• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 957
تعداد نظرات : 707
زمان آخرین مطلب : 4333روز قبل
دانستنی های علمی
آن قدر شکست خوردم تا راه شکست دادن را آموختم. ناپلئون بناپارت
يکشنبه 12/12/1386 - 18:14
دانستنی های علمی
 

معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش. بوعلی سینا

يکشنبه 12/12/1386 - 18:13
دانستنی های علمی
وجدان نماینده پاکدامنی، عفت و صداقت است. الکساندر دوما
يکشنبه 12/12/1386 - 18:6
دانستنی های علمی
خوشبختی ناشی از چیزهایی که داریم نیست بلکه ناشی از نحوه زندگی ماست. جیم ران
يکشنبه 12/12/1386 - 17:54
دانستنی های علمی
فراغت را ضرورت بدانید نه یک هدف. جیم ران
يکشنبه 12/12/1386 - 17:53
دعا و زیارت
 

امام علی (ع): ای مردم! آدمی در همان حال که از مرگ می گریزد، آن را ملاقات می کند. زندگی میدان از دست دادن جان، و فرار از مرگ عین نزدیک شدن به آن است. {نهج البلاغه خطبه 149}

يکشنبه 12/12/1386 - 13:15
دعا و زیارت
رسول خدا (ص): بالاترین درجه بهشت فردوس است و اگر چیزی از خدا می خواهید، فردوس را طلب کنید. {مجمع البیان ج3 ص498}
يکشنبه 12/12/1386 - 13:14
دعا و زیارت
امام صادق (ع): هنگامی که مرده ای را در قبر می گذارند شخصی بر او ظاهر می شود و به او می گوید: ای فلان، ما (در دنیا) سه چیز بودیم:رزق تو که با پایان یافتن مهلت تو قطع شد ( و اینک همراه تو نیست)، خانواده ات که تو را رها کردند و بازگشتند و من که عمل تو هستم که با تو می مانم. آگاه باش که من در میان این سه در نزد تو از همه بی ارزش تر و سبک تر بودم. {حیات جاودانه ص233}
يکشنبه 12/12/1386 - 13:11
محبت و عاطفه
  شاگردی از استادش پرسید:" عشق چیست؟"
استاد در جواب گفت:"به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: "چه آوردی؟"
و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت:
"عشق یعنی همین!"
شاگرد پرسید: "پس ازدواج چیست؟"
استاد به سخن آمد که:" به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!"
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: "ازدواج هم یعنی همین
يکشنبه 12/12/1386 - 13:4
دانستنی های علمی

 

روزی مرد ثروتمندی در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان كم رفت و آمدی می گذشت . ناگهان از بین دو اتومبیل پارك شده در كنار خیابان یك پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب كرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد كرد . مرد ترمز كرد و سریع پیاده شد . دید اتومبیلش صدمه ی زیادی دیده است . به طرف پسرك رفت و او را سرزنش كرد . پسرك گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی كه برادرفلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود ، جلب كند . پسرك گفت : اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت از آن كسی عبور می كند . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور كافی برای بلند كردنش را ندارم، برای اینكه شما را متوقف كنم ناچار شدم ازاین پاره آجر استفاده كنم . مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی كرد . برادر پسرك را بلند كرد و روی صندلی نشاند . سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد ……
در زندگی چنان با سرعت حركت نكنید كه دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب كنند .


خدا در روح مازمزمه می كند و با قلب ماحرف می زند . اما بعضی وقتها زمانی كه وقت نداریم گوش كنیم ، او مجبور می شود پاره آجر به سمت ما پرتاب كند . این انتخاب خودمان است كه گوش كنیم یا نه

يکشنبه 12/12/1386 - 10:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته