سرشار از نور و لبخند زان ازلی نور که پرورده اند در تو زیادت نظری کرده اند خوش بنگر در همه خورشید وار تا بگدازند که افسرده اند جوانه ها و شکوفه های جاری در شریان تاریخ ـ هوایی منبسط سرشار از نور و لبخند کدام مسیر، به سرانگشتِ تاریخ پیچیده میشود تا چشمهای از تحیّر گشوده آسمان به پیشواز آمدنشخاک را به تپش وا دارد؟ ملایک، دست افشان کدام حادثه شگفتاند که گاهواره غرق نورش را در عرش دست به دست میچرخانند؟ کدام نهر در توازی قدمهایش بر دیواره ها و جداره ها میکوبد؟ کدام خورشیدِ روشن در پیشانیِ میلادِ شکفتنش آسمان و زمین را در نور شناور میسازد؟ دستهایش ستون هفت آسمانند که شکوفه های یقین داده اند. دریچه های بسته جهل، روبروی نگاهش به سمت آسمانی از معرفت گشوده میشوند وتمام منابر، بوی حکمت میگیرند تا کلمات، بال و پر بگیرند در هوایی گسترده. میآید و چشمهای روشنش میجوشد از بطن آسمانها و جاری میشود بر گستره خاک لابلای نارنجستانها، عطر گامهایش میپیچد. انارستانهای دوردست، در سرانگشتهایِ اشارتش روشن و خاموش میشوند و درختان گیسو رها در نسیم میپیچند از اشتیاق آمدنش. دریچههای آسمان باز میشود تا آبروی زمین، «باقرالعلوم» هرچه روشنایی را با خویشبه ارمغان بیاورد. هرچه پروانه بر پیله های هیجان بال میکوبند و در آسمان جاودانگی، پرواز را پر میزنند. میآید؛ با دستاری از سبز، از جوانه، از رویش، با بهاری شکفته در آستین با خوشه های سرشار شکوفه در گریبان. کبوتران رها در کنار چشمه مهتاب، در سرشاری لطفش غبار از بالهای پرواز میشویند و بر آستانِ کرامتش بال میگسترند. نفسهایش مردگیِ خاک را به حیات وا میدارد. میآید؛ هوا بوی پونههای باران خورده میگیرد و هر آنچه روزن، رو به آسمان پر میگیرند و نور را در آغوش میفشارند. جذبه نگاهش نور است و نور زان ازلی نور که پرورده اند... حمیده رضایی
امام باقر علیه السلام پاسخ او را با خوشرویی میداد و می فرمود: «هیچ چیزی بر خداوند پنهان نیست. چندی بعد مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. دوست خود را صدا کرد و به او وصیت کرد که وقتی از دنیا رفتم، برو محمد بن علی الباقر را خبر کن تا بر من نماز بگزارَد. نیمه های شب، مرد شامی از دنیا رفت. او را در پارچهای پیچیدند. نیمههای شب، دوست او خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«آن مرد شامی از دنیا رفت. او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانید. حضرت باقر علیه السلام فرمود:«برو تا من بیایم. سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آنگاه به خانهی آن مرد شامی رفت، و نام او را صدا زد. مرد در کفنش جواب امام را داد. امام او را نشاند و فرمود شربتی برای او بیاورند. سپس برخاست و رفت. چند روز بعد مرد شامی کاملا بهبود یافت و خدمت امام باقر رفت و عرض کرد : « مجلس را برای من خلوت بفرمایید. امام مجلس را خلوت کرد. مرد گفت:«شهادت میدهم که شما حجّت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید. هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود زیانکار و گمراه خواهد بود. امام باقر علیه السلام فرمود:«چرا عقیدهات عوض شده؟ او گفت:«من در حال مرگ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد: روح او را باز گردانید چرا که محمد باقر از ما خواسته است او را به دنیا بازگردانیم. امام فرمود:«مگر نمی دانی که گاهی خداوند، بنده ای را دوست دارد، ولی از عملش خشمگین است؟ و گاهی نیز از بندهای خشمگین است ولی عملش را دوست دارد؟» (یعنی تو از همان ها هستی ) از آن روز به بعد، مرد از اصحاب خوب امام باقر علیه السلام شد. ابوبصیر می گوید: روزی مولایم، امام محمد باقر علیه السلام ، به من فرمود : « وقتی به کوفه برگشتی ، خداوند به تو دو پسر خواهد داد . اولی را عیسی و دوّمی را محمد بنام . آن دو از شیعیان ما هستند، اسم آنها در صحیفه ما ثبت شده و تمام فرزندان آنها تا روز قیامت نزد ما مشخصاند.br>عرض کردم:«آیا شیعه شما با شماست و همراهتان به بهشت داخل میشود؟ امام فرمود:«بله تا زمانی که از خدا بترسد و تقوا داشته باشد. در ایام برگزاری حج، روزی ابوبصیر به امام باقر علیه السلام گفت:« چقدر حجّاج زیادند و ناله و گریه فراوان!!» امام فرمود:«ناله و فریاد زیاد است، امّا حاجی کم! آیا میخواهی خودت به چشم ببینی؟ در این هنگام امام دستی بر چشم ابوبصیر کشید و دعایی خواند. ابوبصیر که نابینا بود، بینا شد. امام باقر فرمود : « به این حاجیها نگاه کن! ابوبصیر وقتی به مردم نگاه کرد، دید بیشتر آنها میمون و خوکاند و مؤمن در بین آنها مانند ستاره درخشان در ظلمت و تاریکی میدرخشد. بنابراین گفت:« بله ای مولای من! راست گفتید. چقدر حاجی واقعی کم، و ناله و فریاد زیاد است! ابوبصیر از امام درخواست کرد که بینا بماند. اما امام باقر فرمود:«ای ابا بصیر! من درباره تو بخل ندارم. خداوند هم به تو ظلمی نکرده است . با این حال، او برای تو «نابینایی» را اختیار فرموده. پروردگار همه ما خداوند است و ما بندگان اوییم، از عبادت او تجاوز نمی کنیم و از طاعت او خسته نمیشویم، بلکه تسلیمش هستیم.» آنگاه دعایی فرمود و ابوبصیر دوباره نابینا شد. ******************************** منابع: بحار الانوار، ج 46، ص 261 ، حدیث 62. بحار الانوار، ج 46، ص 233 ، حدیث 1
امام باقر علیه السلام در زمان حکومت ولید بن عبدالملک به امامت رسیدند که پس از او سلیمان بن عبدالملک و سپس عمربن عبدالعزیز و سپس یزید بن عبدالملک و پس از او هشام بن عبدالملک، یکی پس از دیگری حاکم مَمالک اسلامی شدند. امام با هر یک از آنها به نحو خاصّی برخورد میکرد، ولی متأسّفانه بعضی از بستگان وی، از جمله زید بن حسن بن علی به بدگویی او دست زدند تا سرانجام هشام ، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. امام باقر علیه السلام به فرزند ارجمندش امام صادق علیه السلام وصیت فرمود و به لقاء پرورگار شتافت. آن حضرت دارای سه همسر و هفت فرزند بود. از امام باقر علیه السلام مواعظ بسیار ارزشمندی به یادگار مانده است که تمام نسلها تا قیامت از آن بهرهمند خواهند بود. مردی از اهالی شام در مجالس امام باقر علیه السلام حاضر می شد و می گفت:«من می دانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمنی با شما اهل بیت است، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوشسخنی هستید، در مجالستان شرکت میکنم .
برادر امام باقر علیه السلام زید بن علی بن الحسین پس از شهادت امام سجاد علیه السلام پرچم مخالفت با بنیامیه را برافراشت و افراد زیادی را به دور خود جمع کرد. ولی امام باقر او را از قیام مسلّحانه منع کرد و فرمود: « هنوز وقتش نرسیده است، و قیام تو در انتها به ضرر مسلمین می انجامد.» اما زید که خون حسینی در رگهای او میجوشید، زیر بار نرفت و قیام کرد و عاقبت در اثر اعلان مخالفت با بنیامیه به شهادت رسید.
امام باقرعلیه السلام چون در اواخر دوران حکومت بنی امیه بهسر میبرد، از ضعف قدرت حاکمه استفاده نمود و در نشر معارف اسلامی، تلاش گستردهای کرد و با مخالفین و صاحبان عقاید مختلف، مناظرات مفصّلی داشت و به سؤالات شیعیان و مخالفین پاسخ داد. لذا از آن امام در تمام مسائل فقهی و اجتماعی و حکومتی روایات فراوانی نقل شده است، بهطوریکه تقریباً هیچ کتاب روایی نیست مگر این که از امام باقر علیه السلام در موارد مختلف روایتی ذکر شده است. امام باقر علیه السلام با صحابی بزرگ رسول خدا، جابر بن عبدالله انصاری روابط صمیمانهای داشت و برای او احترام خاصی قائل بود. برای آن امام، غیر از جابر، اصحاب و راویان زیادی نام میبرند که در بین آنها جابر بن یزید جعفی و محمّد بن مسلم و زراره و حمران، بسیار معروفند. شاعر معروف امام نیز کمیت نام دارد.
ولادت حضرت امام محمد باقر علیهالسلام پنجمین امام شیعیان است که در سال 57 هجری قمری در مدینه متولد شد. پدر بزرگوارش امام سجاد علیه السلام و مادر والامقامش ام عبدالله است. وی اولین شخصی است که نسب پدر و مادرش به حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام می رسد. فضائل پیشوایی امام باقر علیه السلام از صدر اسلام روشن و مسلم بود و نص بر امامت آن امام همراه با تعاریف رسول خدا، فراوان به ما رسیده است. br>از آن امام معجزات و کرامات بسیار و نیز امور غریبه فراوانی در کتب معتبر ثبت شده و جنّ و ملائکه و حتّی جبرئیل خدمت او میرسیدهاند. مکارم اخلاق امام، زبانزد خاص و عام است و علوم و معارف فراوانی از وجود او سرچشمه گرفته . وی همچنین توجه خاصّی به عبادت و ذکر و مناجات داشته است. در زمان این امام، عدهای متمایل به رهبانیت و ترک دنیا بودند که با مخالفت امام مواجه میشدند.