شمشیر آنان را از حسین دور میرانم.
زهیر، به دست كشیر بن عبدالله و مهاجرین اوس به شهادت رسید. امام بالای سرش آمد و او را دعا كرد و قاتلانش را نفرین نمود.
16- سالم بن عمرو
وی
از شیعیان كوفه از موالی بنوالمدینه شاخهای از كلب بن بره و فردی شجاع و
دلاور بود و در نهضت مسلم بن عقیل شركت داشت و پس از شهادت حضرت مسلم
دستگیر شد، اما از چنگ دشمن گریخت و پنهان شد و چون شنید امام حسین
علیهالسلام به كربلا رسیده است خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا به
شهادت رسید. نام او در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است.
17- سعید بن عبدالله حنفی
طبری،
خوارزمی، ابن شهر آشوب و ابن طاووس از وی یاد كردهاند، همچنین نامش در
زیارت رجبیه آمده است. در زیارت ناحیه مقدسه نیز با نام سعد از او یاد شده
است. سعید از چهرههای سرشناس شیعه در كوفه و مردی شجاع و عابد بود. وقتی
كه خبر مرگ معاویه به كوفه رسید و شیعیان اجتماع كردند و به امام حسین
علیهالسلام نامه نوشتند، سعید پیك كوفیان و حامل نامه آنان به آن حضرت
بود. شب عاشورا، چون امام حسین علیهالسلام در جمع یاران خود از ایشان بیعت
را برداشت و درخواست بازگشت همگان را كرد برخی از بنیهاشم و یاران لب به
سخن گشودند، سعید نیز خطاب به امام چنین گفت: به خدا دست از شما
برنمیداریم و از شما جدا نمیشویم تا وفاداری خویش را به محمد(ص) و فرزندش
به اثبات برسانیم. به خدا! اگر میدانستم كه كشته میشوم و سپس زنده
میشوم و زنده سوزانده میشوم و هفتاد بار به این صورت با من رفتار میشود،
هرگز از شما جدا نمیشدم تا در محضرت جان تسلیم كنم، پس چرا به یاری شما
نشتابم، در حالی كه یك بار كشته میشوم و بعد به كرامت ابدی میرسم.
روز
عاشورا چون امام حسین علیهالسلام نماز ظهر را به طریق نماز خوف ادا نمود و
جنگ شدت یافت و دشمن به آن حضرت نزدیك شد سعید جلو ایستاد و خود را سپر آن
حضرت كرد و هدف تیر دشمنان قرار داد. در این میان از چپ و راست به او تیر
میزدند و هر تیر كه میآمد از آن استقبال میكرد كه مبادا به امام اصابت
كند و آن قدر تیر به بدنش خورد از پای درآمد و به زمین افتاد. آنگاه عرض
كرد «یا ابن رسول الله آیا وفا كردم؟» حضرت فرمود: «آری تو پیش از من به
بهشت خواهی رفت.»
19و 18- سیف بن حارث بن سریع جابری و مالك بن عبد بن سریع
طبری
و خوارزمی از آنها یاد كردهاند. نام سیف برخی منابع شبیب بن حارث آمده
است. هر چند برخی شبیب را نام غلام آنها دانستهاند. این دو نفر كه از
جوانان جابری بودند روز عاشورا گریان نزد امام حسین علیهالسلام آمدند حضرت
دلیل گریهشان را پرسید گفتند: به خدا سوگند! به جان خود میگرییم. خدا
جانمان را فدایت كند. بلكه بر حال شما میگرییم كه در محاصره دشمن قرار
گرفتهاید و ما را توان چاره نیست! امام فرمود: برادرزادگانم! خداوند از
این علاقه و همدردیتان نسبت به من جزای خیر دهد، پاداشی همچون پاداش متقین.
آن
دو همراه هم و پس از شهادت حنظله آماده رزم شدند و به امام درود فرستادند.
امام نیز با باین این كلام كه «درود و رحمت و بركت حق بر شما باد» پاسخ آن
دو را داد. دو برادر جابری با هم جنگیدند و به فیض شهادت رسیدند، نام آن
دو در زیارتهای ناحیه و رجبیه آمده است. آنچه درباره این دو جوان از زخم
نیزه و شمشیر و قطعه قطعه شدن بدن دردناكتر بود غربت و مظلومیت امام
علیهالسلام بود كه با عجز آنان از چارهاندیشی همراه گردیده، زندگی بر
آنان به تنگ آمده، مرگ با عزت را بر آن ترجیح داده و به انتظار شهادت نشسته
بودند كه امام به آنها بشارت داد و تحقق پیدا كرد.
20- عابس بن ابیشبیب شاكری
طبری،
شیخ طوسی و خوارزمی از وی یاد كردهاند. در زیارت ناحیه و زیارت رجبیه نام
وی آمده است. عابس از رجال و روسای شیعه، دلاور، سخنور، عابد، شب زندهدار
و از بزرگترین انقلابیون پرشور و بااخلاص به شمار میآمد. مردی بیدار بود
و هنگامی كه مسلم بن عقیل نامه امام حسین علیهالسلام را برای مردم كوفه
خواند به پا خاست و اعلام وفاداری و حمایت كرده و گفت: «من از حال و دل
مردم خبر ندارم و تو را به حمایت آنان نفریبم، ولی به خدا سوگند ازضمیر
خویش بگویم كه اینك من آماده و منتظر فرمان شمایم». و چون مردم كوفه با
مسلم بن عقیل بیعت نمودند مسلم نامهای با مضمون آمادگی مردم و دعوت امام
حسین علیهالسلام به عراق برای آن حضرت نوشت و آن را توسط عابس به حضور
حضرت فرستاد. روز عاشورا پس از شهادت غلامش شوذب، نزد امام آمد و گفت: یا
ابا عبدالله! در روی زمین و در دور و نزدیك، كس عزیزتر و محبوبتر از شما
نزد من نیست. اگر میتوانستم با چیزی عزیزتر از جان و خونم، ستم و قتل را
از شما دور كنم، انجام میدادم. السلام علیك یا ابا عبدالله. در پیشگاه
خدا گواهی میدهم كه من در راه تو و در راه پدرت بودهام.
آنگاه عابس
قدمزنان به سوی دشمن شتافت. شجاعت او بهحدی بود كه هیچ كس از افراد دشمن
حاضر به جنگ تن به تن با او نبود. در آن حال، ابن سعد دستور داد تا عابس را
با سنگباران به زانو درآورند. دشمن از هر سو به عابس سنگ پرتاب كردند. او
نیز زره و كلاه خودش را انداخت و تنها با پیراهن به طرف سپاه ابنسعد حمله
برد و سرانجام به شهادت رسید و زیارت ناحیه و رجبیه به او سلام داده شده
است. شاكری منسوب به طایفه بنیشاكر از قبیله جذام هستند.
21- عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری خوزجی
طبری،
شیخ طوسی و ابنطاووس از وی یاد كردهاند. عبدالرحمن جزء صحابه پیامبر و
از یاران مخلص علی علیهالسلام بود و از آن حضرت ، قرآن آموخته بود. وقتی
امام علی علیهالسلام در رحبه مردم را سوگند داد تا هر كه سخن رسول خدا را
در روز غدیر خم شنید، بلند شود. عبدالرحمن به همراه چند صحابی دیگر بلند
شدند و چنین گفتند: گواهی میدهیم كه ما شنیدیم رسول خدا فرمود: «من كنت
مولا، فهذا علی مولاه». هر كه من مولای او هستم علی مولای اوست.
همچنین
از جمله كسانی بود كه در كوفه به نفع حسین بن علی از مردم بیعت گرفت او در
مكه به امام حسین علیهالسلام پیوست و از آنجا تا كربلا ملازم آن حضرت بود و
روز عاشورا در ركاب سیدالشهدا به شهادت رسید.
22- عبدالرحمن بن عزره بن حراق غفاری
طبری،
شیخ طوسی و خوارزمی از وی یاد كردهاند و در زیارت ناحیه و رجبیه از پدرش
با نام عروه یاد شده است. جدش حراق از یاران امیرالمومنین علی علیهالسلام
بود كه در جنگهای سهگانه آن حضرت (جمل، صفین، نهروان) شركت جست.
عبدالرحمن به همراه برادرش عبدالله كه هر دو از اشراف و بزرگان كوفه بودند
در كربلا به حضور امام حسین علیهالسلام رسیدند. او روز عاشورا به همراه
برادر و به هنگام سبقتگیری یاران برای رفتن به میدان نزد امام آمد. چنین
گفتند: یا ابا عبدالله! سلام بر تو. دشمن حلقه محاصره را تنگتر كرده تا
جایی كه ما را تا كنار شما عقب رانده است. دوست داریم پیش رویتان كشته شویم
و از شما محافظت كرده، دفاع كنیم.
امام فرمود: مرحبا به شما! نزدیك بیایید. آنها نزدیك حضرت رفتند و سپس نبرد را آغاز كردند. عبدالرحمن این رجز را به زبان داشت:
قد علمت حقا بنو غفار
و خندف بعد بنی نزار
لأضربن معشر الاشرار
بالمشریف الصارم البتار
به درستی بنیغفار و خندف و بنینزار میدانند كه گروه اشرار را با شمشیرهای تیز و بران میزنم.
عبدالرحمن و برادرش در حضور امام نبرد سختی كردند و به شهادت رسیدند. در زیارت ناحیه و رجبیه از او یاد شده است.
23- عبدالله بن عمیر كلبی
طبری،
خوارزمی و مجلسی از وی یاد كردهاند و نامش در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه
نیز آمده است. او مردی گندمگون، بلندقامت و دارای بازوانی ستبر و
شانههایی فراخ بود. عبدالله كه به پهوانی و دلیری و شرافت شهره بود در
كوفه سكونت داشت. او در نخلستان شهر، گروهی را دید كه آماده پیوستن به
امام بوند، چون از ماجرا آگاه شد چنین گفت: والله از قدیم به جنگ با اهل
شركت علاقه داشتم و به نظرم جنگ با دشمنان پسر دختر پیامبر، ثوابش كمتر از
ثواب جهاد با مشركان نباشد. این ماجرا را با همسر خود اموهب در میان گذاشت
و همسرش نیز او را تشویق نمود، از این رو به اتفاق همسرش اموهب شبانه
كوفه را ترك كرده و خود را به امام حسین(ع) رساندند. روز عاشورا چون عمر بن
سعد با پرتاب چند تیر جنگ را آغاز كرد دو نفر از سپاه ابن سعد به میدان
آمدند هماورد خواستند. حبیب و بریر از جا برخاستند؛ اما امام ممانعت كرد تا
آنكه عبدالله بن عمیر برخاست و از حضرت اجازه خواست. امام حسین
علیهالسلام چون قامت او را دید اجازه فرمود. ابن عمیر به مصاف آن دو رفت و
هر دو را كشت و در حالی كه انگشتان دست چپش قطع شده بود نزد امام بازگشت.
عبدالله در جناح چپ امام شمشیر میزد و سرانجام به دست هانی بن ثبیت حضرمی و
بكیر بن حی تمیمی شهید شد.
24- عمرو بن جناده بن حارث انصاری
ابن
شهرآشوب، خوارزمی و مجلسی از وی یاد كردهاند. به شهادت برخی از منابع او
همراه پدرش جناده بن حارث انصاری در كربلا به شهادت میرسند. وی پس از
شهادت پدرش رجز خوانده به دشمن حمله برد و سرانجام به شهادت رسید. عمرو بن
جناده همان جوانی است كه ارباب مقاتل آوردهاند: «شاب قتل ابوه فی المعركه»
جوانی كه پدرش در معركه شهید شده بود. روز عاشورا مادرش به او دستور داد
كه پیش برود و به كارزار بپردازد. همین كه امام مشاهده كرد كه این جوان
آهنگ رفتن به میدان دارد فرمود: «این جوانی است كه پدرش شهید شده است و
شاید مادرش راضی نباشد كه به میدان رود.» جوان گفت: « مادرم به من دستور
داده است.» و سپس رهسپار میدان شد و به شهادت رسید. پس از به شهادت رسیدنش،
سپاه دشمن سر او را از تنش جدا كردند و به طرف سپاه امام حسین علیهالسلام
افكندند. مادرش آن سر را برداشت و آن را به سمت سپاه دشمن پرتاب كرده با
آن كسی را كشت.
24- عمرو بن خالد صیداوی
طبری،
خوارزمی و مجلسی از وی یاد كردهاند. همچنین نام او در زیارت ناحیه آمده
است. در زیارت رجبیه نیز با نام «عمرو بن خلف» از او یاد شده است. صیداوی
منسوب به صیدا، تیرهای از قبیله بنی اسد هستند. عمرو از شخصیتهای نامور
كوفه و از شیعیان بااخلاص پیرو اهل بیت بوده همراه مسلم قیام كرد و پس از
بیوفایی كوفیان، مخفی شد و چون از زبان قیس بن مصهر از حركت امام آگاه شد
به همراه جمعی از شیعیان و غلام خود و با راهنمایی طرماح در منزلگاه «عزیب
الهجانات» به امام حسین علیهالسلام پیوست. حر قصد بازداشت آنان را داشت كه
با برخورد شدید امام مواجهه شد و آن حضرت بر دفاع از ایشان تاكید كرد. در
روز عاشورا او همراه همسفران خود به دشمن تاخت و چون در محاصره قرار گرفت
ابوالفضل به یاری آنان شتافت، در میان راه مجدداً دشمن به عمرو و همراهانش
حمله برد او و دوستانش به خوبی جنگیدند و سرانجام به شهادت رسیدند.
25- عمرو بنیقرضه بن كعب انصاری
طبری،
خوارزمی، ابنشهرآشوب و مجلسی از وی یاد كردهاند. در زیارت ناحیه نیز نام
او آمده است. پدر او قرضه از صحابه پیامبر در امویان و نیز از اصحاب علی
علیهالسلام بود و در جنگهای آن حضرت شركت داشته است. او از سوی علی
علیهالسلام بر ولایت فارس منصوب شد. عمرو پیش از آغاز جنگ خود را به كربلا
رساند و به حضور امام حسین علیهالسلام شرفیاب شد. وی به عنوان نماینده
امام در گفت و گو با عمر بن سعد شركت میكرد. عمرو روز عاشورا برای حفاظت
از امام جلوی ایشان ایستاد و از تیرهای دشمن استقبال كرد. وی عاشقانه جنگید
و خود را آماج شمشیرها و تیرهایی كه حسین بن علی علیهالسلام را هدف
میگرفت قرار داد و در حالی كه بدنش از تیر دشمن سوراخ سوراخ شده بود گفت:
«ای پسر رسول خدا! آیا به عهد خود وفا كردم؟» حضرت فرمود: « آری تو پیش از
من به بهشت میروی و سلام مرا به پیامبر برسان» این دلباخته حسین بن علی كه
گویا با آن مجاهدت مخلصانه و ایثار عاشقانهاش در ادای وظیفه خود تردید
داشت پس از تحصیل اطمینان به نبرد با دشمن ادامه داد تا به شهادت رسید.
26- عمر بن عبدالله (ابوثمامه) صائری
طبری
و ابن شهر آشوب از وی یاد كردهاند و شیخ طوسی نام او را عمرو بن ثمامه و
خوارزمی و مجلسی نیز ابوثمامه صیداوی ذكر كردهاند. در دو زیارت ناحیه و
رجبیه به نام او عمر بن عبدالله صائری اشاره شده است. ابوثمامه تابعی و از
شجاعان عرب و چهرههای برجسته شیعه و از اصحاب علی علیهالسلام بود كه در
جنگهای آن حضرت شركت داشت. بعد از آن در خدمت امام حسن علیهالسلام بود و
در كوفه سكنا گزید. او در نهضت مسلم بن عقیل مسئول دریافت اموال و خریدن
اسلحه بود و مسلم او را به فرماندهی بر نیروهای قبایل تمیم و همدان گمارد.
پس از شكست نهضت مسلم در كوفه، متواری شد و ابن زیاد به شدت به جست و جوی
او پرداخت. ابوثمامه قبل از شروع جنگ خود را از كوفه به كربلا رساند و به
امام پیوست و ظهر روز عاشورا و پس از حملههای دشمن كه بسیاری از یاران
امام به شهادت رسیده بودند ابوثمامه چون به خورشید نگریست نزد امام آمد و
گفت: یا اباعبدالله! جانم به فدایت! من میبینم اینها به شما نزدیك
شدهاند، نه والله! شما كشته نخواهی شد، مگر اینكه انشاءالله من پیش
رویتان به قتل برسم، اما دوست دارم زمانی كه پروردگارم را ملاقات میكنم
این نمازی را كه وقتش نزدیك شده خوانده باشم. امام سرش را بلند كرد و
فرمود: نماز را یاد كردی؛ خدا شما را از نمازگزاران و یادكنندگان خویش قرار
دهد! آری وقت نماز است. آنگاه فرمود: از آنها بخواهید دست نگه دارند تا ما
نماز بخوانیم.
ابومخنف میگوید: ابوثمامه صائری پس از برپایی نماز نزد
امام حسین علیهالسلام رفت و گفت: تصمیم دارم كه به یارانم ملحق شوم و خوش
ندارم كه بمانم و تو را در میان خانوادهات تنها و كشته ببینم. امام نیز به
او اجازه داد و فرمود: برو و ما هم به زودی به تو ملحق خواهیم شد.
ابوثمامه به میدان رفت و جنگید و جراحتهای بسیاری برداشت و آنگاه به دست
عموزاده خود قیس بن عبدالله صائری شهید شد.
27- مجمع بن عبدالله عائزی مزحجی
طبری
از او یاد كرده همچنین نامش در زیارت رجبیه و ناحیه آمده است. پدر او
عبدالله از صحابه پیامبر و خود مجمع جزء تابعین و از یاران امیرالمومنین
علی علیهالسلام بود. مجمع به همراه پدرش عائز و عمرو بن خالد به امام حسین
علیهالسلام پیوست. حر قصد دستگیری آنان را داشت كه با مداخله و حمایت
امام مواجه شد. امام از مجمع سراغ مردم كوفه را گرفت و مجمع نیز در پاسخ
گفت: اشراف و بزرگان مردم رشوههای كلانی ستاندهاند و كیسههای خود را پر
كردهاند تا دوستدار حكومت باشند. آنان همگی بر ظلم و ستم بر شما متحدند.
اما مردم دلهایشان گرایش به شما دارد و لیكن شمشیرهایشان فردا بر قصد شما
خواهد بود». امام از قیس بن مصهر جویا شد و مجمع نیز دستگیری او را توسط
حصین بن نمیر به امام خبر داد. مجمع بن عبدالله به همراه همسفران خود در
روز عاشورا به دشمن تاخته، جملگی در یك مكان به شهادت رسیدند.
28- مسلم بن عوسجه اسدی
مسلم
از یاران و صحابه پیامبر اكرم بود. تمامی منابع تاریخی نام او را ذكر
كردهاند. او اولین شهید از اصحاب امام حسین علیهالسلام بود. او را انسانی
شریف، پارسا، شجاع و سواركاری بنام دانستهاند. فرزند عوسجه در بسیاری از
جنگها و فتوحات اسلامی شركت جست. مسلم از شخصیتهای با نفوذ كوفه بود و
از كسانی است كه برای امام حسین علیهالسلام نامه نوشت و تا پای جان نیز
بر آن دعوت ایستاد. او برای امام از كوفیان بیعت گرفت و خود را در خدمت
مسلم بن عقیل قرار داد و سفیر امام نیز در برنامه اقامت كوتاه خود او را در
راس گروهی از طایفه مذحج و اسد گذارد. پس از كشته شدن مسلم بن عقیل و
هانی، پسر عوسجه مدتی متواری بود و آنگاه به همراه خانواده خویش از كوفه
گریخت و خود را به كربلا رساند و در ركاب امام حسین علیهالسلام جای گرفت.
وقتی امام از اصحاب خود خواست كه چون شب در آید، هر یك دست برادری و فرزندی
از آن من بگیرد و برود و مرا تنها گذارد كه مقصود منم و شما را هیچ تعرضی
نرسانند. یاران تجدید عهد كردند. مسلم بن عوسجه پس از برادران امام و اهل
بیت، لب به سخن گشود و گفت: یا ابن رسولالله! آنگاه چگونه باشد كه ما
اینجا تو را بگذاریم وخوشآمد خویش گیریم؟ در جهان از ما لئیمتر هیچكس
نباشد اگر چنین كنیم. پناه میبرم به خدا از این كه فرمودی از ركاب
همایونی تو دوری كنیم. جان من فدای تو باد! تا نفس میتوانیم زد، در حضور
تو با دشمنان میكوشیم و جنگ میكنیم تا نیزههای ما خرد شود و شمشیرهای ما
بشكند. والله كه اگر هیچ سلاح نداشته باشیم، چندان كه توانیم و طاقت باشد
با ایشان جنگ میكنیم. تا در تن رمقی باشد در تحصیل رضای تو میكوشیم تا
جان در خدمت تو بدهیم.
روز عاشورا چون جنگ آغاز شد، مسلم پس از حمله سخت
در مسیره (جناح چپ سپاه) یاران امام به دشمن حمله برد. او پیوسته شمشیر
میزد و این رجز را بر زبان میراند.
ان تسئلوا عنی فانی ذولبد
من فرع قوم فی دری بنیاسد
فمن بغانا حاید عنالرشد
و كافر بدین جبار الصمد
اگر
از شخصیت من سوال كنید، من شیری هستم از تیره قومی از بندگان بنیاسد. هر
كس بر ما ستم كند گمراه است و به دین خدای بینیاز، كافر شده است.
به
گفته ابناعثم كوفی، مسلم جنگی سخت كرد و زخمی گران یافته در آن هنگامه
نبرد دو نفر به نامهای مسلم بن عبدالله جنابی و عبدالرحمن بن ابیخشكار
بجلی در كشتن او همدست شدند. چون مسلم بن عوسجه بر زمین افتاد، امام حسین
علیهالسلام به همراه حبیب بر بالین او آمد و به او چنین فرمود: رحمك الله
یا مسلم؛ خدا تو را بیامرزد! مسلم در آن لحظه به دوست خود حبیب سفارش كرد
كه امام را تنها نگذارد.
29- مسلم بن كثیر ازدی اعرج
شیخ
طوسی از او در شمار اصحاب امام حسین علیهالسلام یاد كرده است. در زیارت
ناحیه نام او مسلم بن كثیر ازدی و در زیارت رجبیه نیز سلیمان بن كثیر آمده
است. مسلم، اهل كوفه و از تابعین و اصحاب امیرالمومنین علی علیهالسلام بود
و در برخی از جنگهای آن حضرت شركت كرد و مجروح شد و پایش آسیب دید. وی از
كوفه بیرون آمد و در كربلا به امام حسین علیهالسلام پیوست و روز عاشورا
در حمله نخست به شهادت رسید.
30- نافع بن هلال جملی
طبری
و شیخ طوسی از او یاد كردهاند و در زیارت ناحیه نام بجلی آمده است. در
زیارت رجبیه نیز بدون نسبت دادن به قبیلهای از او یاد شده است. نافع مردی
شریف، بزرگوار، شجاع، قاری قرآن، نویسنده، محدث و از یاران امیرالمومنین
علی علیهالسلام بود. در جنگهای سهگانه آن حضرت شركت جست. او بین راه مكه
و كربلا و پیش از شهادت حضرت مسلم به امام حسین پیوست. هنگامی كه در كربلا
تشنگی به امام حسین علیهالسلام و یارانش شدت گرفت به همراه حضرت عباس
برای آوردن آب تلاش كرد وی روز عاشورا نام خود را روی تیرهای زهرآگین خود
مینوشت و همواره با آنها تیراندازی میكرد و وقتی تیرهایش تمام شد شمشیر
كشید و بر سپاه كوفه تاخت. كوفیان با سنگ و تیر به او حملهور شدند و
بازوهایشان را شكستند و زنده دستگیر نمودند. شمر او را نزد عمر بن سعد برد و
سپس به دست شمر به شهادت رسید. جملی منصوب به جمل بن سعد از قبیله مذحج
بودند.
31- وهب بن عبدالله بن جناب كلبی
خوارزمی،
ابنشهرآشوب و مجلسی از او نام بردهاند. برخی گزارشها حكایت دارد كه
مادر و همسر وهب نیز در كربلا به همراه او بودند و در برخی منابع گفته شده
كه همسرش به شهادت رسید اما خوارزمی معتقد است كه مادر وهب به شهادت رسید
نه همسرش. در برخی منابع نامش وهب بن وهب ثبت شده است. به گفته برخی از
ارباب مقاتل و مورخان او به وسیله حسین بن علی علیهالسلام با مادرش به
اسلام گروید و در رجزی كه پس از ورود به میدان نبرد در مقابل دشمن بر
سربلندی و شجاعت خواند میزان عشق خود را به آن حضرت و اسلام و نیز نفرت
خویش را به دشمنان اسلام و امام ابراز كرد و گفت:
ان تنكرونی فأنا بن الكلبی
سوف ترونی و ترون ضربی
و حملتی وصولتی الحرب
ادرك ثاری بعد ثار صحبی
و أدفع الكرب امام الكرب
لیس جهادی فی الوغی باللعب
اگر
مرا نمیشناسید، من پسر عبدالله كلبیام. به زودی ضربت شمشیر، حمله و قدرت
مرا در جنگ خواهید دید. من چون دیگر همراهانم خود را نثار دفاع از امام
مینمایم. دفاع و جنگ من جدی و با آگاهی است نه بازی.
او در این رجز
بدون انتظار ترحم از دشمن به تهدید آنان پرداخت و شفاف و صریح هدف خود را
از جنگ با آنها، دفاع از امام بیان داشت و از پایداری در راه آن تا پای
جان سخن گفت: تا همگان بدانند اولاً جانبازی برای «برتر از جان» یعنی امام
است. ثانیاً این امر همراه آگاهی است. ثالثاً جدی و برخاسته از اعتقاد است.
سپس به كارزار با دشمن پرداخت و پیوسته جنگید و جمعی را كشت و سرانجام پس
از جدا شدن هر دو دست از بدن به شهادت رسید.
32- یزید بن زیاد بن مهاصر ابوشعثاد كندی
طبری،
خوارزمی و ابن شهرآشوب از وی یاده كردهاند. همچنین نامش در زیارت ناحیه
آمده است. او را مردی دلیر، باجسارت و شریف دانستهاند. از كسانی است كه به
امام پیوست. برخی مدعیاند پس از رسیدن نیروهای حر به امام ملحق شد و برخی
نیز از حضور او در جمع نیروهای حر یاد میكنند. ابناعثم، ابوالشعثاد را
مردی از اصحاب حر میدانست كه به پیك ابنزیاد عتاب كرد. ابوالشعثاد چون
پیك ابنزیاد را نزد حر دید او را شناخت و به او تندی كرد و نتیجه
همكاریاش با ابنزیاد را عار و دوزخ شمرد و با خواندن این آیه «آنها را
امامانی قرار دادهایم كه به آتش دعوت میكنند و در روز قیامت یاری
نمیشوند» او را مصداق آن شمرد. گویا ابوشعثاد همراه سپاه حر و سپاه
ابنسعد بود و چون پیشنهاد حسین علیهالسلام را رد كردند از سپاه سعد جدا
شد.
ابوشعثاد، روز عاشورا به میدان رفت. او سواره میجنگید و چون اسبش
را پی كردند او چون تیرانداز ماهری بود نزد امام روی زانوهایش نشست و یكصد
تیر به سمت دشمن انداخت. امام نیز با تشویق او چنین دعا فرمود: خدایا! تیرش
را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده.
وقتی تیرهای ابواشعثاد
تمام شد و از جایش بلند شد و گفت: تنها پنج عدد به هدف اصابت نكرد و آنگاه
با شمشیر به دشمن حمله برد و این رجز را خواند:
انا یزید و ابی مهاصر
كاننی لیث بغیل خادر
یا رب انی للحسین ناصر
و لإبن سعد تارك و هاجر
من
یزیدم پدرم مهاصر است از شیری كه در پیشه خفته است دلیرترم. پروردگارا! من
یاور حسینم. ابن سعد را ترك گفته و به سوی حسین هجرت نمودهام.
او به جنگ ادامه داد تا كه به شهادت رسید.
33- یزید بن نبیط عبدی
طبری
از وی یاد كرده و در زیارت ناحیه نام او یزید بن ثبیت قیسی آمده است. در
زیارت رجبیه بدر بن رقیط ثبت شده است. او از شیعیان بصره و بزرگ قوم خود
بود و از یاران ابوالاسود نیز به شمار میآمد. ابنثبیط به خانه ماریه كه
مركز اجتماعات شیعیان بصره بود آمد و رفت داشت و با دقت ماجرای حركت امام
را پی میگرفت. او مصمم شد كه خود را به امام حسین علیهالسلام محلق كند و
ده پسر خود را از این تصمیم آگاه كرد و از آنان دعوت به همراهی كرد كه دو
نفر به نامههای عبدالله و عبیدالله جواب مثبت دادند. یزید بن ثبیط در خانه
ماریه از شیعیان دیگر نیز دعوت كرد كه آنان، ترس از كارگزاران ابن زیاد
را بهانه ساختند و جواب رد دادند. ابنثبیط با دو پسر خود و غلامش و همچنین
دو نفر دیگر به نامهای ادهم و سیف، بصره را به قصد مكه ترك كردند و از
راه بیابان خشك و بیراهه خود را به سرزمین وحی رساندند و در ابطح به حضور
امام حسین علیهالسلام راه یافتند. یزید بن نبیط پس از استراحت به طرف منزل
امام رفت و امام نیز پس از آگاهی از حضور ابن نبیط به منزل او رفته منتظر
بازگشت او شد. یزید بصری نیز بیدرنگ به خانه بازگشت و چون امام را دید
شادی خود را با گفتن این آیه نشان داد: قل بفضلالله و برحمته فبذلك
فلیفرحوا... (یونس، 58)؛ بگو به فضل و رحمت خداست كه (مومنان) باید شاد
شوند.
او در كنار حضرت نشست و ماجراهای خود را برای ایشان بازگو كرد و
امام نیز برایش دعای خیر كرد. ابن نبیط سپس اقامتگاه خود را به استراحت گاه
امام نزدیك كرد و آنگاه همراه ایشان راهی كربلا شد. او در روز عاشورا در
یك جنگ تن به تن به شهادت رسید. عبدی منصوب به عبدالعیس است.
منابع:
1- مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، قم، المطبعه العلمیه
2- الاقبال، ابنطاووس، قم، العلوم اسلامی
3- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دارالتعارف، بیتا
4- مقتلالحسین، الموفق بن احمد خوارزمی، نجف و مطبعه الزهرا
5- تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، بیروت
6- رجال طوسی، محمدبن حسن طوسی، قم: نشر اسلامی
7- بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ایران، موسسه الفباء 1403
8- انصارالحسین، محمدمهدی شمسالدین، تهران، موسسه البعثه،1407ق
9- چهرهها در كربلا، محمدباقر پورامینی، بوستان كتاب، قم، 1382
10- نگاهی نو به جریان عاشورا، گروهی از پژوهشگران زیر نظر سیدعلیرضا واسعی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 1383.
سایت سازمان تبلیغات اسلامی