اگر در ویندوز XP پنجره search باز باشد و به اینترنت متصل شوید به احتمال زیاد فایل مورد نیاز اجرای این پنجره خراب می شود و هنگام كار با این پنجره با پیغام خطای زیر مواجه می شوید. Afile that is required to run search companion cannot be found. You may need to run setup.
راه حل این مشكل نصب دوباره search بر روی كامپیوتر است. برای این كار در منوی Run دستور systemroot%inf% را اجرا كنید. و فایل srchass.inf را پیدا كرده و بر روی آن كلیك راست كنید و سپس بر روی install كلیك كنید تا دوباره نصب شود . برای این كار احتمالا" CD ویندوز XP را لازم دارید. اگر پس از نصب مشكل حل نشد ممكن است فایل های Bar.xls.Balloon xls و LCL srch.xmlg هم خراب شده باشند. یكی دیگر از راه های حل این مشكل نصب service pack 1 بر روی ویندوز است.
حرف E بیشتر از تمام حروف انگلیسی، در کلمات بکار میرود در حالیکه حرف Q کمترین کاربرد را دارد!
خورشید ۳۳۰۳۳۰ مرتبه بزرگتر از زمینه!
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد: امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشـی خارج شد، دختری را دید که روی جـدول خیابان نشستـه بود و هق هق گریـه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: دختر خوب، چرا گریه می کنی؟ دختر در حالی که گریه می کرد، گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم در حالی که گل رز 2 دلار می شود. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ می خرم. وقتی از گل فروشی خارج می شدند، مرد به دختر گفت: "مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم؟ دختر دست مرد را گرفت و گفت: آنجا و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد. مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت. مرد دلش گرفت، طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.
قلبتان را از نفرت پاک کنید
ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید
ساده زندگی کنید
توقعتان را کمتر کنید