میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و
حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر
دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و
تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب
میشناخت طلبید.
میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و
حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فكر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر
دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را كه در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و
تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب
میشناخت طلبید. از عقیل خواست كه: برایم همسری پیدا كن شایسته و از قبیله
ای كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم
فرزندی آورد شجاع و تكسوار و رشید.
پس از مدّتی، عقیل زنی از طایفه كلاب
را خدمت امیرالمؤمنین(ع) معرفی كرد كه آن ویژگی ها را داشت. نامش «فاطمه»،
دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز
دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابیّه می گفتند و
بعدها به «امّ البنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری كه به
دنیا آورد و عبّاس یكی از آنان بود.
عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش
رفت. وی از این موضوع استقبال كرد و با كمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت
علی(ع) با آن زن شریف ازدواج كرد. فاطمه كلابیّه سراسر نجابت و پاكی و خلوص
بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(ع) شد، حسن و حسین
(علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری كرد و ملاطفت بسیار به
آنان نشان داد.
گویند: وقتی او را فاطمه صدا كردند گفت: مرا فاطمه خطاب نكنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.
ثمره
ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عبّاس، عبدالله،
جعفر و عثمان، كه هر چهار تن سالها بعد در حادثه كربلا به شهادت رسیدند.
عباس، قهرمانی كه در این بخش از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم،
نخستین ثمره این ازدواج پر بركت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.
فاطمه
كلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و كمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و
برای این دودمانِ پاك، احترام ویژه ای قائل بود. این محبت و مودّت و
احترام، عمل به فرمان قرآن بود كه اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت»
دانسته است. او برای حسن، حسین، زینب و امّ كلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا
(س)، مادری میكرد و خود را خدمتكار آنان میدانست. وفایش نیز به
امیرالمؤمنین (ع) شدید بود. پس از شهادت علی(ع) به احترام آن حضرت و برای
حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نكرد، با آن كه مدّتی نسبتاً طولانی (بیش
از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ایمان والای امّ البنین و محبتش
به فرزندان رسول خدا چنان بود كه آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست
میداشت. وقتی حادثه كربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود كه از كوفه و كربلا
میرسید. هركس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(ع) جویا
میشد و برایش مهمتر بود.
عبّاس بن علی(ع) فرزند چنین بانوی حق شناس و
بامعرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(ع) داشت و دست تقدیر نیز برای او
آینده ای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاكی رقم زده بود.
ولادت
نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود.
تولّد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت
میدیدند در كربلایی كه در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن
فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلی، فدای حسینِ ِفاطمه خواهد گشت.
وقتی به
دنیا آمد حضرت علی(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر
گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس
نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ
عقیقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهی قنداقه
عبّاس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای كوچك او را بالا میزد و
بر بازوان او بوسه میزد و اشك میریخت. روزی مادرش امّ البنین كه شاهد این
صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه كمك و
نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریهء من برای آن روز است.
با تولّد
عبّاس، خانه علی(ع) آمیخته ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود
خجسته، و غم و اشك برای آینده ای كه برای این فرزند و دستان او در كربلا
خواهد بود.
عبّاس در خانه علی(ع) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و
در كنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد كرد و از این دودمان پاك و عترتِ
رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربیت خاصّ
امام علی(ع) بی شك، در شكل دادن به شخصیت فكری و روحی بارز و برجستهء این
نوجوان، سهم عمده ای داشت و درك بالای او ریشه در همین تربیتهای والا
داشت.
روزی حضرت امیر(ع) عبّاسِ خردسال را در كنار خود نشانده بود، حضرت
زینب (س) هم حضور داشت. امام به این كودك عزیز گفت: بگو یك. عبّاس گفت:
یك. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری كرد و گفت: شرم میكنم با زبانی
كه خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود
شد و پیشانی عبّاس را بوسید .
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد
كه در كمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش
برود و جوانی كامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلكه
در خِرد، برتر و درجلوه های انسانی هم رشید بود. او میدانست كه برای چه
روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری كند. او برای
عاشورا به دنیا آمده بود.
عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از
نفسهای پاك و عنایتهای ویژه علی(ع) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود.
امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پیامبر را یكجا داشت و در
ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و
موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این كه زینب كبری پس از عاشورا و
بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ
داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد میكرد و شریك غمهایش بود،
نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهلبیت بود فصل جوانیاز روزی كه
عبّاس، چشم به جهان گشوده بود امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را در
كنار خود دیده بود و از سایه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فضیلتشان
برخوردار و سیراب شده بود.
چهارده سال از عمر عبّاس در كنار علی(ع)
گذشت، دورانی كه علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته اند عبّاس در برخی از
آن جنگها شركت داشت، در حالی كه نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و
پرشور و قهرمان كه در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع)
به او اجازه پیكار نمیداد، به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ
شجاعت نمایی نمیداد. اینان ذخیره های خدا برای روزهای آینده اسلام بودند و
عبّاس میبایست جان و توان و شجاعتش را برای كربلای حسین نگه دارد و
علمدار سپاه سیدالشهدا باشد.
برخی جلوه هایی از دلاوری این نوجوان را
در جبهه صفّین نگاشته اند. اگر این نقل درست باشد، میزان رزم آوری او را
در سنین نوجوانی و دوازده سالگی نشان میدهد.
در یكی از روزهای نبرد
صفّین، نوجوانی از سپاه علی(ع) بیرون آمد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات
او نشانه های شجاعت و هیبت و قدرت هویدا بود. از سپاه شام كسی جرأت نكرد
به میدان آید. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاویه یكی از مردان
سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»كه دلیرمردی برابر با هزاران نفر بود صدا
كرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: ای امیر، مردم مرا با ده هزار
نفر برابر میدانند، چگونه فرمان میدهی كه به جنگ این نوجوان بروم؟
معاویه گفت: پس چه كنیم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، یكی از آنان را
میفرستم تا او را بكشد. گفت: باشد. یكی از پسرانش را فرستاد، به دست این
جوان كشته شد. دیگری را فرستاد، او هم كشته شد. همهء پسرانش یك به یك به
نبرد این شیر سپاه علی(ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.
خود ابن
شعثاء به میدان آمد، در حالی كه میگفت: ای جوان، همهء پسرانم را كشتی، به
خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. حمله كرد و نبرد آغاز شد و
ضرباتی میان آنان ردّ و بدل گشت. با یك ضربت كاری جوان، ابن شعثاء به خاك
افتاد و به پسرانش پیوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را
نزد خود فراخواند، نقاب از چهرهاش كنار زد و پیشانی او را بوسه زد. دیدند
كه او قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع) است.
نیز آورده اند در جنگ صفین، در
مقطعی كه سپاه معاویه بر آب مسلّط شد و تشنگی، یاران علی(ع) را تهدید
میكرد، فرمانی كه حضرت به یاران خود داد و جمعی را در ركاب حسین(ع) برای
گشودن شریعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علی هم در كنار برادرش و
یار و همرزم او حضور داشته است.
اینها گذشت و سال چهلم هجری رسید و
فاجعهء خونین محراب كوفه اتّفاق افتاد. وقتی علی(ع) به شهادت رسید، عباس بن
علی چهارده ساله بود و غمگینانه شاهد دفن شبانه و پنهانی امیرالمؤمنین(ع)
بود. بی شك این اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختی آزرد. امّا پس از پدر،
تكیه گاهی چون حسنین (علیهماالسلام) داشت و در سایه عزّت و شوكت آنان بود.
هرگز توصیه ای را كه پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از
یاد نبرد. از او خواست كه در عاشورا و كربلا حسین را تنها نگذارد.
میدانست كه روزهای تلخی در پیش دارد و باید كمر همّت و شجاعت ببندد و
قربانی بزرگ منای عشق دركربلا شود تا به ابدیّت برسد.
ده سال تلخ را هم
پشت سر گذاشت. سالهایی كه برادرش امام حسن مجتبی(ع) به امامت رسید، حیله
گریهای معاویه، آن حضرت را به صلح تحمیلی وا داشت. ستمهای امویان اوج
گرفته بود. حجربن عدی و یارانش شهید شدند؛ عمروبن حمق خزاعی شهید شد،
سختگیری به آل علی ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبای وابسته به دربارِ
معاویه، پدرش علی(ع) را ناسزا میگفتند. عباس بن علی شاهد این روزهای
جانگزای بود تا آن كه امام حسن به شهادت رسید. وقتی امام مجتبی، مسموم و
شهید شد، عباس بن علی 24 سال داشت. باز هم غمی دیگر برجانش نشست.
پس از
آن كه امام مجتبی(ع) بنی هاشم را در سوگ شهادت خویش، گریان نهاد و به ملكوت
اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار دیگر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا
وعلی مرتضی را تكرار كردند و غمهایشان تجدید شد. عباس بن علی نیز ازجمله
كسانی بود كه با گریه و اندوه برای برادرش مرثیه خواند و خاك عزا بر سر و
روی خود افكند ...
این سالها نیز گذشت. عباس بن علی(ع) زیر سایه برادر
بزرگوارش سیدالشهدا(ع) و در كنار جوانان دیگری از عترت پیامبر خدا میزیست و
شاهد فراز و نشیبهای روزگار بود.
عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ
هجده سالگی در اوائل امامت امام مجتبی با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس
ازدواج كرده بود. ابن عباس راوی حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد لایق و برجسته
علی(ع) بود. شخصیّت معنوی و فكری این بانو نیز در خانه این مفسّر امّت شكل
گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از این ازدواج دو فرزند به نامهای
«عبیدالله» و «فضل» پدید آمد كه هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان
قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) نیز كسانی بودند كه در شمار
راویان احادیث و عالمان دین در عصر امامان دیگر بودند و این نور علوی كه در
وجود عباس تجلّی داشت، در نسلهای بعد نیز تداوم یافت و پاسدارانی برای دین
خدا تقدیم كرد كه همه از عالمان و عابدان و فصیحان و ادیبان بودند.
عباس
درهمه دوران حیات، همراه برادرش حسین(ع) بود و فصل جوانی اش در خدمت آن
امام گذشت. میان جوانان بنی هاشم شكوه و عزّتی داشت و آنان بر گرد شمع
وجود عباس، حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند و این جمعِ حدوداً
سی نفری، در خدمت و ركاب امام حسن و امام حسین همواره آماده دفاع بودند و
در مجالس و محافل، از شكوه این جوانان، به ویژه از صولت و غیرت و حمیّت
عباس سخن بود.
آن روز هم كه پس از مرگ معاویه، حاكم مدینه میخواست
درخواست و نامه یزید را درباره بیعت با امام حسین(ع) مطرح كند و دیداری
میان ولید و امام در دارالاماره انجام گرفت، سی نفر از جوانان هاشمی به
فرماندهی عباس بن علی(ع) با شمشیرهای برهنه، آماده و گوش به فرمان، بیرون
خانه ولید و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نیازی
شد به درون آیند و مانع بروز حادثه ای شوند. كسانی هم كه از مدینه به مكه و
از آنجا به كربلا حركت كردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.
اینها،
گوشه هایی از رخدادهای زندگی عباس در دوران جوانی بود تا آن كه حماسه
عاشورا پیش آمد و عباس، وجود خود را پروانه وار به آتشِ عشقِ حسین زد و
سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاكان بر او باد.
سیمای
اباالفضل(ع(هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیّاتش. ظاهر و باطن عباس
نورانی بود و چشمگیر و پرجاذبه. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیمای پر فروغ و
تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان میداد و در میان بنی هاشم، كه
همه ستارگانِ كمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را
«قمر بنی هاشم» میگفتند.
در ترسیم سیمای او، تنها نباید به اندام قوی و
قامت رشید و ابروان كشیده و صورت همچون ماهش بسنده كرد؛ فضیلتهای او نیز،
كه درخشان بود، جزئی از سیمای اباالفضل را تشكیل میداد. از سویی نیروی
تقوا، دیانت و تعهّدش بسیار بود و از سویی هم از قهرمانان بزرگ اسلام به
شمار می آمد. زیبایی صورت و سیرت را یكجا داشت. قامتی رشید و بر افراشته،
عضلاتی قوی و بازوانی ستبر وتوانا و چهره ای نمكین و دوست داشتنی داشت.
هم وجیه بود، هم ملیح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنهایی داشت.
وقتی
سوار بر اسب میشد، به خاطر قامت كشیده اش پاهایش به زمین میرسید و چون
پای در ركاب اسب مینهاد، زانوانش به گوشهای اسب میرسید. شجاعت و سلحشوری
را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواری و عزّت نفس و جاذبه سیما و
رفتار، یادگاری از همه عظمتها و جاذبه های بنی هاشم بود. بر پیشانی اش
علامت سجود نمایان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساری در برابر
«اللّه» حكایت میكرد. مبارزی بود خدا دوست و سلحشوری آشنا با راز و
نیازهای شبانه.
قلبش محكم و استوار بود همچون پاره آهن. فكرش روشن و
عقیده اش استوار و ایمانش ریشه دار بود. توحید و محبّت خدا در عمق جانش
ریشه داشت. عبادت و خداپرستی او آن چنان بود كه به تعبیر شیخ صدوق: نشان
سجود در پیشانی و سیمای او دیده میشد.
ایمان و بصیرت و وفای عباس، آن
چنان مشهور و زبانزد بود كه امامان شیعه پیوسته از آن یاد میكردند و او را
به عنوان یك انسان والا و الگو می ستودند. امام سجاد(ع) روزی به چهره
«عبیدالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه كرد و گریست. آنگاه با یاد كردی از
صحنه نبرد اُحد و صحنه كربلا از عموی پیامبر (حمزه سیدالشهدا) و عموی خودش
(عباس بن علی) چنین یاد كرد:
«هیچ روزی برای پیامبر خدا سختتر از روز
«اُحد» نگذشت. در آن روز، عمویش حضرت حمزه كه شیر دلاور خدا و رسول بود به
شهادت رسید. بر حسین بن علی(ع) هم روزی سختتر از عاشورا نگذشت كه در
محاصره سی هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان میپنداشتند كه با كشتن
فرزند رسول خدا به خداوند نزدیك میشوند و سرانجام، بی آنكه به نصایح و
خیرخواهی های سیدالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»
آنگاه در یادآوری فداكاری و عظمت روحی عباس(ع) فرمود:
«خداوند،عمویم
عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ایثار و فداكاری كرد و از جان خود
گذشت، چنان فداكاری كرد كه دو دستش قلم شد. خداوند نیز به او همانند جعفربن
ابیطالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت
با فرشتگان پرواز میكند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلتی دارد بس بزرگ، كه
همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه میخورند و رشك میبرند.»
بصیرت
و شناخت عمیق و پایبندی استوار به حق و ولایت و راه خدا از ویژگی های آن
حضرت بود. در ستایشی كه امام صادق(ع) از او كرده است بر این اوصاف او انگشت
نهاده و به عنوان ارزشهای متبلور در وجود عبّاس، یاد كرده است:
«كان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب الایمانِ، جاهد مع ابیعبدالله(ع) وابْلی’ بلاءاً حسناً ومضی شهیداً
عموی ما عباس، دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد كرد و آزمایش خوبی داد و به شهادت رسید.»
بصیرت
و بینش نافذ و قوی كه امام در وصف او به كار برده است، سندی افتخار آفرین
برای اوست. این ویژگیهای والاست كه سیمای عباس بن علی را درخشان و جاودان
ساخته است. وی تنها به عنوان یك قهرمانِ رشید و علمدارِ شجاع مطرح نبود،
فضایل علمی و تقوایی او و سطح رفیع دانش او كه از خردسالی از سرچشمه علوم
الهی سیراب و اشباع شده بود، نیز درخور توجّه است. تعبیر «زُقّ العِلْم
زقّاً» كه در برخی نقلها آمده است، اشاره به این حقیقت دارد كه تغذیه علمی
او از همان كودكی بوده است.
افتخار بزرگ عباس بن علی این بود كه در همه
عمر، در خدمتِ امامت و ولایت و اهلبیت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله
الحسین(ع) نقش حمایتی ویژه ای داشت و بازو و پشتوانه و تكیه گاه برادرش
سیدالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جایگاه را داشت كه حضرت امیر نسبت
به پیامبر خدا داشت. در این زمینه به مقایسه یكی از نویسندگان درباره این
پدر و پسر توجه كنید:
«حضرت عباس در بسیاری از امور اجتماعی مانند پدر
قد مردانگی برافراخت و ابراز فعالیت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حسین
بود مانند پدرش كه پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان
استقامت، پافشاری، شجاعت، قوّت بازو، ایمان و اراده، پشت نكردن به دشمن،
فریب دادن و بیم نداشتن از عظمت حریف و انبوهی دشمن را كه پدرش درجنگهای
اُحد، بدر، خندق، خیبر و غیره نشان داد، در كربلا ابراز داشت.
عباس،
همانطور كه علی(ع) همیان نان و خرما به دوش میگرفت و برای ایتام و مساكین
میبرد، او به اتفاق و امر برادر، بسیاری از گرسنگان مكّه و مدینه را به
همین ترتیب اطعام مینمود. عباس، مانند علی(ع) كه باب حوایج دربار پیغمبر
بود و هركس روی به ساحت او میكرد، اوّل علی را میخواند، باب حوایج در
استان امام حسین بود و هركس برای رفع حوایج به دربار حسین (ع) میشتافت،
عباس را میخواند.
عباس مانند پدر كه در بستر پیغمبر خوابید و فداكاری
كرد در راه پیغمبر، در روز عاشورا برای اطفال و آب آوردن فداكاری كرد. عباس
مانند پدر كه در حضور پیغمبر شمشیر میزد، در حضور برادر شمشیر زد تا از
پای در آمد. عباس، همانطور كه پدرش به تنهایی به دعوت دشمن رفت، به
تنهایی برای مهلت به طرف خیل دشمن حركت فرموده و مهلت گرفت.»
در آیینه
القابغیر از نام، كه مشخّص كننده هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای
اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز میكند و به خاطر آن
خصوصیّات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا میزنند یا
از آنان یاد میكنند.
وقتی به القاب زیبای حضرت عباس می نگریم، آنها
را همچون آیینه ای می یابیم كه هركدام،جلوه ای از روح زیبا و فضایل
حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم
شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر كدام مدال افتخار و عنوان
فضیلتی است جاودانه.
چه زیباست كه اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب
هماهنگ باشد و هركس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد كه با آن
خوانده و یاد میشود.
نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون
شیرآسا حمله میكرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود
كه ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان
میافكند.
كُنیه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت كه فضل،
نام پسر او بود، هم به این جهت كه در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیكی
زاده او و مولود سرشت پاكش و پرورده دست كریمش بود.
او را «ابوالقِربه»
(پدر مشك) هم میگفتند به خاطر مشكِ آبی كه به دوش میگرفت و از كودكی میان
بنی هاشم سقّایی میكرد«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و
طفلان، به خصوص درسفر كربلا، ساقی كاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه های
ابا عبدالله(ع) بود و یكی از مسؤولیتهایش در كربلا تأمین آب برای خیمه های
امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع)
بستند، یك بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب
به خیمه ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آوری برای كودكان تشنه به
شهادت رسید (كه در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب
وابوطالب بود، كه همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات
حفر كرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از
استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد كه از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت
جبهه علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و
فرزانگی است. دركربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.
لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.
او
با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و
توسّل به آن حضرت، برآورنده نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات
درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه كرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) كاری
داشتند از راه عباس وارد میشدند، هم پس از شهادت به كسانی كه به نام
مباركش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و
شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر می آورد. بسیارند آنان كه با توسّل به
استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه كرم و فتوّت او، شفا یافته
اند یا مشكلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. دركتابهای گوناگون،
حكایات شگفت وخواندنی از كرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و
شنیدن این گونه كرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت
انسان میافزاید.
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در
ارتباط با نقش پرچمداری عباس در كربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در
ركاب امام حسین(ع) بود و خود سیّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب
كرد كه نشان دهنده نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بنده شایسته) لقب دیگری
است كه در زیارتنامه او به چشم میخورد، زیارتنامه ای كه امام صادق(ع)
بیان فرموده است. این كه یك حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع
خدا و رسول و امام معرفی كند، افتخار كوچكی نیست.
یكی دیگر از لقبهایش
«طیّار» است، چون همانند عمویش جعفر طیّار به جای دو دستی كه از پیكرش جدا
شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز كند. این
بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در كودكی عباس، آن هنگام كه دستهای او را
میبوسید و می گریست به اهل خانه داد تا تسلای غم و اندوه آنان گردد.
همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام
پیوند
مقدس حضرت عباس علیه السلام با لبابه دختر عبیداللّه بن عباس، نقش مهمی
در شخصیت او داشت ؛ ایمان نهفته در اعماق قلب وی را استحکام بیشتری بخشید،
برکاتی ارزشمند به جای گذاشت و فرزندانی کوشا و شکیبا که هر یک صحیفه ای
از فضیلت «ابوالفضل» بود، پدید آورد. عبیداللّه، نخستین پسر او، قاضی مکه و
مدینه شد و فرزندان او همگی از عالمان برجسته شیعی گردیدند. عظمت
عبیداللّه چنان بود که امام سجاد علیه السلام او را تربیت نمود و سپس
دخترش خدیجه را به ازدواج او درآورد. فضل، دیگر فرزند قمر بنی هاشم است که
گستره دانش او زبانزد همگان بود؛ به گونهای که برخی از خردورزان، کنیه
ابوالفضل را برای حضرت عباس علیه السلام ، برخاسته از وجود این فرزند با
فضیلت دانسته اند. دیگر فرزند او، محمد بود که در واقعه کربلا، در سن
پانزده سالگی جام شهادت را نوشید.
برادران حضرت عباس
حضرت
عباس دارای سه برادر بود بنامهای: جعفر، عبدالله و عثمان، که تمامی آنان
در روز عاشورای سال 61 ه در رکاب برادر و سرور خود سیدالشهدا حضرت امام
حسین علیه السلام شربت شیرین شهادت نوشیدند.
کنیههای حضرت عباس (ع)
در
فرهنگ عربی به آن دسته از نامهایی که با پیشوند اَبْ (در مردان) و اُمّ
(در زنان) همراه باشد، کنیه میگویند. سنت گذاشتن نامی در قالب کنیه برای
افراد در میان قبایل عرب، گونهای بزرگداشت و تجلیل نسبت به فرد به شمار
میآید.
در اسلام نیز توجه زیادی به آن شده است غزالی مینویسد: «رسول
خدا(ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دلهایشان به کنیه
صدا میزند و آنهایی که کنیه نداشتند، کنیهای برایشان انتخاب میفرمود و
سپس آنها را بدان میخواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را به همان کنیه
میخواندند. حتی آنان که فرزندی نداشتند تا کنیهای داشته باشند کنیهای
مینهاد. پیامبر اکرم(ص) رسم داشت حتی برای کودکان نیز کنیه انتخاب مینمود
و آنان را مثلاً ابا فلان صدا میزد تا دل کودکان را نیز به دست آورد». در
اینجا کنیههای حضرت عباس(ع) بر شمرده میشود:
1. ابوالفضل
در
منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمردهاند که در بین
کنیههای ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است اما دیگر
کنیههای او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را
بدان خواندهاند. در مورد این کینه بحث وجود دارد که آیا این کنیه واقعی
بوده و ایشان پدر فرزندی به نام فضل بودهاند یا اینکه این کنیه اعتباری و
در واقع لقبی بوده است که به شکل کنیه به او نسبت دادهاند. گفتهها و
احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که بدان پرداخته میشود:
آن چه از
بررسی اسامی افراد در تاریخ به دست میآید این است که انتخاب کنیه همواره
بر اساس نام فرزند بزرگتر فرد نبوده و در موارد بسیاری این قاعده وجود
ندارد.
نوشتهاند در خاندان بنیهاشم هر که عباس نام داشته او را
ابوالفضل کنیه مینهادند؛ همان گونه که عباس بن عبدالمطّلب و عباس بن ربیعة
بن الحارث بن عبدالمطّلب و ... نیز مکنّی به همین کنیه بودهاند که
گفتهای مقبول و موجّه به نظر میرسد.
برخی دیگر گفتهاند این کنیه
برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته و او
را بدان صفت میشناختهاند آن گونه که در سوگ او نیز سرودهاند:
اَبَاالفَضْلِ یَا مَنْ أَسَّسَ الفَضْلَ وَ الإبا أَبِی الفَضْلُ اِلاّ اَنْ تَکُونَ لَهُ أَبا
«ای
ابوالفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! آیا برای من برتری
و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی؟ (آیا کسی میتواند فضلی داشته باشد
که در تو نباشد)». همچنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار
دیده میشده که کنیه افراد را بر اساس ویژگیهای آنان میگذاشتهاند.
آوردهاند روزی رسول خدا(ص) شنید که فردی را ابوالحَکَم میخوانند. پیامبر
اکرم(ص) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکم [داور [خداست و حُکم از
آن اوست تو چرا ابوالحکم خوانده میشوی؟» او پاسخ داد:
«قبیلهام هر گاه
بر سر مسألهای اختلاف پیدا میکنند نزد من میآیند و من بین آنان داوری
میکنم و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف مینمایم» پیامبر اکرم(ص)
به او فرمود: «چه کار خوبی میکنی» و این گونه گذاشتن چنین کنیههایی را بر
افراد بدون اشکال دانست.
گذشته از این همه این مطالب، در ردیف فرزندان
عباس(ع) نام پسری را به اسم فضل آوردهاند اما چون که فضل فرزندی نداشته،
احتمال این که نام او از حافظه تاریخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. این
مسأله سبب شده که برخی برای توجیه کنیه حضرت عباس(ع) بر مطالبی مانند آنچه
گذشت تمسک جویند گر چه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع
میباشد. یعنی وقتی در کودکی کسی را ابوالفضل بخوانند در او زمینههایی هم
ایجاد میشود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.
2. ابو القِربَة
در
لغت عرب قِربة به معنای «مشک آب» است. حضرت عباس(ع) را به جهت آب رسانیاش
در کربلا به این کنیه نامیدهاند. در بسیاری از منابع تاریخی و رجالی چنین
کنیهای را برای حضرت برشمردهاند.
3. ابو القاسم
کنیهای غیر مشهور برای حضرت میباشد اگر چه برخی نوشتهاند حضرت عباس(ع) فرزندی به نام قاسم داشته که در کربلا به شهادت رسیده است.
4. ابن البَدَویّة
این
کنیه نیز از جمله کنیههای غیر مشهور حضرت است و به معنای «فرزند زن
بادیهنشین» میباشد. دلیل آن نیز این بوده که قبیله مادری حضرت، از جمله
قبایل بیابان نشین عرب بودهاند.
5 . ابو الفَرجَة
در
لغت عرب فرجه، «گشایش در سختی و بر طرف شدن اندوه» معنا شده است. برخی
چنین کنیهای نیز برای حضرت برشمردهاند که بیشتر به لقبی در قالب کنیه
میماند. دلیل آن هم بر طرف کردن اندوه و گشایش در سختیها در نتیجه توسل
به او میباشد.
لقبهای حضرت عباس(ع)
به عناوینی
که بر اثر بروز و ظهور ویژگیهایی در انسانها، به آنان نسبت داده شود و
بیانگر ویژگیشان باشد، لقب میگویند. حضرت عباس(ع) القاب بسیاری دارد.
برای ایشان بیش از بیست لقب مشهور برشمردهاند که معروفترین آنها
عبارتاند از:
1. قمر بنیهاشم
حضرت عباس(ع) از
جمال و زیبایی ویژهای برخوردار بوده؛ به گونهای که سیمای دلربای او جلب
توجه میکرد و چهرهاش مانند ماه تمام، تابناک مینمود. چون از دودمان
هاشم، جد پیامبر(ص) بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» میخواندند. این لقب،
لقبی مشهور برای حضرت به شمار میرود و بسیاری از منابع آن را برشمردهاند.
2. باب الحوائج
حضرت
عباس(ع) در دوران زندگانی امام مجتبی(ع) پیوسته در کنار آن حضرت به
مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان میپرداخت. این رویه در زمان امامت امام
حسین(ع) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا که هر گاه
نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام میآمد، حضرت عباس(ع) مأمور
اجرای دستور امام خویش میشد. حضرت عباس(ع) جایگاه بلندی نزد برادرش امام
حسین(ع) داشت. نوشتهاند:
«همان گونه که پدرش امیر المؤمنین(ع) جایگاه
بلندی نزد پیامبر اکرم(ص) داشت و باب او بود و هر گاه مشکلی روی میداد
پیامبر اکرم(ص) ابتدا آن را با علی(ع) در میان میگذاشت، عباس(ع) نیز چنین
حالتی نسبت به امام حسین(ع) داشت. امام با پیشامد هر مشکلی آن را با برادرش
در میان گذاشته و از او میخواست که آن مشکل را برطرف نماید». این مسأله
سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نیازها» بخوانند. البته به نظر
میرسد این لقب بعدها در نتیجه توسلها و کرامتهای آن حضرت به ایشان داده
شده است.
3. باب الحسین(ع)
شدت دلبستگی حضرت
عباس(ع) به برادر بزرگتر خود، امام حسین(ع) تا آن جا بود که همواره خود را
خدمتگزار وی میدانست و برای اجرای فرمانهای ایشان همیشه پیشقدم بود.
این بدان دلیل بود که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ
عَلِیٌّ(ع) بَابُهَا فَمَن اَرَادَ مَدِینَةَ فَلْیَأْتِ البَابَ؛ من شهر
دانش هستم و علی(ع) دروازه ورود به آن است. پس هر کس خواهان ورود به شهر
دانش است، باید نخست سراغ درِ آن را بگیرد». حضرت عباس(ع) نیز درب ورود به
شهر حسینی(ع) بود.
از علامه فقید طباطبایی؛، نویسنده تفسیر بزرگ المیزان
در این باره نقل شده است که فرمود: «مرحوم سید السّالکین و برهان
العارفین، آقا سید علی قاضی فرمود در هنگام کشف بر من روشن و آشکار شد که
وجود مقدس ابا عبداللّه الحسین(ع) مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و
پیشکار آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الی
اللّه، ابوالفضل العباس صلوات اللّه و سلامه علیه است».
4. سقّا
سقّا
از مشهورترین لقبهای حضرت عباس(ع) است و پس از واقعه کربلا به این لقب
متصف گردید. یکی از بیرحمانهترین حربههای جنگی دشمن در واقعه کربلا،
بستن آب به روی لشگر امام حسین(ع) بود که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد
اما حضرت عباس(ع) به همراه برخی دیگر از بنیهاشم، به فرات حمله میبرد و
آب میآورد. او این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت
عبدالمطّلب، هاشم، عبد مناف و قُصَیّ نیز چنین لقبی داشتند. حضرت
ابوطالب(ع) و عباس عموی پیامبر نیز به چنین ویژگی پسندیدهای مشهور بودند.
5 . کَبْش الکتیبة
اصطلاحی
نظامی است که در جنگها به کار میرفته و به فردی شجاع اطلاق میشده که
فردی که تمام صفات شجاعت و نامآوری در او جمع بوده و در پیشانی لشگر به
جنگ با دشمن میپرداخته است. این لقب پیش از حضرت عباس(ع) تنها به دو نفر
داده شده؛ ابتدا به فردی قریشی از قبیله بنی عبدالدار که از دشمنان سرسخت
مسلمانان بود و طلحة بن ابی طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امیر
المؤمنین(ع) کشته شد زیرا شخص دیگری را جرأت رویارویی با او نبود و شجاعت و
جنگاوری او باعث تضعیف روحیه مسلمانان شده بود.
با کشته شدن او توسط
امیر المؤمنین(ع) روحیه به مسلمانان بازگشت و سبب خوشحالی پیامبر اکرم(ص)
شد زیرا کشته شدن او باعث شد اتحاد مشرکین به شدت از هم گسیخته شود و
بسیاری از آنان پا به فرار گذارند.
دومین فردی که پیش از حضرت عباس(ع)
به این لقب خوانده شد مالک اشتر نخعی بود. او را در دوران خلافت امیر
المؤمنین(ع) کبش العراق میخواندند. پس از وی این لقب به حضرت عباس(ع) رسید
آن گونه که از زبان امام حسین(ع) سرودهاند:
عَبَّاسُ(ع) کَبْشُ کَتِیبَتی وَ کَنَانَتی وَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونی
«عباس(ع) پهلوان لشگر و اهل بیت من بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است».
6. حامی الظُعَینة
در
لغت عرب ظعینة از ریشه ظَعَنَ (= کوچ کرد) گرفته شده و به معنای زن
هودجنشین میباشد. این لقب نیز از جمله القابی است که پس از واقعه عاشورا
به حضرت داده شده و به معنای پشتیبان زنان هودجنشین است. چرا که دلگرمی
زنان اهل حرم به بازوی توانای عباس(ع) بود. چه بسا پشتیبانی و حمایت از
زنان بیدفاع، خود بخش بزرگی از دفاع است و وجود او در بین لشگر قوت قلبی
برای همه به شمار میآمد. این لقب در عرب پیش از حضرت عباس(ع) تنها به یک
نفر داده شده و او ربیعة بن مکدم کنانی از قبیله بنی فراس میباشد و چه در
زمان زندگی و چه پس از مرگش او را این گونه میخواندهاند. آن سان که
دربارهاش سرودهاند:
حامی الظعینة این منه ربیعة أم أین من علیا ابیه کلام
7. شهید؛
8 . عبد صالح؛
9. مستجار (پشت و پناه)؛
10. فادی (فداکار)؛
11. ضَیغَم (شیر)؛
12. مُؤثر (ایثارگر)؛
13. ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)؛
14. طیار؛
15. اکبر؛
16. مواسی (ایثار کننده)؛
17. واقی (پاسدار)؛
18. ساعی (تلاشگر)؛
19. صدّیق (راستگفتار و درستکردار)؛
20. بَطَل (گُرد)؛
21. اطلس (چابک و شجاع، در لغت به معنای رنگارنگ یا دو رنگ بوده(30) و کنایه از فرد زیرک و چابک است)؛
22. حامل اللّواء (پرچمدار).
23. صابر؛
24. مجاهد؛
25. حامی؛
26. ناصر؛
عباس (ع ) و دیدگاهها
ابوالفضل
( علیه السّلام ) دل و اندیشه بزرگان را مسخّر خود كرد و براى آزادگان در
هـمـه جـا و هـر زمـان سـرودى جـاودانـه گـشـت ؛ زیـرا بـراى بـرادرش دسـت
به فداكارى بزرگى زد، برادرى كه در برابر ظلم و طغیان خروشید و براى
مسلمانان عزت جاودانه و عظمتى همیشگى ، به ارمغان گذاشت .
در ایـنـجـا، بـرخـى از اظـهـار نـظـــرهـاى بـزرگـــــان را دربـــاره شـخـصـیـت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى آوریم .
1 ـ امام سجّاد(ع )
امـام
عـلى بـن الحسین ، حضرت زین العابدین ( علیه السّلام ) از سروران تقوا و
فضیلت در اسلام به شمار مى رود. این امام بزرگوار هماره براى عمویش عباس
طلب رحمت مى كرد و از فـداكـاریـهـایـش دربـاره بـرادرش حـسـیـن ( عـلیـه
السـّلام ) بـه نیكى یاد مى كرد و جانبازیهاى بزرگش را مرتّب مى ستود. از
جمله سخنان حضرت درباره عمویش ، این موارد را ذكر مى كنیم : ((خداوند عمویم
عباس را رحمت كند كه از خودگذشتگى كرد و نیك از عهده آزمـایش برآمد. خود
را فداى برادر كرد تا آنكه دستانش بریده شد، خداوند به جاى آنها چـون
جـعـفـر بـن ابى طالب ، دو بال عطا كرد تا بدانها با ملائكه در بهشت پرواز
كند. عـبـاس را نـزد خـداونـد مـتـعـال مـنـزلتى است كه همه شهیدان در روز
قیامت بر او غبطه مى خورند...)).
ایـن كلمات ، فداكاریهاى ابوالفضل را
در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) به خوبى بیان مى
كند. حضرت در ایثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جایى پـیـش رفت كه زبانزد
تاریخ و سَمبل فداكارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورا در راه برادر
داد و تا آخرین لحظه پایدارى كرد تا آنكه به خون خود درغلتید.
ایـن
فـداكـاریهاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداشها و كرامتهایش
بـه عـباس ، او را بر تمامى شهیدان راه حق و فضیلت در دنیاى اسلام و غیر
آن ، برترى بخشید تا آنجا كه همه بر او غبطه مى خورند.
2 ـ امام صادق (ع )
امام
صادق ( علیه السّلام ) عقل ابداعگر و اندیشمند اسلام و چهره بى مانند دانش
بشرى ، هـمـواره از عـمویش عباس تجلیل به عمل مى آورد و با درود و
ستایشهاى عطرآگین از او یاد مى كرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را
بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى كه امام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ،
بیان زیر مى باشد:
((عـمـویـم عـبـاس بـن عـلى ( عـلیهما السّلام )
بصیرتى نافذ و ایمانى محكم داشت . همراه برادرش حسین جهاد كرد، به خوبى از
بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت ...)).
امام صادق ( علیه السّلام ) از برترین صفات مجسم در عمویش كه مورد شگفتى اوست چنین نام مى برد:
الف ـ ((تیزبینى )):
تـیـزبـیـنـى
، پـیامد استوارى راءى و اصالت فكر است و كسى بدان دست پیدا نمى كند،
مـگـر پـس از پـالودگـى روان ، خـلوص نـیـت و از خود راندن غرور و هواهاى
نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .
تـیـزبـینى از آشكارترین
ویژگیهاى ابوالفضل العباس بود. از تیزبینى و تفكر عمیق بود كه حضرت به
تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین ( علیه السّلام ) برخاست و
بـدیـن گـونـه بـه قـله شرف و كرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ ،
جاودانه سـاخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را
بزرگ مى شمارد، در بـرابـر شـخصیت بى مانند حضرت كه بر قله هاى انسانیت دست
یافته است سر بر زمین مى ساید و كرنش مى كند.
ب ـ ((ایمان استوار)):
یـكـى
دیـگـر از صـفـات بـارز حـضـرت ، ایـمـان اسـتوار و پولادین اوست . از
نشانه هاى اسـتـوارى ایـمـان حـضـرت ، جـهـاد در كـنـار بـرادرش ،
ریـحـانـه رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) بـود كـه هـدفـش جـلب
رضـایـت پـروردگـار مـتـعـال بـه شـمـار مـى رفـت . و هـمـانـطور كه در
رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى كمترین انگیزه مادى نداشت و
همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت .
ج ـ ((جهاد با حسین (ع ))):
فـضـیـلت
دیـگـرى كه امام صادق ( علیه السّلام ) براى عمویش ، قهرمان كربلا، عباس (
عـلیـه السـّلام ) نـام مـى بـرد، جـهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان ، سبط
گرامى پیامبر اكـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) و آقـاى جـوانـان بـهـشـت
اسـت . جـهاد در راه آرمان برادر، بـزرگترین فضیلتى بود كه حضرت ابوالفضل
بدان دست یافت و نیك از عهده آزمایش بـه درآمـد و در روز عـاشـورا
قـهـرمانیهایى از خود نشان داد كه در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است .
زیارت امام صادق (ع )
امام
صادق ( علیه السّلام ) به زیارت كربلا، سرزمین شهادت و فداكارى رفت و پس
از زیـارت امـام حـسـیـن و اهـل بـیـتـش ( عـلیهم السّلام ) و اصحاب
برگزیده اش با شوق به زیـارت قـبر عمویش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن
بزرگوار ایستاد و زیارت زیـر را كـه مـنـزلت عـبـاس را نـشـان مـى دهد و
بر مكانت او گواهى مى دهد با این سرآغاز خـوانـد: ((سـلام خـدا و سـلام
مـلائكـه مـقـرّب و انـبـیـاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان
پاك ، شبانه روز بر تو باد اى پسر امیرالمؤ منین ...)).
امـام صـادق
عـمـویـش عـبـاس را بـا ایـن كـلمـات كـه دربـردارنـده هـمـه مـفـاهـیـم و
مـعـانـى تـجـلیـل و بـزرگـداشـت اسـت ، مـورد خـطـاب قـرار مـى دهد. درود و
سلام خداوند، ملائكه ، پیامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهیدان و صدیقان را
بر او مى فرستد و این بهترین و برترین سلامى است براى پرچمدار كربلا.
سـپـس
عـصاره نبوت ، امام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را چنین پى مى گیرد:
((به تـسـلیـم ، تـصـدیـق ، وفـادارى و فـداكـاریـت در راه جـانـشـیـن
پـیـامـبـر مرسل ، سبط برگزیده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم
ستمدیده ، شهادت مى دهم ...)).
در ایـنـجـا امام صادق ( علیه السّلام )
بهترین نشانه هایى كه به شهیدان بزرگ تقدیم مى شود به عمویش عباس تقدیم مى
دارد. افتخاراتى از این گونه :
الف ـ تسلیم :
هـمـه
امـور خـود را بـه بـرادرش سـیـدالشـهـداء سـپـرد و در هـمـه مراحل و
مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب كرد تا آنكه در راه او به شهادت رسید؛
زیرا بـه امامت برادرش كه مبتنى بر ایمان استوار به خداوند است آگاهى داشت
و درستى راه و نیت خالص و راءى اصیل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت
.
ب ـ تصدیق :
عـبـاس ( عـلیـه السـّلام )
بـرادرش ریـحـانـه رسول اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را در تـمـامـى
مواقف و دیدگاهها تصدیق كرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شك
راه نـداد و یـقین داشت برادرش بر حق است و هركه با او سر ستیز دارد در
گمراهى آشكار است .
ج ـ وفادارى :
یـكـى دیـگـر از
صـفـات نـیـكـى كـه امـام صـادق ( عـلیـه السـّلام ) بـه عـمـویـش
ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پیمانى را كه در راه دفاع از
برادرش امام حق و حـقـیـقت ابوعبداللّه الحسین ( علیه السّلام ) با خدا
بسته بود بجا آورد و در سخت ترین شـرایط و مراحل در كنار برادر ایستاد و از
او جدا نشد تا آنكه دستانش قطع شد و خود در راهـش بـه شـهادت رسید.
وفادارى كه از والاترین صفات است ، از ویژگیهاى اساسى و عناصر حضرت
ابوالفضل بود، او آفریده شده بود تا نسبت به دور و نزدیكان وفادار باشد.
د ـ فداكارى :
امام
صادق ( علیه السّلام ) به فداكارى و جانبازى عمویش در راه برادرش
سیدالشهداء( عـلیـه السـّلام ) گـواهـى مـى دهـد، حـضـرت خـالصـانـه بـراى
از بـیـن بـردن بـاطـل ، فـداكـارى كـرد و بـا پـیـشـوایـان كـفر و باطل به
ستیز پرداخت و با برادر در جـانـبـازیـهـاى بـزرگ و بـى نـظـیر تاریخ شركت
كرد. به قسمت دیگرى از این زیارت بزرگ توجه كنیم :
((پـس خـداونـد از
طـرف پیامبرش و امیرالمؤ منین و حسن و حسین ـ صلوات خدا بر آنان باد ـ بر
آنچه پایدارى ، خویشتندارى و یارى كردى ، به تو بهترین پاداش بدهد كه بهشت ،
بهترین فرجام است )).
ایـن قـسـمـت شامل تجلیل و تقدیر حضرت عباس از
سوى امام صادق ( علیه السّلام ) است ؛ زیـرا بـا فـداكـاریـهـاى بـزرگ در
راه سـالار شـهـیـدان و جـانـبـازى در راه او و تـحمل هرگونه سختى در كنار
او، شایسته این بزرگداشت است . حضرت در این تلاشها و مـقـاومـتـها تنها
رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نیز عوض پیامبرش ، مولاى متقیان ، حسن و
حسین ـ سلام اللّه علیهم ـ این جانبازیها را ارج نهاد و به او بهترین
پاداشها را عطا كرد.
امـام صـادق ( عـلیـه السّلام ) زیارت خود را پى مى گیرد و صفات والاى عمویش عباس و جایگاهش را نزد خداوند یاد مى كند و مى فرماید:
((گـواهـى
مـى دهـم و خـدا را گـواه مـى گـیـرم كـه تـو در همان راه پیكارگران
((بدر)) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضمیران خداخواه در جهاد دشمنانش و
مدافعان استوار دوستانش و یـارى كـنـنـدگـان اولیـایـش ، پیش رفتى و چون
آنان كوشیدى ، پس خداوند بهترین ، والاتـریـن و كاملترین پاداشى كه به
مطیعان والیان امرش و اجابت كنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا كند...)).
امـام
صـادق ( عـلیـه السـّلام ) عـقـل ابـداعگر و اندیشمند اسلام گواهى مى دهد و
خدا را به شـهـادت مـى طـلبد بر اینكه عمویش عباس در جهادش دوشادوش برادرش
، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) بر همان راه شهیدان بدر پیش
رفت ؛ رادمردانى كه با خون پاك خـود پـیـروزى هـمیشگى اسلام را مسجّل كردند
و با یقین به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصیرت تام ، شهادت را
انتخاب كردند و پرچم توحید و كلمه حق را بر بلنداى تاریخ به اهتزاز
درآوردند. ابوالفضل العباس نیز در این راه درخشان پیش تاخت و براى نـجـات
اسـلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفیان زاده كه مى خواست كلمه الهى
را مـحو كند و پرچم اسلام را درهم بپیچد و مردم را به جاهلیت نخستین
برگرداند، قیام كرد و به شهادت رسید.
ابـوالفـضـل تـحـت فـرمـاندهى
برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونریز اموى ایستاد و با پایدارى و
قیام آنان بود كه كلمه حق تثبیت و اسلام پیروز شد و دشمنان حق و حقیقت و
امام بشدت شكست خوردند.
امـام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزیده عمویش عباس را برمى شمارد و پاداش او را چنین یاد مى كند:
((شهادت
مى دهم (كه ) حق نصیحت را بجا آوردى و نهایت تلاشت را كردى ، پس خداوند تو
را در مـیـان شـهـیـدان مـبـعوث كرد و روحت را با روحهاى سعیدان همراه
ساخت و در وسیعترین مـنـزل بهشتى جاى داد و بهترین غرفه را به تو عطا كرد و
نامت را در ((علّیین )) پرآوازه ساخت و با پیامبران ، شهیدان و صالحان ـ
كه چه خوب رفیقانى هستند ـ محشورت كرد.
شـهـادت مـى دهـم كـه تـو سـستى
نكردى و عقب ننشستى و با بصیرت نسبت به امرت پیش رفـتـى در حـالى كه به
صالحان اقتدا كرده بودى و پیامبران را پیروى مى كردى . پس خـداونـد مـا،
تـو، پـیـامبرش و اولیایش را در جایگاه برگزیدگان و پاكان جمع كند كه اوست
مهربانترین مهربانان )).
در قـسـمـت پـایـانـى زیـارت ، مـتوجه اهمیت
بى مانند و موقعیت والاى حضرت عباس نزد امام صـادق ( عـلیـه السّلام ) مى
شویم ؛ زیرا این قهرمان بزرگوار با نصیحت خالصانه و فداكارى در راه ریحانه
رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله )، امام حسین ( علیه السّلام ) از
احـتـرامى خاص نزد امام برخوردار گردید؛ لذا امام صادق دعا مى كند تا
خداوند عمویش را به بالاترین درجات قرب برساند و او را با پیامبران و
صدیقان محشور كند.
3 ـ حضرت حجت (ع )
مـصـلح
بـزرگ ، حـجـت خـدا و بـقـیـة اللّه الاعـظـم ، امـام زمـان ـ عـجـل اللّه
تـعـالى فـرجـه الشریف ـ قائم آل محمد( صلّى اللّه علیه و آله ) در بخشى از
سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس ( علیه السّلام ) چنین مى گوید:
((سـلام
بـر ابوالفضل ، عباس بن امیرالمؤ منین ، همدرد بزرگ برادر كه جانش را
فداى او سـاخـت و از دیـروز بـهره فردایش را برگزید، آنكه فدایى برادر بود و
از او حفاظت كـرد و براى رساندن آب به او كوشید و دستانش قطع گشت . خداوند
قاتلانش ، ((یزید بن رقاد)) و ((حكیم بن طفیل طایى )) را لعنت كند...)).
امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ صفات والاى ریشه دار در عمویش ، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین برمى شمارد و مى ستاید:
1
ـ هـمـدردى و هـمـگـامـى بـا بـرادرش سـیـدالشـهـداء( عـلیـه السـّلام )
در سـخـت تـرین و دشـوارتـریـن شـرایـط تـا آنـجـا كـه ایـن هـمـگـامـى و
هـمـدلى ضـرب المثل تاریخ گشت .
2 ـ فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.
3 ـ فـدا كـردن جـان خـود، بـرادران و فـرزنـدانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسین ( علیه السّلام ).
4 ـ حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5
ـ كـوشـش بـراى رسـانـدن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى كه نیروهاى ستمگر و
ظالم مانع از رسیدن قطره اى آب به خاندان پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله )
شده بودند.
4 ـ شاعران
شـاعـران آزاده مـتـمـسـك
بـه اهـل بـیـت ( عـلیـهـم السـّلام ) شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل كه در
اوج بزرگى و شرافت مى درخشید، بودند و تحت تاءثیر شخصیت بى مـانند و صفات
والاى او قصاید زیبایى سرودند كه از شاهكارهاى ادب عرب به شمار مى رود. در
اینجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى كنیم :
1 ـ كمیت :
بـزرگـتـریـن
شـاعـر اسـلام ((كـمـیـت اسـدى )) دلبـاخـتـه عـظـمـت ابـوالفـضـل بـود و
در یـكـى از ((هـاشـمـیـات )) جـاودانـه خـود چـنـیـن سـرود: ((... و
ابوالفضل خاطره شیرین آنان ، درمان جانها از دردهاست )).
یـاد ابوالفضل
و سایر اهل بیت ( علیهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شیرین است ؛ زیرا
یـادآورى فـضـیـلت و كـمـال مـطـلق اسـت . هـمـچـنـیـن داروى جـانـهـا از
بـیـمـاریـهـاى جهل و غرور و دیگر بیماریهاى روحى است .
2 ـ فضل بن محمد:
فـضـل
بـن مـحـمـد بـن فـضـل بـن حـسـن بن عبیداللّه بن عباس ( علیه السّلام )
از نوادگان ابـوالفـضـل ، شـاعـرى آسمانى و شیفته شخصیت نیاى بزرگش پرچمدار
كربلاست . در قصیده اى چنین مى سراید:
((ایـستادگى عباس را در كربلا
روزى كه دشمن از همه سو دیوانه وار هجوم مى آورد، به یـاد مـى آورم .
حـمایت از حسین ( علیه السّلام ) نموده و در نهایت تشنگى او را نگهبانى مى
كـرد و روى نـمـى گـرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود
برادر مى گـشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسین ـ فضیلت و شرف بر او باد ـ
ندیده ام . چه صحنه بى مانندى كه سرشار از فضیلت بود و جانشین او كردارش
را تباه نكرده است )).
ایـن ابـیـات شـجـاعـت و دلیـرى بـى مـانـنـد
ابـوالفضل ( علیه السّلام ) و نقش درخشان و افـتـخـارآمـیـز او را در
حـمـایـت بـرادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقایى خـانـدان او
را بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد. صحنه اى درخشانتر و زیباتر از این موضع و
حـضـور بـى مـانـنـد ابـوالفـضـل در كـنـار بـرادرش وجـود نـدارد. مـواضـع و
شـخـصـیـت ابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاءثیرى شگفت آور دارد و او را
شیفته كرده است ؛ پس با قلبى آتشین و جانى سوخته ، طى ابیات لطیفى جدش را
چنین مرثیه مى گوید:
((شـایـسـتـه تـریـن كـس بـراى گـریـستن بر او،
رادمردى است كه حسین را در كربلا به گـریـسـتـن واداشـت ؛ بـرادر و فـرزنـد
پـدرش عـلى ، ابوالفضل آغشته به خون . آنكه در همه حال حق برادرى را بجا
آورد و مواسات كرد ـ كه از ثـنـاگـویـى او عاجزیم ـ و در عین تشنگى ، برادر
را بر خود مقدم داشت )).
آرى ، شـایـسـتـه تـریـن مـردمـان بـراى
بـزرگـداشـت و گـریـستن بر او به سبب مصایب هـولنـاكـش ، ابـوالفـضـل سـمبل
ایستادگى و فضیلت است . امام حسین ( علیه السّلام ) با شـهـادت بـرادر،
كـمرش شكست و بر او به تلخى گریست ؛ زیرا مهربانترین و نیكترین برادر خود
را از دست داده بود.
3 ـ سید راضى قزوینى :
شـاعـر عـلوى سـیـد راضـى قـزویـنـى شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى شود و چنین او را مى ستاید:
((اى
ابوالفضل ! اى سرور فضیلت و ایستادگى و خویشتندارى ! فضیلت جز تو را به
پـدرى قـبـول نـكرد. كوشیدى و به اوج عظمت و بزرگى دست یافتى ، اما هر
كوشنده اى بـه خـواسـتـه اش دسـت پیدا نمى كند. با عزّت و سرافرازى و علو
همّت از پذیرفتن ظلم سرباز زدى و پیكان نیزه ها را مركب خود كردى )).
ابـوالفـضل
( علیه السّلام ) از بنیانگذاران فضیلت و ایستادگى در دنیاى عرب و اسلام
به شمار مى رود. حضرتش مراتب كمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و كرامت
دست یافت و براى رهایى از ذلّت و ظلم ، پیكان نیزه ها را برگزید.
4 ـ محمد رضا ازرى :
حـاج
((مـحمد رضا ازرى )) در قصیده شیواى خود به ذكر و ستایش از صفات گرامى قمر
بنى هاشم كه قلب و عقل آزادگان را تسخیر كرده ، پرداخته است و چنین مى
سراید:
((براى كسب یاد و نام نیك بكوش كه نام نیك بهترین سرمایه كریمان است .
آیا
ماجراى كربلا را كه غبار پیكارش آسمان را تیره و تار و نبردش گوش فلك را
كر كـرده اسـت نـشنیده اى ؟! روزى كه خورشید از شدت گردباد آن تیره شده و
امام هدایت به ابوالفضل پناهنده شده بود)).
در نـخـسـتـیـن بـیـت ، ((ازرى )) آدمـى را به كسب نام نیك فرامى خواند؛ زیرا تنها سرمایه ماندنى و پایدار همین ذكر جمیل است .
در
دومـیـن بـیـت بـه عـبـرت گـرفـتـن از واقـعـه كـربـلا كـه آتـش فـشـان
فضایل و رادمردیهاى اهل بیت ( علیهم السّلام ) است ، دعوت مى كند.
در
سـوّمـیـن بـیـت ، ((ازرى )) از پـنـاه بـردن سـبـط گـرامـى
پـیـامـبـراكـرم و ریـحـانـه رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) بـه
حـضـرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) سخن مى گوید.
بـه ابـیـات دیگر ((ازرى )) كه در آنها از یاریها و دلاوریهاى عباس در راه برادرش سخن مى گوید توجه كنیم :
((چـون
شـیـرى از كـنـام خود پاسدارى كرد و بر دشمنان شورید، آرى ، هژبر ((شرى ))
از بیشه خود دفاع مى كند. كوبش شمشیرها، چونان تندر و رعدهاى ابر
سـنـگـیـن بـود، از شـیـرمردى كه با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو
مى شود و با غـرور سـرش را تـقـدیم مرگ مى كند، سرافرازى كه در خانه ستم
جایگیر نمى شود تا آنكه بر ستارگان چیره شود.
آیـا قـریـش نـمـى دانـسـت كه او پیشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختیها است ؟!)).
ویـژگیهـاى روحـى
سـرورمـان
عـبـاس ( علیه السّلام ) دنیایى از فضایل و نیكى بود. هر صفت نیك و گرایش
والا را كـه بـتـوان تـصـور كـرد، جـزء ذاتـیـات او بـود و هـمـین افتخار
او را بس كه زاده امـیـرالمـؤ مـنـیـن ( عـلیـه السـّلام ) داراى
تـمـامـى فـضـایـل دنـیـا بـود. ابـوالفـضـل هـمـه فـضـیـلتـهـا و صـفـات
پـدر را بـه ارث بـرد تـا آنـكـه نزد مسلمانان سَمبل هر فضیلتى و نماد هر
ارزشى والا گشت .
در اینجا به اختصار برخى صفات حضرت را یاد مى كنیم :
1 ـ شجاعت
دلیـرى
و شـجـاعـت ، گـویـاتـریـن نـشان مردانگى است ؛ زیرا نشانه قوت و استوارى و
ایـسـتـادگـى در بـرابـر حـوادث مـى بـاشـد. ابـوالفـضـل ایـن صفت والا را
از پدرش كه شـجـاعترین انسان هستى است و داییهایش كه از دلاوران نامدار
عرب بودند و در میان سایر قبایل بدین صفت مشهور بودند، به ارث برده بود.
ابـوالفـضـل
دنـیـایـى از قـهرمانیها بود و آنگونه كه مورخان گفته اند در جنگهاى همراه
پدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نیز آنچنان شجاعتى از خود
نشان داد كـه زبـانـزد تـاریخ گشت . ابوالفضل در این روز كه از حماسى ترین
روزهاى تاریخ اسلام است ، در برابر انبوه دشمنان ـ كه دشت را پر كرده بودند
ـ آنقدر دلاورى نشان داد كـه شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهیان را
هراسان كرد و زمین ، زیر پایشان لرزید و مـرگ بـر آنـان سـایـه افـكـنـد
تـا آنـجـا كـه بـه حـضـرتـش پـیـشـنـهـاد فـرمـانـدهـى كـل سپاه را ـ در
صورت كناره گیرى از یارى برادرش ـ دادند. لیكن عباس بر آن تمسخر زد و بر
ایمان و عقیده اش و دفاع از آرمان مقدسش افزوده شد.
شـجـاعـت و دلاورى
حـضـرت عـبـاس ( عـلیـه السّلام ) در روز عاشورا براى به دست آوردن سـودى
مـادى از ایـن زنـدگـى نـبـود، بـلكـه دفـاع از مقدّسّترین آرمانهاى مجسم
در نهضت برادرش سیدالشهداء بزرگترین مدافع حقوق محرومان و ستمدیدگان به
شمار مى رفت .
با شاعران
شـاعـران از شـجـاعت ،
دلیرى ، رادمردى حضرت و شكستى كه یك تنه به سپاه اموى وارد كـرد، هـمـواره
در شـگـفـت بـوده انـد و شـیـفـتـه شـخـصـیـت والاى او گـشـتـه انـد. بـراى
مثال ، شمارى از آنان را كه در این باب داد سخن داده اند مى آوریم .
الف ـ سید جعفر حلى :
شـاعـر عـلوى ((سـیـد جـعـفـر حـلى )) در قـصـیـده درخـشان خود، ترس و هراس سپاه اموى از پیكارهاى حضرت را چنین تصویر مى كند:
((از
شـیر كارآزموده نبردها، بر سپاهیان اموى ، عذاب فرو ریخت . جز هجوم شیرى
خشمگین و غرّان كه خواسته اش را نیك آشكار كرده بود، چیزى آنان را هراسان
نكرد. ترس از مرگ ، چهره هاى آنان را اندوهگین كرده بود. اما عباس در آن
میانه خندان بود.
مـیـمنه و میسره سپاه را درهم مى ریخت ، آنان را درهم
مى كوفت و سرهایشان را درو مى كرد. دلاورى بـه او حـمـله نمى كرد مگر آنكه
مى گریخت و سرش ، پیشاپیش او حركت مى كرد. اسبان را چنان با نیزه اش رنگ
آمیزى كرد كه سیاه و سپیدشان یكسان شدند. بر شكارش خـشـمـنـاكانه هجوم نمى
آورد مگر آنكه بلاى محتوم را بر او سرازیر مى كرد. پیشروى او رنـگـى از
درنگ و هراس داشت ، گویى براى تسلیم پیش مى رود. قهرمانى كه شجاعت را از
پدرش به ارث برد و بدان ، دماغ پرباد گمراه زادگان را به خاك مالید)).
مى
بینید چگونه ((حلى )) هراس فراگیر امویان را از هجوم قمربنى هاشم ، قهرمان
اسلام وصف مى كند و آشفتگى صفوف آنان را تصویر مى نماید.
عباس با قلبى
آرام و چهره اى خندان به لشكر دشمن مى تازد و از كشته ، پشته مى سازد و
اسـبـان آنـان را بـا خـونشان رنگین مى كند. تا جایى كه مى دانیم هرگز كسى
شجاعت و دلیـرى را چـنـیـن تـرسیم نكرده است و بدون گزافگویى ، عباس ـ
همانگونه كه مورخان نوشته اند ـ خسارتهاى سنگینى به اهل كوفه وارد كرد.
((سید جعفر حلى )) همچنان در وصف شجاعت ابوالفضل ، داد سخن مى دهد و مى گوید:
((قـهـرمـانـى
كـه هـنـگـام سوار شدن بر اسب بزرگ ، گویى كوهى سرافراز، بر اسب نـشـسـتـه
اسـت و شـگـفـتـا كـه اسـبـى ، چـنـیـن كـوهـى را خـوب تحمل مى كند و
رهوار مى تازد! سوگند به برق شمشیرش ـ و من جز به آذرخش آسمانى ، سـوگـنـد
نـمى خورم ـ اگر شهادت او مقدّر نبود، با شمشیرش هستى را مى زدود؛ لیكن این
خداوند است كه هرچه اراده كند، مقدر مى سازد و بر آن حكم مى راند)).
تـیـغ ابـوالفضل صاعقه اى ویرانگر بود كه بركوفیان فرود آمد و اگر قضاى الهى نبود، آنان را از صفحه روزگار محو مى كرد.
ب ـ كاشف الغطاء:
امام ((محمد كاشف الغطاء)) شیفته شجاعت ابوالفضل شده و طى قصیده درخشانى او را چنین مى ستاید:
((هـنـگـامـى كه عباس خندان به رزمگاه پا مى گذاشت ، چهره هاى امویان را هراس از مرگ ، دژم (اندوهگین ) مى كرد.
به مرگ آورى ، آگاه بود و شمشیرش كارآزمودگان را از پا درمى آورد.
وقتى كه تیرگى و سختى جنگ ، چون شبى تاریك به اوج مى رسید، مرگبارترین روز دشمنانش آغاز مى شد)).
هـراس
از ابـوالفـضل چهره هاى امویان را تیره كرده ، زیرا سرهاى قهرمانان آنان
را درو كرد و روحیه آنان را درهم شكست و بارانى از عذاب بر آنان فروبارید.
ج ـ فرطوسى :
شاعر
دلباخته اهل بیت ، شیخ ((عبدالمنعم فرطوسى )) ـ نور به قبرش ببارد ـ در
حماسه جاویدان خود، دلیرى و شجاعت ابوالفضل در میدان نبرد را چنین مى
ستاید:
((در هر هجومى در جهاد، كوه است و در استوارى هنگام رویارویى
كوهى است . تمامى گُردى و عـزت پـدرش عـلى در او ریـشه دواند و بارور گشت .
در هر دلى و جانى ، نقشى از خود به یادگار گذاشته و در هر دیدار، هراسى در
روان دشمن افكنده است )).
سـپـس هـمـو، شـكـسـتـهـاى سـنـگـیـن سـپـاه امـوى بـه وسـیـله ابوالفضل را چنین ترسیم مى كند:
((چون
پرچمى برفراز دژى ، بر پشت اسب خود نشست و در تیرگى چون شب جنگ ، ماهوار
درخـشـیـد. دلهـاى دلاوران از دیـدن هـیبت او فرو ریخت و چون هوا از
پهلوهایشان به درآمد و بـدنـهـاى درهـم شـكـسته شان بر زمین افتاد در حالى
كه سرهایشان پرّان بود و او انبوه لشكریان را با ید بیضاى خود به سوى مرگ
مى راند)).
شـجـاعـت و دلاورى ابـوالفـضـل ، شـاعـران بـزرگ را شـیـفـتـه خـود كـرد و ضـرب المثل تاریخ گشت .
آنـچـه
بـر اهمیت این شجاعت مى افزاید ((للّه )) بودن آن است . حضرت ، شجاعت خود
را در راه یـارى حـق و دفاع از آرمانهاى والاى اسلام به كار گرفت و هرگز
دربند دستاوردهاى مادى زندگى زودگذر نبود.
2 ـ ایمان به خدا
قـوت
ایـمـان بـه خـدا و اسـتوارى در آن ، یكى از بارزترین و بنیادى ترین
ویژگیهاى ابوالفضل بود. حضرت در دامان ایمان ، مركز تقوا و آموزشگاه
خداپرستى و خداخواهى ، تربیت یافت و پدرش ، پیشواى موحّدان و سرور متقیان ،
جانش را با جوهر ایمان و توحید حـقـیقى پرورش داد و تغذیه كرد. پدر، او را
با ایمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقایق هستى و رازهاى طبیعت ، تغذیه
نمود؛ ایمانى كه خود چنین وصفش كرده بود:
((اگر پرده ها برایم كنار زده شوند، بر یقینم افزوده نخواهد شد)).
ایـن
ایـمـان ژرف و ریـشـه دار بـا ذرّات وجـود حـضـرت عباس عجین شد و او را به
یكى از بزرگان تقوا و توحید بدل ساخت . و بر اثر همین ایمان پایدار و عظیم
بود كه ایشان ، خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها
براى خدا قربانى كرد.
عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) بـا دلاورى بـه دفـاع
از دین خدا و حمایت از عقاید اسلامى كه در آسـتـانـه تحریف شدن و نابودى در
زمان حكومت امویان قرار گرفته بود، برخاست و در این كار فقط خداوند و رضاى
حق و جایگاه اخروى را مد نظر داشت .
3 ـ خویشتندارى
یـكى
دیگر از صفات برجسته ابوالفضل ( علیه السّلام ) عزّت نفس و خویشتندارى
بود. حضرت از زندگى خفت بار زیر سایه حكومت اموى ابا داشت ؛ حكومتى كه
بندگان خدا را بـرده خـود و امـوال بـیـت المـال را دارایـى شـخـصـى كـرده
بـود و بـه دنبال برادرش ، پدر آزادگان كه صلاى عزّت و كرامت در داده بود و
مرگ زیر سایه هاى نـیزه ها را سعادت و زندگى با ظالمان را اندوهبار اعلام
كرده بود، دست به قیامى خونین زد و به میدان نبرد و جهاد پا گذاشت .
ابـوالفـضـل
( علیه السّلام ) در روز عاشورا عزّت نفس و خویشتندارى را با تمام ابعاد و
آفـاقـش مـجـسـم سـاخـت . امویان او را به شرط كناره گیرى از برادرش ،
وعده فرماندهى كـل قـوا دادنـد، لیـكـن حـضـرت بـر آنـان تـمـسـخـر زد و
فـرمـانـدهـى سـپـاه آنـان را لگـدمـال كـرد و بـا شـوق و اخلاص ، به سوى
آوردگاه شتافت و در راه دفاع از حرّیت ، دین و آزادگى خود، كُندآوران را به
خاك انداخت و سرها را درو كرد.
4 ـ صبر
یـكـى از
ویژگیهاى ابوالفضل ( علیه السّلام ) شكیبایى و بردبارى در برابر حوادث تلخ و
دشوار بود. مصایبى كه در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، كوهها را مى گداخت ،
لیـكـن ایـشان همچنان استوار بودند و كمترین سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان
نیاوردند. حضرت همچون برادرش ، سیدالشهداء ـ كه صبرش از صلابت و سنگینى
كوههاى سر به فـلك كـشـیـده ، بـیـش بـود ـ و بـه پیروى از امامش ، خود و
اراده اش را تسلیم پروردگار بـزرگ كـرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد
با چشم رضامندى نگریست . حضرت ابـوالفـضل ، ستارگان تابناك و اصحاب باوفا
را مى دید كه بر دشت سوزان كربلا چون قربانیها به خون تپیده اند و آفتاب ،
آنان را مى گدازد، مویه و فریاد كودكان را مى شنید كه بانگ ((العطش )) سر
داده اند، نوحه بانوان حرم وحى بر كشتگان خود را مى شـنید، تنهایى برادرش ،
سیدالشهداء را در میان كركسهاى كوفه و مزدوران ابن مرجانه كه براى كشتنش
بر یكدیگر پیشى مى گرفتند تا به رهبرشان نزدیك شوند، مى دید. آرى ، هـمـه
ایـن حـوادث سـنـگـیـن را مـى دیـد، لیـكـن امـر خـود را بـه خـداى متعال
واگذار كرده بود و بدون كمترین تزلزلى پاداش را از پروردگارش درخواست مى
كرد.
5 ـ وفادارى
یـكـى دیـگـر از صـفـات
ابـوالفـضـل كـه از بـرتـریـن و بـرجـسته ترین صفات است ، ((وفـادارى ))
اسـت . حـضرت در این صفت ، گوى سبقت از همگان ربود و ركوردى جاودانى برجاى
گذاشت و به بالاترین حد آن رسید. نمونه هاى وفادارى حضرت را در اینجا مى
آوریم .
الف ـ وفادارى به دین :
ابوالفضل العباس ( علیه السّلام )
از وفادارترین كسان به دین خود بود و بشدت از آن دفـاع كـرد. هـنـگـامـى
كـه اسـلام در خـطـر نابودى قرار گرفت و دشمنان كمر بسته آن ـ امـویـان ـ
بـا تـمـام وجـود بـه انكار آن برخاستند و شبانه روز محو آن را وجهه نظر
خود قرار دادند و با آن جنگیدند، ابوالفضل به رزمگاه پاگذاشت و در راه دین
خود، مخلصانه جهاد كرد تا آنكه كلمه توحید در زمین برقرار باشد و در
آرمانهاى اعتقادیش دستانش قطع گشت و به خون خود درغلتید.
ب ـ وفادارى به امت :
سـرور
مـا حـضـرت عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) مى دید كه امت اسلامى در زیر كابوس
تیره امـویـان دسـت و پـا مـى زنـد و زنـدگـى مرگبار سراسر ذلت و خوارى را
سپرى مى كند. گروهى از مجرمان اموى سرنوشت آنان را در دست گرفته ، ثروتهاى
آنان را به باد مى دهـنـد، بـا مـقدرات آنان بازى مى كنند و حتى یكى از
سپاسگزاران اموى با وقاحت و بدون شرم و حیا اعلام مى كند كه : (((منطقه )
سواد؛ باغستان قریش است )) و چه اهانتى به امت بیش از این .
در برابر
وضعیت طاقت فرسا، ابوالفضل وفادارى به امت را در قیام دید. پس همراه با
برادرش و گروهى از رادمردان اهل بیت و آزادگان دلباخته آنان بپاخاست و شعار
آزادى از یـوغ بـنـدگـى امـویان را سر داد و رهایى امت اسلامى از بردگى
آنان را هدف خود كرد و جـهـادى مـقـدّس بـراى بازگرداندن زندگى كریمانه
براى آنان را آغاز كرد و در راه این هـدف والا، خـود و تـمـامـى
بـپـاخـاسـتـگـان بـه شهادت رسیدند. پس كدام وفادارى به امت مثل این
وفادارى است ؟!
ج ـ وفادارى به وطن :
سـرزمـیـن اسـلامـى در گـرداب
مـحنت و رنجهاى توانفرسا در ایام حكومت امویان ، غوطه ور بـود. اسـتـقـلال و
كـرامـت خود را از دست داده بود و به باغستانى براى امویان ، سرمایه داران
قریش و دیگر مزدوران بدل گشته بود.
تـهـیـدستى و فقر، همه گیر و مصلحان
و آزادگان خوار شده بودند و مجالى براى آزادى فـكـر و نـظـر نـمـانـده
بود. حضرت عباس تحت رهبرى برادرش سیدالشهداء براى درهم شكستن این حكومت
سیاه و فروپاشى پایه هاى آن ، قیام كرد و بر اثر فداكاریهاى آنان بود كه
طومار حكومت اموى پس از چندى درهم پیچیده شد؛ در حقیقت بزرگترین وفادارى به
وطن اسلامى همین است .
د ـ وفادارى به برادر:
ابـوالفـضـل
پـیـمـانـى را كـه بـا خـداونـد بـراى حـفـظ بـیـعـت خود با برادرش ریحانه
رسـول خـدا( صـلّى اللّه علیه و آله ) و اولین مدافع حقوق مظلومان و
محرومان بسته بود، بـدان وفـادار مـانـد. مردمان در طول تاریخ مانند این
وفادارى در حق برادر را ندیده اند و قطعاً زیباتر از این وفادارى در
كارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسیده است ؛ وفاداریى كه هر آزاده شریفى را به
خود جذب مى كند.
6 ـ قوّت اراده
((اسـتـوارى و
قدرت اراده )) از مهمترین و بارزترین صفات بزرگان جاوید تاریخ است كـه در
كـار خـود موفق بوده اند؛ زیرا محال است افراد سست عنصر و ضعیف الاراده
بتوانند كمترین هدف اجتماعى را محقق كنند یا كارى سیاسى را به پایان برند.
ابوالفضل
( علیه السّلام ) در اراده نیرومند و عزم و جزم ، در بالاترین سطح قرار
داشت . بـه اردوگـاه حق پیوست و بدون تزلزل یا تردید، پیش رفت و در عرصه
تاریخ به عـنـوان بـزرگـترین فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر این صفت در
او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاریخ برایش ثبت نمى شد.
7ـ مهربانى
مـحـبـت
و مـهـربـانـى بـه مـحـرومـان و سـتـمـدیـدگـان بـر وجـود ابـوالفـضـل
مـسـتـولى بـود و ایـن پـدیـده بـه زیـبـاتـریـن شـكـل خـود در كـربـلا
آشـكـار شـد و جـلوه كـرد؛ سـپـاه امـویـان آبـشـخـور فـرات را بـر اهـل
بـیـت بـسـتـنـد تـا آنـان بـر اثـر تـشـنـگـى بـمـیـرنـد یـا تـسـلیـم
گـردنـد. ابوالفضل كه لبهاى خشكیده و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و
دیگر كودكان را از شـدت تـشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى
دلش آتش گرفت . سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله كرد، راهى براى خود گشود و
براى كودكان آب آورد و آنان را سـیـراب كـرد. در روز دهـم محرم نیز بانگ
((العطش )) كودكان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان ، او را از جا
كند. مشكى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت ، بـا آنـان
درآویخت و از فرات دورشان ساخت ، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف
كند، لیكن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و كودكانش سیراب شود، پس آب
را فرو ریخت . حال در تاریخ امتها و ملتها بگردید آیا چنین محبت و رحمتى را
ـ جز در قمر بنى هاشم و افتخار عدنان ـ خواهید یافت ؟!
ایـنـهـا پـاره اى از صفات و فضایل ابوالفضل است كه با داشتن آنها ـ چون پدرش ـ به بالاترین قلّه مجد و كرامت دست یافت
شهادت :
رد امان نامه دشمن
آوازه
دلاورمردی های حضرت عباس(علیهالسلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین
افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف
لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)»
فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین(علیهاالسلام)
عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت
عباس(علیهالسلام)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود
«کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.
شمر امان نامه
را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی
نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه
است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت:
«اکنون بگو چه
میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری
میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین
نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!»
شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید،
فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛خواهرزادگان ما کجایند؟
حضرت
عباس(علیهالسلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را
بدهید، اگر چه فاسق است». حضرت عباس(علیه السلام)به همراه برادرانش به سوی
او رفتند و به او گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان
میدهی، در حالی که پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟!» شمر
با دیدن قاطعیت حضرت عباس(علیه السلام)و برادرانش خشمگین و سرافکنده به
سوی لشکر خود بازگشت.
چگونگی شهادت
در روز عاشورا
چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام علیه السلام
شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس علیه السلام را صدا
کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با
ده سوار همراه شد و مَشکها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ
ابن زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته
بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و
بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت
دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و
دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر
حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری
حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان
گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود
که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند... وقتی که امام حسین ( علیه
السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس ( علیه السلام) حاضر شد، فرمود: اکنون
کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و لتحیلتی.
تدفین حضرت عباس توسط امام سجاد
حضرت
سجاد علیه السلام هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که
به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام
حسین و حضرت عباس علیهما السلام به آنها اجازه مشارکت نداد، وقتی پرسیدند;
تو تنها چگونه میتوانی؟ فرمود: «ان معی من یعیننی» با من کسی هست که
کمکم کند .(فرشتگان عالم غیب به یاریم میآیند).
مرقد مطهر حضرت عباس علیه السلام
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس در نزدیکی قبر برادرش امام حسین علیه السلام در کربلاست.
منابع :
ویـژگیهـاى روحـى http://www.ghadeer.org
فرازهایی از زندگی حضرت ابوالفضل العباس(ع) http://www.articles.ir
تاسوعای حسینی ،شهادت حضرت ابولفضل العباس (ع) http://aftab.ir
جستاری درباره کنیهها و لقبهای حضرت عباس(ع) http://www.hawzah.net
كنیه ها http://www.ghadeer.org
شهادت حضرت اباالفضل العباس (ع) http://www.aviny.com
شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام http://www.hawzah.net
/خ