اگر تمام شب را برای از دست دادن خورشید ، اشک بریزی ، لذت دیدن ستاره ها را از دست می دهی.
اگر می خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید ، به او قدرت بدهید.
هر وقت که زمین خوردی ، دست کم چیزی از زمین بردار...
هر شب که انتظار تو را می برم به روز
شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز
دلم گرفته از این روزگار دلتنگی گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی
دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی
شکست پشت من از داغ بی تو بودنها به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی
درون هاله ای از اشک مانده سرگردان نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی
از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی نشسته ایم من و دل کـــــنار دلتنگی
دگر پرنده احساس مــن نمی خواند مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی
بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد بیا که بگذرد این روزگـــــار دلتنگی
من از دریچه چشمت به آفتاب رسیدم سبد سبد گل خورشید از نگاه تو چیدم
به شوق روی تو از مرز آفتاب گذشتم به بیکرانه ترین کهکشان عشق رسیدم
به سمت روشن اشراق دیده بر تو گشودم هـزار قافـــــــــــله نور در طـــــواف تو دیدم
به زیر طاق دو ابرویت آشیانه گرفتم و در حــــریم نگاهت کبوترانه پریدم
به پیش پـــای تو افکندم از خیال کمندی بدین بهانه تو را در کمند خویش کشیدم
قسم به ناز نـگاهت که در قبیله خوبان مثال چشم تو من چشم آهوانه ندیدم
اگر به زلف تو بستم دل شکسته خود را زهر که غیر تو بود و ز هر چه جز تو بریدم
تو روشنایی صـــــبحی به روزگار سیاهم درون چشم سیاهت نهفته صبح سپیدم
دلم به وصل تو دارد امید عمر دوباره مباد آن که شود نا امــید از تو امیدم
گفتم : خسته ام. تنهایم. بی کسم... هیچکس دوستم ندارد. هیچکس با من یار نیست. هیچکس دلش با من راه نمی آید...
گفتم: با اینهمه تنهایی چه کنم؟ با اینهمه آرزوی کال... با اینهمه تشنگی بی آب... با اینهمه اشتیاق بی یار...
گفت:
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ
آیا خداوند براى بندهاش کافى نیست؟
زمر-٣۶
حضرت مهدی (عج):
اگر شیعیان ما در راه انجام پیمانی که بر عهده دارند همدل میشدند
ملاقات ما با آنها به تاخیر نمیافتاد
و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میشد.
دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما.
چیزی که ما را از شیعیان باز میدارد،
اعمالی است که آنان انجام میدهند
ولی ما آن اعمال را نمیپسندیم و از آنان روا نمیدانیم.
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است
مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند
کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند
خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده
همین کسی که دارد از خودش فرار میکند