اهل بیت
مدارا كن!
27. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اكرم(ص):
وَ مَنْ صَبَرَ عَلى خُلْقِ امرأةٍ سَیِّئَةِ الْخُلْقِ واحْتَسَبَ فی ذلكَ الأجْرَ أعْطاهُ اللَّهُ ثَوابَ الشاكرینَ؛(1)
مردى كه بر اخلاق همسرى بداخلاق صبر كند و آن را تحمل نماید و آن را
به حساب اجر الهى بگذارد، خداوند پاداش شكرگزاران را به او خواهد داد.
پستى و بلندیهاى زندگى و روابط مشترك زن و شوهر، نیاز مبرمى به اصل
«مدارا و تفاهم» دارد. مرد كه عهدهدار مدیریت زندگى مشترك است شدیداً به
این اصل نیازمند است، و این بستگى به سعه صدر و روح گذشت و فداكارى او
دارد. البته براى ایجاد حُسن تفاهم، نیاز به عناصر چندى است كه در ضمن
روایات این بخش، به آنها پرداخته خواهد شد؛ بعضى مربوط به مرد و قسمتى نیز
مرتبط به زن و پارهاى نیز مشترك میان آن دو است.
مسؤولیت روابط حسنه
28. امام صادق(ع):
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اَحْسَنَ فِیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ
زَوْجَتِهِ، فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ مَلَّكَهُ ناصِیَتَها وَ
جَعَلَهُ الْقَیِّمَ عَلَیْها؛(2)
خدا رحمت كند مردى را كه میان خود و همسرش را اصلاح نماید، زیرا
خداوند اختیارش را در دست او گذاشته و او را قیّم و سرپرست زن نموده است.
این روایت، اشاره است به آیه شریفه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلى
النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ على بَعْضٍ و بِما اَنْفَقُوا
مِنْ أمْوالِهِمْ»(3)
كه اجمالاً نوعى قیمومت را براى مردان در فضاى روابط همسرى و خانوادگى
قرار داده است. اینكه چارچوب و خاستگاه این سرپرستى چیست، و مشخصاً در چه
مسایلى مصداق مىیابد، موضوعى است كه در تفسیر و مباحث فقهى باید پى گرفت.
تقسیم كار
29. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع):
تَقاضى عَلیٌّ و فاطِمَةُ اِلى رَسُولِاللَّهِ(ص) فی الْخِدْمَةِ،
فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدْمَةِ ما دُونَ الْبابِ وَ قَضى عَلى
عَلیٍّ بِما خَلْفَهُ. قال: فَقالَتْ فاطِمَةُ: فَلا یَعْلَمُ ما داخَلَنی
مِنَ السُّرُورِ إلاّ اللَّهُ بِإكْفائی رَسُولُاللَّهِ تَحَمُّلَ رِقابِ
الرِّجالِ؛(4)
على و فاطمه در مورد كارهاى خانه از رسول خدا(ص) تقاضاى دستورالعمل
كردند. حضرت(ص) كارهاى داخل خانه را به عهده فاطمه گذاشت و كار بیرون را بر
عهده على.
پس از آن فاطمه فرمود: خدا مىداند چقدر از اینكه رسول خدا بار دوش مردان را از من گرداند خوشحال شدم.
حضرت فاطمه(س) این را مایه خوشحالى خود مىداند كه مسؤولیت مواجهشدن
و همصحبتشدن با مردان بیگانه در خارج از خانه را بر عهده ندارد.
احتمالات دیگرى نیز در این جمله داده شده است؛ از جمله اینكه مسرّتخاطر او
به این علت است كه رسول خدا(ص) او را در قبول مسؤولیت همسان و همانند
مردان قرار داده است و كارهاى داخل را به او واگذار نموده است.
در جایگاه واقعى
30. على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع):
... وَ لا تُمَلِّكِ الْمرْأَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها؛
فَإنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرِمانَةٍ وَ لا تَعْدُ
بِكَرامَتها نَفْسَها وَ لا تُطْمِعْها فی أَنْ تَشْفَعَ لِغَیْرِها؛ (5)
زن را در آنچه مربوط به او نیست صاحب اختیار مگردان، زیرا زن چون
گیاهى خوشبو است، و نه كارفرما و مسؤول خرج و خرید، و در گرامى داشتن او از
آنچه مربوط به او است تجاوز مكن و او را به طمع نینداز كه شفاعت دیگرى
كند.
زن درخت ستبرى نیست كه آسیبپذیر نباشد. باید جایگاه واقعى او را در
زندگى شناخت چرا كه افراط و تفریط نسبت به او، آفاتى را به دنبال دارد. او
بیش از هر چیز نیاز به مهربانى و عطوفت دارد، حتى بسیارى مواقع، رفتار
عطوفتآمیز در او بیشتر تأثیر دارد تا استدلال، چه رسد به خشونت!
یك زن برابر هزار مرد!
31. امام صادق(ع):
اَلإمْرَأَةُ الصّالِحَةُ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ رَجُلٍ غَیْرِ صالِحٍ
وَ اَیُّما امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَها سَبْعَةَ اَیّامٍ اَغْلَقَ اللَّهُ
عَنْها سَبْعَةَ اَبْوابِ النّارِ وَ فَتَحَ لَها ثَمانِیَةَ اَبْوابِ
الْجَنَّةِ، تَدْخُلُ مِنْ اَیُّها شاءَتْ؛ (6)
زن شایسته از هزار مرد ناشایست بهتر است؛ و هر زنى كه هفت روز به
شوهرش خدمت كند، خداوند درهاى هفتگانه آتش را به روى او مىبندد و هشت در
بهشت را براى او مىگشاید و او از هر درى كه بخواهد، وارد مىشود.
كارگزار الهى
32. امام صادق(ع):
خَیْرُ نِسائِكُمْ، الطَّیِّبَةُ الرِّیحُ، الطَّیِّبَةُ الطَّبِیخُ،
الّتی إذا أَنْفَقَتْ أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوفٍ وَ إنْ اَمْسَكَتْ أمْسَكَتْ
بِمَعْرُوفٍ. فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللَّهِ وَ عامِلُ اللَّهِ لا
یَخِیبُ وَ لا یَنْدَمُ؛ (7)
بهترین زنان شما، زن خوشبو و با دستپخت خوب است آن زنى كه اگر انفاق
(خرج) كند به نیكى انفاق (خرج) كند و اگر انفاق (خرج) نكند نیز به نیكى
نكند. پس این زن عاملى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خدا نه ناكام و
نا امید مىشود و نه پشیمان.
یك لیوان آب
33. امام صادق(ع):
ما مِنْ اِمْرَأَةٍ تَسْقی زَوْجَها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ اِلاّ كانَ
خَیْراً لَها مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ، صِیامَ نَهارِها وَ قِیامَ لَیْلِها وَ
یَبْنِی اللَّهُ لَها بِكُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقی زَوْجَها مَدِینَةً فی
الْجَنَّةِ وَ غَفَرَلَها سِتِّینَ خَطِیئَةً؛ (8)
هیچ زنى نیست كه جرعهاى آب به همسرش بدهد مگر اینكه این كار براى او
از عبادت یك سال كه روزهایش روزه باشد و شبهایش به عبادت بایستد بهتر است،
و خداوند به پاداش هر جرعه آبى كه به همسرش مىدهد، براى او در بهشت شهرى
مىسازد و شصت خطا از خطاهاى او را مىبخشد.
اگر زن به خدمات و كارهایى كه داخل منزل براى شوهر و فرزندانش مىكند
با این بینش بنگرد كه به واسطه آنها مىتواند كسب رضاى خداى متعال نماید و
خانه، زمینهاى است براى اظهار بندگى و عبودیت بیشتر، و از جانب دیگر،
شوهر نیز به واقع این را بپذیرد كه نوع زحماتى كه همسرش در خانه متحمل
مىشود مسؤولیتى الزامى براى او نیست، قدم بسیار بزرگى در راه حسنتفاهم
برداشته شده است. در جهت تأكید بیشتر بر این عنصر اساسى، به حدیث دیگرى در
همین زمینه توجه شود.
مرحمت الهى و زحمات زن
34. امام صادق(ع):
سَأَلَتْ اُمُسَلَمَة رَسُولَاللَّه(ص) عَنْ فَضْلِ النِّساءِ فی
خِدْمَةِ اَزْواجِهِنَّ فقالَ: اَیُّما امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَیْتِ
زَوْجِها شَیْئاً مِنْ مَوْضِعٍ اِلى مَوْضِعٍ تُرِیدُ بِهِ صَلاحاً إلاّ
نَظَرَ اللَّهُ إلَیْها وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ اِلَیْهِ لَمْیُعَذِّبْهُ.
فقالَتْ اُمُّ سَلَمَة رَضِی اللَّهُ عَنْها: زِدْنی فی النِّساءِ الْمَساكِینِ مِنَ الثَّوابِ بِأَبی اَنْتَ وَ اُمِّی.
فقالَ(ص): یا اُمَسَلَمَة! اِنَّ الْمَرْأَةَ اِذا حَمَلَتْ كانَ
لَها مِنْ الأَجْرِ كَمَنْ جاهَدَ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فی سَبِیلِ اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ، فَاِذا وَضَعَتْ قِیلَ لَها: قَدْ غُفِرَ لَكِ ذنْبُكِ
فَاسْتَأْنِفی الْعَمَلَ. فَاِذا أَرْضَعَتْ فَلَها بِكُلِّ رَضْعَةٍ
تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إسْماعِیلَ؛a= "#019">(9)
امّسلمه در باره ارزش زنان در خدمتگزارى به همسرانشان از پیامبر(ص) پرسید؛ حضرت(ص) فرمود:
هر زنى كه در خانه شوهرش، چیزى را با هدف خیر و صلاح، از جایى
برداشته به جاى دیگر بگذارد، خداوند به او توجه و نظر مىكند، و هر كس كه
خداوند به او توجه كند عذابش نخواهد كرد.
امسلمه گفت: پدر و مادرم فدایت! در باره ثواب و پاداش زنان بیچاره، بیشتر برایم بازگو كن.
حضرت(ص) فرمود: اى امسلمه! همانا زن هنگامى كه باردار مىشود اجرى
همانند اجر كسى كه با جان و مالش در راه خداى عزّ و جل جهاد كرده است خواهد
داشت. و آنگاه كه وضع حمل كرد، به او گفته مىشود: گناهت بخشیده شد، پس
عمل را از سر گیر. و آنگاه كه شیر مىدهد، در مقابل هر بار شیر دادن، پاداش
آزاد نمودن یك بنده از فرزندان اسماعیل را خواهد داشت.
در تنگنا قرار نده!
35. پیامبر اكرم(ص):
أَلا وَ أَیُّما امْرَأَةٍ لَمْتَرْفَقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ
على ما لایَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لایَطِیقُ لَمْتُقْبَلْ مِنْها
حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانٌ؛ (10)
آگاه باشید هر زنى كه با شوهر خود مدارا نكند و او را به چیزى وا
دارد كه قدرت و توان آن را ندارد، هیچ كار نیكى از او قبول نخواهد شد و در
حالى خدا را ملاقات خواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است.
در نظر گرفتن موقعیت شوهر و وضعیت درآمد او و نیازهاى ضرورى زندگى
توسط زن، نقش مفیدى در ایجاد تفاهم میان آن دو خواهد داشت. نمونه بعدى را
از زندگى صمیمانه و افتخارآمیز امیرالمؤمنین على(ع) و فاطمه زهرا(ع)
مىخوانیم.
در آنجا كه توحید حاكم است
36. امام باقر(ع):
إنَّ فاطمةَ(ع) ضَمِنَتْ لِعَلِیٍ(ع) عَمَلَ الْبَیْتِ وَ الْعَجِینَ
وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَیْتِ، وَ ضَمِنَ لَها عَلیٌّ(ع) ما كانَ
خَلْفَ الْبابِ: نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ یَجیءَ بِالطَّعامِ. فَقالَ
لَها یَوْماً: یا فاطِمَةُ! هَلْ عَنْدَكِ شَیءٌ؟
قالَتْ: وَ الّذی عَظَّمَ حَقَّكَ، ما كانَ عِنْدَنا مُنْذُ ثَلاثَةِ أیّامٍ شَیْءٌ نَقْرِیكَ بِهِ.
قالَ: أَفَلا أَخْبَرْتِنی؟
قالَتْ كانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) نَهانی أَنْ أَسْأَلَكَ شَیْئاً
فَقالَ: لاتَسْأَلِینَ ابْنَعَمِّكِ شَیْئاً؛ إنْ جاءَكِ بِشَیءٍ عَفْوٌ
وَ إلاّ فَلا تَسْأَلِیْه ...؛(11)
فاطمه(ع) كار منزل و خمیر كردن و نان پختن و نظافت خانه را براى
على(ع) به عهده گرفت، و على(ع) نیز كارهاى خارج از منزل را براى او به عهده
گرفت؛ كارهایى چون آوردن هیزم و خوراكى. پس از آن روزى به او فرمود: اى
فاطمه! آیا در خانه چیزى دارى؟
فرمود: سوگند به آنكه حق تو را عظمت بخشید، از سه روز قبل چیزى نزد ما نبوده كه تو را با آن پذیرایى كنیم.
فرمود: پس چرا به من خبر ندادى؟
فرمود: رسول خدا(ص) مرا باز داشته بود كه از تو چیزى درخواست كنم،
چرا كه او فرمود: از پسرعمویت چیزى درخواست نمىكنى، اگر چیزى برایت آورد
كه فضل و بخششى است و اگر نیاورد، از او درخواست نكن ....
روشن است كه تأمین مخارج زن و فرزند بر عهده مرد است، ولى چه زیباست
كه زن نیز به شرایط همسرش، بخوبى توجه كند، زیرا براى مردى كه همسرى
وظیفهشناس و دلسوز به حال خانوادهاش است، القاى این امر كه اینها وظیفه
تو است و چارهاى جز انجام دادن آنها ندارى، نوعاً ناگوار و مضرّ به صفا و
دلگرمى میان آن دو است. زن مىتواند با احساس همدردى با همسرش، بسیارى از
نگرانیها و ناراحتیهاى او را كاهش دهد. به روایت بعدى در این زمینه توجه
كنید.
این هم از كارگزاران خداوند است
37. شیخ صدوق:
جاءَ رَجُلٌ اِلى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقالَ: إنَّ زَوْجَةً لی إذا
دَخَلْتُ تَلَقَّتْنی وَ إذا خَرَجْتُ شَیَّعَتْنی وَ إذا رَأَتْنی
مَهْمُوماً قالَتْ لی: وَ ما یُهِمُّكَ؟ إنْ كُنْتَ تَهْتَمُّ لِرِزْقِكَ
فَقَدْ تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَیْرُكَ وَ اِنْ كُنْتَ تَهْتَهمُّ لأَمْرِ
آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللَّهُ هَمّاً.
فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إنَّ لِلّهِ عُمّالاً وَ هذِهِ مِنْ عُمّالِهِ. لَها نِصْفُ اَجْرِ شَهِیدٍ؛(12)
مردى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: من همسرى دارم كه وقتى داخل
منزل مىشوم به استقبال من مىآید و آنگاه كه خارج مىگردم، مرا مشایعت
مىكند و هنگامى كه مرا غمگین مىبیند به من مىگوید: چه چیز باعث ناراحتى
تو است؟ اگر به علت خرجى و درآمدت نگرانى، كه خداوند تأمین آن را به عهده
گرفته است، و اگر اندوهت به خاطر امر آخرتت هست، خداوند این اهتمام و غمت
را افزون كند.
پیامبر اكرم(ص) فرمود: براى خداوند كارگزارانى است، و این زن جزء كارگزاران او است. براى او نصف پاداش یك شهید است.
همسرى كه سعى در كاستن نگرانیهاى شوهرش در امور مادى دارد و بالعكس،
در امور معنوى و اخروى، جویاى اهتمام و نگرانى بیشتر همسر خود است، بواقع
عاملى از كارگزاران الهى است، ولى توقع اینكه همه زنان، از چنین روحیهاى
در حدّ بالا برخوردار باشند موجب بروز مشكلاتى در زندگى خواهد شد و به طور
كلى، توجه به ظرفیت و كشش افراد در پذیرش حق و مسؤولیتپذیرى، امرى لازم
است. روایت بعدى گرچه ممكن است براى برخى گران آید ولى گویاى همین واقعیت
است.
باید تحمل كرد
38. امام صادق(ع):
اِنَّ اِبْراهِیمَ(ع) شَكا اِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما یَلْقى
مِنْ سُوءِ خُلْقِ سارَةَ، فَأَوْحى اللَّهُ تَعالى اِلَیْهِ اِنَّما
مَثَلُ الْمَرْأَةِ مَثَلُ الضِلْعِ الْمُعْوَجِّ، اِنْ اَقَمْتَهُ
كَسَرْتَهُ وَ انْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ؛ اِصْبِرْ عَلَیْها؛(13)
حضرت ابراهیم(ع) از بداخلاقى همسرش ساره به خداوند عز و جل شكوه برد.
خداوند تعالى به او وحى كرد كه مثال زن، مثال استخوان كج دنده است كه اگر
آن را راست كنى شكاندهاى؛ ولى اگر آن را رها كنى از آن استفاده مىكنى. از
اینرو نسبت به او صبر پیشه كن.
مرحوم شیخ صدوق نزدیك به همین مضمون را آورده است با این اضافه:
قُلْتُ: مَنْ قالَ هذا؟
فَغَضِبَ. ثُمَّ قالَ: هَذا وَاللَّهِ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؛(14)
شخص راوى مىگوید: عرض كردم: چه كسى این را گفته؟!
حضرت(ع) از این گفته ناراحت شد. سپس فرمود: «به خدا سوگند این گفته رسول خدا(ص) است!»
مفاد این روایت كه در برخى روایات مشابه نیز آمده است نكته راهگشا و
بااهمیتى را در زندگى زناشویى یادآور مىشود و آن اینكه مرد نباید همواره
تلاش كند كه همسرش نیز در همه امور مانند او باشد. هر كدام شرایط و علایق و
عادات خاص خود را دارند. توقع اینكه زن، عیناً همان را بخواهد كه شوهر
مىخواهد و همان طور باشد كه همسرش مىپسندد، توقعى بیجا و مایه زحمت و
دردسر است. نباید در همه جزئیات زندگى و رفتار و اخلاق زن دخالت كرد. در
بسیارى از موارد باید او را به حال خود گذاشت و از دخالت بیجا در امور
مربوط به زن پرهیز كرد. بنابراین تشبیه به «دنده كج» به معناى كاستن از
كرامت انسانى زن نیست، چرا كه استخوان دنده چنان كه در خود روایت نیز اشاره
شده باید به همین شكل باشد، بلكه به این منظور است كه باید واقعیت و ظرفیت
او را در نظر گرفت و بیش از كشش و توان او توقع نداشت.
روایاتى كه در تفسیر آیه شریفه «یا اَیُّها الّذینَ آمَنُوا قُوا
أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلیكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(15) وارد شده تأكیدى است بر موضوع فوق، از جمله حدیث بعدى.
اگر گوش نكردند
39. شیخ صدوق:
سُئِلَ الصّادِقُ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا اَنْفُسَكمْ وَ اَهْلِیكُمْ ناراً» كَیْفَ نَقِیهِنَّ؟
قالَ: تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ.
قِیلَ لَه: اِنّا نَأْمُرهُنَّ وَ نَنْهاهُنَّ فَلا یَقْبَلْنَ.
قالَ: اِذا اَمَرْتُمُوهُنَّ وَ نَهَیْتُمُوهُنَّ فَقَدْ قَضَیْتُمْ ما عَلَیْكُم؛(16)
از امام صادق(ع) در باره این فرمایش خداى عز و جل «خودتان و
بستگانتان را از آتشى كه آتشگیره آن، بدنهاى مردم و سنگهاست نگه دارید»
سؤال شد كه چگونه آنها را از آتش نگه داریم؟
فرمود: آنان را امر و نهى كنید.
به حضرت گفته شد: ما آنها را امر و نهى مىكنیم ولى نمىپذیرند.
فرمود: هنگامى كه شما آنها را امر و نهى كردید وظیفهاى را كه بر عهدهتان است انجام دادهاید.
در پایان این بخش، به حدیثى در زمینه صبر و تحمل زن و شوهر، نسبت به
یكدیگر توجه مىكنیم؛ بدان امید كه این مجموعه بتواند گامى در جهت تحكیم
پیوندهاى مشترك میان آن دو باشد.
تحمّل یكدیگر
40. پیامبر اكرم(ص):
مَنْ صَبَرَ عَلى سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اَعْطاهُ اللَّهُ مِنَ
الاَجْرِ ما اَعْطاهُ داوُدَ(ع) عَلى بَلائِهِ، وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلى
سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِیَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛ (17)
مردى كه بر بداخلاقى زنش صبر و بردبارى كند، خداوند پاداشى را كه به
داود(ع) به خاطر تحمل بلا و سختى عطا كرد به او مىدهد، و زنى كه بر
بداخلاقى شوهرش شكیبایى به خرج دهد، خداوند همانند پاداش آسیه دختر مزاحم
را (كه یكى از چهار زن مشهور و بزرگ جهان توحید است) به او خواهد داد.
قم - پاییز 1368
1- وسائلالشیعه، ج14، ص124.
2- من لا یحضره الفقیه، ج3، ص443، و نیز: وسائل الشیعه، ج4، ص122.
3- سوره نساء (4)، آیه 34.
4- بحارالانوار، ج43، ص81.
5- نهجالبلاغه، نامه 31، ص405.
6- وسائل الشیعه، ج14، ص123.
7- همان، ص15.
8- همان، ص123.
9- بحارلانوار، ج103، ص251.
10- همان، ص244.
11- تفسیر عیاشى، ج1، ص171. كلمه
«لاتسألِیْنَ» را مىتوان به صورت «لاتسْأَلِیَنَّ» خواند كه تأكید در نهى
است. آنچه در متن آمد به صورت مضارع منفى مىباشد.
12- وسائل الشیعه، ج14، ص17.
13- كافى، ج5، ص513.
14- من لا یحضره الفقیه، ج3، ص440.
15- سوره تحریم(66)، آیه 6.
16- من لا یحضره الفقیه، ج3، ص442، ضمناً مرحوم كلینى سه روایت دیگر در همین زمینه آورده است. نك: كافى، ج5، ص12.
17- بحارالانوار، ج103، ص247.
سه شنبه 15/12/1391 - 19:49
اهل بیت
آنچه مىخوانید پژوهشى است كوتاه در باره تاریخ ولادت حضرت صدیقه
طاهره، حضرت فاطمه علیهاالسلام كه سالها پیش انجام شده است و اینك با
اصلاحاتى اندك تقدیم مىشود. روشن است كه این موضوع، پژوهشى بیش از این
مىطلبد، اما همین مقدار مىتواند تصویرى كلى از این مسأله به دست دهد.
این مقاله تلاش مىكند بررسى كوتاهى در باره تاریخ ولادت آن حضرت(س) و
در نتیجه سنّ ازدواج و مدت عمر شریفش داشته باشد. گرچه شخصیت بانوى بزرگى
چون فاطمه زهرا(س) و تبیین آن متكى بر صحت و سقم نتایج این گونه مباحث
نیست، ولى نشان دادن واقعیات علمى، حتى اگر هیچ اثر مستقیم عملى نیز نداشته
باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص و ادعیه ویژهاى كه معمولاً در تعظیم
چنین مناسبتهایى وارد شده است، و لزوم وحدت رویه جامعه اسلامى در بزرگداشت و
تجدید عهد با اولیاى دین(ع)، تأكیدى است بر مفید بودن این دست مباحث.
از میان هزاران شاهد گویایى كه بر مظلومیت اهلبیت(ع) گواهى مىدهد،
همین اختلاف نظرهایى است كه در باره تاریخ ولادت و رحلت و مدت امامت و عمر
آن بزرگواران بر جاى مانده است. این، نه یعنى نادیدهانگاشتن تلاشهاى
طاقتفرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى كه خود از این رهگذر، دلى پردرد
دارند، بلكه اشاره به ظلم تاریخ و تاریخپردازانى است كه یك نگاه اجمالى به
تألیفاتشان نشان مىدهد چگونه در وصف حاكمان جور و عمّال آنان و خصوصیات
زندگى شخصى بسیارى كسان كه حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نیز ندارند، به
تفصیل قلمفرسایى كردهاند و در تطهیر دستگاه ستم آنان، سخنها راندهاند و
تاریخ را بر مذاق ستمكاران نوشتهاند، ولى از مظلومان تاریخ و بویژه از
بزرگان شیعه یا سخنى نگفتهاند و یا به اشارت رفتهاند و یا خائنانه و یا
جاهلانه دست به تحریف چهره آنان آلودهاند. اینجاست كه دستهاى پیدا و نهان
سلطه را در محو یاد و فكر و منطق و حتى نام بزرگان شیعه بویژه امامان
معصوم(ع) در گوشه گوشه تاریخ به خوبى مىتوان دید. وقتى چهرهاى چون
امیرالمؤمنین(ع) كه بعد از پیامبر اكرم(ص) اولین انسان كامل و زندگى او
پرجاذبهترین قطعه تاریخ
است، قبر مباركش سالهاى سال از دیدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى
باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آید تا جایى كه كسى
چون ابوالحسن بصرى كه خود در نظر حكومت وقت، قرب و منزلتى نیز داشت، بگوید
كه ما به على(ع) با كُنیه «ابوزینب» (پدر زینب) اشاره مىكردیم. یعنى از
بردن نام حضرت باك داشتند، و وقتى پاره تن پیامبر(ص) با آن منزلت و مقامى
كه نزد پدر خویش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نیز
نمىرسد، حتى در مورد محل خاكسپارىاش، نظرى قاطع نمىتوان داد، آن وقت در
مورد سایر حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبود فداكارى و تلاش
همه جانبه عالمان و راویان و فقیهان شیعه، امروز ما جز اندكى از زوایاى
زندگى امامان شیعه(ع) و بزرگان اهلبیت(ع) نمىدانستیم.
تلاش حاكمان جور و واعظان دربار و تاریخنویسان قلم بمزد، در از میان
بردن نقش و نام و یاد اهلبیت(ع) را، از این جمله على(ع) به خوبى مىتوان
دریافت:
كُلُّ حِقْدٍ حَقَدَتْهُ قُرَیْشُ على رسولِ اللَّهِ(ص)
أَظْهَرَتْهُ فیَّ وَ سَیُظْهِرُها فی وُلْدی مِنْ بَعْدی. ما لی وَ
لِقُرَیْشَ؟! اِنّما وَتَرْتُهُمْ بِامْرِ اللَّهِ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ،
اَفهَذا جَزاءُ مَنْ أطاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كانُوا مُسْلِمینَ؟!(1)
همه كینهاى را كه قریش نسبت به رسول خدا(ص) داشت در باره من آشكار
ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرا با قریش چه كار!
من فقط به دستور خدا و پیامبرش از اینان انتقام گرفته و برخورد كردم. آیا
اگر اینان مسلمانند، این پاداش كسى است كه اطاعت خدا و پیامبرش را نموده
است؟!
و یا سخن دیگر امیرالمؤمنین(ع) كه پیامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نیز
بعد از خود داشت، حكومت را به او نمىدادند، چون از پیامبر اكرم(ص) دل خوشى
نداشتند و در صدد محو چهره او و اهلبیتش بودند.(2)
این در حالى بود كه آنان براى وصول به اهداف شوم خویش حدّ و مرزى
نمىشناختند و حتى از افترابستن به رسول خدا(ص) و جعل حدیث و ساختن چهرهاى
دلخواه براى خود یا ناصالحانى كه تأمین كننده خواست آنان بودند دریغ
نمىكردند.
اختلاف گفتهها در تاریخ ولادت
اختلاف نظرى كه در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود دارد بیشتر ناشى
از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زیرا هرچند در خصوص تاریخ دقیق
شهادت حضرت(س) نیز نظریات چندى ابراز گردیده ولى فاصلهاى كه میان این
نظریات است، چندان نیست و حداقل و اكثر آن به یك سال نمىرسد (حداكثر 8 ماه
و حداقل 45 روز)، ولى اختلافآرا در سال تولد آن حضرت(س) زیاد است و فاصله
حداقل و اكثر آن به حدود 17 سال مىرسد! یعنى حداقل سنّى كه براى حضرت(س)
هنگام رحلت ذكر شده 18 سال و حداكثر 35 سال است.
این گفتهها با محور قرار دادن تاریخ بعثت پیامبر(ص) در سن 40 سالگى و
13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسیم مىگردد. عدهاى ولادت حضرت(س) را
پیش از مبعث مىدانند و دستهاى بعد از آن.
دسته اول: پیش از بعثت
حداكثر تاریخى كه در این بخش از نظرها، یعنى ولادت فاطمه(س)، پیش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است(3) كه بدین ترتیب، عمر حضرت(س) به 35 سال مىرسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانستهاند(4)
كه بنابراین، سنّ حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عدهاى دیگر
رحلت آن حضرت(س) را در 29 سالگى یعنى 6 سال پیش از بعثت شمردهاند.(5) برخى نیز تصریح به 28/5 سال كردهاند كه البته قابل جمع با 29 سال و 28 سال است. برخى نیز 25 سال را ذكر كردهاند.(6)
ولى آنچه كه در میان مورخان اهل سنت، بیشتر شهرت دارد سال پنجم قبل
از مبعث است. چنان كه عدهاى نیز همین نظریه را با تصریح به همزمانى آن با
سال تجدید بناى كعبه یعنى سال پنجم پیش از مبعث نمودهاند.(7)
بر طبق این قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخى نیز سنّ 27 سال را ذكر كردهاند.(8)
دسته دوم: بعد از بعثت
این بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانستهاند، و تقریباً در این دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخست بعثت:
این گفته عدهاى است كه سال نخست بعثت را سال تولد قرار دادهاند(9)
و هر چند بعضى آن را در 41 سالگى سنّ شریف رسول خدا(ص) نوشتهاند ولى
ظاهراً منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اینان تصریح كردهاند كه
در رأس 41 سالگى بوده است و لذا خود نتیجه گرفتهاند كه بر این اساس، سنّ
حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت 23 سال بوده است. البته ما در میان صاحبنظران
شیعه كسى كه این قول را پذیرفته باشد نیافتیم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم كه طرفداران بزرگى چون شیخمفید دارد، ولادت را در 20
جمادىالآخره سال دوم بعثت مىداند. چنان كه مرحوم سید بنطاووس به نقل از
كتاب حدائق الریاض شیخ مفید آورده است.(10) و نیز خود شیخ مفید در رساله مسارّ الشیعه به این مطلب تصریح كرده است:
و فى الیوم العشرین منه، سنة اثنتین من المبعث، كان مولد السیّدة
(مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسول اللَّه(علیهماالسلام) و هو یوم شریف
یتجدَّد فیه سرور المؤمنین و یُستحبّ فیه التطوع بالخیرات و الصدقة على
المساكین؛(11)
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا كه سلام بر آنها باد، در روز
بیستم از این ماه (جمادىالاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شریفى
است كه خوشحالى مؤمنان تجدید مىشود و در این روز انجام دادن خیرات و
پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است.
كفعمى نیز در كتاب مصباح خود، همین گفته را ترجیح داده است و گفته سوم را كه خواهد آمد با تعبیر «گفته شده» بیان كرده است. (12) شیخ طوسى در ضمن بیان مناسبتهاى ماه جمادىالاخر این عبارت را آورده است:
فى الیوم العشرین من جمادى الآخرة سنة اثنتین من المبعث، كان مولد
فاطمه(ع) فی بعض الروایات، و فی روایة أخرى سنة خمس من المبعث و العامة
تروی انّ مولدها قبل المبعث لخمس سنین؛(13)
ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روایات، روز 20 ماه جمادىالآخره از سال
دوم مبعث آمده، و در روایتى دیگر، سال پنجم ذكر شده است و اهل سنّت روایت
مىكنند كه ولادت حضرت(س) 5 سال پیش از مبعث بوده است.
مرحوم شیخعباس قمى، این قول را ظاهراً نظر اكثر علماى شیعه مىداند.(14)
بنابراین، تنها شیخ مفید است كه با جزم، به این قول تصریح كرده است،
كه بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در 21 سالگى رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم كه به نظر مىرسد مشهور میان علماى شیعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نیز قایل به آن شدهاند(15)) و روایات چندى نیز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مىداند.(16)
در میان معتقدان به این نظر، از شخصیتهایى چون ابنابىالثلج بغدادى، متوفاى 325 هجرى(17)،
مرحوم كلینى، متوفاى 328 یا 329، محمد ابنجریر طبرى امامى، صاحب كتاب
دلائل الامامة، ابنشهر آشوب در كتاب المناقب، علامه طبرسى در كتاب
تاجالموالید(18) و شیخ بهایى در كتاب توضیح المقاصد(19) مىتوان نام برد.
در نتیجه بیشتر مورخان اهل سنت، تاریخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند
ولى مصادر شیعى آن را مربوط به بعد از آن دانستهاند و در هر دو دسته، سال
پنجم قبل از مبعث یا بعد از آن، از شهرت بیشترى برخوردار است.
ارزیابى گفتهها:
آنچه گذشت اشارهاى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاریخ ولادت
فاطمه(س) بود. اما اینكه كدام یك از گفتههاى یادشده به واقع نزدیكتر است
پرسشى است كه در این بخش به اجمال به آن مىپردازیم.
ابتدا باید روشن شود كه آیا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان كه مفاد نظریات دسته اول بود، یا بعد از آن؟
چنان كه ملاحظه شد كسانى از اهل سنت كه در این زمینه سخن گفتهاند جز
معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است. برخى نویسندگان
شیعه نیز این قول را ترجیح داده و در تأیید آن به این مسأله فقهى اشاره
كردهاند كه حدّ اكثر سن باردارى زنان 50 سالگى است و اگر تاریخ ولادت را
مربوط به بعد از مبعث بدانیم، در آن برهه، سن حضرت خدیجه(س) به حدود 60 سال
مىرسیده است.
اینكه علت این اتفاق نظر در میان بیشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و
چرا تاریخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند؟ خود مسألهاى است قابل بحث. آیا
صرفاً یك نقل تاریخى است كه آنان بازگو كردهاند، یا استنباطى است كه
مثلاً با توجه به همین فرع فقهى داشتهاند؟ به هر روى، این دسته از گفتهها
را نمىتوان تصدیق كرد زیرا:
نخست اینكه، اختلاف و تناقضى كه بین آنهاست موجب ضعف آنها مىشود.
دوم اینكه، به مصداق «اهلُالبیت اَدْرى بِما فِى البیتِ»، طبیعت
چنین قضایایى ایجاب مىكند كه گفته فرزندان و نزدیكان خود فاطمه(س) ملاك
قرار گیرد، و چنان كه خواهد آمد مفاد روایات وارده از اهلبیت(ع) غیر از
این است.
سوم اینكه، در موارد متعددى از متون تاریخى و روایى گزارش شده است كه
حداقل، بعضى از فرزندان خدیجه(س)، بعد از مبعث متولد شدهاند (20) و مىدانیم كه حضرت زهرا(س)، آخرین فرزند خدیجه(س) بوده است.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقیّه را كوچكترین آنها شمردهاند، ولى
مؤلف تاریخ الخمیس، در ضمن دلیلى كه مىآورد ولادت رقیّه را قبل از
امكلثوم مىداند، در نتیجه حضرت زهرا(ع) آخرین فرزند خواهد بود، چون ولادت
امكلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان كه ابنعبدالبرّ نیز همین را
در كتاب استیعاب در شرح حال خدیجه(س) آورده است.
البته در اینكه زینب و رقیه و امكلثوم، واقعاً دختران پیامبر(ص)
بودهاند یا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخى بحث و مناقشه كردهاند و اینك
ما را با آن كارى نیست. (21)
چهارم اینكه، برخى از علماى اهل سنت نیز چنان كه گذشت، تاریخ آن را بعد از مبعث مىدانند.
پنجم اینكه، این موضوع را بسیارى از محدثان و مورخان سنّى نیز
آوردهاند كه انعقاد باردارى حضرت خدیجه(س) بعد از آن بود كه پیامبر
اكرم(ص) در معراج از میوه بهشتى میل نمود.(22)
لذا نویسنده تاریخ الخمیس بعد از ذكر پارهاى از این روایات مىگوید:
مقتضاى آنها این است كه ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زیرا معراج
بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان كه اشاره شد، به استناد نظریه فقهى كسانى چون شهید
آیتاللَّه صدر كه حداكثر سنّ باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت میان
قرشى و غیر قرشى، 50 سال دانسته است(23)
سال پنجم قبل از مبعث را ترجیح دادهاند، ولى این نیز تنها مىتواند یك
استنباط ظنّى باشد، زیرا گرچه عدهاى از فقهاى شیعه همین نظریه فقهى را در
باب حداكثر ابتداى زمان یائسگى قایلند، ولى اكثریت فقها این مبدأ را براى
زنان قرشى 60 سالگى مىدانند.
علاوه اینكه، این اشكال در صورتى است كه بپذیریم حضرت خدیجه(س) در 40
یا 45 سالگى با رسول خدا(ص) ازدواج كرده است؛ چنانكه مشهور نیز همان 40
سالگى است، و الاّ این استبعاد به كلى مرتفع خواهد شد، زیرا گفتههاى دیگرى
نیز در این زمینه وجود دارد و برخى سنین 25، 28، 30 و 35 سالگى را سنّ
ازدواج خدیجه(س) شمردهاند.(24)
اینها همه در صورتى است كه نخواهیم حضرت خدیجه(س) را به عنوان استثنا
ذكر كنیم و الاّ تنها براى رفع استبعاد امكان باردارى در چنین سنینى،
یادآور مىشویم كه قرآن كریم بعد از اینكه به همسر ابراهیم(ع) بشارت ولادت
اسحق(ع) و یعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مىدهد، از زبان وى كه از روى تعجب
سخن مىگفت، نقل مىكند كه:
قالَتْ یا وَیْلَتى أ ألِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شیخاً؛(25)
گفت: اى واى! آیا من داراى فرزند مىشوم در حالى كه پیرم و این شوهرم نیز مسنّ است!
البته باز تكرار مىكنیم این را تنها براى رفع استبعاد آوریم.
بنابراین، این دسته از گفتهها كه محورشان ولادت پیش از مبعث بود،
قابل پذیرش نیست و باید آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و یا نقل و یا توهم
انطباق با یك فرع فقهى و یا علل دیگرى دانست، و آنچه صحیح به نظر مىرسد و
تقریباً مورد اتفاق بین مورخان و محدثان شیعه است، ولادت بعد از مبعث است
كه سه احتمال در مورد آن ذكر شد؛ سال اول، سال دوم و سال پنجم.
ارزیابى گفتههاى بخش دوم
سال اول بعثت:
این گفته، افزون بر اینكه برخلاف مفاد برخى روایات است كه از
اهلبیت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهیم آورد، مخالف آن دسته از روایاتى
است كه تأكید دارد حضرت خدیجه(س) پس از اینكه پیامبر(ص) در معراج میوه
بهشتى خورد، باردار شد. توضیح اینكه، هر چند در تعیین دقیق سالى كه
پیامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولى تقریباً میان علماى اسلام
اتفاق نظر وجود دارد كه معراج، بعد از مبعث بوده است و كمترین سالى كه ذكر
شده سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) است.
(26)
سال دوم بعثت:
وجه مشترك این نظر با گفته سوم در این است كه هر دو تصریح دارند كه
روز ولادت 20 جمادىالآخره بوده است، و فقط اختلاف، در سال ولادت است. از
اینرو با توجه به اینكه در گفتههاى گذشته تا آنجا كه مجال بررسى بود
نفیاً یا اثباتاً، اشارهاى به روز ولادت نشده است، مىتوان با اطمینان گفت
كه ولادت حضرت فاطمه(س) در 20 جمادىالآخره بوده است و اختلاف نظرى كه
میان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال تولد است.
این گفته نیز هر چند شخصیت بزرگى چون شیخمفید و برخى علماى دیگر
شیعه، چنان كه گفته شد، قایلند و منابعى كه تاریخ معراج را سال دوم بعثت
ذكر مىكند، مىتواند شاهدى بر صدق آن باشد ولى با این حال قابل پذیرش
نیست، زیرا:
نخست اینكه، مدرك و مستند آن ذكر نشده است. البته شیخ طوسى در كتاب
مصباح المتهجّد، آن را برخاسته از پارهاى روایات مىداند ولى آن روایات را
ذكر نكرده است.
دوم اینكه، بسیارى از بزرگان شیعه، حتى پیش از مرحوم مفید، همانند
مرحوم كلینى و عالم معاصر وى، مرحوم ابنابىالثلج بغدادى، آن را نپذیرفته و
گفته سوم را پذیرفتهاند.
سوم اینكه، برخلاف ادّعاى شیخ طوسى كه گفته سوم را تنها مستند به یك
روایت مىداند، چنان كه خواهد آمد، حداقل در سه روایت، تصریح به گفته سوم
شده است، و به نظر مىرسد عمده دلیل در این بحث، همین روایات است كه ظاهراً
معارض قابل اعتمادى ندارند. البته ابىالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل
الطالبییّن چنان كه اشاره شد نظریه 5 سال پیش از بعثت را نیز به امام
صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازین صحت سند، چندان قابل
اعتماد نیست، بویژه كه روایاتى حتى با سند صحیح داریم كه با آن معارض است.
چهارم اینكه، تاریخ معراج نیز چنان كه گذشت مورد اختلاف است. علاوه
اینكه، صریح پارهاى از روایات است كه پیامبر اكرم(ص) دو بار معراج
داشتهاند و آیات نخست سوره «والنجم» نیز چنان كه مرحوم علامه طباطبایى
گفته(27) مؤید آن است.
پیشتر آوردیم كه یكى از علماى سنّى نیز همین گفته سوم را پذیرفته
است. البته با این استنباط كه آن را تطبیق با سال تجدید بناى كعبه نموده
است در حالى كه تجدید بنا، مربوط به پیش از مبعث است.
سال پنجم بعثت:
با توجه به ارزیابى گفتههاى پیشین، اینك مىتوانیم به گونهاى
روشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه كه از شهرت بیشترى نیز برخوردار است،
به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذكر كنیم. و این نظریه علاوه بر شواهدى
كه پیشتر آوردیم، مستند به روایات قابل اعتمادى است كه از خاندان پیامبر(ص)
رسیده است. این روایات تا آنجا كه در حوصله این بررسى بوده از این قرار
است:
1. در بخشى از حدیث مفصلى كه مرحوم كلینى با سند صحیح به نقل سعید بنمسیّب از امام سجاد(ع) آورده، این چنین مىخوانیم:
فَقُلْتُ لِعَلیّ بْنِالحُسَیْنِ(ع): فَمَتى زَوَّجَ
رَسُولُاللَّهُ(ص) فاطِمةَ مِنْ علیّ(ع)؟ فَقالَ: بالمدینةِ بَعْدَ
الهجْرةِ بِسِنَةٍ وَ كان لَها یؤمَئذٍ تِسْعُ سِنینَ؛ (28)
به على بنالحسین(ع) عرض كردم: چه وقتى رسول خدا(ص) فاطمه را به
همسرى على(ع) درآورد؟ حضرت فرمود: در مدینه، یك سال بعد از هجرت، و آن
زمان، فاطمه 9 ساله بود.
2. مرحوم كلینى در روایت دیگرى با سند معتبرى از حبیب سجستانى آورده است:
سَمِعْتُ اباجعفرٍ(ع) یَقُولُ: وُلِدَتْ فاطِمَةُ بنتُمحمدٍ(ص)
بَعْدَ مَبْعَثِ رَسُولِاللَّهِ خَمْسَ سِنینَ وَ تُوُفِّیَتْ وَ لَها
ثَمانُ عشرة سنةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً؛ (29)
از امام باقر(ع) شنیدم كه مىفرماید: فاطمه دختر محمد(ص) 5 سال بعد
از مبعث رسول خدا متولد شد و در حالى وفات كرد كه 18 سال و 75 روز داشت.
3. محمد بنجریر طبرى امامى در كتاب دلائل الامامة خود با سند متصلى از امام صادق(ع) اینگونه نقل مىكند:
... وُلِدَتْ فاطمةُ فی جُمادَى الآخرة، الیومَ العشرینَ منها،
سَنَةَ خمسٍ و اربعینَ مِنْ مَوْلِدِ النبیّ(ص) فَأقامَتْ بِمَكَّةَ ثَمانَ
سنینَ و بالمدینةِ عشرَ سنینَ وَ بَعْدَ وفاتِ ابیها خمساً و سبعین
یَوْماً و قُبِضَتْ فی جُمادَى الآخرة، یومَ الثلاثاء لثلاثٍ خَلَوْنَ
مِنه، سنةَ اِحْدى عَشَرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ؛(30)
فاطمه در 20 جمادىالآخره سال 45 ولادت پیامبر(ص) متولد شد و 8 سال
در مكه و 10 سال در مدینه اقامت داشت و بعد از وفات پدرش 75 روز زنده بود. و
در سهشنبه، 3 جمادىالآخره سال 11 هجرت رحلت كرد.
چنانكه ملاحظه مىشود، در این روایت ملاك تعیین تاریخ ولادت، سن
مبارك پیامبر اكرم(ص) قرار داده شده است و لذا از این جهت احتمال تصحیف یا
اسقاط در آن نمىرود، ولى ذیل روایت كه تاریخ وفات حضرت(س) را بیان مىكند،
ظاهراً با صدر روایت در تعارض است، و این خود شاهد خوبى بر این مدّعاست كه
تشابه خطى میان «سبعین» و «تسعین»، باعث این اختلاف شده است كه آیا شهادت
حضرت فاطمه(س) 75 روز بعد از وفات پیامبر(ص) بوده است و یا چنان كه برخى
روایات صحیح دلالت دارد 95 روز؟
تعارض صدر و ذیل روایت از این جهت است كه ذیل آن، وفات حضرت(س) را
همانند روایات دیگر، در 3 جمادىالآخر مىداند، در حالى كه فاصله 28 صفر كه
بنا بر مشهور، روز رحلت پیامبر(ص) بوده است، تا این تاریخ به 95 روز
مىرسد. و این البته خود بررسى مستقلى را مىطلبد.
در نتیجه ولادت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(س) روز جمعه، 20
جمادىالآخره سال پنجم بعثت بوده است، و سن آن بزرگوار، هنگام ازدواج 9
سال، و مدت عمر شریفش بنا بر اینكه در 3 جمادىالآخره سال 11 هجرت به شهادت
رسیده باشد (چنانكه همین گفته نیز به نظر صحیح مىرسد) طبق محاسبه تقریباً
18 سال، 17 روز كم بوده است؛ هرچند با ذیل روایت دوم، انطباق ندارد.
1- شرح نهجالبلاغه، ج20، ص328.
2- همان، ص298.
3- تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبى، ص52.
4- همان.
5- از جمله: مقتلالحسین، ج1، ص83، و تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبى، ص52.
6- مشكل الآثار، ج1، ص47.
7- تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبى، ص52، و مقاتلالطالبیین، ص48.
8- مقتلالحسین، ج1، ص83.
9- از جمله نك: تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبى، ص52، بحارالانوار، ج43، ص8.
10- اقبالالاعمال، ج3، ص162.
11- مسارّ الشیعه، ص54.
12- بحارالانوار، ج43، ص9.
13- همان.
14- منتهىالآمال، ج1، ص168، باب دوم.
15- نك: تاریخالخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبى، ص52.
16- نك: بحارالانوار، ج43، صص6 - 10.
17- تاریخالائمه، ضمن مجموعه نفیسه، ص6.
18- تاجالموالید، ضمن مجموعه نفیسه، ص97.
19- توضیحالمقاصد، ضمن مجموعه نفیسه، ص526.
20- نك: البدء و التاریخ، ج5، ص16، و تاریخالخمیس، ج1، ص272.
21- نك: الصحیح من سیرةالنبی، ج4، ص28.
22- نك: بحارالانوار، ج43، صص3 - 6، و نیز: تاریخالخمیس، ج1، ص277، و ذخائرالعقبى، ص36، و لسانالمیزان، ج1، ص134.
23- الفتاوى الواضحه، ج1، ص138.
24- نك: الصحیح من سیرةالنبى، ج1، ص126، و بحارالانوار، ج16، صص12 و 19، و تاریخالخمیس، ج1، ص264.
25- سوره هود، آیه 72.
26- نك: الصحیح من سیرةالنبى، ج1، صص269 - 270، و نیز بحارالانوار، ج18، صص302، 319، 380 و 381.
27- نك: المیزان فى تفسیر القرآن، ج13، ص31.
28- كافى، ج8، ص340.
29- همان، ج1، ص457 - 458.
30- بحارالانوار، ج43، ص9.
سه شنبه 15/12/1391 - 19:49
اهل بیت
دختر زیبای بهار آمده
میلادش تولد بهاراست ؛ تولد آب است و تولد هر چه پاکی و زلالی .
میلادش از هر سو رحمت است. از آن جهت که ادامه ی راه انبیاست.
فاطمه ( س) امتداد راه انبیاست. اگر او نبود، طریق انبیا ابتر می
ماند و این سلسله ی پیوسته به بن بست می رسید.
فاطمه ، فاطمه نامیده شد؛ چون از هر زشتی و پلیدی بری بود و ناپاکی
در او راه نداشت؛ هر چه بود، عصمت بود و عفاف و پاکی .
فاطمه آن گونه بود که هر گاه پیامبر (ص) او را می دید ، تسکین می
یافت و او همیشه با یک سبد شکوفه ی لبخند به استقبال پدر می رفت.
فاطمه در خانه ی همسر نیز چنین بود؛ آن سان که علی و فاطمه شایسته
ترین زوج جهان بودند.
خانه گلی فاطمه پناهگاه مسکینان و فقیران بود. هر حاجتمندی که از
همه جا ناامید می شد، رو به خانه فاطمه می آورد و با دست پر باز می
گشت.
صفات فاطمه (س) آن چنان آسمانی است که خداوند در قرآن او را که
همراه با همسر و فرزندانش سه شب متوالی غذای افطار خود را به فقرا می
بخشند، این گونه می ستاید: و یُطعِمونَ الطعامَ عَلی حُِبّهِ مِسکیناً
و یَتیماً و اسیراً ( سوره دهر ، آیه 8 )
فاطمه صفات و خصلت هایی را که از پدر به ارث برده است ، همان گونه
نیز به ارث می گذارد؛ و چنین است که فرزندان او بهترین انسان های روی
زمین هستند.
و از این روست که خداوند بر پیامبر (ص) به سبب اعطای فاطمه ( س) منت
می نهد و او را به شکر گزاری فرا می خواند و می فرماید : " انا
اَعطیناکَ الکَوثر فَصَّل لِربِّک وَانحر اِن شانِئکَ
هُوالَابتَر . ( سوره کوثر)
سه شنبه 15/12/1391 - 19:45
اهل بیت
از تو می آموزیم ...
ای زهرای زندگی!
ای اسوه عفاف!
از تو می آموزیم : حیا و حجاب را در جامعه ، متانت
و ادب را در گفتار ، سادگی و دوری از تجملات را در
زندگی، تن پوش قناعت را در معاش، حسین پروری و زینب
آفرینی را در تربیت!
ای زهرای نجابت!
از تو درس می گیریم:
تعالی روح و جان را در سایه عبادت ، شکوه زندگی را
درصفا وصداقت، حمایت از رهبری را در سیاست ، و استقامت
و نستوهی را در دفاع ازامامت.
از تو می آموزیم: سرنهادن برسجاده عبودیت را، دست نیاز
گشودن به آستان خدای بی نیاز را، زمزمه و راز و نیاز و
نماز را ، شیرینی کام جان با تلاوت قرآن را، یتیم
نوازی و احسان و دستگیری از بینوا را ، تلاشروزانه و
نجوای شبانه را، دین شناسی ، معرفت آموزی و پارسایی
را.
چگونه بودن را، و ... چگونه زیستن را.
ای بتول بیداری و بزرگواری!
سخنانت در زیبایی و عمق به وحی می ماند، رفتارت،
آینه خلق و خوی" رسول الله"، قلب مهربانت، پناهگاه حسن
و حسین و تکیه گاه شیر خدا بود.
وجودت، یادآورمحمد بود، سجودت، فرشتگان و قدسیان را به
تسبیح و تقدیس وا می داشت، رضایت، رضای خدا و رسول بود
و خشم و غضبت، خشم پروردگار!
دانای رازها بودی و عالمه غیر معلمه!
ای چشمه سار حکمت، دریای بیکران خصال نکوی تو از "
دانش " و " وفا" و " حیا" موج می زند!
در چهره ات حیای محمد (ص) نهفته است ، در گفته ات،
کلام پدر هست جلوه گر ، ای مادر پدر!
ای فاطمه!...
عشق را هم ز تو باید آموخت، و مناجات و عبودیت را،
وصمیمیت را، و خدا را هم، باید از کلام تو شناخت خانه
از نام تو عرفان دارد و ... شب، از یاد تو عطر آگین
است
سه شنبه 15/12/1391 - 19:45
اهل بیت
گلدانه های تسبیح
در این جا و در پهنه دشت سجاده ها می توان رویش گل های یاس و
نسترن را به نظاره نشست. این جا، در نیایشگاهی که
حریری از سکوت و هاله ای از تسلیم ، تو را به خود فرا
می خواند، می توان آوای خوش جبرییل را شنید و عطر دست
های محمد(ص)، این آخرین پیامبر الهی را استشمام کرد.
با خود می گویی که راز و رمز این معراج چیست؟ چگونه می
توان به یک آسمان باور پاک و حقیقت ناب عروج کرد؟ در
پی پاسخی هر چند ناتمام و به اندازه عقل بشر هستی، می
یابی آن را، می یابی اگر جویا باشی.
در این جا با خود می اندیشی که بر روی سجاده نیاز و پس از پایان هر
نماز، تسبیحی تو را به سوی خود می خواند و تسبیح در دستان تو جای می
گیرد و دانه های آن با انگشتان تو آشنا می شوند. این ملاقات همه روزه،
تو را به یک " عادت" مبتلا ساخته بود. اینک اما باید صندوقچه اسرار را
بازگشایی تا حقیقت بر تو آشکار گردد.
به یاد می آوری که بزرگی می گفت: روزی که فاطمه زهرا(س) از کار
روزانه خسته می شد و دستان همیشه به دعا بسته اش، پینه می بست، به
اطاعت از علی (ع)، قهرمان محراب و میدان- به سوی پدر روان می شود و از
سختی کار منزل برای او درد دل می کند. وا گویه های فاطمه، دل دریایی
پدر را می سوزاند و در پاسخ به درخواست او که کنیزی می خواست تا یاری
گر او در امور خانه باشد، می فرماید:
" آیا چیزی را به شما نیاموزم که بهتر از هر خدمت کاری باشد؟! پس آن
را از من فرا گیرید. سی و چهار مرتبه تکبیر گویید، سی و سه مرتبه "
الحمدلله" و خداوند را با سی و سه مرتبه " سبحان الله" گفتن، ستایش
کنید. "
آن بزرگ می گفت: فاطمه با شنیدن این سخنان، سر را بلند کرده و دو (
یا سه) بار می گوید :" از خدا و رسولش راضی و خشنود شدم."(1)
برخی روایات می گویند که پیامبر رحمت پس از آموزش این اکسیر شگفت
انگیز - تسبیحات حضرت زهرا(س) - فرمود:
" این ( اذکار) برای توبرتر از آن چه می خواهی هست و نیز بهتر از
دنیا و آن چه در آن است."(2)
پس تو ای دوست من؛ هم رای و همراه من! باور کن که این تسبیحات که بر
لبان تو می شکفد، هدیه های رسول خدایند که به بهانه عشق فاطمه به
جهانیان و من و تو عطا فرمود، مبادا که باعادت کردن به آن، حقیقت
والایش را فراموش کنی.
اینک که با تسبیحات حضرت زهرا(س) آشناتر شدی، خوب است بدانی که این
هدیه الهی ، چنان ارزشمند و گران قدر است که امام باقر (ع) فرمود:
" خداوند از نظر حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه(س) عبادت
نشد و اگر چیزی با فضیلت تر از آن می بود، حتما رسول خدا آن را به
فاطمه می بخشید."(3)
به راستی مگر می شود پدری چونان رسول خدا(ص) ، هدیه ای بالاتر داشته
باشد و آن را به نور چشم خود و شادمانی قلبش عطا نکند؟ هرگز چنین نیست.
پس این عطای رسول خدای را به جان پذیرا باش و پس از هر نماز و معراجی
روزانه با همان حالت و حضوری که در نماز داشتی به میهمانی تسبیحات حضرت
زهرا(س) بود که اگر چنین باشد " پیش از آن که پای راست خود را از روی
پای چپ برداری، جمیع گناهان توآمرزیده خواهد شد."(4)
می دانم که می دانی آمرزش گناهان از پس فهمیدن یک حقیقت بلند و حرکت
به سوی آن خواهد بود، نه فقط حفظ واژگان و تکرار آن ها، می خواهم
بگویم: وقتی " الله اکبر" گفتی به حقیقت، او را بزرگ تر از آن که وصف
شود بدانی و در پس آن به هیچ کس کرنش نکنی. از این رو است که امام صادق
(ع) می فرماید:
" تسبیح فاطمه(س) در هر روز و بعد از هر نماز نزد من دوست داشتنی تر
از هزار رکعت نماز( مستحبی) است که در هر روز خوانده شود. "(5)
آثاری ماندگار
تسبیحات حضرت زهرا(س) ، خدا را در ذهن و قلب داشتن
است(6) و درک عظمت و جلالت آن خالق یگانه ویافتن این
ادراک و شعور می تواند تو را که به دنبال " ربط الی
الله " هستی با معبودیت پیوند دهد و در او فنا کند.
حاصل این سیر معنوی به یقین جز بهشت و جاودانگی درآن
نخواهد بود، چرا که امام عدالت، حضرت علی (ع) می
فرماید:
" سبحان الله، نیمی ازمیزان اعمال را پرمی کند والحمدلله همه میزان
و کفه ترازو را و الله اکبر میانه آسمان و زمین را".(7)
اکنون به آثار ماندگار و بلند این تسبیحات می پردازیم:
1- خشنودی خدا.
2- دور کردن شیطان.
3- ورود به بهشت.
4- سنگینی اعمال نیک
این آثار را از بیان امام صادق علیه السلام می شنوی که می
فرماید:(8)
" تسبیح فاطمه زهرا(س) در گفتن 100 عدد است، اما در میزان اعمال
1000 ثواب دارد، شیطان را دور می کند و خدای رحمان را خشنود."(9)
گوهری چنین ارزشمند و والا را در بالاترین قسمت قلبت قرار بده و هر
روز و پس از هر نماز و پیش از هر خفتن با آن پیمانی استوار ببند که
سعادت ، جز در خشنودی خدا و راندن شیطان و دخول به بهشت نخواهد بود و
تو چونان هر انسان کمال طلب دیگر، جویای سعادت و نیک بختی هستی و از
گذر این تسبیحات می توان به این سعادت دست یابی .
پس آگاهانه و عاشقانه بگو" الله اکبر" و سی و چهار دانه تسبیح را
برای آخرت خویش ذخیره نما و بگو" الحمدلله " سپس "سبحان الله" تا سی و
سه مرتبه خدا را تنزیه از هر شریک و نقص کاستی بدانی و شایسته
ستایش مستمر .
از دریچه ای دیگر
ترتیب در تسبیحات حضرت زهرا(س) ، شرطی است برای تسبیح
گویان، همان گونه که " عدد" شرط رمز آمیز دیگری است.
در روایت آمده است که هنگام زیارت حضرت فاطمه
معصومه(س)، بالای سر آن حضرت بایست و سی و چهار مرتبه
" الله اکبر"، سی و سه مرتبه " سبحان الله" و سی و سه
مرتبه " الحمدالله "(10) بگو و سپس زیارت نامه آن پاک
بانوی خانه موسی بن جعفر(ع) را با حضورقلب بخوان.
این تسبیحات بی شباهت به تسبیح حضرت زهرا(س) نیست، اما در ترتیب دو
ذکر آخرین آن تفاوت است. در زیارت حضرت معصومه (س) ذکر" سبحان الله" ،
که در تسبیحات حضرت زهرا(س) سومین و آخرین ذکر بود، دومین ذکر است و
این مسأله به یقین اسراری دارد که اهل دل به آن آگاهند و باید اهل دل
باشیم تا آن را بفهمیم و در غیر آن " دست بر سینه نامحرم" خواهند زد.
تو خود می دانی که فاطمه معصومه(س)، فاطمه ای دیگر است و نزد اهل
بیت چونان مادر ائمه، مقام والایی دارد. می دانی که برای زیارت قبر
پنهان فاطمه زهرا(س)، باید به قم رفت و فاطمه معصومه (س) را زیارت کرد
و می دانی که :
آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه قم
پس باید بین این مادر و دختر در مقام و عظمت و بزرگواری چنان همسانی
و هم سویی باشد که تسبیحات آن دو نیز مشابه بوده و برای جدا ساختن این
دو هدیه که یکی از سوی رسول خدا به فاطمه زهرا(س) عطا شد و دیگری از
ناحیه امام رضا(ع) برای فاطمه معصومه(س)، تفاوتی در ترتیب اذکار بیان
شده است.
غرقه در دریای معنا
به راستی معنای این تسبیحات چیست؟ و ارتباط این سه
منبع نور چه می تواند باشد؟
شاید بتوان گفت که این 100 واژه نورانی و تکرار کلمات، تصویری از یک
سیر روحانی باشد. یک حرکت آسمانی . وقتی به کاینات نظرمی افکنی و کمال
خلقت را می بینی، در آن تعادل و تناسب را مشاهده می کنی و چرایی ها را
تحلیل می کنی و جز رشد و کمال چیزی دیگر نمی یابی و این همه از
اوست و نه غیر او. این جاست که با دیدن کمال در آفرینش، عارفانه ،
عالمانه وعاشقانه سر به آسمان بلند کرده و سی و چهار مرتبه با شعور و
شوری وصف ناشدنی می گویی:" الله اکبر" و این تکبیر که از دریچه معرفت و
آگاهی خارج می شود چه " ذکر" آرامش بخشی است و با آن قلب ها آرام می
گیرد." الا بذکر الله تطمئن القلوب".
پس از آن که کمال خلقت را دیدی و عظمت خالق را در آن یافتی، سر بر
زمین انداخته و نعمت های او را، آن چه برای تو خلق شده و مسخر توست، آن
چه برای نسل های بعدی است و هر آن چه که هدایت و حفظ و کفالت تو با آن
است بنگر. آیات آفاق و انفس را با چشم جان ببین و بشنو، آن گاه برای
این همه لطف وعنایت و نعمت، خدا را ثنا گوی که او شایسته ی ، این ستایش
و ثنا است. با تک تک سلول های وجودت بگو" الحمدلله" و بدان که همه
موجودات این سرایش نورانی را دارند و تو اینک با آنان هم نوا می شوی؛
با درختان، گل ها، کوه و دریاها و کویر و باغستان ها و ....
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
حال که کمال حق را در خلقت و نعمت دیدی و لب به " تکبیر" و " تمحید"
گشودی، چشم بگشای و هر چه بی عدالتی، بی تناسبی، و نقص و کاستی است،
بنگر. جور ظالم ، اشک مظلوم، فاصله ها، فقر و... این نقص ها از کیست؟
او که جز خیر محض و کمال محض نیست، پس این شر و کاستی از کجاست. با
اندکی تأمل درمی یابی که حاصل بی معرفتی ها بشر است. پس با صلابت،
صراحت و شهامت بگو" سبحان الله " تا هر چه غیر کمال و خیر است، از دامن
کبریایی حق دور کنی. او منزه است از هر نقص و کاستی و از هر چه که
مشرکان می پندارند و نقص ها از ماست. امام تسبیح و عبادت، حضرت علی
علیه السلام می فرماید:" وقتی تو می گویی" سبحان الله " فرشتگان بر تو
درود می فرستند."
حال که با معانی تسبیحات حضرت زهرا(س) آشنا شدی و آثار آن را
دانستی، پس به آن دل بسپار و برای هر چه نزدیکتر شدن به محبوب ومعبود
خویش و اتصال به پاک بانوی آفرینش، با این گوهر فروزان پیمانی دوباره
ببند تا درهردیدار، قدمی به خدا نزدیک تر شوی.
پی نوشتها:
1- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 211.
2- مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 341.
3- وسایل الشیعه، ج 6، ص 443، ح 8396.
4- التهذیب، ج 2، ص 105.
5- فروع کافی، ص 343.
6- وسایل الشیعه، ج 6غ ص 442.
7- اصول کافی، ج 2، ص 506.
8- وسایل الشیعه، ج 6، ص 444.
9- مفاتیح الجنان، ص 1018.
10- معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 9.
رضا پاشازاده
سه شنبه 15/12/1391 - 19:44
اهل بیت
بر سر زنهاى جهان افسرى
محمد جان قدسى
فاطمهاى همسر شیر خدا
دخت نبى، شافع روز جزا
اى كه تو بر آل كسا
محورى
بر سر زنهاى جهان افسرى
جان جهان نفس مسیحاى
توست
نون و قلم نطق شكر خاى توست
مبدأ قانون شریعت تویى
نیّر مشكات حقیقت تویى
سر تو شیرازه قالوا بلى
است
قائمه عرش، زنامت به پاست
بضعه پاك تن احمد تویى
طور لقا، جلوه سرمد تویى
شأن تو این بس كه تو را
داده اَب
ام ابیها لقب اى منتخب
نخل نبوت ز تو شد بارور
باغ امامت ز تو شد پر شجر
مهر تو رخشان ز بلنداى
عرش
سفره تو گستره عرش و فرش
علت غائى به دو عالم
توئى
جوهره عالم و آدم توئى
خلق، تو را، امر، تو را
جان توراست
جلوه گه صورت جانان تو را ست
انس پیمبر به وجود تو
بود
سینه او طور شهود تو بود
شمعى و خوبان همه
پروانهات
كعبه دلها، رخ جانانهات
پردگیان حرم كبریا
بسته كمر خدمت امر تو را
سیر رسل اوج به معراج
توست
كعبه دلدار ز منهاج توست
كوثرى و چشمه فیض خدا
از تو زند جوش زلال بقا
دور فلك تابع فرمان تو
خیل ملائك همه دربان تو
هستىات آیینه «الله
نور»
مهر درخشنده «یوم النشور»
جام حیا مست زصهباى
توست
واژهاى از دفتر معناى توست
زهره و انسیه حورا تویى
نور دل سید بطحا تویى
صبر و رضا طفل دبستان
توست
ریزه خور سفره احسان توست
دهر ندیده است چو تو
دخترى
هر چه بدیده است تو زان بهترى
گلشن رضوان طرفافزار ز
توست
چهره مهتاب دل آرا ز توست
گر تو نمىآمدى اندر
وجود
كى اثر از عالم ایجاد بود
گشت نهان بر همه كس
تربتت
تا بشناسند غم غربتت
سه شنبه 15/12/1391 - 19:44
شعر و قطعات ادبی
نور چشم رحمة للعالمین
اقبال لاهوری
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آیین آفرید
بانوی آن تاجدار هَل اَتی1
مرتضی مشکل گشا شیرخد
پادشاه و کلبه ای ایوان او
یک حُسام2 و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خَیرُالاَُمم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
و آن دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریّت آموز از حسین
سیرت فرزندها از امّهات
جوهر صدق و صفا از اُمّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اُسوه ی کامل بتول
بهرمحتاجی دلش آن گونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت3
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پرورده ی صبر و رض
آسیا گردان و لب قرآن سُر
گریه های او زبالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشک او برچید جبریل از زمین
همچون شبنم ریخت بر عرش برین
رشته آیین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گر دیدمی
سجده ها برخاک او پاشیدمی
ای ردایت پرده ناموس م
تاب تو سرمایه فانوس م
طینت پاک تو ما را رحمت است
قوت دین و اساس ملت است
کودک ما چون لب از شیر تو شست
لا اله آموختی او را نخست
می تراشد مهر تو اطوار م
فکر ما گفتار ما کردار م
ای امین نعمت آیین حق
در نفسهای تو سوز دین حق
دور حاضر ترفروش و پرفن است
کاروانش نقد دین را رهزن است
آب بند نخل جمعیت تویی
حافظ سرمایه ملت تویی
از سر سود و زیان سودا مزن
گام جز بر جاده آبا مزن
هوشیار، از دستبرد روزگار
گیر فرزندان خود را در کنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه زهرا مبند
تا حسینی شاخ تو بار آورد،
موسم پیشین به گلزار آورد
پی نوشت ها:
1. تاجدار اهل اتی: منظور حضرت علی(ع) است که
بنا بر مشهور سوره هل اتی(دهر) درباره آن حضرت و فاطمه(س) و دو فرزندش:
حسنین(علیهما السلام) نازل شده و تفصیل آن چنین است: به روایت عامه و خاصه وقتی
حسنین(ع) مریض شدند علی(ع) به امر پیامبر(ص) نذر کرد که اگر شفا یابند سه روز
روزه بدارد. فاطمه و حسنین و فضّه خادمه هم نذر کردند. چون شفا یافتند همه روزه
گرفتند. شب اول فقیری، شب دوم یتیمی و شب سوم اسیری بر درخانه علی آمد و سؤال
کرد. علی(ع) نان جوینی به قرض از یهود، برای افطار آماده کرده بود هر سه شب به
این سه تن سائل داد و فاطمه(ع) و دیگران هم اقتدا کردند. روز چهارم حسنین(ع) بی
تاب شدند که مائده بهشتی آمد و این آیات در شأنشان نازل شد: ویطعمون الطعام علی
حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً.(آیه 8، سوره دهر)
سعدی نیز به مطلب، بدین صورت اشاره می کند:
کس را چه زور و زهره که مدح علی کند
جبار در مناقب او گفته هلی اتی
2. حسام: شمشیر
3. ظاهراً سخن شاعر ناظر است به گرونهادن چادر
فاطمه زهرا(س) به وسیله مولی علی(ع) نزد فرد یهودی به نام "زید" و قرض کردن
مقداری جو از آن مرد یهودی.
مرحوم محدث قمی در ذیل روایت اضافه می کند که
این چادر پشمی خانه مرد یهودی را روشن می کند و این امر موجب تعجب آن یهودی و
زوجه اش و همسایگانش می گردد. به برکت این چادر هشتاد نفر یهودی مسلمان می
شوند.
( منتهی الآمال- بخش دوم، ص7 و نیز مناقب ابن
شهر آشوب، ج3، ص 339)
سه شنبه 15/12/1391 - 19:41
شعر و قطعات ادبی
میلاد سحر
باز من و جاری شطی ز نور
باز من و زمزمه های حضور
باز زلال نفس آب ها
روشنی و وسعت مهتاب ها
جشن و چراغانی آیینه ها
فصل غزلخوانی باد صبا
زمزمه هایی که خبر می دهند
مژده ز میلاد سحر می دهند
مژده دری سوی خدا باز شد
سبزترین لحظه اعجاز شد
فصل گل آرایی سرمد رسید
بوی گل از باغ محمد رسید
باز شد از نور در دیگری
سر زد از آفاق ِ زمان ، کوثری
دانه ی الماس به بحر یقین
گوهره ی انجمن آرای دین
لاله بکارید که یار آمده
دختر زیبای بهار آمده
آیه نور است و گل باور است
لاله ی گلخانه پیغمبر است
سه شنبه 15/12/1391 - 19:40
شعر و قطعات ادبی
بوی گل و یاسمن از فاطمه
طرح گل فاطمه را ریخته
کوثر و یاسین به هم آمیخته
غنچه طاها که ز
یاسین زده
شعله به جان گل و نسرین زده
بوی گل ویاسمن از فاطمه است
عطر بهشت ازچمن فاطمه است
فاطمه می جوشد و مِی می دهد
ساقی کوثر، گل وی می دهد
مثل محمد به زبانم تویی
فاطمه جان، رشک جنانم تویی
فاطمه می گویم وسرمی درم
مثل علی شیعه ی پیغمبرم
چنگ بزن دامن زهرا بگیر
ای دل عاشق! ره صحرا بگیر
نشئه این باده ولی کوثر است
علم نبی گرچه کف حیدر است
مریم از این سوره یاسین دمد
هر دم از این باغ، گل دین دهد
حضرت زهراست که تسبیح گفت
گرچه محمد، دُر تنزیه سُفت
دست نوبت چو به دامان اوست
حکم ولایت به غلامان اوست
نور علی نور علی نور او
عرش خدا رقعه منشور او
عالمه و طیبه و طاهره
نور، نداریم چنین قاهره
معرفت فاطمه و کوثر است
آیه قرآن که گل دفتراست
دشمن تو " شانئک الابتر" است
آی محمد! که تو را کوثر است
فاطمه داری تو محمد! بس است
معنی " واللیل اذا عسعس" است
ذکرعلی، فاطمه یا فاطمه است
دین محمد به همین خاتمه است
سه شنبه 15/12/1391 - 19:40
اهل بیت
صفای قلب احمد
"عاشق اصفهانی"
ای به گوهر ذات پاكت
بضعهی خیرُالانام(1)
وی مهینه بانوی جنّت ز روی
احترام
مایه آرام دل نور دو چشم روشنی
پیشوایی هر دو عالم
را، هزارانت سلام
اختر برج رسولی زهرهی زهرا لقب
وز طفیل كوكبت این
مهد علیا(2)را خَرام
بر سپهر عزّتت اولاد مانند نجوم
آسمان عصمتی
رخسارهات ماه تمام
قرّةالعین رسولی وآن دو نور دیدهات،
هم ملائك را
امین و هم خلایق را امام
مهدْ جُنبان تو جبریل و به ذوق خدمتت
جنبش این مهدِ
والا رفعتِ فیروزه فام
مصطفی و مرتضی را قرّةالعین و انیس
آن به رویت
شادمان و این به وصلت شادكام
مهتر خلق خدا را دختری و از شرف
ذكر تو خوشتر حدیث
و مدح تو بهتر كلام
قاسم جنّت(3)تو را زوج و نعیم آخرت
دوستانت را حلال
و دشمنانت را حرام
مهد عصمت چند روزی در جهانت بسته شد
آسمان بالا نزد
زین روی دامان خیام
مریمیت خوانم ولی این مدح كی زیبد ترا
مریمت
زیبد كنیز و عیسیت شاید غلام
حوریان جنّت خُدّام و از روی محل
آستانت را شرف بر
روضهی دارالسّلام(4)
خفتگان خاك را هر جا صبا بویت رساند
بر زبان آمد كه
سُبحانَ الّذی یُحیِ العِظام(5)
طفل بودی كز پی بازیچهی طفلانهات
طایرانِ سِدره
میبودند در دست تو رام
وصف ایمانت چه گویم اصل ایمان چون تویی
كز شما باشد
به عالم دین یزدان را قوام
كی به خوان نعمت دنیا گشاید روزه را،
آن كه از جنّت
مَلك میآورد او را طعام
بر سر آنم كه باشد گر امان از روزگار
مدحتت باشد
مرا یكچند ورد صبح و شام
كعبه كویت كجا و كعبه بیتالحرام
نقش پایت را
شرفها هست بر ركن و مقام
رحمت حق در دو عالم بسته بر مِهر شماست
وانكه او را
احتیاجی نیست با رحمت كدام
گرچه با مِهرت برآرد صبحدم از دل نَفَس
كی توانَد
كرد هرگز چاره ظلم و ظلام
چیست گویم ثابت و سیّاره بر چرخ بلند
نور مِهرت
میتراود آسمان را از مسام(6)
چون خرامی سوی جنّت بس كه شوق خدمتت
بهر استقبال،
نخل طوبی آید در خرام
بر گل و ریحان نسیم خلد هر گه بگذرد
طایران
سدره(7)را بوی تو آید بر مشام
خارجی كی میشناسد فضل آل مصطفی
قصه اهل كرم را كس
نپرسد از لئام
قدر مِهرت را چه داند آن كه شد مفتون جهل
نُكهت گل
كی شناسد هر كه را باشد زُكام
لمعه(8) ای یابد اگر از پرتو لطف شما
ماه را دیگر
نباشد احتیاج از مِهر، وام
من چگویم در ثنایت ای ثنا خوانت خدا(9)
مدحتت گیرم
توانم گفت عمری بر دوام
كافرم در روز و شب جز مدحت آل رسول
گر به كار دیگرم
باشد هوای اهتمام
در هوای مرقدت بر خاك افتم قرعه(10) وار
قرعهی این
دولتم روزی برآید گر به نام
نقش بندد در ضمیرم از تو چون یاد آورم
صورت كام دو
عالم بر طریق ارتسام(11)
در ثنای تو چه باشد خدمت من گاه گاه
ای كه جبریلت
پی خدمت كمر بسته مدام
رحمتی فرما درین درماندگی بر من كه شد
عاجز از
تدبیر كارم چرخ با این احتشام
من كه مدّاح توام خود كی روا باشد چنین
گوهر نظم من
از تشویش خاطر بینظام
شاهباز معنیش كی میتواند رام شد
حسرتی هر سو پی
صید دلم گسترده دام
من كه بهر جرعه آبی جگر میسوزدم
حاشَ لِله تشنه
مانم با موالات كرام(12)
در فغانم هست تأثیری عجب امّا چه سود
چون صدای جغد
نشناسند از صوت حَمام(13)
نیش عقرب میخورم هر دم كه كار من فتاد
با گروهی
سفله و ناجنس چون جنس هوام(14)
خون دل از دیده امشب میرود اما خوشم
كاگهست از حال
این دلخسته عینلایَنام(15)
مرهم از لطف تو خواهم گرچه دارم زین خسان
برجگر
زخمی كه ممكن نیست او را التیام
تا بود رسم غم و شادی درین دیر كهن
تا به شكل خم
بود گردون و مه باشد چو جام
دشمانت در خمار غم ز فوت مدّعا
دوستانت را شراب عیش
بر لب صبح و شام
پی نوشتها:
1- بضعه خیرالانام: پاره تن رسولالله (ص)، اشاره
است به حدیث: فاطمةُ بضعة منّی.
2- مَهد: گاهواره و
زمین. مَهد عُلیا: ظاهراً اشاره به آسمان و فلك كه در
سه بیت بعد هم بدان اشاره دارد.
3- قاسم جنّت:
منظور حضرتعلی(ع) است كه ساقی كوثر و قاسم
(قسمتكننده) جنّت و نار میباشد.
4- دارالسلام:
بهشت.
5- سبحان الّذی یُحی العِظام: منزّه است
خداوندی كه استخوانهای [پوسیده] را دوباره زنده
میكند.
6- مَسامّ: (جمع مَسمَّ) سوراخهای بسیار
باریك كه در تمام پوست بدن انتهای هر مویی وجود دارد
(غیاث).
7- طایران سدره: فرشتگان عالم بالا.
8-
لمعه: روشنایی، پرتو.
9- ظاهراً اشاره دارد به:
«انّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ
الیَبتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیراً.» «خدا چنین میخواهد
كه رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوّت ببرد و شما
را از هر عیب پاك و منزّه گرداند.» (بخشی از آیه
33سوره احزاب).
10- قُرعه: چوب پاره یا آنچه از
برنج و رویین سازند كه بدان فال گیرند. ظاهراً قرعه را
بر زمین میافكندهاند.
11- اِرتسام: نقش و رسم
شدن.
12- مُوالات: دوستی و پیوستگی و پیروی كردن.
مُوالات كِرام: دوستی افراد كریم و بخشنده و بزرگوار.
13- حَمام: كبوتر
14- هَوامّ: حشرات
15- عَینٌ
لاینام... : ظاهراً اشاره دارد به حدیثی كه از رسول
اكرم(ص) منقول است: «تَنامُ عَینایَ ولا یَنام قلبی» ؛
«دو چشمم به خواب میرود ولی قلبم به خواب نمیرود.»
(مسند احمد حنبل، ج1، ص 220). این حدیث بدین صورت نیز
نقل شده است: «انّا مَعشرالانبیاء تَنامُ اعیننا ولا
تنام قُلوبُنا.» (جامع صغیر، ج1، ص 100).
سه شنبه 15/12/1391 - 19:40