مقدمه:
با ارتحال "آیت الله العظمی بروجردی" در سال 1340، حوزه های علمیه و جامعه روحانیت ایران بزرگترین استاد و مرجع خود را از دست می دهد. مرگ آیت الله به آن اندازه ضربه بزرگی است، که در ذهن ها هم نمی گنجد کسی بتواند جای این شخصیت عظیم الشان را را پر نماید. اما "آقا روح الله" یا همان "آیت الله خمینی" به زودی نه تنها در قلب مردم قم و روحانیون حوزه آن شهر، که به خانه اکثریت مردم ایران نفوذ می نماید. همان مردی که بعدها همه مردم ایران او را با نام امام خمینی می شناسند. کسی که هر چند سالها را در تبعید می گذارند اما فحوای کلامش هر قلبی را آرامش می دهد و بالاخره در بهمن ماه 1357 او به ایران باز می گردد و نظام جمهوری اسلامی را پایه گذاری می نماید.
آنچه در ادامه خواهید خواند ثمره پژوهش مفصلی است که بر روی زمینه های شکل گیری واژه «امام» برای بنیانگذار جمهوری اسلامی، انجام شده است. هر چند که این واژه را بدون شک مردم ایران به آیت الله خمینی واگذار نمودند و در سالهای منتهی به انقلاب نیز دیگر کسی ایشان را به نام دیگری خطاب نمی نمود، اما بررسی عامل و ریشه یابی اینکه چه کسی یا گروهی و با چه زمینه های فکری واژه امام را به آیت الله خمینی منتسب نمود، تلاشی دیگری است برای شناخت شخصیت امام در پژوهش های تاریخی.
این گزارش در شش مقطع تاریخی پیش از انقلاب اسلامی به موضوع می پردازد و سعی خواهد نمود با توجه به اندک بودن منابع و تکراری بودن بعضی از حرف ها، روایت های تازه ای را به دست دهد. این مقاطع تاریخی بر اساس ترتیب سال های روایت دسته بندی شده است. ذکر این نکته نیز الزامی است که فارغ از این بحث ها هر چه باشد امام همان امام است و بدون شک جای داشتن در قلب مردم ایران او را به چنین جایگاهی رسانده است.
مقطع اول: گزارش ساواک؛ سال 1342
در بررسی اسناد و منابع تاریخ انقلاب اسلامی، اولین جایی که به طور مدون و دقیق لفظ و عنوان امام، برای آیت الله خمینی به کار برده شده است به گزارش ساواک از سخنرانی ایشان در مدرسه فیضیه، به سال 1342 باز میگردد. البته مامور ویژه ساواک در این گزارش برای توصیف احترام و مقام آیت الله خمینی در میان مردم و احتمالا در جهت بیان خطر ایشان! برای نظام شاهنشاهی چنین تمثیلی را به کار می برد. این جملات در گزارشی که ساواک از سخنرانی روز 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا) تهیه کرده است عنوان گردید:
«موضوع: سخنرانی آیتالله خمینی در قم
شماره: ۸۳۱/ بخش ۳۱۲
محل: قم
تاریخ حادثه: 13/3/42
منبع خبر: مأمور ویژه
... اظهار میداشتند در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است. دوازده بلندگو در مسجد اعظم مدرسه فیضیه، صحن بزرگ جلوی میدان نصب کرده بودند... خمینی را مثل امام وارد کردند و تمام جمعیت آنچنان صلوات میفرستادند که تا دو کیلومتر صدای آن میرفت...»1
مقطع دوم: محمد رضا حکیمی؛ سال 1342
پایگاه اینترنتی "بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی" در قسمت پرسش و پاسخ خود، در پاسخ به سوالی که «به حضرت آیت الله خمینی از چه زمانی لقب "امام" داده شد و نخستین بار چه کسی ایشان را با این لقب خواند؟» چنین می نویسد: «نخستین شخصیتی که عنوان "امام" را برای رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، به کار برد، استاد فرزانه محمدرضا حکیمی بود، که در کتاب "سرود جهشها" که در سال 1342 به رشته نگارش کشید، چنین آورد: ...در این روز و روزگار، دیگر این نشان تشیع را بر کسی ندیدیم و این سخن عزیز شیعی «انتم علی احدی الحسنیین» را از کسی نشنیدیم، مگر از پیشوای شیعی اندیش معاصر و یادگار پیشینههای شیعه، امام خمینی...»2
مقطع سوم: نعمت الله میرزازاده؛ سال 1343
نعمت الله میرزازاده با تخلص م - آزرم شاعری است که در سال 1343 بارها و بارها در قصیده ای زیبا آیت الله خمینی را با عنوان امام خطاب می نماید. نعمت آزرم در قصیده «به نام تو سوگند» که در 48 بیت در سال 1343 سروده شده و ایشان را به این عنوان خطاب می نماید:
ای ز وطن دور ای مجاهد دَربند ای دل اهل وطن به مهر تو پیوند
...
ای ز وطن دور ای «امام خمینی» ای تو علی را یگانه پور همانند3
آزرم با اینکه سالهای زیادی را در زندان گذرانده است اما باز هم در 10 تیرماه 1349 قصیدهای دیگر به نام «رهبر برگزیده» در 49 بیت می سراید و آن را چنین آغاز می کند:
«الا ای امام بحقّ برگزیـده الا ای تو اسلام را درنوردیده
الا ای که یزدان پس از روزگاران پس افکندِ دوران تو را آفریده
...
تویـی آن کـه اسلام بالیــده از تــو به گیتی که اینک نگـر ایـن پدیــده
امـام بحـق ای خمینـی کـه ایــران تـو را چند سالیست دوری کشیـده
...
بزرگـا! امـامـا! کـه بعد از امـامـان چنان چون، تو اسلام رهبــر ندیــده
...
زعیـمـا! امـامـا! از ایــران چـه پرسی که سجن بزرگی است، در خون تپیده»
در این قصیده حتی به شهادت آیتالله سعیدی هم اشاره رفته است:
«... محمدرضای سعیـدی، بزرگـی که اسلام او را به جان پروریده
ز بیداد ضحاک و دژخیمهایش شهیدی است اینک به خون آرمیده»4
آزرم در آستانه انقلاب اسلامی و در 26 دی 1357 و در همان روزی که تیتر اول روزنامه اطلاعات حکایت از رفتن شاه از ایران دارد، در نامه ای نسبتا طولانی به دست اندرکاران این روزنامه، شعر دیگری را به امام تقدیم می نماید. وی در نامه خود اشاره می کند دلیل آنکه این شعر را برای روزنامه اطلاعات می فرستد، جفایی است که در 19 دی 56 رژیم شاهنشاهی به دست اندرکان این روزنامه نموده است:
«سوی پاریس شو! ای پیک سبکبال سحـر نامة مردم ایران سوی آن رهبر بــر!
تا ببال و پرِ خونین نشوی سوی امـــام هان پر و بال بشویی به گلاب قمصر
...
نامه ای از سوی ابنای وطن نزد امــام تهنیت نامه ای از خلق به سوی رهبر
...
ای امامی که ترا نیست زعیمی همدوش ای خمینی که ترا نیست به گیتی همبر
...
لیکن ای جان جهان، رهبر یزدانی خلق مژده ات باد که این دور سر آید یکسر
...
پیش این جنبش یزدانی و حکم تاریخ زر و زور و ستم و حیله نبخشند اثر
...
بازگردی به سلامت سوی ایران پیروز چون سوی مکه پس از هجرت خود پیغمبر
خلق ایران کند از شور، قیامت برپای سوی ایران شدنت را چو بیارند خبر
چشم ایران شود از دیدن رویت روشن مژه خلق ز اشک شعف و شادی تَر
چهارده سال از این پیش چنینت گفتم ورنه امروز از این گونه سخن نیست هنر»5
و این «چهارده سال پیش» اشاره به شعر به «به نام تو سوگند» در سال 43 و این ابیات دارد:
«...دیر نپاید چنین شبان نفسگیر زود زند صبح انقلاب، شکرخند
وز وزش خشم خلق باز ببینیم کز افق، این ابرهای تیره پراکند
خلق ببیند به چوبه های مکافات بر سر هر کوی شده دشمنی آوند»6
مقطع چهارم: سید مهدی طباطبایی؛ سال 1350
اما روایت کمتر شنیده شده در این باره را حجت الاسلام و والمسلمین سید مهدی طباطبایی روایت می کند. طباطبایی در گفتگو با پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران از اتفاقی سخن می گوید که به انتخاب لقب امام برای آیت الله خمینی منجر شد و تاکید می کند این واژه پس از این اتفاق در دهان مردم افتاد: «زمانی که جشن های 2500 ساله شاهنشاهی بنا بود برگزار شود، حضرت امام در اواخر سال 1349 بر علیه آن سخنرانی کردند و در ایام حج، متن چاپ شده فرمایشات ایشان را آقای ناصری - امام جمعه کنونی یزد - که در آن زمان در نجف طلبه بودند، برای توزیع به مکه آوردند. آیت الله منتظری هم در آن سال در مکه حضور داشتند. پس از مشورت با آقای منتظری و نظر ایشان مبنی بر پخش اطلاعیه ها در منا به اتفاق آقای ناصری برای این کار آماده شدیم. در زمان پخش، مقداری از اطلاعیه ها لو رفت و آقای ناصری را هم گرفتند.» طباطبایی ادامه داد: «این اطلاعیه را ما به ایران آوردیم. آقای هاشمی رفسنجانی که در جریان ماجرا قرار داشت گفتند که باید این اطلاعیه را چاپ کنیم. آقایی به نام علیرضا کبیری که در چاپخانه کار می کرد شرایط را مهیا نمود و اطلاعیه ها توسط بنده، آقای سید محمد سعیدی -امام جمعه کنونی قم- و آقای حاج محمود آقای ابوالقاسمیِ نیک نام چاپ شد.» حجت الاسلام طباطبایی در ادامه گفتگو از دغدغه ای سخن گفت که برای توزیع اطلاعیه ها وجود داشت و راه حل ایشان مشکل گشا می شود: «یک روز در بازار می رفتم و فکر می کردم که چه کنیم تا در زمان توزیع گیر ماموران ساواک نیافتیم. در همین فکر بودم که در کتابفروشی جزوه کوچکی دیدم که بر روی آن نوشته شده بود: "الامام الحمیصی؛ چاپ نجف" و این کتابی بود راجع به مسائل شرعی. من پیشنهاد دادم این حمیصی را برداریم و جای آن "خمینی" بگذاریم. در پایین عنوان کتاب هم نوشته شده بود "مطبعت الآداب نجف اشرف". برای اینکه ما بتوانیم جلد بر روی اطلاعیه بچسبانیم تا کسی متوجه نشود در ایران چاپ شده و فکر کنند از نجف آمده، عنوان را عوض کردیم و شد الامام الخمینی. طباطبایی در پایان می گوید: «البته ما هم قصد نداشتیم امام بنویسیم بلکه می خواستیم تنها این اطلاعیه چاپ شود و نگویند در ایران بوده است. بنابراین اطلاعیه با این راهکار لو نرفت. سال 50 ما این واژه را برای امام به کار بردیم و البته منکر نیستیم کس دیگری قبلا نگفته باشد اما اینکه در دهان مردم افتاد قطعا از این اطلاعیه بوده است.»
مقطع پنجم: محمد صادق اسلامی گیلانی؛ سال 1356
پایگاه خبری حوزه نیوز درباره سال 1356 روایت تازه تری از این ماجرا ارائه می دهد و از محمد صادق اسلامی گیلانی به عنوان کسی که آیت الله خمینی را امام خوانده است، یاد می کند. شهید محمد صادق اسلامی گیلانی در انفجار حزب جمهوری اسلامی در سال 60 به شهادت رسید. وی هنگام ورود امام به ایران به اتفاق شهید مهدی عراقی مسئول انتظامات کمیته استقبال از امام بود و این مسؤولیت در اقامتگاه امام(ره) نیز به عهده وی بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تأسیس حزب جمهوری اسلامی به عضویت آن در آمد و تا هنگام شهادت از اعضای کادر مرکزی حزب و نیز مسئول واحد اصناف حزب جمهوری اسلامی بود. پس از روی کار آمدن دولت شهید رجائی نیز به عنوان معاون فرهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی به خدمت خود ادامه داد. حوزه نیوز می نویسد: «شهید محمد صادق اسلامی گیلانی اولین کسی بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفی و در صحن حضرت عبدالعظیم(ع) در یک سخنرانی، رسما از رهبر کبیر انقلاب به عنوان امام خمینی یاد کرد.»7
مقطع ششم: حسن روحانی؛ سال 1356
رحلت غریبانه حاج آقا مصطفی خمینی در سال 1356 سراسر ایران را در ماتم و اندوه فرو برد. موجی که این حادثه تلخ ایجاد کرد تمام تلاشهای چندین ساله رژیم پهلوی در مقابله با مبارزات و یاد و نام امام خمینی را برهم زد. در سراسر ایران مریدان و علاقمندان حضرتش با برپایی مراسم گرامیداشت یاد حاج آقا مصطفی، به تجلیل از مبارزات حضرت امام پرداختند. مهمترین مراسم بزرگداشت در مسجد ارک تهران با برنامهریزی مبارزان مسلمان برگزار گردید. انتخاب یک سخنران برجسته، برای این مراسم بسیار حساس و در عین حال مهم بود، سرانجام پس از مشورت فراوان حجـت الاسلام حسن روحانی انتخاب شد. وی دربارهی انتخاب خویش میگوید:
« چند روز پس از شهادت حاج آقا مصطفى، علما و روحانیون مجلس ختمى در مسجد جامع بازار بر پا کردند که جمعیت زیادى در مسجد گرد آمده بودند. من نیز در آن مجلس شرکت کردم. سخنران آن جلسه که مرحوم شیخ حسن طاهرى اصفهانى بود، بعد از سالها که نام بردن از امام ممنوع بود، از ایشان نام برد و مجلس با شور فراوان مردم به پایان رسید. فرداى آن روز، مرحوم مطهری به من زنگ زد و گفت: ما میخواهیم دو مجلس مهم برقرار کنیم، یکی در تهران و دیگری در قم، شما یکی از این دو شهر را انتخاب کنید و به منبر بروید. به ایشان عرض کردم من ممنوعالمنبر هستم. آقاى مطهرى فرمود چه بهتر، چون اگر ممنوعالمنبر هم نباشى، شما را به خاطر این سخنرانى قاعدتاً ممنوعالمنبر مىکنند و یا حتى ممکن است دستگیر کنند. نظر ایشان را پذیرفتم و براى سخنرانى اعلام آمادگى کردم. آقاى مطهرى پرسید آمادگى براى تهران یا قم؟ گفتم فرقى ندارد و هر چه نظر شما باشد. گفت نظر من تهران است، چون جلسه تهران اهمیت بیشترى دارد. نسبت به زمان جلسه هم قرار شد وقتى مشخص شد، ایشان اطلاع دهند. بعد از ظهر همان روز، آقاى مطهرى دوباره تلفن زد و گفت: زمان جلسه یکشنبه، هشتم آبان است. ایشان اضافه کردند اعلامیهاى هم تهیه شده است که در روزنامهها چاپ خواهد شد. اعلامیه مزبور با امضاى روحانیت مبارز تهران و عدهاى از بازارىها و دانشگاهىهاى انقلابى چاپ و پخش شد، ولى به یاد ندارم که در روزنامهها هم به چاپ رسید یا از چاپ آن جلوگیرى کردند»8
وی در ادامه سخنان خود دربارهی کارهای قبل از رفتن به این مراسم چنین میگوید:
«من چون احتمال مىدادم پس از منبر دستگیر شوم، از یکى از دوستانم پولى قرض کردم و آن را در اختیار خانوادهام گذاشتم و گفتم: بعد از منبر قاعدتاً برنمىگردم و اگر مشکلى براى شما پیش آمد، به آقاى اکرمى و یا آقاى ناطق نورى اطلاع دهید. سپس وصیتنامه خودم را که در پاکتى دربسته بود، به خانوادهام تحویل دادم که اگر حادثهاى پیش آمد، به آن عمل کنند. براى رفتن به مسجد ارک، آقاى اکرمى به منزل ما آمد که با هم به مسجد برویم. چون زمان برگزارى مجلس از ساعت 3 تا 5 بعدازظهر بود، زودتر حرکت کردیم، زیرا تصور مىکردیم، ممکن است ساواک فهمیده باشد که سخنران مجلس من هستم و بخواهد بیرون مسجد من را دستگیر کند. از این رو تصمیم گرفتیم که زودتر وارد مسجد شویم. وقتى به میدان ارک رسیدیم، با تعداد زیادى از افراد نظامى و شهربانى رو به رو شدیم که در اطراف مسجد مستقر شده بودند و مراسم را کاملاً زیر نظر گرفته بودند. تمام خیابانهای اطراف مسجد ارک کامیونهای ارتش بود، نیروهای شهربانی خیلی آمده بودند و جو، جو نظامی بود. چند افسر شهربانی هم داخل حیاط [مسجد ارک] بودند، حتی تعدادی ماشین پشت دادگستری چیده بودند، پشتبام مسجد هم نیرو بود. با دیدن نظامىها و کامیونهاى ارتشى متوجه شدم که پس از منبر فرار هم کار آسانى نخواهد بود. به هر حال وارد حیاط مسجد شدیم که عدهاى از دوستان، از جمله آقاى موسوى خوئینىها، آقاى مطهرى، آقاى خلخالى، داریوش فروهر، مهندس بازرگان و... جلوى درب مسجد بودند. آقاى خوئینىها یادداشتى به من داد که آن را آخر منبر بخوانم. یادداشت مربوط به اعلام مجلس دیگرى به همین مناسبت در مسجد همت تجریش بود... آقای خلخالی را دیدم، مرحوم مطهری جلوی در به عنوان صاحب مجلس ایستاده بود و بازرگان و تمام ملیها بودند... آقای فلسفی، خزعلی، بازاریها، بچههای مؤتلفه، دانشجوها همه حضور داشتند.»
روحانی ادامه داده است: «هنگامى که ما وارد مسجد شدیم، هنوز جمعیت زیادى جمع نشده بود، اما به تدریج مسجد و حیاط پر از جمعیت شد و در میان جمعیت، دیگر چهرههاى آشنا همچون آقایان ناطقنورى، موسوى اردبیلى و تعداد زیادى از فضلاى حوزه علمیه قم مشاهده مىشدند. طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم با چند اتوبوس براى شرکت در این مراسم، خود را به این مجلس رسانده بودند. پیش از شروع سخنرانى شبستان مسجد و حیاط مملو از جمعیت شده بود و در همان حال چند نفر از افسران شهربانى نیز وارد مسجد شدند و در شبستان کوچک روبهروى شبستان اصلى مسجد مستقر شدند. مجلس، بسیار با شکوه و معظم بود و حدود ساعت 4 بعدازظهر برنامه سخنرانى و منبر من شروع شد»
براساس گزارش ساواک عدهی زیادی از مردم قم نیز به وسیلهی اتوبوسهایی که از طرف مرتضی حائری و به دستور آیتالله پسندیده اجاره شده بود، به تهران و به مسجد ارک آمده بودند. دکتر روحانی دربارهی انتخاب موضوع سخنرانی و تصمیم مهمی که در سر داشت چنین میگوید:
«من در مسیر راه که به مسجد میآمدم، اصل اینکه در سخنرانی از کجا وارد بحث شوم، در ذهنم بود. شب قبل فکر کرده بودم و در ذهنم این بود که امام را به ابراهیم خلیل و حاج مصطفی را به اسماعیل تطبیق دهم و حتی آیه هم در ذهنم بود که شب قبل فکر کرده بودم... وقتی به مسجد میآمدم در ذهنم بود که لقب امام را برای رهبر انقلاب پیشنهاد کنم [با خود فکر میکردم] آیا این را بگویم مورد پذیرش قرار میگیرد یا خیر. دوم آنکه کلام امام در جامعه خیلی واژهی مقدسی بود و معمولاً مردم این واژه را برای ائمهی معصومین و امامان اطلاق میکردند؛ اگر ما این را بگوییم، برای مردم عجیب و غریب نیست! نمیگویند میخواهند یک امام سیزدهم درست کنند، من همین طور مردد بودم تا اینکه در کنار مسجد تصمیم گرفتم که بگویم.»9
حجـت الاسلام آقای روحانی پس از ورود به مسجد، روی منبر قرار گرفت و سخنرانی تاریخی خویش را آغاز کرد:
«قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ» دشمن، غافل از یاری و تأیید حق است. اگر آتشی در اینجا در زندان و حصر، اگر آتشی در بورسای ترکیه و اگر آتشی در عراق برافروختند، ما ابراهیم زمان را حفاظت میکنیم. «وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ» ابراهیم عزیز! هر توطئه و کیدی که برای تو طراحی کردند، ما تو را کمک کردیم و آنها را شکست خورده و خسرانزده ساختیم. «وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ» ابراهیم! تو را در کنار رسول و پیامبری دیگر به سرزمین مبارک رساندیم. ای خمینی عزیز (صلوات حضار) تو و فرزند فرزانه و مصطفای عزیزت را به سرزمین مبارک، « إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ»، کنار حرم مولایت امیرالمؤمنین رساندیم. بگذار موجی در حوزهی کهنسال نجف، ایجاد شود. بگذار دشمنان بزرگ این حوزه، با عظمت علمی تو آشنا شوند. دشمن خواست تا تو در دریای نجف غرق شوی. نمیدانست تو کشتی نجاتبخش و سفینـۀ النجاﺓ خواهی شد. بگذار جهانیان بیشتر و بهتر ترا بشناسند، ای ابراهیم زمان!
ای ابراهیم عزیز! همه امتحانات سخت و بزرگ برای تو پیش آمد. امّا آخرین امتحان را هم باید بگذرانی که: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ» آن زمان آزمایش بزرگ و آشکار مربوط به اسماعیل عزیزت میباشد. آنگاه که همهی امتحانات و آزمایشات را با موفقیت پشت سر گذاشتی، «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» آنگاه تو به مقام والای امامت میرسی. امامت مقامی است که آخرین امتحان آن، امتحان فرزند است. ابراهیم! اکنون که این امتحان را هم با موفقیت گذراندی پس « إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا». و لذا من یک لقب برای مرجع بزرگ و رهبر عظیمالشأن، آن ابراهیم زمان، میپسندم و آن لقب امام است. بنابراین «امام خمینی». (صلوات حضار).
و روحانی با قدرت سخنرانی خود را اینگونه ادامه می دهد:
«میدانید در شهادت و مرگ این عزیز چه موجی در داخل و خارج کشور ایجاد شد؟! در طول هفتهی گذشته از آمریکا، اروپا و آسیا صدها تلگرام تسلیت مخابره شد، امّا از ایران فقط سه تلگرام به محضرشان رسید! (گریه شدید حضار). چرا؟ ایرانی که مردم آن همه عقیده و ارادت به امامت، به علی بن موسی الرضا ثامن الحجج علیهالسلام دارند و امام هشتم فخر و افتخار همه ایرانیها است، جشن میلاد و چراغانی آن حضرت را برهم زدند و پرچم سیاه برافراشتند. (گریه شدید حضار). سراسر کشور را ماتم و عزا فراگرفته است. چرا از ایران فقط سه تلگرام مخابره شده است؟ ای مرجع عزیز و بزرگ! اگر از ایران تلگرامی به دست تو نرسیده، این همه گریه و فریاد و ناله مردم را بشنو و ببین. (گریه شدید حضار). مردم به تو و راه تو و نهضت تو عشق میورزند.
اینکه از ایران فقط سه تلگرام به ایشان رسیده حکایت از یکی از این چند امر دارد: یا آنقدر اختناق است که کسی جرأت نمیکند به مرجع بزرگش تلگرام تسلیتی مخابره کند، یا شرکت مخابرات برخلاف همهی قوانین و مقررات تلگرام مردم را نمیپذیرد، یا تلگرامها را میگیرند ولی مخابره نمیکنند. هر خبر بیاهمیتی باید در سطح مملکت پخش شود امّا خبر شهادت و رحلت عزیز ما (گریه شدید حضار) فقط یکبار در روزنامه، آن هم به عنوان اعلان مجلس ختم درج میشود. حتی اعلان ختم را پس از یک نوبت دیگر چاپ نکردند! چرا؟ چرا این همه اختناق و سانسور و چرا این همه خفقان؟ دلیل این سانسور و اختناق ترس هیئت حاکمه از قدرت روحانیت، از قدرت مرجعیت و بالاخره ترس از هیجان و غلیان احساسات مردم است.»10
اما گزارش ساواک از این مراسم و نوع سخنرانی روحانی و واکنش های روزانه مقامات هم در نوع خود جالب و خواندنی است:
«موضوع: برگزاری مجلس ختم مصطفی خمینی در مسجد ارک
از ساعت 15:00 الی 17:00 روز یکشنبه مورخه 8/8/56 از طرف بازرگانان، بازاریان، اساتید دانشگاه مجلس ختم یاد شده بالا در مسجد ارک برگزار گردید که در حدود 8 هزار نفر از طبقات مختلف مردم از جمله، جامعه روحانیت تهران، اساتید دانشگاه، دانشجویان، جامعه مهندسین، رهبران سابق جبهه به اصطلاح ملی و رهبران نهضت به اصطلاح آزادی، بازاریان و افراد عادی در آن شرکت داشتند و افراد سرشناس زیر بین جمعیت شناخته گردیدند.
مهندس بازرگان، دکتر عباس شیبانی، داریوش فروهر، خسرو سیف، رادنیا، مانیان، حاجی شانهچی، حاج علی بابائی، مرتضی افشاری، محسن فیروز آبادی، فتحالملوکی، محمد رازی، عبدالله سلطانی، محمد خلیلنیا، مصطفی صادقی، حاج محمود لباف، حسین مجاهد، توسلی متصدی مسجد ارک، شیخ زادگان، مطهری واعظ، فلسفی واعظ، شیخ شجونی، حاج احمد صادق، تا ساعت 15:30 تلاوت قرآن مجید ادامه داشت و سپس آقای روحانی واعظ سخنرانی مجلس را به عهده گرفت و قبل از ورود به منبر در جلو در ورودی مسجد مطالبی را مطهری، دکتر مفتح و بازرگان در گوشی به او گفتند و سپس چند شعار علیه دولت داده شد که بلافاصله آقای توسلی متصدی مسجد ارک برای خاموش کردن شعار و هیاهو پشت میکروفن قرار گرفت و گفت صلوات بلندی برای حضرت قائم که کوبنده کاخ ستمگران و ظالمان است. بعد از صلوات، آقای روحانی سخنرانی خود را با تلاوتی چند از قرآن مجید شروع نمود. سپس جامعه روحانیت را به دو گروه تقسیم نمود. دسته اول علما و روحانیونی هستند که خدا در قرآن از آنان یاد کرده. این عده هیچگاه از ارشاد مردم و هدایت آنان به سوی خداپرستی و انصاف غافل نبوده و تسلیم حکام جابر و ستمگر نمیشوند و دسته دوم علما و روحانیونی هستند که ما آنان را روحانینما یاد میکنیم. این گروه دزد لباس روحانیت هستند و چهره آنان برای بیشتر مردم شناخته شده بوده و به اعمال و رفتارشان واقف هستند چون علمای شیعه واقعی هیچگاه عکس حکام جابر را بالای سر خود نمیزنند. این افراد رذل و ضاله تملق و چاپلوسی را به آن حد رسانیدهاند که حتی آیات قرآن را به نفع طبقه حاکم تفسیر و تعبیر کردهاند. این مزدوران خودفروش برای نابودی اسلام بپا خواستهاند در صورتی که اسلام و فروغ جامعه پاک روحانیت با اعمال این فرومایگان ناپاک و خاموش نخواهد شد. سپس به واقعه فوت سید مصطفی خمینی اشاره کرد و ضمن تشریح ماجرا گفت آیتالله خمینی با شنیدن مرگ فرزندش شجاعانه ایستادگی کرد و در برابر آقای خوئی و علمای دیگر گفتند من مصطفی را امید آینده خود میدانستم و پس از دلداری حاضرین جنازه به کربلا برده شد و پس از طواف به نجف بازگرداندند. آنگاه واقعه مرگ مصطفی را با مصائبی که به حضرت ابراهیم وارد آمد تشبیه کرد و گفت ای آیتالله بزرگ و مرجع شیعه جهانی، ای ابراهیم زمان، ای امام خمینی تو را در آتش فرعون ایران انداختند خدانگهداری نمود سپس تو را در آتش ترکیه انداختند نجات یافتی و آنگاه تو را در آتش بغداد انداختند و در آنجا هم خداوند بزرگ ترا نگه داشت.
درود بیپایان به تو و فرزندت باد این مظهر آزادگی و انسانیت. سپس به شرح حال زندگی سید مصطفی خمینی که صاحب تألیفات عدیده است پرداخت. در خاتمه از همبستگی ملت ایران و شرکتکنندگان در مجلس ختم تجلیل نمود و گفت ای آیتالله خمینی بدان و آگاه باش اگر پنج هزار تلگرام تسلیت از ممالک اروپایی و آمریکایی و سایر کشورهای اسلامی برایت ارسال شد و از کشور شیعه خودت فقط سه فقره تلگراف برایت مخابره شد علت آن را خودت بهتر میدانی چون رعب و هراس و وحشت از ظالمان نمیگذارد ملت ایران برایت تسلیت مخابره کند برای اعلام مجلس ختم فرزندت فقط یکبار اجازه داده شده که در روزنامه به آگاهی عموم رسانده شود به هر حال این همه گریه و زجه و ناله و فریاد بهترین تلگرامهایی است که ما در اینجا نثارت میکنیم. در این موقع مردم به شدت گریه کردند و برای بازگشت آیتالله خمینی به ایران دعا نمودند.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: ضمن تأیید مفاد گزارش خبر جریان برگزاری مجلس مذکور قبلاً به استحضار رسیده است.
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است. رهبر
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه تأیید میگردد. آرزو
دایره بررسی- آقای جهانبخش
- بهرهبرداری شود
- روحانی شناسایی و مشخصات وی تهیه پرونده تشکیل گردد
- به اداره پنجم اعلام شود که چنانچه تقاضای گذرنامه نمود قبلاً نظر این اداره کل استعلام گردد.
16/8»11
خواندن ادامه داستان آن روز و فرار واعظ از مهلکه ساواک از زبان حسن روحانی هم جالب است: «دوستان بعد از منبر، من را مورد تشویق قرار دادند. برخى نیز مثل آیتاللَّه موسوى اردبیلى به من گفتند که سخنان شما خیلى تند بود. خودم هم تصورم این بود که دستگیر خواهم شد. به خصوص اینکه وقتى روى منبر بودم، افسرى که به نظر مىرسید رئیس کلانترى محل بود، از فضاى سرپوشیدهاى که رو به روى شبستان مسجد قرار داشت، مرتب اشاره مىکرد که از منبر پایین بیا. من هم اعتنایى نمىکردم و به سخنرانى خودم ادامه مىدادم، گویى اصلاً متوجه اشارات او نیستم. در همین فکرها بودم که آقاى ناطق نورى رسید و دست من را گرفت و گفت چرا ایستادهاى؟ الان دستگیرت مىکنند. سریع با من بیا. آقاى ناطق ورزشکار و قوى بود و لذا با قدرت، جمعیت را مىشکافت و تقریباً من را همراه خود مىکشید. نزدیک درب مسجد، عمامه من را برداشت و سپس من را از میان انبوه جمعیت و از مقابل مأموران به سرعت عبور داد و به خیابان پشت مسجد برد که اتومبیل پیکان خودش را در آنجا پارک کرده بود و فورى با ماشین او از صحنه دور شدیم. بعد از من پرسید: کجا برویم؟ به غیر از منزل خودت و منزل ما، جاى ثالثى را انتخاب کن. من به دلیل آنکه در فرار از قم به منزل آقاى رستگارى رفته بودم و بهویژه ماجراى خواب خانم آقاى رستگارى - که قبلاً توضیح دادم - به ذهنم آمد که به منزل ایشان برویم. با هم مشورت کردیم، آقاى ناطق هم منزل آقاى رستگارى را مناسب دانست و لذا به آنجا رفتیم. آقاى ناطق بعد از آنکه من را به منزل آقاى رستگارى رساند، با من خداحافظى کرد و گفت آخر شب برمىگردم. بعداً دوستان تعریف کردند که دقایقى پس از خروج ما از مسجد، مأمورانى وارد حیاط و شبستان مسجد شدند و در پى من بودند.
روحانی ادامه داده است: «آقاى ناطق حدود ساعت 11 شب به منزل آقاى رستگارى آمد و گفت آقاى مطهرى خیلى نگران شما بود و من به او گفتم جاى او امن است. ضمناً گفت آقاى مطهرى خیلى از منبر تعریف کرده و گفته است که حتى آقاى مهندس بازرگان و دوستان ایشان هم از سخنرانى خیلى راضى بودند. آقاى ناطق توصیه کرد که یکى دو روز در همان جا بمانم و گفت آقاى فروهر نظرش این است که شما در تهران نمانید و بهتر است یکى دو هفته به مشهد بروید.
به رغم این توصیه، در تهران ماندم و پس از دو روز اقامت در خانه آقاى رستگارى آخر شب به منزل خودم رفتم و به همسرم گفتم هر کس تلفن زد و من را خواست بگو در منزل نیست و خودم به اتاق طبقه دوم منزل رفتم و قرار شد چند روزى آنجا بمانم، به گونهاى که حتى فرزندان کوچکم و همسایگان متوجه حضور من نشوند. این طرح درست بود، چون یکى دو روز بعد مأمورین به منزل ما مراجعه کرده بودند و همسرم به آنها گفته بود که من مسافرت هستم. یک بار یک ناشناس جلوى درب منزل از فرزند کوچکم پرسیده بود بابا کجاست و او هم گفته بود مسافرت است، که احتمالاً از مأمورین ساواک بوده است. همین فرد از همسایهها هم سراغ من را گرفته بود که آنها نیز گفته بودند چون چند روز است او را ندیدهایم، ظاهراً در مسافرت است.»
وی در بخش دیگری از خاطرات خود پیرامون حوادث پس از سخنرانی در مسجد ارک تهران گفته است: «بعد از سخنرانى مسجد ارک و در روزهایى که مخفى بودم، نمىدانم به چه علت در بعضى از شهرهاى ایران از جمله سمنان و نیشابور شایع شده بود که من را گرفتهاند و بعد هم زیر شکنجه شهید شدهام. نمىدانم ریشه این شایعه خود ساواک براى ارعاب مردم بود و یا آنکه منشأ دیگرى داشت. جالب آنکه یکى از علماى نیشابور، یعنى جناب آقاى موسوى (امام جماعت مسجد جامع نیشابور) که قبلاً مطالبى درباره وى بیان کردم، چند ماه بعد که من را دید، گفت: پس از شنیدن خبر شهادت شما، آنچنان بغض کرده بودم که دیدم یک جاى خلوتى مىخواهم که بلندبلند گریه کنم. به همین دلیل رفتم داخل حمام منزل و شروع کردم بلند بلند گریه کردن تا کمى آرامش پیدا کنم. ماجراى دیگر، تکثیر نوار این سخنرانى و پخش آن در سطح بسیار وسیعى بود. حتى بعداً که من به اروپا رفتم، این نوار را در انجمن اسلامى آنجا دیدم. دوستانى که از آمریکا آمده بودند، گفتند این نوار در همه انجمنهاى اسلامى در سراسر آمریکا بود و دست به دست مىگشت. پس از انقلاب، یکى از مبارزان عراقى به نام آقاى سیدتقى مدرسى به من گفت که نوار سخنرانى شما را به تعداد چند هزار نسخه تکثیر و در کویت و دیگر کشورهاى خلیجفارس پخش کردیم. نزدیک همین مسجد ارک، شخصى بود به نام آقاى توسلى که مغازه نوارفروشى داشت، خودش به من گفت حدود بیست هزار از این نوار را تکثیر کرده و فروخته است»
وی می افزاید: «چند هفته بعد در جلسه روحانیت مبارز، شهید بهشتى همین مسئله را مطرح کرد و به من گفت سخنرانى شما بسیار خوب و جالب بود، مخصوصاً کلمه "امام". بعد فرمود خیلى خوش ذوقى کردید که این عنوان را به کار بردید، زیرا بهترین لقب براى ایشان همین کلمه "امام" است و سایر عناوین، جایگاه و شأن رهبرى ایشان را به خوبى تبیین نمىکند. البته شهید بهشتى در جلسه آن روز مسجد ارک نبود، ولى بعداً نوار سخنرانى را گوش کرده بود. مرحوم آقاى مطهرى نیز که بعداً به من تلفن کرد، از منبر خیلى راضى بود و گفت همه دوستان راضى بودند و خیلى مطالب خوب و بجایى مطرح کردید و خیلى تشویقم کرد. بهخصوص از اینکه من دستگیر نشده بودم، خیلى خوشحال بود. به ایشان گفتم: در این زمینه آقاى ناطق نقش اصلى را داشت و اگر ایشان به موقع دست به کار نمىشد، احتمالاً دستگیر شده بودم. ضمناً آقاى مطهرى گفتند که آقاى بازرگان به من تلفن کرد و از سخنرانى شما خیلى تعریف کرد. در مقابل این تأیید و تشویقها، بعضى از دوستان نیز به من انتقاد مىکردند و مىگفتند شما در سخنرانى خود بیش از اندازه از نقش روحانیت شیعه تجلیل کردید. بعضى از مقدسین خشک و علماى مقدسنما هم ایراد مىگرفتند و به من مىگفتند شما چگونه جواب خدا را مىدهى که آمدى براى ما امام سیزدهم درست کردى! من البته پاسخ مستدلى داشتم و مىگفتم به کار بردن کلمه امام براى غیرمعصومین علاوه بر اینکه در آیات و روایات به کار رفته، کاربرد آن در کشورهاى اسلامى هم معمول است. در ایران غیر معمول است، ولى در عراق و دیگر کشورها آن را در مورد علماى بزرگ و مراجع به کار مىبرند، مثلاً به مرحوم آقاى حکیم هم "امام حکیم" مىگفتند. به یاد دارم چند ماه پس از سخنرانى به مشهد رفتم و در جلسهاى که روحانیون در منزل یکى از علما جمع شده بودند و من هم حضور داشتم، یکى از علما به من گفت: چرا عنوان "امام" را براى آقاى خمینى به کار بردید؟ الآن کمکم مردم مىگویند "امامخمینی". کار بدى شد! و مسئولش تو هستى. به سخنانش پاسخ دادم، ولى متأسفانه تبدیل شد به نوعى جدال و علىالظاهر قانع نشد. متأسفانه در آن جمع کسى از من حمایت نکرد»
وی در بخش دیگری از خاطرات خود گفته است: «در ماجراى مسجد ارک، آنچه بیش از هر چیز دیگر من را خوشحال کرد، گوش دادن امام به نوار آن سخنرانى و ابراز رضایت ایشان بود. شاید پس از حدود دو هفته از تاریخ تشکیل مجلس مسجد ارک، آقاى امام جمارانى را دیدم، ایشان به من گفت احمد آقا از نجف تلفنى با من صحبت کردند و گفتند به آقاى روحانى سلام برسان و بگو امام از سخنرانى شما خیلى راضى هستند و ایشان که کمتر نوار سخنرانى کسى را گوش مىکنند، سخنرانى شما را دو بار گوش کردهاند. من از شنیدن این خبر، خیلى خوشحال شدم و احساس کردم مطالبى را که در سخنرانى مطرح کردهام، به نوعى مورد تأیید ایشان است...»
آیت الله سید مهدی امام جمارانی در گفتگو با پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران ضمن تشریح ماجرای سخنرانی آقای روحانی و حادثه ای که بر امام خمینی در مرگ فرزندشان گذشت و تطبیق آن با ابراهیم خلیل، در مورد واکنش امام خمینی(س) نسبت به سخنرانی روحانی می گوید: «زمانی که این نوار به امام رسیده بود، ایشان پس از گوش کردن به آن، از مجموع اتفاقاتی که در مسجد ارک افتاده بود و همچنین سخنرانی آقای روحانی به عنوان عملی در مقابل حکومت شاه ابراز رضایت کردند.»
روایات دیگر:
1. پایگاه اینترنتی "بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی" می نویسد: «کتابهایی که در نجف اشرف از سال 1348 منتشر شده مانند "حکومت اسلامی یا ولایت فقیه"، "مبارزه با نفس یا جهاد اکبر"، "آوای انقلاب" و... نیز از قائد بزرگ اسلام به عنوان امام نام آورده است و کتاب تاریخ نهضت اسلامی ایران که در سال 1356 در لبنان منتشر شده است نیز به نام "بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نامگذاری شده است و در جای جای این کتاب از آن ابرمرد تاریخ با عنوان امام نام برده است. علاوه بر این در ماهنامه 15 خرداد (دوره اول) که تا سال 1354 در نجف اشرف منتشر میشد نیز با عنوان امام خمینی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی نام برده است.12
2. آیتالله بنی فضل از علمای مبارز آذربایجانی و از مریدان حضرت امام و شهید آیتالله قاضی طباطبایی هستند که نقش مهمی در ارتباط بین قم و آذربایجان بر عهده داشتند. آیتالله مرتضی بنی فضل طی نامهای در تاریخ 13/8/1344 پس از تغییر محل تبعید امام از ترکیه به عراق خطاب به رهبر نهضت اسلامی عنوان نموده بود: «محضر انور مقدس حضرت آیتالله العظمی امام المسلمین رئیسالملـﺔ و الدین آقای خمینی مدظله العالی جعلنا فداک»
3. آیتالله محمدباقر صدر جملهای معروف دارد که مراتب معنوی رهبر نهضت اسلامی را نشان میدهد. موضع صریح و قاطع حضرت امام در مقابل رژیم بعثی عراق که بر آن بود علما و طلاب حوزه علمیه نجف را از این کشور اخراج نماید موجب نزدیکی هرچه بیشتر شهید محمدباقر صدر به حضرت امام گردید. نزدیکی و ارادت شهید صدر از جملهای که بیان کرده روشن میشود:
«ذبوا فی الامام الخمینی کما ذاب فی الاسلام» ؛ «ذوب شوید در امام خمینی همچنان که او در اسلام ذوب شده است.»13
منابع:
1. جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، سند شماره 148/3.
2. http://www.iranemoaser.com/default.aspx?culture=fa-IR&pageid=195
3. بیوگرافی پیشوا، انتشارات پانزدهم خرداد، شماره 4، مقدمه جلد 1.
4. همان. مقدمه جلد 2.
5. روزنامه اطلاعات 26 دی 1357 صفحه 5 شماره 15761
6. بیوگرافی پیشوا، جلد 1.
7. http://www.hawzahnews.com/index.aspx?siteid=6&pageid=1973&newsview=95325
8. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حسن روحانی، ش. ب 12599، خاطرات دکتر روحانی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط و تدوین شده در آستانه انتشار میباشد.
9. سلیمان حیدری، تاریخ شفاهی مسجد ارک، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، صص 97- 96.
10. دکتر حسن روحانی، انقلاب اسلامی: ریشهها و چالشها، تهران مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، 1376، صص 391- 388.
11. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، تهران، تدوین مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، سروش، 1376، صص 53- 51.
12. http://www.iranemoaser.com/default.aspx?culture=fa-IR&pageid=195
13. این مطلب در یکی از نامههای شهید صدر عنوان شده است که در مؤسسه شهید صدر در قم نگهداری میشود. ر ک به: اکبر فلاحی، سالهای تبعید امام خمینی (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۱۶۷)
http://www.jamaran.ir/fa/NewsPrint.aspx?ID=19904