• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3351روز قبل
شعر و قطعات ادبی

ا

افسوس هر آنچه برده ام باختنی ست

بشناخته ها تمام نشناختنی ست

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت

بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی ست

دوشنبه 13/7/1388 - 16:4
دانستنی های علمی

تعداد شاخه گل ها نشانه چیست؟ 

گل ها به دلیل تنوع نامحدودشان در هر شرایطی معانی ویژه و خاصی داشته و تاثیر جاودانه ای بر هدیه شوندگان خود دارند. آگاهی از معانی رنگ گل ها، تعداد شاخه های گل در یک دسته و غیره می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد. فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد

 معنی تعداد شاخه گل ها بصورت کلی:

 در یک دسته

1 شاخه گل: نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل  

3  شاخه گل: نشانه احترام به طرف مقابل  

5  شاخه گل:نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل  

7  شاخه گل: نشانه عشق   

معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته

  1  شاخه رز: یک احساس عاشقانه فقط برای تو  

  3   شاخه رز: دوستت دارم  

  5   شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم  

  12   شاخه رز: عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است 

  36   شاخه رز: احساس وابستگی رمانتیک 

  99   شاخه رز: عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد  

  365   شاخه رز: هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم   

همچنین 10 شاخه گل لاله عموما به نشانه یک عشق بی نظیر بکار برده می شود.

 
معنی رنگ رزها:


رز قرمز: رز قرمز کم رنگ به نشانه «دوستت دارم» می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست. 

رز زرد: امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته رز زرد معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت.

رز سفید: رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد. 

رز ارغوانی: این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است و رز نارنجی به معنی «من فریفته و دلباخته تو هستم» می باشد. 

رز معطر: بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است. 

رز صورتی: رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین، ستایش، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است.

به طور کلی تمام رزهای کم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند. 

ترکیب رنگ های مختلف رز

 در یک دسته گل

ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی «تبریک» در هر مناسبتی می باشد.

ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.  

ترکیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد

 

دوشنبه 13/7/1388 - 16:3
دانستنی های علمی

تمام کشور ها برای اینکه عاشق و معشوق بتوانند احساسات خود را به یکدیگر منتقل کنند از راههای زیادی استفاده می کنند با صحبت کردن، نامه نوشتن، نگاه کردن...اما معمولترین روش استفاده از گل است. خود واژه ی گل سمبل عاشقی می باشد .اما بد نیست با نشانه های تمام گل ها قدری آشنا بشویدتا اگر موقعی خواستید احساس خود را به عاشق یا معشوق خود عرضه کنید بدانید تا چه گلی را هدیه کنید یا گلی را که هدیه گرفته اید چه معنا و مفهومی دارد ...

  گل مریم: نشانه نجابت و پاکی معشوق است و اگر عاشقی آن را تقدیم معشوق نماید

می خواهد بگوید که به عفت و عشق او اطمینان کافی دارد .

 گل یاس: نشانه آنست که عشق و دوستی باید دو جانبه باشدوگرنه بی ثمر است و علامت آن است که عشق عاشق اگر از جانب معشوقه پذیرفته نگردد او را ترک می نماید و فراموشش می نماید.

 گل زرد: نشانه ای است بر احساسات تنفر آمیز عاشق نسبت به معشوق خویش.

 

 
گل بنفشه: نشانه آنست که عاشق از دلدارش می خواهد با او مهربان باشد اورادوست بدارد و در رنج و شادمانیش شریک و سهیم باشد .

 گل یخ: نشانه ای است بر نا امیدی و رنج عشق .

گل نرگس: نشانه ای است بر شوریدگی عاشق که از معشو قه می خواهد با او یکرنگ باشد.

 گل لاله: نشانه آنست که عاشق حاضر است در راه معشوق از جان خویش هم بگذرد و هرچه که او بخواهد انجام دهد.

 گل میخک: نشانه آنست که عاشق قلب خودش را که بهترین هدیه هاست به معشوق ز جان گرامی تر تقدیم می کند.

گل نسترن: نشان آنست که عاشق از خیانت معشوق به تنگ آمده و دلش می خواهد از او که عشق را با هوس مخلوط کرده است بگریزد.

 گل مروارید: نشانه ای است بر آخرین حرف های دل عاشق و آخرین ناله های قلب دیوانه اش.

گل شقایق: نشانه ای است از عشق شور انگیز عاشق به معشوق و نشانه ی تپیدن های قلب  اوست در آرزوی دیدار معشوق .

گل سرخ : نشانه عشق آتشین است عشقی که عاشق می خواهد خود را در میان شعله هایش قربان معشوق نماید.

 گل اطلسی: را هر که برای معشوق بفرستد از او می پرسد که آیا او را دوست دارد یا نه.

گل بید مشک: نشانه آنست که عاشق کینه معشوقه بی وفا را به دل نمی گیرد و با فرستادن شاخه ای از این گل به او می گوید من تو را می بخشم زیرا گناه از من و سرنوشت من است.

گل ناز: نشانه آنست که عاشق در عین  حال که ناز معشوقه را دوست دارد دلش می خواهد او فسونگری را کم کند و به سوی وی روی آورد .

گل مرزنگوش: نشانه نفرت عاشق و نفرین اوست که برای معشوق می فرستد .

دوشنبه 13/7/1388 - 16:2
محبت و عاطفه

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی كاری خسته و كسل شده بودند.

ناگهان ذكاوت (هوش) ایستاد و گفت بیایید یك بازی بكنیم مثل قایم باشك.

همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی كه کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول كردند او چشم برهم بگذارد. تا بقیقه قائم شوند.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع كرد به شمردن .. یك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی برای پنهان شدن پیدا کنند.

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان كرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مركز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل كیسه ای كه خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب ندارد چون همه می دانیم پنهان كردن عشق مشكل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج ... نود و شش. هنگامی كه دیوانگی به عدد صد رسید عشق پرید و بین یك بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و رفت که یکی یکی که قائم شده بودند را پیدا کند اولین كسی را كه پیدا كرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت كه به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مركز زمین، یكی یكی همه را پیدا كرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه كرد تو فقط باید عشق را پیدا كنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.

دیوانگی شاخه چنگك مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست كشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او كور شده بود! دیوانگی گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه می توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان كنی اما اگر می خواهی كمكم كنی می توانی راهنمای ابدی من شوی.

و اینگونه شد و از آنروز به بعد عشق كور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

عشق یعنی مستی و دیـــوانگی

عشق یعنی ز خــــود بیــگـــانگی

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

دوشنبه 13/7/1388 - 15:58
دانستنی های علمی

روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.

پیر خردمندی وی را پند داد و نصیحت کرد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.

یک روز بقچه خود را بست و به امید پیدا کردن بخت خود سفر درازی را در پیش گرفت.

او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.

یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"

مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟"

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.

شاه آن شهر او را خواست و پرسید: "ای مرد به كجا می روی ؟"

مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"

شاه گفت: " آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟"

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.

جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها را با وی در میان گذاشت و گفت: "از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!"

و مرد با بختی بیدار باز گشت...

به شاه شهر نظامیان گفت: "تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.

و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."
شاه اندیشید و سپس گفت: "حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم."

مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"

و رفت...

به دهقان گفت: "وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه با وجود آن نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست."

كشاورز گفت: "پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریك شویم كه نصف این گنج از آن تو می باشد."

مرد خنده ای كرد و گفت: "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"

و رفت...

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: "سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!"

شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟

بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد.

دیوانگی است قصه‌ی تقدیر و بخت نیست

از نام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

در آسمان علم، عمل برترین پر است

در كشور وجود هنر بهترین غناست

میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است

میپوی گرچه راه تو در كام اژدهاست

دوشنبه 13/7/1388 - 15:57
دانستنی های علمی

در زمان های دور، تاجری زیرک به روستایی كه میمون های زیادی در جنگل های حوالی آن وجود داشت رفت و خطاب به مردم روستا گفت: من میمون های اینجا را خریدارم و حاضرم به ازای هر میمون ۱۰ دلار به فروشنده پرداخت کنم. مردم روستا که جنگل مجاور روستایشان پر از میمون بود خوشحال شدند و به راحتی معامله را قبول کردند.

به نظر آنها قیمت بسیار منصفانه بود. در مدت کوتاهی بیش از هزار میمون را گرفتند و هر میمونی را ۱۰ دلار به آن تاجر فروختند.

فردای آن روز مرد تاجر دوباره به روستا آمد و به روستائیان گفت: هر میمون را ۲۰ دلار از شما می خرم. این بار روستاییان دوباره زمین های کشاورزی خود را ترک کردند و تلاششان را برای گرفتن میمون ها بكار گرفتند. اما ظاهرا تعداد میمون های باقیمانده از روز قبل کمتر شده بود. در آن روز آنها هرچه میمون در جنگل بود گرفته و فروختند.

روز بعد مجددا آن مرد تاجر زیرک به روستا آمد و این بار پیشنهاد ۵۰ دلاری به ازای هر میمون را به ساكنان آن روستا داد. او به مردم گفت: امروز من در شهر کاری را باید انجام دهم ولی معاون من اینجا می ماند و به نمایندگی من میمون ها را از شما می خرد.

مردم روستا بسیار مشتاق شده بودند. هر میمون ۵۰ دلار! اما مسئله این بود که همه میمون ها را آنها گرفته بودند و دیگر میمونی برای فروختن باقی نمانده بود !

روستائیان نزد معاون تاجر رفتند و ماجرا را به او گفتند. معاون بعد از کمی تامل خطاب به روستائیان گفت: این میمون ها را در قفس می بینید؟ من حاضرم آنها را به قیمت هر میمون ۳۵ دلار به شما بفروشم و زمانی که تاجر برگشت شما می توانید آنها را به قیمت ۵۰ دلار به او بفروشید.

ظاهرا معامله ی پر منفعتی بنظر می رسد، ولی غافل از حیله ای كه در آن نهفته است...

بدین ترتیب مردم به خانه هایشان رفتند و هر چه پس انداز داشتند را برای خرید میمون ها آوردند و هر میمون را بمبلغ 35 دلار از معاون تاجر خریداری كردند.

بله. چشمتان روز بد نبیند! از فردا مردم آن روستا دیگر نه آن مرد تاجر را دیدند و نه دستشان به آن معاون رسید! و تنها میمون ها بودند که با از دست رفتن سرمایه ی روستائیان دوباره در آن روستا ساكن شدند...

چرا  عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

و

همیشه به کاری که می­کنید فکر کنید

سه شنبه 7/7/1388 - 13:8
كودك

زیانهای جبران ناپذیر :

اولین زیان جواب ندادن ،تحریک حس کنجکاوی کودکان خواهد بود ،و ممکن است پاسخ سوالات خود را از راه دیگری بدست آورند که به ضررو زیان آنان تمام شود ،ازاین گذشته کودکی که به سوال او بی توجهی شود ،حس اعتماد ش لطمه دیده دچار حساسیت می شود و از پرسش کردن در مراحل بعدی نیز خودداری خواهد کرد و به همین میزان از پرورش فکری باز خواهد ماند .

برعکس کودکی که به سوالاتش اهمیت داده شده وبازبانی کودکانه جوابهائی برایش تهیه شود به فکر خود اعتماد پیدا کرده ،به شخصیت فکری خودمومن و معتقدخواهد شد ،ودر دوران جوانی نیز از پرسشهاو اظهار نظرهادچار شرمندگی کاذب نشده ،مشکلاتش را حل خواهد کرد

پرسشهای کودکان رمزی است :

سوالاتی که کودکان می نمایند دارای دو جنبه متمایز می باشداول آنکه مجهولی دارند و می خواهند ازآن اطلاع بیابند،دوم اینکه این سوال با زندگی کودکانه آنان ارتباط دارد ،و به عبارت دیگر ،اوضاع و احوال کودکی است که آنان را به سوال کردن وادارمی سازد ،چه کودک ،جریانی را می بیندویا می شنود و یا کاری را انجام می دهد سپس سوال میکند ،بنابراین پاسخ دهندگان باید توجه داشته باشند که پیدایش این سوالات ،ارتباط مستقیمی با رفتار و زندگی کودکان با دیگران دارد.
یکی از دانشمندان می گوید :پیش از هر چیز باید توجه داشت که کودک کمتر صاف و طبیعی صحبت می کند ،اغلب بصورت رمز حرف میزند پس نباید سوالاتش را ظاهری تلقی کرد،بلکه با زندگی اوو رفتارش ارتباط مستقیم دارد و پاسخهای سرنوشت او را تعیین می نماید . بنابراین بکوشیم به سوالات آنان اهمیت داده با مهر و محبت و زبان کودکی با آنان سخن گفته ،پرسش هایشان راباپاسخ های صحیح پاسخ بدهیم .

سه شنبه 7/7/1388 - 13:7
كودك

شخصیت کودک در گذشته

شخصیت فکری کودکان درگذشته کمتر موردتوجه بزرگترها قرار می گرفت ،زیرا نوعاً عقیده بر این بود که آنان از نظر فکری ناتوان ونارسا هستند ، لذا سئوالات اطفال را بچگانه تلقی کرده سر سری می گرفتند . برخی از پدران بجای جواب مساعد میگفتند : بعدها که بزرگ شدی خواهی فهمید ، عده دیگر که بر اثر اصرار کودکان مجبور بودند جوابی بدهند ،پاسخ هایی می دادند که برای کودکان قابل درک وفهم نبود ،زیرا با میزان فهم ودرک کودکان انطباق نداشت ،ودر مواردی ، هم بجای اینکه مشکل را حل نماید بر ابهام و اشکال آنان می افزودند .  تعلیم وتربیت نوین دانشمندان تربیت ،امروزه کودک را یک انسان تلقی می کنند ، و برای دوران کودکی اهمیتی فراوان قائل می باشند و معتقدند که شخصیت آینده کودکان ارتباط مستقیمی با نحوه تعلیم وتربیت دوره کودکی وکیفیت ارتباط پدران ومادران باآنها ، و محیط تربیتی شان دارد . به سئوالا ت کودکان اهمیت فراوان می دهند و سرسری گرفتن و یا پاسخ های غیر صحیح دادن را ، عامل رکود و جمود فکری کودکان قلمداد می نمایند .

زبان کودکی :

کودک ازآغاز تولدغذای مخصوصی دارد،بتدریج که جسمش رشد میکند غذایش نیز از نظر کم و کیف تغییر می کند ،روی این اصل پاسخ سوالات کودکان نیز می بایستی با ظرفیت فکری آنان مناسبتی داشته باشد.وبعبارت دیکر پدران و مادران در موقعی که می خواهند به سوالات آنان جواب دهند توجه داشته باشند که کودکان در چه شرایطی قرار دارند و زبان آنان چگونه است به جای آنکه با زبان متعارف و معمولی با آنهاسخن بگویید ،بکو شند به همان زبان کودکی با آنان صحبت نمایند تا برایشان قابل درک باشد.

دانشمندان معتقدند ،کودک در سن مخصوصی با استدلال و منطق آشنا میگردد،بنابراین ،پیش از آنکه کودکان به این سن برسند بایدد رحدودفهم و بینش آنان با آنهابحث و گفتگو کرد .بعدها که کودک رشد بیشتری پیدا کرد می تواند با دلیل و منطق ،مشکلات را برای آنها توجیه نمود .

سه شنبه 7/7/1388 - 13:7
كودك

انسان موجودی اجتماعی است، از زمان تولد تا واپسین دم حیات نیازمند دیگران است. در جامعه زندگی می کند، از آن تأثیر می پذیرد و بر آن تأثیر می گذارد.

کانون خانواده، نخستین نهاد اجتماعی است که کودک در آن پرورش می یابد رشد می کند و می آموزد که چگونه رفتار اجتماعی داشته باشد.

در محیط های اجتماعی نظیر مهدکودک، نهادهای دیگری به جز خانواده  در آموزش هنجارها و ارزش ها به فرزندان دخالت دارند و با افزایش سن کودک به مرور از نقش خانواده ها کاسته و بر نقش این کانون ها در الگو دهی به شخصیت کودک افزوده می شود

بنابراین برای به ثمر نشستن این نهال های ترد و شکننده و کمک به رشدِ صحیح آنان باید محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت آنان فراهم ساخت.

انسان موجود ظریف و پیچیده ای است.تربیت او کار ساده ای نیست در یک قطعه چوب و سنگ به آسانی می توان تغییر و تحولی بوجود آورد،زیرا جا مدات از خود اراده ای نداشته مقاومتی نمی نمایند، ولی انسان چون دارای شخصیت و اراده است در برابر هر دگرگونی ایستادگی می نماید بعبارت دیگر هما نند چوب و سنگ نیست که خود را در بست در اختیار دیگران بگذارد.از این گذشته،انسان احتیا جات گونا گونی دارد، مربیان می بایستی تمام نیاز مندیهای جسمی و عا طفی و فکری کودکان را در نظر بگیرند تا روش های تر بییتی، سود مند واقع گردد، والا سهل انگاری در یکی از خواسته های مشروع آنان نتیجه تر بیتی را ،خنثی خوا هد ساخت.

چرا کودکان می پرسند ؟ سوال آنها برای چیست؟

از آغاز کودکی حس کنجکاوی شدیدی کودکان را تحریک میکند که از هر چیزی سر در بیاورند ،آنان پیش از آن که به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بیا موزند ، با لمس کردن اشیاء و خراب کردن آنها می خواهند از آنها اطلاع پیدا کنند ،وآنها را بشنا سند .کودکان وقتی به سن سه و چهار سالگی می رسند به جای لمس کردن و خراب نمودن ،این اطلاع و آشنایی را به وسیله ی پرسشهای گوناگون انجام می دهند ،لذا در این دوره کلمات (چرا و چطور) زیاد از زبان آنها شنیده می شود. این پرسشها از مو ضوعات بسیار ساده و کم اهمیت شروع شده ، بتدریج به سئوالات پیچیده منتهی می گردد،مثلاً بسیاری از کودکان می پرسند ستاره چیست ؟خدا کجا است ؟ چرا خداوند دیده نمی شود ؟... عطش شناسایی و درک نه تنها در طبقه ی کودکان وجود داردبلکه این تجسس فکری از مختصات انسان بوده در هر دوره و زمانی انسان ها می کوشند از هر چیزی سر در آورده ، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستنی های واقعی خود بیفزایند ، بسیاری از تمایلات انسان دوره ای و فصلی است ،یعنی در موقعی شروع و در زمانی پایان می یابد ، مثلاً بازی کودکان آغاز و انجامی دارد ولی حس کنجکاوی و درک انسان پایانی ندارد ، وتازه هر چه علم و دانش بشری فراوان تر می گردد  غذای فکری کودکان، ابهام و سئوال انسان ها نیز تو سعه بیشتری می یابد . 

همانطور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذائی می باشند،از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیاز مندی به وسیله ی پرسشهای کودکانه آنان ابزار می گردد.بنا برین سوالات آنان را نمی توان بی اهمییت تلقی کرد،چه این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی و جهان فراهم میسازد.دانشمندان معتقدند که کنجکاوی کودکان بی هدف نمی باشد،بلکه براساس امکا نات طبیعی،حس کنجکاوی زمینه، شناسی آنا نرا فراهم می سازد. روی این اصل ، یکی از اساسی ترین پایه های تر بیت، بر محورپاسخ های صحیح کودکان قرار داده شده است . پدران ومادران با بررسی این سئوالات به روحیات آنها پی برده ،بهتر خواهند توانست فرزندان خویش را پرورش دهند

سه شنبه 7/7/1388 - 13:6
دانستنی های علمی
 

مرد متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت.

دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش سادهاى وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: به این شکل که:

«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنید همین کار را در فاصله  ٣ مترى تکرار کن. بعد در ٢ مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.»

آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه  شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید: عزیزم شام چى داریم؟

جوابى نشنید.

بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید: عزیزم شام چى داریم؟

باز هم پاسخى نیامد.

باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزیزم شام چى داریم؟

باز هم جوابى نشنید.

باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابى نیامد.

این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزیزم شام چى داریم؟
زنش گفت: مگه کرى؟ نمی شنوی براى پنجمین بار میگم: خوراک مرغ

 

نتیجه:

ممکن است همیشه آنچه ما در مورد اطراف خود فکر میکنیم واقعاٌ آنگونه نباشد بهتر است  مقداری هم به رفتار خود بنگریم .

سه شنبه 7/7/1388 - 13:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته