باسلام
با توجه به پاسخ شما متوجه شدم که منظور سوال از اوستای تراشکار بیشتر تاکید بر اوستا بودن یه تراشکار داشته نه کار تراشکاری اش! چون برداشت اولیه ام از اوستای تراشکار این بود: کسی که حرفه ای تراشکاری انجام میده و درکارش استاده و احیانا شاگردهایی هم داره یا نداره!
بنابراین فرض اینه هر دو آموزگارند...و با این حساب دلیلی که گفتم اشکال پیدا میکنه.
ولی یه نقدی هم به پاسخ شما دارم
تحلیل خوبی بود. اما فکر نمیکنید بیشتر مصداقی بررسی کردید؟کمی هم آغشته به احساس.
در مورد اساتید ما که اکثر مواردی که ذکر کردید کاذب و حتی برعکسه!
در مورد سلام یه ثانیه دیر بجنبم سبقت گرفتن!
یادم نمیره سر یه کلاسی بدجور خواب آلود ظاهر میشدم.از نمره هام و درس جواب دادن هام که دیگه تابلو بود از اون درس و کلاس متنفرم. وموارد دیگه... یادمه قبل عمره رفتم با استاد خدافظی و طلب حلالیت کنم..انقدر قشنگ ازم خداحافظی و التماس دعا کرد. انقدر خوشحال شد که عازمم..نمیدونستم من بیشتر تو چشام اشک جمع شده یا او!
انقدر موارد زیاده که...کاش میشد همه رو بگم...
و اصولا شما با موارد محدود و خاصی استاد دانشگاه یا اوستای تراشکاری و غیره سرکار داشتید. حتی اگه عده زیادی در ایران شما رو تایید کنند باز هم دلیل استقرایی خواهد بود. مگر اینکه تک تک اساتید و اوستاهای سراسر دنیا در همه کشورها رو بررسی کنیم ببینیم این موارد در مورد اونها هم به همین ترتیبه!
شما چقدر اساتید هاروارد و آکسفورد و ام آی تی و غیره رو میشناسید؟!!؟! یعنی در اینا هم گزینش صحیح صورت نگرفته؟!
کلا گمون نکنم اخلاق و انسانیت تابع شغل باشه...خیلی اساتید از شدت عالمیت بسی افتاده و متواضع ترند...و این چه بسا ارزش بیشتری هم داشته باشه.
در ضمن...یه حدیث معروفی(اگه اشتباه نکنم از مولا علی علیه السلام) میفرماید:کسی که چیزی به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است." پس استاد و آموزگار هر کی میخواهد باشد...ما خواه ناخواه تمام زندگی حال و آینده را بر ایشان مدیونیم.
شاید دیگه نیاز پیدا نکنم به باز کردن حدیث بعدی: "معلمی شغل انبیاست"...
[quote=لیلای او;399461;577589][quote=SOHA_1990;373781;577548]سلام
اوستای تراشکار فلز بی جان و بی مصرف رو تبدیل به یه وسلیه مفید می کنه.
و این عمومیت داره برای همه ی اوستاهای تراشکار.
اوستای توی دانشگاه گاهی یه انسان مفید رو تبدیل به قطعه گوش بی مصرف می کنه، و تبدیل انسان به انسان مفید رو نمیشه به همه ی اوستاهای دانشگاه تعمیم داد.
دلیل این عمومیت و عدم عمومیت اینه که شاگردی که می خواد تراش کار بشه، همزمان علم تراشکاری رو یاد می گیره و هم با فلز ور میره و همه خواصش رو می دونه و متوجه هست و از طرفی تا حرفه ای نشه مسئولیت ساخت قطعه هارو بهش نمی دن چون فلز خراب میشه هزینه داره.
از طرف مهم تر تراشکار فقط راجع به فلز و وسایل کارش به شاگردش یاد میده!
ولی اوستای دانشگاه حتی اگه ریاضی1 هم درس بده، به تعدد ازواج پیامبر هم گیر میده به فلسفه ی حجاب هم گیر میده! بعد بچهه نه ریاضی1 می فهمه نه ربط ریاضی و تاریح اسلام رو! بعد میان میگن استاآآآآآآد دانشگاه یا تراشکار!
اوستای دانشگاه صرفا دانش رو یادگرفته، ولی یه بارم دانشجو سروکله نزده، نمی دونه یه کلمه رو اگه چجوری بیان کنه، مفهوم رو بهتر میرسونه، چون از بچگی کلاس میذاشت که از ادبیات بدم میاد، چون شناختی از روان و حال یه دانشجو نیازها و هواس پرتی هاش نداره، و هزار چیز دیگه ... و معمولا اگه توی بیان و شناخت هایی که عرض کردم حرفه ای نباشه هم صرفا که معدل فلانش خوب بوده بهش 30و اندی دانشجو میدن تا بابای سواد و عمرشون رو در بیاره
با این حساب من اوستای تراش کار رو به مبنای نتیجه و گزینش صحیحی که توی این حرفه صورت می گیره انتخاب می کنم.
اما اگه کلا از لحاظ احترام به شخصیت ها می فرمایید، من به یه استاد دانشگاه 3 بار سلام کردم ولی حتی یه «اِهم» هم تحویل «ادب من نداد» و مشغول باز کردن در ماشینش شد، و همون لحظه به باغبون بی سواد که داشت رد می شد بلند گفتم «سلام» بنده ی خدا بی معطلی گفت «سلام جوون»! زبون کار خودش رو کرد و به باغبون گفتم «حاجی شما با اخلاق ترین استاد این دنیایی می دونستید» و طبق معمول «در» از «دیوار» زودتر منظور رو گرفت، و واحدهایی که زبون ازم گرفت، امان از لذت خنکی جیگر.
خدابیامرز عزیزی رو! بچه بودم رفتم توی اتاقش سلام نکردم، صدام کرد و نشون رو پاش گفت «علی جونی گاو همسایه رو دیدی؟» منم گفتم «اره اینقد ترسناکه» بعد خندید گفت «اون گاوه وقتی کسی میره توی طویله اش یه «کُش(منظورصدای «اِهم»گاو)» می کنه بفهمن این اونجاست، تو که دیگه ادمی، سلام کن هرجا میری!» چه قدر اونروز خندیدم باهاش، اخیش...
در کُل به این نتیجه رسیدم که انسانیت ادم ها رو از راهای اسونتری تشخیص بدم، مثلا برای شناخت یه ادم با مشکلات روانی کافیه توی خیابون یه گربه نشونش بدی، اگه مثل روانیا سنگش زد و ترسوندش، برام مسجل می شه که این کلا قاطی داره، یا نوع رفتار یه ادم با برگهای درخت های حاشیه خیابون، اگه بکَنه می فهمم اینم قاطیه ، اکه دست بکشه لای برگ ها رد بشه عاشقه.
حالا بگذریم از وقتایی پیاده میرم بیرون یهو یه زنجیری توی ماشین با مخاطب های خاصش 4 تا فحش بهم میده و بوقم میزنه! خب این ادم دیگه مشکلش حل بشو نیست باید با قرصاش مهربون تر شه بعدازین روزی 4تا کافی نیست.
از همه ی جهات، تراشکار باشه ادم راحتتره، اگه خاست اوستای دانشگاه بشه هم قبلش یه ادمی پیدا بشه بررسیش کنه که حرفه ای هست یا نه فقط جزوه داره فراوون.
سلام.
بنده در اول حرفام عرض کردم که :
«
اوستای تراشکار فلز بی جان و بی مصرف رو تبدیل به یه وسلیه مفید می کنه.و این عمومیت داره برای همه ی اوستاهای تراشکار.
اوستای توی دانشگاه گاهی یه انسان مفید رو تبدیل به قطعه گوش بی مصرف می کنه، و تبدیل انسان به انسان مفید رو نمیشه به همه ی اوستاهای دانشگاه تعمیم داد.»
همین کافیه که من جواب این انتقاد رو بدم که فرمودید:
«
و اصولا شما با موارد محدود و خاصی استاد دانشگاه یا اوستای تراشکاری و غیره سرکار داشتید. حتی اگه عده زیادی در ایران شما رو تایید کنند باز هم دلیل استقرایی خواهد بود. مگر اینکه تک تک اساتید و اوستاهای سراسر دنیا در همه کشورها رو بررسی کنیم ببینیم این موارد در مورد اونها هم به همین ترتیبه!
شما چقدر اساتید هاروارد و آکسفورد و ام آی تی و غیره رو میشناسید؟!!؟! یعنی در اینا هم گزینش صحیح صورت نگرفته؟!»
چون من این خواص رو عمومیت ندادم، صرفا برای
مثال نقض عرض کردم.
در حقیقت مصداق هایی که حقیر بیان کردم برای این بود که گفتم برای اوستای دانشگاه عمومیت نداره.
شاید بشه گفت که تراشکار در قبال چیزی که تولید می کنه مسئول هست، چون خیلی شفاف برمیگرده به کسی که تراش داده.
ولی اوستای دانشگاه اگه روی تربیت و تفکر یه ادم تاثیر منفی بذاره، تربیت همه ی ادمای ماقبلش که سعی کردن یه مومن از سیستم اموزشی بیاد بیرون رو تباه میکنه، و کسی بعدا نخواهد گفت فلان استاد مثلا من عاشق ریاضیم و جذب استاد ریاضی مهندسی می شم و بعد از مدتی بیشتر اینکه تحت تاثیر علم ریاضیتش بشم جذب تفکرات منحرف غیردینی و غیرانسانیش بشم.
چون توی دانشگاه به شدت جوون دنبال قهرمان یا الگو می گرده... البته نظر من هست.
اما وقتی شاگرد تراشکار می خاد اوستای تراشکار بشه:
1.شناخت به فلز یعنی چیزی که می خاد روش تاثیر بذاره 2. شناخت اصول و فنون تراش و ابزار کار 3. شناخت به اون چیزی که می خاد بسازه! و ...
استاد دانشگاه با انسان سر و کار داره! به قول اون اندیشکده که انسان رو «موجود ناشناخته» معرفی میکنه و شاید بیراه هم نگفته باشه
اگاهی از علمی که می خاد اموزش بده رو اگه بتونه خوب بیان کنه میشه شناخت از فن و علمش
و از منظر سوم هم ایا همه ی اساتید فکر می کنن که لازمه از دانشگاه:
مومن بیاد بیرون
؟ عالم بیاد بیرون
؟ یه انسان در خدمت ماشین بیاد بیرون
؟ یه انسان دارای کاغذ پاره ی به اسم مدرک
؟پس به دلیل پیچیدگی استاد دانشگاه شدن، که کارخانه ی انسان سازی هست، باید افرادی که گزینش می شن، سختگیرانه باشه و لااقل توجیه بشن که دارن چی اموزش میدن، برای چی اموزش میدن، به کی اموزش می دن.
مثلا استادی رو در نظر بگیرید که به من ریاضی درس می ده، بعد در کنارش لابه لای کلاس اعتقادات من رو هم مسخره می کنه، بعد به نظر شما این استاد در قبال جامعه مسئول هست؟ نیست؟ درقبال دانشگاه چی مسئوله؟ نیست؟ اونی این استاد رو اتنخاب کرده چی؟ مسئوله؟ نیست؟
در کل باهاتون موافقم که خیلی از استادای دانشگاه ادمای خوبین، ولی یه درصدی هم به شدت خورده شیشه های اساسی دارن.
درمورد حدیثایی که برای معلمی فرمودید، برای کارگری و نون بازو خوردن هم میشه حدیث اورد، به هرحال ...
یا حق
نتایج کار رو هم براتون مثال بزنم؟ مثلا طرف از دانشگاه فارق التحصیل رشته ی برق میشه، میاد سرکلاس ازماشین، کار با ابزارای اندازه گیری رو بلد نیست، معدل دوره اش 18.5 بوده، یک دانشکده هم بوده، چرا؟
دانشگاه؟ استاد؟ مدرسه؟ سیستم؟ خود دانشجو؟ از من بپرسی می گم همه.
شاگرد تراشکار می خاد از فن استفاده ی از ابزار تراشکاری نون دربیاره، دانشجو می خاد از کاغذ پاره استفاده کنه استخدام بشه پول در بیاره، ... توهم اندر توهم.