نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند !!!!
من ندانم که کی ام
من فقط میدانم
که توئی
شاه بیت غزل زندگیم
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتمرا
بر پوست کشیده ی شب میکشم
چراغ های رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهدکرد
کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهدبرد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است.
ناپلئون بناپارت : عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد.
دکترشریعتی: انسان با غرور میتازد، با دروغ میبازد و با عشق میمیرد.
وین دایر : تصمیم بگیر که عاشق زیباترین ، جالب ترین و با ارزش ترین فردی که می شناسی
شوی ... یعنی خودت !
ارد بزرگ : نماز آسمانی عشق ، ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر
برخواستنی بدنبال نیست .
آلفونس کار : عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است .
بوسکالیا: یک زندگی را وقتی می شود با خوشبختی قرین دانست که شروعش با عشق باشد و ختمش با جاه طلبی.
آفتاب میشود
نگاه کُن که غم درون دیدهام چگونه قطره قطره آب میشود چگونه سایۀ سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود نگاه کُن تمام هستیام خراب میشود شرارهای مرا به کام میکشد مرا به اوج میبَرد مرا به دام میکِشد نگاه کُن تمام آسمانِ من پُر از شهاب میشود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشاندهای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها، بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها به راه پُر ستاره میکشانیام فراتر از ستاره مینشانیام نگاه کُن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخرنگ ساده دل ستارهچین برکههای شب شدم چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفههای آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کُن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به جاودان کنون که آمدیم تا به اوجها مرا بشوی با شراب موجها مرا بپیچ در حریر بوسهات مرا بخواه در شبان دیر پا مرا دگر رها مکُن مرا از این ستارهها جدا مکُن نگاه کُن که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب میشود صراحی سیاه دیدگان من به لایلای گرم تو لبالب از شراب خواب میشود به روی گاهوارههای شعر من نگاه کُن تو میدمی و آفتاب میشود فروغ فرخزاد از مجموعۀ «تولدی دیگر»
دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز، او ما را ... فردا ؟
-اگر میترسید که فقر به سراغتان بیاید، پاداش شما این است که غذایی برای خوردن دارید اما زندگی نمیکنید. -مردان معقول خود را با دنیا هماهنگ میکنند اما مردان نامعقول دائم در تلاش برای تغییر دنیا برای خودشان هستند. با این همه تمامی کارهای دنیا به مردان نامعقول بستگی دارد. -در زندگی دو تراژدی وجود دارد. یکی نرسیدن به خواسته قلبی و دیگری رسیدن به آن. -بهترین راز، رازی است که همه میتوانند آن را حدس بزنند. -وقتی که انسانهای نادان کاری را انجام میدهند که برایشان شرمآور است، همیشه میگویند که انجام وظیفه کردهاند. -دموکراسی ابزاری است که تضمین میکند ما چیزی بهتر از آن که حقمان است نصیبمان نشود. -هگل راست میگفت وقتی که گفت ما از تاریخ یاد گرفتیم که انسان هیچوقت چیزی از تاریخ یاد نمیگیرد. -اگر نمیتوانید از دست استخوانهای خانودگی رها شوید، میتوانید آنها را برقصانید! -مطالعه، از دن کیشوت یک انسان محترم ساخت اما باور آنچه خوانده بود از او دیوانه کرد. -تنبیه دروغگو این نیست که کسی حرفش را باور نکند بلکه این است که حرف دیگران را باور نمیکند.