• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3220روز قبل
آموزش و تحقيقات
قیام و انتقام

 

نویسنده : محمد جعفری



 
از سنت‏هاى قطعى الهى است، که خداوند متعال از کسانى که مرتکب ظلم مى‏شوند، انتقام مى‏گیرد و ایشان را به هلاکت مى‏رساند. در سال 61 ه’. ق. حادثه‏اى بزرگ و خونین در تاریخ اسلام رخ داد. این حادثه دردناک، شهادت امام حسین (ع) در کربلا بود. در این حادثه، این افتخار نصیب مختار بن ابو عبید ثقفى شد، که خداوند به واسطه او از قاتلان شهداى کربلا انتقام گیرد.
در زمان قیام امام حسین(ع)، هنگامى که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، در منزل مختار ساکن گردید و سپس به خانه هانى بن عروه نقل مکان کرد. مختار به علت همکارى با مسلم و مخالفت با عبیدالله بن زیاد زندانى شد و در ماجراى کربلا، در کوفه و در زندان ابن زیاد به سر مى برد. پس از حادثه کربلا، مختار نامه‏اى به خواهرش صفیه، همسر عبدالله بن عمر نوشت و درخواست کرد تا براى آزادى او اقدام کند. صفیه شوهر خود را وادار نمود تا براى آزادى برادرش تلاش نماید. عبدالله بن عمر نامه‏اى به یزید بن معاویه نوشت و آزادى مختار را از او درخواست کرد؛ دستور آزادى مختار، توسط یزید صادر شد و ابن زیاد بنابر دستور یزید، مختار را آزاد کرد.
البته جنایات یزید، منحصر در حادثه کربلا خلاصه نشد و او در مدینه مردم را به جرم حق طلبى، قتل عام کرد. سال بعد مکه را به محاصره درآورد و خانه کعبه را به آتش کشید. یزید در ماجراى به آتش کشیدن کعبه به حُصین بن نُمیر دستور داد تا با نیروهایش به طرف مکه حرکت کند. حصین بن نمیر شهر مکه را از هر طرف محاصره کرد. عبدالله بن زبیر که خود را حاکم مسلمین مى‏دانست به کعبه پناهنده شد. با فرمان حصین، سنگ‏هاى بزرگ به وسیله‏ى منجنیق‏ها به سوى کعبه پرتاب شد و عرّاده‏ها به وسیله‏ى سنگ‏هایى با پارچه‏هاى آغشته به نفت و شعله‏ور، خانه کعبه را گلوله باران کردند. به دنبال این وقایع، حجاز یک پارچه شورش شد.
قیام عبدالله بن زبیر در مکه، آتش انقلاب را در تمامى شهرها شعله‏ور ساخت. او پیوسته هدف از قیام خود را انتقام‏گیرى از قاتلان امام حسین (ع) قلمداد مى‏کرد و مردم را به خون‏خواهى از بنى‏امیه دعوت نمود؛ اما پس از مرگ یزید، عنوان خلافت را به خود بست و مردم را به اطاعت از خویش فراخواند.
در این زمان پرتشنج، مختار با دلى پرخون وارد حجاز شد و تصمیم گرفت تا با ابن زبیر همدست شود. وى زمانى‏وارد مکه شد که عبدالله بن زبیر زیر ماسک خون‏خواهى امام حسین (ع) براى زمینه‏سازى حکومت خود، فعالیت مى‏کرد. مختار نزد عبدالله بن زبیر در مسجدالحرام رفت. ابن زبیر پس از بحث کوتاهى درباره‏ى حکومت ظالم بنى امیه به مختار پیشنهاد بیعت کرد. مختار در پاسخ گفت: "من به تو دست بیعت مى‏دهم، به شرط این‏که بدون مداخله‏ى من کارى نکنى، مقام مرا نادیده نگیرى، یگانه مشاور خود بدانى و اگر پیروز شدى مهم‏ترین کارها را به من واگذار کنى".
ابن زبیر ابتدا نپذیرفت؛ اما به پیشنهاد عباس بن سهل، - یکى از مشاورانش - مختار را وزیر و مشاور خود قرار داد. مختار به وعده خود وفا کرد و با حصین بن نمیر وارد جنگ شد. اما ابن زبیر به تعهدات خود عمل نکرد.
به دنبال پیمان‏شکنى عبدالله بن زبیر، مختار با هدف مقدس خود؛ یعنى خون‏خواهى امام حسین (ع) از ابن زبیر که مردى خبیث و پست بود، جدا شد و مکه را به قصد عراق ترک کرد. وى قبل از حرکت به سوى عراق، به خدمت فرزندان امیرمؤمنان (ع) و اهل بیت پیامبر(ص)، از جمله محمد حنفیه رفت و از ایشان کسب اجازه نمود. مختار بر اساس چهار اصل زیر از مردم بیعت گرفت:
1- پیروى از کتاب خدا؛ 2- پیروى از سنت نبى اکرم(ص)؛ 3- خون‏خواهى از قاتلان شهداى کربلا؛ 4- دفاع از حقوق بى‏پناهان.
بر این اساس، بیشتر شیعیان کوفه با مختار که خود را نماینده محمد حنفیه معرفى مى‏کرد، بیعت کردند؛ اما عده‏اى‏از آن‏ها براى روشن شدن صحت ادعاى وى، هیئتى را به مدینه اعزام نمودند، که این هیئت صحت ادعاى مختار را از محمد حنفیه و امام سجاد (ع) جویا شدند. این عده از شیعیان، وقتى از دیدگاه موافق آن دو بزرگوار آگاه شدند، تصمیم به یارى مختار گرفتند.
مختار به شکلى محرمانه مردم را با اهداف خود آشنا مى‏کرد. در این میان عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، شبث بن ربعى و زید بن حارث، به تحریک عبدالله بن یزید، استاندار ابن زبیر، براى زندانى نمودن مختار اقدام کردند، که این توطئه مؤثر واقع شد و مختار براى دومین بار به زندان افتاد؛ اما به طور سرّى از طریق پنج نفر از مطمئن‏ترین دوستانش (سایب بن مالک اشعرى، یزید بن انس، احمر بن شمیط، رفاعه بن شداد فتیانى و عبدالله بن شداد بجلى) با بیرون از زندان ارتباط داشت و این افراد به طور جدى کار مقدمات قیام را پى‏گیرى کرده و در جذب نیرو بسیار کوشیدند.
زمانى که مختار در زندان به سر مى‏برد، توابین، گروهى که در یارى رساندن به امام حسین(ع) سستى کردند، به رهبرى سلیمان بن صرد خزاعى قیام کردند، که در این قیام اکثر آنان، از جمله سلیمان به شهادت رسیدند. مختار، نامه‏اى‏سرّى به سران باقى‏مانده توابین فرستاد که در متن این نامه به حمایت و یارى توابین نوید داده بود. سران باقى‏مانده توابین در پاسخ به این نامه براى یورش به زندان و آزاد نمودن مختار اعلام آمادگى نمودند، اما مختار یورش به زندان را صلاح ندانست و با وساطت عبدالله بن عمر، شوهرخواهرش، براى بار دوم از زندان آزاد شد. مختار به مجرد آزادى از زندان، شروع به سازمان‏دهى نیروها و ایجاد هسته‏هاى مقاومت کرد و گروه‏هاى مبارز را به شکل تشکیلاتى به هم وصل نمود. به این ترتیب مقدمات کار قیام آماده شد.
در قیام مختار، بسیارى از بزرگان و سران شیعه نقش فعالى داشتند، اما هیچ‏کدام از آن‏ها به اندازه ابراهیم اشتر، فرزند برومند مالک اشتر نخعى، تلاش و کوشش نکردند. ابراهیم با آن جایگاه بلند مى‏توانست در بسیج عمومى شیعیان کوفه و اطراف آن، جهت همراهى با مختار در قیامش نقش بارزى را ایفا کند، که همین طور هم شد. علامه مجلسى نقل مى‏کند: "هنگامى که مقدمات قیام فراهم شد، چند نفر از سران شیعه به مختار پیشنهاد کردند که اگر شخصیتى، مثل ابراهیم اشتر که جوانى دلیر، خوش‏فکر و دوراندیش است و علاوه بر این صفات، عشیره قبیله است و طرفداران قوى بسیارى دارد، در این قیام به ما بپیوندد، امید زیادى به پیروزى خواهیم داشت".
مختار از پیشنهاد آن‏ها استقبال کرد و با ده نفر از سران شیعه به دیدار ابراهیم اشتر رفت و نامه‏اى از جانب محمد حنفیه به ابراهیم داد، که در آن محمد حنفیه از ابراهیم خواسته بود که مختار را پشتیبانى و همراهى کند. ابراهیم ابتدا در نامه تردید کرد و گفت: "من از کجا بدانم که این نامه از طرف محمد حنفیه است". یزید بن انس، احمر بن شمیط، عبدالله بن کامل و همه آن جمع، شهادت دادند که این نامه از طرف محمد حنفیه است. پس از شهادت دادن آن‏ها، ابراهیم مطمئن شد و با مختار بیعت کرد، که پیوستن قهرمانى، همانند ابراهیم اشتر براى مختار بزرگ‏ترین پیروزى به حساب مى‏آمد.
پس از بیعت ابراهیم اشتر با مختار، هر شب جلسات سرّى تشکیل مى‏دادند و پیرامون قیام و چگونگى شروع آن بحث مى‏کردند که در یکى از این جلسات تصویب شد که روز پنج‏شنبه، چهاردهم ربیع‏الاول سال 66 ه. ق. قیام کنند و نشانه قیام هم آتش‏افروزى بر بالاى بام‏ها و شعار آن، "یا منصور اَمِت"؛ یعنى اى پیروز، بمیران و "یالثارات الحسین"؛ یعنى اى خون‏خواه حسین، باشد؛ در این میان ایاس بن مضارب، افسر نگهبان کوفه، از تصمیم مختار آگاه شد و فوراً به استاندارى رفت و نقشه مختار را به عبدالله بن مطیع که استاندار وقت کوفه بود، گزارش داد، اما روز قیام هم‏چنان مخفى بود. ابن مطیع سه روز قبل از قیام به گروهى از مأمورین انتظامى دستور داد تا با سرپرستى ایاس بن مضارب، میدان‏هاى عمومى و بازار نزدیک مسجد جامع شهر را زیر نظر بگیرند. ابراهیم اشتر با گروهى مسلح که تعداد آن‏ها به صد نفر مى‏رسید، شب چهارشنبه به طرف خانه مختار مى‏رفتند، که ایاس بن مضارب جلو ابراهیم و همراهانش را گرفت و گفت: "من از شما دست برنمى‏دارم تا همه شما را به استاندارى ببرم". ابراهیم از این حرف برآشفت، نیزه یک نفر از پاسبانان را گرفته، در حالى که فریاد مى‏زد: "اى دشمن خدا تو نیز از قاتلان حسین بن على هستى" به ایاس بن مضارب حمله کرده و نیزه را به شدت برگردن او زد. ایاس کشته شد و همراهان وى فرار کردند. مختار از این حادثه باخبر شد و فورى به یارى ابراهیم شتافت. به این ترتیب قیام مختار قبل از تاریخ پیش‏بینى شده؛ یعنى در روز سه‏شنبه، دوازدهم ربیع‏الاول سال 66 ه’. ق. آغاز گردید.
مختار دستور داد بر بالاى بام‏ها، نى‏ها را آتش زدند، صداى "یا منصور اَمِت" و "یالثارات الحسین"، در کوفه طنین‏انداز شد و جنگ‏هایى میان سپاهیان مختار به فرماندهى ابراهیم اشتر و سپاهیان ابن مطیع درگرفت که در همه آن‏ها سپاهیان مختار به پیروزى رسیدند.
ابن مطیع و دیگر شخصیت‏هاى حکومتى، به قصر استاندارى پناه بردند و در آنجا تحصن کردند؛ اما سپاه مختار، استاندارى کوفه را محاصره کرد. این محاصره سه روز به طول انجامید. البته ابن مطیع مخفیانه از کاخ بیرون رفت و به خانه "ابوموسى اشعرى" پناهنده شد و دیگران نیز تسلیم شدند.
مختار پس از تسلط بر کوفه بسیارى از ممالک اسلامى، مثل ارمنستان، آذربایجان، موصل، مدائن، بهبهان، حلوان، اصفهان، قم، ماهان، همدان و ... را زیر سلطه خود درآورد.
پس از شکست عبدالله بن مطیع، مختار درصدد بود تا در سه جبهه زیر مبارزه کند:
1. جبهه شام به رهبرى اموى‏ها و فرماندهى ابن زیاد؛
2. جبهه عبدالله بن زبیر به رهبرى مصعب بن زبیر؛
3. جبهه ضد انقلاب داخلى در کوفه به سرکردگى قاتلین امام حسین (ع). این جبهه، از اوضاع آشفته کوفه استفاده کرده، دست به توطئه‏اى زدند و مختار ناچار شد تصمیم بگیرد که هرچه زودتر به قلع و قمع عوامل ضد انقلاب و قاتلین امام حسین(ع)، که در واقع از اهداف مهم قیامش بود، بپردازد. با تسلط کامل مختار بر کوفه، فضایى به وجود آمد تا قاتلان امام حسین(ع) و یاران باوفایش شناسایى شده و به سزاى اعمالشان برسند.
هنگامى که عبدالملک مروان بعد از مرگ پدرش، حکومت شامات را به دست گرفت، به فکر تسلط بر مناطق انقلابى که از حکومت شام خارج شده بودند، افتاد. بنابراین، عبیدالله بن زیاد را به همراه حصین بن نمیر به عراق فرستاد تا شورش‏هاى آنجا را سرکوب کند. عبیدالله با سپاه زیادى به سمت عراق حرکت کرد و به موصل رسید. مختار سپاهى مرکب از سه هزار سواره به فرماندهى "یزید بن انس اسدى" به کمک عبدالرحمن بن سعید، استاندار موصل، فرستاد. این سپاه شجاعانه وارد جنگ شد و سپاه ابن زیاد را شکست داد و سیصد نفر از شامیان را به اسارت درآورد؛ اما یزید بن انس که بیمارى سختى داشت بعد از پیروزى بر سپاه شام از دنیا رفت و سپاه مختار با حالتى محزون به کوفه بازگشت. مختار که از شکست شامیان، وفات یزید بن انس و بازگشت لشکرش به سمت کوفه آگاه شد، به سرعت ابراهیم اشتر را با دوازده هزار مرد جنگى روانه موصل کرد. بعد از حرکت ابراهیم به طرف موصل، گروهى از سران کوفه که در سپاه عمر بن سعد در کربلا شرکت داشتند، در داخل شهر با توطئه و آشوب، نقاط حساس کوفه را اشغال کردند. مختار در داخل قصر حکومتى محاصره و رابطه‏اش با خارج قطع شد. مختار مخفیانه پیامى به ابراهیم اشتر در موصل فرستاد و دستور داد هرچه سریع‏تر به کوفه بازگردد. ابراهیم پس از دریافت پیام مختار، سریع به طرف کوفه حرکت کرد و نزدیک مسجد کوفه مستقر شد. مختار به کمک ابراهیم اشتر با آشوب‏گران وارد جنگ شد، شدت نبرد به حدى بود که مختار خود وارد کارزار شد و این جنگ سرانجام با پیروزى سپاه مختار و کشته شدن پانصد نفر و اسیر شدن دویست نفر از آشوب‏گران در روز چهارشنبه 24 ذى‏الحجه سال 66 ه’. ق. به پایان رسید.
مختار، پس از سرکوبى آشوب‏گران به عبدالله بن کامل شاکرى، که ریاست شهربانى کوفه را به عهده داشت، دستور داد تمام دروازه‏هاى شهر را ببندد تا هیچ‏یک از قاتلان شهداى کربلا نتوانند فرار کنند و سپس به تعقیب آن‏ها بپردازد. در پى‏این فرمان، گردان‏هاى تعقیب تشکیل شد. مختار به همراه فرماندهان و یارانش، به جستجوى قاتلان امام حسین (ع) و شهداى کربلا پرداختند و همه را دستگیر کردند.
اولین گروهى که مختار آنان را به سزاى اعمال زشتشان رساند، کسانى بودند که در روز عاشورا اسب‏هاى خود را نعل تازه زدند و بر بدن مطهر امام حسین (ع) و دیگر شهدا تاختند. مختار، پس از دستگیرى این گروه دستور داد تا آن‏ها را به پشت بخوابانند، با میخ‏هاى آهنى دست و پایشان را به زمین بکوبند. آن‏گاه دستور داد عده‏اى از سپاهیان به پاى اسبانشان نعل تازه بکوبند، سپس بر بدن این جنایتکاران بتازند، که پس از انجام این عمل بدن‏هاى آنان زیر سم اسبان از هم پاشید، گوشت، پوست و استخوانشان نرم و با خاک یکسان شد و به این صورت به هلاکت رسیدند و سپس جسدهاى‏پلید آنان را به آتش کشیدند تا خاکستر شدند. اسامى این جنایتکاران عبارتند از: 1- اسحاق بن حویه؛ 2- اخنس بن مرثد؛ 3- حکیم بن طفیل؛ 4- عمرو بن صبیح؛ 5- رجاء بن منقذ عبدى؛ 6- سالم بن خیثمه؛ 7- واحظ بن ناعم؛ 8- صالح بن وهب؛ 9- هانى بن ثبیت؛ 10- اسید بن مالک.
مختار که مرحله‏ى اول انتقام و خون‏خواهى شهداى کربلا را با موفقیت به اتمام رسانده بود، براى ضربه زدن و متلاشى کردن ریشه فساد و عامل اصلى فاجعه کربلا؛ یعنى حکومت شام آماده شد. ابن زیاد، عامل مهم فاجعه کربلا، هم‏چنان در رأس قدرت بود و فرماندهى کل ارتش شام را به عهده داشت. وى به دستور عبدالملک مروان براى تسلط بر عراق و از بین بردن جنبش مختار با سپاهى به تعداد هشتاد هزار نفر به مناطق مرزى شمال غرب عراق نفوذ کرد و شهر موصل را به تصرّف خود درآورد، که در این هنگام مختار براى مقابله با ابن زیاد، سپاهى به فرماندهى ابراهیم اشتر به موصل فرستاد.
یکى از پیش‏آمدهاى جالب این نبرد این بود که عمیر بن حباب، رئیس و فرمانده طایفه قیس، هم‏چنین فرمانده جناح چپ ارتش شام با هزار مرد جنگى در ارتش دشمن به سپاه ابراهیم اشتر پیوست. سپاه ابراهیم با این‏که از نظر نفرات کم‏تر از سپاه شام بود، در اطراف شهر موصل با لشکر ابن زیاد روبه‏رو شد و شجاعانه به قلب سپاه ابن زیاد زد و در اندک زمانى آنها را پراکنده نمود. در این جنگ حصین بن نمیر که فرماندهى جناح راست لشکر شام را به عهده داشت، به دست شریک بن حزیم به هلاکت رسید. حصین بن نمیر در فاجعه کربلا، مأمور بستن راه‏ها به روى یاران مسلم بود تا کسى به یارى او نرود. او در روز عاشورا با پانصد تیرانداز، امام حسین (ع) و یارانش را تیرباران کرد. وى قاتل برخى از اصحاب امام حسین (ع) نیز مى‏باشد. حصین در روز عاشورا تیرى به طرف امام حسین(ع) پرتاب کرد، که به دهان مبارک حضرت اصابت کرد و امام حسین(ع) او را نفرین نمود.
در این میان، ابن زیاد، مرد شماره دو حادثه کربلا هنوز به سزاى اعمال خود نرسیده بود. قطعاً اگر ابن زیاد از طرف یزید، استاندار کوفه نشده بود، شاید جنایات کربلا آن‏چنان رخ نمى‏داد. در این کارزار، ابراهیم اشتر سپاه خود را تا خیمه ابن زیاد و مقرّ فرماندهى او پیش برد، به تعقیب ابن زیاد پرداخت و در ساحل "نهر خاذر" ناگهان با وى روبه‏رو شد. جنگى تن به تن میان آن دو درگرفت و در این جنگ، ابراهیم چنان ضربتى بر پیکر ابن زیاد وارد کرد، که از وسط دو نیم شد. به این ترتیب پرونده‏ى زندگى ابن زیاد نابکار هم، در هم پیچید.
پس از کشته شدن ابن زیاد و فرماندهان عالى رتبه لشکر شام، ابراهیم اشتر دستور داد تا سر ابن زیاد، حصین بن نمیر و گروهى از فرماندهان ارتش شام را از بدنشان جدا کرده، نام هر یک را در کاغذى نوشته، برگوششان بیاویزند و در نهایت آن‏ها را براى مختار فرستاد. هنگامى که این سرها را نزد مختار گذاشتند، وى بلند شد و با کفش خود چندین بار بر سر و صورت ابن زیاد زد و سپس آن کفش را به غلام خود داد و گفت: "این کفش مرا ببر و آن را بشوى که بر صورت نحس و نجس این کافر خورده است". آن‏گاه دستور داد سر ابن زیاد و دیگر سرها را از بالاى کاخ حکومتى آویزان کردند و سراسر کوفه چراغانى و جشن و سرور شد و مردم کوفه در برابر سرها با پاى‏کوبى اظهار خوشحالى مى‏کردند.
مختار سر ابن زیاد را همراه سرهاى سرداران نامى سپاه شام با سى هزار درهم به مکه نزد محمد حنفیه فرستاد. وى این پول را براى تقسیم میان اهل بیت پیامبر (ص)، شیعیان مهاجر، انصار و فرزندان آنان در مکه و مدینه فرستاده بود. محمد حنفیه با دیدن سر ابن زیاد و دیگر جنایت‏کاران کربلا، بسیار خوشحال شد و به سجده افتاد و خداى منتقم را سجده، و مختار و ابراهیم اشتر را دعا کرد. محمد حنفیه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد. هنگامى که مأموران مختار به منزل امام سجاد (ع) آمدند، آن حضرت سر سفره‏ى غذا نشسته بود. امام سجاد (ع) از دیدن سر ابن زیاد بسیار خوشحال شد و سجده شکر به جاى آورد. هنگامى که سر از سجده برداشت، قطرات اشک مانند مروارید از صورتش سرازیر بود، که در این هنگام فرمودند: "خدا را شکر مى‏کنم که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر عنایت کند". آن‏گاه امام (ع) رو به حاضران کرده و فرمودند: "هنگامى که ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او سر سفره‏ى غذا نشسته و سر بریده پدرم را در برابر خود نهاده بود، من او را چنین نفرین کردم: بارپروردگارا! زنده باشم و ببینم روزى را که سر بریده ابن زیاد در برابر من قرار دارد".
به این ترتیب، دعاى امام سجاد (ع) مستجاب شد. آن روز که سر ابن زیاد به مکه و مدینه برده شد، روز شادى و جشن اهل بیت بود. از فاطمه، یکى از دختران امیرمؤمنان (ع) نقل شده، که فرمود: "هیچ‏یک از زنان بنى هاشم بعد از واقعه کربلا خود را آرایش نکردند تا این‏که مختار، سر عبیدالله بن زیاد را براى ما فرستاد".
پیش‏تر بیان شد که تعداد زیادى از اشراف کوفه و سران عراق که اکثر آنان در فاجعه کربلا دست داشتند، از کوفه فرار کردند و در بصره، نزد مصعب بن زبیر پناهنده شدند. این فراریان که تعداد آن‏ها به ده هزار نفر مى‏رسید، مى‏دانستند که اگر به کوفه بازگردند، به سزاى اعمال خود خواهند رسید، بنابراین، شب و روز مصعب بن زبیر را تحریک مى‏کردند تا علیه مختار وارد جنگ شود و کوفه را از دست شیعیان خارج کند. مصعب بن زبیر مردم را به جنگ با مختار بسیج کرد. همه‏ى فراریان که از ترس مجازات مختار به بصره پناهنده شده بودند، تحت حمایت مصعب بن زبیر در جنگ علیه مختار شرکت کردند. مصعب براى ایجاد اخلال در مرکز حکومت مختار، شناسایى ضدانقلاب‏هایى که در کوفه مخفى‏بودند و ملحق کردن آن‏ها به خود، عبدالرحمن بن مخنف را به صورت پنهانى به کوفه فرستاد. در این زمان بار دیگر تاریخ تکرار شد و این بار مردم کوفه به مختار خیانت کردند و تنها، موالى، بردگان، ایرانیان و مستضعفان، حامى‏مختار شدند. از طرفى مختار، به ابراهیم اشتر دستور داده بود به عنوان استاندار شهر موصل در آنجا بماند. در این جنگ که مختار تنها بود، نبرد سختى بین نیروهاى سواره نظام مصعب و نیروهاى ابن شمیط که بیشترشان پیاده مى‏جنگیدند درگرفت. تعداد زیادى از نیروهاى ابن شمیط به شهادت رسیدند. مختار نیروهاى خود را آماده کرد و براى مقابله با ارتش مصعب از شهر کوفه خارج شد و عبدالله بن شداد را در کوفه جانشین خود کرد و خودش با یارانش از شهر خارج شدند و در منطقه "حروراء" مستقر گردیدند تا این‏که بین ارتش مصعب و کوفه حائل باشند و از این راه جلوى پیشروى ارتش بصره به کوفه را بگیرند. یکى از کسانى که از طرف مصعب به فرماندهى عناصر فرارى و ضد انقلاب کوفه منصوب شد، محمد بن اشعث بود، که دشمن سرسخت اهل بیت پیامبر (ص) به شمار مى‏رفت. وى در حادثه کربلا یکى از فرماندهان ارتش عمر سعد بود و جنایات زیادى را مرتکب شد. در این جنگ، نیروهاى دو طرف تلفات زیادى را متحمل شدند و هم‏چنین پرونده‏ى سیاه محمد بن اشعث به دست فرمانده دلیر مختار به نام مالک بن عمرو بسته شد.
ارتش مصعب پیشروى به سوى کوفه و فتح آن را آغاز کردند. مصعب نیروهایش را به گروه‏هاى مختلف تقسیم کرد و هر گروهى را به محله‏اى از کوفه اعزام کرد تا دارالاماره را به محاصره درآورند. به این ترتیب، تمام محله‏ها، میدان‏ها و راه‏هاى منتهى به دارالاماره به تصرف دشمن درآمد و مختار و یارانش کاملاً محاصره شدند و آب و آذوقه بر روى آنان بسته شد. این محاصره چهار ماه به طول انجامید.
مختار به نیروهایش که تعداد آن‏ها بیش از شش هزار نفر بودند، گفت: "بیایید همه با هم بر دشمن هجوم ببریم، که اگر کشته شویم مرگ شرافتمندانه‏اى است و اگر پیروز شویم که چه بهتر. به خدا که اگر صمیمانه بجنگید خدا به شما پیروزى مى‏دهد. به خدا سوگند من مرد تسلیم نیستم و از قصر خارج مى‏شوم و با آن‏ها مى‏جنگم. اگر با من نیایید، فردا در همین وقت، ذلیل‏ترین مردم روى زمین خواهید بود". اما آن‏ها سخن مختار را جدى نگرفتند و با او همراه نشدند و فقط 19 نفر او را یارى کردند. مختار کسى را نزد همسر خود ام ثابت، دختر سمره بن جندب، فرستاد و مقدارى عطر خواست. عطر را براى مختار آوردند و غسل کرد و به بدنش حنوط مالید و خود را معطر ساخت. او به همراه 19 نفر از یاران خود از دارالاماره خارج شدند و به دشمن هجوم بردند. مختار به طور کامل در محاصره دشمن قرار گرفت، بیشتر یارانش به شهادت رسیدند و از هر طرف، حتى از پشت بام‏ها به او حمله مى‏کردند. در این درگیرى دو نفر از طایفه بنى‏حنیفه که هر دو برادر بودند، به نام طرفه و طریف، پسران عبدالله بن دجاجه، او را غافل‏گیر کرده، با ضربات شمشیر او را به شهادت رسانده، سر از تن او جدا کردند و براى گرفتن جایزه نزد مصعب بن زبیر بردند. او مبلغ سى هزار درهم به این دو قاتل پست و خبیث پاداش داد. جسد مختار توسط لشکریان مصعب قطعه قطعه شد. باقى کسانى که در دارالاماره بودند و به مختار ملحق نشدند، در یک روز به قتل رسیدند، که حمّامى از خون، در اطراف دارالاماره در شهر کوفه به راه افتاد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بنابر روایتى جرم این فرد، به شهادت رساندن حضرت ابوالفضل (ع) و غارت نمودن لباس ایشان و تیراندازى به سوى امام حسین (ع) بوده است و براى مجازات، تیرباران شده است.
2. بنابر روایتى جرم این فرد، به شهادت رساندن عبدالله، فرزند مسلم بن عقیل و از عوامل مهم کربلا بوده است و براى مجازات، با ضربات نیزه به هلاکت رسیده است.

منابع:
* ماهیت قیام مختار بن ابى عبید ثقفى، سید فاضل رضوى اردکانى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى
* مختار در آیینه تاریخ، قربانعلى مهرى املشى، انتشارات عصر غیبت
* نهضت مختار ثقفى، محمود افتخارزاده، دفتر نشر معارف اسلامى
* مختار ثقفى، ترجمه نثار احمد زین پورى، انتشارات انصاریان
* مختار ثقفى، ابوالفضل طباطبایى، انتشارات پدیده
* مختارنامه، سیف الدینى، انتشارات ققنوس
ماهنامه پگاه حوزه شماره 289


چهارشنبه 6/9/1392 - 15:51
آموزش و تحقيقات

 

نظر علامه امینی پیرامون مختار
نظر علامه امینی پیرامون مختار

 





 
علامه امینی صاحب الغدیر در دفاع از شخصیت مختار میگوید: هر که با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و حدیث و علم رجال بنگرد؛ در می‌یابد که، مختار، از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است. و همانا نهضت مقدس او تنها برای برپایی عدالت به وسیله ریشه‌کن کردن ملحدان و ظلم اموی‌ها بود.
و به درستی که، ساحت مختار از مذهب کیسانی به دور بود. و نسبت‌ها و تهمت‌های ناجوانمردانه‌ای که نسبت به او داده‌اند، حقیقت ندارد و بی‌جهت نیست که ائمه هدی و سروران ما مانند امام سجاد(علیه‌السلام) و امام باقر(علیه‌السلام)، به گونه‌ای بسیار زیبا، او را مورد ستایش قرار داده‌اند و همیشه خدمات او در نزد اهل بیت(علیهم السلام) مورد تقدیر و تشکر بوده است.
علامه بزرگ مرحوم امینی، در ضمن تجلیل فوق‌العاده از مقام مختار، هدف قیام او را چنین بیان می‌کند: «... و همانا نهضت او مقدس نبود مگر برای اقامه عدل یا ریشه‌کن کردن ملحدان و براندازی اساس ظلم و ستم امویان...»
علامه امینی، اسامی علمای بزرگ شیعه که در مدح و تعظیم و تجلیل مختار سخن گفته‌اند، یادآور می‌شود و میگوید: اسامی آن دسته از علمای اعلام که در تنزیه و بزرگداشت او سخن گفته‌اند عبارتند از:
۱/ جمال الدین ابن طاووس، در رجالش.
۲/ آیت الله علامه حلی، در خلاصه.
۳/ ابن داوود، در رجالش.
۴/ فقیه بزرگوار، ابن نما که کتابی مستقل در شخصیت مختار نوشته است. ذوب النضار.
۵/ محقق اردبیلی، در حدیقه‌ی الشیعه.
۶/ صاحب معالم، در تحریر طاووسی.
۷/ قاضی نوراله مرعشی، در مجالس.
۸/ شیخ ابو علی، در منتهی المقال.
آیت‌الله خویی نیز درباره مختار اعتقاد دارند که اخبار و روایات در مدح و ستایش مختار، قوی‌تر از روایاتی هستند که در ذم مختار بیان شدهاند و از بعضی روایات روشن می‌شود که قیام مختار با اذن خاص امام سجاد(علیه‌السلام) بوده است.
۹/ علامه مامقانی، در تنقیح المقال.
10/ محدث قمی، در منتهی الآمال.
۱۱/ آیت الله خویی، در معجم رجال الحدیث.
۱۲/ استر آبادی، در حاشیه‌ای بر منهج المقال.
۱۳/ مرحوم سید مصطفی، در نقد الرجال.
۱۴/ سید یوسف بن محمد، در جامع الاقوال.
۱۵/ حاج ابراهیم الخوئی، در ملخّص المقال.
۱۶/ سید حسین بروجردی، در منظومه رجالیّه‌اش به نام زبده‌ی المقال.
۱۷/ حاج ملا علی یاری تبریزی، در شرح منظومه فوق‌الذکر به نام بهجه‌ی الآمال.
۱۸/ حاج میرزا حبیب الله خوئی، در منهاج البلاغه، شرح نهج‌البلاغه.
این بزرگان، همه بر نزاهت و قداست و پاکی و علو مقام و جلالت قدر مختار بن ابی‌عبید ثقفی اتفاق نظر دادند و همه یک صدا می‌گویند: مختار از سابقین اخبار است.

 

زیارت نامه مختار
علامه امینی راجع به زیارت‌نامه مخصوص مختار می‌نویسند: او در بزرگی و عظمت به مقامی نائل شده که شیخ عالیقدر شیعه، شهید اول در کتاب مزار خود زیارتی خاص برای او نقل کرده است که با آن زیارتنامه او را زیارت می‌کنند و در آن به شهادت بر رستگاری و پاکی و خیراندیشی او در ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و اخلاص و اطاعت از خدا و محبت امام سجاد(علیه‌السلام) و خشنودی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرمومنان(علیه‌السلام) تصریح شده است: و انه بذل فی رضا الائمه‌ی و نصره‌ی العتره‌ی الطاهره‌ی و الاخذ بثاره مو همانا او (مختار) در راه خشنودی اهل بیت و یاری خاندان پاک پیامبر و گرفتن انتقام خون شهدای آنان جانفشانی کرد.
آیت‌الله خویی نیز درباره مختار اعتقاد دارند که اخبار و روایات در مدح و ستایش مختار، قوی‌تر از روایاتی هستند که در ذم مختار بیان شدهاند و از بعضی روایات روشن می‌شود که قیام مختار با اذن خاص امام سجاد(علیه‌السلام) بوده است.
منبع:سایت عصر شیعه
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:51
آموزش و تحقيقات

 

مختار، منتقم خون حسین(علیه السلام)  نیست! (1)
مختار، منتقم خون حسین(علیه السلام) نیست! (1)

 

نویسنده:امیر محسن عرفان




 

اشاره:
 

تاریخ در طول چهار ده قرن گذشته، روزهای زیادی را در پیوند با قیام امام حسین(علیه السلام) به خود دیده است. از روزهایی که عده‌ای با تمام هستی به یاری امام حسین(علیه السلام) آمدند و جانفشانی کردند تا زمانی که دسته‌ای از اهالی کوفه به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) قیام کردند و «توابین» لقب گرفتند، تا روزی که مختار قاتلین امام حسین(علیه السلام) و یارانش را از دم تیغ گذراند، روزهایی که ائمه(علیهم السلام) خود مجلس عزا تشکیل می‌دادند و آن را فرصتی برای بیان آرمان‌ها و اهداف والای مکتب تشیع می‌دانستند. شیعیان ظهور آخرین منجی الهی را نیز در راستای قیام حسینی می‌دانند و مهدی موعود(علیه السلام) را منتقم خون حسین(علیه السلام) بر می‌شمردند و هر صبح جمعه با ندای «این الطالب بدم المقتول بکربلا» ظهورش را می‌طلبند. 14 ربیع الثانی (28 اسفند) سالروز قیام مختار به خون‌خواهی امام حسین(علیه السلام)، است؛ این مناسبت و هم چنین پخش سریال «مختارنامه» و منتقم کرّار نامیدن مختار در این سریال بهانه‌ای شد تا موضوع انتقام خون حسین(علیه السلام) را از دیدگاه جناب حجت الاسلام و المسلمین محمد صابر جعفری، سردبیر محترم نشریه امان، در این مقاله و نظرات حجت‌الاسلام حسن ملایی، دبیر محترم علمی نشریه امان را در مقاله بعد به گفت و گو بنشینیم.
این مسأله که آیا مختار کشنده قاتلان امام حسین(علیه السلام) بود و یا منتقم خون حسین(علیه السلام) ضروری و مهم است ولی نباید انتظار داشت که همه حقایق و ابعاد این حادثه عظیم با بررسی این پرسش شناسایی گردد، عاشورا، منبع عظیمی است که می‌توان صدها اندیشه و نظریه در زمینه مسایل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... را به دست آورد و این مهم، جز با چند وجهی دیدن این حادثه و پرداختن به آن از منظرهای متعدد، میسر نیست.
تئوری کلی که پایه و اساس این گفت و گو بر آن شکل گرفته، این است که مختار صرفاً کشنده قاتلان امام حسین(علیه السلام) بوده و منتقم واقعی خون امام حسین(علیه السلام) حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی الفرجه الشریف) می‌باشد.
بازخوانی زمانی که امام حسین(علیه السلام) در آن به شهادت رسید، کمک شایانی در تبیین مفهوم انتقام خون حسین(علیه السلام) به ما می‌کند. در توضیح این مطلب بایستی گفت که قدرت جدید بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) اگر چه به نام خدا و جانشینی پیامبر او شکل گرفت ولی، خود، دیوار بلندی بود بین مسلمانان جهان و اسلام ناب محمدی، دیواری به بلندای تاریخ استحاله ارزش‌ها، نقض میثاق غدیر، تحریم و تحریف بخشی از سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله). کسانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به جنگ او آمده بودند، به تدریج، وارد دایره‌های کانون قدرت سیاسی گشتند و بر عکس اهل‌بیت(علیهم السلام) پیامبر و یارانشان کنار زده شدند. استفاده هوشمندانه از جاذبه معنوی پیامبر در عین کوشش برای جلوگیری از انتشار اندیشه او در جامعه، پذیرش اصالت طبقات اجتماعی عده‌ای به جهت توان اقتصادی، شرافت نسبی، اصالت خونی و موقعیت سیاسی از سوی خلفا، موجب تغییر نظام ارزش‌ها شد به طوری که قوم گرایی، ریش سفیدی و اشرافیت جای خود را به حق گرایی، شایسته سالاری، کرامت مداری و حمایت از مستضعفان داد. همه این عوامل سبب گشت تا با رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)، پیروان راستینش در سوگ پیامبر و پیام او داغدار باشند.
بدین ترتیب انحراف جامعه اسلامی از تعالیم اسلام ناب محمدی به اندازه‌ای شد که به تدریج دو نوع اسلام در جامعه اسلامی به وجود آمد. نخست اسلام ناب محمدی یا اسلام اقلیت آگاه و مبارز و دوم اسلام خلافت و حاکم بر اکثریت خاموش و ناآگاه جهان اسلام؛ در این اسلام اطاعت از خلیفه واجب شمرده می‌شود و لو خلیفه فاجر و ظالم باشد. مجموعه این عوامل کار را به جایی رساند که بنیان‌های دین باورانة جامعه به کلی سست شد و زمینه را برای هر اتفاقی فراهم کرد. برای مقابله با چنین شرایطی دیگر نگاشتن کتاب یا سخنرانی و تربیت شاگردان، کار ساز نبود، می‌بایستی قربانی شد و با خون با این انحراف مبارزه کرد. علاوه بر انحراف آموزه‌های اصیل اسلامی از مفاهیم اصلی‌اش، خطر بزرگ‌تری به نام «دین سازی»، اسلام را تهدید می‌کرد به گونه‌ای که معاویه در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و کسی مشروعیت این نماز جمعه را زیر سؤال نبرد. در روزگار امام حسین(علیه السلام) حاکمی متصدّی امر خلافت شده بود که به شراب خواری و میمون بازی شهرت داشت و هر آن احتمال می‌رفت که او ظاهر آن اسلام را نیز از زندگی مسلمانان حذف کند. بزرگ ترین ثمره خون امام حسین(علیه السلام) این بود که جلوی دین سازی را گرفت و حاکمان اموی را رسوا نمود، فضایی پدید آمده با شهادت امام حسین(علیه السلام) و رسواگری‌های حضرت زینب(سلام الله علیها) و امام سجاد(علیه السلام) معجزه آفرید و قهقهه دشمن را به ضجه و گریه و افتخار او در جنایت عاشورا را به شرمندگی و فرافکنی و گناه شهادت را به گردن یکدیگر افکندن، تبدیل نمود. اما به هر حال شهادت امام حسین(علیه السلام) امری سنگین و مصیبتی بزرگ است.
اما اینکه چرا ما فقط امام معصوم را منتقم می‌دانیم ـ کما اینکه خود امام می‌فرماید: «انا الصمصام المنتقم» ـ و اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) در اوج مهربانی با همه مردم، منتقم حسین(علیه السلام) نامیده شده است، زمانی پاسخ صحیح خود را می‌یابد که به حقیقت انتقام از خون امام حسین(علیه السلام) پی‌برده شود. برای روشن شدن این مطلب باید درباره اصل قصاص و انتقام بحث را بیشتر توضیح دهیم:
گرچه قصاص باعث حیات جامعه است اما در دین، انتقام و قصاص اصل نیست؛ در حوزه فردی وقتی سخن از قصاص و انتقام است، سخن از عفو و رحمت و بخشش نیز هست. یعنی همان آیه‌ای که سخن از قصاص دارد، از عفو و رحمت سخن می‌گوید. در این حوزه بدترین برخوردها با اهل‌بیت صورت می‌گرفته اما آنها، کریمانه می‌بخشیدند. در حوزه اجتماعی و دشمنی با دین، باز عفو و رحمت اولین راه است اما اگر سَمبُل ظلم و ستم بود، ماجرا نه توبه دارد و نه داستان پایان یافته است و جریانی است انحرافی و عفو آنان باعث ریشه دواندن بیشتر و عمق انحراف می‌گردد و به هر دلیلی عفو نتوانست فرد را در بر بگیرد اینجا جایگاه قصاص و انتقام است. اینجا قصاص باعث حیات اجتماع است. اینجا جایگاه قاطعیت و برخورد شدید است که«اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه». وقتی فرعون در نیل گرفتار می‌شود و می‌گوید: « آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»، خدا می‌فرماید : الان... و توبه او را نمی‌پذیرد و عذاب او را رد نمی‌کند.
در جایی که قصاص، انتقام و مبارزه هست، انگیزه‌ای که دین ارائه می‌دهد تشفی خاطر فردی یا قبیله‌ای نیست که قطع انحراف و حیات فرد و جامعه معیار است و کار برای خداست. وقتی عمرو بن عبدود آب دهان بر صورت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) می‌اندازد، حضرت بر می‌خیزد، قدم می‌زند و بعد کار دشمن را یکسره می‌کند.
حال باید پرسید، حق قصاص و انتقام و خون‌خواهی برای چه کسی است و آیا هرکس که حتی فرزند امام باشد جنین ولایتی دارد و حق انتقام و خونخواهی؟ قرآن کریم می‌فرماید: « من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»، امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آن می‌فرماید: «ما ولیّ اوییم و قائم از ماست و او هنگام ظهور خون‌خواهی حسین خواهد کرد». چرا چنین است و افرادی نظیر مختار یا حتی فرزندان دیگر ائمه، ولیّ و خون‌خواه امام حسین(علیه السلام) محسوب نمی‌شوند ؟
پاسخ آن است که اولاً کسی باید انتقام بگیرد و قصاص کند که به مقدار جرم و جنایت آشنا باشد. باید ابعاد جنایت را بداند. ولیّ خدا و عظمت او را چه کسی می‌شناسد؟ طبیعی است که جز ولیّ خدا کسی نمی‌شناسد. همان روایت معروف که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «یا علی، جز من و تو به خدا کسی شناخت ندارد و مرا جز خدا و تو کسی نمی‌شناسد و تو را جز من و خدا کسی نمی‌شناسد: «یاعلی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله و انت و لا یعرفک الا الله و انا» و یا در روایت دیگر آمده: «ان‌الله حقا لایعلمه الا انا و علی و ان لی حقا لایعلمه الا الله و علی و له حق لایعلمه الا الله و انا؛ خدا را حقی است که جز من و علی کسی بر آن آگاه نیست و مرا حقی است که جز خدا و علی بر آن واقف نیستند و او را حقی است که جز خدا و من کسی بر آن آگاهی ندارد».
پس برای انتقام و قصاص کسی باید اقدام کند که ابعاد جنایت را بشناسد، ضربه به پیکره ثقل قرآن و عِدل آن، ضربه به کسی که مخاطب فرشتگان است، شهادت حجت خدا و هادی الهی، یعنی به مسلخ بردن بشر و جامعه بشری.
دوم آن که بشر عادی چقدر توانایی درک عظمت مصیبت را دارد و چگونه سنگینی آن را در می‌یابد؟ لذا امام باقر(علیه السلام) به علقمه و دیگران می‌آموزد که بگویند: «اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السماوات و الارض»؛ این بیان از زبان ما تکرار سخن امام است و الا فهم این مطلب که حادثه‌ای به ظاهر نیم روزه چگونه آسمانیان و زمینیان را درگیر کرده است کار انسان عادی نیست، فقدان این ولیّ خدا را نیز فقط ولیّ‌خدا می‌فهمد و غیر او کسی نمی‌فهمد با رحلت و یا شهادت ولیّ‌خدا چه نقصان و خسارتی رخ می‌دهد. بشر عادی چگونه می‌تواند قرن‌ها، صبح و شام برای حسین(علیه السلام) ناله‌گر و ندبه‌خوان باشد و به جای اشک؛ خون گریه کند. این امر زمانی رخ می‌دهد که قدر و عظمت ولیّ خدا و جایگاه او در هستی مشخص گردد؛ چیزی که جز خدا و ولیّ خدا را توانایی فهم آن نیست و چون بشر عادی از عظمت ولیّ‌خدا بی‌اطلاع است، عظمت از دست دادن او را و جنایت ظلم بر او را نیز نمی‌فهمد گرچه تاب و تحمل همان مقدار که فهم کرده را نیز ندارد ولی عمق آن را در نمی‌یابد، این همان مصیبتی است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) با نبود پیامبر اعظم، فریادگر است و توان تحمل آن را ندارد؛ غم سترگ فقدان او را می‌فهمد چرا که عظمت رسول خدا را می‌داند ولذا وقتی پیامبر از دنیا می‌رود آن قدر در گریه و ناله است که از دنیا می‌رود.
این همان درک عظمت است که علی(علیه السلام) بر قبر فاطمه(سلام الله علیها) ناله سر می‌دهد و در خطاب با پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کم شدن صبر خود شکوه می‌کند! «قل عن صفیتک صبری»؛ این همان درک عظمت است که امام حسین(علیه السلام)، هنگام شهادت امام حسن(علیه السلام) فریاد می‌زند: «غارت زده کسی نیست که دنیا را از دست داده باشد، غارت زده کسی است که برادری چون تو را از دست داده باشد».
این همان درک عظمت است که یکایک ائمه فریادگرند و نوحه خوان و حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) قرن‌هاست صبح و شام ضجه می‌زند و به جای اشک خون می‌گرید و می‌گوید : «لأندبن علیک صباحاً و مساعاً و لأبکین لک بدل الدموع دما»، لذا ولی خدا هم عظمت ولی خدا را می‌فهمد و هم فقدان او را در می‌یابد.
سوم این که مقدار جرم و جنایت به ولیّ‌خدا را نیز ولیّ‌خدا می‌فهمد. دیگران گرچه ابعادی از آن را می‌فهمند،می‌گریند و ضجه می‌زنند اما همه ابعاد را نمی‌فهمند. آسمان و زمین گریه می‌کنند اما همه ابعاد را درک نمی‌کنند، ولیّ خدا تمام ابعاد را درک می‌کند
چهارم آن که هنگامه قصاص، عوامل جنایت، عوامل انسانی، فرهنگی، سیاسی اجتماعی ،آنچه باعث این اتفاق شد، عمق این فتنه را نیز ولیّ خدا می‌فهمد که چگونه عواملی دست به دست هم داده و ولیّ خدا را غریبانه به شهادت رسانده و او را خارج و مارق از دین معرفی می‌کنند. این را نیز ولیّ خدا می‌فهمد. حضرت علی در بحث خوارج فرمودند: «انی فقأت عین الفتنة بباطنها و ظاهرها، من چشم فتنه را در آوردم، یا من چشمه فتنه را خشکاندم». عمق فتنه و عمق جنایت را ولیّ خدا می‌فهمد، لذا اگر قرار است کسی این صف یا این جریان را قصاص کند به تمام ابعاد واقف نیست. بنابراین دیگران، مثل مختار ممکن است مثلاً قاتلان را بکشند و از بین ببرند اما عمق فتنه را ولیّ خدا می‌فهمد.
مطلب ششم آن که مسأله، انتقام از اشخاص نیست. کسی که به کار گروهی راضی باشد با آنان است بنابراین در هنگام ظهور، انتقام حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) از افراد با آنکه در کربلا نبوده‌اند و قاتلان کربلا نیز سال‌ها پیش مرده‌اند به دلیل رضایت آنان و برای آن است که با رضایت و رفتار و اعمال خود در صف یزیدیان هستند. امام صف حسینیان و یزدیان را به خوبی می‌شناسد. او فتنه و فاجعه را می‌داند. عمق فاجعه را می‌داند و می‌فهمد چگونه باید عمل کند. لذا برکندن و از ریشه خشکاندن و از بین بردن به طور کامل صف پا در رکبان شهادت ولیّ خدا و مبارزان با حق و دین حق و ولیّ خدا، فقط و فقط توسط ولیّ خدایی صورت می‌گیرد که به کنه و عظمت مطلب آگاه است، گرچه جامعه موظف است تلاش کند و گرچه ضربه به پیکره مجرمان در سال 60 و 61 هجری و خون آشامان وادی کربلا به هر نیت و کوششی، اقدامی شیرین و نهضت‌های حق‌طلبانه در طول تاریخ، چون انقلاب اسلامی، ارزشمند است و تلاشی به قدر استطاعت، اما این‌ها انتقام نیست که انتقام از ولیّ خدا بر می‌آید که ولیّ را بشناسد، عمق فاجعه را بداند، علل و عوامل را بشناسد و مسببان را در طول تاریخ و صف بندی و فتنه آنان را بخوبی آگاه باشد تا بتواند کنار خانه خدا در کنار معرفی خود به عنوان فرزند حسین و خبر از شهادت مظلومانه او، خبر از انتقام بدهد. البته چنان که گفته شد، این به این معنا نیست که ما نباید کاری کنیم که هر کس بسته به توان خودش رسالتی دارد، اما این جایگاه، جایگاه ولی خداست.
ادامه دارد...
منبع:: نشریه امان ،شماره 28 ،اسفندماه 1389

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:50
آموزش و تحقيقات

 

چرا امام سجاد(ع) آشكارا از قیام مختار حمایت نكرد؟
چرا امام سجاد(ع) آشكارا از قیام مختار حمایت نكرد؟

 





 
آنچه در ادامه مى‏آید، خلاصه‏اى است از اثر با ارزش«پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام‏» نوشته حضرت آیت‏الله خامنه‏اى - مقام معظم رهبرى كه به بررسی سیره امام سجاد (ع) می پردازد.
1 . بیان و نگارش سیره امام سجاد علیه السلام بسى دشوار است زیرا برخى از نویسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته كرده و چنین القاء كرده‏اند كه آن امام بزرگوار علیه السلام در گوشه‏اى نشست و به عبادت پرداخت و كارى به سیاست نداشت!
این مطلب از القاب و تعبیراتى كه درباره آن بزرگ مرد الهى به كار مى‏برند، پیداست مثلا مى‏گویند «امام زین‏العابدین بیمار» در حالى كه ایشان هم - مثل هر انسان دیگرى - چند روزى در مدت عمرش مریض شد و این بیمارى در محرم سال 61 هجرى واقع شد تا آن جناب در واقعه عاشورا وظیفه دفاع و جهاد نداشته باشد . با این تدبیر الهى، 34 یا 35 سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام زنده ماند و سالم و پرنشاط مسئولیت امامت امت را برعهده گرفت و شیعه را در دشوارترین دوران هدایت كرد .
2 . سیره امام زین‏العابدین علیه السلام چیست؟ اگر حوادث جزئى زندگى ایشان را گردآورى كنیم آیا مى‏توانیم به سیره آن حضرت دست‏یابیم؟ نه! هرگز! سیره هركسى به معناى واقعى كلمه آنگاه روشن مى‏شود كه جهت‏گیرى كلى (استراتژى) او معلوم گردد . آن وقایع جزئى (تاكتیك‏ها) در پرتو جهت‏گیرى كلى (استراتژى) معنا پیدا مى‏كند و تحلیل مى‏شود . بدون شناخت آن جهت‏گیرى كلى، نه تنها سیره امام علیه السلام روشن نمى‏گردد بلكه حوادث جزئى نیز بى‏معنا یا داراى معناى نادرست مى‏شود .
3 . پس از صلح امام حسن مجتبى علیه السلام - كه در سال چهلم هجرى اتفاق افتاد - برنامه همه امامان علیهم السلام فقط این نبود كه احكام الهى را بیان كنند بلكه همگى در صدد بودند كه مقدمات تشكیل حكومت اسلامى به شیوه تشیع علوى را فراهم كنند . این مطلب به روشنى در زندگى و سخنان امام مجتبى علیه السلام دیده مى‏شود . امام حسن علیه السلام پس از صلح با معاویه در پاسخ به معترضان مى‏فرمود: «و ان ادرى لعله فتنة لكم و متاع الى حین‏» (انبیاء/111) این به روشنى مى‏رساند كه حضرت در انتظار آینده‏اى است و آن آینده، براندازى حكومت غیر اسلامى و ظالمانه و تاسیس حكومت اسلامى و عادلانه است; به این جهت‏به این افراد معترض مى‏فرماید: شما از فلسفه صلح خبر ندارید . چه مى‏دانید شاید مصلحتى در كار باشد . در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه (سلیمان بن صرد و مسیب بن نجیه) به همراه عده‏اى از مسلمین به حضور امام مجتبى علیه السلام رفتند و گفتند: ما نیروى زیادى از خراسان و عراق و ... داریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب كنیم . حضرت آنان را در خلوت به حضور پذیرفت و با آنها گفتگو كرد . پس از آنكه بیرون آمدند، آرام شده بودند و نیروهایشان را رهاكردند و پاسخ روشنى نیز به همراهانشان ندادند . بنابر تحلیل دكتر طه حسین، در این دیدار; زیربناى تشكیلات عظیم شیعى به وجود آمد . هرچند زمینه مساعد نبود و مردم رشد چندانى نداشتند و تبلیغات دشمن بسیار بود اما امام مجتبى علیه السلام با تمام این اوصاف، در مدت ده سال به تعلیم و تربیت و پرورش نیروهاى انسانى همت گمارد و آن شیعیان با شهادت خود و با سخنان مخالفت‏آمیز خود، دستگاه معاویه را تضعیف كردند .
4 . پس از آن، نوبت‏به امام حسین علیه السلام رسید . آن بزرگوار هم روش امام مجتبى علیه السلام را تا ده سال ادامه داد تا آنكه معاویه مرد و شرایط تغییر كرد و واقعه عاشورا روى داد . نهضت‏حسینى علیه السلام قیامى بسیار مفید و سازنده آینده اسلام بود و هیچ راه درستى بجز آنكه امام حسین علیه السلام در آن اوضاع انجام داد، وجود نداشت . اما اگر آن شرایط پیش نیامده بود و امام حسین علیه السلام در آن واقعه شهید نمى‏شد، احتمال زیادى وجود داشت كه حكومت اسلامى - شیعى تشكیل شود . به این معنى در روایتى اشاره شده است: ابوحمزه ثمالى - بنابر نقل كلینى در اصول كافى - مى‏گوید:
«سمعت اباجعفر علیه السلام یقول: یا ثابت ان‏الله تبارك و تعالى قد كان وقت هذا الامر فى السبعین فلما ان قتل الحسین صلوات الله علیه اشتد غضب الله تعالى على اهل الارض فاخره الى اربعین و مائة فحدثناكم فاضعتم الحدیث و كشفتم حجاب السر (قناع السر) و لم یجعل الله له به بعد ذلك وقتا عندنا «و یمحوالله مایشاء و یثبت و عنده ام الكتاب .» بعد ابوحمزه ثمالى مى‏گوید:
حدثت‏بذلك اباعبدالله علیه السلام فقال: كان كذلك .
در اغلب روایاتى كه تعبیر «هذا الامر» آمده، مقصود حكومت و ولایت اهل‏بیت علیهم السلام است و در برخى موارد به معنى قیام است نه حكومت . در این روایت، منظور از «هذا الامر» ، تشكیل حكومت اسلامى امامان اطهار علیهم السلام است . خداى متعال براى حكومت اهل بیت علیهم السلام سال هفتاد هجرى را معین كرده بود اما وقتى امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خشم خدا بر اهل زمین شدید شد و آن تاریخ تا سال صد و چهل (هشت‏سال قبل از شهادت امام صادق علیه السلام) به تاخیر افتاد، و چون بنى عباس به خاطر دنیا و هواى نفس از هر شیوه‏اى بهره گرفته و زمینه لازم را از بین بردند، آن وقت موعود به تاخیر افتاد و دیگر وقتى تعیین نشد . این روایت را ابوحمزه ثمالى از امام باقر علیه السلام نقل كرده و امام صادق علیه السلام نیز آن را تایید كرده است .
5 . بنابر آنچه گذشت، هدف كلى و استراتژى امامان معصوم علیهم السلام تشكیل حكومت اسلامى به شیوه خاص اهل‏بیت علیهم السلام بود . بعد از شهادت سیدالشهداء علیه السلام امام زین‏العابدین علیه السلام نیز همین هدف و خط مشى كلى را ادامه دادند . تمام عملكرد امام سجاد در دوره امامتش (از عاشوراى سال 61 هجرى تا شهادت در سال 94 هجرى) باید بر اساس این خط كلى و اساسى تبیین و تحلیل و تفسیر شود . امام سجاد علیه السلام براى این هدف مقدس، یعنى تشكیل حكومت‏خدا بر روى زمین و عینیت‏بخشیدن به اسلام، بیش از سى سال، انواع تاكتیك‏ها و موضع‏گیریهاى گوناگون را به كار برد و با سیاست و درایت و شجاعت و دقت و لطافت، آگاهانه براى تامین آن هدف كلى كوشید .
6 . زندگى امام سجاد علیه السلام بعد از عاشورا را مى‏توان به دو بخش تقسیم كرد: اول) دوره حماسه ساز اسارت; دوم) دوره بعد از اسارت .
امام زین‏العابدین علیه السلام در دوره اول كه دوره‏اى پرهیجان و عبرت‏انگیز بود، همانند قهرمانى بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه آفرید و همچون یك انقلابى پرخروش، به دشمنان مقتدر خود، در برابر همه، پاسخ‏هاى دندان شكن و پرخاشگرانه داد . در كوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد - آن وحشى خونخوارى كه از شمشیرش خون مى‏ریخت و سرمست‏باده غرور بود - آنچنان سخن گفت كه ابن زیاد دستور داد: او را بكشید! و اگر دفاع جانانه حضرت زینب علیها السلام نبود و اینكه باید اینها را به عنوان اسیر به شام مى‏بردند، به احتمال زیاد مرتكب قتل امام سجاد علیه السلام نیز مى‏شدند .
در بازار كوفه، همصدا و همزمان با عمه‏اش زینب و با خواهرش سكینه سخنرانى كرد و مردم را به هیجان آورد و حقایق را آشكار ساخت . در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد، در برابر انبوه جمعیت جنایت‏هاى دستگاه حاكم و حقانیت اهل بیت علیهم السلام براى امامت و خلافت را روشن كرد و به مردم هشدار داد .
دوره دوم (دوره بعد از اسارت) كه بسیار طولانى (بیش از سى سال) است، بناى امام سجاد علیه السلام بر تلاش‏هاى زیربنایى و ملایم و حساب شده و آرام بود . این پرسیدنى است كه: چرا امام سجاد علیه السلام در دوره اول، آنقدر انقلابى و پرخاشگرانه ظاهر شد و در دوره دوم، نرم و آرام و ملایم و با تقیه؟
پاسخ آن است كه: دوره بسیار كوتاه و سرنوشت‏ساز اول، فصلى استثنایى است كه باید زمینه تلاش‏هاى آینده را براى حكومت الهى و اسلامى فراهم كند . در كوفه و شام امام سجاد علیه السلام باید آنچنان تند و برنده و تیز و صریح، مسائل را بیان كند كه پیام اصلى «عاشورا» هرگز فراموش نشود و مردم بدانند كه چرا امام حسین علیه السلام به شهادت رسید . نقش امام سجاد علیه السلام در این سفرها، نقش حضرت زینب علیها السلام بود; یعنى پیام رسانى انقلاب حسینى علیه السلام .
حضرت زینب علیها السلام، فاطمه صغرى علیها السلام، سكینه علیها السلام، و تك تك اسیران - هركس به قدر توان خویش - پیام آور حماسه حسینى علیه السلام‏بودند .
دوره بلند و سرنوشت‏ساز دوم، هنگامى آغاز شد كه امام سجاد علیه السلام در مدینه به عنوان شهروندى محترم مشغول زندگى شد و كارش را از خانه پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و حرم او آغاز كرد .
7 . بعد از عاشورا، در سراسر جهان اسلام به خصوص در حجاز و عراق، حالت رعب و وحشتى میان شیعیان به وجود آمد زیرا احساس شد كه حكومت‏یزید آماده است‏براى تحكیم حكومت‏خودش، حتى فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را نیز بكشد . این رعب و هراس با وقوع چند حادثه دیگر از جمله واقعه حره كامل شد و اختناق شدیدى به وجود آمد . امام صادق علیه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام الا ثلاث ثم ان الناس لحقوا و كثروا» ; مردم پس از امام حسین علیه السلام مرتد شدند مگر سه نفر، و در روایتى پنج نفر و در روایتى دیگر هفت نفر ذكر شده است . و سپس بعد از مدتى مردم به تدریج ملحق و زیاد شدند . ابو عمر مهدى از امام سجاد علیه السلام نقل مى‏كند كه او فرمود: «ما بمكة والمدینة عشرون رجلا یحبنا; (1) در سراسر مكه و مدینه حتى بیست نفر نیست كه دوستدار ما اهل بیت علیهم السلام باشد .» در این اوضاع، طرفداران ائمه اطهار علیهم السلام، پراكنده، مایوس و مرعوب بودند و امكان حركت جمعى از دست رفته بود .
8 . تشكیلات پنهانى شیعه: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قبل از واقعه حره، هرچند مردم مرعوب شدند اما چنان نبود كه به كلى نظام تشكیلات پیروان اهل بیت علیهم السلام به هم بریزد زیرا در تاریخ بعد از عاشورا، حركاتى ثبت‏شده است كه حاكى از وجود تشكیلات شیعه است . البته منظور از تشكیلات پنهانى شیعه، تشكیلات منسجم امروزى نیست‏بلكه مقصود پیوندهاى عمیق اعتقادى است كه مردم را به یكدیگر مرتبط مى‏كرد و وادار به فداكارى مى‏نمود و به كارهاى پنهانى و زیرزمینى برمى‏انگیخت . بنابر نقل ابن اثیر در كتاب «الكامل فى التاریخ‏» در همان روزهایى كه خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در كوفه بودند، در یكى از شبها در محلى كه آنها زندانى بودند، سنگى فرود آمد كه نوشته‏اى به آن بسته بودند به این مضمون:
«حاكم كوفه شخصى را پیش یزید (در شام) فرستاده كه درباره وضعیت و سرنوشت‏شما از او كسب تكلیف كند . اگر تا فردا شب (مثلا) صداى تكبیر شنیدید، بدانید كه شما در همین جا كشته خواهید شد و اگر نشنیدید، بدانید كه وضع بهتر خواهد شد .»
از این حكایت روشن مى‏شود كه كسى از شیعه و دوستان اهل بیت علیهم السلام در دستگاه ابن زیاد حضور و نفوذ داشته و مى‏توانسته اطلاعاتى از زندان و سرنوشت زندانیان به دست آورد و اخبار را با صداى تكبیر به اهل‏بیت علیهم السلام برساند .
نمونه دیگر عبدالله بن عفیف ازدى است كه نابینا بود و در همان مراحل اولیه ورود اسرا به كوفه، از خود عكس العمل نشان داد و به شهادت رسید . (2)
بنابر آنچه گذشت، مى‏توان نتیجه‏گیرى كرد كه حدیث «ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام الا ثلاث‏» مربوط به حوادثى است كه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام واقع شد و به كلى تشكیلات شیعه را ازهم پاشید و رعب و ترس را حاكم گرداند و منظور آن نیست كه بلافاصله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ارتداد حاصل شد بلكه مربوط به حوادثى مثل حادثه عظیم و سهمگین «حره‏» است . زیرا شیعه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به كلى مرعوب و نا امید نشده بودند و در صدد برگرداندن انسجام قبلى خودشان بودند و به تعبیر طبرى «فلم یزل القوم فى جمع آلة الحرب و الاستعداد للقتال ...» و مؤلف كتاب «جهاد الشیعه‏» با آنكه شیعى نیست و درباره امام سجاد علیه السلام نظرات واقع بینانه‏اى ندارد اما این حقیقت را درك كرده و نوشته است: «گروه شیعیان پس از شهادت حسین علیه السلام مانند یك تشكیلات منظمى درآمدند كه اعتقادات و روابط سیاسى، آنان را به یكدیگر پیوند مى‏داد و داراى اجتماعات و رهبرانى بودند و همچنین داراى نیروهاى نظامى بودند كه جماعت توابین نخستین مظهر این تشكیلات هستند .»
9 . واقعه حره در سال 63 هجرى اتفاق افتاد . جریان به طور خلاصه این بود كه در سال 62 هجرى جوان كم تجربه‏اى از بنى‏امیه، والى مدینه شد . او براى آنكه مردم انس و الفتى با یزید پیدا كنند و اختلافات كم شود، عده‏اى از اهل مدینه را، كه غالبا از اراتمندان امام سجاد علیه السلام بودند، به شام فرستاد . آنان رفتند و چند روزى در آنجا مهمان شدند و برگشتند . وقتى به مدینه بازگشتند، به مردم گفتند: یزید چگونه مى‏تواند خلیفه باشد در حالى كه اهل شرب خمر، بازى با سگ‏ها و انواع فسق و فجور است! بنابراین ما یزید را از خلافت‏خلع كردیم .
نتیجه، دقیقا برعكس نظر والى مدینه شد . و مردم مدینه بر علیه یزید قیام كردند . «عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه‏» یكى از شخصیت‏هاى موجه مدینه بود كه در راس قیام برضد یزید قرار داشت .
یزید یكى از سرداران خونخوار بنى‏امیه به نام مسلم بن عقبه را براى سركوبى قیام به مدینه فرستاد . به دستور این فرمانده جنایتكار، چند روز شهر مدینه در محاصره قرار گرفت و بعد لشكریان وارد شهر شدند و مردم را قتل عام كرده و از هیچ جنایتى خوددارى نكردند . آنقدر مسلم بن عقبه جنایت كرد كه پس از آن، مسرف بن عقبه نامیده شد . این واقعه، آنقدر تلخ و فجیع بود كه بزرگ‏ترین وسیله براى ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت علیهم السلام گردید به خصوص از آن جهت كه عده‏اى كشته و زخمى و عده‏اى گریخته و آواره شدند و جمعى از یاران خوب اهل بیت علیهم السلام مثل عبدالله بن حنظله غسیل الملائكه به شهادت رسیدند .
حادثه دیگر كه موجب شكست و تضعیف شدید شیعیان گردید، واقعه شهادت مختار در كوفه و تسلط عبدالملك بن مروان بود . عبدالملك بن مروان كه یكى از مدبرترین خلفاى بنى‏امیه بود، همه جهان اسلام را با ارعاب و اختناق شدید تحت‏سلطه خود درآورد .
بعد از واقعه حره و شكست‏حركت توابین در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم‏بن مالك اشتر نخعى و دیگر بزرگان شیعه، مدینه و كوفه - دو مركز اصلى تشیع - خاموش شد و پیروان اهل بیت علیهم السلام در نهایت غربت و تنهایى باقى ماندند .
10 . اگر امام سجاد علیه السلام در آن شرایط قیام مسلحانه مى‏كرد و آشكارا با بنى‏امیه به مبارزه مى‏پرداخت، یقینا ریشه شیعه كنده مى‏شد و هیچ زمینه‏اى براى رشد مكتب اهل بیت علیهم السلام و دستگاه امامت و ولایت در دوران بعد باقى نمى‏ماند . به همین دلیل، امام سجاد علنا قیام مختار را تایید نكرد بلكه در بعضى روایات آمده كه آن بزرگوار، نسبت‏به مختار بدگویى كرد تا رابطه‏اى بین آنها احساس نشود . البته اگر مختار پیروز مى‏شد، حكومت را به دست اهل بیت علیهم السلام مى‏داد، اما در صورت شكست، اگر بین امام سجاد علیه السلام و او رابطه واضحى وجود مى‏داشت، یقینا پیامد آن، امام سجاد علیه السلام و شیعیان مدینه را مى‏گرفت و ریشه تشیع قطع مى‏شد .
در واقعه حره نیز، روش حكیمانه امام سجاد علیه السلام باعث‏شد كه بلا از سر ایشان دفع شود و محور اصلى شیعه باقى بماند . البته روایاتى كه در برخى از كتب - از جمله بحارالانوار - هست و حاكى از اظهار تذلل حضرت سجاد علیه السلام در نزد مسلم بن عقبه است، قطعا كذب است زیرا اولا این روایات به هیچ سند صحیحى متكى نیست ثانیا روایات دیگرى وجود دارد كه آنها را از جهت مضمون تكذیب مى‏كند . در هرحال شكى نیست كه امام سجاد علیه السلام برخورد خصمانه‏اى با مسرف بن عقبه نكردند و گرنه حضرت به قتل مى‏رسید و خسارت، جبران‏ناپذیر بود .
11 . امام سجاد علیه السلام كنیزى داشت كه او را آزاد كرد و بعد با او ازدواج نمود . عبدالملك بن مروان نامه‏اى به امام علیه السلام نوشت و حضرت را شماتت كرد . با این نامه مى‏خواست‏بفهماند كه حتى از داخلى‏ترین كارهاى امام علیه السلام باخبر است و او را تحت كنترل دارد . امام سجاد علیه السلام در پاسخ نامه نوشتند كه این كار هیچ اشكالى ندارد و رسول‏الله صلى الله علیه و آله وسلم نیز چنین عملى انجام داده‏اند و «فلا لؤم على امرى‏ء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیة‏» یعنى هیچ پستى و خوارى براى مردم مسلمان نیست و پستى، همان خوارى و ذلت جاهلیت است . اشاره امام علیه السلام به جاهلیت و شرك پدران عبدالملك بود و اینكه رویه جاهلى در خود او وجود دارد .
وقتى نامه امام علیه السلام خوانده شد، پسر عبدالملك رو به پدرش كرد و گفت: اى امیرالمؤمنین! ببین على‏بن الحسین [(ع)] چه تفاخرى بر تو كرده است . یعنى در این نامه فهمانده كه پدران من همه مؤمن، و پدران تو همه كافر و مشرك بودند . عبدالملك پاسخ داد: چیزى نگو! این زبان بنى‏هاشم است كه صخره‏ها را مى‏شكافد .
12 . بدون شك، هدف نهایى امام سجاد علیه السلام ایجاد حكومت اسلامى بود . براى ایجاد حكومت اسلامى چند امر باید تامین مى‏شد:
1 . باید اندیشه درست اسلامى كه امامان اطهار علیهم السلام حاملان واقعى آن هستند و مبنا و زیربناى حكومت اسلامى است، تدوین، تدریس و منتشر شود .
2 . آشناكردن مردم نسبت‏به حقانیت اهل بیت علیهم السلام و مصادیق راستین اولى الامر و خلفاءالله كه حكومت اسلامى باید به وسیله آنان اقامه شود .
3 . باید تشكیلات منسجم و شایسته‏اى از شیعیان تشكیل شود تا زمینه تشكیل حكومت اسلامى فراهم شود .
همه موضع گیریها، روایات، موعظه‏ها، نامه‏ها و خلاصه تمامى عملكرد امام سجاد علیه السلام در طول زندگى براى تحقق این سه امر بود و این سه، براى آن بود كه «حكومت اسلامى‏» ایجاد شود . البته امام سجاد علیه السلام در فكر آن نبودند كه در زمان خودشان حكومت اسلامى ایجاد كنند زیرا امكان نداشت‏بلكه براى آینده تلاش مى‏كرد .
براى هركدام از این سه امر، مشكلات فراوانى وجود داشت:
1 . اندیشه اصیل اسلامى تحریف شده و اندیشه جاهلى حاكم و غالب شده بود . 2 . تبلیغات اموى بر ضد اهل بیت علیهم السلام چنان گسترش یافته بود كه مردم حتى در نمازها، به سب و لعن اهل بیت علیهم السلام مى‏پرداختند! 3 . تشكیلات شیعه بر اثر اختناق و ارعاب و فقر و فشار اقتصادى و فرهنگى و سیاسى، متلاشى شده، نیروهاى كادر شیعه به شهادت رسیده بودند .
13 . اظهارات و روایات صادر از ائمه علیهم السلام بهترین منبع و مدرك براى شناخت زندگى آنها است‏به شرط آنكه هدف و مقصد كلى و خط مشى اصلى آنها را بشناسیم . امام سجاد علیه السلام چون در دوران اختناق زندگى مى‏كردند و نمى‏توانستند مفاهیم مورد نظرشان را آشكار و صریح بیان كنند، از دو روش استفاده مى‏كردند:
1 . روش دعا كه در صحیفه سجادیه متجلى است . 2 . روش موعظه كه در غالب بیانات و روایات امام سجاد علیه السلام متبلور است . با این دو روش حكیمانه، ایدئولوژى و اندیشه‏هاى درست را به بهترین شكل منتقل مى‏كردند .
14 . صحیفه سجادیه مجموعه‏اى از ادعیه است درباره همه موضوعاتى كه انسان در یك زندگى بیدار و هوشمندانه باید به آن توجه كند . امام علیه السلام به زبان «دعا» ، انگیزه‏هاى یك زندگى اسلامى را در ذهن مردم بیدار و زنده مى‏كند تا «اصلاح جامعه‏» آغاز گردد .
* بعد سیاسى زندگى امام سجاد علیه السلام
برخى از مطالب امام سجاد علیه السلام در روش موعظه، خطاب به عموم مردم است و برخى دیگر خطاب به شیعه . در آنجا كه مخاطب همه مردم هستند اولا غالبا به آیات قرآن استناد مى‏شود و ثانیا صریحا دستگاه حكومتى مورد عتاب و انتقاد قرار نمى‏گیرد و صرفا بیان اندیشه و ایدئولوژى اسلامى به صورت پند و نصیحت است . استناد به قرآن كریم از آن نظر ضرورى بود كه عموم مردم، معرفت كافى نسبت‏به امام سجاد علیه السلام نداشتند و استدلال مى‏طلبیدند . پرهیز از انتقاد صریح نیز براى رعایت تقیه بود .
حضرت زین‏العابدین علیه السلام سخن را با لحن موعظه به این صورت آغاز مى‏كند كه «ایها الناس اتقوا الله واعلموا انكم الیه راجعون; ... تقواى خدا را پیشه كنید و بدانید كه به سوى خدا برمى‏گردید . الا و ان اول ما یسالانك عن ربك الذى كنت تعبده; بدان كه وقتى نكیر و منكر به سراغ تو مى‏آیند اولین چیزى كه آن دو مى‏پرسند، از خداى توست كه او را عبادت مى‏كردى و عن نبیك الذى ارسل الیك; از پیامبرى كه به سوى تو فرستاده شده، مى‏پرسند و عن دینك الذى كنت تدین به; و از دینت مى‏پرسند كه به آن معتقد بودى و عن كتابك الذى كنت تتلوه; و از كتابت كه آن را تلاوت مى‏كردى، مى‏پرسند .» و آنگاه امام سجاد علیه السلام مى‏رسد به نكته اصلى و محورى: «و عن امامك الذى كنت تتولا; (3) و از امامى كه تو ولایت آن را دارى، مى‏پرسند .»
در زبان و بیان ائمه علیهم السلام مساله امامت‏یعنى مساله حكومت و فرقى بین مساله امامت و مساله ولایت نیست . امامى كه در اینجا ذكر مى‏شود، یعنى جانشین پیامبر كه هم متكفل ارشاد و هدایت دینى توست و هم متكفل هدایت و ارشاد امور زندگى در دنیا; امام یعنى رهبر جامعه . پس اطاعت از امام كه واجب است، هم در امور دنیوى و هم در امور دینى واجب است .
امام سجاد علیه السلام وقتى مى‏فرماید: «از امامت از تو مى‏پرسند» ، یعنى به تو مى‏گویند كه آیا امام درستى انتخاب كردى؟ و آن كسى كه بر تو حكومت مى‏كند و رهبر جامعه است، آیا به راستى انتخاب كردى؟ آیا خدا به امامتش راضى است؟
با این روش آرام و موعظه‏آمیز، مردم را بیدار و حساس مى‏كند درباره مساله امامت، در حالى كه بنى‏امیه اساسا میل نداشت كه بحثى درباره امامت و حكومت‏شود .
دو نكته در موعظه‏هاى عمومى امام سجاد علیه السلام باید مورد توجه قرار گیرد:
یك: این بحثها صرف آموزش نیست‏بلكه بیشتر از آنكه تعلیم باشد، تذكر و یادآورى است زیرا در آن زمان انحراف و تحریف در اصول دین واقع نشده بود ولى مردم فراموش كرده بودند . زندگى مادى، توحید و نبوت و معاد را از یادشان برده بود .
دو: امام سجاد علیه السلام بر مساله امامت تاكید خاص دارد . بر اساس همان خط مشى كلى و هدف نهایى كه قبلا ذكر شد (تشكیل حكومت اسلامى به روش اهل بیت علیهم السلام) امام سجاد علیه السلام در موعظه‏هاى عمومى خود نیز مساله ولایت و امامت و حكومت را یادآورى مى‏كرد البته به صورتى كه حساسیت دشمن برانگیخته نشود و در عین حال، مردم متنبه شوند .
«موعظه‏هاى اختصاصى‏» امام سجاد علیه السلام آن مواعظى است كه خطاب به شیعه صورت گرفته است و كاملا مشخص است كه مخاطبان، از مخالفان دستگاه حاكم هستند . این موعظه‏هاى اختصاصى براى كادر سازى است تا در صورت ایجاد حكومت اسلامى، مسئولیت‏هاى مهم را برعهده بگیرند .
یك نمونه از این موعظه‏هاى اختصاصى در «تحف العقول‏» ذكر شده است; این موعظه چنین آغاز مى‏شود: كفانا الله و ایاكم كید الظالمین و بغى الحاسدین و بطش الظالمین ایها المؤمنون . خود این خطاب نشان مى‏دهد كه امام و مخاطبان، در این جهت‏با هم شریكند كه مورد خطر و تهدید دستگاه حاكم هستند . «لایفتننكم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبة فى الدنیا المائلون الیها المفتونون بها المقبلون علیها ... و ان الامور الواردة علیكم فى كل یوم و لیلة من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان و هیبة السلطان و وسوسة الشیطان لتشبط القلوب عن نیتها ...» (4) طاغوت‏ها و پیروان دنیاپرست آنها، شما را فریب ندهند . این حوادثى كه در زندگى شب و روز براى شما - در دوران خفقان و مبارزه - پیش مى‏آید، دلها را از نیت و جهتى كه دارند باز مى‏دارد و از آن انگیزه و نشاط لازم براى مبارزه مى‏كاهد . «و تذهبها عن موجودالهدى و معرفة اهل الحق و ایاكم و صحبة‏العاصین و معونة‏الظالمین‏» و هدایت موجود را از یاد مى‏برد و شناخت اهل حق را به فراموشى مى‏سپارد . سپس امام سجاد علیه السلام موعظه مى‏كند و هشدار مى‏دهد كه از همنشینى با گنه‏كاران بپرهیزید و ظالمان را یارى مكنید . روشن است كه امام علیه السلام عده‏اى از مؤمنین و هواداران را جمع كرده و دارد با روش موعظه، آنها را دلگرم و امیدوار مى‏كند و از نزدیك شدن به دستگاه ستمگر زمان (عبدالملك بن مروان) منع و نهى مى‏كند و آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه مى‏دارد براى روزى كه وجودشان بتواند در راه حكومت اسلامى مؤثر واقع شود .
15 . امام سجاد علیه السلام با یادآورى تجربه‏هاى گذشته پیروان اهل بیت علیهم السلام (در قیام عاشورا، واقعه حره، شهادت حجربن عدى و رشید حجرى و . .). مى‏خواست‏شیعه را در مبارزه ثابت قدم‏تر گرداند: «فقد لعمرى استدبرتم من الامورالماضیة فى الایام الخالیة من الفتن المتراكمة والانهماك فیها ما تستدلون به على تجنب الغواة و ...» ; به جان خودم قسم! شما از جریان‏هاى گذشته در دوران‏هاى پیشین كه پشت‏سر گذاشته‏اید، از فتنه‏هاى انباشته و متراكم و غرق شدن در این فتنه‏ها تجربه‏هایى را مى‏توانید از آن آزمایش‏ها استفاده كنید و بر اجتناب از گمراهان و اهل بدعت‏ها و مفسدین در زمین راه یابید .
امام سجاد علیه السلام در اینجا به صراحت، مساله امامت و ولایت را مطرح مى‏كند:
«فقدموا امرالله وطاعته و طاعة من اوجب الله طاعته و لا تقدموا الامور الواردة علیكم من طاعة الطواغیت و فتنة زهرة الدنیا بین یدى امرالله و طاعته و طاعة اولى الامر منكم‏» ; فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت كسى را كه خدا، اطاعت او را واجب كرده است . اطاعت طاغوت‏ها - عبدالملك بن مروان‏ها - را بر اطاعت‏خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واقعى مقدم نكنید .
امام زین العابدین علیه السلام با این بیان، در حقیقت‏براى نظام حكومتى مورد نظر خود كه حكومت علوى و الهى و اسلامى بود، تبلیغ و فرهنگ سازى مى‏كرد .
16 . رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، نامه بسیار مفصلى است‏به اندازه یك كتاب كه به یكى از دوستانشان نوشته‏اند و در آن حقوق افراد و اشخاص بر یكدیگر بیان شده است . در این رساله، علاوه بر حقوق الهى و اعضاء و جوارح و همسایه و خانواده، حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامى نیز بدون ایجاد تنش و به صورت آرام و بدون ذكر مبارزه براى ایجاد حكومت اسلامى در آینده، بیان شده است .
در واقع این رساله براى آن تالیف شده است كه اگر در آینده حكومت اسلامى مورد نظر امام سجاد علیه السلام تشكیل گردید، مناسبات و روابط و حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامى، قبلا در ذهن مسلمانان شكل گرفته و معلوم شده باشد .
17 . عبدالملك بن مروان آنقدر تلاوت قرآن مى‏كرد كه یكى از قاریان قرآن شناخته شده بود اما وقتى به او خبر دادند كه به خلافت و حكومت رسیده، قرآن را بوسید و كنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بینى و بینك‏» ! یعنى «دیدار به قیامت!» حقیقت هم همین بود، او دیگر به قرآن مراجعه نمى‏كرد و البته حفظ ظاهر را مى‏كرد و هرگز آشكارا با اندیشه‏هاى اسلامى مخالفت نمى‏كرد .
عبدالملك بن مروان براى حفظ ظاهر و توجیه ستمگرى‏ها و جنایت‏هایش نیاز به عالمان دربارى داشت . یكى از این عالمان دربارى، محمدبن شهاب زهرى است .
محمدبن شهاب زهرى در دستگاه حكومت قرب و منزلت‏بسیارى داشت‏به طورى كه نوشته‏اند یك بار محمدبن شهاب وارد مسجدالحرام شد، هیات حاكمه آنقدر براى او تشریفات چیده بودند كه عالمان و محدثان حاضر در مسجد همگى دچار شگفتى شدند . معمر مى‏گوید: ما خیال مى‏كردیم كه از زهرى حدیث‏بسیارى نقل كرده‏ایم تا اینكه ولید (فرزند عبدالملك بن مروان) كشته شد پس دفترهاى زیادى را دیدیم كه بر چارپایان حمل و از خزانه ولید خارج مى‏شد و مى‏گفتند كه اینها دانش زهرى است . یعنى زهرى آنقدر كتاب و دفتر بنا به خواسته دستگاه دولت اموى، از حدیث پركرده كه براى حمل آن نیاز به چارپایان است . یكى از احادیث مجعول زهرى این است .
«ان الزهرى نسب الى رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم انه قال: لاتشدوا الرحال الا الى ثلاثة مساجد المسجدالحرام و مسجدالمدینة و المسجدالاقصى و ان الصخرة التى وضع رسول الله قدمه علیه تقوم مقام الكعبة‏» (5)
این حدیث مربوط به آن زمانى است كه عبدالله بن زبیر، مسلط بر مكه بود و هروقت مردم مى‏خواستند به حج‏بروند، مجبور بودند در مكه چند روزى بمانند و این فرصت‏بسیار خوب براى عبدالله بن زبیر بود كه علیه دشمنانش - از جمله عبدالملك‏بن مروان - تبلیغات كند . و چون عبدالملك مى‏خواست مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مكه نروند، بهترین راه را آن دید كه حدیثى جعل شود كه براساس آن، شرف و منزلت مسجدالاقصى به اندازه مكه و مدینه دانسته شود و حتى آن سنگى كه در مسجدالاقصى است، به قدر كعبه شرف داشته باشد! در حالى كه مى‏دانیم در فرهنگ اسلامى، هیچ نقطه‏اى از دنیا به اندازه «كعبه‏» شرافت ندارد و هیچ سنگى به منزلت و عظمت «حجرالاسود» نیست .
پس از آنكه محمد بن شهاب زهرى وابسته به دستگاه خلافت‏شد، حتى برضد امام سجاد علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام هم حدیث جعل مى‏كرد . از جمله در كتاب «اجوبة مسائل جار الله‏» ، اثر آیت الله سید عبدالحسین شرف‏الدین، دو حدیث مجعول از زهرى نقل و نقد شده كه در یكى از آن دو، ادعا شده كه نعوذ بالله، امیرالمؤمنین على علیه السلام جبرى بود! و در دیگرى حمزه سیدالشهداء شراب خوار معرفى شده است! روشن است كه زهرى با این احادیث دروغین در صدد بود خاندان عصمت را تضعیف كرده و مسلمانى معمولى و بلكه پایین‏تر بشمارد . و به اصطلاح باید گفت این گونه احادیث مجعول براى ترور شخصیت فكرى، فرهنگى و معنوى اهل‏بیت علیهم السلام بود .
امام سجاد علیه السلام نامه‏اى كوبنده و آتشین دارد كه در «تحف العقول‏» ذكر شده و در آن محمدبن شهاب زهرى و بدعت هایش مورد انتقاد شدید قرار گرفته است .
امام علیه السلام از جمله مى‏فرماید: «... احببت من حارب الله; كسى را به دوستى برگزیدى كه محارب با خداست . انك اخذت ما لیس لك ممن اعطاك; چیزهایى را كه به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنان گرفتى .»
«... اخف ما احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طریق الغى بدنوك منه حین دنوت و اجابتك له حین دعیت ... جعلوك قطبا اداروا بك رحى مظالمهم و جسرا یعبرون علیه الى بلایاهم و سلما الى ضلالتهم داعیا الى غیهم سالكا سبیلهم یدخلون بك الشك على العلماء و یقتادون بك قلوب الجهال الیهم ... ; بدان كمترین چیزى كه برعهده گرفتى این است كه وحشت‏ستمگران را تبدیل به راحتى و انس كردى و راه گمراهى را براى آنها هموار ساختى ... آیا چنین نبود كه وقتى آنها ترا به خودشان نزدیك كردند، از تو محور و قطبى به وجود آوردند كه آسیاى مظلمه‏هاى آنان بر آن قطب مى‏گردد و پلى را ایجاد كردند كه از روى آن به سوى كارهاى خلافشان عبور مى‏كنند . آنها به واسطه تو در علما شك ایجاد مى‏كردند و دلهاى جاهلان را به سوى خودشان جذب نمودند .»
سپس امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «نزدیك‏ترین وزراى آنها و نیرومندترین یارانشان به قدرى كه تو «فساد» آنها را در چشم مردم «اصلاحات‏» جلوه دادى، نتوانستند به آنها كمك كنند!»
نكته پایانى:
على رغم آنكه امام سجاد علیه السلام در دوران امامت پربركت‏خود - كه 34 سال طول كشید - تعرض آشكارى به دستگاه خلافت نداشت ولى فعالیت‏هاى فرهنگى آن بزرگوار و تعلیم و تربیت عناصر مؤمن و مخلص، بنى‏امیه را نسبت‏به آن حضرت بدبین كرد به طورى كه به آن امام علیه السلام تعرض هم كردند و دست كم یك بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند .
این غل و زنجیرى كه نسبت‏به امام سجاد علیه السلام معروف است، به طور یقین معلوم نیست كه در واقعه كربلا باشد اما در دوران امامت و از مدینه به شام، یقینى است . امام سجاد علیه السلام در موارد متعدد دیگرى مورد شكنجه و آزار مخالفان قرار گرفت و سرانجام در سال 96 هجرى در زمان خلافت ولید بن عبدالملك، به وسیله عمال خلافت، مسموم شد و به سعادت «شهادت‏» رسید .
سلام الله علیه یوم ولد و یوم عاش و یوم استشهد و یوم یبعث‏حیا .

پی‌نوشت‌ها:
 

1 . بحارالانوار، ج 46، ص 143 و شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 104 .
2 . ابن زیاد وارد مسجد شد، سپس بر بالاى منبر رفت و گفت: سپاس خداوندى را كه حق و اهل حق را آشكار ساخت و امیرمؤمنان یزید و پیروانش را یارى كرد، و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را كشت .
عبدالله بن عفیف ازدى - كه از شیعیان امیرمؤمنان على علیه السلام بود - برخاست و به او گفت: اى دشمن خدا! دروغگو، تو و پدرت هستى و آن كس كه تو را فرمانروا كرده و پدرش . اى پسر مرجانه! فرزندان پیامبران را مى‏كشى و بالاى منبر به جاى راستگویان مى‏نشینى؟! ابن زیاد گفت: او را پیش من آورید، پاسبانان او را گرفتند . عبدالله بن عفیف، قبیله ازد را به یارى طلبید; هفت صد نفر از ایشان گرد آمدند و او را از دست پاسبانان گرفتند . ابن زیاد وقتى شب فرا رسید، مامورى فرستاد، وى عبدالله بن عفیف را از خانه‏اش بیرون كشید و گردنش را زد و در جایى به نام «سبخه‏» او را به دار آویخت . (ر . ك: الارشاد، شیخ المفید، ترجمه سید هاشم رسولى محلاتى، علمیه اسلامیه، تهران، ج 2، ص 121 و 122).
3 . این روایت در تحف العقول ذكر شده است . (ترجمه آیت‏الله احمد جنتى، ص 284) .
4 . همان، ص 288 - 290 .
5 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 8 .
[منبع الكترونیكی] ارسال به? Salam Chetori
سیره امام سجاد (ع) از نگاه رهبرى
تلخیص: محمد خردمند
یك كتاب در یك مقاله
آنچه در پى مى‏آید، خلاصه‏اى است از اثرى با ارزش كه با مشخصات ذیل منتشر شده است:
«پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام‏» نوشته حضرت آیت‏الله سید على حسینى خامنه‏اى - مقام معظم رهبرى، امت‏بركاته - چاپ اول، اسفند 1361 .
ناشر: حزب جمهورى اسلامى، 80 ص . بیست هزار نسخه .
 

منبع:پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام‏» نوشته حضرت آیت‏الله سید على حسینى خامنه‏اى - مقام معظم رهبرى،
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:50
آموزش و تحقيقات

 

نهضت مختار (2)
نهضت مختار (2)

 

نویسنده:مسعود کاظمی
منبع : اختصاصی راسخون



 

مسعود کاظمی

فصل سوم

قیام مختار
 

قیام: از آغاز تا انجام (64-67 ه)
 

اشاره: گفته شد که طراحی قیام بین سال های تبعید مختار صورت گرفته است و در واقع آن یک سال غیبت مرموز مختار در حجاز، ظرف زمانی طراحی قیام می باشد، مختار در اوایل رمضان سال 64 ه شش ماه بعد از مرگ یزید بن معاویه لعنت الله علیهما به سوی کوفه حرکت می کند. مختار ابتدا به قادسیه و از آن جا به کربلا رفته و در آب های خروشان و گل آلود فرات غسل نموده و به زیارت امام حسین (ع) بعد از گریه بسیار سوگند یاد می کند که انتقام امام را از دژخیمان اموی و یزیدی بگیرد. تلاش مختار برای متقاعد کردن و جلوگیری از قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی بی نتیجه می ماند و آنها شکست خورده و فرمانده کشته می شود و باقیمانده آن ها بعد از آزادی مختار با او هم پیمان می شوند و با پیوستن ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به قیام مختار قیام حتمی می شود.
سر انجام روز پنجشنبه 14 ربیع الاول سال 66 ه از سوی مختار به عنوان موعد حمله و تصرف کوفه تعیین می شود.

آغاز حمله
 

علت کشته شدن رئیس پلیس کوفه (ایاس بن مضارب) و پی بردن عوامل حکومتی از فعل و انفعالات نظامی یک روز زود تر از موعد یعنی چهارشنبه 13 ربیع الاول قیام آغاز می شود. مختار خود لباس رزم می پوشد و فرمانده کل نیرو ها ابراهیم بن مالک اشتر می شود. تعداد نیرو های قیام 12 هزار نفر است.(27)

شعار های قیام مختار ((ره))
 

1- یا منصور امت: ای یاری شده بمیران: این شعار نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است و علاوه بر اینکه ریشه قرآنی داشته است توسط مجاهدان در نبرد های دوره پیامبر اسلام (ص) بکار می رفته است.
2- یا لثارات الحسین (ع): پیش به سوی انتقام گیری خون حسین (ع): این شعار مسلمانان در جنگ بدر بوده است و علاوه بر آن شعار هواداران مسلم بن عقیل (ره) در کوفه بوده است.
3- و الدفع عن الضعفا: برای دفع ستم از مستضعفان به پیش.
4- ادعوا کم الی الکتاب الله و سنة نبیه: شما را به قرآن و سنت رسول اکرم (ص) می خوانم البته شعار های دیگری نیز داشته است که معروف به پیش از پیروزی است و از ذکر آن ها صرفه نظر می کنیم.

پیروزی قیام
 

انقلاب مختار با صف آرایی توده های محروم کوفه باعث وحشت دشمن و اشراف کوفه شد لذا اشراف و طرفداران اموی به قصر حکومتی نزد استاندار وقت کوفه عبد الله بن مطیع پناه برده بودند با پیکاری چند ساعته قصر حکومتی محاصره شد و سربازان حکومتی متلاشی شدند عبد الله بن مطیع از درب مخفی قصر کوفه فرار کرد و اشراف از مختار امان خواستند لذا در شب 16 ربیع الاول سال 66 ه قیام مختار پیروز شد. مختار وارد قصر شده و فراز منبر رفته و خطبه پیروزی خدواند و مفاد بیعت را چنین اعلام کرد: تبابعونی علی کتاب الله و سنه نبیه (ص) و الطلب بدما اهل البیت (ع) و جهاد المحلین و الدفع عن الضعفاء و قتال من قاتلنا و سلم من سالمنا و وفا ببیعتنا لا نقلیکم و لا نستقیلکم.
وقتی مختار از منبر پایین آمد اشراف کوفه اطراف او را گرفتند و با او طبق مفاد بیعت دست همکاری دادند و بیعت کردند. اما شگفتا از این سنت تاریخ این بیعت کنندگان همان ریش سپیدان برده دار و زمین خوار کوفه و حومه که تماشاچیه قتل عام امام حسین (ع) بودند. گویا این سنت سیاه تاریخ است که اضداد مکار و فرصت طلب نهضت های مردمی تاریخ، همواره پس از پیروزی پیرامون رهبر گرد می آیند و زمام امور را به دست می گیرند و با نیت و نقشه قبلی فاتحه نهضت را می خوانند و خواهیم دید در فصول بعدی از این بحث که همین ها به کار نهضت مختار پایان خواهند داد و از پشت خنجر می زنند همانطور که با قیام های قبل از مختار چنین کردند.(28)

یادآوری
 

خلافت و زمامداری علی (ع) که سراسر عدل و دادگری و احیاء سنت اصیل اسلامی بود، بر گروهی سخت و گران آمد و صفوف مخالفی در برابر حکومت او تشکیل گردید. این مخالفت ها سر انجام به نبرد های سه گانه با گرو های «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» منجر گردیده که امیر المؤمنین علی (ع) هر کدام از این گروه را به ترتیب در سال های 36، 37 و 39 هجری قمری شکست دادند.
1- ناکثین: منظور پیمان شکنان هستند همان طلحه و زبیر بودند که بیعت خود را با حضرت شکستند و با عایشه ملعونه جنگ جمل را سر دادند.
2- قاسطین: منظور معاویه است و یاران و خاندان ملعون او جمعیتی که از اول سرکشی و طغیان کردند در مقابل حضرت. روح ایشان، روح سیاست و تقلب و نفاق بود و بالاخره جنگ صفین را به راه انداخت.
3- مارقین: منظور خوارج هستند همان جمعیتی که از دین بیرون رفتند. روحیه خشکه مقدسی، اصبیت نا روا و جهالت داشتند. جنگ نهروان را به راه انداختند.

برخورد مختار با قتله سید الشهداء (ع)
 

حال که قیام مختار به پیروزی رسیده است و عراق را به دست تصرف خود در آورده است باید به وعده های خود عمل کند مختار در آغاز از خود قاطعیتی نشان داد و به وعده ای که کنار مزار امام حسین (ع) گذاشته بود و عهدی که کرده بود وفا کرد و همه عوامل مؤثر در شهادت امام حسین (ع) ، فرزندان و یاران آن حضرت را که از پیش شناسایی کرده بود طبق جنایتی که کرده بودند کیفر داد و مجازات کرد. مختار در یک سخنرانی تاریخی با بر انگیختن احساسات مردم گفت: این راه و رسم ما نیست که زنده باشیم و کشندگان حسین (ع) را زنده بگذاریم اگر چنین کنیم، بد یاران و دوست دارانی برای خواندن پیامبر (ص) خواهیم گفت. آن گاه از همه دستگاه های دولتی خواست تا لیست جنایت کاران و تاریک اندیشان و سیاه کارانی را که برای جنگ با امام حسین (ع) زیر پرچم عبید الله ملعون رفته بودند به او تسلیم کند و یاران او را در دستگری آن شقاوت پیشگان یاری نموده و هر نوع آگاهی در این مورد دارند، کوتاهی نکنند و به بردگان و کنیزان جامعه پیام داد که هر کس صاحب خویش را که در کشتن فرزند پیامبر خدا (ص) دست داشته است، از پای درآورد ضمن دریافت جایزه آزاد خواهد شد و گفت: خوردن و آشامیدن غذا و آب خنک و گوارا، گوارایمان مباد اگر زمین را از لوث وجود این فرومایگان پلید پاک و پاکیزه نسازیم.(29) در این جا برای نمونه به برخی از سرکردگان سپاه یزید که به ذره از کیفر شقاوت خویش رسیده اند اشاره می شود:
1- ابن زیاد لعنت الله علیه: عبید الله بن زیاد بعد از پدرش، کاگزار معاویه در شام بود و سپس استاندار یزید در عراق (کوفه) گردید، او همانطور که پدرش در قساوت و بیدادگری بستن و بریدن و دریدن و اعدام و کشتار زندانیان و دوستان اهل بیت (ع) و برپایی زندان های سیاه و تاریک و نمناک و مخوف و بی رحمی و فرومایگی شهره آفاق بود، نیز ادامه پدرش در این جنایت پیشگی سر آمد روزگارش بود بالاخره در 22 ذی الحجه سال 66 عبد الملک مروان لعنت الله علیهما که جانشین پدرش مروان ملعون خلیفه امویان شده بود ابن زیاد را فرمانده یک لشکر 40 هزار نفری کرد و او را روانه عراق ساخت.(30) تا هر گونه قیام را سرکوب کند و مختار نیز بی درنگ ابراهیم بن اشتر را به مصاف شامیان فرستاد دو سپاه نا برابر در کنار رودخانه «خازر» به نبرد پرداختند که داستان این نبرد خود فصلی مفصل است که از آن می گذریم و بالاخره شامیان به فرماندهی ابن زیاد ملعون شکست خوردند- عبد الله بن زیاد- حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع به دست توانای ابراهیم اشتر کشته شدند.
ابن زیاد که نقاب بر چهره داشت می کوشید تا شناخته نشود لذا ابراهیم نمی دانست که عبید الله کشته شده و به یاران نشان از مردی نقاب بسته را داد که به سختی می جنگید که یاران او گفتند: او ابن زیاد است لذا او را جستند در حالیکه ابراهیم اشتر او را از وسط نصف کرده بود و دو دست به شرق افتاده بود و دو پایش به غرب افتاده بود لذا سر از تنش جدا کردند و بدنش را سوزاندند و بدین ترتیب به ذره ای شقاوت خود در این دنیا رسید(31) و بعد از آن سر منحوس او را به مختار دادند و مختار سر نجس او را در مدینه به حضور امام علی بن الحسین (ع) فرستاد.(32)
به نقل از ابن اثیر در کامل و ترمذی در جامع آمده است که سرهای منحوس این جنایت کاران را که در قصر ریختند مار نازکی پدید آمد و در میان سر ها گشت و به دهان ابن زیاد ملعون رفت و از سوراخ بینی او بیرون آمد و از سوراخ دیگر بینی داخل شد و از دهانش بیرون آمد و چند بار تکرار کرد. حسین بن نمیل و شرحبیل از قاتلان امام حسین (ع) و فرزندان و یاران ایشان بودند که به شام گریخته بودند که در این جنگ کشته شدند.
2- عمر سعد لعنت الله علیه: جزء ناکثین و خائنی است که آگاهانه کمر به قتل امام حسین (ع) بست و فرمانده سپاه یزید در روز عاشورا شد و کسی است که فرمان حمله حرامیان را صادر کرد، قاتل علی بن الحسین اکبر و قاسم بن الحسین و دیگر فرزندان حضرت بود. حضرت علی (ع) فرمودند: تو وقتی به مقامی می رسی که مخیل به انتخاب بهشت و دوزخ گردید، دوزخ را اختیار کنی. این عنصر پلید با واسطه های زیاد، در روز های آغازین حکومت مختار از او امان نامه گرفته بود و مختار با شرط اینکه از او کاری سر نزند و از کوفه بیرون نرود در امان است و کشته نمی شود اما بالاخره مختار روزی از روز های اوائل انتقام از کشندگان امام حسین (ع) گفت به یاران خود که فردا فردی گود چشم و دراز پا و ابرو پهن را خواهم کشت و از کشتن او مؤمنان و فرشتگان مقرب شادمان می گردند. فردای آن روز مختار یکی از یاران خود را برای دستگیری او فرستاد و او نزد عمر سعد رفته و او را فلک کرد، عمر سعد برخاست تا حرکت کند اما جبه اش به پایش پیچید و بر زمین افتاد «ابو عمره» با شمشیر گردن او را زد و سر از تن او جدا کرد و به نزد مختار فرستاد. پسر عمر سعد (حفص) نزد مختار برای نجات و شفاعت پدرش رفته بود که مختار به او گفت: این سر را می شناسی که پسر عمر سعد گفت آری و دیگر زندگی بعد از او برایم گوارا نیست و مختار دستور داد سر او را نیز از تنش جدا کردند. و هر دو را به دوزخ فرستاد. آنگاه سر نجس عمر سعد را نزد محمد حنفیه فرستاد و گفت: یکی به انتقام امام حسین (ع) و دیگری در انتقام علی اکبر (ع) و افزود اگر سه ربع قریش را بکشم با یک بند انگشتان آنان برابری نخواهد کرد و اینگونه نفرین و پیشگویی امام حسین (ع) تحقق یافت که حضرت بعد از آگاهی دادن به او و اتمام حجت بر عمر سعد به او فرمودند: برای رسیدن به ریاست و هوای دل به کشتن من کمر بسته ای اما هوش باش که از گندم ری نخواهی خورد... و آن پلید دنیا پرست به تمسخر گفت: اگر از گندم آن نخورم جو آن نیز خوب است و مرا بسنده است که بدون خوردن جو آن نیز به دوزخ رفت.
3- شمر بن ذی الجوشن: علیه اللعنت و العذاب الالیم شمر نیز جزء ناکثین و خائنی است که روزی در سپاه امیر المؤمنین علی (ع) علیه ممعاویه می جنگید و در عاشورا سال 61 قمری علیه امام زمان در سپاه یزید با نامردی تمام دست به جنایات هولناکی زد که تاریخ از نوشتن آن ها شرم دارد. شمر پرونده ننگینی دارد. از جمله: فرمان یورش حرامیان به حرم امام (ع) را صادر کرد و تصمیم گیرنده برای آتش زدن خیمه های بانوان حرم امام هم بود مسئول فرمان پرتاب نیزه و تیر باران امام (ع) و کوشش بی شرمانه در جدا ساختن عباس و برادران ایشان از امام حسین (ع)، ریختن خون هلال ابن نافع ،شرکت در پرونده سازی بر ضد حجرین عدی و هولناکترین جنایت او به شهادت رساندن سیدالشهداء (ع) و جدا کردن سر مقدس حضرتش و اسب تازیدن بر بدن مبارک حضرتش (33) او بعد از جنایات خودش و بعد از قیام مختار (ره) از کوفه گریخت و در بیابانها متوالی بود و از سوراخی به سوراخی می خزید تا زنده بماند و مختار بالاخره گروهی را برای دستگیریش گسیل داشت و بعد از یافتن او و دستگیری او را نزد مختار آوردند و مختار دستور داد او را کشتند و درون دیگی از روغن جوشان افکندند و بدینوسیله به ذره ای از کیفر شقاوت هایش رسید.
4- سنان بن انس : «لعنت الله علیه» او همان کسی است که امام (ع) را با نیزه زد و شهید کرد و به نقلی تاریخ در پی پیروزی قیام مختار از ترس مختار در جامعه خویش می شاشید او دائمأ در حال فرار بود از کوفه به بصره گریخت و مختار دستور داد خانه اش را ویران ساختند ،بالاخره او را یافتند و دستگیر کردند و مختار دستور داد که نخست انگشتهای او را بریدند ،آنگاه دست.و پاهایش را قطع کردند و پس از آن در دیگی از روغن جوشان افکنده شد.
5- حرمله بن کاهل اسدی :(لعنت الله علیه)ای عنصر پلید از سر کردگان سپاه یزید در سال 61 ه بود. از جمله جنایات او :بریدن سر مقدس و مطهر امام حسین (ع) به نزد عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه - قاتل فرزند شیر خوار امام حسین (ع) وقتی که در دستان حضرتش بود تیر بر گلوی نازنین ایشان وارد کرد – به نقلی قاتل عبد الله بن الحسن (ع). و به تفصیل گذشت در صفحه 8 همین مقاله خبر منهال و چگونگی انتقام مختار از این جنایتکار و سیاهکار ابدی (مراجعه شود).
6- مالک بدی: کسی است که در غارت لباس های امام حسین (ع) دست داشت و کلاه حضرتش را ربوده بود. او را به همراه بعضی از یارانش در قادسیه دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار گفت: هان ای دشمنان خدا اینک بدهی خود را بپردازید شما کسانی را کشتید که باید همراه بر آن ها درود و سلام بفرستید، چرا چنین کردید، گفت: ای امیر ما را به زور بردند اینک بر ما منت بگذار و رحم کن. پرسید: چرا شما بر پسر پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین و خاندانش رحم نکردید و از آب فرات نیز از آن ها دریغ کردید و دستور داد که دست و پای آن ها را بریدند تا با شقاوت جان دادند.(34)
7- زید بن رقاب: قاتل عبد الله بن مسلم، خودش همواره بر این شقاوت می بالید و می گفت: یکی از جوانان بنی هاشم دستش را به طرف پیشانیش آورد که با تیر دستش را به پیشانیش دوختم و آنگاه با هدف قرار دادن قلب او با تیری دیگر وی را از پای درآوردم وقتی او را محاصره کردند توسط یاران مختار هدف تیر باران سنگ و تیر شد تا طعم تیر باران ساختن دیگران را بچشد و بعد از آن پیکر نجس و بی جانش را سوزاندند.(35)
8- بجدل بن سلیم کلبی: او همان نگون ساری است که بعد از شهادت حضرت برای بردن انگشتر حضرتش انگشت مبارک امام (ع) را نیز برید. لذا مختار وقتی که از جریان او آگاه شد، دست و پاهایش را برید و همانطور رها کرد تا به جهنم رفت.(36)
9- خولی بن یزید اصبحی ایادی: به روایت عوانه حکم: سنان بن انس ملعون امام حسین (ع) را به شهادت رسانید و خولی سر مقدس حضرتش را برید و نزد ابن زیاد لعنت الله علیه آورد و همچنین قاتل عثمان بن علی است.
گفتند: خولی ملعون به اتفاق حمید بن مسلم ازدی سر مقدس را برای ابن زیاد برد، اما چون دیر شده بود و در قصر بسته بود خولی سر مطهر را شب به منزل برد و پنهان کرد. خولی 2 زن داشت. چون زن اولش فهمید کینه او را به دل گرفت و از رخت خواب بلند شد و دیگر با او همبستر نشد و در همان شب که خولی ملعون سر مطهر و مقدس حضرتش را به منزل خویش برده بود، همسرش از آن اتاق یا تنوری که در آن سر مقدس نهاده شده بود نوری را دید که به آسمان کشیده شد. «تنور خولی» از همین جا راه یافته است به مرثیه های دلسوختگان حضرتش:
تا جهان باشد و بوده است، که داده است نشان میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور- نیر تبریزی
در زمانی که مختار در حال انتقام گرفتن از قتله حضرت سید الشهداء (ع) بود او مخفی شده بود و لذا همسر دیگرش که نیز با او دشمن شده بود او را در حالی که در مستراح خانه مخفی شده بود به یاران مختار معرفی کرد و به دستور مختار او را در خانه اش کشتند و جسم پلیدش را به آتش کشیدند.
10- حکیم بن طفیل: این عنصر پلید نیز از نیرو های عمر سعد ملعون در کربلا بود. او همان کسی است که در کمین ابوالفضل العباس (ع) بود و با شمشیر دست چپ عباس (ع) را از کار انداخت و قطع کرد و به نقل تاریخ دست راست حضرت را همان زید بن رقاد (زید بن ورقا) که حالش گذشت (شماره 7) قطع کرده بود و از کسانیکه بر بدن حضرت اسب تاخت یکی حکیم بن طفیل بوده است. و مختار وقتی که بر او دست یافت او تیر باران کردند و بر بدن نحس او اسب تاختند و بدین گونه ذره ای از شقاوت خود انتقام کشیده شد.
11- تیره بختان سنگ دل: در ادامه کیفر از سیاه کاران، مختار دستور داد کسانی که اسب بر پیکر مقدس حضرت امام حسین (ع) تاختند، شناسایی و دستگیر سازند که در پی این فرمان 10 نفر را آوردند از جمله عمر بن صبیح صیداوی، اسحاق بن حویه حضرمی، اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی، اسید بن مالک، صالح بن وهب جعفی، رجا بن منقذ عبدی، واحظ بن ناعم، سالم بن خیثمه، هانی بن ثبیت حکیم بن طفیل نیز بوده است که به کیفر عمل خود رسیده است. (شماره 10). لذا مختار دستور داد و همه این زنا زادگان را گرفتند و دست و پاهایشان را به زنجیر بست و بر پشت آنان اسب تازاند تا مردند.
12- قیس بن اشعث: برادر محمد بن اشعث، معروف به قطیفه، او قطیفه امام (ع) را در کربلا از امام ربود، در پی پیروزی قیام از کوفه گریخت و از بصره نیز حذر داشت، تا اینکه به کوفه بازگشت و به کوفه آمدن او همان و مطلع شدن مختار از او همان به خانه عبد الله بن کامل رفت و امان خواست اما مختار او را به کیفر خود رسانید.
13- افراد ذیل نیز بعد از دستگیری به خاطر جنایتشان تیر باران شدند تا گوشه ای از شقاوت خود را دیده و بعضی گردن زده شدند.
ابانی داری: قاتل عثمان بن علی و محمد بن علی (به نقل متفاوت)
عبد الله بن عقبه غنوی: قاتل ابوبکر بن حسن بن علی (ع).
عبد الله بن قطبه نبهانی: قاتل عون بن عبد الله بن جعفر طیار. (سلام الله علیه)
عامر بن نهشل تمیمی: قاتل محمد بن عبد الله بن جعفر طیار (سلام الله علیه)
بشر بن حوطه همدانی: قاتل جعفر بن عقیل.
قاتل بن خالد بن ایشم جهنی: قاتل عبد الرحمن بن عقیل.
عامر بن صعصعه: قاتل عبد الله بن مسلم بن عقیل (به نقلی دیگر)
لقیت بن ناشر جهنی: قاتل محمد بن ابی سعید بن عقیل.
سلیمان بن عوف حضرمی: قاتل سلیمان غلام امام حسین (ع).
عبد الله بن خوشکاره بجلی: قاتل مسلم بن عوسجه.
مرح بن منفذ عبدی: قاتل علی اکبر بن الحسین (ع).
ابجر بن کلب: سراویل و پیراهن امام (ع) را از تن حضرتش درآورد و به غارت برد.
صالح بن وهب مزنی: در اخرین دقایق مقاومت امام حسین (ع) با نیزه به امام حمله کرد و با ضربتی حضرتش را به زمین انداخت.
زرع بن شریک: بر کتف امام (ع) ضربه نواخت.
اسود بن خالد: نعلین امام را دزدید.
جمیع بن خلق ازدی: شمشیر امام را غارت کرد.
و عمر بن حجاج: از قاتلان امام حسین (ع) که از کوفه گریخت و به سراف فرار کرد و با یارانش در بیابان بر اثر تشنگی هلاک شدند.
و مالک بن یسر کندی: با شمشیر خودش بر سر مقدس حضرت ضربه ای نواخت و به دستور مختار به سر خود او نیز ضربه ای زدند و او را کشتند.
و اسماء بن خارجه فزاری: از اشراف کوفه، معاون ابن زیاد لعنت الله علیه در شهادت مسلم بن عقیل و هانیه بن عروه (سلام الله علیها) از قاتلان امام حسین (ع) در عاشورا در پی قیام مختار به شام گریخت و اما یاران مختار او را نیافتند تا اینکه به دستور مختار خانه اش را ویران کردند. اما در پی شکست قیام مختار و شهادت مختار، با خیال آسوده به کوفه بازگشت.(37)
نکته
نکته ای را که باید تذکر داد اینکه در این انتقام مقدس و عهدی که مختار بسته بود، امویان مبالغه بسیار کردند و از مختار چهره ای خشن و جبار ترسیم نمودند و در کتب تاریخی خودشان به خوبی نمایان گر است و متأسفانه روایت آن میانه و نقالانه شیعی که با ذوق ایرانی روایت شده است از روایات اموی متأثر است و حتی در نقل این قسم از تاریخ زندگی و قیام مختار نیز تحریف شده است. که در مطالعه انتقام از عمر سعد ملعون این مشهود است.(38)

دستاورد های نهضت مختار
 

به هر حال قیام مختار از موفق ترین حرکت های سیاسی اجتماعی صدر اسلام است چرا که توده های محروم کوفه اعم از شیعه و سنی و عرب و ایرانی و غیره دعوت مختار را پاسخ گفتند. مختار پس از پیروزی و تسلط بر کوفه و انتقام از سفاکان اموی و قتله امام حسین (ع)، بین گروه های اجتماعی اتحاد و ائتلاف و همبستگی بر قرار نمود، عدالت اجتماعی را تا حدود زیادی تأمین کرد. امنیت را برقرار ساخت غنائم و اموال موجود در بیت المال را بر اساس دخالت و شرکت هر فرد در قیام تقسیم نمود و به هر نوع ستم طبقاتی و توفق نژادی پایان بخشید و اصل مساوات و اخوت اسلامی را جایگزین ساخت،(39) موالی را آزاد کرد و در پستی های حساس و مهم حکومتی به کار گماشت. موالی به این ترتیب با حقوق حقه خویش رسیدند. و حق ازدواج با زنان و دختران عرب را یافتند و حق حمل سلاح و اسب سوار و بردن ارث را به دست آوردند. سرزمین های آزاد شده توسط مختار شامل کوفه و اطراف آن تا مدائن و تمام منطقه جزیره تا سرزمین ربیعه و مضر بوده است. مختار بلافاصله استاندار کوفه را معین کرد و به مناطق مختلف نیز استاندار فرستاد کوفه را مقر حکومت خویش قرار داد و اول خودش کار قضاوت را به دست گرفت و بعد از اینکه خاست شریح قاضی را به قضاوت بگمارد در مقابل اعتراض شدید مردم قرار گرفت و او را کنار گذاشت و فردی به نام عبد الله بن مالک طائی را به عنوان قاضی کوفه منصوب کرد و خدمات زیادی به محرومین کرد.

سیاست مختار
 

الف) سیاست داخلی مختار: اکنون که حکومت کوفه به دست مختار است باید چگونه عمل کند تا این نهضت باقی بماند و بعد این نهضت را به هدف اصلیش برساند و آن سرنگون کردن حکومت امویان است و چگونه باید عمل کند که دستاورد های نهضت را از دست ندهد شاید مختار در سیاست داخلی (کوفه)، اندکی مصلحت اندیش بوده است و ای موضع سیاسی بر خلاف مواضع پیش از پیروزی او بود. در این جاست که دیده می شود اشراف قصر پس از امان از مختار شروع به بیعت کردن با مختار می کنند. گویا مختار برای حفظ حکومت و مصالح دیگری که در نظر داشت (نابودی کامل امویان بوسیله همین اشراف.)
با همین اشراف که قبلاً حقوق از دست رفته موالی و غلامان و مردم محروم را از آن ها کاملاً گرفته بود تا جایی که دستور داد غلامان اربابان خویش را دستگیر کنند حتی اعدام کنند، رابطه مودت آمیز بر قرار کرد حتی مشاوران خویش را از میان اشراف کوفه برگزید و اشراف فراری کوفه را به کوفه دعوت کرد و مورد احترام قرار داد که موالیان انقلاب کننده به این سیاست اعتراض می کنند و مختار به آن ها می گوید که این یک برخورد سیاسی است لذا باید دید که آیا این موضع سیاسی داخلی مختار به نفع او تمام می شود یا به ضرر حکومت و قیام او منتهی می شود. اما آن گونه که خواهید دید در صفحات بعد و گذری بر تاریخ، همین سیاست داخلی فاتحه مختار را خواهند خواند. و حکومت او را ساقط کرد اگرچه اواخر حکومت شدیداً نسبت به سیاست داخلی خود تجدید نظر کرد اما دیگر دیر شده بود.

عبرت از تاریخ به خصوص کوفیان تاریخ
 

بنا به رهنمود های قرآن و اهل بیت (ع) در پی نهضت اسلام 2 دسته نهضت روی آوردند: گروه نخست محرومان و مستضعفانی بودند که از روی عقیده و ایمان می پیوستند و دسته دوم گروه اشراف و نخبگان جامعه بودند که ابتدا به مقاومت و مخالفت پرداخته و در پی غلبه پیروزی نهضت، برای حفظ موقعیت اجتماعی و به طمع کسب قدرت، تسلیم نهضت شدند. پیامبر اسلام صلوات لله علیه و آله نیز از این 2 دسته و جریان به صورت یک قانون مندی حاکم بر نهضت های بزرک یاد می کند و هشدار می دهد که در طی هر بعثت و نهضتی گروهی از روی عقیده و رغبت به آن می گروند و گروهی در پی ناچاری و به طمع قدرت تسلیم آن نهضت و قیام می شود. پس به دلایلی همین گروه دوم بر نهضت غلبه می کنند و به غارت دستاورد های نهضت و قتل عام صاحبان و وارثان آن می پردازند لذا با توجه به اینکه همیشه این گروه در کنار گروه اول قرار دارند زیرکی و سیاست و آگاهی رهبران قیام است که به این گروه دوم میدان تاختن را نباید بدهند وآن ها نابود کنند و قیام مختار نیز شاهد رویارویی با این گروه و نهایتاً به ضربه خوردن از همین گروه دوم که همان کوفیان از پشت خنجر زن و خیانت پیشه می باشند منجر می شود.

سیاست خارجی مختار
 

موضع مختار در قبال امویان کاملاً روشن و سازش ناپذیر بود او سخت در فکر تدارک نیروی کافی برای انهدام کامل رژیم اموی بود لذا برای رسیدن به این هدف در ابتدا می خواست هر طور شده است با عبد الله بن زبیر در مکه به وحدت سیاسی- نظامی برسد به همین خاطر با وی برخورد سیاسی داشت و مکاتبات سیاسی میان او و ابن زبیر برقرار شد و در این مکاتبات مسالمت آمیز، مختار سعی داشت از ابن زبیر دلجویی کند و او را به نوعی به وحدت و همکاری نظامی علیه شامیان (امویان) دعوت کند. اما ابن زبیر حاضر نشد حکومت مختار را به رسمیت بشناسد و بالاخره مکاتبات مختار با این زبیر ادامه داشت تا اینکه مختار صریحاً از وی دعوت کرد که با او متحد شود و جبهه ای علیه شامیان تدارک ببینند. ابن زبیر در پاسخ مختار گفت: این کار تو مستلزم این است که تو و یارانت با من بیعت کنید تا من از درگیری با تو دست بردارم و با همدیگر به پیکار با شامیان با لشگری مشترک بپردازیم و در نامه اش محل ملاقات را «وادی القری» تعیین کرد. اما مختار بعد از دریافت نامه ابن زبیر استراتژی خود را تغییر می دهد و در تدارک سرکوب کردن ابن زبیر یک سپاه 3 هزار نفری به فرماندهی «ابن ورس» آماده کرده و به مدینه و مکه روانه می کند تا بعد از تصرف این دو شهر ابن زبیر و فتنه او را نابود کند اما بوسیله جاسوسان نفوذی امویان نقشه او فاش شده و توجیه نبودن فرمانده سپاه مختار «ابن ورس» یا بی لیاقتی و ساده لوحی فرمانده سپاه مختار و یا اینکه مختار خیلی امیدوار به این بوده است که مکه و مدینه بدون اطلاع و عکس العمل ابن زبیر به راحتی تصرف می شود. سپاه ابن ورس با شکست روبه رو شده، ابن ورس و بسیاری از یارانش کشته می شوند و بسیاری در بیابان از تشنگی و گرسنگی هلاک می شوند. این منجر می شود که به مختار و ابن زبیر آماده باش کامل نظامی برقرار شده و این سیاست خارجی مختار نیز به نفع او تمام نشد و عاقبت هم از اینکه شامیان بتوانند ضربه ای به مختار وارد کنند فرزندان زبیر بن عوامحکومت مختار را ساقط کردند. (40)

اشتباهات مختار
 

همانطور که در سیاست داخلی بیان شد می توان پیش بینی کرد که تاریخ چگونه در مورد مختار قضاوت خواهد کرد و او را در این اشتباه سرزنش خواهد کرد زیرا این دیپلماسی مختار و برخورد مسالمت آمیز وی را با اشراف کوفه و آثار دردناک مترتب بر آن را نمی توان فراموش کرد. مختار که خود قبل از پیروزی با انتقاد شدید از مواضع رهبر توابین – سلیمان بن صرد – در قبال اشراف کوفه خاطر نشان کرده بود که اشراف در شهادت انقلابیون شیعه و شخص مسلم بن عقیل و امام حسین (ع) دست داشته اند. اما همین اشراف پیرامون مختار گرد می آیند و به وی دست بیعت می دهند. افرادی مثل حسان بن منذر و منذر بن حسان، شبث بن ربعی در حالیکه مختار دقیقاً این چهره ها را می شناسد و با دعوت مختار از محمد بن اشعث کندی به کوفه و اکرام و احترام شایسته از او و یا انتخاب مشاورین خصوصی از میان اشراف و گرم گرفتن با آن ها.
این ها همه ناشی از اتخاذ مواضع غلط و نابجای رهبری قیام است. شاید بتوان گفت: علت اتخاذ چنین مواضعی، حصول روحیه محافظه کاری و مصلحت اندییشی در مختار است با وجودی که مختار فردی زیرک وکار دان و دشمن شناس با حمله های تند و تیز علیه اشراف کوفه در پسین پیروزی است.

مختار و یاران نهضت
 

انقلابگران که همه از طبقات زیرین جامعه کوفه بودند و انگیزه هایی جز عرق دینی و اعتقاد دینی و دشمن ستیزی نداشتند برخورد مختار با اشراف، قلب انقلابگران را سخت جریحه دار می سازد و دست به انتقاد و اعتراض می زنند در همین رابطه عده ای از موالی (انقلابگران) به حضور فرمانده سپاه مختار «ابو عمره کیسان» رفته و اعتراض می کنند که گویا مختار دیگر به آنان توجهی ندارد. این اعتراض به گوش مختار می رسد، در پاسخ می گوید: نه این موضع جدید بر شما سخت نیاید که من از شمایم و شما از من و از مجرمین انتقام می گیرم؛ مطمئن باشید(41) اما عملاً مختار در حلقه محاصره اشراف قرار گرفته بود و دیگر آن قاطعیت اولیه و قول و قرار های گذشته را از یاد برده بود.(42) در این قسمت از دوران حکومت مختار بعد از قیام او باید بسیار تأمل کرد. بیشترین و بزرگترین شکست و نابودی قیام مختار در همین دوران و مواضع جدید بوده است. مختار در همین دوران رسماً به اشراف پیشنهاد می کند که حاضر است کلیه غلامان و کنیزان آزاد شده اموال مصادره گردیده را به اشراف مسترد دارد به شرط اینکه در حفظ نظام و حکومت بکوشند و علیه امویان و ابن زبیر با مختار متحد شوند. البته این هم یکی از اصول سیاست و بخش مهمی از زیرکی و دانائی مختار است. اما این سیاست آیا به نفع او تمام می شود یا به ضرر او؟ قضاوت انقلابیون در مورد او چگونه خواهد بود؟ آیا می توانند تحلیلی درست از آن داشته باشند؟ اما دیده می شود در این موضع مختار در قبال اشراف نسل انقلابگر و چهره های کارآمد و خالص و مخلص و مؤثر در حیات قیام و انقلاب، گریزان و منفعل و منزوی و مطرود می گردند. لذا دیده می شود که مختار بهترین چهره مؤثر در انقلاب یعنی «ابراهیم بن مالک اشتر نخعی» را دقیقاً به خاطر همین مواضع از دست می دهد ابراهیم بن مالک همان کسی است که مختار پیروزی خویش را مرهون قدرت بازو و تیزی شمشیر و کارائی نظامی و تدبیر و تدبر فکر و عقل او و شجاعت او و یاران و قبیله او می داند. جدایی ابراهیم بن مالک از حیرت انگیز ترین معماهای تاریخ انقلاب مختار است و دشمن از این جریان مرموز سوء استفاده زیادی کرد و این جدایی را دلیل قاطعی بر فساد عقیده و انحراف فکری مختار گرفته است؛ اما واقعیت این نیست که دشمن گفته است.

مختار و ابراهیم بن مالک
 

قبلاً معین شد که ابراهیم از چهره های برجسته شیعیان کوفه، صاحب قدرت و مکنت و شوکت و مردی کاردان و سیاستمدار بود. او در ابتدا به دعوت مختار لبیک نگفت و بسیار محتاط با قیام مختار برخورد کرد اما سرانجام با اطمینان کامل از هدف و جهت قیام و با کسب اطلاع موثق از اشراف و تأیید امام سجاد (ع) و نظارت ابن حنفیه بر قیام، با مختار صادقانه بیعت کرد و با جان و دل او پذیرفت. در کودتای اشراف کوفه علیه مختار آن را با قدرت سرکوب کرد و در سرکوب جبهه شام و کشتن سران برجسته اموی از قاتلان امام حسین (ع) پیشگام بود. منابع اموی سعی دارند، اختلاف ابراهیم و مختار را از لحظه پیدایش افسانه «کرسی مقدس» و یا ادعای نبوت محتار نشان دهند و علت جدا شدن ابراهیم از مختار را به خاطر انحراف اعتقادی مختار و فساد عقیده او جلوه دهند و گویا اینکه ابراهیم و مختار از همان آغاز قیام با هم وحدت نظر نداشته اند. اما واقعیت غیر از این است. علت اساسی این انحراف و جدا شدن ابراهیم از مختار همان مواضع رهبری قیام (مختار) در قبال مسائل داخلی و انقلابیون است برای ابراهیم سخت بوده است که با وجود فردی مثل او و دیگر افراد صالح شیعه، مختار از آنان فاصله بگیرد و از اشراف کوفه کمک بگیرد و ابراهیم از همان آغز پیروزی قیام این انحطاط تدریجی را شاهد بود اما امیدوار به اصلاح و بازگشت مختار به اصول اولیه قیام بود. لذا یک مرتبه از او جدا شده و دیگر حاضر نبوده است که برای مختار شمشیر بزند زیرا دیگر نهضت و قیام و انتقام از قاتلان اموی برای رهبر قیام مطرح نیست. (به نظر ابراهیم) بلکه گسترش قلمرو حکومت و طبعا سازش سیاسی مطرح است. اگر مختار با احساسات پاک و ایمان و اخلاص انقلابگران بازی نمی کرد، چنین نفرتی در قلب ابراهیم و امثال او ایجاد نمی شد و اگر نسل وفادار به قیام و انقلابیون فراموش و منزوی نمی شدند و اگر رهبر قیام (مختار) توسط اشراف استحاله نمی شد، نسل انقلابگر و قیام کننده به تزلزل و تردید گفتار نمی شدند.(43)

سر انجام قیام
 

به دلائلی که ذکر شد ابراهیم بن مالک که استاندار موصل شده بود از مختار فاصله گرفت و کم کم از او جدا شد و حتی بعضی از دیگر شیعیان وفادار نیز چنین سرنوشتی پیدا کردند و آن شور و هیجان و ایمان و امید اولیه را از دست دادند و بدین ترتیب اطراف مختار خلوت شد از طرفی هم شام و امویان بودند اما شام برای مختار فعلاً خطری نداشت. اینک خطر جدی از ناحیه عبد الله بن زبیر بود و برادرش که از طرف او استاندار بصره شده بود. بصره پایگاه عوامل اموی – عثمانی، سنگر اشراف فراری کوفه و مرکز فعالیت های نظامی – سیاسی ابن زبیر شده بود. اشراف فرار کوفه زیر نظر فرماندهی شبث بن ربعی محد بن اشعث کندی «لعنت الله علیه» تحت نظارت مضعب بن زبیرمختار بسیج شدند.(44) «مهلب بن ابی صفره» فرمانده سپاه ابن زبیر در فارس با اصرار مصعب و خواهش محمد بن اشعث به بصره آمد و سرانجام در نیمه سال 67 هجری راهی کوفه شدند. از آن طرف مختار سپاهی به فرماندهی «احمر بن شمیط» تنها فرد باقی مانده از یاران اولیه خویش تدارک دید. 2 سپاه در کنار رودخانه دجله در نقطه ای به نام «مذار» با هم برخورد کردند. لشگر مختار به خاطر ضعف فرماندهی و خیانت بعضی قبایل شکست خورد و جو کوفه بسیار متشنج شد. در این مرحله محمد بن اشعث فرمانده سپاه بصره کشته شد. مختار به ناچار عقب نشینی کرد و به کوفه برگشت. اما کوفه محاصره شد و راه های ارتباطی قطع شد. کوفه بار دیگر سیمای کریه و خیانت پیشه خود را نشان داد و پیمان شکنی آغاز کرد. مردان به خانه خزیدند و مخفی شدند و زنان به سرزنش شوهران و فرزندان که دست از مختار بردارید. پس از مدتی طولانی مختار به همراه 19 نفر از یارانش از قصر خارج شده و جنگیدند تا به شهادت رسیده مصعب بن زبیر همه افرادی را که اسیر یا تسلیم شده بودند را کشت و تعداد 8 نفر را کشت. قساوت و انتقام به اوج خود رسید مصعب لقب قصاب یافت. و بدین سان قیامی آنچنان عظیم، ایچنین دردناک، نابود شد و حکومت 18 ماهه مختار به پایان رسید وی به هنگام شهادت 67 سال داشت. هم اکنون قبر مختار، در رواق راه رو مرقد مطهر حضرت مسلم (ع) در کوفه قرار دارد.(45)
نتیجه گیری
اکنون که به پایان این نوشته رسیدیم می توان نتیجه گیری کرده و نسبت به شخصیت مختار قضاوت کنیم البته باید بداینم که تمام این اطلاعات از ناقلین و راویان تاریخ است. و ما چیزی غیر از نقل تاریخی و گفته ها و شنیده ها نداریم و قضاوت ما نیز بستگی به این منقولات است و دست ما از واقعیت تاریخ به دور است به هر حال می توان از گفته ها نتیجه ای گرفت. در مورد مختار نیز همینگونه است و قضاوت ما بسته به منقولات و گفته هاست؛ البته نظر ما در مورد مختار در این نوشته و تحقیق تقریباً معلوم است اما به هر حال او از چهره های نامدار، اما ناشناخته و پر ماجرای تاریخ است و به همین دلیل دیدگاه ها در مورد مختار یکسان نیست که در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
1- عده ای مختار را می ستایند و کارهایش را درست و خدا پسندانه می دانند و انگیزه اش را انسانی و هدفش را عادلانه می دانند. به ویژه که قاتلان امام حسین (ع) را به کیفر شقاوتشان رسانید به خصوص که در روایاتی از او و کارهایش به نیکی یاد شده و در حق او دعا شده است.(46)
2- گروهی نیز این عقیده را دارند که مختار هم اشتباهات دارد و هم کارهای بسیار شایسته فراوانی داشته است و مثل بسیاری از افراد دیگر و دوستان اهل البیت (ع) بوده است.
3- دیدگاه دیگر در مورد مختار این است که: مختار به «عبد الله بن زبیر گفت: من مردمی را می شناسم که اگر مردی آگاه و پر شهامت بر اساس نقشه و برنامه درست و حساب شده به سوی آنان رود، سپاه زیاد از آنان برایت گرد می آورد که می توانی به وسیله آن سپاه نظام اموی را در هم کوبی و قدرت را به دست گیری- عبد الله پرسید آن مردم کیانند و کجا هستند؟ - مختار گفت: دوستاران علی (ع) در کوفه – عبد الله گفت: و تو همان مرد شجاع آگاه و پر شهامت و با برنامه ای هستی که باید بروی و این کار را سامان آوری. لذا مختار آمد و با سردادن شعار خون خواهی سالار شهیدان و گریه بر یاران با فداکار او سپاهی را گرد آورد و آنگاه از عبد الله بن زبیر جدا شد و اعلان استقلال کرد.
4- در برابر این سه دسته گروهی بر این عقیده اند که مختار عنصری جاه طلب و شیفته قدرت بود و در راه به دست آوردن آن، از وسیله ای بهره می گرفت و مثل دنیا طلبان هدف برای وسیله توجیح می کرد. پیکار او با دشمنان خداوند و قاتلان سالار شهیدان (ع) نیز برای جلب افکار دوستداران آنان و جلب تحکیم قدرت بود و برای اجرای عدالت نبوده است.
اما باید به صفحات تاریخ مراجعه کرد و با دقت مطالعه مرد و انصاف را مد نظر گرفت وببینیم کدامیک به واقعیت نزدیکتر است.
در اینجا به چند نظریه از رجال شیعه که با دقت و فراست به متون تاریخی شیعه و اهل سنت توجه داشته اند برای حسن ختام توجه شما را جلب می کنیم:
1- علامه امینی: آن کس که آگاهانه و نقادانه به تاریخ و حدیث و رجال بنگرد درخواهد یافت که مختار از مردان پیشگام دین و اخلاص بوده و قیام مقدسش در جهت برپایی عدالت و ریشه کن نمودن ملحدان و نابودی رژیم ستمگر اموی بوده است. مختار از هر گونه آلودگی و ناپاکی و برچسب کیسانی و غیره بدور بوده است. مختار و قیام او همواره مقبول اهل بیت (ع) بوده است.(47)
2- آیت الله ابو القاسم خوئی: روایت مثبت در مورد مختار را تأیید کرده است و روایت منفی در مورد مختار را جرح و تعدیل کرده است و ضعیف السند دانسته و بر فرض صحت، به تقیه حمل کرده است. وی بیشترین دفاع را از مختار و قیام او نموده و بر صحت ایمان و عقیده او تأکید کرده است.(48)
3- شوشتری در قاموس الرجال جلد 8 صفحات 453-444 می گوید: سب و نقد ائمه معصومین از شیعیان از روی تقیه بوده، آنگونه امام صادق (ع) زراره و محمد بن مسلم را از سر تقیه ذم و نقد کرده است، در مورد مختار نیز تقیه نموده اند.
4- شهید اول در کتاب «المزار» خود زیارتی مخصوص مختار نوشته است و در آن به اخلاص و ایمان و ارادت وی نسبت به امام سجاد (ع) تصریح کرده است و تأکید کرده است که مختار جان خویش را در راه خدا و خشنودی اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین و خون خواهی آنان فدا کرده است.(49)

پی نوشت ها :
 

1. در تاریخ 14 رمضان و به نقلی 15 رمضان شعبان سال 67 هجری کشته شده است.
2. گفته اند صار المختار اشتر العین: منظور همان جراحت چشم مختار است.
3. زندانی شدن مختار و میثم تمار ایامی بوده است که حادثه کربلا اتفاق افتاد لذا او نتوانسته است در واقعه کربلا حاضر شود.
4. بعد از کشته شدن پدرش نزد عمویش در مدائن رفت.
5. علم رجال از علوم مهمه شیعه است برای شناختن راویان حدیث.
6. بحار الانوار، جلد 45، ص 343
7. یعقوبی / تاریخ جلد 2 ص 252
8. (رجال کشی ص 127
9. بحار ج 45 ص 334
10. امام صادق (ع)- رجال کشی 127
11. رجال کشی 128- طبقات ابن سعد 5/213
12. خدایش رحمت کند همه بزرگان از علم وتقوا
13. ذهبی از عالمان سنی است و این ها ساخته خود ذهبی است.
14. در حالیکه حداقل 30 سال بعد شهادت مختار مذهب کیسانیه پیدایش یافت.
15. ابن حجر در ضدیت با تشیع و دشمنی با مختار از ذهبی و ابن کثیر افراطی تر است.
16. این نظر یکی دیگر از تحریف کنندگان است
17. این نظر یکی دیگر از تحریف کنندگان است به نام ابن قتیبه.
18. عموی مختار
19. انساب 3/35
20. مختار و عمار بن عقبه
21. بر گرفته از کتاب الفتوح از ابن اعثم کوفی – 5/266-267: جامع ترین و بلند رتین گزارش از قیام مختار را در بر دارد.
22. به نقل از ابن اعثم کوفی در کتاب المفتوح 5/271- تاریخ یعقوبی 3/5- کتب متاخره شیعه.
23. صفیه خواهر مختار بوده است و همسر عبد الله از زنان محدثه صدر اسلام است که از بعضی صحابه حدیث نقل کرده است و نزد شوهرش بسیار محترم، گرامی و عزیز بوده است و صفیه در فراق برادرش مختار بسر می برده است.
24. (الفتوح- ابن اعثم کوفی- 6/73-74)
25. این بخش را می توان در بررسی منابع ذیل به دست آورد. 1- بحار الانوار مجلی 45/345- مامقانی 3/203- شوشتری 8/444- رجال کشی 458-460- علامه امینی 2/342- ابن اعثم کوفی 5/267- بغدادی 48/47- تاریخ طبری 632- ابن اثیر 4/88- مجلسی 45/363.
26. مدارک: کلیه منابع اموی: جهاد الشیعه 29، مسعود- مروج 3/83- معجم آیت الله خوئی 18/101- طبری 6/14-2/608، 607-مجلسی/ بحار 45/65-364- الکامل 4/84- مقتل خوارزمی 2/207.
27. (4 هزار نفر از قبایل عرب و 8 هزار نفر ایرانیان= موالی) (بحار- 45/335)
28. الفتوح ابن اعثم کوفی 6/113-119-طبری 4/112-117- مجلسی بحار 45/370-371- کامل ابن عثیر 4/88- 89-90.
29. تاریخ تبری 6/57- مقتل خوارزمی 2/187- بحار مجلسی 45-475-474.
30. از شام مقر حکومت امویان
31. علیه لعنت و العذاب الالیم
32. تاریخ تبری 4/7/141-142- یعقوبی 3/615- تاریخ ذهبی 2/55- 62...
33. چگونه می توان این جنایات را شنیدن و نقل کردن و ثبت کردن.
34. به نقل از تاریخ طبری ج 6، ص 57- از کتاب مثیر الاحزان ابن نما حلی
35. به نقل از تاریخ طبری 6/64 (از کتاب مثیر الاحزان ابن نما حلی)
36. بحار ج 45/174
37. خداوند خودش انتقام آن را با گذر تاریخ گرفته است- رجوع به نقل تاریخی (بحار /مجلسی ج 45- مقتل خوارزمی ج 1 و 2 لهوف سید بن طاووس و تاریخ طبری ج 4/7-130-112- کامل بن اثیر / ج 4/24-228- تاریخ یعقوبی ج 3/706- الفتوح بن اعصم کوفی ج 6.
38. رجوع شود به کتب مذکور تاریخی
39. ایرانیان مسلمان که جمعیت بزرگی را تشکیل می داند که در زیر سلطه و استمثار شدیدی بودند
40. برادران عبد الله بن زبیر
41. به نقل از طبری / تاریخ 2/633
42. طبری6/33، 2/634
43. ملل شهرستانی /1/148-149-150 – الفرق بغدادی/50+ طبری 2/633+ الفتوح ابن اعثم 6/193.
44. برادر عبد الله بن زبیر.
45. تاریخ طبری، ج 6، 107-110-159، کامل 4/268-278، تاریخ یعقوبی 3/6، 7
46. که در متن تحقیق به آن اشاره شده است.
47. الغدیر /2/344-342
48. معجم رجال الحدیث 18/94- 100
49. بحار 45/382

منابع :
1. معالی السبطین. بی جا ، بی تا
2. سفینه البحار.بی جا ، بی تا
3. اثبات الهداه.بیروت ، 1370 ، بی جا
4. محمد بن یزید المبرد- المبرد الکامل /3/1008.
5. ابن کثیر الدمشقی- البدایه و النهایه (دار الکتب العلمیه) بیروت 1408 ق.
6. ابن حجر العسقلانی- الاصابه فی تمییز الصحابه- دار احیاء التراث العربی- بیروت 1395 ق.
7. محمد باقر مجلسی- بحار الانوار- دار احباء التراث العربی. بیروت 1405 ق.
8. محمد بن علی الاردبیلی/ جامع الدواه – مکتبه آیت الله نجفی. قم 1403 ق.
9. عبد الله المقانی/ تنقیح المقال فی علم الرجال/ مکتبه اسماعیلیان- طهران.
10. سید محسن امین/ اصدق الاخبار فی قصه الاخر بالثار/ النجف 1372ق.
11. سید محسن امین/ المجالس السنیّه/ دار المتعارف. بیروت 1398 ق.
12. آقا بزرگ الطهرانی/ الذریعه الی تصانیف الشیعه/ مطبعه مجلس. طهران 1322 ق.

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:49
آموزش و تحقيقات

 

مختار، منتقم خون امام حسین(علیه السلام) نیست! (2)
مختار، منتقم خون امام حسین(علیه السلام) نیست! (2)

 

به اهتمام: امیر محسن عرفان




 

اشاره:
 

تاریخ، در طول چهارده قرن گذشته، روزهای زیادی را در پیوند با قیام امام حسین(علیه السلام) به خود دیده است. از روزهایی که عده‌ای با تمام هستی به یاری امام حسین(علیه السلام) آمدند و جان‌فشانی کردند تا زمانی که دسته‌ای از اهالی کوفه به خون‌خواهی امام حسین(علیه السلام) قیام کردند و «توابین» لقب گرفتند، تا روزی که مختار، قاتلین حسین بن علی(علیه السلام) و یارانش را از دم تیغ گذراند و روزهایی که ائمه(علیهم السلام) خود، مجلس عزا تشکیل می‌دادند و آن را فرصتی برای بیان آرمان‌ها و اهداف والای مکتب تشیع می‌دانستند. شیعیان، ظهور آخرین منجی الهی را نیز در راستای قیام حسینی می‌دانند و مهدی موعود(عجل الله تعالی فرج الشریف) را منتقم خون حسین(علیه السلام) بر می‌شمردند و هر صبح، جمعه با ندای «این الطالب بدم المقتول بکربلا» ظهورش را می‌طلبند. 14 ربیع الثانی (28 اسفند) سالروز قیام مختار به خون‌خواهی امام حسین(علیه السلام)، بود؛ این مناسبت و هم چنین پخش سریال «مختارنامه» و منتقم کرّار نامیدن مختار در این سریال، بهانه‌ای شد تا موضوع انتقام خون حسین(علیه السلام) را در مصاحبه‌ای با جناب حجت الاسلام و المسلمین محمد صابر جعفری، سردبیر محترم نشریه در شماره قبل و در ادامه مصاحبه با حجت‌الاسلام حسن ملایی، دبیر محترم علمی نشریه، را در این شماره به گفت‌و‌گو بنشینیم.

بازشناسی اهداف امام حسین(علیه السلام) در راستای تبیین مفهوم انتقام
 

بازشناسی اهداف امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا نیز، کمک فراوانی به روشن شدن این موضوع می‌کند. در توضیح این مطلب بایستی گفت که: اهداف امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به دو گونه «زمانی» و «فرا زمانی» تقسیم می‌شود. بطلان مشروعیت بنی‌امیه از جمله اهداف زمانی این قیام بود. اما قیام حضرت، از حالت یک حادثه در یک زمان محدود در آمده و با تعمیم یافتگی، نوعی بی‌زمانی و یا فرازمانی در آن لحظات همراه شده است؛ به دلیل آن که ارزش‌های مطرح شده در آن واقعه بزرگ، ارزش‌های محدود به زمان، نبود. با اینکه این قیام، بر ضد یزید بود اما به قدری این ارزش‌ها کلی و فراگیر است که مربوط به زمان خاصی نیست؛ از این روست که در زیارت وارث، حرکت امام حسین(علیه السلام) از زاویه تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامه مسیر انبیاء مطرح شده و وارث آنان تلقی می‌شود. مبارزة با ظلم و ستم، ریشه‌کن شدن بی‌عدالتی، از جمله اهداف فرازمانی عاشورا می‌باشد و لذا قیام امام حسین(علیه السلام) و حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) دو قیام حق طلبانه، علیه شیطان و سپاهیان ظلمت و باطل است؛ حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) حرکت خود را با اعلان برائت از دشمنان اهل‌بیت(علیهم السلام) و این که او منتقم خون حسین(علیه السلام)، است آغاز می‌کند.
قیام مختار به هیچ وجه در حد و اندازه اهداف امام حسین(علیه السلام) نمی‌باشد. به عبارتی، کار مختار بسیار کوچک‌تر از آن بود که مرهمی بر زخم بزرگ و پر چرک دین بگذارد؛ او تنها چند مهره از جبهه باطل را از بین برد. کربلا، تقابل جاهلیت و تقابل جبهه باطل با حق و عدالت بود. در کربلا، عدالت و حقیقت، قربانی شد؛ بنابراین تا منتقم و موعود آخرالزمان نیاید و ظلم را از گسترة جهان ریشه‌کن نکند، انتقام خون حسین(علیه السلام) گرفته نخواهد شد.
به خاطر گستردگی و اهداف ارزشمند امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا نبایستی زیاد دلخوش به قیام وانتقام مختار از جنایتکاران و قاتلان واقعه عاشورا بود و مطالبه واقعی خون شهیدان کربلا از جانب ما، نوعی آمادگی برای ظهور منتقم واقعی آن حضرت است.
لازم می‌دانم در تبیین این مسئله این نکته را نیز متذکر شوم که در طول تاریخ، از زوایای گوناگون به حادثه کربلا پرداخته شده است. عده‌ای در طول تاریخ، عاشورا را حادثه‌ای صرفاً سیاسی می‌دانستند؛ عده‌ای نیز عاشورا را حادثه‌ای خونبار و مقدّس می‌دانند و با نگاهی عاطفی و احساسی به آن می‌نگرند. اما در مکتب ائمه(علیهم السلام)، عاشورا یک ارزش مذهبی جاودان و پویا در تاریخ است. در این نگاه در لحظه لحظه‌های قیام عاشورا، آموزه‌هایی است برای همه نسل‌ها و عصرها در بی‌کران روزگاران. نتیجه چنین نگاهی، ایجاد هویتی عاشورایی برای آدمیان است؛ هویتی که آدمی را به کوششی مقدس در جهت رهگیری آرمان‌های بلندش فرا می‌خواند. حال اگر عاشورا را یک حادثه خونبار بدانیم که با کشته شدن قاتلان و جانیان آن، دردهای قلبی انسان تسکین می‌یابد باید مختار را منتقم خون حسین(علیه السلام)، دانست؛ اما آرمان‌ها و اهداف عاشورا چنان بلند مرتبه می‌باشد که جز آخرین حجت‌الهی را نمی‌توان منتقم خون آن حضرت دانست.

لزوم توجه به موضوع ولیّ دم در شهادت امام حسین(علیه السلام)
 

امامان معصوم(علیهم السلام) هم در روایات فراوانی، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرج الشریف) را منتقم حقیقی آن حضرت بر شمرده‌اند. در تفسیر عیّاشی آمده است که «القائم منا اذا قام طلب بثارالحسین؛ قائم از ماست هرگاه که قیام کند از حسین(علیه السلام) خونخواهی می‌کند».
نکته بسیار مهم دیگری که توجه به آن باعث می‌شود تا به هیچ وجه مختار، خون خواه امام حسین(علیه السلام) نباشد، آن است که در شریعت اسلام، در صورت کشته شدن یک انسان، ولیّ مقتول، حق قصاص و خون‌خواهی او را دارد نه دیگری. و انتقام‌جویی یک دوست یا همسایه و سایر منتسبینِ مقتول از قاتل، شرعاً درست نیست. قانون اسلام آن است که حق عفو یا قصاص با ولیّ دم مقتول است و دیگران بدون اذن او، نمی‌توانند قصاص کنند. این نکته در آیه 33 سوره اسراء نیز چنین بیان شده که: «مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا»1 کما اینکه امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آن فرمودند: «مقصود از «مَن قُتِلَ مظلوماً»، حسین بن علی است که مظلوم کشته شد و ما، اولیای او هستیم و قائم ما چون قیام کند، در طلب انتقام خون حسین(علیه السلام) بر می‌آید... مقتول، حسین(علیه السلام) و ولی او، قائم(عجل الله تعالی فرج الشریف) است».
دو فقره از زیارت عاشورا نیز به صراحت به این نکته اشاره می‌کند که منتقم واقعی آن حضرت، امام مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) می‌باشد؛ یکی آن که «بأبی أنت و امی، لقد عظم مصابی بک فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک اَن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد» و دوم: «و أسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله و أن یرزقنی طلب ثاری کم مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم». یقیناً قیام مختار به هر نیت و انگیزه‌ای که صورت گرفته، گامی است شیرین در کیفر دنیایی ظالمان ولی درک عظمت ولیّ خدا، آرمان‌های او، عظمت فتنه و جنایت بر او و فقدان او، منتقمی را از سوی خدا می‌طلبد.

همسویی آرمان‌های امام حسین(علیه السلام) و امام مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف)
 

بازخوانی آرمان‌های والای امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا و حضرت ولی‌عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که آخرین منجی، مهدی موعود، منتقم واقعی خون حسین(علیه السلام) است. اگر قیام امام حسین(علیه السلام) قیام حق علیه باطل باشد؛ کما اینکه خود فرمودند: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه»؛ مهدی موعود(عجل الله تعالی فرج الشریف) نیز به دنبال حق‌گرایی و محو تمامی جلوه‌های باطل است؛ لذا امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: «اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل».
اگر قیام امام حسین(علیه السلام)، دعوت به عدالت و برابری انسان‌ها و شکستن سلطه تبعیض و بیداد در گسستن حصارها و بندهای بردگی از دست و پای مردم بود، قیام امام مهدی(علیه السلام) نیز نه تنها نهضتی برای گسترش عدل و داد و قسط است، بلکه او خود مظهر عدالت و دادگری است: «هو العدل المنتظر و هو الامام العادل».
اگر امام حسین(علیه السلام) در صدد ریشه کن کردن استکبار و ظلم و جور بود و با قرار گرفتن خلافت در دست فاسق و جائری چون یزید فرمود: «و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید»، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) نیز به پا خواهد خاست تا ظلم، فساد، تباهی، فسق و جور را ریشه کن سازد، چنان چه رسول خدا فرمود: «فیظهر علی کل جبار».
اگر از علل و انگیزه‌های مهم نهضت عاشورا، حفظ دین اسلام، احیای آموزه‌های متعالی آن، بدعت ستیزی و تحریف زدایی از چهره غبار گرفته آن بوده، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرج الشریف) نیز نه تنها بزرگ‌ترین انقلابی و عدالت جوی عصرها است، بلکه اوگران‌مایه‌ترین و مهم‌ترین مصلح دینی تاریخ کهن ادیان است. حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرج الشریف) در گام‌های نخستین مأموریت خطیر الهی خویش، از چهره تابناک دین مبین اسلام، این یگانه نسخه شفابخش آرام جوامع بشری، غبار روبی می‌نماید و تبیین معارف دینی، احیای کتاب و سنت و تحریف زدایی از پیکره دین از مهم‌ترین برنامه‌های آن حضرت به شمار می‌رود.
با این توضیح، در قیام مختار، آنچه که بسیار قابل توجه است، مسأله مجازات قاتلان واقعه کربلاست. بر حسب آنچه که تاریخ نویسان نگاشته‌اند. شیوه مختار در مجازات مجرومین بر مبنای قوانین کیفری اسلام نبوده و او افرادی را تکه تکه کرده و یا در روغن داغ می‌افکنده که این اقدامات، خلافت قوانین اسلام به عنوان دین حق است.

سخن آخر
 

کلام آخر آن که امام حسین(علیه السلام)، کشته عافیت‌طلبی، فزون‌طلبی، پیمان‌شکنی، پیروی از باطل، دنیا‌خواهی و حاکمیت اهل باطل بود و شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد و دیگران صرفاً مجریان این عمل شوم بودند. مختار فقط مجریان و عاملان مباشر و مستقیم حادثه عاشورا را به سزای اعمالشان رسانید حال آنکه تا زمانی که انحراف از پیکره دین اسلام برچیده نشود و همه انسان‌ها در سراسر گیتی عدالت خواه نشوند. تا زمانی که دنیا با کژی‌ها، ناراستی‌ها، بی‌عدالتی‌ها و حکمرانی اهل باطل می‌گذرد، تا زمانی که میلیون‌ها انسان بی‌گناه برای تأمین اهداف ظالمان به خاک و خون کشیده می‌شوند، تا زمانی که سردمداران دنیا، انسا‌ن‌هایی ظالم، بی‌شرم و بی‌دین هستند و تا زمانی که اهل حقیقت و عدالت در اقلیت و فشار هستند، انتقام خون امام حسین(علیه السلام) گرفته نشده است و این امر تنها با ظهور و قیام مردی آسمانی که از ذریّه رسول اسلام و فاطمه زهرا(علیها السلام) و از نسل امام حسین(علیه السلام) است محقق خواهد شد.
منبع: نشریه امان ،شماره 29 ،فروردین و اردیبهشت 1390

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:49
آموزش و تحقيقات

 

اشکالات تاریخی شاهـکاری به نام مختارنامه
اشکالات تاریخی شاهـکاری به نام مختارنامه

 

نویسنده: پیام درخشانفر




 
سریال “مختارنامه” نزدیک به ۱۰ماه هر شب جمعه مهمان خانه‌‌های بیشتر ایرانیان بود و بار‌ها دل‌‌های مردم این دیار را تا عاشورای سال ۶۳ هجری پرواز داد. این سریال با بیانی شیوا و موشکافانه شرایط اجتماعی، سیاسی و اعتقادی حاکم بر جامعه مسلمان دهه هفتم هجری و مشکلات ائمه هدی (علیهم السلام) برای هدایت‌گری در این دوران را به تصویر کشید. در کل می‌توان آن را از فاخرترین و تأثیرگذارترین سریال‌‌های سیما دانست. در این مجال بر آنیم تا نگاهی کوتاه به ساختار و محتوای این سریال بیندازیم.

ساختاری که بیننده را به باور می‌رساند
 

ساختار سینمایی، صحنه‌پردازی، بازی‌‌ها و جلوه‌‌های ویژه «مختارنامه» در تاریخ سریال‌‌های ایرانی سیما بی‌نظیر بود. کمتر فیلنامه‌ای با این حجم و کیفیت بالا در ایران نگاشته شده است که هم از لحاظ سینمایی قوی باشد و هم سیر روایی خود را حفظ کند و هم تا حد زیادی به وقایع تاریخی متعهد باشد. بازی‌های اکثر هنرپیشه‌‌های این سریال باورپذیر بود که خود نشان‌دهنده کارگردانی آقای میرباقری است. برای تماشاگران این سریال بسیار سخت خواهد بود که چهره متفاوتی برای شخصیت‌های تاریخی به نمایش درآمده در این سریال تصور نمایند. به‌دلیل مؤانست هنرپیشه‌‌ها با نقش‌شان، چهره بسیاری از کاراکتر‌های این سریال در ذهن مخاطبان حک شده است که می‌توان به چهره مختار ثقفی، عبدالله ابن زبیر، محمد حنفیه، وهب، سائب ابن مالک، کیان، بن کامل، ابراهیم مالک اشتر و ابن زیاد اشاره کرد.

حرکت بر مدار واقعیات
 

بسیاری از فیلمسازان غربی که در ژانر تاریخی فیلم می‌سازند اعتقادی به وقایع‌نگاری و مستندگویی تاریخی ندارند و همین قدر که سیر کلی داستان با تاریخ مطابقتی نسبی داشته باشد برایشان کافی است. به همین دلیل است که به راحتی در آثار سینمایی جعل تاریخی صورت می‌گیرد و اتفاقاتی که هرگز اتفاق نیفتاد‌ه‌اند گنجانده می‌شود یا شخصیت‌هایی که هرگز وجود خارجی نداشته‌اند، نقش اول فیلم می‌شوند. اما وقتی صحبت از تاریخ اسلام و وقایعی مانند عاشورا در میان است این شیوه فیلم‌سازی هیچ ارزشی ندارد و فیلم‌ساز باید خود را متعهد به واقعیات تاریخی کند و سعی نماید با غبارروبی از چهره تاریخ، تا جایی که امکان دارد وقایع را آنگونه که بود‌ه‌اند نمایش دهد.
از لحاظ محتوا، نویسندگان این سریال تا حدود زیادی به واقعیت متعهد بوده و تحقیقات جامعی را در کتب تاریخی به عمل آورد‌ه‌اند؛ البته این کار مشکلی است، زیرا درباره کمتر شخصیتی در تاریخ اسلام به اندازه مختار ثقفی دروغ‌پردازی شده است؛ تاریخ‌نویسان مزدور اموی و زبیری از هیچ تهمت و افترایی به منتقم خون آل الله فروگذاری نکرد‌ه‌اند و تاریخ دوران وی سانسور شدیدی شده و مجعول است. تیم پژوهش این سریال کار بزرگی انجام داده و تا حد زیادی از چهره مختار ثقفی غبارروبی کرد‌ه‌است.
با این حال در این سریال نیز برخی جابه‌جایی وقایع تاریخی مشاهده می‌شود، مانند شهادت همسر مختار که قبل از شهادت مختار نمایش داده شد اما در واقع پس از شهادت مختار اتفاق افتاده است. گاهی نیز نقش برخی از شخصیت‌ها پررنگ‌تر از واقعیت تاریخی بود، در این زمینه می توان به شخصیتی مانند ابن‌حر اشاره کرد. مواردی نیز جعل تاریخی بود؛ مانند سخنرانی مختار در قسمت آخر یا از هوش رفتن ابراهیم مالک در انتهای سریال؛ اما این موارد نه تنها لطمه‌ای به داستان وارد نساخته، بلکه چهره دردمند مختار و معضلات وی و بی‌بصیرتی مردمان آن روزگار را بیش از پیش به مخاطب می‌نماید. موارد دیگری از جعل تاریخی نیز در جزییات سریال وجود داشت که بیشتر آنان توجیه سینمایی یا روایی داشتند. هیچ یک از موارد فوق، لطمه‌ای جدی به سیر کلی روایی و تاریخی داستان نمی‌زند به جز دو بخش از داستان که به نظر نگارنده قابل بررسی است و توجیهی قابل قبول از جانب سازندگان این سریال برایشان ارائه نشد.

اشکالات تاریخی شاهـکاری به نام مختارنامه

گفتگوی مسلم بن عقیل با ابن زیاد
 

«در مکالمه میان مسلم و ابن زیاد بحث حدیثی به میان می‌آید که شایسته توجه است، بد نیست متن گفتگو را از نظر بگذرانیم:
ابن زیاد: گمان دارید در خلافت حقی دارید که خلیفه را غاصب می‌خوانید؟
مسلم: گمان نیست، یقین است.
ابن زیاد: … این قول صریح و قاطع و محکم پیامبر است که فرمود کسی از من ارث نمی‌برد. همه صحابه دور و نزدیک پیامبر بر این حدیث نبوی متفق القولند؛ حضرات چون نمی‌توانند آشکارا با این حدیث بجنگند، خلیفه را دراز می‌کنند. که چه؟ که بدعت آورده.
مسلم: من نیز حدیث شریف نبوی را که نقل کردی، شنید‌ه‌ام. علویان داعیه ارث و میراث ندارند، در خلافت حقی دارند مثل همه مسلمین. خلافت شایسته صلحا و نیکان و مقربین و مومنین امت است؛ به خدا علی و اولادش مقرب‌ترین و با تقواترین مردمان امتند …»

دلایلی برای یک استناد
 

حدیثی که ابن زیاد نقل می‌کند تنها یک راوی دارد و آن هم خلیفه اول است. این حدیث جعلی، مستمسک غصب فدک بود. با دست‌آویز قرار دادن این حدیث جعلی بود که میراث پیامبر اسلام (ص) برای دخت گرامی‌شان به یغما رفت. این حدیث جعلی، سنگ بنا و نقطه آغاز ظلم به اهل بیت پیامبر (ص) بود. اما در این سریال، مسلم از این حدیث با عنوان حدیث شریف نبوی!!! نام می‌برد و اعتراضی هم نمی‌کند که کدام صحابه دور و نزدیک بر این حدیث متفق القولند!!!
سایت رسمی مختارنامه پس از پخش قسمت هشتم این سریال توضیح ذیل را منتشر کرد:
«طرح چنین حدیثی در سریال مختارنامه برای بسیاری از مخاطبان این تصور را ایجاد کرده که سریال مختارنامه این حدیث را تایید کرده حال آنکه طبق تحقیقات کارگردان و گروه پژوهش سریال، این حدیث «ساختگی» است و هیچ سندیت و اعتباری ندارد و عبیدالله نیز در جهت سیاست ‌های مکارانه خود و در جمع بزرگان کوفه تلاش می کند تا با طرح این نکته جعلی، از آن بهره برداری خاص خود را بکند. در این سریال نیز مسلم پس از شنیدن این حدیث آن را تایید نکرده و فقط گفته من این حدیث را شنیده ام. بنابراین چنین اظهار نظری از سوی مسلم، هیچ نشانه ای مبنی بر تایید این حدیث جعلی از سوی سریال مطرح نمی کند.»
این توضیح نشان می‌دهد که گروه پژوهش سریال از ساختگی بودن این حدیث اطلاع داشته‌اند. با این اوصاف، چرا در فیلم‌نامه این حدیث جعلی “حدیث شریف نبوی” نامیده شده است؟ و توضیح در سایت چه دردی را دوا می‌کند؟ آیا بیشتر خانواده‌‌های ایرانی که این سریال را دید‌ه‌اند به سایت مراجعه می‌کنند تا متوجه شوند که این حدیث جعلی است و مسلم آن را نپذیرفته است؟

مرگی که دیده نشد!
 

مرگ ابن زیاد، با وجود کثرت جنایات و حساسیت مخاطب ایرانی نسبت به سرنوشت او در جریان نمایش سریال نشان داده نشد. کارگردان مجموعه، آقای میرباقری، در مورد نمایش داده نشدن کشتن ابن زیاد توضیحی ارائه داده، خلاصه توضیح ارائه شده این است که چون ابن زیاد در نبرد کشته می‌شود، نمایش کشته شدنش باعث ایجاد حس دل‌سوزی در بیننده و مظلوم‌نمایی برای وی می‌شود.
اگر این توجیه را پذیریم باید از ایشان بپرسیم که آیا این حس فقط در مورد ابن زیاد صحت دارد یا عمر بن سعد و حرمله هم شامل این گزاره می‌شوند؟ در کتب تاریخی معتبر، عمر سعد در رختخواب توسط بن کامل کشته می‌شود اما در سریال وی مردانه مبارزه می‌کند و چندین نفر از شرطه‌‌ها را می‌کشد و بعد کشته می‌شود. حرمله نیز در یک نبرد پهلوان‌مآبانه با مختار کشته می‌شود که این هم یک جعل تاریخی غیرقابل قبول است. در واقع حرمله دستگیر می‌شود و ذلیلانه نزد مختار آورده می‌شود و درنهایت به‌دستور مختار پس از قطع دست و پایش به آتش افکنده می‌شود (و بدین سان نفرین سید ساجدین در موردش تحقق می‌یابد.) برای نگارنده نه جعل تاریخی در مورد جنگیدن و مبارزه حرمله و عمرسعد توجیهی دارد و نه نمایش ندادن از وسط دو نیم شدن ابن زیاد در جنگ با ابراهیم مالک.

شاهکاری که نقد می‌طلبد
 

باوجود این ایرادات، مختارنامه به عنوان یک شاهکار بی‌بدیل در میان مجموعه‌‌های با ژانر تاریخی، شایسته ستایش است؛ وارد ساختن نقد و نظر بر آن صرفا در جهت تکمیل و ارتقای چیزی است که بی شک مد نظر دست اندرکاران سریال بوده، و آن ارائه یک روایت ساده، روان و تا حد امکان صحیح از مختار و حواشی ماجرای او، به عنوان واقعه‌ای کم اشاره و نایاب در بررسی‌‌های تاریخ تشیع است، که دست بر قضا روشن کننده جدی زوایای تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات حق طلبانه اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان ایشان محسوب می‌شود.
منبع:پایگاه رصد
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:49
آموزش و تحقيقات

 

مختار، کات
مختار، کات

 

نویسنده: فاطمه عبدلی




 
تحلیل نما به نمای یکی از سکانس های مختارنامه به انتخاب داوود میرباقری
صورت گرفته قهرمان را می بینیم، تصویر کات می خورد به نمای باز خانه که به هم ریخته... با همین دو تا نما می فهمیم که اتفاق بدی افتاده. کلا همه فیلم ها و سریال ها روی همین تنوع زاویه های مختلف فیلمبرداری شکل می گیرند تا سازنده ها بتوانند احساس خودشان را منتقل کنند و احساسات مخاطب را برانگیزند. سریال مختارنامه هم که عظیم ترین پروژه سینمایی و تلویزیونی ایران است از این قاعده مستثنا نیست.
دانستن نحوه دکوپاژ (چیدمان و ترتیب تصاویر) و تدوین آن می تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چطور توانسته ایم با شخصیت و فضای این سریال همراه شویم. در این مقاله سراغ یکی از سکانس های این سریال رفته ایم (سکانس مجموعه تصاویری است که در یک محل یا لوکیشن گرفته می شود؛ مثل سکانس جنگ مکه، سکانس شهادت وهب و... در مختارنامه بیشتر از 300 سکانس فیلم برداری شده) تا پلان به پلان آن را بررسی کنیم(پلان یا نما، هر حرکت دوربین و زمانی که ما از آن زاویه، فضا یا شخصی را می بینیم.) سکانسی که بررسی کرده ایم، سکانسی است که خود داوود میرباقری چند روز بعد از فیلمبرداری آن را در اختیار ما قرار داد؛ سکانس آتش زدن بنی هاشم توسط آل زبیر؛ سکانس رویای مختار که آخرین سکانس دو قسمت قبل بود. این سکانس در منطقه صخره ای در طرود شاهرود و حدود دو سال قبل فیلم برداری شده. چیزی که ما دیدیم دو و نیم دقیقه بود ولی فیلم برداری اش بیش از یک هفته طول کشیده.
محمد بن حنیفه(با بازی محمدرضا شریفی نیا) یکی از عناصر اصلی این سکانس بود

پلان 1
 

از پایین دره tilt [حرکت عمودی دوربین] به بالای دره/ عده ای از هاشمیان را به تیرک ها بسته اند برای سوزاندن. محمد حنیفه نیز در میان آنهاست.
توضیح: میرباقری سکانس رویای مختار را با کلاسیک ترین پلان ممکن آغاز می کند؛ یک نمای باز و معرف از جایی که اتفاق ها در آن می افتد: دره. میرباقری سعی کرده با حرکت دوربینی که طراحی کرده است به وهم فضا دامن بزند.

پلان 2
 

از پاهای برهنه مختار که خونین است tilt تا صورتش/ مختار در محاصره مأموران زبیری حرکت کرده، از کادر خارج می شود.
توضیح: این پلان به دلایل نامعلومی در تدوین نهایی حذف شده. شاید یکی از دلایل حذف این پلان آسیبی بوده که به ریتم این صحنه می زده.

پلان 3
 

M.CUP3[مد یوم کلوزآپ] ابن حنیفه که به سمت مختار نگاه می کند.

پلان 4
 

M.S/ E.L:P4[مد یوم شات/ آی لول] مختار که وارد کادر شده و به بن حنیفه نگاه می کند و سپس به سوی دیگر.
توضیح: در تدوین نهایی جای این دو پلان عوض شده است. یعنی ابتدا ما مختار را می بینیم و سپس محمد حنیفه را. میرباقری در دکوپاژ اولیه قصد داشته ابتدا معلول(ابن حنیفه) و سپس علت(مختار) را نشانمان بدهد اما در تدوین نهایی این تصمیم عوض شده، این جابه جایی درست باعث شده بیننده با حس عذاب وجدان مختار همذات پنداری بیشتری بکند؛ ضمن اینکه منطق راوی روایت نیز درست از آب درمی آید. ما قضیه را از چشم مختار می بینیم. پس منطقی این است که ابتدا او را ببینیم و سپس چیزی را که به آن می نگرد؛ یعنی ابن حنیفه را.

پلان 5
 

F.S/ L.A[فول شات/ لوانگل]
عبدالله بن زبیر از نقطه دید مختار. عبدالله در کادر ظاهر می شود. بر تخته سنگی مشرف به دره.
توضیح: این پلان هم در تدوین نهایی حذف شده است؛ شاید به این دلیل که حس به جا مانده از پلان قبل را می شکست. گویا میرباقری به همراه تدوین گرش به این نتیجه رسیده اند که با حذف این پلان تداوم حسی و روایی سکانس حفظ می شود؛ تصمیمی که به نظر درست می رسد.

پلان 6
 

F.S/ L.A[فول شات/ لوانگل] دره و اسرار/ مختار را نزدیک ابن حنیفه به تیر می بندد.
توضیح: میرباقری با انتخاب زاویه سربالا برای دوربینش به شکلی کلاسیک، ضمن اینکه بر بزرگی مختار تاکید دارد حالت وهم گونه فضا را هم تشدید می کند. در ضمن با انتخاب اندازه نمای فول شات نوعی از بی تعادلی را در این پلان ایجاد کرده؛ بی تعادلی ای که در ذات فول شات نهفته است.

پلان 7
 

M.S/ E.L[مدیوم شات/ آی لول] عبدالله زیبر و آغاز خطبه وی.

توضیح: این پلان هم شاید به همان دلایل قبلی در تدوین نهایی حذف شده: گسست حسی ای که ایجاد می کرد.
 

پلان 8
 

L.S/ L.A[لانگ شات. لوانگل] دره و موقعیت اسرا و عبدالله و ادامه خطبه عبدالله.
توضیح: قهرمان در میان دشمنان. میرباقری با انتخاب نمای لانگ شات، ضمن اینکه یک بار دیگر موقعیت مکانی حوادث را به ما یادآوری می کند، انبوه دشمنان مختار را هم نشانمان می دهد. میرباقری با این کار گویی قصد دارد بر مظلومیت مختار تاکید و ما را احساساتی کند.

پلان 9
 

M.S/ L.A[مد یوم شات/ لوانگل] عبدالله و ادامه خطبه اش.
توضیح: باز هم به همان دلایل فرضی این پلان را حذف شده می بینیم.

پلان 10
 

pan,tilt: [حرکت عمودی و افقی دوربین به طور همزمان] از .S/H.A.M] مد یوم شات های انگل] مختار تا M.S/H.A! بن حنیفه
توضیح: میرباقری با انتخاب زاویه سر پایین به نوعی روی سرنوشت محتوم مختار و یارانش تاکید می کند. آنها از بالا آسیب پذیرتر به نظر می رسند و دشمنان مسلط تر.

پلان 11
 

Crane[حرکت دوربین روی جرثقیل] از F.S[فول شات] اسرا از بالای دره تا مختار و سپس عبدالله بن زیبر و ادامه خطبه اش.
توضیح: در تدوین نهایی اینجا برای اولین بار است که عبدالله زبیر را می بینیم؛ آن هم بعد از حرکت شناور دوربین که دره را تقریبا یک بار دور می زند. این حرکت دو کارکرد دارد؛ کارکرد فرمی اش این است که تعلیق وهم فضا را بالا می برد و کارکرد روایی اش این است که علت (عبدالله بن زبیر) و معلول(مختار و یارانش) را یکجا نشانمان می دهد.

پلان 12
 

Crane از هیزم هایی که زیر پای مختار آتش گرفته تا محمد حنیفه که او نیز در آتش است.
توضیح: باز هم دوربینی شناور. اما این بار کارکردش با پلان قبل فرق دارد. حرکت از پایین به بالای دوربین حسی حماسی برای این پلان ساخته است؛ حسی که ما را وادار به غمخواری می کند. در این پلان و با این تمهیدات، مختار به هیات قهرمانی درآمده که سرافرازانه به استقبال مرگ می رود.
کلمه و ترکیبات تخصصی دکوپاژ
MS بگیر

C.U:
 

مخفف Close up. نمای نزدیک؛ نمایی که در آن صورت بازیگر قاب گرفته می شود.

M.CU:
 

مخفف Medium Close Up. نمای نزدیک متوسط؛ نمایی که در آن از سینه به بالای بازیگر قاب گرفته می شود.

M.S:
 

مخفف Medium Shot. نمای متوسط؛ نمایی که در آن از کمر به بالای بازیگر قاب گرفته می شود.

T.S:
 

مخفف Two Shot. نمای دو نفره؛ نمایی که در آن دو بازیگر به طور همزمان قاب گرفته می شوند.

F.S:
 

مخفف Full Shot. نمای تمام قد؛ نمایی که در آن تمام بدن بازیگر قاب گرفته شود؛ به طوری که سر و پاها، به بالا و پایین کادرکاملا نزدیک باشند.

L.S:
 

مخفف Long Shot. نمای دور و نمای معرف.

Tilt:
 

حرکت عمودی دوربین سه پایه. به حرکت پایین به بالا Tilt Up و به حرکت بالا به پایین Tilt Down می گویند.

Pan:
 

حرکت افقی دوربین روی سه پایه. به حرکت چپ به راست Pan Right و به حرکت راست به چپ Pan Left می گویند.

crane:
 

نمای جرثقیلی؛ حرکتی که در آن دوربین شناور به نظر می رسد. این حرکت با بستن دوربین به نوعی بازوی بلند قابل کنترل ایجاد می شود.

L.s:
 

مخفف Low Angle. زاویه سر بالا؛ زاویه ای که در آن دوربین در ارتفاعی پایین تر از سوژه قرار دارد.

E.L:
 

مخفف Eye Level. زاویه تراز؛ زاویه ای که در آن دوربین و سوژه هم ترازند.

H.A:
 

مخفف high Angle. زاویه سر پایین؛ زاویه ای که در آن دوربین در ارتفاعی بالاتر از سوژه قرار دارد.
منبع:هفته نامه همشهری جوان شماره 296

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:48
آموزش و تحقيقات
جامع عقل و نقل

 




 
پاسدار بزرگ اسلام و بزرگترین فقهای شیعه، جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب تالیفات گرانقدر بی شمار، علامه علی الاطلاق، ابن المطهر، سدید الدین حسن بن یوسف حلی. هرجا علامه گفته می شود اسم این بزرگ مرد به ذهن می آید یعنی در محیط فقیهان علامه برای ایشان علم شده است و راستی این اسم چقدر با مسمی است. به استثنای علامه حلی در طول قرون متمادی دانشمندی ندیده ایم که بیش از 500 جلد کتاب در علوم و فنون مختلف تالیف کرده باشد و قبل از اینکه 26 سال او تما شود، کتابهایی را در حکمت و کلام نوشته است به پایان رسیده شروع به تالیف در کتابهای فقهی کند و تا هشتاد سالگی لحظه ای از نوشتن باز نایستاد در همه جا و در همه حال بنویسد. سواره، پیاده، در مسافرت، در وطن در حال صحت و مرض، شادی و غم، آزادی و اختناق و خلاصه از نوشتن جهت دار در راه الله و برای خدمت به بندگان او هیچگاه امتناع نورزد. (1) و آنچه از کتابها و نوشته های این شخصیت والای انسانیت می توان دید هوش سرشار و استعداد خدادادی کم نظیر و تسلط فوق العاده او بر دانش ها بویژه علوم اسلامی است. (2) هنگامی که در یکی از بحثهایش آراء و نظرات مختلف را مورد بررسی و مقایسه قرار می دهد نظر خود را آنچنان مستدل و متین بیان می کند و با دلیل و برهان نظرات دیگران را رد می کند که انسان را بی اختیار وادار به پذیرفتن رای خود می نماید و البته این دلیلی جز تبحر و آگاهی و اطلاع فراوان او ندارد. و چه دلیل بالاتر از آن همه کتابی که به یادگار گذاشت و محصول پربرکتی که از عمر خود دارد در اختیار همگان قرار داد که هر گاه به این باغهای روح افزا سری بزنیم میوه های تازه و پرطراوت می چینیم.
علامه حلی در شب جمعه 27 رمضان 648 هجری قمری، در زمان حکومت ستمگر دوران هلاکوخان مغولی، در یک خانواده ای که معروف به علم و تقوی بود در شهر مذهبی حله که مرکز علم در آن زمان بود متولد شد. هنوز اولین بهار زندگی خود را نگذرانده بود که ارتش خون خوار هلاکو، پایتخت خلافت اسلامی (بغداد) را محاصره کرد. او بدون شک هیچگاه فراموش نمی کرد که با دیگر کودکان هم سن و سال خود برای فرار از ظلم و ستم کفار مغولی به بلندیهای اطراف حله پناه بردند، و پس از گذشت مدتی کوتاه پدر او بهمراه دیگر علمای حله برای نگهداری از حریم اسلامی و آثار اهل بیت عصمت و طهارت بناچار دیداری با آن سفاک ستمگر داشتند تا اینکه توانستند حله را - که مرکز پیروان و شاگردان مکتب اهل بیت بود - از دایره نفوذ او دور نگهدارند. تمام این قضایا بر او گذشت در حالی که عمرش از هشت بهار تجاوز نمی کرد.
علامه در آغاز، شاگرد پدر خود بود و علوم شرعیه را نزد او و دائی بزرگوارش محقق حلی - که یکی از بزرگترین و معروفترین فقهای تاریخ تشیع است آموخت. و چه بجا است که شاگرد محقق، علامه باشد.
فلسفه و هیئت را نزد استاد عالی مقام خواجه نصیر الدین طوسی یاد گرفت. خود او بهنگام صحبت از استادش می گوید: الهیات شفای ابن سینا را و یادداشتهائی در علم هیئت – به تالیف خود خواجه - نزد او آموختم. استادان دیگر در دیگر علوم داشته است ولی ما به ذکر نام این سه بزرگوار اکتفا می کنیم.

مقام علمی

شخصیت و مقام علمی علامه حلی بر احدی پوشیده نیست. دوست و دشمن او را به عظمت یاد کرده و در مقابل آن همه آثار علمی و تحقیقی با اعجاب و حیرت می نگرند.
صفدی یکی از دانشمندان اهل سنت در کتاب اعیان العصر چنین می گوید: فیلسوفی با اخلاق و بردبار آنقدر از علوم و دانشهای مختلف برخوردار بود که آوازه او سراسر جهان را فرا گرفته بود. مردم برای رسیدن به او و کسب علم از مکتب او تحمل هرگونه سختیها و خطرها می کردند و خلاصه گروه های بسیاری از محضر درس او استفاده کرده و خود استاد شدند.
ابن حجر می گوید: او علمای بسیاری در علوم و فنون مختلف به جامعه اسلامی تحویل داد.
میرزا عبدالله افندی در کتاب ریاض العلماء می گوید: خدای رحمتش کند، او براستی آیت خدا در روی زمین بود و حقوق بزرگی بر شیعیان اثنا عشری دارد. چه از نظر بیان و زبان و تدریس و چه از نظر تالیف و تصنیف. جامع جمیع علوم بود و در تمام این علوم تالیف کرد. علامه فیلسوف، متکلم، فقیه، محدث، اصولی، ادیب و شاعری ماهر بود. بسیاری از فضلا و بزرگان زمان خود از سنی و شیعی در مکتب درس او علم آموختند.
سید حسن صدر در کتاب ارزشمند تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام می نویسد: مدرسه عالی علامه حلی پانصد مجتهد به عالم اسلام تحویل داد.
و خلاصه درباره عظمت علمی او آنچه بگویند کم است. نوشته اند: پس از اینکه سلطان محمد خدابنده در یک جلسه بدست ایشان تشیع را اختیار کرد (و پس از آن ملت ایران پیرو مذهب اهل بیت شدند. و بزرگترین افتخارات را در طول قرون آفریدند و تمام اینها به برکت وجود علامه حلی است که ایران و ایرانیان را به مذهب اهل بیت هدایت کرد) از وی خواست که وقت بیشتری نزد او بماند و علامه نیز فرصت را نیمت شمرده مدتی در آنجا بود و از امکانات حکومتی استفاده بیشتری در ترویج و نشر علوم اهل بیت نمود و یکی از ابتکارات جالب او این بود که مدرسه سیاری را تاسیس کرد یعنی یک مدرسه مستقل که چند اطاق برای تدریس با تمام امکانات در آن بود و علامه حلی بوسیله این مدرسه متحرک و متنقل به شهرهای زیادی مسافرت می کرد و هر جا می رفت شاگردانی جدید برای خود انتخاب می کرد و آنان را به علوم اسلامی آشنا می ساخت.
علامه حلی آثار و تالیفات ارزشمند بسیاری دارد ولی آنچه تا امروز باقی مانده و نورافشانی می کند در حدود صد کتاب است: 2 کتاب بزرگ در فقه، 7 کتاب در اصول فقه، 2 کتاب در تفسیر قرآن، بیش از 30 جلد در علم کلام و اعتقادات و اصول دین، 3 جلد در علم رجال، 26 جلد در حکمت و فلسفه و منطق، 2 جلد در ادعیه، 3 جلد در نحو، 2 جلد در فضائل اهلبیت علیهم السلام و کتابهای متنوع دیگر که اینک برخی از این کتابها را فهرست وار نقل می کنیم:
1. ارشاد الاذهان الی احکام الایمان: یکی از ارزشمندترین کتابهای فقهی است که تا کنون دانشمندان شرحهای زیادی بر آن نوشته اند. این کتاب شریف دارای 15000 مساله است.
2. کتاب الالفین: در این کتاب 1038 دلیل عقلی و نقلی در امامت و خلافت و عصمت امیرالمؤمنین علی(ع) موجود است که علامه به درخواست فرزندش این کتاب را نگاشت.
3. الباب الحادی عشر: در اصول دین و آنچه بر عموم مکلفین واجب است بیش از 30 شرح بر این کتاب نوشته شده است.
4. تبصرة المتعلمین فی احکام الدین: از مهمترین متون فقهی است و یک دوره کاملی از فقه است که به اختصار نوشته شده. فقهاء اهمیت بسیاری برای این کتاب راجمند قائلند.
5. تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه: دوره کاملی از فقه است گرچه به روش استدلالی تحریر نشده ولی علامه حلی فتاوی خود را در این کتاب جمع آوری نموده است و به زبان ساده تر رساله عملیه علامه است که دارای 40000 مساله است.
6. تذکرة الفقهاء: دائرة المعارف بزرگی در فقه خلافی است. علامه حلی در این کتاب به بررسی فتاوای علماء شیعه و سنی پرداخته و نظر خود را نیز نقل کرده است.
7. تهذیب الوصول الی علم الاصول: و این کتاب نیز از کتب درسی و تحقیقی ارزنده و از متون اصلی اصول به حساب می آید. بسیاری از علمای بزرگ به بررسی کتاب پرداخته و بر آن حاشیه زده اند.
8. قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام: ده ها هزار مساله شرعیه در این کتاب به چشم می خورد. و در آخر کتاب وصیتی است به فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است.
9. الادعیة الفاخرة: ادعیه ای که از اهل بیت رسیده است در چهار جلد.
10. الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیة: در حکمت.
11. الاشارات الی معنی الاشارات: شرح اشارات ابن سینا.
12. التعلیم التام فی الحکمة و الکلام: در علم فلسفه و کلام.
13. جواهر المطالب فی فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع).
14. خلاصة الاقوال فی معرفة احوال الرجال: در علم رجال.
15. القول الوجیز: در تفسیر قرآن.
16. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد: در عقاید.
17. مختصر شرح نهج البلاغة.
18. مختلف الشیعة فی احکام الشریعة.
19. المطالب العلمیة فی علم العربیة: در ادبیات و نحو
20. المنهاج فی مناسک الحاج: در اعمال حج.
21. نهایة المرام فی علم الکلام: در علم کلام 4 جلد.
22. الدر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحسان: در حدیث 10 جلد.
23. جوابات المسائل المهنائیة: در پاسخ به سؤالات.
24. تجرید الابحاث فی معرفة العلوم الثلاث: در منطق و فلسفه طبیعی و حکمت الهی.
25. اثبات ارجعة.
26. استقصاء الاعتبار: در معانی اخبار و احادیث. علامه گوید: هر حدیثی که به ما رسیده است در این کتاب ذکر کردیم و پیرامون سند حدیث بحث کردیم و محکم و متشابه آن را و آنچه در متن حدیث بر اصول و ادبیات مشتمل است و آنچه از آن استفاده می شود از احکام یادآور شدیم و تا کنون مثل این کتاب نوشته نشده است.علامه حلی به سن 26 سالگی که رسید کتابهای حکمت و کلام خود را تالیف کرده بود. و از آن پس به نگارش کتابهای فقهی پرداخت. و به گواه تاریخ در سن جوانی بر تمام دانشمندان و علمای زمان خود برتری داشت. آنقدر تالیفات ارزنده در فقه دارد که تا امروز مورد نظر و توجه بی سابقه علماء و فقهاء بوده و خواهد بود. سه جلد کتاب مفصل در فقه نوشته است که هر یک به سبک و روش خاصی است و با هم شباهتی ندارد: در یکی از اینها (کتاب مختلف الشیعه) اقوال و آراء علمای شیعه را مورد بررسی قرار داده و اختلافات فقهی آنان را ذکر نموده و سپس با دلیل و برهان رای و نظر خود را ذکر می کند. و در کتابی دیگر بنام تذکرة الفقهاء نظر علماء و دانشمندان شیعه و سنی را ذکر می کند و در سومین کتاب مفصل فقهی که منتهی المطلب نام دارد اقوال و نظرات تمام مذاهب مسلمانان را تجزیه و تحلیل نموده است. و همچنین دو کتاب بزرگ دیگر در فقه دارد بنام تحریر الاحکام و قواعد الاحکام که این دو کتاب شال ده ها هزا مساله شرعیه است و علمای بسیاری تا کنون بر این کتابها حاشیه زده اند. سه کتاب مختصر دیگر در فقه دارد بنامهای ارشاد الاذهان و ایضاح الاحکام و تبصرة المتعلمین که هر یک به ترتیب از دیگری کوتاهتر است ولی اگر تنها به تبصرة که مختصرترین کتاب فقهی است بنگریم می بینیم یک دوره کاملی از فقه است و همواره در مجامع علمی تدریس و علماء برای آن اهمیت و ارج بسیاری قائلند.
کوتاه سخن اینکه کتابهای بی شمار علامه - که برخی از آنها را در شماره گذشته نقل کردیم - آنچنان توجه دانشمندان را به خود جلب کرد که موافق و مخالف، دوستی و دشمن در برابر عظمت و بزرگی او چاره ای جز تعظیم و تقدیر نداشتند و جوامع علمی ما تا قیام قائم از این دریای بی کران علم و فضیلت بهره مند خواهند شد.

شیعه شدن سلطان خدابنده:

سلطان محمد خدابنده یکی از سلاطین مغول بود روز با ناراحتی زن خود را در یک مجلس سه طلاقه گفت. پس مدتی پشیمان شد و خواست رجوع کند، علمای مذاهب اسلامی او را منع کردند. سلطان گفت: در تمام مسائل اختلاف دارید آیا در این مساله کسی نیست که اجازه رجوع مجدد بدهد. گفتند: ما در این مساله اجماع داریم و هیچ راهی برای ازدواج بدون محلل باقی نمی ماند. یکی از وزارء گفت: یکی از فقهاء مسلمین در حله است و ایشان این طلاق را یک طلاق می دانند. علماء سلطان را نصیحت کردند که از او استمداد نکند زیرا مذهب او بر دلیل و برهان استوار نیست. ولی سلطان گفت: بهتر است او را هم به اینجا دعوت کنیم و نظرش را بخواهیم اگر نظر او با کتاب و سنت می خواند چه بهتر که - در این مساله - از او تبعیت کنیم.
سلطان شخصی را به حله - مرکز عالم تشیع در آن دوران - فرستاد و علامه را به مناظره و بحث دعوت کرد. هنگامی که علامه به مجلس سلطان آمد. تمام علماء و دانشمندان مذاهب مختلف در آنجا حاضر بودند. علامه سلام کرده و کفش خود را زیر بغل گرفته و پیش سلطان نشست.
بعضی از علمای دربار این روش علامه را خوش نیامد لذا از او سؤال کردند: چرا در برابر سلطان تعظیم نکردی؟ علامه فرمود: رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست و پیامبر هیچگاه برای مخلوقی تعظیم نمی کرد بلکه بر او سلام می کرد.
خداوند می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها. ای اهل ایمان: هرگز به خانه ای غیر از خانه خودتان وارد نشوید مگر اینکه با صاحبش انس گرفته و به اهل آن خانه سلام کنید.
خلاصه پس از مقداری صحبت کردن و رد و بدل شدن بعضی از سخنان، علامه گفت: چگونه اصحاب مذاهب اربعه اجتهاد را در خود حصر کردند و برای دیگران جایز ندانستند. اگر هیچ یک از اینها در زمان پیامبر نبودند، ما رهبری داریم که در زمان پیامبر بوده است و او علی بن ابی طالب(ع) است که نفس رسول الله و برادر ایشان و پسر عموی آن بزرگوار و وصی آن حضرت است و ما آنچه داریم از علی(ع) و فرزندانش داریم. سپس بحثی طولانی بین او و دیگران رخ داد و در همان مجلس حقانیت مذهب اهل بیت برای سلطان ثابت شد و از آن پس سلطان اعلان تشیع کرد و کم کم تشیع در سراسر ایران منتشر شد. و امروز که ما از این نعمت بزرگ الهی برخورداریم از برکات وجود علامه حلی رضوان الله علیه است.
سلطان خدابنده - پس از اعلان تشیع – آن قدر به علامه علاقه و محبت نشان داد تا آن جائی که بنا بدرخواست ایشان، مدرسه (سیاره) متحرکی برای وی ساخت و علامه هنگام ورود به کرمانشاه (مرکز مدرسه سیاره) بوسیله این مدرسه متحرک به بسیاری از شهرها و دهات اطراف مسافرت کرده و مجالس درس برقرار می نمود. از دهات اطراف مسافرت کرده و مجالس درس برقرار می نمود. از جمله کتابهائی که علامه در مجاورت سلطان نوشت، کتاب الفین، بود که این کتاب در بردارنده هزار و سی و هشت دلیل بر ولایت و خلافت امیر المؤمنین(ع) است.
تقسیم بندی حدیث تا زمان علامه حلی تقسیم بندی حدیث به این ترتیبی که الان هست، متداول نبود و علماء حدیث را تنها به سبب ضعف سند یا علتهای دیگر نمی پذیرفتند ولی این اصطلاحاتی که اینک بین علمای حدیث معروف است در آن وقت معروف نبود، تا اینکه علامه حلی آمد و حدیث را به پنج قسمت تقسیم نمود:
1- صحیح 2- حسن 3- موثق 4- ضعیف 5- مرسل . (3) در اینجا بود که بعضی از اخباریان را خوش نیامد و به مبارزه با آن بزرگوار برخاستند. اخباریان گروهی از علماء هستند که مبانی اصول را قبول ندارند و معتقدند که هر چه در کتب اربعه (کافی - من لا یحضر الفقیه - تهذیب - استبصار) آمده صحیح است و نباید کسی آنها را تضیف کند.
برخی از متعصبین آنها آنقدر با علامه به مبارزه برخاستند که چنین تبلیغ می کردند: روزی که تقسیم بندی اخبار شروع شد، دین از بین رفت!
همواره بزرگان ما در طول تاریخ گرفتار مقدس نماها و یا ابلیس صفاتی بودند که مقدس مآبانه با دین و احکام دین می جنگیدند و همانطور که امام امت خمینی بزرگ بارها تاکید کرده اند: باید جلوی این مقدسین احمق را گرفت والا هیچ کاری پیش نمی رود.
از جمله دروغهای شاخداری که دشمنان علامه حلی درباره او تبلیغ می کردند، یک خوابی که متاسفانه بسیاری از کتاب نویسان مؤمن و بی غرض نیز این خواب را - بدون توجه - در کتابهای خود نقل کرده اند.
نوشته اند که پس از وفات علامه فرزندش او را در خواب دید از او سؤال کرد: بر شما چه گذشت؟ علامه جواب داد: لولاکتاب الالفین و زیارة الحسین لقصمت الفتوی ظهر ابیک نصفین. یعنی اگر تالیف کتاب الفین و زیارت ابی عبدالله(ع) نبود، فتواهائی که من دادم کمر مرا دو نیم می کرد!
هیچ شکی نیست که این خواب و اساسا این مطلب دروغ و غلط است زیرا یک نفر مجتهد در فتواهائی که می دهد یا ماجور است( اگر مطابق واقع باشد) و یا معذور است (اگر با واقع مطابقت نداشته باشد) برای اینکه او تمام توان و نیروی خود را در این راه مصرف کرده است. و از این گذشته این خواب مخالف صریح متن قرآن است در آنجا که می فرماید: فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره. انسان نتیجه هر ذره کار خیر را در آخرت می بیند و آیات و روایات زیادی داریم که هر کار خوب و بدی را انسان می کند. در قیامت نتیجه اش را خواهد دید چه رسد به اینکه یک نفر تمام عمر خود را در راه خدمت به اسلام و قرآن صرف کند.
آنچه مسلم است همان اخباریهائی که با اصولیین مخالف هستند، چنین خواب دروغی را برای کوبیدن شخصیت آن دانشمند جلیل القدر ساخته اند. و گذشته از این که خواب هیچ حجیت شرعی ندارد و نمی شود به خواب تمسک کرد، همانطور که متذکر شدیم این سخن و امثال آن، مخالف قرآن و سنت است و تنها برای شکستن روحیه افراد و بی ارزش جلوه دادن علم و عمل صالح است. آنچه مایه تاسف است اینکه بعضی از ساده اندیشان کتابهائی در این باب نوشته اند و با ذکر خوابهائی در طول تاریخ زندگی ننگینشان چه ظلمها و ستمها که بر ملتهای خودشان روا نداشتند خوابهائی طلائی نقل می کنند که خلاصه در بهشت! و مقام امن! و فردوس برین! هستند. و کوتاه سخن اینکه می خواهند ثابت کنند که خدا جنت را به بها نمی دهد بلکه به بهانه می دهد! البته ما منکر نیستیم که گاه یک زیارت با حال، گناهان بسیاری را از یک بنده مؤمن می زداید ولی این به آن معنی نیست که یک انسان تمام عمرش را در جنایت و خیانت و لهو و لعب بگذراند و پس از مرگش خدا به بهانه ای او را بیامرزد.
و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الاوفی برای انسان نیست چیزی جز آنچه انجام داده است، و همانان پاداش سعی و عمل خود را خواهد دید، و در آخرت به کاملترین پاداش خواهد رسید.

وصیت علامه حلی

علامه حلی در آخر کتاب قواعد الاحکام وصیتی دارد برای فرزندش که این وصیت شامل محاسن اخلاقی است. قسمتهائی از این وصیت بسیار جالب علامه را در اینجا نقل می کنیم:
...تو را وصیت می کنم - همچنان که خداوند وصیت را بر من واجب کرده است - به تقوای پروردگار زیرا تقوی سنتی است پابرجا و استوار و فریضه ای است واجب و لازم و سپری است نگهدارنده و ذخیره ای است جاودان و بهترین چیزی است که انسان برای روز رستاخیز تهیه می کند... دستورات الهی را اجرا کن و آنچه خدا را راضی کند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضیلتهای علمی صرف کن، و همواره کوشش کن از سرازیری نقصان به اوج کمال بالا روی و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گیری. و تو را وصیت می کنم به نیکی کردن و برادران را یاری نمودن و در مقابل بدی احسان کردن و نیکوکاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستی با فرومایگان و نادانان بلکه باید همواره یار دانشمندان و همنشین فضلا باشی زیرا این همنشینی، استعداد تو را برای تحصیل کمال بر می انگیزد و ملکه ای برای تو می شود که مجهولات خود را دریابی.
و باید امروز تو بهتر از دیروزت باشد و تو را نصیحت می کنم به بردباری و توکل و رضایت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه کن. بسیار استغفار کن خدا را ... و بر تو است که نماز شب را بپا داری زیرا رسول خدا(ص) بر آن اصرار کرد و فرمود: هر کس شب خود را با نماز شب به پایان رسانید و سپس مرد بهشت برای او است.
و بر تو باد به نیکی و احسان به خویشاوندان (صله رحم) زیرا عمر را زیاد می کند. و تو را به اخلاق نیکو وصیت می کنم، پیامبر فرمود: انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم باخلاقکم. مردم را با اموال خود نمی توانید راضی کنید، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائید. به ذریه حضرت رسول(ص) نیکی کن زیرا خدای تبارک و تعالی وصیت خود را نسبت به آنها تاکید فرموده است و خوبی به آنان را پاداش رسالت و هدایت حضرت رسول(ص) قرار داده است. قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی. بگو (ای پیامبر) من از شما پاداشی نمی خواهم جز محبت و مودت در حق خویشاوندان .. . فقهاء و دانشمندان را تعظیم و تکریم کن زیرا رسول خدا(ص) فرمود: من اکرم فقیها مسلما لقی الله یوم القیامة و هو عنه راض و من اهان فقیها مسلما لقی الله یوم القیامة و هو علیه غضبان. هر کس فقیه مسلمانی را گرامی بدارد روز قیامت خدا را در حالی ملاقات می کند که از او راضی باشد و هر کس فقیه مسلمانی را اهانت کند خدا را در روز قیامت درحالی دیدار می کند که بر او غضب کرده باشد... و زنهار از مخفی نگهداشتن و کتمان علم و آن را از شایستگان منع کردن خداوند می فرماید: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون.(سوره بقره - 159) آنان که آیاتی را که برای راهنمائی مردم فرستادیم و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم پنهان می کنند آنان را خدا و تمام لعن کنندگان لعن می کنند...
قرآن عزیز را تلاوت کن و در معانی آیات بیندیش و دستورات و منهیات آن را اطاعت کن. اخبار و احادیث حضرت رسول(ص) و آثار آن حضرت را دنبال کن و در معانی آنها بحث و بررسی و دقت نظر داشته باش و من برای تو کتابهای بسیاری را به یادگار گذاشتم که به تمام آنها می توانی مراجعه کنی و بهره مند شوی. و اما آنچه برای من و به نفع من می توانی انجام دهی اینکه با من پیمان ببندی که در بعضی از وقات از خدا طلب مغفرت برای من کنی و ثواب برخی از اطاعتها را به من ببخشی و یاد من کم نکنی که وفاداران تو را به بی وفائی نسبت دهند و همچنین بیشتر از حد مرا یاد نکنی که اندیشمندان تو را به عجز و ناتوانی نسبت دهند بلکه در خلوت بیاد من باش و پس از نمازهایت برای من دعا کن...
سرانجام پس از زیارت بیت الله الحرام، علامه حلی به حله بازگشت و در روز شنبه 21 محرم الحرام سال 726 هجری قمری دار فانی را وداع گفته و به لقاء الله شتافت.
جسد پاک و مقدسش را به نجف آورده و در جوار حضرت امیرالمؤمنین(ع) - در حرم مطهر - به خاک سپردند و آنان که به زیارت مرقد مقدس مولی امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می شوند، کنار قبر علامه حلی توقفی کرده و عرض ادب می کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. نوشته اند که یک وقت علامه حلی به قصد استراحت چند روزی به یکی از ییلاقات خوش آب و هوا مسافرت کرد. پس از برگشتن به وطن، مدتی گذشت و فرزند خود فخر المحققین را در نماز جماعت نمی دید. روزی از وی پرسید: چرا به جماعت حاضر نمی شوی؟ فخر المحققین به پدر گفت: من در عدالت شما شک کرده ام؟ پرسید چرا؟ جواب داد: شما چند روز از عمر خود را برای تفریح و استراحت گذراندی و هیچ خدمتی انجام ندادی؟ علامه در پاسخ گفت: اتفاقا من در این چند روز کتاب تبصره المتعلمین نوشته ام. فرزند از پدر عذر خواهی کرد و ارادت او به پدرش بیشتر شد. بجا است که بدانیم این کتاب یکی از مهمترین متون فقهی است و دارای 8000 مساله است.
2. راستی حیرت انگیز است اندیشه این مرد بزرگ. روزی در مجلس علامه مجلسی قدس سره بحث درباره علامه حلی بود. یکی از شاگردان گفت: اگر نوشته های علامه حلی را برای سالیان عمرش تقسیم کنیم به این نتیجه می رسیم که معدل نوشتن او روزی هزار سطر است. مجلسی فرمود: تالیفات ما هم کمتر نیست. یکی از شاگردان جواب داد: فرق شما و ایشان این است که از شما تالیف است و از علامه تصنیف. (البته ناگفته نماند که بسیاری از کتابهای علامه مجلسی نیز تصنیف است ولی به اندازه علامه حلی نیست).
3. صحیح: حدیثی را می گویند که تمام روات آن امامی اثنا عشری و عادل باشند.
حسن: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر امامی باشد ولی عدالت وی ثابت نشده باشد، و فقط او را به گونه ای مدح و ستایش کرده اند. البته در صورتی که سایر روات آن حدیث حداقل در این سطح باشند.
موثق: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر غیر امامی باشد ولی توثیق شده باشد. در حالی که سایر روات حداقل در این سطح باشند.
ضعیف: حدیثی است که در سند آن یک نفر یا بیشتر تضعیف شده باشند.
مرسل: حدیثی است که یک نفر یا بیشتر از روات آن شناخته نشده باشند.

منبع:www.hawzah.net



 
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:48
آموزش و تحقيقات
رایت روایت (1)

 




 

طلیعه

برگهای زرین حیات علامه حلی با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودی از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیداری که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسداری کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگی این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهای معنوی و تقوای او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم .

ولادت و خاندان

چنانکه نقل است مولای متقیان علی علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه های بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود:

اینجا شهری است و چه شهری !

اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین! می بینم از وجود شهری در اینجا سخن می گویی، آیا در اینجا شهری بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولی در اینجا شهری به وجود می آید که آن را ((حله سیفیه )) 1 می گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا می کند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید می آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه می شوند.2
در شب 29 رمضان 648 ق . در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه باری تعالی قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلی است . مادرش بانویی نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلی3 خواهر محقق حلی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حله است .
علامه حلی از طرف پدر به ((آل مطهر)) پیوند می خورد که خاندانی مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنی اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند می خوردند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.4

آغاز تحصیل

منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکی را در خود جای داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش چند سالی بیش نگذشته ، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت .
فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این رو نزد معلم خصوصی خد رفت و در محضر شخصی به نام ((محرم )) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبی فرا گرفت .5
حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم کم آمادگی فراگیری دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکی به لقب ((جمال الدین )) (زینت و زیبایی دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .

در برابر طوفان

هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهای اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش جنگ مغولان می سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشی شهرها خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.
شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش می دادند.
مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضی به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهای : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پی چاره اندیشی بر آمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه ای نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق در خواست نمایند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و ((معتصم )) آخرین خلیفه بنی عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی بر خوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگریهای مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حله - بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن - لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهی برای فقها و دانشمندان شد.6
از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکی از حوزه های برزگ مذهب شیعی شناخته می شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می شدند. بدین ونه وطن جال الدین حسن برای وی و دیگر دانش پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت .

در محضر عالمان

جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگواری اشاره می کنیم :
شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)، محقق حلی (676-602 ق )، خواجه نصیرالدین طوسی (597 - 672 ق .) سید رضی الدین علی بن طاووس (597 - 664 ق .)، سید احمد بن طاووس (متوفا به سال 673 ق .) یحیی بن سعید حلی (متوفا به سال 690 ق .) مفیدالدین محمد بن جهم حلی ، علی بن سلیان بحرانی ، ابن میثم بحرانی (626 - 679 ق .)، جمال الدین حسین بن ایاز نحوی (متوفای 681 ق .)، محمد بن محمد بن احمد کشی (615 - 695 ق) ، نجم الدین علی بن عمر کاتبی (متوفا به سال 675 ق )، برهان الدین نسفی ، شیخ فاروقی واسطی و شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر کوفی .7

درخشش

جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانشهای بشری مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسفه ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می کردند و ((علامه )) اش می خواندند.
علامه حلی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی کرانش سیراب گشتند.
یکی از دانشمندان می گوید: علامه حلی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.8
از جمله فرزانگان و ستارگانی که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهی ، کلامی و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلی معروف به ((فخر المحققین )) 628 – 771) ق)، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی (خواهرزادگان علامه حلی ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی معروف به ((ابن معیه )) (متوفی 776 ق )، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی (متوفی 757 ق )، قطب الدین رازی (متوفی 776 ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی ، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و محمد بن علی جرجانی .

مرجع تقلید

بعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقی و کرامتهای معنوی و انسانی ارا به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.
آری پس از رحلت محقق حلی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل گردید و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف ((آیه الله)) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می شد و هر کس آیه الله می گفت منظورش علامه حلی بود.

عصر علامه حلی

عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلی تلاش و کوشش خستگی ناپذیری در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوی را ارائه کرد.
وی اولین فقیهی بود که ریاضیات را به عنوان دانشی در فقه وارد کرد و به فقه استدلالی تکامل بخشید. تاثیری که دیدگاه فقهی ، کلامی و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکلیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهی فقها و دانشمندان شیعی بود.9
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینی حکومت می کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سی سال فرمانروای مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهای مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاری از تمدن اسلام بر جای نمی ماند.10
در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت می کردند و مدت زیادی رعب و وحشت و جنایت و خونریزی حکمفرما بود، رفته رفته از بی فرهنگی و خوی ستمگری مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیاری و سیاست وزرای لایق و شایسته ای نظیر خواجه نصیرالدین طوسی ، یاور وحی و عقل و استاد علامه حلی بود.
حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانه ها، نقش بسزایی ایفا کرد، دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.

علامه و اولجایتو

علامه حلی شهرت جهانی داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وی سلطان محمد اولجایتو یکی از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت می کرد.
اولجایتو در سال 706 ق . در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه می گیرد، شهر((سلطانیه)) را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق . شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلامی را دعوت کرد.
نوشته اند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب درباری از حکم چنین طلاقی سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !
یکی از وزرا گفت : در شهر حله فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلی بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلی را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سوالات می گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوی ، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت می کرد خوشش آمد علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.11

پی‌نوشت‌ها:

1. منسوب به بنیانگذار آن سیف الدوله صدقه بن منصور مزیدی ، چهارمین امیر از سلسله بنی زید که در محرم سال 495 ق شهر زیبا و فقیه پرور حله را بنا کرد. حله بین نجف اشرف و کربلای معلا واقع شده و از آنجا فقها و شعرا و چهره های درخشان شیعی برخاستند.
2. روضات الجنات ، محمد باقر خوانساری ، اسماعیلیان ، قم ، ج 2، ص 270.
3. وی پدر بزرگوار محقق حلی است . او محدث و دانشمندی برجسته بود که فرزندش محقق حلی از او حدیث نقل می کند. امل الامل ، ج 2، ص 80.
4. مقدمه ارشاد الاذهان فارس حسون ، ج 1، ص 30، قم 1410 ق .
5. مقدمه استقصاء النظر، چاپ نجف ، 1354 ق .
6. کشف الیقین ، علامه حلی ، ص 80، چاپ تهران ، 1411 ق .
7. بحار الانوار، علامه مجلسی ، چاپ بیروت ، ج 107، ص 62، 65، - 67، امل الامل ، شیخ حر عاملی ، چاپ ایران ، ج 2، ص 29، 42، 48، 63، 64، 65، 205 و 350، لولوه البحرین ، شیخ یوسف بحرانی ، موسسه آل البت علیه السلام ، ص 255 و 259.
8. تاسیس الشیعه ، سید حسن صدر، ص 270، چاپ تهران .
9. جامع المقاصد، محقق ثانی ، ج 1، ص 21، موسسه آل البیت علیه السلام ، قم .
10. مقدمه کشف الغمه ، میرزا ابوالحسن شعرانی ، ج 1، ص 8، قم ، 1364 ش ، مجالس المومنین ، قاضی نورالله شوشتری ، ج 2، ص 480.
11. اعیان الشیعه ، علامه سید محسن امین ، ج 5، ص 399، بیروت ، 1403 ق ، روضات الجنات ، ج 2، ص 279.

منبع: www.hawzah.net


چهارشنبه 6/9/1392 - 15:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته