• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3220روز قبل
آموزش و تحقيقات
تاریخچه ی نیروی دریایی ایران
تاریخچه ی نیروی دریایی ایران

در این مقاله سعی شده است تاریخ نیروی دریایی ایران از ابتدا تا اکنون و آینده ای قابل پیش بینی بررسی شود و س از آن قصد دارم به معرفی انواع ناوهای جنگی بپردازم تا زمینه آشنایی تمام علاقه مندان فراهم گردد
ایران از جمله کشورهای از ابتدا وجود نیروی دریایی در شکل گیری آن نقش موثر داشت و بشکل کاربردی از آن بهره برد.
اولین پیدایش نیروی دریایی ایران به زمان هخامنشیان باز میگردد در آن زمان بعلت گسترش امپراتوری پارس و جنگ با دشمنان دیرن یعنی یونانیان که در آن سوی دریای سیاه سکونت داشتند باعث ایجاد نیروی دریایی منظم شد اولین زورآزمایی واقعی نیروی دریایی ایران بزمان خشایار شاه فرزند داریوش کبیر باز میگردد(البته قبلا هم درگیری هایی بود اما نه به این وسعت) ایران بدلیل حمله ی یونان به لیدی که ایران تمامیت ارضی این کشور را محترم میشمرد به یونان لشکر کشید این بزرگترین لشکرکشی تارخ تا بدین روز بوده . نفرات لشگر ایران به گفته مورخان در حدود 800 هزار نفر بوده است و کشتی های ایرانی که از راه دریا وارد جنگ شده بودند در حدود 1200 کشتی.
به ابتکار خشایار شاه پلی از قایق ها نیروی ارتش را به آن سوی دریا انتقال داد و سرانجام در دریای آرتمزیوم نبرد آغاز شد ایرانیان پیروز بیرون آمدند در آن زمان ایران از کشتی های مفرقی مصری و برخی یونانی بهره میبرد در پی این جنگ آتن سقوط کرد و معبد آکروپولیس به آتش کشیده شد
اما در سالامیس خاطره ای تلخ بوجود آمد جزیره سالامیس تحت محاصره نیروی دریایی ایران بود یک دستور اشتباه منجر به تغییر سرنوشت شد کشتیها زیر آتش سنگین یونانیان دوام نیاوردند با وجود تمام رشادتها ایرانیان شکست خوردند این دو جنگ بزرگ هنوز در خاطره تارخ باقیست(دوستان علاقهمند با مطالعه کتابهای تاریخ هخامنشی میتوانند اطلاعات بیشتری بدست آورند)
ایران در گذر تاریخ بدلیل بوجود آمدن مشکلات و درگیری های داخلی شیرازه ی نیروز دریایی از هم پاشید بشکلی که باوجودی که بیش از 2000 کیلومتر از سواحل خلیج فارس و دریای عمان در اختیار ایران بود مدتها نیروی دریایی نداشت
واین مدتها ادامه داشت(شاید نیازی هم نبود) ولی منجر به این شد که در صده های 17 و 18 پرتقالی ها بیش از 100 سال در خلیج فارس مستقر گردند تا در آخرهم شاه عباس با کمک ناوگان انگلیسی موفق به بیرون کردن آنها از جزایر خلیج فارس شد ولی این هم درس عبرت نشد و صفویان هم بفکر نیروی دریایی کارامد نیفتادند و این بی فکری در دوران شاه سلطان حسین که خود فردی ناکارامد بود بخوبی خود را نشان داد سواحل دریای خزر سقوط کرد و روسها بخود جرئت دادند به خاک ایران حمله کنند
با به قدرت رسیدن نادر شاه نیاز به نیروی دریایی مورد بررسی قرار گرفت و از کشورهای انگلیس و هلند در خواست خرید ناو های جنگی شد که با ملاحضات سیاسی این کشورها رد شد ولی این بار عضم ایران جدی بود بهر صورت بفرمان نادر شاه 20 فروند کشتی ساخته شد وجهت تسخیر مسقط و سرکوب دزدان دریایی مورد استفاده قرار گرت لازم بزکر است این کشتی ها اولین کشتی های مجهز به توپ ایران بحساب می آمدند
در زمان قاجار باز نسبت به نیروی دریایی بی توجهی شد البته در زمان ناصرالدین شاه اولین کشتی های جنگی به معنای واقعی به نامهای پرسپولیس و شوش خریداری شدند و تعداد دیگری هم در زمان مضفرالدین شاه ولی بدلیل رسیدگی نشدن به این کشتی ها همگی از خدمت خارج شدند و از این پس عملا نیروی دریایی ایران قدرت خود را در خلیج فارس از دست داد و نیروی دریایی انگلیس قدرت را در دست گرفت سالهای 1290 تا 1304 را باید غم انگیزترین سالها در تارخ نیروی دریایی دانست بشکلی که بیتوجهی به نیروی دریایی ایران به حدی رسید که سواحل شرقی خلیج فارس امنیت بکل از بین رفت و اختیار امور با قاچاقچیان و دزدان بود
و این داستان تا کودتای رضاخان ادامه داشت سرانجام در 1303 سردار سپه نخست وزیر وقت در سفری که به خوزستان داشت به نیاز ایران به نیروی دریایی کارامد بخوبی واقف شد سرانجام در اسفند همان سال کشتی کوچک مضفری به عنوان اولین کشتی رسمی نیروی دریایی فعال شد و درجات و رتبه بندی ها و انیفرم رسمی نیروی دریایی طراحی گردید سال بعد کشتی 60 تنی تحت عنوان سفید رود که قبلا متعلق به شیلات بود پیوست
با موفقیت نیروی دریایی در جنوب کم کم فکر شکل گیری آن در شمال هم بواقعیت می پیوست
البته مدتها طول کشید تا اولین ناوچه های توپدار ساخت آلمان به شکل قطعات به ایران صادر گردد که این ناوچه ها در دستگیری شیخ خزعل موفق بودند کشتی تفریحی وی بعدها به کشتی آموزشی افسران تبدیل شد
در سال 1304 اولین ناوچه ی 141 تنی مین روب از آلمان تحویل گرفته شد و تحت عنوان پهلوی و بعدها شاهین عملیاتی گردید

در سال 1306 رسما بودجه ی نیروی دریایی تصویب شد و دفتر آن زیر نظر نیروی زمینی فعال شد بنا بر این در همان سال اولین گروه افسران برای آموزش به ایتالیا اعزام شدند و پیرو آن اولین سفارشها برای ناوچه های جدید هم ارسال شد روند رشد نیروی دریایی به خوبی در حال پیشرفت بود تا شهریور 1320
در آن زمان نیروی دریایی در جنوب بیش از 1000 نفر پرسونل(از وضیفه و رسمی) داشت که مجموعا با نیروی زمینی 600 کشته داد نیروی دریایی اندک مقاومتی از خود نشان داد ولی با این وجود با صدور فرمان ترک مخاصمه و قرق شدن یکی از ناوچه ها بازهم بکلی شیرازه ی آن از هم پاشید کلیه ناوگان آن توسط انگلیس مصادره شد و به خاور دور فرستاده گردید و این روند تا 1326 ادامه داشت تا سرانجام دوباره بدنبال فشارهای وارده نیروی دریایی شکل گرفت و با 6 فروند ناوچه قدیمی شروع به فعالیت کرد از این زمان روند بهبود نیروی دریایی ادامه پیدا کرد با پیوستن ناوشکن های سنگین مانور های نیروی دریایی رو به گسترش گذاشت در سال 1340 تیمسار دریابان فرجالله رسایی فرمانده نیروی دریایی گردید در این تاریخ بدلیل معادلات خاص سیاسی گسترش نیروی دریایی در اولویت اول قرار گرفت
از جمله ی این دلایل میتوان به:
1.موقعیت جغرافیایی ایران وخلیج فارس
2.توسعه ی تولیدات نفتی در خیلج فارس و خاور میانه و افزایش صادرات نفت ایران
3.تهدیدات ناشی از توسعه طلبی شوروی در کلیه نقاط جهان بخصوص خاورمیانه
4. از همه مهمتر اینکه ایران میخواست استقلال نظامی خود را بطور کامل باز پس گیرد و به یکی از قدرت های خاورمیانه بدل شود
به همین منظور طرح های گسترش بسرعت فراهم شد و پایگاه هایی در خلیج فارس و دریای عمان ایجاد گردید(پایگاه دریایی کنارک بعد از پایگاه دریایی دیگوگارسیا ی آمریکا از پیشرفته ترین پایگاه های دریایی بود) (البته میتوان به علاقه ی شاه برای گرفتن جای نیروی دریایی انگلستان که به تازگی در حال خروج از خلیج فارس بود نیز دانست) طرح های گسترش این بار با سرعت هرچه تمامتر پیش میرفت تعداد زیادی هواناو و ناوچه و ناوشکن سفارش داده شد
ایران تا سال 57 (و تقریبا هم اکنون) بزرگترین یگان هواناو جهان را در اختیار داشت و با 25000 پرسنل بزرگترین نیروی دریایی منطقه بود و دارای یگانهایی به این ترتیب بود
3 فروند ناو شکن موشک انداز سنگین کلاس آرتیمیس و 4 رزم ناو میانوزن و 27 ناوچه گشتی 10 تنی(بیشترشان مجهز به هارپون بودند)
4 ناو محافظ و 4 کشتی مین جمع کن بزرگ و 2 فروند کوچک و 4 لندیگ کرافت و6 فروند لندینگ شیپ مخصوص حمل تانک 2 فروند ناولجستیکی اقیانوس پیمای بزرگ(با قابلیت فرود هلی کوپتر) و 1 ناو تعمیرات و پشتیبانی و 13 یدکش و کشتی آتشنشانی(گفته میشد 3 فروند زیر دریایی دست دوم هم از آمریکا خریداری شده و در دست تعمیر است) و قیقهای تند رو و..............
همانطور که گفته شد ایران بزرگترین یگان هواناو جهان را در اختیار داشت و قادر بود یک گردان نظامی کامل را ظرف 25 دقیقه در جنوب خلیج فارس مستقر کند و از نظر یگان هوادریا دارای دارای 50 هلیکوپتر دوازده اف.27 و 2 پی.3 اف بود
این باعث افزایش بیش از پیش قدرت ایران می شد خلیج فارس عملا در اختیار نیروی دریایی ایران بود با افزایش مداخلات نظامی ایران در کشورهای خارجی همچون سرکوب ظفار و انتقال پنهانی نیروی پشتیبانی از اکراد که مانع شرکت عراق در جنگ اعراب علیه اسرائیل شد نقش نیروی دریایی و حفظ امنیت چاهای نفت نقش ویژه ای یافت
سفارشات گسترده ای داده شد از جمله 8 زیر دریایی به آلمان و 8 ناوشکن و 4 رزمناو و 12 ناوچه سریع السیر 14 هاورکرافت (علاوه بر یگانهای هواناو فعال) نیز سفارش داده شد که بدلیل وقوع انقلاب همگی کنسل شدند
کمتر از یکسال پس از وقوع انقلاب اسلامی جنگ آغاز شد در روزهای اولیه جنگ عراقی ها با پشتیبانی توپ خانه و ناوچه های موشک انداز روسی پایگاه دریایی خرمشهر را غیر فعال کردند و تعدادی از ناوچه ها و ناوهای مستقر در پایگاه را غرق کردند اما در همان ساعات تکاوران نیروی دریایی به عنوان تنها هامیان ارتشی نیروی زمینی اقدام به دفاع کردند لشکر زرهی اهواز عملا از هم پاشید لشکر های مستقر در منطقه با حدا اقل 20 درصد قوا وارد نبرد شدن و این نتیجه ای جز شکست نداشت(این ماجرا به از همگسیختگی های اولیه ارتش باز میگردد) با این وجود تا پای جان جنگیدند(با حمایت ها و سرازیر شدن مردم به میدانهای نبرد) و جلوی پیشروی های سریع نیروی عراقی را گرفتند در ماهای اول جنگ بدلیل ضعف فرماندهی نیروی دریایی عراق با ناوچه های سریع خود اقدام به حمله به نفت کش ها و سکوهای نفتی ما نمودند و این به ناامنی منطقه انجامید و نفت کشها دیگر رقبتی به حمل نفت ایران به بازار های بین المللی نداشتند با کم شدن درامد ایران با این دلایل نیروی دریایی نقش خود را بازیافت مشخص شد که سکو های نفتی الامیه و البکر محل پهلو گیری ناوچه های عراقیست حمله بوسیله ی ناوچه های موشک انداز مجهز به هارپون و تکاوران نیروی دریایی با موفقیت انجام شد در 28 آبان 59 ناوچه های پیکان و جوشن معموریت یافتند با پشتیبانی 4 فروند فانتوم تکلیف نیروی دریایی عراق را یکسره کنند(عملیات معروف به مروارید)

در این عملیات جمعا 12 ناوچه و 2 جنگنده عراقی نابود شد و شیرازه ی نیروی دریایی عراق بکلی از هم پاشید و تنها ناو پیکان بفرماندهی ناخدا سوم محمد حمتی با تمام رشادتی که از خود نشان داد و تعداد زیادی از ناوچه ها را هدف قرار داد هدف موشک قرار گرفت و غرق شد و حماسه ای بزرگ آفرید و ایران بزرگترین جنگ دریایی خود را پس از دوران هخامنشی پیروز بیرون آمد(تمام ناوچه های ایرانی شرکت کننده در این عملیات از کلاس لاکمبا تانت فرانسوی بودند و از موشک هاپون بهره میبردند)
جنگ با عراق در اینجا برای نیروی دریایی تمام شد اما دشمنی قوی تر پا به میدان گذاشت ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در سالهای آخر جنگ و بخصوص در ماجرای جزیره ی مجنون که آمریکایی ها باعث آزادی آن و شهادت شمار زیادی از رزمندگان ما شدند

ناوچه سهند
درگیریهای زیادی بین نیروی دریایی ما که در آمادگی نبود با نیروی دریایی آمریکا رخ داد ازجمله حمله به ناوچه ی جوشن وغرق کردن آن که باوجودی که این ناوچه در آبهای بین المللی بود مورد هدف 4 موشک هارپون و 300 گلوله ی توپ قرار گرفتو بدنبال آن در 1988 در طی عملیات اسکورت نفت کشهای کویتی توسط آمریکا یکی از نفت کشها به یک مین ایرانی برخورد کرد و بسخطی آسیب دید 4 روز بعد نیروی دریایی آمریکا اقدام به حمله به نیروی دریایی ایران و سکو های نفتی نمود این بزرگترین جنگ دریایی با حظور کشتی های بزرگ پس از جنگ جهانی بود در این حمله دو فروند ناوچه ی ایرانی ( ناوچه ی سهند و جوشن نابود شد)
اندازه این تصویر تغییر داده شده است. برای مشاهده تصویر در انداره اصلی در این قسمت کلیک کنید. اندازه اصلی تصویر 653x449

اندازه این تصویر تغییر داده شده است. برای مشاهده تصویر در انداره اصلی در این قسمت کلیک کنید. اندازه اصلی تصویر 640x425

ناوهای آسیب دیده ی آمریکایی
البته این بار ناوهای آمریکایی بی نصیب نماندند و پاسخ کوبنده ای گرفتند دو ناو عملا بلا استفاده شد و بیش از 80 درصد اسیب دیدند و یک هلیکوپتر آمریکایی هم هدف قرار گرفت و نابود شد و این از مجموعه ی فشار ها برای پذیرش قطعنامه شورای امنیت بود
پس از جنگ ایران اقدام به خرید چند فروند زیر دریایی ناوچه و رزم ناو نمود (درگوشی:ایران در سالهای 77 در رقابت هند چین برای خرید ناوهواپیما بر روسی گورچکف شرکت کرد و بالاترین قیمت را ارائه نمود گفتگو هایی انجام شد اما روسها بدلایل سیاسی موافقط نکردند) نیروی دریایی در طی سالها تحریم بیشترین سعی خود را برای کاهش وابستگی و نوسازی را بکار برد از جمله ی آن ساخت ناو محافظ الوند و ناوچه های سریع دانست و همچنین ارتقاع سیستم پدافند ناوها و توانایی تعمیراتی خود و همچنین مین گذاری در خلیج فارس در حال حاضر این نیرو قویترین نیروی دریایی در خلیج فارس است(البته بجز نیروی دریایی آمریکا)

ناو محافظ الوند و زیر دریایی های کلاس کیلوی نیروی دریایی
یاد و خاطره ی تمامی دریادلان نیروی دریایی زنده و جاوید باد
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:57
آموزش و تحقيقات
نیروی دریایی
نیروی دریایی

باسمه تعالی
روزی كه پرسنل شجاع نیروی دریایی ارتش با كمترین امكانات و با ایثار جان بهترین عزیزان و همرزمان خود، بزرگترین ضربه را بر پیكر نیروی دریایی ارتش بعث عراق وارد ساختند و شجاعانه از حقانیت و تمامیت ارضی ایران اسلامی دفاع كردند. آنان با اهدا خون خود در دل آبهای مواج و خروشان خلیج فارس به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیك گفتند و با افتخار شربت شهادت نوشیدند. به طوریكه چگونه زیستن را به آنان كه می خواهند حسین وار زندگی كنند و پیرو مكتب اسلام تشیع سرخ علوی باشند، آموختند. یكی از ثمرات ارزشمند این رشادتها و پایمردیها حضور همه جانبه و هماهنگ برادران ارتشی و سپاهی و در كنارآنان نیروهای بسیجی و مردمی در سراسر مرزهای آبی میهن اسلامیمان است و بر خود می بالند كه تحت امرفرماندهی كل قوا حضرت آیت الله خامنه ای ولی امر مسلمین در حراست از مرزهای آبی كشور اسلامیمان انجام وظیفه می كنند. اگر در اوایل پیروزی انقلاب نیروی دریایی احساس تنهایی می كرد، امروز بر خود می بالد كه در كنار نیروهای مردمی و سپاهی با اقتدار تمام در مقابل دشمنان اسلام ایستاده است. از سوی دیگر مردم نیز این افتخار را استحقاق خود می دانند كه حافظان و دریادلانی دارند كه سرافرازانه به پیروی از ولی امر مسلمین از سرحدات اسلام پاسداری می كنند و با آرامش خیال به زندگی شرافتمندانه خود ادامه می دهند. چه چیزی با ارزشترین و والاتر از این می توان یافت كه ارتش نیرومند در كنار ملتی سلحشور و در زیر سایه الهی، تحت امر ولایت فقیه با صفا و صمیمیت زندگی می كنند و از ارزشهای اسلامی دفاع می كنند؟ تحقق همه این ارزشها خبر به ایثار و از خودگذشتگی و ثمره خون های عزیزانی كه در طول هشت سال دفاع مقدس در میادین نبرد حق علیه باطل و در پهنه آبهای نیلگون خلیج فارس ایستادند و استقامت كردند چیز دیگر نمی تواند باشد. عزیزان و شهیدانی كه از جان و مال خود گذشتند و چراغ روشنی برای پویندگان راه حق و حقیقت شدند.

نیروی دریایی و رویارویی مستقیم با امریكا:


در تاریخ 29 فروردین 1367، همزمان با روز ارتش، برگ زرین دیگری بر افتخارات نیروی دریایی ارتش اضافه شد. در این روز كه بعداً به روز نیروی دریایی موسوم شد، پرسنل شجاع ناوشكن های "سهند" و "سبلان" و ناوچه "جوشن" در مصافی نابرابر در مقابل نیروهای متجاوز امریكایی ایستادند. رشادت ها و جانفشانی های دلیرمردان ناوشكن سهند آنچنان باعث حیرت دشمن گردید كه ناچار لب به تعریف و تمجید گشود. ناوشكن سهند در حالی كه مورد اصابت چندین فروند موشك امریكایی قرار گرفته بود و قسمتهای زیادی از آن در شعله های آتش می سوخت و آرام آرام در آب های گرم خلیج فارس فرو می رفت، خدمه های فداكارش آن را ترك نكردند و تا واپسین لحظات و با شلیك آخرین گلوله های خود خشم و انزجار خویش را نثار دشمن كردند.

مأموریت اصلی نیروی دریایی:

نیروی دریایی وظیفه خطیر حفاظت از سواحلی به طول بیش از 3000 كیلومتر در شمال و جنوب و همچنین دفاع از آب های ساحلی و منابع حیاتی و استراتژیك كشور را بر عهده دارد و همواره به عنوان وزنه ای تعیین كننده در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، به حساب می آید. این نیرو بایگان های شناور دریایی، تفنگداران و تكاوران، اسكادرانهای هوانا و هوادریا، واحدهای پروازی نیرو و غواصان زبده و یگانهای زیر سطحی كیلو كلاس بر حوزه های تحت حفاظت و حراست خود در خلیج فارس و دریای عمان و دریای خزر تسلط كامل دارد و هرنوع فعالیتی را از سوی دشمن و در محدوده قانونی خود، خنثی می كند. ناوهای جنگی كشورمان با توجه به حركت های قدرت های جهانی مبنی بر حضور دریایی در اقیانوس هند و دریای عمان، در طول جنگ تحمیلی و پس از آن، دست به تدابیر امنیتی زدند و با نظارت كامل بر حضور این كشتی های جنگی بیگانه، آمادگی خود را برای مقابله با تهدیدات احتمالی آنان حفظ كرده اند. اجرای مانورهای متعدد و به نمایش گذاشتن توان رزمی ـ عملیاتی در منطقه استراتژیك خلیج فارس، در مقاطع حساس دوران دفاع مقدس و پس از آن، نشان دهنده حضور قدرتمندانه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و حاكمیت آن بر آب های خلیج فارس است.

بازرسی و كنترل كشتی های خارجی:


نیروی دریایی در طول جنگ تحمیلی در اجرای سیاست جمهوری اسلامی مبنی بر توقیف كشتی هایی كه دارای كالاهای مشكوك به مقصد عراق بودند، وظیفه مهمی بر عهده داشت، به گونه ای كه این نیرو ضمن نظارت بر تردد كشتی های وارد شده به خلیج فارس و دریای عمان از طریق تنگه هرمز، به بازرسی و بازپرسی كشتی های مشكوك می پرداخت كه در این خصوص صدها كشتی خارجی كنترل و بازرسی شد.

نیروهای دریایی و جنگ زمینی:

حضور نیروی دریایی در صحنه های نبرد زمینی و حماسه هایی كه تفنگداران و تكاوران این نیرو در حفظ آبادان و شكستن محاصره دریایی آن، در اوایل جنگ تحمیلی آفریدند، به ویژه در مقاومت چهل و چند روزه رزمندگان اسلام در خرمشهر قهرمان نیز شایان تقدیر است. همچنین درگیری واحدهای شناور این نیرو با دشمن در قبل از حمله سراسری 31 شهریور 1359، كه منجر به نابودی تعدادی از واحدهای شناور عراق در اروندرود شد، نشان دهنده این است كه نیروی دریایی ارتش پیشتاز و سدی در برابر هجوم و تجاوز نابكار دشمن بوده است.

بازسازی و حركت به سوی خودكفایی:


فرایند خودكفایی در این نیرو آنچنان است كه در مراكز فعال جهاد خودكفایی، بیش از 20 پروژه گوناگون به مرحله اجرا رسیده است. متخصصان متعهد این نیرو در دوران دفاع مقدس، در زمینه خودكفایی صنعتی و تعمیر و بازسازی ناوچه ها و ناوها، دستاوردهای مهمی داشته اند كه از جمله آن باید از تعمیر و راه اندازی ناوشكن سبلان كه در سال 1369، به دستور فرماندهی كل قوا به آب انداخته شد، نام برد. در زمینه آموزشی، این نیرو با پذیرش هرسال 1300 دانشجو و دانش آموز در رشته های گوناگون در مراكز آموزشی شمال كشور یعنی انزلی، رشت و نوشهر ـ به تربیت نیروی انسانی برای خود و دیگر نهادها و حتی داوطلبان آزاد می پردازد. این رشته ها عبارت اند از: علوم و فنون توپخانه دریایی، ملوانی، مین جمع كنی دریایی، راه و عملیات، جنگهای الكترونیك، مراقبت های پروازی، آموزش كار با زیر دریایی ها، غواصی، جوشكاری زیر دریا، مدیریت و كمیسر عالی دریایی، آموزش هوا دریا، تعمیر موتورهای هوایی، فنون اشتغال با هلیكوپتر و هوانا و تخصصهای دیگر فنی از جمله برق و الكترونیك و معماری كشتی علاوه بر اینها، مسئولان این نیرو آماده اند تا هرسال 1500 تن از پرسنل دریایی كشورهای دوست و همسایه را در رشته های مورد نیاز آموزش دهند. این نیروتاكنون به تجهیزات و امكانات نوینی دست یافته كه می تواند كلیه اطلاعات موجود و لازم را در صحنه دریا، زمین و هوا به طور دقیق و سریع كسب كند. كلیه قطعات مورد نیاز شناورهای سطحی و زیرسطحی، بجز قطعاتی كه صرفه اقتصادی ندارند، در داخل كشور طراحی و تولید می شود و در صورت بروز مشكل، با همكاری سایر مراكز علمی، صنعتی بویژه دانشگاهها، امكان تولید تمامی پانصد هزار قطعه موردنیاز در داخل وجود دارد. كارخانجات این نیرو تنها مجموعه منحصر به فرد صنعت دریایی كشور است كه درارای حوض های خشك برای تعمیرات زیرآبی و اساسی و نیمه اساسی شناورهاست و آماده عرضه خدمات به تمامی سازمانهای دریایی كشور است كه با فعالیت های بسیار خوب و چشمگیر خود موجب جلوگیری از خروج میلیون ها دلار ارز به خارج از كشور شده است.
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:56
آموزش و تحقيقات
اولین ها
اولین ها

اولین کشتی ساز و پایه گذار نیروی دریایی در ایران

فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران از روی تاریخ مصور و مدون قدیم ایران که در دوره ساسانیان تهیه گردیده بود، داستانهای حماسی تاریخی خود را سرود که نیروی دریایی در این تاریخ نقش عمده را دارا می باشد.
به نقل از فردوسی، اولین کشتی ساز و پایه گذار نیروی دریایی در ایران "جمشید" از سلسله پیشدادیان بوده است:
گذر کرد از آن پس بکشتی بر آب
ز کشور بکشور برآمد شتاب
به نقل از شاهنامه، نیروی دریایی ایران در زمان پیشدادیان هزاران کشتی داشته است:
پس زورق آمد ز کشتی هزار
به آب اندرون راند بس شهریار

اولین اقدام برای تشکیل نیروی دریایی در تاریخ معاصر ایران

با کودتای سال 1299 و روی کار آمدن "رضا خان" که ایجاد یک حکومت قدرتمند مرکزی را در سر داشت و از آنجایی که قسمتی از سرکشیها در سواحل بحر خزر و خلیج فارس متشکل گردیده بود؛ رضا خان مصمم به تشکیل دادن مجدد نیروی دریایی گردید. از این رو در سال 1302 ناو مظفری (که در زمان مظفرالدین شاه از بلژیک خریداری شده بود) هسته نیروی دریایی ایران شد. و طی حکم شماره 188 عمومی قشون که به تاریخ حوت 1302 صادر گردید؛ نیروی دریایی رسماً تأسیس شد. در این حکم نمونه لباس و درجات و حقوق اعضای جهاز مظفری(نیروی دریایی) معین شد و نیز در این حکم، تأسیس نیروی دریایی اول اسفندماه 1302 ه.ش. معین گردید.

اولین عملیات دریایی

در سال 1302 در سرکوبی مخالفتهای ترکمنها و نهضتهای دشت گرگان عملیات نیروی زمینی و نیروی انتظامی از طریق دریا به وسیله کشتی سفید رود پشتیبانی گردید. توفیق این راه کار، دولت را بیشتر به اهمیت وجودی نیروی دریایی در دریای خزر و خلیج فارس واقف نمود.

اولین ناو مین جمع کن

دولت ایران با استفاده از تضاد منافع آلمانیها و ایتالیایی ها، با انگلیسیها و فرانسویها موفق گردید در سال 1304 یک ناو مین جمع کن آلمانی 140 تنی خریداری و شاهین نامگذاری نمایند، و دو افسر ایتالیایی به عنوان مستشار دریایی استخدام نموده و 9 نفر جهت طی دوره دانشکده دریایی در سال 1306 و 9 نفر دیگر در سال 1308 به ایتالیا اعزام و متعاقب آن ناوهایی به ایتالیا سفارش و افسران و درجه داران دیگری به ایتالیا اعزام نماید.

اولین ناوهای جنگی و اولین ناوگان نظامی

در سال 1311 ناوهای ببر، پلنگ، سیمرغ، کرکس، شاهرخ و شهباز (ساخت ایتالیا) تحت فرماندهی ناخدا "غلامعلی بایندر" (اولین فرمانده نیروی دریایی)، با کمک کارشناسان ایتالیایی از طریق کانال سوئز، دریای سرخ، اقیانوس هند و دریای عمان عازم خلیج فارس شدند و در 14 آبان 1311 در بوشهر لنگر انداختند و تسهیلات پشتیبانی ناوها در خرمشهر ایجاد گردید.

اولین حوض شناور

در سال 1313 یک حوض شناور 6000 تنی جهت تعمیرات زیرآبی خریداری شد و آموزشگاه مهناوی در ناو فرسوده "همای" ایجاد شد و پاسگاههای دریایی در بنادر و جزایر مختلف ایجاد شد و نیروی دریایی برای کسب سیادت دریایی دیرینه در خلیج فارس و دریای عمان مشغول عملیات شد.

اولین زیردریایی

در سوم آذرماه سال 1371 اولین زیردریایی خریداری شده از نوع "کیلوکلاس" روسی تحویل مقامات نظامی کشور در منطقه یکم دریایی بندرعباس شد و طی مراسمی رسماً به ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران پیوست. این زیردریایی که اولین زیردریایی ایران در تاریخ نیروی دریایی می باشد به یاد یکی از سرداران رشید صدر اسلام به نام طارق 901 نامگذاری شد.
منبع:www.farhangsara.com
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:56
آموزش و تحقيقات
«عملیات مروارید»
«عملیات مروارید»

یکی از بزرگترین حماسه هایی که نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس از خود به یادگار گذاشت، عملیات مروارید بود.
«عملیات مروارید»
نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی پس از گذشت دو ماه از شروع جنگ تحمیلی طی یک عملیات تهاجمی گسترده در تاریخ 7 آذر 59 ضربه های سنگینی به نیروهای عراقی وارد کرد تا جایی که صدام این خبر را «بدترین خبر در طول زندگى خود» خواند و تا پایان جنگ صادرات نفت عراق از طریق خلیج فارس قطع شد.
رژیم بعث عراق در آغاز جنگ تحمیلی به موازات پیشرفت درغرب و جنوب ایران برای تسلط بر خلیج فارس نیز برنامه ریزی کرده بود تا از طریق نیروی دریایی به سمت شرق ایران وارد و خیلی زود به منطقه حیاتی خارک و بوشهر دست پیدا کند، اما نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی در اولین عملیات تهاجمی خود در 7 آذر 59 توانست ضربه سنگینی به نیروی دریایی ارتش عراق وارد کند و خط بطلانی بر بسیاری از تصورات گذشته بکشد.
طى دوازده ساعت عملیات مروارید که از سپیده دم ۷ آذر سال ۱۳۵۹ شروع شد، کارکنان غیور ناوچه موشک انداز « پیکان» و نیروهاى تفنگدار و تکاور ضمن سرنگون کردن دو فروند بالگرد و یک فروند از هواپیماهاى میگ عراقى به پشتیبانی نیروى هوایى ارتش توانستند، بیش از ۹۰ درصد از یگانها و نیروهاى پشتیبانى کننده ناوگان درگیر دریایى عراق را منهدم نمایند و سرانجام پس از ساعت ها نبرد بی امان، هنگام ظهر در حالی که دلاورمردان آخرین گلوله های خود را به سوی دشمن نشانه می رفتند، ناوچه پیکان مورد اصابت چند موشک قرار گرفت و با پرسنل شجاع خود در شمال خلیج فارس، در دل آبهای گرم و نیلگون آن جای گرفت و صفحه زرین دیگری بر تاریخ نبردهای دریایی کشور افزوده شد.
دراین عملیات تصرف بزرگترین پایانه های صدور نفت منطقه، یعنی دو سکوی نفتی «البکر» و «الامیه» که شاهرگ حیاتی و اقتصادی عراق بود و نیز پاکسازی چند منطقه دریایى در شمال خلیج فارس، منجر به ناکارکردن و از بین رفتن ناوگان اصلى نیروى دریایى صدام و قطع صادرات نفت عراق از طریق خط لوله خلیج فارس شد.
در واقع عملیات دریایی «مروارید» سرآغاز تحولی عظیم در صنعت نیروی دریایی ایران شد؛ خروج کشتى ها از منطقه خیلج فارس با حراست و ضریب ایمنى بالا، تعمیر بیش از ۹۰% از تجهیزات مدرن و سامانه هاى پیچیده ناوها، ناوشکن ها و سایر شناورها به دست تواناى متخصصین، به خودکفایى صددرصد نیروی دریایی انجامید. طی سالهای جنگ تأسیس و بهره بردارى از مراکز آموزش عالى و تخصصى و همچنین کارخانه هاى عظیم قطعه سازى و شناورسازى آغاز شد، به طورى که در دوران سازندگى نیز این امر به اوج خود رسید و مراکز آموزش عالى و مجتمع هاى دانشگاهى این نیرو هم اکنون به عنوان مدرنترین و مجهزترین مراکز علمى - دریایى خاورمیانه شناخته شده است.
امام (ره) در پیامی به مناسبت پیروزی در عملیات دریایى مروراید فرمودند:«... رویارویى نیروى دریایى ارتش با دشمن و آن همه افتخارات رزم، رشادت، شهامت و شهادت نشانه اى از اقتدار و اعتبار این نیروى بزرگ و سرافراز است...»
آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود در مورد نتایج این عملیات می گوید : " ... از آن تاریخ دیگر عراق خلیج فارس را برای خودش بی خاصیت دید چراکه راهی برای دسترسی به دریا نداشت، بنابراین برای صدور نفت، ترابری خود را به « اردن» منتقل کرده و در« خلیج عقبه» با صرف هزینه های زیادی اسکله های اردن را تقویت نمود و از« دریای احمر» برای خود راه عبوری ساخت. آنها برای صدور نفت به « بندر جیهان» ترکیه متکی بودند و مقداری هم توسط تانکرهای نفت کش از طریق «اردن» صادر می کردند و در مواردی هم برای حضور در دریا از بنادر کشورهای جنوب خلیج فارس استفاده می بردند."
وی در بخش دیگری از تشریح این عملیات به کمک های کشورهای غربی اشاره کرده و تصریح می کند: "... به این ترتیب سیادت خلیج فارس از هفتم آذر 59 به همت نیروهای مسلح ایران به ویژه نیروی دریایی و حمایت نیروی هوایی ارتش تا آخر جنگ در اختیار ایران بود و با تصمیم و در خواست ایران این دریا برای عبور و مرور کشتی ها امن شد. هرچند عراق با کمک برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، آمریکا، فرانسه و... با وارد کردن انواع هواپیماهاى جنگى از قبیل میراژ، سوپر فولدن و سوپراستاندارد، شناورهاى غیرنظامى ایرانى و خارجى را مورد حمله موشکى و هوایى خود قرار مى داد که این امر نیز با توانمندی علمی و فنی نیروی دریایی خنثی مى شد، رژیم بعث عراق نتوانست در طول جنگ از باقیمانده نیروی دریایی خود که در «بندرام القصر» محبوس مانده بود، بهره ای ببرد و نیز نتوانست کشتی ها و سلاحهای فراوان جنگی که از ایتالیا خریده بودند را به منطقه بیاورند."
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:55
آموزش و تحقيقات

 

 ایرانیان و قیام مختار
ایرانیان و قیام مختار

 

نویسنده:محمدحسین ریاحی*




 

چکیده
 

بی شک یکی از مهم ترین ویژگی ها و یا به تعبیری درس هایی که قیام شکوهمند کربلا به جوامع اسلامی به ویژه علویان، شیعیان و هواداران اهل بیت داد، درس های مقاومت بود و از جمله تحرکات و تحولاتی که بیانگر ظلم ستیزی و پایبندی شیعه و هواداران اهل بیت بود، حضور در قیام مختار است.
نهضت مختار که می توان آن را در زمره ی اولین عکس العمل ها و یا بازتاب های مردمی پس از فاجعه ی خونبار کربلا دانست، ویژگی های قابل توجهی داشت که مهم ترین آنها فریاد بازگشت به اسلام نبوی، مقاومت در برابر ظلم و ستم و انحرافات آشکار بنی امیه، بیان مظلومیت خاندان پیامبر و سیدالشهدا بود.
در این مقاله سعی شده است قیام مختار به عنوان یک حرکت سیاسی، اعتقادی تبیین گردد و نیز نقش و موقعیت ایرانیان به عنوان هواداران و مدافعان اهل
بیت، در خونخواهی از امام حسین مورد بررسی مختصر قرار گیرد. امید است مورد قبول واقع گردد.
نهضت امام حسین برخاسته از متن اسلام نبوی و علوی و بر ضد ستمگران اموی به سرکردگی یزید بن معاویه بود. نهضت او نهضت آزادگی و احیای اسلام و پیکار با رژیم منحوس یزیدی بود. این نهضت توانست مسلمانان مظلوم، از جمله مردم محروم ایران را به سوی خاندان رسالت سوق دهد. خون پاک و جوشان شهدای کربلا قیام هایی به وجود آورد که ایرانیان در اکثر این قیام ها از جمله قیام مختار شرکت فعال داشته اند؛ چه اینکه پیام خونبار امام حسین گسترش تشیع را توان و سرعت بخشید و احساسات پاک انسان های آزاداندیش را - که در ایران از این گونه افراد بسیار بودند- به جوش آورد و جوانمردان با انصاف را بر ضد بنی امیه که دشمنان قسم خورده شیعه بودند، برانگیخت و خط سرخ تشیع را در پیشانی پدیده های عصر ترسیم نمود.
علامه سیدمحسن امین العاملی در اثر نفیس خود می نویسد:« هنگامی که حسین کشته شد، اکثریت مسلمانان این حادثه را فاجعه بسیار بزرگ شمردند؛ حتی بعضی از اموی ها تکان خوردند و برتری خاندان پیامبر را دریافتند و از ظلمی که بر آنها شده بود، متأثر گردیدند و حتی احساس کردند در حمایت از آل محمد تقصیر و کوتاهی نموده اند. این حادثه باعث شد بسیاری از بنی امیه از دستگاه اموی جدا شوند (1) و به بنی هاشم و علویان
گرایش بیابند. شیعیان خاندان نبوت زیاد شدند؛ به علاوه جریان تلخ حره- که یزید در سال 63 هجری در مدینه به وجود آورد- و جریانات توابین و حادثه « نهر خازر» و مانند آن موجب رویگردانی بسیاری از مردم از بنی امیه شد... و بر جمعیت شیعه در میان تابعان و طبقات بعد از تابعان می افزود... این افزایش و گرایش[ به تشیع] همچنان تا آخر حکومت بنی امیه در شهرهایی مانند حجاز، یمن، عراق، کوفه، بصره، مصر، خراسان و سایر شهرهای ایران مخصوصاً در قم ادامه داشت و اکثر شیعیان در کوفه و خراسان بودند...»(2).
مختار فرزند ابوعبید ثقفی از سرداران عرب است. پدر او در جنگ قدسیه از سران لشکر اسلام بود که به شهادت رسید. مختار همواره دشمنی خود را با امویان اظهار می داشت و در ماجرای کربلا در زندان دشمنان به سر می برد.(3)
دشمنان و شایعه سازان و مزدوران بنی امیه برای خنثی سازی علل قیام مختار اتهامات بسیاری به وی وارد کردند. برخی گفتند: او ادعای پیامبری دارد. زمانی او را پیرو مذهب « کیسانی» خواندند و گاهی نیز شایع کردند که امامان اهل بیت به قیام او راضی نبودند، بلکه او را از قیام نهی کرده اند؛(4) ولی آنچه از بسیاری منابع، از جمله مآخذ شیعی به دست می آید، آن است
که مختار امیری شجاع و مسلمانی شیعی اعتقاد بود و به خونخواهی شهدای کربلا برخاست و در این راه ثابت و استوار ماند تا به شهادت رسید.
او در روز چهاردهم ربیع الاول سال 66 هجری قیام خود را در کوفه آغاز کرد. عبدالله بن مطیع را که از طرف عبدالله بن زبیر فرماندار کوفه بود، برانداخت و کوفه و سپس اطراف آن را به تصرف خود درآورد. حکومت او یک سال و نیم طول کشید و سرانجام در 14 رمضان سال 67 هجری در جبهه ی جنگ با سپاه مصعب بن زبیر به شهادت رسید و قبرش در کنار حضرت مسلم بن عقیل در کوفه قرار دارد.
آنچه در اینجا موردنظر است، شرکت فعال ایرانیان در قیام مختار و شهادت بسیاری از آنهاست.
کوفه نزدیک مدائن و شهرهای ایران قدیم بود؛ سپس پایتخت یا مرکز حکومت امام علی شد؛ از این رو ایرانیان بسیاری در آن ساکن بودند و رفت و آمد می کردند که به عنوان « مالی و حمراء» خوانده می شدند.(5)
در ماجرای کربلا، اشراف کوفه - که از اعراب بودند- جزء سپاه دشمن به شمار می آمدند.(6)حمایت ننمودند؛ چرا که رابطه ی معنوی خاصی با امام علی و آل علی داشتند و طبعاً در ماجرای کربلا به کنار گذاشته شده بودند و در یک موقعیتی بودند که نتوانستند امام حسین را یاری نمایند؛ ولی هرگز متهم به قتل حضرت سیدالشهداء نبودند؛ لکن زمینه و آمادگی آن را
داشتند که در فرصتی که به دست می آید و با توجه به آنکه از یاری امام حسین محروم شده اند، بتوانند بر ضد دشمنان او بجنگند و خونخواران یزیدی را که فاجعه ی غمبار کربلا را به وجود آوردند، در هم بکوبند.(7)
قیام مختار، این فرصت را به آنها داد. مختار نیز دریافته بود که ایرانیان یاران دلاور و نیکی برای قیام او خواهند بود؛ بر همین اساس به آنها گفت:« شما از من هستید و من از شما هستم». و این آیه شریفه را خواند:« انا من المجرمین منتقمون»: ما از مجرمان انتقام می گیریم(8)( سجده: 32). وقتی اشراف کوفه با عبدالرحمن بن مخنف برای پیکار با مختار مشورت کردند، عبدالرحمن به آنها گفت:« این را بدانید که موالی و ایرانیان مسلمان در کنار مختار هستند. آنها شجاعت عربی و حمیت عجمی دارند».(9)
مختار ایرانیان را به قیام دعوت کرد. آنها برای وصول به سه هدف به قیام او پیوستند:
1. نابودی حکومت های ستمگر و نژادپرست اموی و زبیری؛
2. مطالبه خون امام حسین و حمایت از خاندان علوی؛
3. برقراری حکومت عدل علوی.
تعداد ایرانیان در سپاه مختار بسیار بود؛ حتی بعضی تعداد آنها را چهل هزار نوشته اند که اکثریت آنان را ایرانیان تشکیل می دادند.(10)
مورخ معروف، ابوحنیفه دینوری می نویسد:« مختار به سراغ قبیله همدان ( تیره ای از یمن) فرستاد و ایرانیان را هم پیش خود جمع کرد و به آنان
گفت: می بینید که این قوم( دشمنان) چه می کنند؟ گفتند: آری. گفت: این کار را فقط برای اینکه شما را برایشان مقدم داشته ام، انجام می دهند. شما آزاده و بزرگوار باشید و آنان را تشویق کرد و همه را بیرون کوفه برد و شمرد، چهل هزار مرد بودند.»(11)
مؤلف اخبارالطوال در جای دیگر می نویسد:« در سپاه مختار که به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر با سپاه ابن زیاد می جنگیدند، یک کلمه سخن عربی شنیده نمی شد و همه فارسی سخن می گفتند».(12)
وی در موارد دیگر آورده است:« اموال فراوانی به عنوان کمک به قیام مختار از عراق، جبل، اصفهان، ری، آذربایجان و جزیره برای مختار می رسید و هیجده ماه بر این منوال بود. مختار ایرانیان را به خود نزدیک ساخت و برای ایشان و فرزندان شان مستمری( حقوق ماهیانه) تعیین کرد».(13) تا اینکه می نویسد:« جل جند مختار حین الحرب مع شام ابناء الفرس»: اکثر لشکر مختار را در جبهه ی جنگ با شامیان ایرانیان تشکیل می دادند.(14)
وقتی مصعب بن زبیر در مورد چگونگی یاران مختار از محمد بن اشعث پرسید، او در پاسخ گفت:« سوگند به خدا آنها از ترک و دیلم( مردم شمال ایران) هستند».(15)
در خبر دیگری نقل شده است که جمعیت ایرانیان در سپاه مختار تا آن
اندازه بود که در میان سپاه صحبت به زبان فارسی شنیده می شد.(16) پس از آنکه قیام مختار سرکوب گردید، مصعب بن زبیر که از طبقه اشراف بود و از طرف برادر خود عبدالله مأموریت سرکوبی این حرکت را یافته بود، گفت:« همه موالی باید از بین بروند.»(17) علاوه بر اینکه این نصوص تاریخی حاوی حمایت موالی( ایرانیان) از یک حرکت شیعی است، نشانه کثرت آنها در عراق است و بی شک حمایت و پایداری آنان قیام مختار را سرپا نگه داشته بود.
دلیل دیگر نفوذ مختار در بین ایرانیان، شیعی بودن جهت حرکت وی بوده است. مهم ترین وعده سیاسی وی که بدان عمل کرد، انتقام از کشندگان امام حسین بود. او به این وعده عمل کرد و شمار زیادی را به قتل رساند. بنا به نوشته ابن اعثم و به نقل از محمد بن اشعث، او تا موقع فرار ابن اشعث به بصره، نزدیک به سه هزار نفر از متهمین به قتل امام حسین بن علی را از دم تیغ گذرانده بود.(18)
در حقیقت این مسئله طبیعی بود که پس از سرکوبی قیام مختار، ایرانیان به شدت صدمه ببینند؛ با این حال روشن بود که جامعه عراق نمی توانست بدون آنان زندگی کند. آنان نه تنها در انجام امور سخت جامعه افراد فعالی بودند، بلکه در کارهای علمی نیز از اعراب جلو افتادند؛ به طوری که در اواخر قرن اول، عموم علمای معروف شهرهای مهم اسلامی از موالی ( ایرانیان) بودند.(19)
هرچند قیام مختار شکست خورد، اما تأثیرات قابل توجهی از خود
برجای گذارد. ایرانیان نشان دادند مدافع اسلام حقیقی و طرفداران نهضت حسینی بوده اند؛ به طوری که با همراهی و همدلی آنان بسیاری از متهمان به قتل حضرت سیدالشهداء و در رأس آنان عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد و شمر کشته شدند.
در این قیام خونبار، ایرانیان شهدای بسیاری دادند و بسیاری به اسارت درآمدند و با اینکه مصعب بن عمیر به آنها امان داده بود، همه را قتل عام کرد تا آنجا که دینوری می نویسد:« شش هزار تن از یاران مختار که دو هزار نفر آنها از عرب و چهار هزار نفرشان ایرانی بودند، اسیر شدند. مصعب گردن تمام آنها را زد».(20)
به این ترتیب می بینیم تنها در این حادثه چهار هزار ایرانی مظلومانه به شهادت رسیده اند.
طبری نیز در این مورد آورده است:« هشت هزار نفر از یاران مختار را اسیر کردند که از این افراد تنها هفتصد نفر عرب بودند. بقیه همه غیرعرب و ایرانی بودند. مصعب فرمان اعدام آنها را صادر کرد و این فرمان اجرا شد. او خواست عرب ها را نکشد، ولی در برابر اعتراض اطرافیان آنها را کشت».(21)
عجیب است که حضور فعال ایرانیان در سپاه مختار باعث شکل گیری فتنه ها و تحریکاتی از سوی برخی اعراب و در نتیجه جدایی آنان و مشکلاتی در سپاه مختار شد که همین نیز از جمله مسائل مهمی بود که باعث شکست مختار گردیده است. در این مورد آمده است:« موالی( غیرعرب و ایرانیان) همان یاران مختار در قیامش بودند که شعار انتقام گیرندگان و مطالبان خون
حسین را سرمی دادند و ظاهراً همین موضوع( حضور موالی در سپاه مختار) موجب کناره گیری عرب از مختار گردید».(22)
پس از قیام مختار که حرکتی در دفاع از نهضت و حماسه بزرگ و تاریخ ساز کربلا بود و ایرانیان در این مسئله نقش بارز و مؤثری داشتند، همچنین در مذمت بنی امیه و فاجعه خونبار « طف» و ظلم بنی امیه عکس العمل ایرانیان در وقایعی دیگر هم انعکاس یافت؛ از جمله اینکه موالی افزون بر حمایت از بنی هاشم در جریان های دیگری نیز که کم و بیش جنبه ی ضد اموی داشت، شرکت می کردند؛ مثلاً در قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث که بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی( استاندار خونخوار عبدالملک بن مروان) بود، شرکت نمودند؛(23) مخصوصاً وقتی که دانستند او با حسن مثنی( فرزند امام حسن مجتبی) بیعت کرده است، علاقه بیشتری به شرکت در قیام او نشان دادند.(24)
البته بی شک باید بسیاری از قیام های صورت گرفته علیه امویان را ناشی از نهضت پربار امام حسین دانست و نقش مردم ایران و گروه های مختلف در مناطقی از این سرزمین بزرگ، مانند خراسان، اصفهان، گیلان و مازندران، فارس و سایر بلاد ایران زمین را در این حرکت ها به خوبی دریافت که یکی از بزرگ ترین آنها همچنان که آمد، قیام مختار و نقش ایرانیان بوده است.

نتیجه
 

نهضت حسینی که برخاسته از بعثت شکوهمند نبوی و سیره علوی بود، در طول تاریخ همواره به عنوان الگویی پاک و راستین آویزه وجود انقلابیون تاریخ اسلام و ملت های مسلمان از جمله ایرانیان شد.
این حرکت الهی اسوه ای بود که با توجه به ویژگی های حرکت سیدالشهداء در حماسه ی خونبار کربلا، پس از نهضت آن حضرت عکس العمل هایی را علیه منحرفین و به ویژه بنی امیه ایجاد نمود.
بنابر اعتقاد بسیاری از مورخین و وقایع نگاران از جمله تاریخ نویسان شیعی، نهضت مختار با همراهی عده ی قابل توجهی از ایرانیان بر آن بود که با خونخواهی شهدای کربلا، حکومتی متناسب با مرام اهل بیت را جایگزین بنی امیه و زبیریان نماید.
حضور فعال ایرانیان به عنوان آزاداندیشان معتقد به اسلام راستین نبوی و محبان خاندان پیامبر نشانگر اعتقادات بسیاری از ایرانیان به تشیع از همان صدر اسلام است که عکس العمل علیه این همراهی ایرانیان، طرد مختار از ناحیه اشراف عرب بوده است.
به جز قیام مختار در برخی نهضت ها و یا قیام هایی که بازتاب حماسه ی حسینی و با عنوان خونخواهی سیدالشهداء بوده است و در نیمه ی دوم قرن اول و یا نیمه ی اول قرن دوم هجری به وقوع پیوسته است، رد پای ایرانیان و شرکت فعال آنان محسوس است که از آن جمله می توان به قیام عبدالرحمن بن محمد اشعث و قیام های زید بن علی بن الحسین و یحیی بن زید اشاره نمود.

پی‌نوشت‌ها:
 

*مدرس تاریخ اسلام و تمدن اسلامی دانشگاه های اصفهان و مراکز تربیت معلم.
1. حتی این مسئله، یعنی اعتراف برخی از نوادگان و فرزندان امویان به گونه ای بود که ابوالفرج اصفهانی( متوفی 356 هـ ق) که بنا به نوشته اکثر مورخین از نژاد و نسب امویان بود، کتاب « مقاتل الطالبین» را در باب و موضوع کشته شدگان و مظلومیت خاندان ابوطالب و فرزندان رسول خدا نوشت. برای اطلاع بیشتر ر.ک به: مقاله نگارنده( محمد حسین ریاحی) تحت عنوان :« سیری کوتاه در احوال و آثار ابوالفرج اصفهانی»، در روزنامه اطلاعات به تاریخ 17 آبان ماه 1372.
2. اعیان الشیعه؛ ج 1، ص 25.
3. ایرانیان مسلمان در صدر اسلام؛ ص 214.
4. ر.ک به: ماهیت قیام مختار؛ فصل سوم، تحت عنوان تهمت های ناروا؛ ص 109-157.
5.جهت اطلاع بیشتر در باب موالی و یا حمراء رک به: تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص 339-410، تحت عنوان « موالی و نهضت ها».
6. با توجه به نوشته های منابع یا کتبی مانند اخبار الطوال، کامل ابن اثیر و تاریخ طبری این طور استنباط می شود که مردم کوفه به دو دسته عمده تقسیم می شدند: 1. اشراف 2. موالی.
7. رک به: ماهیت قیام مختار و نیز نقش ایران مسلمان در صدر اسلام.
8. رک به: تاریخ کامل ابن اثیر؛ ج 4، ص 227.
9. همان، ص 231.
10. ایرانیان مسلمان صدر اسلام؛ ص 216.
11.ترجمه اخبارالطوال؛ ص 344.
12. همان، ص 294.
13. همان؛ ص 343-344.
14. همان؛ ص 293.
15. همان.
16. تاریخ الطبری؛ ج 4، ص 562 و 567.
17. رک به: تاریخ الطبری؛ ج 4، ص 577 و نیز انساب الاشراف؛ ج 5، ص 263.
18. الفتوح؛ ج 6؛ ص 290 و 291.
19. تاریخ تشیع در ایران؛ ص 126.
20.ترجمه اخبار الطوال؛ ص 353.
21. تاریخ الطبری؛ ج 3، ص 496.
22.ایرانیان مسلمان صدر اسلام؛ ص 217.
23. همان؛ ص 218.
24. تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص 360.
 

منابع
1. ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دار صادر، 1385ق.
2. بلاذری؛ انساب الاشراف؛ تحقیق محمدباقر مهدوی؛ بیروت: 1399ق.
3. جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران: از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ قم: انصاریان، 1385ش.
4. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ اخبارالطوال؛ ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی؛ تهران: نی، 1364ش.
5. رضوی اردکانی، سیدابوفاضل؛ ماهیت قیام مختار( ابن ابی عبید ثقفی)؛ قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی حوزه علمیه قم، [ بی تا].
6. ریاحی، محمدحسین؛« سیری کوتاه در احوال و آثار ابوالفرج اصفهانی»؛ اطلاعات، 1372/8/17.
7. زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ تهران: امیرکبیر، 1362ش.
8. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره: [ بی نا]، [ بی تا].
9. العاملی، سید محسن امین؛ اعیان الشیعه؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، [ بی تا].
10. کوفی، ابی محمد احمد بن اعثم؛ الفتوح؛ تحقیق علی شیدی؛ بیروت:دارالاضواء، 1421.
11. محمدی اشتهاردی، محمد؛ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1371ش.
نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.

ادامه دارد...

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:55
آموزش و تحقيقات

 

حدود 230 سال پیش، آیت‌الله بحرالعلوم در جست‌وجو برای یافتن بقایای مسجد كوفه، قبری را نزدیكی دارالاماره یافت كه سنگ آن منقوش به نام «مختار ثقفی» منتقم خون شهیدان مظلوم كربلا بود.
در چهاردهم رمضان المبارك سال 67 هجری «مختار بن أبی عبیدة الثقفی» به شهادت رسید. در ذیل گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد، سرپرست گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) ـ منتشر شده توسط مؤسسه علمی‌فرهنگی دارالحدیث ـ كه آذرماه سال گذشته انجام شد، از نظرتان می‌‌گذرد.
در این گفت‌وگو، شخصیت، مكتب، قیام و چگونگی شهادت «مختار ثقفی» بیان می‌شود كه مشروح آن در پی می‌آید:

* در آن زمان شیعه به‎معنای امروزی مطرح نبود تا بتوان در مورد شیعه بودن یا نبودن مختار صحبت كرد
 

درباره اینكه آیا مختار شیعه بوده یا نه، باید گفت كه در آن زمان شیعه‌ای كه ما امروز آن را مطرح می‌كنیم، خیلی ملموس نبود. در حقیقت بعد از امام صادق(ع) و ائمه متأخر، تفكر شیعه بسط یافته است. ما حتی شیعه 6 امامی و 7 امامی داریم و تا زمان امام رضا(ع)، شیعه انشقاقاتی پیدا می‌كند. به همین دلیل شیعه در آن زمان، افرادی بودند كه طرفدار اهل بیت(ع) و حكومت آنان بودند و این خیلی روشن نیست كه بگوییم كه آنها شیعه دوازده‌ امامی بودند. نه درباره مختار و نه درباره خیلی‌های دیگر.
حتی در مورد آنها كه در كربلا حضور داشتند، نمی‌توانیم بگوییم ـ مانند آنچه كه ما از شیعه می‌فهمیم ـ شیعه بودند یا نه.
مختار در آن زمان بیشتر به مثابه اینكه محب اهل ‌بیت(ع) و طرفدار آنان بود، شیعه محسوب می‌شود. او از محبین اهل بیت(ع) و از طرفداران خط اهل بیت(ع) بود و در آن شكی نیست و به خاطر این طرفداری به زندان رفت؛ اما امام سجاد(ع) از اینكه قتله امام حسین(ع) به دست مختار كشته شدند، دلش شاد و خوشحال شد و این به طور قطع است.
تقریباً تنها جایی كه اهل‌ بیت(ع) بعد از واقعه عاشورا یك حالت جشن كوچك، همراه با پخش میوه برگزار كردند، زمانی بود كه مختار، سر عبیدالله‌بن ‌زیاد ـ شاید هم همراه با سر عمر سعد ـ را برای امام سجاد(ع)، فرستاد، امام(ع) خیلی خوشحال شد و نقل است كه مختار را دعا كرد و فرمود؛ «جزى الله المختار خیرا» و در مدینه بین شیعیان و یا مردم اطراف خود میوه پخش كردند و جشن‌مانندی را برگزار كردند و گفتند كه من از خدا می‌خواستم تا چنین روزی اتفاق بیفتد.

* به‎دلیل خفقان حاكم، امكان تأیید رسمی قیام مختار از سوی امام سجاد(ع) وجود نداشت
 

شكی نیست كه اصل عمل مختار در راستای سركوب قتله امام حسین(ع) مورد تأیید بوده است؛ اما اینكه بگوییم كه امام سجاد(ع) ‌تا چه حد این قیام را تأیید كرد، باید گفت كه اگر ما حتی در ظاهر تأییدیه‌ای هم نداشتیم، نمی‌توانستیم بگوییم كه ائمه یا امام سجاد(ع) مخالف كار مختار بودند؛ مگر اینكه ادله مخالف پیدا شود. ولی صرف عدم تأیید دلیل مخالفت نیست؛ زیرا به خاطر اینكه ائمه(ع) در محدودیت بسیار زیاد بودند.
آن زمان در جامعه اسلامی چند جناح پدیدار شده بود. یكی؛ «عبدالله‌بن ‌زبیر» كه حجاز در دست او بود. دیگری؛ شام بود كه باقی‎مانده بنی‌امیه آنجا بودند و بعد از مختار ظهور كرد. در حقیقت مختار، كوفه را از دست فرماندار ابن‌زبیر درآورد. بنابراین اصطكاك شدیدی بین مختار و ابن‌زبیر وجود داشت و امام سجاد(ع) در مدینه، تحت حاكمیت شدید ابن‎زبیر حضور داشت.
تأیید علنی و رسمی امام سجاد(ع) از مختار به معنی مقابله با ابن‌زبیر بود كه چند خصوصیت بارز داشت: یكی اینكه به شدت مخالف اهل بیت(ع) بود. وقتی كه او حاكم بود و نماز جمعه را می‌خواند، به هیچ عنوان اسم پیامبر(ص) را نمی‌آورد. وقتی علت را جویا شدند، گفت كه اهل بیت(ع) پیامبر(ص) خوشحال می‌شوند و یا اینكه از آن استفاده می‌كنند و من اسم پیامبر(ص) را به زبان نمی‌آورم و حتی طبق حدیثی كه از امام علی(ع) بیان شده، عبدالله‌بن‌زبیر باعث شد تا زبیر با آن همه سابقه در اسلام منحرف شود. ویژگی دیگر ابن‌زبیر خشونت بود. ماجرایی معروف است كه محمدبن‌ حنفیه و ابن‌عباس و گروهی از بنی‌هاشم را كنار زمزم جمع كرد و گفت كه یا باید با من بیعت كنید یا شما را با آتش می‌سوزانم! هیزم هم برای این كار جمع‌‌آوری كرده بود كه مختار نیرو فرستاد و آنها را آزاد كرد.

* نمی‌توان در مورد موجه بودن یا نبودن قیام مختار اظهارنظر قطعی كرد
 

بنابراین از یك سو امام سجاد(ع) به شدت تحت فشار و در مدینه محدود بود و اگر هم می‌خواست، برای ایشان امكان تأیید رسمی ـ با توجه به اینكه اهل بیت(ع) در كربلا ضربه سهمگینی متحمل شده بودند ـ مشكل بود و گرفتار امور خطرناك شدن، چندان صلاح نبود. علاوه بر اینكه قیام مختار در «كوفه» یعنی در نقطه‌ای صورت گرفت كه مردم آن مطمئن نبودند. همان‎طور كه سرانجام در قضیه كربلا كوتاه آمدند و امام را تنها گذاشتند.
مختار قیامش در كوفه بود. نسبت به شام و حجاز مناطق كمتری در اختیار داشت و قیام وی نیز تا آخر تثبیت نشد و سرانجام كشته شد. پس قیام خیلی تثبیت شده‌ای نبود كه امام سجاد(ع) ـ ولو اینكه بخواهد ـ برای آن هزینه‌ كند و این هزینه به صلاح هم باشد، پس حتی اگر ما تأییدی نداشتیم، در حقیقت نمی‌توانیم بگوییم مورد تأیید نیست؛ اما اینكه بگوییم درصد این تأیید چقدر است، خیلی نمی‌توان در تاریخ اظهارنظر قطعی كرد.

* دو دسته روایات مؤید و مخالف مختار وجود دارد
 

چون هم روایات مؤید مختار و هم روایاتی در مقابلش است. هرچند روایات مؤید بیشتر است و تلقی علمای شیعه این بوده كه مختار را شخصیت مثبتی بدانند؛ به خاطر اینكه كار بسیار بزرگی كرده بود، مثل آیت‌الله خویی كه وقتی در كتاب رجال، در باره مختار بحث می‌كند، روایاتی را كه مختار را تأیید می‌كنند ترجیح می‌دهد كه اتفاقاً در یكی از روایات آمده كه امام سجاد(ع) این وظیفه را به محمد‌بن ‌حنفیه سپردند و به او فرمود كه وی در رابطه با مختار عمل كند.
همچنین آیت‌الله خویی این موضوع را كه مختار مؤسس فرقه «كیسانیه» است رد می‌كند؛ اما به هر حال ما حتی در انقلاب اسلامی خودمان نیز كه به رهبری فقیه عادل شكل گرفت، هم در اول انقلاب و هم اكنون، نمی‌توانیم بگوییم كه هیچ تخلفی نكرده‌ایم و هیچ تخلفی صورت نگرفته و قاعدتاً در قیام مختار هم تخلفاتی صورت گرفته است؛ اما نباید فراموش كنیم كه این مباحث مطروحه در خصوص نحوه انتقام مختار را نمی‌توان باور كرد.

* مختار به‎كمك ایرانی‌ها علیه اشراف كوفه قیام كرد
 

نمی‌توان روایات نحوه انتقام مختار را پذیرفت، چون معمولاً در مورد این ماجراها به قول ما ایرانی‌ها «یك كلاغ، چهل كلاغ» می‌شود. یك جریان حاد صورت گرفت و مختار علیه اشراف قیام كرد و با همراهی ایرانیان به اشراف كوفه و اشراف عرب ضربه‌های سختی وارد كرد و این زمینه بسیاری از حرف و حدیث‌ها را ایجاد می‌كند؛ ولو اینكه بخشی از آن می‌تواند واقعی باشد؛ ولی ماحصل این است كه مختار، برخی از اعمالش از جمله به جزا رساندن قتله امام حسین(ع) خیلی خوب بوده و این مقدار و اصلش مورد تأیید اهل بیت(ع) و بنی‌هاشم بوده و دل آنها را شاد كرده بود به طوری كه بعد از چند سال ناراحتی، اهل بیت(ع) برای اولین بار شاد شدند.
اما اینكه مختار هم كارهایش و فعالیت‌هایش مخلصانه بوده، چند درصدش از روی قدرت‌طلبی بود و چقدر نقص در كارش بوده به نظرم هیچ مورخی نمی‌تواند دراین‎باره اظهارنظر قطعی داشته باشد.

* «ابراهیم» فرزند مالك ‌اشتر نقطه اتكای لشگر مختار بود
 

مختار دو بار در قصرش در كوفه محاصره شد. یك بار زمانی كه تازه روی كار آمده بود و مصلحت نمی‌دید كه با اشراف كوفه و قتله امام حسین(ع) در بیفتد. پیش از او توابین به سمت شام حركت كردند و در نبرد با سپاه شام به فرماندهی عبدالله‌بن ‌زیاد شكست خورده و عمده آنها كشته شدند. مختار هم ابتدا مصلحت ندید كه در كوفه با قتله كه خیلی از آنها از اشراف و سرشناسان بودند، برخورد كند. بنابراین سپاهی را به فرماندهی ابراهیم‌بن ‌مالك - كه فرزند مالك‌ اشتر نخعی، بسیار شجاع و نقطه قوت مختار بود ـ مجهز كرد و به سمت شام فرستاد. اشراف كوفه كه می‌دانستند مختار بالاخره با آنها درگیر خواهد شد، از فرصت خالی شدن كوفه از سپاه مختار، استفاده و دارالاماره كوفه را محاصره كردند تا مختار را دستگیر كنند و به قتل برسانند.
مختار در همان زمان به ابراهیم‌بن‌ مالك پیغام می‌دهد و محاصره‌كنندگان را معطل می‌كند و قبل از اینكه آنها بتوانند به مختار دسترسی پیدا كنند، ابراهیم‌بن ‌مالك بازمی‌گردد. بعد از آنكه مشخص می‌شود كه قتله به فكر توطئه هستند و اگر مختار سراغشان نرود، آنها به سراغ مختار خواهند رفت؛ كشتن قتله آغاز می‌شود.

* «عبیدالله‌بن ‌زیاد» دقیقاً در ششمین سالروز واقعه عاشورا كشته شد
 

بعد از سركوبی قتله، دوباره سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم‌بن ‌مالك در حوالی شام در منطقه نهر خازر، با سپاه شام به فرماندهی عبیدالله‌بن ‌زیاد درگیر و پیروز می‌شود و جالب است كه عبیدالله‌بن ‌زیاد در سال 67 هجری و روز عاشورا كشته می‌شود. یعنی درست 6 سال بعد از شهادت امام حسین(ع) در همان روز به دست خود ابراهیم‌بن ‌مالك كشته می‌شود كه بعد سرش را برای مختار می‌فرستد و مختار هم آن را برای امام سجاد(ع) ارسال می‌‌كند كه ایشان و بنی‌هاشم خوشحال می‌شوند.
بسیاری از سران سپاه شام كه در جنایات عاشورا در غارت و مسایل دیگر نقش داشتند، همه در این جنگ كشته می‌شوند. بعد كه این اتفاق می‌افتد، ابراهیم در همان مناطق می‌ماند و به كوفه بازنمی‌گردد.

* مختار به‎همراه 5 هزار نفر از یارانش در دارالاماره كوفه كشته می‌شود
 

ظاهراً بین مختار و ابراهیم اختلافی وجود داشت كه ابراهیم حاضر به بازگشت به كوفه نمی‌شود و در همان مناطقی كه تسخیر كرده بود ـ موصل و اطراف آن ـ باقی ماند. اشراف بار دیگر به فكر می‌روند كه به نحوی شر مختار را از سر خود رفع كنند و از مصعب كه برادر عبدالله‌بن ‌زبیر و حاكم بصره بود، درخواست می‌كنند كه با مختار بجنگد و این بار مصعب با مختار می‌جنگد و مختار را شكست می‌دهد.
مختار به دارالاماره پناهنده و برای بار دوم در دارالاماره محاصره می‌شود. حدود 5 هزار نفر از سپاهیانش، خودشان را تسلیم می‌كنند كه همه توسط مصعب گردن زده می‌شوند و خود مختار نیز در نبرد كشته می‌شود.
همان‎طور كه گفته شد؛ آن زمان 3 جناح بود (زبیریان، امویان و كوفیان مخالف مختار) كه یك جناح به وسیله ابن‌زبیر از بین رفت و پس از چندی سپاه عبدالملك به فرماندهی حجاج می‌آید و بساط ابن‌زبیر را برمی‌چیند و ابن‌زبیر در مكه كشته می‌شود و دوباره شام به كل سرزمین‌های اسلامی حاكم می‌شود.
منبع:خبرگزاری فارس
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:55
آموزش و تحقيقات
فلسفه قیام مختار
فلسفه قیام مختار






مختار کیست؟

مختار بن ابى عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسى بن هنبة بن بکر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گسترده‌اى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(2) کنیه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش کـیـسـان بود که فـرقـه کـیـسـانیه منسوب به او است. کیسان به معناى زیرک و تیزهوش است.(4)
طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین مى‌گوید: "لقب کیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)
پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـى است که در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد.(6) وى یکى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ کـسـرى(ایـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجراى رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)
مـادر مـخـتـار دومـه است که از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و راى و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(9)
وى ادب و فضائل اخلاقى را از مکتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود براى شرکت در جنگ با لشکر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیارى از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. مختار در کنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى کوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاکـن شد.(11)
علامه مجلسى(ره) مى‌فرماید:
مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان مى‌کرد و حتى مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را براى مردم منتشر مى‌ساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس براى امامت و حکومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبى کـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)
خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.

یارى رسانی به مسلم بن عقیل

بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـرى، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامى داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانى کرد.(13)
مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."
بلاذرى مى‌نویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـى بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه براى جمع آورى افراد و گرفتن بیعت براى مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونى اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.
ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و اعدام مى‌شوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیرى مسلم و هانى، مختار در کوفه نبود و او براى جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگوار دستگیرى مسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـى یـک گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)
ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانى، به شدت در جست و جوى مختار بـود و براى دستگیرى او جایزه‌اى معیّن کرد.(16)

دستگیرى مختار توسط ابن زیاد

یکى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر مى‌باشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى که به یارى پسر عقیل شتافتى؟ "مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)
ابن زیاد که عصبانى بود، عصاى خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طورى که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است. ابن زیاد کمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)

آزادى مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو کند.
عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، که دامادش بود، تقاضاى بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند. مختار، که در یک قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را مى‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مکه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، که خود را حاکم و خلیفه مى‌پنداشت، رفت.
ابن غرق مى‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم که یک چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاکید کرد(خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)

بازگشت مختار به کوفه

همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار کارکشته‌اى به نام عبدالله بن مطیع، را که سابقه دوستى با مختار داشت، به استاندارى کوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه کـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى که با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مکه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترک کرد؛ و به کوفه رفت.(20)
بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد کوفه شد و پیش از ورود به شهر، کنار رودخانه حیره رفت و غسل کرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر کرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل کرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـکـون - مـرکـز تجمع مردم در محله کنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى کردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد.(21)
مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و کسانى که در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - که آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت کرد.(22)
مردم کوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت کردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى کربلا بود.(23) خبر ورود مختار به کوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)
مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.
مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

فلسفه قیام مختار

هـدف مـهـم و اصـلى مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و شهداى کربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. براى اثبات این مطلب و درک فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان مى‌شود:
1- مختار در ملاقات با سران شیعه در کوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان مى‌کرد:
همانا (محمد حنفیّه) فرزند على، وصى و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوى شما فرستاده و به من دستـور داده است تا کـسـانى که ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـى اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام کنم. پس شما نخستین گروهى باشید که به نداى من پاسخ مثبت مى‌دهید.(26)
2- در مـوضـعـى دیـگـر چـنـیـن گـفـت: "مـن بـراى اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده کـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوى شـمـا آمـده‌ام."(27)
3- هـنـگـامـى کـه در زنـدان بـود، مـى‌گـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگرى را خواهم کشت و دل‌هاى مؤمنان را شاد خواهم کرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمى‌تواند مانع من شود."(28)
4- وى نـامـه‌اى مـحـرمـانـه از زنـدان بـراى تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـرکـت انقلابى آنان، بشارت داد که "من به زودى به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم کرد."(29)
5- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند که مختار ما را به خونخواهى شما دعوت کرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند که ما خواهان این کاریم و بر مردم واجب است او را یارى دهند.(30)
6- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به کوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهى حسین(علیه السلام) یارى دهید."(31)
7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهى از مسلمانان، که قیام کرده‌انـد، خـونخواهى شهید مظلوم و کشته شده کربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین مى‌باشد.(32)
8- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او براى یارى مختار، یزید بن انس اظهار داشت: "ما تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهى اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت مى‌کنیم."(33)
9- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور داده‌ام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهى ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یارى کنید.(34)
10- مختار در مراسم بیعت مردم کوفه با او گفت: "بیعت مى‌کنید با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهى اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)." (35)
11- شعار قیام مختار "یا لثارات الحسین" بود.(36)

تصمیم سران کوفه

عـبدالرحمن بن شریح مى‌گوید: جمعى از سران شیعه در خانه سعد بن ابى سعر حنفى، که از چهره‌هاى برجسته شیعه بود، جلسه‌اى تشکیل دادند.
عبدالرحمن، که از بزرگان کوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: "مختار مى‌خواهد قیام کند. و ما را بـه همکارى و یارى خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفته‌ایم، ولى نمى‌‌‌دانیم که واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است." او پیشنهاد داد جـمـعـى از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار کـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.
مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت:
مـخـتـار ثقفى به کوفه آمده و مدّعى است که از طرف شما ماموریت دارد و ما را به کتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهى اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت کرده است. مى‌خواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم کرد و اگر چنین نباشد، او را ترک خواهیم نمود.
محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى گفت:
گفتید کسى شما را براى خونخواهى ما دعوت کرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یک از بندگان خود که بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (37)
عـلاّمـه مـجـلسى(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما مى‌نویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: "درباره خونخواهى ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، على بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان کرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر کسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یارى دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهى) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور که صلاح دیدى، اقدام کن .
پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـکـلیـف را روشن کرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(38) آنان به کوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اکبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه کـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام کنید."(39)
شـعار یاران مختار، شهر کوفه را گرفت: "یا منصورُ اَمِت؛ اى پیروز، بمیران" و با شعار "یا لثارات الحسین" چهره کوفه منقلب گردید.(40)
شعار "یا منصـور امت" شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قیام زید بن على بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(42)
شهر کوفه چهره یک شهر جنگى به خود گرفت و این بار در تب خونخواهى امام حسین(علیه السلام) مى‌سوخت و فریاد "یا لثارات الحسین" در شهر جوش و خروش افکند.
بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل مى‌دادند و جمعیّتى عظیم بودند که به آنان "جند الحمراء" یا "لشکر سرخ" مى‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـى‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـکـیـل مـى‌دادنـد. ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حکومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مى‌آمدند.
نـیـروهایى که با مختار بیعت کرده بودند، فوج فوج وارد کوفه مى‌شدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـایـل اطراف کوفه، با شعار گیا لثارات الحسین" وارد شهر شد، نیروهاى مثنّى بـن مـخـربه نیز پس از درگیرى با نیروهاى ابن زبیر در بصره و شکستن محاصره شهر، به کوفه آمدند.
بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل مى‌دادند و جمعیّتى عظیم بودند که به آنان "جند الحمراء" یا "لشکر سرخ" مى‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـى‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـکـیـل مـى‌دادنـد. (43) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حکومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مى‌آمدند.
قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع کردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمى پیروزى انقلاب، مهیّا کرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یک خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قیام را تشریح کرد.

فرازی از کلام مختار:

«اى مردم کوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافته‌ام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـیـن بن على(علیهماالسلام) و شهداى کربلا قیام کنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم کرد.»(45)
مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاکید و قسم یاد کردن، تصمیم خود را در ریشه‌کن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .
در نهایت مختار حکومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای کربلا را به سزای عمل خود رساند. که در مقاله‌ای خاص به نحوه کشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) می‌پردازیم.

مزار و زیارت نامه مختار

مزار مختار در کوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مى‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم کوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قدیمى شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.
علامه شیخ عبدالحسین طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم امیرکبیر، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بناى مزار شریف مختار همت گماشت .
عـلامـه امـیـنـى بـه نـقـل از کـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـه‌اى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـى‌کـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، کـه شـهـیـد آن را نـقـل کـرده اسـت، معلوم مى‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده است.(47)

سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان

مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات کند و آنان را به سزاى اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلى مختار بود و در این کار، تا حدى موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مکان و هر زمان، عاملان حادثه کربلا را یافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نکنند. این دستور اجرا شد و جمع کثیرى از عـامـلان حـادثـه کـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسیدند.
بـر خـلاف شایعات امویان و بعضى گزافه‌گویى‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و عاملان حادثه کربلا کیفر دیدند و در تاریخ حتى یک مورد تعرض به زنان، کودکان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلکه آنچه از تاریخ به دست مى‌آید این است که مختار و نیروهایش اصول انسانى و ارزش‌هاى الهى را رعایت مى‌کردند.
دیـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مى‌کند که پس از کشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشکر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یکصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)
البـتـه نـمـى‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه کربلا انجام داد، واکنش قهرى دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دل‌هاى سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مى‌گوید:
تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.(49)
استاد سیدجعفر شهیدى(ره) نیز در این باره مى‌گوید:
«... از نو قتلگاه، بلکه قتلگاه‌هاى دیگرى به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایى بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتى ما داستان کشتار مختار، پسر ابى عبیده ثقفى را مى‌خوانیم، اگر سرى به کتاب‌هـاى حـقـوقـى زده بـاشـیـم، مـمکن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکى را چون گوسفند سر بریدند و یکى را شکم پاره کردند و دیگرى که تیرى به فـرزنـدى از فرزندان حسین(علیه السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانى او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگرى را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پاى آن یکى را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـان‌هـا را مـى‌خـوانیم و در آن نوعى قساوت مى‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.
شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشکر کـوفـه کیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نکرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(50)
ایـن، تـازه عذاب دنیوى آن نابکاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروى، که جلوه‌اى کامل از قهر الهى را به نمایش مى‌گذارد، بسیار افزونتر و کوبنده‌تر از این‌ها است .
«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(51)
و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):
« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمدیده بر ستمکار سخت‌تر است از، روز ستمکار بر ستمدیده.(52)
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:53
آموزش و تحقيقات
پیوند عقیدتى - سیاسى مختار با محمد حنفیه
پیوند عقیدتى - سیاسى مختار با محمد حنفیه

نویسنده:سید ابراهیم سید علوى
اشاره
كوفیان پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خطاى فاحش خود پى بردند و از این كه از یارى امام علیه السلام دریغ ورزیدند، سخت پشیمان شدند و به این نتیجه رسیدند كه آن ننگ و عار را جز با كشتن قاتلان سیدالشهداءعلیه السلام نمى‏توان شست.از این رو، توابین شورش علیه نظام اموى را آغاز كردند و كوفه وضع آشفته‏اى پیدا كرده بود. مختار بن ابى عبیده، در این جریان سیاسى، دستگیر و تا سال شصت و شش در زندان كوفه بود. پس از خروج از زندان، شیعیان نزد او جمع شدند تا زمینه‏ى قیامى دیگر فراهم شود. بنابر نقل یعقوبى (تاریخ:2/202) مختار با قیامش مردم را به بیعت‏براى آل رسول‏علیهم السلام دعوت كرد.
در این میان نامه‏ها و وجود ارتباطاتى میان محمد حنفیه و مختار نقل شد. با بررسى مجموع آنها، روشن خواهد شد كه میان نهضت مختار و امامت محمد حنفیه هیچ ارتباطى وجود نداشت و محمد حنفیه در ادعاى امامت و خلافت اعم از طریق نص و یا قهر و غلبه، دورترین انسان بوده است.
با بررسى آن سلسله منقولات به دست مى‏آید كه مختار هیچ روزى مردم را به امامت محمد فرا نخوانده و همه‏ى آنچه در این زمینه به او نسبت مى‏دهند، دروغ و جعلى است كه دشمنان شیعه به قصد زیر سؤال بردن حقانیت‏شیعه آنها را ساخته و پخش كرده‏اند.
درباره‏ى وجود رابطه‏ى خاص و پیوند ویژه‏ى سیاسى، عقیدتى میان محمد حنفیه و مختار بن ابى عبیده سخن زیاد است و از جمله‏ى شواهد چنان ارتباطى، نامه‏ى محمد به مالك اشتر است كه به آن اشاره خواهد شد.
اما دو نامه‏ى دیگر كه گفته مى‏شود محمد حنفیه آنها را به مختار نوشته و در كتب تاریخ آمده است، چیزى كه مشعر به ادعاى امارت و خلافت و مهدویت از سوى محمد، باشد و یا این كه مختار به امامت او قایل بوده و مردم را به سوى او فرا خواند و یا از جانب پسر حنفیه به امارت و وزارت، منصوب شده و یا از وى انتقام خون امام حسین علیه السلام و دیگر شهیدان كربلا را خواسته باشد به چشم نمى‏خورد.
در یكى از آن نامه‏ها كه محمد از زندان به مختار نوشته و فرستاده است فقط از عبد الله زبیر كه او گروهى از بنى هاشم را مورد ستم قرار داده و زندانیشان كرده بود شكایت‏شده است و از مختار و یاران او استمداد به عمل آمده است.
محمد حنفیه در آن نامه، خود را با عناوین «مهدى‏»، «وصى‏» و یا «امیرمؤمنان‏» توصیف نكرده و مختار را هم كارگزار، وزیر، نماینده و وكیل خود ندانسته است.
و در نامه‏ى دوم نیز كه در پاسخ نامه‏ى مختار در خصوص گزارش رخداد «ابن ورس همدانى‏» نوشته شده، همانند نامه قبل عناوین مهدویت و امامت و وصایت و امارت مؤمنان به چشم نمى‏خورد بلكه آن نامه خود گواه بر آن است كه دعوى مهدویت و امامت، افتراى مورخان به اوست و از همان نامه، مستفاد مى‏شود كه محمد حنفیه هرگز مردم را به امامت‏خود فرا نخوانده و چنان داعیه‏اى نداشته است و به آن قصد با كسى نخواسته است وارد كارزار شود، اگر چنان نیتى مى‏داشت‏شاید مى‏توانست جماعت كثیرى در اطراف خود گرد آورد و یاران فراوانى فراهم سازد لكن او به‏كلى خود را بركنار نگاه داشته و حتى از مختار هم خواست كه از قتل و خونریزى پروا كند.
مى‏ماند نامه‏ى نخست، كه محمد آن را به ابراهیم بن مالك اشتر نوشته و در آن راجع به مختار و یارى او مطالبى آمده است ما چنان نامه‏اى را به دلایل زیر دروغ و ساختگى مى‏دانیم:
دلیل یكم: راوى این نامه شعبى است و او هرچند كه در شمار راویان مورد وثوق شمرده شده است لكن او دشمن مختار بوده و سخن دشمن را در حق رقیب، هرگز نباید شنید.
ابن حجر به نقل از ابن اثیر مى‏نویسد: میانه مختار و شعبى آن‏چنان تیره بود كه حرف یكى درباره‏ى دیگرى نمى‏تواند مسموع باشد. (1)
دلیل دوم: دو نامه‏اى كه پیش از این اشاره كردیم، مؤید آنند كه این نامه‏ى اخیر جعلى و ساختگى است; زیرا آن نامه‏ها از عناوین «مهدى، وصى و امیرالمؤمنین‏» خالى‏اند و اگر نسبت نامه‏ى اخیر صحیح باشد در آن دو نامه نیز مى‏بایست، محمد حنفیه خود را وصى، مهدى و امیرمؤمنان مى‏خواند به‏ویژه كه آن دو نامه وقتى نوشته شده كه كوفه براى مختار رام گشته و كارگزار محمد (به زعم مدعیان) به آن شهر چیره و غالب شده و او در كوفه پیروان فراوانى پیدا كرده بود.
دلیل سوم: اگر درست ‏باشدكه محمد حنفیه خودرا مهدى مى‏خوانده و مختار را وزیر و نماینده‏ى خویش قرار داده بوده، حتما چنین چیزى را به صراحت، به جماعتى كه نزد او آمده و اجازه‏ى همكارى با مختار را خواستار شدند، مى‏گفت.
دلیل چهارم: شكى نیست كه خود شعبى، سازنده و پردازنده‏ى نامه مزبور است هرچند كه او در این جعل و دروغ‏پردازى موفق نبوده است. او فكر نكرده است كه سه روز، براى آن همه رفت و آمد میان مكه و كوفه، وقت‏بسیار كمى است و وسایل پستى آن زمان براى این كار، كافى نیست; زیرا چگونه ممكن است در این مدت كوتاه، مختار كه در كوفه به سر مى‏برده با محمد حنفیه كه در مكه، مى‏زیسته است ارتباط برقرار كند و آنگاه نامه‏اى را همراه عده‏اى و از آن جمله شعبى به ابراهیم بن مالك اشتر بفرستد. چنین كارى با ابزار پستى آن زمان كه بى‏شك جز اسب و شتر وسیله‏ى دیگرى در كار نبوده است، ناممكن مى‏نماید.
نتیجه آن‏كه: امتناع بدوى ابراهیم بن مالك، از یارى مختار و سپس اطلاع محمد بن حنفیه از این ماجرا و نگارش نامه به وى و دستور همكارى با مختار، در طى سه روز و با وجود فاصله بیش از یكهزار كیلومتر عادتا ممكن نیست.
دلیل پنجم: آیا شگفت آور نیست كه محمد حنفیه، به ابراهیم بن مالك اشتر در ازاى نصرت مختار، تمام ولایات بین كوفه و دورترین نقطه شام را ببخشد؟
آیا او در این حاتم بخشى، از معاویه هم پا فراتر نگذارده است؟ كه او به عمرو عاص در برابر یاریش در جنگ با على بن ابى‏طالب علیه السلام تمام مصر را داد، همان چیزى كه همه مسلمانان و از آن جمله محمد حنفیه، از چنان بخشش و دست و دلبازى مطلع بوده و منكر شده و محكومش كردند؟ پس چگونه او خود چنان كارى مى‏كند؟ و آن‏گونه كه در نامه تصریح شده: «لك بذلك... وكل مصر و منبر و ثغر ظهرت علیه فیمابین الكوفة و اقصى بلاد الشام‏»! آن‏گونه بذل و بخشش كند؟! (2)
ارتباط به صورت دیدار
میان محمد حنفیه و اصحاب مختار دو ملاقات بیشتر اتفاق نیفتاده است. دیدار نخست هنگامى بوده است كه كوفیان نزد محمد آمده و در اطاعت از مختار و در گرفتن انتقام خون امام حسین علیه السلام از او اجازه خواسته‏اند.
این دیدار علنى بوده و سخن دایر فیما بین، از نظر اعتبار روایى، امرى مسلم و ثابت است اما محمد در این دیدار چیزى جز این نگفته است كه:«دوست دارم خداوند به‏وسیله هركس كه باشد از دشمن ما انتقام بگیرد». (3)
پس محمد در این ملاقات، سخنى جز آن نگفته و حتى نام مختار را هم به زبان نیاورده است و اگر چنان‏كه مختار، وكیل و نماینده‏ى او مى‏بود و محمد او را به كوفه فرستاده بود تا انتقام خون امام حسین و دیگر شهداى كربلا را بگیرد، هرگاه علنى هم ممكن نمى‏شد، به طور پنهانى چنان امرى را مطرح مى‏ساخت.
دیدار دوم محمد با یزید بن شرحبیل بوده كه در این ملاقات محمد از مختار گله گزارى كرده كه او چگونه شیعه است در حالى كه قاتلان امام حسین را در دیوان حكومتى، پست و مقام داده است؟!در این جریان اولا، شیعه بودن مختار زیر سؤال رفته و ثانیا: اگر مختار وزیر، نماینده و امین و مبلغ آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم بوده چطور محمد حنفیه فقط از او گله و شكایت مى‏كند آیا محمد نمى‏توانسته است او را عزل كند و یا لا اقل به وى اخطار كرده و توبیخش نماید؟!
نكته‏ى مهم دیگر در پیوند عقیدتى سیاسى مختار و محمد حنفیه آن است كه والیان و كارگزاران منصوب از طرف خلفا، حكمشان را عادتا در ملاء عام مى‏خواندند و مردم را در مسجد اعظم شهر گرد آورده و براى خلیفگان بیعت گرفته و یا تجدید بیعت مى‏كردند و آنان در مسایل مهمى چون جنگ و صلح، جز به اذن خلیفه، اقدام نمى‏كردند علاوه آن‏كه در احكام و فرمان‏ها به عنوان‏هایى مانند: «از امیرالمؤمنین به فلان والى‏» و یا «از فلان والى به امیرالمؤمنین‏» نوشته مى‏شد در صورتى كه مختار در ورود به كوفه و در مدت اقامتش در آن شهر و اعلان جنگ با قاتلان امام حسین علیه السلام هرگز چنان تشریفات را با محمد حنفیه نداشته و اگر به زعم برخى تاریخنگاران، مختار، فرستاده‏ى محمد بوده لااقل در حضور برخى شیعیان به صراحت‏سخن مى‏گفت و از مردم براى محمد حنفیه بیعت مى‏گرفت و در گرفتن انتقام خون شهیدان نینوا، خود را نماینده‏ى محمد معرفى مى‏كرد لكن تاریخ براى مختار چنان خاطره‏هایى یاد نكرده است و او هرگز محمد را با القاب وصى، مهدى و امثال آن نخوانده است‏بلكه به گفته‏ى یعقوبى و دیگران، مختار گفته است: مرا محمد بن على به سوى شما فرستاده است و هنگامى هم كه قصر و دارالاماره‏ى كوفه را گرفت و اشراف و سرشناسان كوفه در اطراف او گرد آمدند، براى محمد بیعت نگرفت‏بلكه بیعت گرفتن او به این ترتیب بود كه گفت: با من بر كتاب خدا و سنت پیامبر او و مطالبه خون اهل بیت و جهاد با كسانى كه حرام را حلال كرده‏اند... بیعت كنید و یا براى آل رسول بیعت گرفت و معلوم است كه محمد حنفیه نزد شیعه از آل رسول و اهل بیت او كه در آیه‏ى تطهیر آمده، نبوده و نیست.
پس در اخذ بیعت‏به هر شكل كه باشد، امامت محمد مطرح نبوده است واگر چنان چیزى حقیقت مى‏داشت و مختار پس از ورود به كوفه آن را نادیده مى‏گرفت محمد او را از حكومت كوفه عزل و به طور كلى از خود طرد مى‏كرد و تاریخ چنان چیزى را یاد نمى‏كند.
نكته‏ى دیگر آن‏كه: گرفتن انتقام خون امام حسین علیه السلام به حكم و فرمان محمد حنفیه نبوده است‏بلكه مختار آن روز كه از زندان ابن زیاد رهایى یافت چنان اندیشه‏اى را در مغز خود مى‏پرورانید هرچند كه آن فرصت را پس از هلاكت‏یزید بن معاویه یافت و در پرتو رواج شعار مطالبه‏ى خونبهاى حسین علیه السلام از سوى شیعه چنان حركتى را سامان داد.
آخرین نكته در رابطه‏ى سیاسى، عقیدتى مختار و محمد و این كه او به امامت محمد حنفیه قایل نبوده و محمد نیز چنان داعیه‏اى نداشته این است كه مختار پس از قتل عبید الله بن زیاد سر او را به مدینه نزد امام سجاد على بن الحسین علیمها السلام فرستاد نه محمد حنفیه و اگر امامت محمد مطرح مى‏بود قاعدتا باید نزد او مى‏فرستاد نه امام سجاد.
ماهیت نهضت مختار
درباره‏ى نهضت و انقلاب مختار هرچه گفته شده و یا گفته شود، حقیقت آن است كه آن، همانند نهضت‏هایى است كه بر ضد ظلم، فساد و انحراف، در جهان اسلام پدید آمده‏اند.
نهضت مختار، نهضتى بوده است مردمى و از سوى مسلمانان مؤمن و متعهد پشتیبانى مى‏شده و آن بر ضد كسانى بوده است كه مزه‏ى ذلت و خوارى را به مردم مسلمان چشانده و با دین و عقیده‏ى آنان بازى كرده و روزى ایشان دزدیده و امن و آسایش از جامعه برده بودند.
نهضت مختار، با انقلاب مردم مدینه به رهبرى عبد الله بن حنظله‏ى غسیل الملائكه بر ضد یزید بن معاویه كه حرمت‏ها درید و حرامها مباح كرد، چندان تفاوت ندارد.
نهضت مختار، از قیام زید بن على بن حسین علیهم السلام فرزند امام سجاد علیه السلام و از حركت‏یحیى بن زید و از شورش‏هاى عبد الله بن حسن و برادرش ابراهیم و دیگران، جدا نیست، همان نهضت‏ها و قیامها و شورش‏هایى كه همگى بر ضد بنى امیه و بنى عباس صورت گرفته است و دانشمندان، زاهدان، محدثان و فقیهان زمان، در آنها شركت داشته و مؤید بوده‏اند.
مى‏نویسند: نعمان بن ثابت مشهور به ابى حنیفه (رئیس حنفى‏ها) در نهضت زید سهم داشت و ابو الفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبیین، فصلى ویژه براى این بحث گشوده و از اهل علم و ناقلان آثار و فقهایى كه در نهضت و قیام زید با او همكارى كرده‏اند نام برده است.ابو حنیفه، سپاه زید را با سلاح و دیگر مایحتاج، مجهز كرد. (4)
پس نه مختار و نه بسیارى از انقلابیون علوى كه بر ضد امویان و یا دیگران قیام كردند، در صدد رسیدن به خلافت و امامت‏براى خود نبوده‏اند، بلكه آن را براى صاحب اصلى آن مى‏خواستند و اگر پیروز مى‏شدند آن را به كسى تفویض مى‏كردند كه از نظر علم و تقوا و شرف و فضیلت و قدرت و لیاقت، استحقاق احراز آن را داشته است. این مطلب را امام جعفر صادق به روایت امام رضا علیمها السلام چنین فرمود:«رحم الله عمی زیدا انه دعا الى الرضا من آل محمد و لو ظفر لوفى بما دعا الیه...» (5) : خداوند عمویم زید را رحمت كناد او به رضا و خشنودى آل محمد فرا مى‏خواند واگر پیروز مى‏شد به آنچه دعوت مى‏كرد وفا مى‏نمود.
و از یحیى بن زید منقول است كه او روزى از پدرش درباره‏ى امامان پرسید. زید پاسخ داد كه آنان دوازده تن هستند. یحیى گفت: پرسیدم شما از آن دوازده تن نیستید؟ او در پاسخ فرمود: نه، من فقط از سادات اهل بیت مى‏باشم. (6)
در جاى دیگر نقل شده كه گفت: پدرم زید عاقلتر از آن بوده كه مردم را به سوى خود دعوت كند و خود را امام مفترض الطاعه بداند. (7)
بدون شك، ملت‏ها و توده‏ى مردم و تاریخ صحیح این نهضت‏ها و انقلابها را ارج مى‏نهند و آن‏ها با وجود شكست ظاهرى‏شان، از غرور و ستم جباران تا حد زیادى كاستند وچشم مردم را باز كرده تا بدانند كه در درون دربارهاى شاهان و خلیفگان، چه ظلم و ستم و فساد و تباهى رواج دارد; چنان نهضت‏ها، از نیات سوء و مقاصد نامیمون و اعمال تخریبى حاكمان ظالم در تضعیف اسلام و مسخ احكام دین، پرده برداشته است. و اگر آن نهضت‏ها و انقلابها نبود قدر نعمت اسلام و ارزش فضیلت‏ها معلوم نمى‏شد و مردم با عدالت و حریت آشنا نمى‏گشتند و شاید انسان‏ها در طول عمرشان همواره اسیر آز و طمع والیان مى‏شدند و به عنصرى بى‏اراده و آلتى بى احساس در تامین مطامع هواپرستان و بر آوردن منافع شخصى ایشان تبدیل مى‏شدند.
ما امروز ارزش آن انقلابها و قیام‏ها را در مبارزه با ظلم و ستم و اجحاف و در كوبیدن دژهاى بیداد درمى‏یابیم و شایسته است كه تمثال آن رهبران فداكار و جانباز را كه قهرمانان بشریت‏اند از طلا و نقره بریزیم و در میدان‏هاى شهرها نصب كنیم.
و از اول هم انتظار مى‏رفت كه نهضت مختار با موج تبلیغات سوء و دروغ و شانتاژ روبه رو شود; زیرا مختار همزمان در دو جبهه‏ى اموى و زبیرى درگیر شده بود و آن دو اگر چه با هم اختلاف داشتند و هركدام داعیه‏ى حكومت و خلافت در سر مى‏پروراندند لكن در یك مسئله اشتراك داشتند و در یك نقطه به هم مى‏رسیده بودند و آن ناكام ساختن قیام مختار و پایان دادن به حركت او كه به قصد دعوت به آل بیت، راه افتاده بود.
مگر نه آن است كه پسر زبیر پس از قتل عثمان در بصره با امام على به نیت پس زدن حكومت علوى، جنگید و امویان نیز با همان هدف شوم و جلوگیرى از اقتدار امام على علیه السلام جنگ صفین را آفریدند و در كربلا نیز، جنگى نابرابر بر آل بیت، تحمیل شد.
پس امویان و زبیریان در این نقطه نظر متفق بودند كه اگر خلافت و امامت در آل على استقرار یابد دیگر از دست ایشان بیرون نخواهد شد و یا مى‏پنداشتند كه نبوت و امامت هر دو در یك خانواده نباید جمع شود!
و سوگمندانه، هر دو جبهه هم نیرومند بودند. امویان بر بیشتر بلاد اسلامى جز نجد و حجاز و عراق تسلط داشتند و زبیریان بر نجد و حجاز و عراق غلبه یافته بودند تا این كه مختار به حاكمیت زبیریان در كوفه و بخشى از شمال عراق، پایان داد و كارگزاران ابن زبیر را از آن نواحى بیرون راند.
هر دو فریق متوجه مختار شدند و خواستند او را از میان بردارند و نهضت او را بدنام كنند و اتحاد شیعه را كه در اطراف او گرد آمده بودند برهم زنند و این دو جریان سیاسى با هم بر ضد مختار و قیام او سم‏پاشى و تبلیغ سوء و پخش دروغ، را شروع كردند و تبلیغات در آن روزگار و در همیشه‏ى زمانها، سلاحى برنده و ابزارى كارى است كه دشمن به كار مى‏گیرد به‏خصوص اگر رنگ دینى به خود بگیرد و در آن، حفظ اسلام و آرمان‏هاى مقدس مطرح باشد.
امویان و زبیریان در تامین هدفشان، از تحریف دین و جعل حدیث از زبان صحابه‏ى صالح باكى نداشتند و قصدشان آن بود كه به مرامشان برسند و لذا راستى كه با عقل مردم بازى مى‏كردند و با پخش مطالب دروغ و تبلیغات سوء و
با جوسازى و شانتاژ در دل مردم ساده لوح و بى اطلاع نفوذ كردند و آنان را با خود همراه نمودند.
اما مختار كه شیعه بود به طریقه‏ى ماكیاولى توسل نمى‏جست و همانند امویان و زبیریان براى رسیدن به سلطه، هر وسیله را توجیه شده نمى‏دانست.
رفتار خشونت ‏بار مختار هرچند هم كه تند و تیز بود آن‏گونه كه مورخان آورده‏اند آن خشونت و تندى جز بر قاتلان امام حسین‏علیه السلام متوجه نشده بود اما در مورد دیگران، همواره روش مسالمت و نرمش پیش مى‏گرفت چنان‏كه پس از گرفتن دارالاماره و راندن والى ابن زبیر از آن، پرچم امان، برافراشت و مقصران و همراهان و هواداران پسر زبیر را كه در قصر محاصره شده بودند بخشید و به عبد الله مطیع والى زبیرى، كمك مالى كرد كه از كوفه بیرون رود و هم‏چنین كلیه كسانى را كه همراه شبث‏بن ربعى با او جنگیده بودند بخشید و عفوشان كرد بر خلاف مصعب بن زبیر; زیرا او پس از تصرف قصر و دارالاماره‏ى كوفه، ابتدا به افراد داخل قصر امان داد ولى پس از تسلیم شدن آنان، هفت هزار تن از ایشان را در یك روز به قتل رسانید.
ابن اثیر مى‏نویسد: عبد الله عمر با مصعب بن زبیر ملاقات داشت، پرسید: تو در یك روز هفت هزار تن مسلمان را كه به یك قبله نماز مى‏گزاردند كشتى؟ مصعب گفت: آرى، آنان كافر و فاجر بودند. عبدالله گفت: به خدا سوگند! اگر از میراث پدرت به آن تعداد، گوسفند مى‏كشتى اسراف كرده بودى تا چه رسد كه تو انسان‏هاى مسلمان كشتى.
آتش كین مصعب با كشتن مردان، خاموش نمى‏شد تا دست ‏به خون زنان بى‏گناه نیز آلوده ساخت. او دو همسر مختار را كه یكى دختر سمرة بن جندب و دیگرى دختر نعمان بن بشیر انصارى بود، احضار كرد، به دختر سمره گفت: نظر تو درباره‏ى مختار چیست؟ گفت هرچه امیر گوید: مصعب او را آزاد كرد. و اما دختر نعمان در پاسخ مصعب با رشادت تمام گفت: خداوند، مختار را رحمت كند او مردى صالح و خوب بود. مصعب او را زندانى كرد و به برادرش عبد الله نوشت كه زن مختار مى‏پندارد كه او پیامبر بوده است وپسر زبیر دستور قتل او را صادر كرد و او را شبانه میانه‏ى كوفه و حیره كشتند.
شاعران، این جنایت هولناك را در آثار منظوم خود به ثبت رساندند از جمله ابن ربیعه‏ى مخزومى بدین‏مضمون سرود:
از عجایت روزگار به نظر من، قتل آن بانوى آزاده است كه بدون جرمى كشته شد. خداوند به او پاداش خیر دهاد. در اسلام، جنگ و قتال بر ما مردان واجب شده است، بانوان پرده نشین چرا باید كشته شوند؟
كتب القتل والقتال علینا
وعلى المحصنات جر الذیول
عبد الرحمان بن حسان بن ثابت نیز در همین زمینه قصیده‏اى بلند ساخته است كه خلاصه‏اش چنین است:
سواره‏اى، خبرى شگفت، آورد: قتل دختر نعمان، آن بانوى متدین و داراى اصالت‏حسب و نسب و آن زن پاكدامن و پاكیزه‏خوى و از نسل بزرگواران و برگزیدگان راه خیر و حق.
او خبر آورد كه ملحدان در قتل او هم‏راى شدند و چه كار زشتى كردند. زندگى بر آل زبیر گوارا و خوش مباد و خداوند بر اندام و جانشان لباس خوف و ذلت، بپوشاند; چنان پنداشتندكه با قتل آن زن، كشور عرب را گشودند! آیا شگفت‏آور نیست كه آنان چنان زن پاكدامن، مؤدب و مؤمن و به دور از ناستودنى‏ها را كشتند؟! (8)
هدف مختار
هدف مختار از اول معلوم بود، نهضت او بر دوش باقیمانده‏ى توابین نیكوكار بود كه همگى به داشتن تقوا و ولاى على بن ابى‏طالب، شناخته شده بودند و آنان در نخستین برخوردشان با سپاه اموى، مكنون دل را ابراز كردند.
البته قیام مختار با خروج مروان، عبد الله زبیر و نجده‏ى خارجى در هدف داشتن خلافت‏یكى بود با این فرق كه مختار و توابین آن را براى آل بیت مى‏خواستند اما آن دیگران، براى خود. اگر آن حركت‏ها، ظالمانه و به ناحق بوده رهبران و پیشوایان، ظالمتر و ستمگرتر بودند و اگر چنان حركت‏هایى عادلانه و پسندیده بوده تاریخ چرا فقط كار مختار را زیر سؤال برده و نهضت او را با كفر و فسق توصیف كرده است؟!
راویان فاسد و نابكار و دنیاپرست دروغها را از یكدیگر شنیدند و با این كه مى‏دانستند آنها دروغ و بى اساس است در كتابهایشان آوردند آنان در برابر تاریخ و نسل‏ها، مسئولند و باید پاسخگوى آن همه تناقض و حق‏پوشى باشند؟
بدون تردید، آن همه ایراد طعن و تهمت‏بر مختار و سكوت از عملكردهاى زشت پسر مروان و پسر زبیر و نجده‏ى خارجى و هم‏چنین نادیده گرفتن آن همه جنایت عبد الله زبیر در كشتار مردم مكه كه خداوند آنجا را حرم امن قرار داده و ترك صلوات بر محمدصلى الله علیه و آله و سلم در نمازها و در خطبه‏هاى جمعه و ناسزاگویى او نسبت‏به على علیه السلام در ملاء عام و دیگر كارهاى قبیح او و همپالگى‏هایش; تاریخنگاران را در مقابل نسل‏هاى بعد، متهم مى‏سازد نسل آگاه امروز چنان نیست كه هرچه را در كتب دید، بى تحقیق بپذیرد و صدق و كذب آنها را مشخص نكند و حقایق و اوهام را از هم جدا نسازد؟
حقیقت آن است كه كیسانیه، در تاریخنگارى دربارى، زاده شده است و آن، همانند یك مذهب از مذاهب شیعى تلقى گردیده است و به مختار آن همه نسبت و تهمت ناروا زده شده ولى فاسقان و فاجران، تبرئه شده‏اند.
اگر مورخان صدر اسلام و قرون گذشته هرچه خواستند در كتابهایشان آوردند و دیگران اعم از شیعه و سنى بدون تمحیص و تحقیق نقل كردند، چنان نیست كه همه‏ى آنها حقایق تاریخى و وقایع جدى بوده باشد و حتى حدیث‏هایى كه بر ضد مختار از قول اسما دختر ابى‏بكر نقل كرده‏اند وجز از او روایت نشده است‏خود مبین وضع آشفته حدیث‏ها درباره‏ى مختار است.
در این‏جا به نظر دو تن از خاورشناسان محقق اشاره مى‏كنیم كه نظرى صائب و حق ابراز كرده‏اند هرچند كه خود آنان نیز در مواردى بر آشفتگى‏ها افزوده‏اند.
ولهازن در كتاب «شیعه و خوارج‏» مى‏نویسد: هنگامى كه مختار شكست‏خورد و دنیا به او پشت كرد راویان اخبار پس از قتل وى، با تیرهاى خود او را هدف گرفتند. نخست او را فقط نكوهش كردند بى آن‏كه تصویرى زشت از او نشان بدهند لكن در زمان‏هاى بعد بر اساس حقد و كین، نسبت‏هایى به او دادند و دروغهایى بر او بستند كه بدان‏وسیله چهره‏ى او را در انظار ملكوك و سمعه‏ى او را زشت كردند.
و اهوانى در كتاب «در عالم فلسفه‏» مى‏نویسد: بیشتر آنچه كه به مختار نسبت داده شده جعلى و دروغ است و به قصد زشت جلوه دادن چهره‏ى او، ساخته و پرداخته شده است.
پى‏نوشت‏ها:
1. الاصابة فی معرفة الصحابة: 3/591.
2. ر.ك: الكامل فی التاریخ:4/216 و بعد.
3. همان، ص 214 و نظیر آن،ر.ك: تاریخ یعقوبى:2/258، دار صادر بیروت.
4. ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص‏105، چاپ 1380بیروت.
5.عیون اخبار الرضا، محمد بن على صدوق:1/253 248، سال 1377 قم، و ر.ك: محسن امین، اعیان‏الشیعة:3/412 و 7/107، دار التعارف، بیروت; حسین كریمان، سیره و قیام زید بن على، صص‏50 ز ثو35; ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل به نام فرزندان ابو طالب:1/228229 سال 1339، على اكبر علمى، تهران.
6. ر.ك: اعیان الشیعة:7/113.
7. سیره و قیام زید بن على، ص 50; اعیان الشیعة:7/113.
8. الكامل:4/276.


منبع:كلام اسلامی- شماره 21

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:53
آموزش و تحقيقات

 

 

 

انتقام در توفان
 

نویسنده: احسان ناظم بکائی



 

مختار چه جایگاهی در تاریخ اسلام دارد؟

که بود مختار؟ چه کرد مختار؟ چه شد مختار؟ این شخصیت تأثیرگذار هم مثل خیلی از شخصیت های تاریخ اسلام در لحظات سخت و عجیبی ظهور کرده وتأثیرگذار بوده؛ اما به دلایلی چندان نمی شود به سوال هایی که درباره زندگی او مطرح می شود جواب داد. چون هم آن دوره چندان سنت تاریخ نگاری باب نشده بود، هم مخالفان اکثراً عربی او برای خراب کردنش چهره ای کذاب، خیالی و سحرگونه از او ساختند و هم موافقان اغلب شیعه و ایرانی او جایگاهی اسطوره ای و اساطیری برایش فراهم کردند. به همین دلیل تولد، زندگی و مرگ ثبت و ضبط شده دقیقی در تاریخ ندارد.

پسر کو ندارد نشان از پدر

تقریباً در هیچ کتابی حرفی از تاریخ دقیق تولدش پیدا نمی شود و فقط بعضی تاریخ نویسان پیش بینی می کنند سال تولد او سال اول هجری قمری است؛ یعنی همسن تاریخ رسمی اسلامی.
با استناد به حرف این مورخان، مختار در سال اول هجری در طائف در نزدیک مکه به دنیا آمد. پدرش ابوعبید بن مسعود از مسلمانان طائف و از قبیله بزرگ ثقفی بود. ابوعبید در زمان خلافت عمر به مدینه رفت و همراه با سعد بن ابی وقاص راهی فتح ایران شد اما در جنگ پل ( یوم الجسر) در نزدیک بصره، زیر پای فیل ارتش ساسانی رفت و کشته شد. مختار که در این جنگ 13 ساله بود هم رکاب پدر جنگید و یتیم شد.
مدتی بعد همراه با عمویش سعد که تکفل او را به عهده داشت به کوفه و توسط سعد ابی وقاص و به عنوان پادگان سپاه ساخته شده بود رفت و همان جا ماند. او همبازی عمر پسر سعد ابی وقاص و چند نفر از پسران فرماندهان سپاه اسلام بود؛ پسرانی که چند سال بعد بر سر ماجرای کربلا و عاشورای حسینی در برابر هم قرار گرفتند.
وقتی امام علی (ع) در سال 35 هجری خلیفه شد و کوفه را پایتخت کرد، در رکاب امام بود. امام علی (ع) هم سعد، عموی مختار را والی مدائن کرد. پنج سال بعد وقتی امام علی (ع) شهید شد، مختار در مدائن بود. چند ماه بعد هم که امام حسین (ع) با بدنی زخمی به مدائن رسید، مختار پیشنهاد داد که ایشان را تحویل معاویه بدهند. البته تاریخ نویسان می گویند این حرف را برای سنجش میزان ارادت عمویش به امام گفته. با این حال وظیفه دفاع از امام به مختار سپرده شد. بعد از اینکه ماجرای صلح پیش آمد و امام به مدینه رفت مختار هم قید کوفه را زد و سراغ کشاورزی رفت.

جامانده از عاشورا

وقتی در سال 60 هجری معاویه مرد و یزید جایش را گرفت، مختار به کوفه برگشت و همراه با هزاران کوفی دیگر برای امام حسین (ع) دعوتنامه فرستاد. امام حسین (ع) نیز با توجه به این نامه ها و تمام شدن حجت، مسلم بن عقیل، پسر عموی خودش را روانه کوفه کرد و بعد از مدتی هم خودش با یارانش از مکه راهی کوفه شد. فرستاد امام در خانه مختار با اهالی کوفه بیعت کرد و نامه ای مبنی بر حمایت کوفیان به امام فرستاد. یزید هم که دید خانه داماد والی اش ( نعمان بن بشیر ) پایگاه مسلم شده ( مختار با دختر نعمان ازدواج کرده بود ) نعمان را توبیخ و از کار بر کنار کرد و جایش عبیدالله بن زیاد، والی بصره را راهی کوفه کرد. در این فاصله مختار از کوفه خارج شده بود و در حال بیعت گیری از قبایل حاشیه شهر بود.
او وقتی به کوفه برگشت که مسلم شهید شده بود و کوفه در حالت حکومت نظامی قرار داشت. مختار توسط عمروبن حریث، رئیس پلیس کوفه دستگیر شد و به جرم پناه دادن به مسلم به زندان افتاد و در زمان عاشورا در زندان بود. ابن زیاد با چوبدستی آن قدر به سر و صورت مختار زد که چشم او مجروح و پلکش پاره شد.

دفاع از کعبه

بعد از واقعه کربلا، مختار با وساطت عبدالله بن عمر، شوهر خواهرش از زندان آزاد شد. عبدالله بن عمر بن خطاب که شوهر صفیه، خواهر مختار بود، روابط نزدیکی با یزید داشت. ابن زیاد بعد از آزادی مختار، سه روز به او مهلت داد که کوفه را ترک کند و او هم به مکه و بعد به طائف رفت. آن زمان حجاز زیر نظر عبدالله بن زبیر بود. ابن زبیر با استفاده از ضعف حکومت یزید و ادعای خونخواهی امام حسین (ع) ادعای خلافت داشت و بر حجاز مسلط شده بود. مختار به شرط حکومت بر عراق با آل زبیر بیعت کرد و همراه با آنها در برابر سپاه شام قرار گرفت و از حریم حرم کعبه در برابر شامیان دفاع کرد. در میانه جنگ، خبر مرگ یزید باعث شکست محاصره مکه شد.

تنها در میان توابین

با آغاز جنگ داخلی در شام بر سر جانشینی یزید، کوفه هم در اختیار زبیریان قرار گرفت و مختار به آن شهر بازگشت. مختار وقتی وارد کوفه شد که سلیمان بن صرد خزاعی در تدارک جنبش توابین بود. ابواسحاق سابقه سلیمان را نداشت و از طرفی نگاه سلیمان را هم دوست نداشت؛ نگاه بی سیاست بر مبنای شهادت و انتحار. او صبر کرد تا ببیند چه می شود. عبدالله بن یزید، حاکم زبیری کوفه هم از ترس، مختار را زندانی کرد تا خبر شکست توابین در سال 66 هجری در زندان به او برسد. توابین در عین الورده به رهبری سلیمان بن صرد با سپاه شام جنگیدند و شکست خوردند. توابین 4 هزار نفر بودند و سپاه شام 20 هزار نفر.

ای پیروز کننده، بمیران

یک سال بعد در سال 66 هجری، مختار با کمک ایرانی های کوفه که دوستداران خانواده امام علی (ع) بودند قیام کرد. مختار برای این قیام سعی کرد هم نظر مثبت امام سجاد (ع) و محمد حنفیه برادر امام حسین (ع) را به دست بیاورد هم در کوفه صاحب نفوذها را جذب کند. در مورد اول توانست حمایت ضمنی محمد حنفیه را به دست آورد و در مورد دوم هم ابراهیم بن مالک اشتر را با خود همراه کرد.
بعد از این مقدمات قرار شد شب پنجشنبه 14 ربیع الاول سال 66 قیام آغاز شود. عبدالله بن مطیع ( حاکم کوفه ) که فهمیده بود خبرهایی هست از چند شب قبل از آن کنترل را بیشتر کرد. سرانجام دو روز قبل از آن کنترل ها را بیشتر کرد. سرانجام دو روز قبل از روز موعود با درگیری ای که بین ابراهیم بن مالک اشتر و نیروهای حکومتی پیش آمد، قیام زودتر شروع شد و با فریاد یا لثارات الحسین (ع) یا منصور امت، کوفه تصرف شد. عبدالله بن مطیع بعد از سه روز محاصره مخفیانه از قصر فرار کرد.

تاوان خون خدا

بیشتر سپاهیان مختار ایرانی بودند که از رفتارهای امام علی ( ع) خاطره خوشی داشتند و در عین حال از تبعیض نژادی خاندان اموی متنفر بودند. حتی وقتی خبر تصرف کوفه توسط مختار به عبدالملک مروان رسید به او گفتند در پشت سر ما سپاهی است که همه دیلم و فارس فارسی حرف می زنند.
بعد از آن مختار حاکم کوفه شد و مردم با او بیعت کردند. اشراف و اعراب کوفه که اوضاع را بحرانی دیدند شورش کردند ولی شکست خوردند. مختار هم که تا آن موقع به دنبال جلب حمایت آنها بود، بعد از این ماجرا قید همراهی آنها را زد.
بعد از پیروزی در قیام، مختار فرمان داد مردم قاتلان امام حسین (ع) را هر طور که می دانند تعقیب و دستگیر کنند. می گفت:« دین ما اجازه نمی دهد بگذاریم کسانی که حسین را کشتند، با امنیت و آسایش زندگی کنند و اگر این طور بشود من خونخواه خانواده پیامبر نیستم بلکه همان کذاب و دروغگو هستم که دشمنان به من می گویند... برای پیدا کردن جانی های کربلا از خدا کمک می خواهم و شکرگزار هستم که الان شمشیری بالای سر آنها هستم... پس آنها را به من معرفی کنید تا دنبالشان کنم و ریشه شان را بخشکانم.» با این دستور، گردان های تعقیب کننده تشکیل و عملیات پیدا کردن جانیان کربلا شروع شد. عده زیادی از قاتلان به بصره فرار کردند. عده ای مثل شمر و سنان در میانه راه توسط نیروهای مختار کشته شدند.
در پایان سال 66 هجری عبدالملک، ابن زیاد را با سپاهی روانه عراق کرد تا ماجرای مختار را فیصله بدهد. مختار هم ابراهیم، پسر مالک اشتر نخعی را که یار غارش بود به جنگ ابن زیاد فرستاد. او در نصیبین در موصل عراق با سپاه شام که فرمانده اش عبیدالله بن زیاد بود جنگید و شکست سختی به آنها تحمیل کرد. سر ابن زیاد را هم بریدند و فرستادند برای مختار، بعد بدن نحسش را آتش زدند.
روز شکست لشکر شام و کشته شدن پسر زیاد، روز عاشورای سال 67 هجری قمری بود. درست شش سال بعد از شهادت امام حسین (ع) و در روز شهادت، عبیدالله تقاص پس داد.

بی وفایان کوفه

ابراهیم بعد از این جنگ در موصل ماند و مختار در کوفه تنها شد. از طرفی آل زبیر هم که دیدند کار مختار بالا گرفته، با کمک فراریان کوفه، سپاه بزرگی را روانه بصره کردند. فرمانده سپاه، مصعب پسر زبیر و برادر عبدالله بین زبیر بود. فراریان کوفه مصعب را قانع کردند که با شکست مختار کوفه را هم بار دیگر به قلمروی زبیریان خواهد افزود و مختار هم الان تنهاست. سرانجام سپاه مختار و مصعب در حرورا در جنوب کوفه برابر هم قرار گرفتند. در نهایت جریان درگیری به نفع زبیری ها به پایان رسید. مختار در کوفه و در رمضان سال 67 کشته شد. جالب اینجا بود که سه سال قبلش، مختار در ماجرای محاصره مکه توسط سپاه بنی امیه در کنار آل زبیر بود و فرمانده لشکر آنها. قبر او در کنار قبر مسلم است.

تهمت به مختار

وضع کوفه در زمان مختار عوض شده بود. برده ها، صاحبانشان را اگر در کربلا نقشی داشتند، می کشتند یا حتی گاهی سوء استفاده می کردند، تا جایی که سوار کولشان می شدند. اشراف و زورگوها ذلیل شده بودند. از طرفی مختار خیلی ها را از دم تیغ گذرانده بود. هم پسران زبیر دشمنش بودند و هم بنی امیه و هم اشراف فراری کوفه. به خاطر همین سخت ترین حمله های تبلیغاتی را عیله او شروع کردند. می گفتند او ادعای پیامبری کرده. می گفتند دروغگوست، دجال است و خلاصه هر حرف بی ربطی می توانستند به او نسبت می دادند. همه اینها اما باعث نشد مختار کوتاه بیاید.

پی نوشت ها :

با نگاهی به ماهیت قیام مختار / فاضل رضوی اردکانی
تاریخ خلفا / رسول جعفریان
ایران پس از اسلام /عبدالحسین زرین کوب
زندگانی علی بن الحسین (ع) و قیام امام حسین (ع) / سید جعفر شهیدی
لهوف / سید بن طاووس

منبع: نشریه همشهری آیه شماره 3

چهارشنبه 6/9/1392 - 15:52
آموزش و تحقيقات

 

 

 

فصل انتقام خدا
 

نویسنده: مهدی قزلی



 

مختار در دل و دیده و زبان معصومین (ع)

هیچ ظلمی بی پاسخ نیست. این سنت الهی است. شاید به تأخیر بیفتد، شاید موکول به آن دنیا شود ولی فراموش نمی شود، مگر خدا عادل نباشد. در جریان کربلا آنچه اتفاق افتاد ظلمی آشکار بود. آن چنان که گاهی افراد سپاه دشمن هم به آن اعتراف داشتند. امام حسین (ع) هم بارها و بارها سپاه عمر سعد را نصیحت کرد و از انتقام الهی بیم داد ولی لقمه حرام، گوش حق شنوی آنها را کر کرده بود. به همین خاطر دچار نفرین امام شدند و گرفتار کرده های خودشان.
خدا مختار را بر کوفه مسلط کرد تا قاتلین امام آب خوش از گلوشان پایین نرود در این دنیا. مختار بدون هیچ رحمی همه جنایتکارانی را که به دستش افتادند، از دم تیغ گذراند و در آتش سوزاند. هر چند این مجازات ها حداقل مجازات آنان بود ولی باعث شد عده ای به مختار خرده بگیرند و در ادامه دشمنش بشوند. به او لقب کذاب دادند و تهمت ادعای نبوت به او زدند اما این قضاوت از سر کینه بود. آنهایی که دچار این انتقام شدند، کسانی جز شمر و سنان پسر انس و عبیدالله پسر زیاد و عمر سعد و خولی و... نبودند و تازه قیام مختار شروع ناآرامی ها در کوفه بود. بعد از او هم چنان کوفه شاهد جنگ و جدال بود و هیچ گاه مردم از حاکم و حاکم از مردم راضی نمی شدند، شاید مردم می بایست می فهمیدند نتیجه کمک نکردن به امام شان را. هرچند منتقم حقیقی خون سید الشهدا(ع) هنوز ظهور نکرده ولی به هر حال حرکت مختار التیام موقت زخم دل بنی هاشم بود. آنچه از پی می آید، گزیده ای از اخبار شنیده شده درباره مختار از زبان معصومین (ع) است.
یک روز حضرت علی (ع) پسر کوچکی را روی زانویش نشانده بود و با محبت به سرش دست می کشید. می گفت: « ای کیس، ای کیس » یعنی: باهوش، زیرک.
بعد از آن لقب این بچه شد کیسان، یعنی آدم باهوش. مختار را تا آخر عمر با همین لقب می شناختند.
حضرت علی (ع) قیام مختار را وعده داده بود، مدت ها قبل. گفته بود: « به زودی پسرم حسین کشته می شود ولی طولی نمی کشد که جوانی از قبیله ثقیف قیام می کند و از ستمکاران انتقام می گیرد.»
روز عاشورا امام حسین (ع) برای لشگر کوفه و شام صحبت هایی کرد. بین یکی از همین خطبه ها بود که گفت: « خدایا آن جوان ثقفی را به شان مسلط کن که کاسه تلخ مرگ را به شان بچشاند و از هیچ کدام از قاتلان ما نگذرد، به جای هر قتلی بکشد و به جای هر ضربه ای ضربه ای بزند و انتقام مرا و دوستان و خانواده و شیعه هایم را بگیرد.» و خدا دعای امام را رد نمی کند.
وقتی مختار توی زندان کوفه بود، هم بندش میثم تمار بود. هر دوشان محکوم بودند به اعدام. میثم تمار همانی است که خبر شهادت حبیب پسر مظاهر را توی کربلا به اش داد و حبیب خبر شهارت میثم را توی کوفه.
میثم به مختار گفت: « پسر زیاد من را می کشد ولی تو آزاد می شوی و برای انتقام خون حسین قیام می کنی و این ظالم را می کشی.»
بعد به پاهای مختار اشاره کرد و گفت:« به همین پاهایت سر و صورتش را لگد مال می کنی. »
میثم این خبرها را از خودش که نمی گفت آن هم این قدر دقیق و قاطع. حتماً از کسی که حرفش سند است، شنیده بود.
مختار رفت سراغ محمد حنفیه پسر امام علی (ع) و برادر امام حسین (ع) معلوم هم نیست قبل و بعدش پیش امام سجاد (ع) رفت یا نه. به هر حال آن قدر جاسوس های بنی امیه مواظب امام بودند که حتی اگر رفته باشد هم مخفیانه و بی سر و صدا بوده. به هر حال به محمد حنفیه گفت: « می خواهم به خون خواهی شما قیام کنم. نظرتان چیست؟ »
محمد حنفیه به مختار جواب مثبت داد و مختار راهی عراق شد. محمد حنفیه هم کسی نبود که بدون نظر پسر برادرش، امام سجاد (ع) کاری کند.
مختار محرمانه به فعالیت ها و ارتباطاتش ادامه می داد و برای قیام بیعت می گرفت. گاهی بزرگان کوفه را جمع می کرد خانه اش و گاهی می رفت خانه شان.
یک بار شیعیان و بزرگان کوفه دور هم جمع شدند و گفتند: « حالا مختار می خواهد قیام کند و ما هم قول کمک دادیم اما از کجا معلوم از طرف محمد حنفیه مأمور قیام است؟»
یک نفرشان پیشنهاد داد چند نفر نماینده بروند مدینه و از خود محمد حنفیه بپرسند. همه قبول کردند. چند نفر انتخاب شدند و رفتند مدینه.
در مدینه سراغ محمد حنفیه رفتند و بعد از احوال پرسی خواستند غیر علنی با او صحبت کنند. به اتاق خلوتی رفتند. بزرگ کوفی ها گفت: « شما خاندانی هستید که خداوند شما را فضیلت و بزرگواری داد. هر کس حق شما را ندیده بگیرد، اشتباه کرده. شما مصیبت شهادت امام حسین (ع) را دیدید و شیعیان هم از این مصیبت داغ دیدند... مختار پیش ما آمده و می گوید از طرف شما مأمور است به خون خواهی اهل بیت، خواستیم امر شما را بی واسطه بدانیم. »
محمد حنفیه به آنها گفت:« بلند شوید برویم پیش امام من و امام شما، سجاد (ع) و کسب تکلیف کنیم. » رفتند و محمد به امام سجاد(ع) ماجرا را گفت. امام هم جواب داد: « عموجان اگر برده ای در زنگبار به حمایت ما اهل بیت قیام کند، واجب است مردم کمکش کنند. من تو را در این ماجرا نماینده خودم می دانم. هر چه صلاح می دانی، عمل کن.»
بزرگان شیعه و کوفه از خانه امام سجاد (ع) بیرون می رفتند و خیالشان راحت شده بود. می گفتند: «زین العابدین و محمد حنفیه به ما اجازه قیام دادند.»
منهال دوست مختار وقتی از حج برگشت، فهمید دوستش مختار قیام کرده. رفت او را ببیند. مختار منتظر کسی بود؛ حرمله. حرمله را آوردند. مختار گفت: « خدا را شکر که به دستمان افتادی.» بعد دستور داد دو دست و پایش را قطع کردند. پشته ای هیزم آتش زدند و انداختندش توی آتش. منهال گفت: « سبحان الله. سبحان الله »
مختار پرسید: « چرا تسبیح گفتی؟»
منهال گفت: « موقع حج رفتم پیش امام سجاد (ع). پرسید حرمله چه کار می کند. گفتم توی کوفه است و زندگی می کند. امام هم دست هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا به او گرمی آتش را بچشان. » مختار ذوق کرد. گفت: « الله، الله» بعد دو رکعت نماز خواند و رفت به سجده، سجده ای طولانی.
مختار سر عمر سعد و پسر زیاد را فرستاد برای محمد حنفیه، همراه با نامه ای از گزارش انتقام ها. محمد حنفیه خوشحال شد و مختار و ابراهیم را دعا کرد وبعد سر پسر زیاد را فرستاد پیش امام سجاد (ع).
خانه علی پسر حسین (ع) پر بود از مردمی که آمده بودند برای غذا خوردن؛ مثل همیشه سفره که پهن شد و همه مشغول خوردن شدند، یک نفر بلند شد و گفت: « ای اهل بیت نبوت و معدن رسالت...
من پیک مختار هستم و سر عبیدالله پسر زیاد را برایتان آوردم... »
امام سجاد (ع) گفت: « خدا او را به آتش کشاند. »
و گفت: « وقتی بردند پیش پسر زیاد، داشت غذا می خورد و سر پدرم جلویش بود. دعا کردم که خدا زنده نگه ام دارد تا سر پسر زیاد را موقع غذا خوردن ببینم. خدا را شکر که دعایم را قبول کرد. »
امام بار شترهایی را که از شام برایش میوه آورده بودند به مدینه، پخش کرد بین مردم.
هیچ کس ندیده بود امام بعد از کربلا بخندند غیر از همان روز.
زن های بنی هاشم بعد از عاشورا حنا نبستند، آرایش نکردند، چشم هایشان را سرمه نکشیدند، از خانه هاشان دودی بلند نشد و غذا نپختند، ته دل شان عزا بود تا روزی که مختار سر عبیدالله پسر زیاد و عمر سعد را فرستاد مدینه.
انتفام شان که گرفته شد، شادی پایش را گذاشت توی خانه ها و دل شان.
وقتی سر بریده پسر زیاد و عمر سعد رسید به امام سجاد (ع)، سجده شکر به جا آورد و توی سجده گفت: « خدا را شکر که انتقامم را از دشمنانم گرفت و خدا به مختار پاداش خیر بدهد. »
اگر هیچ خوبی ای در کارنامه مختار نبود جز همین جمله کوتاه امام سجاد (ع) باز هم آدم خوشبخت و خوش عاقبتی بود.
روز عاشورا شمر شتر امام حسین (ع) را به عنوان غنیمت برداشت. وقتی آمد کوفه شتر را به شکرانه کشتن امام حسین (ع) قربانی کرد و گوشتش را بین دشنمان اهل بیت پخش کرد.
مختار در روزهای انتقام دستور داد تمام خانه هایی که گوشت وارد آن شده را خراب کردند و همه آنهایی که می دانستند آن گوشت چیست و به چه مناسبتی پخش شده و از آن خوردند، اعدام کنند. هر چند مختار فقط با مردها کار داشت. زن ها و بچه ها و پیرها امان داشتند.
روز عید قربان در منی امام باقر (ع) توی خیمه اش نشسته بود که پیرمردی وارد خیمه شد. خیلی تلاش می کرد دست امام را ببوسد که امام نمی گذاشت. پرسید: « شما کی هستید؟»
امام تا او را شناخت، دستش را گرفت و نشاندش کنار خودش و خیلی گرم احوال پرسی و صحبت کرد.
پسر مختار گفت: « مردم درباره پدرم حرف های زیادی می زنند. می گویند دروغگو بوده ولی هر نظری شما داشته باشید، درست است و من قبول می کنم .»
امام باقر (ع) تعجب کرد و گفت: « سبحان الله ! پدرم مهریه مادرم را از پولی که پدر تو فرستاده بود، داد. مگر او خانه های خراب ما را نوسازی نکرد؟ مگر او قاتل قاتلین ما نبود؟ مگر او خون خواه ما نبود؟ خدا پدرت را رحمت کند. او حق ما را گرفت و منتفم ما بود.»

هدف مختار

جنگ معروف بین دشمنان اهل بیت در میدان سبیع، همان روز به نفع مختار تمام شد. در این جنگ نزدیک به هشتصد نفر از شورشی ها کشته شدند و حدود پانصد نفر هم اسیر. مختار دستور داد اسرا را بیاورند تا تکلیف شان را مشخص کند. به اسرا گفت: « من از گناه همه شما می گذرم جز کسی که کربلا بوده و با امام حسین (ع) جنگیده. از کسی که خون اهل بیت به گردنش باشد، حتی اگر پدرم باشد نمی گذرم. » انگار این آیه قرآن داشت تفسیر می شد که « و انتقمنا من الذین اجرموا» ما از مجرمین انتقام گرفتیم.
از بین آن پانصد اسیر، 248 نفر به نحوی توی ماجرای کربلا دست داشتند. مختار دستور داد همه شان را گردن بزنند. خبر کشته شدن این 248 نفر در ملأ عام نفس همه کسانی که در کربلا بودند را بند آورد. مختار بقیه را آزاد کرد البته.
او در شهر اعلام امان عمومی کرد. منادی او در بالای مناره فریاد می زد که: « هر کس برود خانه اش و در را روی خودش ببندد در امان و امنیت است، مگر آنهایی که دستشان به خون خانواده محمد آلوده باشد. »
مختار فاتح می خواست تصفیه خونینی بکند و هدف اصلی اش انتقام از قاتلان امام حسین (ع) است نه حتی حکومت.
منبع: نشریه همشهری آیه شماره 3

 
چهارشنبه 6/9/1392 - 15:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته