بر سرنعش برادر دیده را دریا کنم خاک بر فرقم که نور دیدگاه گم مرده ام
مهلتی تا جستجویی اندرین صحرا کنم در میان قتلگه من کشته ام پیدا کنم
در عزایش عالمی را پکنم از شور و شین من برادر در میان خاک و خون گم کرده ام
ساربانا مهلتی تا تابر سر نعش حسین راز دل گویم ببارم خون دل از هردو عین
یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگر اندر این صحرا ززجور گوفیان گم کرده ام
ساربان بهر خدا یک ساعتی آهسته تر اندر این دشت بلا گم گشته از من تاج سر
ساربانا مهلتی دارم در این جا مشگلی رفته از دستم گلی از وی نبردم حاصلی
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟