• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3353روز قبل
دانستنی های علمی

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.

این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد( همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!)

شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نوازرفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.

فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟

خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!

فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!

همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم.

پس به گوش باشید شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند.

يکشنبه 19/7/1388 - 13:23
دانستنی های علمی
فال روزانه : 19 مهر ماه  1388

 

فروردین

فال روز متولدین فروردین: تصمیم دارید به مسائل احساسی جدی تر نگاه كنید و كارهای خلاق انجام دهید. تاثیر یك فرد مسن تر می تواند به نفع شما باشد زیرا از تحربه آن ها استفاده می كنید. بنابراین به حرف های او گوش كنید. از صبح تا شب به شدت كار می كنید اما به فكر سلامتی خود هم باشید. ...

 

اردیبهشت

فال روز متولدین اردیبهشت: به افرادی که از کشوری دیگر آمده اند از لحاظ روحی به طور جدی علاقه مند می شوید. بنابراین می توانید در انتظار اتفاقات زیادی باشید .البته اگرمجرد هستید. اگر هم متاهل هستید کمی مشکل ساز می شوید. ...

 

خرداد

فال روز متولدین خرداد: امروز ستارگان بر قسمت تفریح، سرگرمی، فرزندان و احساسات چارت شما تاكید دارند. در چند روز آینده تاخیر زیادی در این موارد وجود دارد. احتمالاًَ كم تر هم جدی هستید. فرصت مهمانی رفتن دارید بنابراین حتماً از این فرصت استفاده كنید. ...

 

تیر

فال روز متولدین تیر: اگر فکر می کنید که بهتر از همه می دانید . باعث ایجاد مشاجره می شود. البته شاید درست باشد اما اگر به نظرات دیگران گوش کنید، ضرر نمیکنید. حتی اگر هم هنوز فکر میکنید درست می گویید نظر یک نفردیگر نیز با ارزش است. ...

 

مرداد

فال روز متولدین مرداد: امروز میزان احساسات شما بسیار بالا رفته و باید از تشدید اثر سیاره ها تشكر كرد. در نتیجه این امر شما باید عصبانیت خود را كنترل كنید. چرا كه همه چیز بیش از همیشه برایتان اهمیت پیدا كرده است. كسانی كه مورد علاقه شما هستند می توانند شما را همانند یك فنر جمع كنند، خصوصاً اگر راجع به مسائل مالی با آنها صحبت كنید. ...

 

شهریور

فال روز متولدین شهریور: امروز همه مشکلات را قبل از رسیدن به خانه حل می کنید.مراقب باشید زیرا کمی زورگو هم هستید.اگر محیط اطرافتان کمی نامرتب و شلوغ باشد،تا زمانی که آنها را مثل اول مرتب ومنظم نکنید،استراحت نخواهید کرد. ...

 

مهر

فال روز متولدین مهر: امروز مایل اید که پشت چیزهای واضح را جستجو کنید تا دریابید که پشت پرده چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.اگر مظنون به رفتار شخصی شده اید،راحت نخواهید نشست تا ته قضیه را بفهمید.مشکل این جاست که نمی دانید کجا باید دست از این کار بکشید و به همین علت درگیر کارهایی می شوید که اصلاً مربوط به شما نیست و تمام شب،خود را درگیر این قضیه می کنید و تمام هم و غم خود را برای این کار می گذارید. ...

 

آبان

فال روز متولدین آبان: درچند هفته آینده لازم است که در مورد عشق تان تصمیم بگیرید یا در مورد موضوعی که انتظارش را می کشیدید.شاید مجبور شوید برنامه هایتان را تغییر دهید.اگر فرد جدیدی را امروز ببینید احساسات و نیازهای شما را برطرف می کند. ...

آذر

فال روز متولدین آذر:  حس ششم و قوه الهام گیری خود را فراموش نكنید چون خدا آنرا بدلیل خاصی به شما داده و بخصوص وقتی كه پای مسایل احساسی پیش می آید. اگر حس غریزی خود را نادیده بگیرید و در مورد شخصی شك بكنید فقط باید خود را ملامت كنید. اگر به قضاوت درونی خود اعتماد كنید انسان عاقل تر و قوی تری خواهید بود. ...

 

دی

فال روز متولدین دی: امروز آرام و شاد هستید و تصوراتتان بی وقفه فعالیت دارند. در حالی كه به كارهایتان رسیدگی می كنید در عین حال رویاپردازی هم ادامه می دهید. از آنجایی كه معمولاً كمتر به صدای درونتان توجه می كنید این رویاپردازی اصلاً بد نیست....

 

بهمن

فال روز متولدین بهمن: شما در مرحله ای هستید که ذهنتان را به دقت بررسی می کنید و از بررسی موقعیت احساسی حال حاضر خود شود زیادی می برید.همچنین شاید از خودتان بپرسید که چرا افراد خاصی هنوز در زندگی تان حضور دارند آیا یک دوست صمیمی حمایت و رضایتی را که از یک رابطه دوستی می خواهید به شما می دهد؟ پاسخ شاید مثبت باشد اما اگرنباشد از خود بپرسید که چطور می توانید اوضاع را بهتر کنید؟! ...

 

اسفند

فال روز متولدین اسفند: اگر از روابط جاری یا از خودتان بودن ناراحت هستید  هم اکنون ستارگان دارند در راه شما فرصت های عشقی را پخش می کنند.(مانند یک غبار ستاره ای ) ...



 


http://marshal-modern.ir/Archive/7653.aspx

 

نه از دل است نه از جان، از كتك است حسین جان

 

این مثل را برای كسانی می گویند كه كاری را از روی ترس انجام می دهند و راضی به انجام دادن آن كار نیستند.


يکشنبه 19/7/1388 - 13:22
دانستنی های علمی

پدر و پسری مشغول قدم زدن در پای كوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و ناخودآگاه فریاد کشید: آآآی ی ی !!

صدایی از دوردست آمد: آآآی ی ی!!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم، توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد. پدر توضیح داد: مردم می گویند این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب میدهد.

اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد.

بله ! خواستن تمام چیزهایی كه ما انتظارش را داریم به یك تصویر ذهنی ایده آل بستگی دارد. این تصویر ذهنی شماست كه به شما شادی یا غم‌، موفقیت‌، یا شكست‌، خوشبختی و یا درد و رنج را هدیه می‌دهد. تصویر ذهنی شما می‌تواند به شما كمك كند تا آنچه را برای رسیدن به شادی و رضایت لازم دارید انجام دهید، می‌تواند به شما كمك كند تا از زندگی خود لذت ببرید، می‌تواند اسباب اعتماد به نفس و اطمینان به كار و فعالیت هایی باشد كه شما برای زمان فراغت خود انتخاب می‌كنید، مصمم بر شاد زیستن شوید، از روی خیرخواهی به ارزیابی خودتان بپردازید، بهترین و طلایی‌ترین لحظات زندگی را در ذهن مجسم كنید و با توجه به واقعیت‌ها، نه خیالات واهی‌، بلكه براساس تصویر مثبت كه از واقعیات زندگی دارید، این تصویر خوشایند از خویش را تقویت كنید.

مراقب باشید تا تصویر ذهنی خود را جایی گم نكنید تا بهمراه آن انگیزه خوشبخت شدن را از دست دهید‌. مواظب خودتان و روحتان و اندیشه‌های قشنگتان باشید‌. نگذارید كه هیچ باد مخالفی ابرهای سیاه را روبه‌روی پنجرهٔ رو به اقبال ذهنتان بیاورد تا موفقیت و خوشبختی در زندگی را آنطور كه می پسندید تجربه كنید !

يکشنبه 19/7/1388 - 13:17
كودك
دستورالعمل موفقیّت : همدلی با پیامدها
دستورالعمل موفقیّت : همدلی با پیامدها


 

 

نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی



سال ها پیش،من (جیم)،با فرزندانم،در مورد زمان خواب آنها،مشکلی جدّی داشتم.اغلب گفته ام:«اگر هر بار که سر بچّه ها فریاد می زدم،که بجنبید،زود بروید و بخوابید!همان موقع،یک دلار کنار می گذاشتم،حالا ویلایی بسیار شیک و مجلّل در باهاما دارم و تعطیلات تابستانی ام را آن جا می گذرانم.»
من به عنوان پدری دلسوز و نگران،می دانستم که کمبود خواب و عدم استراحت کافی در شب،موجب کسلی و خستگی بچّه ها در طول روز می شود،و آنها به علّت خستگی و کسلی،قادر نیستند،به درستی فکر کنند و حضور ذهن داشته باشند،در ضمن در مدرسه نمی توانند تکالیف شان را درست انجام دهند،و حتی شاید پشت میز و نیمکت کلاس بخوابند! و به خاطر این کار،یعنی خوابیدن در سر کلاس،به سختی نیز تنبیه شوند.بنابراین،آنها را تحت فشارمی گذاشتم،تا وادارشان نمایم که سروقت بخوابند، حتی تهدید می کردم،که کتک می زنم،دیگر اجازه ندادم تلویزیون تماشا کنند،آنها را از هر گروه و تیم ورزشی که درآن عضو بودند،بیرون آوردم،و خلاصه هر کاری که فکرش را می کردم و از دستم برمی آمد،انجام دادم.
سر انجام،یک روز به حقیقتی بزرگ در مورد شیوه ی تربیت کودک پی بردم:شما هرگز نمی توانید،کودکی را مجبور به خوابیدن کنید.
بنابراین،بلافاصله به طبقه ی بالا رفتم،فرزندانم را صدا زدم و گفتم:«بچّه ها،من به خاطر این که در زندگی شخصی و خصوصی شما دخالت کردم،از شما معذرت می خواهم.قصد دارم، مسائلی را به شما بگویم،اول این که،این شما بچّه ها هستید که باید برای خودتان تصمیم بگیرید،برای همین هم،می خواهم خودم را از شر این مسئله خلاص کنم،و تصمیم گیری را به عهده ی خودتان بگذارم،البتّه اگر قول بدهید که این دو قانون کوچک و ساده را همیشه،به خاطر داشته باشید.در عوض،من هم قول می دهم که،هرگز درباره ی سروقت خوابیدن با شما درگیر نشوم و جروبحث نکنم.حالا نوبت شماست که،فکر کنید و ببینید می توانید به این دو قانون پای بند باشید؟»
آنها گفتند:«اوه بله،ما می توانیم این کار را بکنیم.»
پس ادامه دادم:قانون اول،این است که از ساعت هشت شب،ساعت استراحت من و مادرتان شروع می شود،و از این ساعت به بعد ما نمی خواهیم،شما را ببینیم،و یا صدای تان را بشنویم.امّا شما آزادید و می توانید تا هروقت که می خواهید،بیدار بمانید.و امّا قانون دوّم،این است که همه ی ما هر روز رأس ساعت شش صبح از خواب بیدار می شویم.بسیار خوب،شب بخیر،ساعت شش صبح فردا،می بینمتان.»بعد آنها را بوسیدم و به اتاق نشیمن برگشتم.
ساعت10:30شب بود،امّا چراغ هر دو اتاق هنوز روشن بود.سپس،تلاش کردم تا با ارائه ی یک الگوی رفتاری صحیح،حس رقابت را در آنها ایجاد کنم،بنابراین،به اتاق های شان رفتم و گفتم:«خب،من می روم تا بخوابم،چون نمی خواهم فردا صبح،اخمو و بد اخلاق باشم.شب بخیر.»
فردا صبح،وقتی که ساعت شش،از خواب بیدار شدم،چراغ های هر دو اتاق هنوز روشن بودند.یکی از بچّه ها با همان لباسی که شب قبل به تن داشت،هنوز در خواب بود.دیگری هم، در گوشه ای خوابیده بود.در همان لحظه،به حقیقت بزرگ دیگری درباره ی نحوه ی تربیت کودک،پی بردم:«از خواب بیدار کردن کودکان،به مراتب راحتر و آسان تر از خواباندن آنهاست.»بعد،دو رادیو را با صدای بلند،آن قدر بلند که می توانست هرکسی را از خواب سنگین اش بیدار کند،روشن کردم.بچّه ها با شنیدن آن صدای بلند از خواب پریدند.
آن روز صبح،آنها با غرولند و چشمانی پف آلود و قی کرده،دور تا دور خانه می چرخیدند و سرگردان بودند.مرتب چشم های شان را می مالیدند و ناله می کردند:«من امروز خیلی خسته ام و نمی توانم به مدرسه بروم.»«پدر،من مریضم.»«می خواهم،دوباره بروم بخوابم.»
من،نه تنها از کار آنها عصبانی نشدم،بلکه به خاطر وضعیت پیش آمده،عمیقاً با ایشان احساس همدردی می کردم.بنابراین گفتم:«خوب،بچّه ها،مطمئن باشید که اگر من هم تا دیروقت بیدار بمانم،همین حال و روز شما را خواهم داشت،کاملاً احساس شما را درک می کنم.مطمئنم که امروز،برای شما روزی طولانی در مدرسه خواهد بود.ولی به هر حال سعی کنید،تا آن جا که می توانید و تحت هر شرایطی،امروز خوش بگذرانید.خیلی خوب،وقتی به خانه برگشتید، می بینمتان.روز خوبی داشته باشید.»
آنها را می دیدم که با چه مشقّت و سختی به طرف ایستگاه اتوبوس گام برمی دارند.در ساعت3:30 وقتی که اتوبوس،مثل همیشه در ایستگاه توقف کرد،چارلی شش و نیم ساله،تلوتلو خوران از اتوبوس پیاده شد،اوبه زحمت خودش را به طبقه ی بالا رساند،و بلافاصله در تختخوابش خوابید.او تمام بعد از ظهر را در خواب بود،درحالی که به خاطر افتادن کلاه بیس بال بر روی بینی اش خرخر می کرد و ژاکت سنگین اش را هنوز بر تن داشت،حتی چکمه هایش بدون این که حتی بندهای آن را باز کند،هنوز به پایش بودند.
آن شب،هنگام صرف شام،چارلی هم چنان چرت می زد،و قبل از این که غذایش را کاملاً بخورد،موضوع مهمّی را گفت:«فکر می کنم،امشب زود بخوابم.»
این درسی بود که،چارلی آن شب یاد گرفت، درسی که من سال ها تلاش کرده بودم تا به او یاد دهم،و حالا این اتفاق افتاده بود.من با او همدلی و دلسوزی کردم،و به پیامدها اجازه دادم،تا به چارلی درسی بدهند،که من می خواستم.

تلنگری از درون

اگر من فرزندانم را تنبیه و یا از تماشای تلویزیون محروم کرده بودم،درآن صورت می توان گفت،که درباره ی آموزش و تفهیم زمان و اهمیّت خواب کافی به آنها،با شکست مواجه می شدم.دراین میان،من حتی از سلاح تنبیه هم استفاده کرده بودم،امّا نکته ی جالب توجه این است که دنیای بزرگ و حقیقی که پیرامون ماست،هرگز از این سلاح استفاده نمی کند.
به طور مثال،تصور کنید که در پارکینگی شلوغ خودروی تان را پارک کرده اید،و هنگام خروج آن قدر عجله دارید،که گلگیر خودروی تان کنده می شود و صدمه ای جدّی به آن وارد می شود.از این مسئله خیلی ناراحت می شوید،و وقتی آن روز عصر به خانه برمی گردید،این حادثه را برای همسرتان تعریف می کنید.همسرتان فریاد می زند:«چی!»و ادامه می دهد:«این مسئله واقعاً مرا ناراحت و عصبی کرد.حالا چه طوری می خواهی تعطیلات آخر هفته،به اسکی بروی؟بسیار خب،فراموش اش کن،فعلاً که ماندگار شدی!»
آیا مثال بالا،واقعه ای مسخره و مضحک نیست؟البتّه که هست.ما به عنوان فردی بزرگسال،هنگامی که در زندگی خود آشفتگی و بی نظمی ایجاد می کنیم،نمی توانیم بی تفاوت و آرام باشیم،به طورمثال اگر قسم یا سوگند دروغی را بر زبان آوریم،هیچ کسی نمی آید و دهان ما را به خاطر این عمل زشت نمی شوید،بلکه این خود ما هستیم که باید تاوان عمل زشت خود را بدهیم.در دنیای واقعی نیز،هیچ تنبیهی صورت نمی گیرد،مگر در مورد جرائمی که مجرمین مرتکب می شوند،و قانون در مورد آنها تصمیم می گیرد.هنگامی که افراد برای مسئله ای تنبیه می شوند،به ندرت وجدان خود را قاضی و از خود بازپرسی می کنند.معمول ترین واکنشی که این افراد از خود نشان می دهند،تنها خشم و رنجش است.
این مسئله در مورد کودکان نیز صادق است.وقتی که کودکان را به خاطر آن که ما را ناراحت و عصبانی می کنند،زود به رختخواب می فرستیم،درواقع به نوعی آنها را تنبیه می کنیم.وقتی که آنها با نمرات بسیار پایین،کارنامه ی خود را به خانه می آورند،و ما آنها را به مدّت دو ماه از تماشای تلویزیون محروم می کنیم،با این نحوه ی برخورد،عملاً به پیامدها و عواقب اشتباهات پیش آمده،اجازه نمی دهیم تا نقش آموزشی خود را به درستی ایفا نمایند.
دنیای واقعی نیز بر اساس همین پیامدها و نتایج عمل می کند و واکنش نشان می دهد.اگر ما در محیط کار خود،عمل زشتی را پیوسته انجام دهیم،رئیس مان هرگز نوار ویدیویی مورد علاقه مان را از ما نمی گیرد،بلکه خیلی راحت ما را اخراج می کند.ما با تنبیه فرزندان خود، در حقیقت،راه گریز و فرار بزرگی برای آنها آماده و مهیّا می سازیم،و آن راه فرار و گریز از پیامدها و عواقب احتمالی اعمال و کارهای شان است.این طبیعی است که کودکان زمانی که تنبیه می شوند،هرگز نباید فکر نکنند و رفتارشان را تغییر دهند.کودکان با خود فکر می کنند:«من به خاطر کاری که کردم،تنبیه شدم، ولی حالا دیگر نوبت من است.»به این ترتیب،خشم و عصبانیت آنها مسقیماً متوجّه فردی می شود که آنها را تنبیه کرده است،و آن فرد،کسی نیست-جز ما.
ما به عنوان والدین پیرو فلسفه ی تربیتی عشق و منطق،می خواهیم ضربه و تلنگری از درون به فرزندان مان وارد شود.این مسئله هنگامی اتفاق می افتد،که ما اجازه دهیم تا پیامدها،نقش آموزشی خود را ایفا کنند.پیامدها،کودکان را وا می دارد تا نسبت به رفتار و مسئولیت های شان بسیار زیاد و به دقّت فکرکنند.این پیامدها،در نهایت منجر به تفکّر و خود-بازپرسی در کودکان می شود.

پیامدهای طبیعی

بهترین نوع پیامدها آنهایی هستند که به طور طبیعی رخ می دهند.اگر ترزا سر میز شام، شیطنت می کند،و ترجیح می دهد بازی کند تا این که غذایش را بخورد،مسئله ای نیست،چون در نهایت پیامد رفتارش ، تنها منجر به این می شود که او هنگام خواب گرسنه باشد.اگر گِرِگ، مدام از انجام تکالیف مدرسه اش شانه خالی می کند،و با نمرات بسیار بد به خانه می آید،رفوزگی و درجا زدن درهمان کلاس،پیامد طبیعی رفتار اوست.
پیامدهایی که به طور طبیعی اتفاق می افتند،این اجازه را می دهند،تا علّت و معلول کارهای فرزندان ما،در ذهن آنها ثبت شود و باقی بماند.زمانی که آنها از خود می پرسند:«این چه کسی است،که این طور به من صدمه می زند؟»
تنها پاسخ آنها به این خود-بازپرسی،این خواهد بود:«خودم.»
امّا این پیامدها در روحیه ی ما،به عنوان پدر ومادر،احساس درد و ناراحتی به وجود می آورد.این پیامدها،دقیقاً همان مسائل و موضوعاتی هستند که ما هیچ گاه نمی خواهیم،برای فرزندان مان اتفاق بیفتد.
برایان وقتی که،ژاکت اش را نمی پوشد،احساس سرما می کند.شیلا،زمانی که به رختخواب می رود،چون غذایش را نخورده،احساس گرسنگی می کند.در این بین،گاهی اوقات،مابه عنوان والدین،وسوسه می شویم تا،در مورد سوز و سرما و یا درد و ناراحتی حاصل از گرسنگی،به آنها یادآوری کنیم.امّا اگر می خواهیم،پیامدها کار خود را به خوبی انجام دهند،نباید خود را درگیر مسائل و معضلات پیش آمده،کنیم.

پیامدهای تحمیلی

درحالی که بهترین پیامدها،آنهایی هستند که به طور طبیعی رخ می دهند،امّا گاهی اوقات،عملکرد بچّه ها،به چنین پیامدهایی منتهی نمی شود.درچنین مواردی،ما باید خودمان پیامدها را تحمیل کنیم.
هنر کنار قراردادن پیامدها را،بعضی از والدین به خوبی می دانند،درحالی که بعضی دیگر از والدین،باید این مهارت و خبرگی را تنها از طریق تمرین به دست آورند.اغلب والدین، پیامدهای تحمیلی نامناسب و نامربوطی را انتخاب می کنند،و اگر پیامدها هم مناسب باشند،یا بسیار سخت و یا بسیار آسان هستند.
هنگامی که پیامدها،به طور طبیعی رخ نمی دهند،ما از پیامدهای تحمیلی استفاده می کنیم،که باید دارای خصوصیات زیر باشند:(1)قابل اجرا باشند،(2)متناسب با نوع اشتباه و جرم باشند.و(3)براساس عشق
و همدلی پایه گذاری شوند.گاهی اوقات،این پیامدهای تحمیلی،در ظاهر به صورت تنبیه، به نظر می رسند.امّا وقتی که این پیامدهای تحمیلی،بدون عصبانیت و تهدید از جانب ما باشند،و به میزانی به کودکان تحمیل شوند که،رابطه ی بین رفتار ناشایست آنها و پیامدها ساده و روشن باشد،دراین صورت می توانیم با اطمینان بگوییم که،این پیامدهای تحمیلی بسیار مؤثر و کارآمد خواهند بود.
سالی و سو هر دو خواهرند،و هر دو نیز دانش آموز هستند،آنها در صندلی عقب خودروی شان نشسته اند،و می خواهند با مادر خود به مرکز خرید بروند،امّا به محض نشستن در خودرو،دعوای آنها با یکدیگر شروع می شود.بعد از آن که دعوا،مشت زنی و هل دادن های شان تمام شد،مادر یک خط فرضی،درست در وسط صندلی عقب کشید،تا به این صورت آنها را از یکدیگر جدا کند.بعد از آن بود،که تازه فریاد های یکی بر سر دیگری بلند شد.«مامان،سالی آمده قسمت من.»یا«مامان،سو به من مشت زد.»این ماجراها و درگیری ها ادامه داشت،تا وقتی که«چراغ»کمربندها راببندید،روی داشبورد،خاموش شد.
مادر،به اندازه ی کافی،درگیر این ماجراها بوده و با آن سروکار داشته است.امّا دفعه ی بعد،که آنها دوباره خواستند به خرید بروند،مادر به آنها گفت:«بارآخر به مرکز خرید رفتیم،شما دو نفر در صندلی عقب،،کلی با هم جنگ و دعوا کردید.این قدر سر و صدا کردید،که من سرم درد گرفت،و نتوانستم،موقع رانندگی تمرکز لازم را داشته باشم.برای همین هم،تصمیم گرفتم،که امروز بی سر وصدا و با آرامش رانندگی کنم،و تنها به خرید بروم.»
«در ضمن،با پرستاری هماهنگ کرده ام که بیاید،و پیش شما باشد.لازم نیست،که حالا نگران پرداخت پول پرستار باشید.می توانید روز شنبه،این پول را به من بدهید،و یا این که می توانم،این پول را از هفتگی شما کم کنم.امّا فعلاً احتیاجی نیست که،بخواهید در این مورد تصمیم بگیرید،می توانید بعداً به من بگویید،که می خواهید چه کار کنید.»
این پیامد تحمیلی،بسیار مؤثر و کارآمد است.زیرا،هم زمان (رفتن به مرکز خرید)و هم مکان(خودرو)این پیامد،هر دو با مشکل و مسئله ای که در قبل رخ داده است،مطابقت کامل دارد،و هم این که پیامد پیش آمده،با اشتباه و کوتاهی،از جانب سو و سالی،متناسب است.درضمن پیام داده شده به بچّه ها نیز،مبتنی بر سخنان تفکّربرانگیز است.
هنگامی که،بیلی بعد از بازی در خانه ی پسر همسایه،دیر به منزل آمد،پیامد تحمیلی مناسبی، برای دفعه ی بعد که اودرخواست رفتن به خانه ی پسر همسایه را می کند،به وجود می آید .دفعه ی بعد، پدر و یا مادرش به او خواهند گفت:یادت هست،بار آخر چه قدر دیر به خانه آمدی؟دیگر نمی خواهم امروز هم نگران بشوم.بنابراین می توانی خانه بمانی،و با خودت بازی کنی،یا این که تلویزیون تماشا کنی.بار دیگر که خواستی به جایی بروی،دوباره با هم در این مورد صحبت می کنیم.»دراین جا،پیامد حاصله،که همان بازگشت سروقت از خانه ی پسرهمسایه است،به خوبی در ذهن بیلی نقش می بندد و ماندگار می شود.
اگرچه،پیامدهای خوب،همیشه،درذهن ما درست طرح ریزی و پردازش نمی شود حتی، کارشناسان و متخصّصین هم نمی توانند،همیشه پدیده ها و پیامدها را به سرعت طرح ریزی و پردازش نمایند.
اگر پیامدی به ذهن ما خطور نمی کند،بهتراست که زمان و فکر خود را معطوف پیامدی مقتضی و کارآمد کنیم،نه آن که با شتاب زدگی و عصبانیت و بدون اندیشه،عمل جبران ناپذیری را انجام دهیم،زمانی که ما به عنوان والدین،وقت اندکی را صرف تفکّر و بررسی پیامدها می کنیم، درحقیقت آن کارایی و تأثیر به سزا را که مورد نظرمان است، نخواهیم داشت.زمان مورد نیاز و کافی، برای اندیشه و تفکّر، در مورد پیامدهابسیار مهمّ است.ما می توانیم این زمان را،با گفتن جملات زیر برای خود فراهم کنیم.
*«واقعاً نمی دانم که حالا باید دراین مورد چه کار بکنم.امّا قول می دهم،که تو را در جریان بگذارم.»
*«می دانی،من قبل از این هرگز پدر/مادر پسر بچّه ای پنج ساله نبوده ام.برای همین هم،به مقداری وقت نیاز دارم،تا به این مسئله خوب فکر کنم.امّا قول می دهم،با دست پر پیش ات برگردم.»
*«واقعاً نمی دانم نسبت به این مسئله چه واکنشی داشته باشم.باید کمی وقت داشته باشم،تا خوب فکر کنم.»
ما با زمان دادن به خود،برای درنظر گرفتن پیامدها،به فرزندان مان نیز کمک می کنیم.آنها آن قدر زمان دارند،تا از پیامدهای ممکن و تحمیلی ضربه و آسیب ببینند-و درواقع این کیفیت و خاصیت،زمان برای اندیشه و تفکّر است.

اهمیّت همدلی و دلسوزی

شاید تا به حال،متوجّه این موضوع شده اید،که واکنش ما والدین پیرو عشق و منطق،کاملاً متفاوت با دیگر والدین است که،فرزندان آنها اشتباهی را مرتکب می شوند.ما هیچ گاه عصبانی نمی شویم،و با این جمله که«به تو گفته بودم»کودکان را تحقیر نمی کنیم،ما آنها را نمی نشانیم،و در مورد اشتباهات و خطاهای شان سخنرانی ایراد نمی کنیم.
ما می دانیم،اگر عصبانی شویم،فرصت تجربه و آموزش پیامدها را از آنها می گیریم،و نیز می دانیم،زمانی که وارد عمل می شویم،و خود را در جریان امور قرار می دهیم،مانع از سیرمنطقی، عملکرد پیامدها،در رفتار و برخورد کودکان می شویم.
حال اگر کودک،عصبانی و ناراحت شود،این رنجش و عصبانیت او مستقیماً متوجّه ما می شود،نه درس و تجربه ای که حاصل از پیامدها است.
درضمن،که بچّه ها را حتی در بهترین شرایط ممکن،در کنار خود می نشانیم،وبرای شان در مورد اشتباهات و خطاهای شان سخنرانی می کنیم،و از کوتاهی و قصورشان در استفاده ی به موقع از امکانات حرف می زنیم،درحقیقت،فکر و ذهن آنها را،به جای تمرکز روی پیامدها،به خود معطوف می کنیم.این نحوه ی برخورد ما،تنها موجب کاهش قدرت و کندی عملکرد پیامدها می شود.
بعد از این که،بچّه ها خطایی را مرتکب می شوند،تنها چیزی که در قلب آنها حکّ می شود، احساس همدلی و دلسوزی ما با آنهاست.ما ابتدا باید،رابطه ی بین خود و فرزندان مان را در ذهن و اندیشه مان به درستی پایه گذاری کنیم.ما از همان دوران کودکی فرزندان مان،با گفتن جملاتی نظیر،آنها چقدر دوست داشتنی،با استعداد و شایسته و لایق هستند،می توانیم حس خودباوری را در کودکان پایه ریزی کنیم،و این که خطا و بی توجهی آنها،نسبت به مسائل شان،هیچ تغییری،در احساس ما نسبت به آنها به وجود نمی آورد.کودکان باید بدانند و به آنها گفته شود که همواره پیام های خوب،از جانب مابه سوی آنها می آیند.
بنابراین،زمانی که بچّه ها خطایی را مرتکب می شوند،ما به راستی برای آنها ناراحت می شویم و همدردی می کنیم.باید به آنها بگوییم که مسئله ی پیش آمده،همان قدر که برای آنها سخت و ناگوار است،برای ما نیز سخت است.هنگامی که فرزندان مان اشتباهی می کنند،و از پیامدهای آن رنج می برند،اظهار همدردی و بیان ناراحتی، از جانب ما،امری لازم و تعیین کننده است.
جین،به عنوان یک مادر،در پیروی از فلسفه ی تربیتی عشق و منطق،عملکرد خوبی داشت.او سخت در تلاش بود،تا کنترل و نظارت لازمه را به دخترش کارلا بدهد،کنترل و نظارتی،که در واقع جین به آن نیازی نداشت.او همواره به کارلا، که کلاس ششم بود،اطمینان می داد که این اوست که باید بیشتر فکر کند،نه جین.
روزی کارلا،در املاء نمره ای زیر ده گرفت،و از مدرسه به خانه آمد،فلسفه ی تربیتی جین، بر این اساس گذاشته شد که امتحان بسیار سخت بوده است،و این یعنی همان همدلی با پیامد پیش آمده.جین پیوسته ندایی را از درونش می شنید که به او می گفت:«این می تواند فرصت بسیار بزرگی باشد.با تذکر بی جا،به کارلا،این فرصت را از بین نبر.»بدین ترتیب،جین دخترش را توبیخ و سرزنش نکرد.او هم چنین می دانست که،این پیامد در مدرسه به وجود آمده است،بنابراین او چیزی در این باره نمی تواند بگوید.جین همان کاری را کرد،که می دانست واقعاً درست است.او برای کارلا،احساس تأسف و دلسوزی می کرد.او با همدلی سنجیده ی خود با پیامدهای پیش آمده، تعادلی منطقی و درست را برقرار کرد.جین گفت:«اوه،می دانم نمره ی زیر ده گرفتن، چه قدر بد و ناراحت کننده است.مطمئنم،برای معلّم ات هم خیلی ناراحت کننده است که تو درس ات را خوب نخواندی و نمره ی بد گرفتی. واقعاً،درک می کنم،که چه احساس بدی داری.»
کارلا کاملاً سکوت کرده بود،و به مسئله ای که پیش آمده بود،فکر می کرد.سپس جین به یاد یک اصل،از اصول تربیتی عشق و منطق افتاد:هنگامی که دیگر چیزی برای گفتن ندارید،با یک پرسش مشکل را به کودک انتقال دهید،یعنی بار مشکل را به دوش او بگذارید.بنابراین جین گفت:«کارلا،حالا می خواهی چه کار کنی؟»
کارلا با چهره ای ناراحت و افسرده،با شرمندگی جواب داد:«نمی دانم،باید چه کار بکنم.»
تا این جای قضیه،همه چیز به خوبی پیش آمده است.جین کنترل و نظارتی را که نیاز داشت،به دست آورده و کارلا هم با تفکّر و اندیشه، سرانجام مشکل و مسئله پیش آمده را،قبول کرده و به دنبال راه حلّی مناسب برای آن است.اما بعد،جین مرتکب اشتباه شد و گفت:«چون خوب درس ات را نمی خوانی،واز زیر باردرس خواندن شانه خالی می کنی،بنابراین حق نداری به مهمانی روز جمعه بروی.»
کارلا فریاد زد:«یعنی چه،که نمی توانم به مهمانی بروم.تقصیر من نبوده که نمره ی بد گرفتم.تو باید بدانی،معلّم من چه لغات سختی را به من می دهد.او هرگز به من فرصت درس خواندن نمی دهد،و هروقت که دستم را بلند می کنم،تا اشکال بپرسم،هرگز به من کمک نمی کند و...و...این کار شما به هیچ وجه عادلانه نیست.»
اجازه به عملکرد پیامدها،همراه با ابراز همدلی و دلسوزی از سوی والدین،یکی از سخت ترین اصول تربیتی عشق و منطق است.خشم و عصبانیت،حسی فریبنده و جذاب است،به ویژه زمانی که در مورد فرزندان مان به آن متوسّل می شویم.تنبیه کودک،باعث احساس قدرت در ما می شود،به همین جهت،فکر می کینم که همه چیز تحت کنترل ما قرار دارد وتنبیه و عصبانیت در هماهنگی کامل با یکدیگر قرار دارند،و ترکیب این دو با هم،روش تربیتی بسیار بد و سخت گیرانه ای را پدید می آورد.
کارلا در حال فراگیری درسی تمام و کمال از پیامد پیش آمده بود،که عصبانیت و تنبیه ناگهانی جین،همه چیز را خراب کرد و از بین برد.برای آن که پیامدها،عملکردی درست داشته باشند،باید با فرزندان خود همدردی کنیم،نه آن که بر سرشان فریاد بکشیم.زمانی که ما،ناراحتی و همدردی خود را به آنها نشان می دهیم،آنها برای خالی کردن خشم خود،دیگر کسی را جز خودشان ندارند.ولی دراین مثال،جین با خشم و تنبیه ناگهانی خود،باعث شد تا کارلا،او و معلم اش را مقصر بداند و سرزنش کند،درنتیجه خشم و عصبانیت کارلا متوجّه آنها شد،نه خودش.
ما پیوسته به فرزندان خود پیام می دهیم،امّا مهمترین پیام،گفتن این جمله است،که آنها تحت هر شرایطی،برای ما عزیز و دوست داشتنی هستند.شاید کودکان،در طول زندگی خود،با شرایطی سخت و دشوار روبه رو شوند،شاید اشتباهی را مرتکب شوند،ولی باید با پیامدهای پیش آمده،کنار بیایند و زندگی کنند،و بدانند که ما همیشه در کنار آنها هستیم و دوست شان داریم.همدلی و دلسوزی با پیامدهای پیش آمده، به نوعی عشق و علاقه ی ما را به فرزندان مان نشان می دهد.هم چنین به منطق پیامدها اجازه می دهد، تا وظیفه ی آموزشی خود را ایفا کند.

پیوست 1

هشدار: والدین خوب هیچ گاه هشدار نمی دهند.
تصوّر کنید،در بزرگ راهی که حداکثر سرعت مجاز در آن55 مایل بر ساعت است،شما با سرعت 70مایل بر ساعت،در حال رانندگی هستید،بعد از مدّتی،در آیینه ی خود،چراغ های چشمک زنی را می بینید که از فاصله ای دور به شما نزدیک می شوند.دراین لحظه تنها به یک چیز فکر می کنید،فقط یک چیز:«جریمه خواهم شد.»
پلیس گشتی به خودروی شما نزدیک می شود،با خوش رویی،برگ جریمه را می نویسد،و بعد با شما خداحافظی می کند.این درحقیقت نمایانگر نحوه ی برخورد درست پلیس است.او هیچ گونه خشم،خشونت و یا حتی تهدیدی را از خود نشان نمی دهد.فقط با کمال ادب و احترام،برگه ی کوچکی را به شما تقدیم می کند-این برگه همان پیامد قانون شکنی شما است.
به عنوان فردی بالغ و بزرگسال،شما هرگز مانند فردی دیوانه و مالیخولیایی ذهن خود را مشغول و درگیر چنین تصوارتی نمی کنید،که مثلاً به او بگویید:قول می دهم که دیگر هیچ وقت با سرعت زیاد رانندگی نکنم.»و او هم در پاسخ بگوید:«بسیار خوب،اگر قول بدهی که خوب رانندگی کنی و پسر خوبی بشوی،من هم جریمه ات نمی کنم.»این تنها یک تصوّر و اندیشه ی مسخره است.امّا چگونه است که اغلب اوقات،درخواست ها و اعتراض های فرزندان مان در خانه با شک و دودلی ما والدین مواجه می شود؟
ریچی کوچولو،به محض آن که،پشت میز غذا خوری اش می نشیند،تا غذایش را بخورد، بازیگوش و شیطان می شود.او مرتب لب ور می چیند،و ناله و شکایت می کند،با محتویات درون بشقابش بازی می کند و خطوط متحرکی را می سازد که در اطرافش دانه های نخود را روی ساقه های کرفس،بالا و پایین می برد و در میان بشقاب هم،تپه ی کوچکی با پوره ی سیب زمینی درست می کند.
درچنین وضعیتی،مادرش که فکر می کند این نقطه نظرش بسیار مهمّ و نتیجه دهنده است،به او می گوید:«خوب،ریچی،شام ات تمام شده،حالا برو به اتاق ات.»
و امّا آن چه که مادرش در جواب می گوید:اوه، بسیار خوب.مطمئنی که پسر خوبی می شوی؟یا این که می خواهی،دوباره به رفتارهای زشت و خراب کاری هایت موقع شام،ادامه بدهی؟»
ریچی:«نه،دیگر اصلاً کار بد نمی کنم.قول می دهم،پسر خوبی باشم.»
مادر:«بسیار خوب.»مادر فکرمی کند که دیگر مشکلات اش،با ریچی،تمام شده است،و ادامه می دهد:«می توانی همین جا بمانی.»
دنیای واقعی ما،هرگز به صورت یک نظام هشدار دهنده،چندگانه عمل نمی کند،و ما نیز نباید به این صورت عمل کنیم.والدینی که بسیار هشدار می دهند،با این شیوه ی تربیتی،کودکانی را در نهایت پرورش می دهند،تا به آنها هشدار داده نشود،رفتار درستی از خودشان نمی دهند.

پیوست 2

اتوبوسی در دنیای واقعی
زمانی که پائول دوازده ساله،برای اوّلین بار،به عنوان پسر خوانده پا به خانه ی ما(فاستر)گذاشت،از همان ابتدا می دانستیم که او رفتار مقاوم-غیرفعال دارد،و این مسئله برای مان دردسر ساز خواهد شد.به نظر می رسید«چیزی»در او وجود دارد،که باعث نوعی تأخیر و دیرشدگی در رفتار و برخوردهای او شده است،شاید بشود،اسم آن را نوعی ابراز وجود و جلب توجه نامید.بنابراین،در طی اوّلین هفته ای که پائول با ما بود،یک دوره ی آموزشی برایش ترتیب دادیم،تا به رشد شخصیتی و باور ذهنی او از خودش کمک کنیم.
بعد از آن،پائول از ما خواست،تا او را در وسط شهر به تنهایی رها کنیم،و بعد در یک بقّالی که حدود 10 مایل از خانه ی ما فاصله داشت.دوباره او را ملاقات کنیم.من به پائول گفتم که از این که او را در شهر رها می کنم،بسیار خوشحالم و مطمئن هستم که می توانم او را دوباره در مغازه ی بقّالی ملاقات کنم.سپس اضافه نمودم:«پائول من درست مثل اتوبوسی در دنیای واقعی هستم،اگر چه من کمی مهربان تر و ملایم تر هستم.من تنها سه دقیقه منتظرت می مانم.اگر تو بین ساعت 5 تا 5:03دقیقه،در مغازه ی بقّالی بودی،سوارت می کنم،اما اگر به هر دلیلی نتوانستی،خودت را به موقع برسانی، نگران نباش.قول می دهم،که برگردم،و این بار از ساعت 10تا10:03 منتظرت می مانم.امّا اگر باز هم،به هردلیلی نتوانستی سرقرار حاضر شوی،باز هم نگران نباش،قول می دهم که رأس ساعت 7 صبح فردا،در سر راه رفتن به محل کارم،از ساعت 7 تا 7:03 منتظرت بمانم.»
البتّه، به خوبی می دانستم که پائول مرا امتحان می کند،و او این کار را کرد.زمانی که من رأس ساعت 5 به آن جا رفتم،پائول نبود.بعد ساعت 10 شب رفتم،و 3 دقیقه هم منتظر ماندم،و درست زمانی که خودرویم را روشن کردم تا راه بیفتم،پائول دوان دوان آمد.او دست هایش را بالای سرش تکان می داد و فریاد می زد:«من اینجایم،مرا تنها نگذارید.»فکر می کنم این واقعه ی هرچند کوچک،یک نتیجه ی سودمند و قطعی داشت،و آن این که پائول،خیلی وقت بود که برای والدین اصلی خود دیر کرده بود و تأخیر داشت،و نتوانسته بود،به موقع به آنها برسد،امّا برای ما هرگز دیر نکرد و نخواهد کرد.

پیوست 3

همدلی، نه عصبانیت
اجازه ی ایفای نقش آموزشی به پیامدها،به تنهایی کافی نمی باشد.زمانی که پیامدها،به بچّه ها ضربه و تلنگر می زنند،ما به عنوان والدین باید صداقت و همدلی با فرزندان مان در محیط خانه،برای ما و آنها درسی است،بدون این که آنها احساس کنند،ما طرفدار و حامی بی چون و چرای آنها هستیم.مثال های زیر را در نظر بگیرید:
*آرون چون وظایف روزانه ی خود را سروقت انجام نداده است،در نتیجه به موقع نیز سر میز شام حاضر نمی شود،و گرسنه می ماند.
سخنان خشم آمیز:«البتّه که گرسنه ای!باید هم باشی.شرط می بندم که دیگر هرگز این کار را تکرار نمی کنی.گفته بودم که گرسنه می مانی.»
سخنان همدلانه:«می دانم،پسرم چه احساسی داری.من هم وقتی یک وعده غذا نمی خورم،گرسنه می شوم.امّا،ما با هم یک صبحانه ی مفصل می خوریم.»
*جین،چون شب را تا دیروقت بیدار مانده است، صبح احساس خستگی و کسلی می کند.
سخنان خشم آمیز:«گفته بودم،اگر سروقت نخوابی،احساس خستگی و کسلی می کنی.حالا تمام روز،در مدرسه ناراحتی و زجر می کشی.»
سخنان همدلانه:«اوه،تو خسته ای،مگرنه؟من هم وقتی که شب ها خوب نخوابم،توی اداره،همین حال و روز را دارم.امّا تو می توانی تحت هر شرایطی روز خوبی داشته باشی.»
*رِی،نمرات پایینی در کارنامه اش دارد.
سخنان خشم آمیز:«چون تکالیف ات را درست انجام ندادی،حالا باید هم نمرات پایین در کارنامه ات باشد.این برایت درس عبرتی شد.»
سخنان همدلانه:«اوه،چه قدر ناراحت کننده است.درطول سال هایی که من مدرسه می رفتم، هروقت تنبلی می کردم،نمره ی بد می گرفتم.امّا همیشه دوره ی بعدی ام هست،که بشود جبران کرد.»

پیوست4

پیام های مستتر در همدلی و دلسوزی
در روش تربیتی عشق و منطق،همدلی با پیامدها،بسیار قاطع و تعیین کننده است.با وجود این،هرزمان که فرزندان ما خراب کاری و بی نظمی می کنند،اغلب ما با خشم و عصبانیت، موضوع را فیصله می دهیم،و می خواهیم آنها را تنبیه کنیم.
قبل از این که عصبانی شوید،و یا خود را درگیر مشکل کودک تان کنید،سعی کنید از یکی از گفته های زیر استفاده نمایید:
*«چقدر ناخوشایند.»
*«واقعاً؟من،تو را خوب می شناسم،مطمئنم که برای هر مسئله ای راه حلّی پیدا می کنی.»
*«وحشتناک است.چه طور می خواهی اوضاع را روبه راه کنی.»
*«اوه،نه،خوشحالم که این ورقه مال من نیست(کارنامه).حق داری،باید ناراحت باشی. حالا چه کار می توانی بکنی؟»
*«هوم م م.واقعاً راه و روش جالبی،برای برخورد با این مسئله است.اجازه بده،ببینم اوضاع چه طور پیش می رود.»
*«وای،عجب خراب کاری.اجازه بده بدانم،چه راه حلی برایش پیدا می کنی.»
وقتی ما این گونه،اظهارنظر می کنیم،هرگز خود را در تقابل با فرزندان مان قرار نمی دهیم،بلکه خود را در کنار آنها و همراه با آنها قرار می دهیم،و این نحوه ی برخورد،باعث می شود،تا آنها از اشتباهات شان درس بگیرند و تجربه کسب کنند.

منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق
پنج شنبه 16/7/1388 - 16:2
كودك
عصبانیت : زمانی که لازم است
عصبانیت : زمانی که لازم است


 

نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی

به عنوان قانون کلی،اتخاذ تصمیم بر استفاده یا عدم استفاده از حربه ی عصبانیت در برخورد با فرزندان مان بستگی کامل به مقوله ی جداسازی و تفکیک مشکلات از یکدیگر دارد.ما همواره باید در مورد مشکلات فرزندان خود با آنها همدلی کنیم.آنها عادت دارند خود را به دردسر بیندازند.افزایش و کسب حس مسئولیت در کودکان،تنها زمانی میسّر می شود،که آنها با دلسوزی و همدردی ما مواجه شوند،نه آن که وقتی کار بد و عمل زشتی را انجام می دهند، بر سرشان فریاد بزنیم و یا توبیخ شان کنیم.
اگر اشتباهات کودکان تنها به خودشان،و نه به ما،صدمه می زند و آسیب وارد می کند،به عنوان مثال،درست راه نمی روند و متعاقب آن زمین می خورند،یا دعوا می کنند و با چشم کبود به خانه می آیند،و یا در نیمی از درس ها نمره ی قبولی نمی گیرند-بنابراین در چنین مواقعی عصبانیت و خشم ما،تنها کار را از آن چه که هست،خراب تر می کند.
این مقوله بسیار شبیه به آقایی است که عاشق رانندگی با سرعت زیاد است.او در اتوبان در خط سبقت،سپر به سپرخودروی جلویی حرکت می کند،و با هر فشاری که بر پدال گاز وارد می کند،عقربه ی کیلومتر شمار لحظه به لحظه به منطقه ی قرمز روی صفحه نزدیک تر می شود.در چنین وضعیتی اگر همسرش فریاد بزند:«عزیزم،یواش تر،تو داری با سرعت 75 مایل بر ساعت،رانندگی می کنی.»گفتن این جمله تنها باعث می شود تا آقا عصبانی شود،زیرا فکر می کند،چون او راننده است،پس میزان سرعت خودرو هم به او مربوط می شود،و در نتیجه از دخالت همسر خود ناراحت و عصبانی می شود.
امّا اگر همسرش بگوید:«عزیزم،نمی خواهم بمیرم.»با گفتن این جمله،هم از آسایش خود می گوید و هم حالت تعادل و موازنه را ایجاد می کند.دراین جا عصبانیّت زن برای همسرش قابل درک و تأثیرگذار خواهد بود،و مرد می تواند این مسئله را درک و به توصیه زن عمل نماید.
هنگامی که بچّه های ما مرتکب عملی می شوند که ما را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد-مانند گم کردن وسایل شخصی ما،پخش و پلا کردن و انداختن وسایل ما در گوشه ای البته بعد از استفاده از آنها،گذاشتن و رها کردن دوچرخه شان در خیابان اصلی و پیاده رو-در چنین مواقعی کمی عصبانیّت برای ما بد نیست.زیرا کودکان با این عصبانیّت می فهمند،که ما به خاطر رفتار نادرست آنها عصبانی هستیم،زیرا رفتار نادرست آنها ما را نیز متأثر کرده و تحت الشعاع قرار داده است.
بارب کوچولو،با اشتیاق مشغول بریدن و درست کردن عروسک های کاغذی بود،که قیچی مادرش را خراب کرد و شکست.مادر متوجّه شد که در چنین وضعیتی،استفاده از خشم و عصبانیّت لازم و مقتضی است،پس به بارب گفت:«بارب،من خیلی عصبانی ام و در حال حاضر نمی توانم منطقی باشم و درست تصمیم بگیرم.حالا دیگر نمی توانم از قیچی ام استفاده کنم.من از تو انتظار داشتم،که کارت را درست انجام بدهی. امشب تا قبل از این که بخوابی،فرصت داری تا به من بگویی که چه راه حلّی برای این مسئله داری و می خواهی چه کار کنی؟»ملاحظه کنید که مادر با عصبانیّت و خشم،فرزندش را تحقیر نکرد،او هرگز به بارب نگفت که چقدر کودن و بی مسئولیت است.در عوض،او بر این نکته تأکید کرد که عمل نادرست بارب چقدر او را ناراحت کرده است،و بارب باید خودش راه حلّ مناسبی پیدا کند.
استفاده از حربه ی عصبانیّت زمانی برای ما کارآمد و مقتضی است که در این مورد منطقی و عقلایی تصمیم گیری کرده باشیم.گاهی اوقات لازم است که کودکان تنها،مدّت شصت ثانیه و نه بیشتر،در معرض رفتار خشونت آمیز ما قرار گیرند و آن را تجربه نمایند.آنها گاه گاهی،به این نمایش خشم و عصبانیّت از جانب ما نیاز دارند،و ما می توانیم در این میان اختیارات و فرصت های خود را این گونه بسنجیم و بررسی کنیم:«آیا من،می خواهم فرزندم را منزوی و گوشه گیر کنم؟و یا با وراجی و پرحرفی هایم،می خواهم گره ای از مشکلات باز کنم؟یا آن که فکر می کنم،این بچّه تنها به یک سخنرانی شصت ثانیه ای و بعد از آن هم به آغوش گرم و شنیدن چنین کلماتی از دهان من نیاز دارد:« عزیزیم من،به این خاطر این قدر عصبانی ام که می دانم تو از آن دسته از بچّه ها هستی که خیلی بهتر از این ها می توانی با وضعیت پیش آمده، برخورد کنی و کنار بیایی.»
تصمیم بر سر استفاده از خشم و عصبانیّت،باید کاملاً بی غرضانه و بی طرفانه باشد،نه این که با عصبانیّتی کنترل ناپذیر و به صورت دخالت و همراه با سرزنش و توبیخ شدید باشد.به طورکلی،خشم و عصبانیّت تنها زمانی باید مورد استفاده قرار گیرد،که رفتار فرزندان مان ما را نیز مستقیماً تحت تأثیر قرار می دهد.
یک نکته ی قابل توجّه:هنگامی که خشم و عصبانیّت، منجر به احساس و هیجانی قابل انتظار و پیش بینی شده می شود،دراین صورت در اغلب مواقع هرگز نباید از اهرم خشم و عصبانیّت در برخورد با کودک استفاده نماییم.باید گفت،همه ی ما از جمله فرزندان مان احساس و هیجان را دوست داریم.وقتی کودکان به هیجان و احساس خاصی عادت می کنند-مانند احساس خجالت،عصبانیّت،گناه و با دوست داشتن-این احساس و هیجان قابل انتظار به احساس و هیجانی برای انتخاب تبدیل می شود.

منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق
 
پنج شنبه 16/7/1388 - 15:58
كودك
زمان خواب
زمان خواب


 

نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی


«عزیزم، وقت خواب است» شما این جمله را هر شب می گویید.و هر شب هم قبل از انجام هرکاری،باید از انواع و اقسام موانع عبورکنید،تا کودک تان راضی به خوابیدن شود.
این موانع همیشه به شکل های مختلفی جلوه پیدا می کند:«بعد از این که این برنامه تمام شد.»«می توانم اوّل یک چیزی بخورم؟»«یک قصّه برایم بگو.»«امّا من خسته نیستم.»«تو اتاقم لولو هست.» زمانی که بچّه ها به دنبال راهی برای فرار از زیر پتو رفتن و خوابیدن هستند، درچنین مواقعی،هر بچّه ای یک انیشتین و نابغه ی کوچولو است.
حقیقت این است که شما نمی توانید بچّه ها را وادار و مجبور به خوابیدن کنید.هرزمان که ساعت بیولوژیکی بدن شان فرمان دهد،آنها چشم های شان را می بندند و به سرزمین رؤیاها می روند.بنابراین هیچ یک از دستورات والدین،مبنی بر سرساعت خوابیدن کودکان نمی تواند،به این امر منجر شود.
همان طور که بچّه ها متفاوتند،میزان و مقدار خواب مورد نیازشان هم متفاوت است.تحقیقات اخیر نشان داده است که بچّه های زیرک و باهوش به ویژه کودکان تیزهوش تر و بااستعداد،ممکن است،نیاز به خواب شان به اندازه ی بقیّه بچّه ها نباشد،و این بسیار بد است. این کودکان آن قدر باهوش هستند که زمان بیداری شان برای ما مشکل سازتر از زمان خواب شان باشد.درحقیقت،این خداوند است که میزان خواب کودکان را تعیین کرده است.-و این میزان از کودکی به کودک دیگر متغیر و متفاوت است.
البتّه در مورد اغلب والدین،مسئله ی ناراحت کننده این است که،آنها برای راحتی خودشان و برای این که در طول شب از شر مزاحمت های فرزندان شان راحت شوند،آنها را در تخت خواب شان می گذارند.این والدین به بچّه های شان می گویند:«مامان و بابا خسته اند،پس وقت اش است که شما کوچولوها بروید و بخوابید.»حال از طرف دیگر قابل تصوّر و توجیه است که در همین زمان هم کودکان می خواهند بیداربمانند،و به نوعی از شر والدین شان خلاص شوند.به جای گفتن این جمله:«تو هر شب باید این قدر بخوابی.»یک پدر و مادر پیرو فلسفه ی تربیتی عشق و منطق می گوید:«چون توی اتاق خودت هستی،این فرصت و زمان را داری که هر وقت خواستی بخوابی.»این زمان می تواند از رأس ساعت 7:30 یا8:30 یا هر زمان دیگری شروع شود.البتّه اجازه دهید که هم کودک و هم نیاز شما برای آرامش و تنهایی،این زمان را انتخاب و تعیین نماید.این جمله،آتش جنگ زمان خواب را خاموش می کند.درحقیقت،با این جمله دیگر هیچ گاه جنگی رخ نمی دهد.
زمان خواب نیز،مانند بسیاری دیگر از مسائل نیاز به کنترل دارد،و در این میان از دست دادن کنترل می تواند این زمان خواب را دست خوش تغییر کند.والدین برای آن که بتوانند در این زمینه کنترل اندکی داشته باشند،نیاز کودکان را نادیده می گیرند،بنابراین زمانی که می بینند، فرزندان شان در برابر زمان خواب مقاومت می کنند،با خود فکر می کنند که کودکان می خواهند در این زمینه تمامی کنترل را دردست بگیرند، امّا درواقع همه ی آن چه که بچّه ها می خواهند تنها میزان اندکی از کنترل است،نه تمامی آن.پس بیایید کنترل را در این زمینه به آنها بسپارید.
از فرزندان تان بپرسید،آیا دوست دارند زمانی که توی اتاق خود هستند،در اتاق باز یا بسته باشد،چراغ اتاق شان و یا چراغ خوابشان خاموش یا روشن باشد،و آیا دوست دارند با صدای کم رادیو گوش کنند یا نه؟هم چنین،از کودکان تان بپرسید،آیا دوست دارند،برای شان قصّه بگویید تا آنها بخوابند.این گونه و با این سؤالاتی که می پرسید،شما تمامی کنترل را در دست نمی گیرید،بلکه آنها را هم در این کار شریک می کنید..
با فرزندتان در مورد زمان خوابش،مانند مثال زیر بحث و گفتگو کنید.
پدر:«فکر می کنی هرشب به چند ساعت خواب احتیاج داری؟»
کودک:«زمان زیادی نمی خواهم،خیلی کم.چون دوست دارم بیشتر شب را بیدار باشم.»
پدر:«واقعاً؟می توانم این مسئله را درک کنم.امّا می دانی،من از آن دسته از آدم ها هستم که به هشت ساعت خواب احتیاج دارم،درضمن دوست دارم هرشب دو ساعت را در تنهایی و آرامش بگذرانم.بنابراین در مجموع ما،ده ساعت از شبانه روز را با هم نیستیم.»
کودک:«اوه،بله.»
پدر:«بسیار خب،حالا دوست داری زمان آرامش و استراحت من از ساعت 8 شروع بشود یا 8:30؟البتّه باید این را بدانی که در زمان استراحت من،تو باید در اتاق ات باشی.ولی می توانی کتاب بخوانی،یا می توانی بخوابی.خب،کدام زمان را ترجیح می دهی 8یا 8:30؟»
کودک:«نمی دانم.»
پدر:«خب،حالا که تو نمی دانی،پس من باید زمانی را انتخاب کنم.»
کودک:«خب،8:30.اشکالی ندارد.چراغ اتاقم روشن باشد؟»
پدر:«حتماً.»
کودک:«می توانم به موسیقی گوش کنم؟»
پدر:«بله،البتّه به شرطی که من صدایی نشنوم.»
کودک:«باید حتماً در تخت خوابم باشم؟»
پدر:«نه.»
کودک:«می توانم روی زمین بخوابم؟»
پدر:«بله،مسئله ای نیست.»
بسیاری از ما والدین،به خاطر ترس از پیامدها و عواقب اجتماعی،چنین میزانی از کنترل زمان خواب را به فرزندان مان نمی دهیم،زیرا از این مسئله می ترسیم که فرزند کوچک مان تا ساعت یک بعد از نیمه شب بیدار بماند،و با رادیویش این سو و آن سوی خانه سرک بکشد و کارت های بازی اش را پیدا و جور کند،و بعد فردا صبح،به خاطر بی خوابی شب گذشته،تبدیل به آدم کوچولوی غیرقابل تحمّل و نفرت انگیزی شود.
البتّه،حقّ با ماست.امّا این بدان معنی نیست که این کوچولوی غیرقابل تحمّل و بد باید حتماً کنار ما باشد،و ما از حضورش ناراحت و عصبانی شویم.ما می توانیم با ترفندی این مشکل را حلّ نماییم.بنابراین آن چه که در واقع غیرقابل تحمّل و بد است،همان پیامدهای احتمالی عمل ماست،نه مقدار ساعاتی که کودک باید بخوابد.هرگز فکر نکنید:«حالا که او بد و غیرقابل تحمّل شده،پس باید مجبورش کنیم تا بیشتربخوابد.» بلکه باید فکر کنید:«حالا که او بد و غیرقابل تحمّل شده،پس می توانم از این فرصت بدست آمده یک تجربه ی آموزشی بسیار خوبی را برای او فراهم نمایم.»سپس به کودک بگویید:«باید وقت بیشتری را صرف تفریح و بازی کنی(یا در اتاق ات و یا در جای دیگر)تا وقتی که از این خستگی و کسلی بیرون بیایی،چون واقعاً به نظر می رسد که خیلی خسته و بی حوصله ای.»و کودک هم به طور قطع پاسخ خواهد داد:«خب،آخر من دیشب به اندازه ی کافی نخوابیدم.»و پاسخ شما:«بله درست است.»و در همین لحظه،آن درس و تجربه ای را که می خواستیم کودک فرا بگیرد،به بهترین شکل ممکن به او یاد داده می شود.
 

منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق
 
پنج شنبه 16/7/1388 - 15:55
كودك
دخترها عروسک کودکی هایشان هستند
دخترها عروسک کودکی هایشان هستند


نویسنده:سیده عذرا موسوی


در یکی از مسافرت ها دختری را دیدم که چهره اش نشان می داد از ساکنان شهرهای شمال شرقی کشور است، اما با چشمان آبی! رنگ چشم های دختر جوان نه به دلیل دو نژاده بودن که به خاطر لنزی بود که به چشم هایش زده بود. دوستی گفت: «این خانم دیگر باید خودش بداند که قیافه اش زیادی آسیایی و شرقی است و با این رنگ چشم همخوانی ندارد.» و من مبهوت مانده بودم که علت این اتفاق چه می تواند باشد؟
روزی یکی از دوستانم که در منزل ما مهمان بود، عروسک دخترم را در دست گرفت و بعد از مدتی که به آن خیره شد، رو کرد به من و گفت : «کجای این عروسک شبیه دختر توست؟»
من که جا خورده بودم پرسیدم:«چه طور مگه؟» او گفت: «دختر تو چقدر شبیه این عروسک با موهای طلایی و چشمان آبی است؟»
گفتم: «برای بچه ها نمی توان مرز تعیین کرد. رنگ پوست و مو و چشم مهم نیست. همه ی بچه های دنیا شبیه همند؛ همه پاک و معصوم و دوست داشتنی اند. هیچ دو تا بچه ای از هر جای دنیا که باشند، با هم جنگ ندارند. همه با هم دوستند.»
بیشتر از هر کسی خود من به بی اساس بودن گفته ام واقف بودم. حتماً شما هم این جمله معروف را شنیده اید: «تربیت کودک از پنج سال قبل از تولد وی آغاز می شود.» پس کودکان از همان بدو تولد با هم متفاوتند؛ چون شیوه های تربیتی متفاوت است، هر چند این تفاوت ها به چشم نمی آید و رفته رفته با بزرگ شدن کودک آشکار می شود. ناخود آگاه به یاد همان دختر با چشم های آبی افتادم. شاید روزی دختر من هم بخواهد رنگ چشم هایش را عوض کند. بنابراین تصمیم گرفتم آگاهی خود را افزایش دهم؛ زیرا پدران و مادرانی موفق ترند که یک گام از فرزندانشان جلوتر باشند.
برخی والدین اسباب بازی کودکان را صرفا برای رهایی تن و روح خود از هیاهوی آنان فراهم می کنند و چندان توجهی به میزان اثرگذاری آنچه اسباب بازی نامیده می شوند، ندارند، در حالی که کودکان در بازی هایشان تفکر، تعامل با محیط، روابط اجتماعی و درس های زندگی را یاد می گیرند و با آن تجربیات بزرگ می شوند. تأثیری که اسباب بازی بر ذهن کودک می گذارد، حتی در جهان بینی او مؤثر است. عروسک ها خصوصاً در دنیای دختر بچه ها گاهی فراتر از یک دوست عمل کرده و بچه ها با آنها هم ذات پنداری می کنند، به طوری که همواره بین کودکان و عروسک ها ارتباط تنگاتنگ و عمیقی برقرار بوده است. همان طوری که یک اسباب بازی مناسب زمینه رشد و شکوفایی آنها را فراهم می سازد یک اسباب بازی نامناسب تأثیرات منفی و زیان باری را بر روی کودکان خواهد داشت. اکنون در میان عروسک دختر بچه ها «باربی» یکه تازی می کند.
آمار نوزادان و فرهنگ خانواده هایشان را داریم
این جمله «براندا آندولینا» بازاریاب کمپانی متل تولید کننده باربی، تکان دهنده است: «ما همواره به دقت آمار نوزادان متولد شده را بررسی می کنیم و ترکیب والدین و فرهنگ و زبان آنها را کاملا در نظر می گیریم».
باربی برگرفته از شخصیت یک زن ولگرد آلمانی به نام لی لی است. کمپانی متل در سال 1959 . م امتیاز عروسک لی لی را که یک قطعه کلکسیونی بود و فقط به بزرگسالان به ویژه کلکسیونرهای اسباب بازی فروخته می شد، خرید و پس از تغییراتی صورت بندی آن را با نژاد آنگلوساکسونی همانند کرد که به باربی لقب گرفت. باربی اسم خلاصه شده باربارا دختر کوچک کمپانی متل یعنی آقای هندلر است.
باربی نماد یک زن 20-19 ساله با پاهای بلند و فیزیک بدنی لاغر و نمایشگر یک قد 195 سانتی، موهای بور و چشمان آبی، گردن باریک، گونه برآمده، دماغ و دهان کوچک، پوست روشن و چهره ای شاداب است.
باربی در طول 40 سال گذشته بیش از 500 بار در نقش های متفاوت عرضه شده. از جمله به شکل معلم، دندان پزشک، خلبان، افسر پلیس، ژیمناست، باغبان، گدا و ... ساخته شده تا پاسخگوی علایق و سلایق مختلف باشد.
قیمت هر عروسک باربی اصل کمپانی که در ابتدا تنها 3 دلار بود، اکنون در برخی مدل ها به 4500 دلار رسیده است.

عروسک های دینی و قومی

برای نفوذ این مهمان ناخوانده در میان تمام اقوام و ملیت ها، باربی رنگ پوست و چهره اش را با حفظ همان استیل بدنی تغییر داد. مثلاً عروسک دو رگه آفریقایی - آمریکایی برای کودکان سیاه پوست در آمریکا و آفریقا معروف به باربی سیاهان به نام «کریستین» توسط کمپانی متل به بازار آمد. در سال 1988.م «ترزا»ی آمریکای لاتین متولد شد و در سال 1990.م «کی یرا» معروف به باربی ژاپنی ها و چینی ها روانه بازار شد.
باید در میان مسلمانان که در حدود یک پنجم جمعیت جهان را تشکیل می دهند نیز رخنه کرد. پس باید عروسک های محجبه و جذابی تولید شود تا اسباب بازی دختران مسلمان و الگوی مخفی شان شود.
فیولا عروسکی که یک روسری به سر و لباسی تمام قد به تن دارد، همراه با جانماز صورتی رنگش برای اولین بار در سال 2003 وارد بازار سوریه شد و با استقبال خانواده های عرب روبه رو شد.

فیولا، باربی با حجاب

اخیرا در کشورهای عربی خاورمیانه عروسکی به نام «فیولا» یا «فولا» (1) که تولید همان کمپانی متل است ، فروش قابل توجهی داشته است . فیولا عروسکی است که چشمان سیاه دارد و از فیزیکی مانند فیزیک باربی منتها با کمی تفاوت برخوردار است . اما تفاوت اصلی آن در محجبه بودن این عروسک است .
فیولا عروسکی که یک روسری به سر و لباسی تمام قد به تن دارد ، همراه با جانماز صورتی رنگش برای اولین بار در سال 2003 وارد بازار سوریه شد و با استقبال خانواده های عرب روبه رو شد .
فیولا اکنون با انواع مانتو و روسری های زیبا و ظریف به بازار عرضه می شود. برای بازار مصر علاوه بر انبوه پوشش های اصلی این عروسک، لباس های غربی همچون شلوار جین و مدل های روز کشور مصر مانند روسری های رنگارنگ در کمد لباس فیولا گنجانده شده است.

باربی انتحاری

باربی این بار در نقش سیاسی ظاهر شده و می کوشد با تمسخر ارزش های والای اسلامی، شهادت طلبی را به مثابه امری غیرمنطقی و منفور جلوه دهد. باربی انتحاری و شهادت طلب که پس از فریاد الله اکبر با فشردن ضامن کمربند انفجاریش منفجر می شود و سپس با صدای بلندی شروع به خندیدن می کند، به طور غیر مستقیم تلاش می کند تا فرهنگ شهادت طلبی را در میان کودکان به تمسخر گیرد.
در اوت 2004.م مدیران شرکت متل در حرکتی نه چندان عجیب از عرضه باربی انتحاری به بازار جلوگیری کردند. به گفته «جون کابرینی» مدیر شرکت متل «عرضه چنین محصولی مطمئناً جنجال سیاسی به دنبال خواهد داشت و شرکت متل هیچ علاقه ای به درگیر شدن در این مسائل ندارد».

تأثیرات مخرب باربی


سوء تغذیه

اگر چه فرم بدنی باربی به گونه ای طراحی شده که بعید به نظر می رسد هیچ زنی بتواند با ویژگی های فیزیکی آن به حیات خویش ادامه دهد، اما در اثر تبلیغات، بسیاری از زنان و دختران به باربی شدن روی آورده اند، به طوری که در دام بیماری های سوء تغذیه گرفتار شده اند.

مصرف گرایی و تجمل

لباس های ظریف، خوش رنگ و خوش دوخت باربی، عریان گرایی، اشراف گرایی و مصرف گرایی را با زرق و برق خیره کننده خود به ارمغان آورده که حاصل دست بزرگ ترین طراحان لباس دنیاست.
جالب است بدانید که اگر باربی زنده می شد، قدش 195 سانتی متر، گردنی دو برابر بلندتر از گردن یک انسان نرمال، سایزش 33-29 و 46 کیلوگرم وزن داشت. آناتومی باربی قادر به راه رفتن نیست و بایستی چهار دست و پا راه برود. آمارها نشان می دهد که متوسط قد و وزن زن آمریکایی به ترتیب 163 سانتی متر و 66 کیلوگرم است.

عروسکی برای بزرگ تر ها

امروزه بزرگسالان هم اسیر عروسک هایی با طرح پدر بزرگ و مادربزرگ شده اند؛ عروسک هایی که علاوه بر طراحان، خوانندگان و موسیقی دانان هم روی آنها کار کرده اند و شعرها و موسیقی های قدیمی کوبایی، اسپانیایی، کلمبیایی، مکزیکی و بسیاری از کشورها را روی آن گذاشته اند.
خوب است بدانید که بیشتر خریداران، بزرگسالان و حتی قدیمی ترها هستند نه بچه ها؛ یعنی دیگر پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم عروسک باز شده اند.

برتز نسلی جدید

مدل اصل برتز (2) یک عروسک 29 سانتی متری با مجموعه ای از لباس ها و وسایل متنوع است که چینی ها آن را تحت لیسانس شرکت آمریکایی M.G.I می سازند.
عروسک های برتز خیلی هم بلوند و چشم آبی نیستند، بلکه بر اساس الگوهای چند فرهنگی و جمعیت های غالب طراحی شده اند و بیش از 300 مدل دارد. علاوه بر برتزهای دخترانه و پسرانه، برتزهای نوزاد هم به بازار عرضه شده اند که فقط یک پوشک به پا دارند.
برتز صدای خیلی ها را درآورده، به طوری که یک مقاله بسیار تند و اعتراضی در سایت رسمی مایکروسافت با عنوان «آیا عروسک های برتز بیش از حد عریان نیستند؟» از تولید این عروسک ها برای کودکان ابراز نارضایتی کرده و آثار مخرب آن را در آینده گوشزد کرده است و حتی خواستار برخورد با آن شده؛ چرا که در بزرگسالان هم تأثیر مخربی دارد.
پایه گذاران مؤسسه مبارزه با تبلیغات آزار کودکان معتقدند: «این عروسک ها دختران را تشویق می کند تا به خودشان به عنوان یک کالای جنسی که قدرتش در پوشیدن لباس های تحریک کننده است، نگاه کنند.»

لطفا کمی کنار بروید!

رزانه(3) محصول جدیدی از یک مسلمان مقیم امریکاست که در تمام مدل های خویش از شیوه لباس پوشیدن زنان و دختران مسلمان تقلید کرده و همواره روسری به سر دارد. رزانه در زبان عربی به معنای بردباری است و اندام یک کودک یازده دوازده ساله را دارد که در سه نوع به بازار عرضه شده است: سفید پوست با موهای طلایی، سبزه با موهای مشکی و سیاه پوست با موهای مشکی.
آقای سعاده که شرکت تولید کننده رزانه یعنی Noor Art را به کمک همسرش و چند سرمایه گذار دیگر راه اندازی کرده، معتقد است: «این عروسک هم جای خالی چنین عروسک هایی را در بازار پر کرده و هم به دختران مسلمان چیزی را عرضه می کند که بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. عروسک این پیام را ارائه می دهد که آنچه در درون شماست، اهمیت دارد نه آن گونه که به نظر می رسید و زیبایی واقعی از آن روح شماست.»
گفته می شود عروسک رزانه تقلیدی از عروسک های دارا و سارای ایرانی است که برای جلب توجه دختران مسلمان ساخته شده و با اینکه جذابیت ها و زیبایی های باربی را ندارد توانسته مخاطبان زیادی را جذب کند و برخی نیز معتقدند ساخت و فروش عروسک هایی چون رزانه، خوردن نان از قبَل ارزش های اسلامی است.

دارا و سارا، عروسک های ملی

آشنایی کودکان با فرهنگ، تمدن، مذهب، لباس و حالت چهره اقوام مختلف، یکی از راه های شناساندن فرهنگ ایرانی به کودکان است و این امر جز با قرار گرفتن آنها در قالب و وسایل بازی فراهم نمی شود.
پس از بررسی های مختلف درباره اثرات و آسیب های استفاده از انواع اسباب بازی های خارجی که هیچ تشابهی با فرهنگ ما ندارند، تصمیم به ساخت و طراحی عروسک های دارا و سارا گرفته شد.
«راس پیتر» در سایت آسیا تایمز می نویسد: «چه کسی می توانست پیش بینی کند که این عروسک های چشم قهوه ای گام بعدی ایران برای صدور انقلاب باشد.... گر چه این اولین جنگ نیست، ولی شاید مهم ترین آن باشد؛ چون گویا سارای ایرانی به همراه برادرش دارا سخت امپراتوری باربی پلاستیکی را به خطر انداخته اند».
این دو عروسک که گفته شده مدلی از دو کودک 8 ساله کاملاً ایرانی و اسلامی اند، حجابشان کامل است و لباس محلی به تن دارند.
ولی اینکه چه شد که دارا و سارا نتوانستند آن طور که باید جای خود را در دل کودکان ایرانی باز کنند، چیزی است که باید درباره آن تأمل شود. بزرگ ترین دلیل این بی رغبتی، گرانی و قیمت بالای عروسک هاست، به طوری که خانواده ها ترجیح می دهند باربی بخرند، ولی دارا و سارای ایرانی را نخرند.
دلیل دیگر اینکه لباس هایی که بر تن دارا و سارا دیده می شود، از زندگی معمولی ما ایرانی ها دور است، در صورتی که بر تن عروسک های باربی، لباس هایی دیده می شود که در غرب رایج است و اصلاً جزء فرهنگ آنها است. در ایران به ندرت کسانی را پیدا می کنیم که در زندگی روزانه شان، لباس های محلی به تن کنند و با آن به سر کار و بیرون بروند. انعطاف کم و قدرت حرکت پایین آنها و نیز عدم امکان تغییر مد آنها از دلایل دیگر برای کم ربایی این عروسک هاست.
در پایان باید گفت وقتی در و دیوار اتاق کودکانمان پر می شود از عکس های شرک، سرویس خواب کودکانمان مدل برتز به خود گرفته و لوازم التحریرش مدل باربی می شود، بهترین ابزار برای دور کردن تدریجی او از فرهنگ خودی و تحریک پذیری او در سال های جوانی علیه فرهنگ و باورهای ملی و دینی کشورمان فراهم شده است.
اگر روزی دختری را دیدید که با یک روسری که نه موهای جلو و نه پشت سر را پوشانده و مانتوی تنگ و شلوار کوتاه، جلوتر از مادری که ساده و بی آلایش چادر به دندان گرفته، راه می رود، همه چیز را نگذارید به حساب جوانی و جاهلی دختر؛ حسابی هم برای غفلت و بی توجهی پدر و مادر باز کنید.

 

پی نوشت :

1. Fulla
2. Bratz
3. Razanne

منبع:ماهنامه دیدار آشنا
پنج شنبه 16/7/1388 - 15:48
كودك
عواطف کودکان و عوامل موثر بر آن
عواطف کودکان و عوامل موثر بر آن


مقدمه

عواطف انسانها مانند هر یک از جنبه‌های شخصیتیش در نتیجه رشد و نمو ظاهر می‌شوند و از همان صورت کامل و ساخته و پرداخته در او وجود ندارند. بر اثر رشد بدنی و تکامل ذهنی و پاسخ‌های عاطفی طفل دگرگون می‌شود و پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. تاثیر و ارزش محرک‌های عواطف گوناگون کودک همیشه یکسان نمی‌ماند. به این معنا که چیزی که زمانی بچه را می‌ترسانده است، ممکن است بعدا کنجکاوی او را برانگیزد و در مرحله دیگری از زندگی اصلا تاثیری در او نکند.
در رشد و تکامل عواطف آثار رشد بدنی و یادگیری چنان درهم می‌آمیزند که گاهی نمی‌توان آنها را از هم تمیز داد. کار غدد داخلی نقش مهمی در عواطف دارند. در واقع رفتار عاطفی خاص نوزادان و بچه‌ها از کورتکس سرچشمه گرفته و ثانیا رفتار عاطفی پخته و منظم تابع رشد مراکز کورتکس است. بچه در اثر رشد و تکامل حرکتی- حسی چیزهایی را درمی‌یابد که قبلا درک نمی‌کرد. بچه‌ای که از لحاظ ذهنی و دستگاه عصبی رشد کرده باشد، مدت درازتری به چیزی دقیق می‌شود. عواطف از یک شخص به شخص دیگر سرایت می‌کنند و این حقیقت در مورد نوزادان و بچه‌های بزرگتر هر دو صحیح است.
بچه‌ای که ممکن است به دلیل واهی از معلم یا شخص دیگری بدش بیاید، بزودی همه دوستان طفل نیز با آن شخص بد می‌شوند. کج خلقی معلم سرکلاس در بچه‌ها تاثیر می‌کند و ممکن است آنها تا وقت خانه رفتن کج خلق باشند. از طرف دیگر بچه مضطرب و بیم‌زده ممکن است آرامش را از معلم یا دوستی که آرامش دارد، یاد بگیرد.

 

خصایص حالات عاطفی کودک

عواطف کودکان خردسال با عواطف بزرگسالان تفاوت برجسته‌ای دارند:

عواطف کودک زودگذرند.

کودک برخلاف بزرگسالان می‌تواند یک باره و بی پرده هیجانات عاطفی خود را بیرون بریزد. به همین علت ، حالات عاطفی او زود سپری می‌شوند. اما با افزایش سن چون رفتارش زیر کنترل عادات و قواعد اجتماعی درمی‌آید، دیگر نمی‌تواند با آزادی و سرعت پیشین در مقابل محرک‌های عاطفی عکس‌العمل نشان دهد.

عواطف کودکان شدیدند

ظهور ناگهانی عواطف بچه با شدتی همراه است که در بزرگسالان بندرت دیده می‌شود. پاسخ عاطفی کودک درجات شدت و ضعف نمی‌شناسد. یعنی واکنش او در مقابل یک امر ناچیز به همان شدت است که در برابر یک امر جدی و مهم. مشاهده این وضع در خردسالان برای بزرگترها که به طبیعت آنها آشنا نیستند، اسباب شگفتی می‌شود.

عواطف کودک فراوانند

عواطف کودکان بطور متوسط بیش از بزرگسالان هستند. زیرا کودک بتدریج یاد می‌گیرد که ابزار بی‌باکانه و بی‌کنترل عواطف با تنبیه و تتبیح دیگران مواجه می‌شود و در نتیجه در مقابل آنچه قبلا فقط پاسخ عاطفی نشان می‌داد، راههای دیگری می‌گزیند و از فراوانی پاسخ‌های عاطفی کاسته می‌شود.

پاسخ‌های عاطفی کودک متفاوتند

مشاهده رفتار کودکان معلوم کرده است که افراد یک گروه وقتی با یک محرک ترس‌آور یا ناراحت کننده مواجه می‌شوند، هر یک به نحوی دیگر پاسخ نشان می‌دهد. این امر نه تنها درباره محرک‌های ترس‌آور بلکه در مورد همه عواطف صدق می‌کند. هنگام ترس یک بچه از اتاق می‌گریزد، دیگری پشت مادر پنهان می‌شود و سومی شاید همان جا می‌ماند و گریه می‌کند. این تنوع در رفتار عاطفی نتیجه یادگیری‌ها و محیط بچه‌هاست و گرنه نوزادان که از تجارب عاری هستند در برابر یک محرک همه یکسان واکنش نشان می‌دهند.

عواطف کودکان را می‌توان با علائم رفتار تشخیص داد

یک بزرگسال می‌تواند احساسات و عواطف خود را پنهان کند و پی بردن به حالات درونی آنها مشکل است. در حالی که در بچه‌ها چنین نیست. گرفتگی ، بی‌قراری ، خیال‌بافی ، خیس کردن پی در پی خود ، ناخن گزیدن ، انگشت مکیدن، برهم زدن جشن ، بی‌اشتهایی ، حرکات بچگانه ، پی در پی گریستن، لجبازی و عارضه حمله علائمی هستند که بر عواطف افشا نشده کودک دلالت می‌کنند. هیجانات درونی عموما در پسران بیشتر از دختران است.

نیروی عواطف در کودکان تغییر می‌کند

برخی از عواطف در برخی از مراحل زندگی کودک قوی هستند و بعد قدرت اولیه خود را از دست می‌دهند. بعضی از آنها نیز عکس این هستند. مثلا بچه‌های کوچک در حضور اشخاص و جاهای ناشناس کمرویی و ترس نشان می‌دهند، بعد که می‌فهمند در اینجا هیچ چیز ترس آوری وجود ندارد، ترسشان از میان می‌رود. ترس در بچه‌هایی که به سن مدرسه نرسیده‌اند، به منتهای درجه می‌رسد. ولی در دوره‌های بعد هم از شدت ترس و هم از تکرارش کاسته می‌شود. شدت و ضعف عواطف در مراحل مختلف زندگی تابع تغییر اهمیت محرک‌ها ، رشد و تکامل ذهنی کودک و تغییر علایق اوست.

شیوه‌های تغییر و بیان عواطف تغییر می‌یابند

طفل خردسال در ابراز عواطف خود نه به قضاوت و عیبجویی دیگران می‌اندیشد و نه به عوافب رفتار خود. رفتار عاطفی کودک فقط از محرکات درونی پیروی می‌کند و نه چیز دیگر. کودک بعدها در مواجه با گروه های اجتماعی خارج از خانواده درمی‌یابد که عملی که زمانی وسیله موثری برای مقصودش بود، اکنون آن را بچه گانه می‌خوانند. به این ترتیب تمایل شدید به مقبول واقع شدن در منزل و مدرسه رفتارش را هدایت می‌کند.

عوامل موثر در عواطف

وضع عاطفی انسان چه بزرگسال و چه خردسال از یک زمان به زمان دیگر و برحسب عواملی چون کیفیت مزاجی ، موقع روز و تاثیرات محیطی تغییر می‌یابد. در پرورش عواطف باید عواملی را که زمینه را برای هیجانات فراهم می‌سازند، در نظر گرفت و در رفع آنها کوشید.

خستگی

خستگی که نتیجه استراحت کم ، هیجانات زیاد ، غذای ناکافی و علل درجه دوم دیگری می‌باشد. طفل و کودک را برای کج خلقی و تندخویی آماده می‌سازد. گرچه این در تمام مراحل کودکی صادق می‌باشد، ولی در اوایل زندگی ، یعنی وقتی که طفل خستگی را نمی‌تواند تشخیص دهد و با آنکه خسته است، بی‌اعتنا به بازی ادامه می‌دهد، مخصوصا مهم و قابل توجه است.

عدم تندرستی یا فقر بهداشتی

ضعف و ناراحتی حاصله از تغذیه بد اختلالات گوارشی ، نقص بینایی ، دندانی ناسالم و هر چیز دیگر که به سلامت مزاج محققا لطمه زند، زمینه را برای تحریکات عاطفی منفی بخصوص خشم آماده می‌سازد. ناراحتی‌های عاطفی در میان کودکی تندرست 7 و 11 سال کمتر است تا در میان کودکان ناتندرست همان سنین و کودکان سالم کوچکتر.

موقع روز

از آنجا که خستگی در برخی از ساعات روز بیشتر از ساعات دیگر است، جای تعجب نیست اگر در آن ساعات تحریکات عاطفی آشکارتر دست دهند. در مورد اطفال و کودکان خردسال موقع قبل از غذا و خواب تظاهرات عاطفی شدت می‌یابند. به هم خوردن برنامه غذا و خواب نیز باعث بهم خوردن اعتدال عاطفی می‌شود.

هوش

روی هم رفته کودکان کم‌هوش ، کمتر به کنترل عواطف خود قادرند، در صورتی که کودکان باهوش دارای عواطف وسیع‌تر و علایق متنوع‌تر می‌باشند. و طبعا بیش از کودکان کم‌هوش دستخوش عواطف گوناگون می‌شوند. اینها بهتر می‌توانند نکات غم‌انگیز و مضحک زندگی را دریابند، پیشامدهای نامطبوع آینده را احساس کنند و دچار ترس شوند، علایق وسیع‌تری به هم رسانند که تجاربشان ممکن است برای رسیدن به آنها کافی باشد یا نباشد. خلاصه آنکه تفاوت میزان حساسیت برحسب درجه هوش حتی درباره بچه‌های خردسال نیز صادق است.

محیط اجتماعی

محیط زندگی طفل و کودک اگر پرهیجان و جارو جنجال باشد، اگر والدین آنها غالب اوقات به دعوا و مرافه سرگرم باشند و همچنین تفریحات و سرگرمی‌هایی که بیش از ظرفیت آنها هیجان انگیز باشد، مانند سینما و رادیو و غیره آرامش عاطفی آنها را به هم می‌زنند. در خانه‌هایی که آمد و رفت مهمان زیاد بوده و بیش از دو نفر عضو بزرگسال داشته‌اند، خشم در اطفال مکررتر دیده می‌شود. طرز رفتار بزرگسالان و نوع انظباط و موانعی که برای کنترل رفتار کودکان به کار برده می‌شود و میزان اشکالی که آنها در کسب خواسته‌های خود دارند، همگی در وضع عاطفی اطفال موثرند.

روابط خانوادگی

یکی از علل اساسی ناراحتی‌های عاطفی اطفال را باید در طرز رفتار والدین جستجو کرد. در خانواده‌هایی که پدر و مادر بیشتر اوقات را در خارج خانه و دور از فرزندان به سر می‌برند. درباره بچه‌ها بیش از حد نگرانی نشان می‌دهند، پیوسته راجع به وضع مزاجی و رفتار فرزندان حرف می‌زنند، بیش از اندازه به اطفال کمک می‌کنند، مطیع اراده آنها می‌شوند و یا اینکه آنها را محور حیات خانوادگی قرار می‌دهند. چنین پدران و مادرانی مقدمه را برای انواع فشارهای عاطفی فرزندان خود آماده می‌سازند.

سطح آرزوها و انتظارات

گاهی فشار عاطفی کودک نتیجه آن است که پدر و مادر از او انتظاراتی دارند که بیش از توانایی او می‌باشند و کودک چون از برآوردن این انتظارات عاجز می‌ماند، خود را گناهکار و نالایق پندارد و گاهی نیز این امر نتیجه آروزها و هدف‌هایی است که خود طفل دارد. اگر نتواند به آروزها و هدف‌های خود برسد، خود را بی‌کفایت تصور کرده و دچار ترس و اندوه و دلواپسی می‌شود.

منبع:roshd

پنج شنبه 16/7/1388 - 15:44
كودك
از مرگ نترس، پسرم!
از مرگ نترس، پسرم!

مترجم :ندا احمدلو




هشت راه آماده سازی فرزندان برای مرگ پدر بزرگ یا مادربزرگ شان

بزرگ ترها معمولاً واقعیاتی مانند مرگ را از کودکان خود پنهان می کنند، با این توجیه که آنها در این سنین نباید نگران و مضطرب شوند. قدیم تر ها که پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها بیشتر در کانون خانواده بودند و با فرزندان خود زندگی می کردند، اگر بیماری یا ناراحتی ای برایشان پیش می آمد بچه ها راحت تر می توانستند مرگ و دوری از آنها را باور کنند، اما امروزه که مرگ بسیاری از آنها در بیمارستان، خانه شخصی یا سرای سالمندان رخ می دهد، آماده کردن کودکان برای پذیرش مرگ آنها سخت تر شده و والدین ترجیح می دهند صورت مساله را در ذهن کودکان پاک کنند، در حالی که روان شناسان معتقدند که پنهان کردن یا صحبت نکردن در مورد مرگ نزدیکان باعث سردرگمی و خشم کودکان می شود.
اگرخدای ناکرده خواستید با فرزندتان درباره مرگ پدر بزرگ یا مادربزرگش صحبت کنید، می توانید از این هشت روش پیشنهادی روان شناسان کمک بگیرید.

1-درباره حقیقت مرگ با او حرف بزنید

یکی از ساده ترین و بهترین روش های آماده سازی کودک برای مرگ پدر و مادر بزرگ پیر و بیمارش شرح دادن روند مرگ در موجودات مختلف است. شما می توانید یک حیوان خانگی مرده، یک گل پژمرده و خشکیده یا حتی حشره ای بی جان را به او نشان دهید و بگویید که هر موجود جانداری که پا به این دنیا می گذارد حتماً یک روز هم از این دنیا می رود و اگر قرار بود همه موجودات زنده بمانند که دنیا از فرط شلوغی دیگر مکان مناسبی برای زندگی کردن نبود. به اوبگویید که زندگی این دنیا با مرگ همراه است و سعی کنید کلمات و جملات ساده ای را در بیانتان استفاده کنید و مسایل را نکته به نکته و همراه با مثال برایش شرح دهید تا هجوم یکباره اطلاعات او را گیج نکند. اگر پدر یا مادر بزرگ فرزندتان بیماری سختی دارد و شما می دانید که به زودی با مرگ ترک تان خواهد کرد،بهتر است که نزدیک بودن او به مرگش را حتماً به فرزندتان بگویید.این کار خیلی خوب و مفید است زیرا زمانی که شما با مرگ پدر یا مادرتان مواجه می شوید آن قدرغم و اندوه شدید سراسر وجودتان را فرا گرفته که شاید نتوانید رفتار مناسبی با کودکتان داشته باشید و آرام مطلع کردن او در این شرایط برایتان بسیار دشوار باشد. اینکه شما ناراحتی تان نسبت به از دست دادن پدر یا مادر خود را به فرزندتان نشان دهید خیلی خوب است ولی مطمئن باشید مطلع کردن کودک از مرگ پدر یا مادر بزرگش زمانی که غم و اندوه برشما چیره شده برای فرزند بسیار نگران کننده و اضطراب آور است.

2-به سؤال هایی که درباره مرگ می پرسد جواب بدهید

سعی کنید بدون هیچ گونه نگرانی یا ناراحتی تمام سوالات فرزندتان در مورد مرگ را پاسخ دهید.دقت کنید که دروغ و عدم صداقت در کلام تان راه نداشته باشد.هرچند که پاسخ دادن به بسیاری از سوالات کودکان ممکن است سخت باشد اما شما می توانید با توجه به عقاید شخصی و مذهبی تان بدون استفاده از لغات پیچیده، جواب آنها را بدهید. مثلاً پاسخ به این سوال که «آیا مادر بزرگ بعد از مرگش هم مرا خواهد دید؟» در نگاه اول کمی دشوار است اما شما با در نظرگرفتن اعتقادات خود و شرایط روحی فرزندتان به سادگی می توانید به این سوال او پاسخ دهید. از قصه بافی برای فرزندتان به شدت پرهیز کنید. شاید اگر شما به کودک خود بگویید که الان مادر بزرگت روی ابرهای نرم و سفید آسمان نشسته، تورا نگاه می کند و از دور برایت بوسه می فرستد او کمی خیالش راحت شود و در لحظه مرگ او را ناخوشایند نبیند اما این قصه بافی شما وقتی کودک بیشتر با دنیای بیرون واقعیات ارتباط برقرار کند، او را گیج و سردرگم می کند بنابراین اگر به سادگی بگویید که جواب برخی از سوالاتش را نمی دانید ولی از افرادی که می دانند می پرسید و به او می گویید خیلی بهتر از سرهم کردن یک داستان خیالی است.

3-اجازه دهید کودک قبل از مرگ پدر بزرگ یا مادربزرگش وقت زیادی با آنها بگذراند

اگر پدر و مادرتان در نزدیک منزل شما زندگی می کنند، به فرزندتان اجازه دهید که به صورت منظم به دیدار آنها برود. در نگاه اول گفتن این موضوع به کودک که عمر پدرو مادر بزرگت رو به اتمام است برای او نگران کننده است اما اگر شما فرصت رفت و آمد و ملاقات های مکرر را برای اوفراهم کنید، کودکتان بهتر می تواند از نظر روانی با پدر و مادربزرگش اخت شود و حس ترس پس از مرگ به یاد و خاطره ای شیرین برایش می گردد.

4-بیشترکنارش باشید

با والدین و فرزندانتان یک پروژه خانوادگی را راه اندازی کنید و نتیجه و ثمره آن را به عنوان یک میراث خانوادگی ارزشمند نگهداری کنید. بچه های خیلی کوچک می توانند با پدر و مادربزرگشان عکس یادگاری بگیرند و آن را در آلبوم خانوادگی قرار دهند.بزرگ ترها می توانند از گوش دادن، ضبط کردن صدا و فیلم گرفتن از پدر بزرگ و مادر بزرگ در هنگام تعریف کردن داستان های قدیمی زندگی شان لذت ببرند و شما هم می توانید از لحظه به لحظه در کنار هم بودن فرزند و والدینتان عکس بگیرید و عکس ها را روی دیوار اتاق فرزندتان بچسبانید.تمام این کارها باعث می شود که فرزند شما پس از مرگ پدر یا مادر بزرگش احساس خوشایندی و لذت بخشی نسبت به آنها داشته باشد.

5-برایش کتاب هایی بخرید که با زبان ساده از مرگ حرف زده باشد

کتاب های مختلف و بسیارعالی در مورد مرگ به زبان ساده برای کودکان در بازار یا کتابخانه ها موجود است. شما می توانید با تهیه، خواندن و تشویق کودکتان به جمع آوری اطلاعات از آنها، او را برای روبه روشدن با مسایل دشواری مانند مرگ عزیزانش که ممکن است به زودی به وقوع بپیوندد، آماده کنید.

6-کودکتان را به نقاشی کردن و نوشتن تشویق کنید

کودکان معمولاً در بیان احساساتشان دچار مشکل هستند اما اغلب آنها می توانند با نقاشی کردن یا نوشتن احساسات خود را نسبت به مسایل پیرامونشان ابراز کنند و از این طریق نوعی تخلیه روانی انجام دهند. پس بهتر است آنها را هرچه بیشتر به این نوع کارها تشویق و ترغیب کنید.

7-معلمش و اطرافیانش را از موضوع مطلع کنید

با معلم، مربی، پرستار یا هر فرد دیگری که فرزندتان به طور مداوم با او ارتباط دارد،در مورد اینکه او به تازگی پدر یا مادربزرگش را از دست داده صحبت کنید.دانستن این مطلب به اطرافیان فرزندتان کمک می کند تا آنها بتوانند رفتارهای متناسب با شرایط روحی کودک شما از خود بروز دهند و در صورت نیازحمایت عاطفی و روانی خود را از او دریغ ندارند.

8-بایک مشاور یا روان شناس کودک مشورت کنید

اگر رفتار غیرطبیعی، اضطراب، افسردگی و عکس العمل های دور از انتظاری از فرزندتان نسبت به مرگ پدر یا مادر بزرگش دیدید، مناسب ترین راه مشورت کردن با یک مشاور یا روان شناس کودک است. مطمئن باشید که یک متخصص خوب می تواند در کاهش اضطراب و غم فرزند شما نقش به سزایی را ایفا کند.

منبع:ریدرز دایجست
منبع:روزنامه سلامت شماره 228


پنج شنبه 16/7/1388 - 15:40
كودك
لالایی، آهنگ مادرانه

نویسنده: مرضیه سبزعلیان



چراغ‌ها خاموش شده‌اند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه می‌روند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوش‌های کوچک یک جگرگوشه، زمزمه می‌کند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا»
لبخند روی لب‌های شما هم نشست؟! بدتان نمی‌آید کسی باشد که بوی شیر بدهد تا شما برایش لالایی بخوانید یا شاید هم هوس کرده‌اید بخوابید روی پا‌های مادر؟! بعد انگشت‌های پیری که مثل آن روزها دیگر جوان نیست بلغزد لای موهایتان و بخواند «لالا، لالا، گل پونه...»بله، لالایی این موسیقی مشترک مادرها، حتی آدم بزرگ‌ها را هم آرام می‌کند، چه برسد به این طفلکی‌های کوچک که تازه چند روزی است از ضرباهنگ گوش‌نواز قلب مادر جدا شده‌اند، مگر می‌شود ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت با ریتم موزون یک قلب مهربان زندگی کرد بعد از آنجا کنده شد و یک باره چسبید به هیاهوی این دنیا که پر از صدای آهن و فولاد است؟
دکتر رضا دولتیارباستانی (روانشناس و استاد دانشگاه) معتقد است لالایی می‌تواند ضرباهنگ متقارن و متوالی شبیه قلب مادر ایجاد کند و این لحن و صدا می‌تواند تمام شرایط و فضای یک خواب ایده‌آل را برای بچه‌ها فراهم کند.هرچند که بچه‌ها هیچ شناختی از مفهوم این لالایی‌ها ندارند.
 

بچه‌ها لالایی را نمی‌فهمند!

 

فکر می‌کنید بچه‌ها معنای لالایی را می‌فهمند؟ آنها آمدن گدا را می‌شناسند، وقتی مادر برایش نجوا می‌کند «لالا، لالا، گل پونه، گدا آمد در خونه، نونش دادیم بدش اومد، خودش رفت و سگش اومد» این کوچولوی چند ماهه ما هنوز هیچ تصویر روشنی از نان، گدا و سگ ندارد اما چرا زل می‌زند توی چشم‌های مادر، لبخند می‌زند و آرام آرام چشم‌هایش خمار خواب می‌شود، همان وقت که مادر خمیازه می‌کشد و با یک صدای کشدار می‌خواند«لالا، لالا، نخواب تنها میمونم...»
دکتر دولتیار باستانی معتقد است بچه‌ها تنها کلیت ماجرا را درک می‌کنند، آنها تصویر روشنی از مفاهیم لالایی ندارند، همان‌طور که خیلی از ما آدم بزرگ‌ها زبان کرد، ترک و حتی اروپایی و... را نمی‌فهمیم و سر در نمی‌آوریم اما از لحن و ریتم آن لذت می‌بریم، بچه‌ها هم از کلیت ماجرا یعنی همان آغوش گرم مادرانه، نجوا و لحن مهربان و آن حرکات موزون گاهواره، آغوش و یا هر چیزدیگری لذت می‌برند و به یک فضای امن می‌رسند برای خوابیدن.

 

محتوا و ابعاد لالایی

 

محتوای لالایی‌ها متناسب با ساختار قومیت‌ها، نژادها و فرهنگ‌ها متغیر است.محتوای لالایی گاهی آرزوهای شیرین مادر برای بچه است و گاهی مادر از جور زمانه، بیداد شوهر، تنگی معیشت، کار طاقت فرسا یا حتی مرگ بابای بچه درد دل می‌کند اما گاهی لالایی‌ها فراتر از همه اینها رنگ سیاست زدگی، عوامل فرهنگی، اسطوره، دین و زیبایی‌شناسی حتی اجتماع و بازرگانی به خود می‌گیرد. مثل خیلی از بچه‌های دوره مشروطیت که لالایی‌های سیاسی شنیدن و با غم گرانی نان خوابشان برد.

اما مادرها بچه‌ها را توی آغوش تاب می‌دهند و می‌خوانند
« لالایی کن گل ناز قشنگم، لالایی کن بخواب بابا بیداره، گل بوسه روی دستات می‌کاره» مادرها اینها را زمزمه می‌کنند بدون آنکه بدانند با آن تاب‌دادن‌ها و این محتوا و آن لحن دارند بچه‌ها را درگیر سه بعد شاعرانگی، موسیقی و حرکت می‌کنند که این سه بعد می‌تواند همنوایی ریتم ایجاد کند و در نهایت یک حالت عاطفی خوشایند در کودک ایجاد شود.هر چند دکتر دولتیار باستانی معتقد است همیشه تاثیر لحن بیشتر از مفهوم بوده است و بچه‌ها درسن چند ماهگی موسیقی و لحن را درک می‌کنند و این لحن همیشه در فضاهای عاطفی قشنگ برای او لذت‌بخش خواهد بود.البته نه تنها برای بچه‌ها که حتی برای ما آدم بزرگ‌ها هم هماهنگی یک فضا با ریتم بدنی می‌تواند حس قشنگی داشته باشد، حالا اینکه بچه باشیم، مادر با حرکات موزون پا ودست‌هایی که نرم نرمک می‌خورد پشت
شانه مان خوابمان کند چیز دیگری است، تمام این سه بعد لالایی می‌تواند هم نوایی ریتم ایجاد کند و کودک بعد از گذشت چند ثانیه بدنش را با بازی لالایی هماهنگ کند و به حس عاطفی سرشاری برسد که حتی تا بزرگسالی هم در او پایدار بماند.

 

لالایی آدم بزرگ‌ها

 

دکتر دولتیار باستانی تاثیر آرامبخش لحن و موسیقی را از آن چیزهای می‌داند که براساس تئوری‌های فروید و یونگ می‌تواند تا بزرگسالی در فرد باقی بماند، هرچند که فرد در بزرگسالی هیچ خاطره یا واژه‌ای از آن لالایی‌ها را به یاد ندارد.
اما این حس خوشایند عاطفی در بزرگسالی جلوه خاص خودش را پیدا می‌کند. چنانچه دکتر دولتیار باستانی در بسیاری از بیماری‌های عاطفی و روانی بارها دیده است، آدم‌های بزرگی هم قد ما هوس شنیدن لالایی کرده‌اند و رفته‌اند و روی پا‌های مادرخوابیده‌اند تا لالایی بشنوند، آرام بگیرند و یک خواب سیر بکنند.وقتی آن قدر فضا‌های عاطفی خالی در کودکی داشته باشی که در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی کنی دیگرچندان اهمیت نمی‌دهی که قدت می‌تواند بلند‌تر از مادر شده باشد ویا اینکه رفته باشی سر خانه و زندگی‌ات. تنها دلت هوس شنیدن لالایی می‌کند.
هر چند دکترباستانی معتقد است نمی‌توان برای همه یک نسخه پیچید با اغراق گفت آنها که لالایی نشنیده‌اند در بزرگسالی هوس شنیدن لالایی می‌کنند و به مشکلات و بیماری‌های عاطفی دچار می‌شوند اما این طور می‌توان گفت که می‌شود از لالایی به عنوان یک شیوه درمان در بزرگسالی استفاده کرد و آن آرامش دوران کودکی را برای فرد تداعی کرد.

 

بهانه‌های لالایی

 

لالایی نغمه‌های زنانه‌ای هستند که نمی‌توان به هیچ دوره‌ای ازتاریخ نسبت داد، نمی‌شود گفت که اولین بار کدام مادر از اهالی کدام سرزمین بود که لالایی را اختراع کرد، اصلاً به گمانمان لالایی از آن چیزهای کشف شدنی یا اختراع کردنی نیست. اصلاً از همان روزی که حوا مادر شد، اولین لالایی‌ها روایت شد و حوا توی گوش‌های هابیل و قابیل درد فراغ عالم بالا و پرت افتادن و غریبی را زمزمه کرد.
 
 

می‌پرسید چرا حوا این همه تلخ لالایی گفت؟

 

باورتان نمی‌شود مادرها لالایی را بهانه می‌کنند برای درد دل کردن! مادری که توی گوش‌های کوچک یک نوزاد زمزمه می‌کند «لالالالا گل زیره، بابات رفته زنی گیره، ننت از غصه می‌میره» فکر می‌کنید واقعاً آمده است تا بچه را بخواباند؟ خب البته شاید این هم باشد اما مهم‌تر از خوابیدن بچه، روایت دردها و تنهایی‌های مادر است که باید یک بار برای همیشه جار زده شود تا زن را خلاص کند و چه کسی محرم‌تر از بچه خود آدم!دکتر دولتیار باستانی تمام این ماجرا را راهی برای تخلیه هیجانی مادر می‌داند، وقتی مادری می‌خواند« لالالالا گل نعناع، بابات رفته شدم تنها، لالالالا گل پسته، بابات بار سفر بسته»در واقع نا خواسته دارد تخلیه هیجانی می‌شود و این تخلیه هیجانی همیشه نتایج مطلوبی برای روح و روان ما آدم‌ها داشته است، در واقع این نوزاد‌ها حکم همان سنگ صبور را برای مادر دارند که می‌توان کنار آن نشست و از زندگی نالید، حالا وقتی جای سنگ صبور را بدهیم به دو گوش شنوا نتیجه بهتری می‌گیریم و هر قدر این گوش‌های شنوا به آدم نزدیک‌تر باشند باز هم نتیجه مطلوب‌تر خواهد بود، راستی چه کسی می‌تواند عزیزتر و نزدیک تراز فرزند به مادر باشد؟
اما مادر‌ها با این لالایی‌ها یک جور تلقین به نفس هم می‌کنند در واقع همان وقت که زمزمه می‌کنند« لالالا گل قالی / بابات رفته که جاش خالی، لالالا گل سوسن / بابات اومدچشام روشن»
همان وقت دارند به خودشان دلگرمی می‌دهند که روزی همه سختی‌ها تمام می‌شود. اما در نگاهی دیگر مادران با خواندن لالایی نقش‌های خوانندگی، آهنگسازی وحتی ترانه سرایی را تمرین می‌کنند.پس تمام این لالایی‌ها می‌تواند بیشتر از بچه برای مادر مفید باشد، اصلاً ما مادرها لالایی می‌خوانیم تا آرام گیریم، باورتان می‌شود خوابیدن بچه‌ها را بهانه می‌کنیم برای اینکه یک سنگ صبور داشته باشیم تا درد دلی کرده باشیم.
 

چرا لالایی نمی‌خوانیم؟

شاید خیلی از شما چراغ‌هایی را دیده باشید که بدون آنکه سایه لرزان مادر و نوزادی را روی دیوار بیندازند خاموش شده باشند، بعد فکر کنید چرا این روزها کمتر نجوای لالایی مادرانه را می‌شنویم، یعنی مادر‌های امروز احتیاجی به یک سنگ صبور محرم ندارند؟
یا اینکه این طفلکی‌های معصوم قید لذت همنوایی ریتم لالایی را زده‌اند و ترجیح می‌دهند با صدای بلند زنگ اخبار بخوابند، بعد بدون آنکه مفهوم را بفهمند، یا طنین صدایی بلند و لرزان را بشنوند باز هم یک عملیات انتحاری دیگر، یا بی‌احتیاطی یک راننده حادثه آفرید.
اما گمان ما این است که بچه‌ها قید شنیدن لالایی را نزده‌اند اما مادرها حالا می‌توانند تلفن را دست بگیرند و مادری، خواهری یا یک دوست قدیمی را بنشانند پای درد دل، دیگر مثل مادربزرگ‌ها شاید آن قدر دور و پرت از خانواده و دوستان نیفتاده‌اند، شاید هم دلواپس این هستند که چرا باید میان اشعار لالایی بار مشکلات دنیا را ریخت روی شانه‌های کم جان یک نوزاد.
بیخود دل‌نگران هستید، اگر خاطرتان باشد گفتیم بچه‌ها محتوای این لالایی‌ها را نمی‌فهمند، پس پی بهانه نباشید، اگرهم بلد نیستید لالایی بخوانید می‌توانید سراغ این چند جلد کتاب بروید و چند تا لالایی زیبا یاد بگیرید برای دردانه‌تان.
از مجموعه لالایی‌های کمی قدیمی‌تر می‌توان سراغ حسین کوهی کرمانی با مجموعه هفتصد ترانه رفت، البته ابراهیم شکورزاده هم مجموعه‌ای ازپانصد و چهار ترانه اهالی خراسان را جمع کرده است اما کتاب لالا، لالا، گل لاله شهلا شجاع دوست، سهیلا تذهیبی وکتاب لالا، لالا، گل شب بو - سروده شکوه قاسم‌نیا، افسانه شعبان‌نژاد، مصطفی رحماندوست، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی و ناصر کشاورز هم هست. دیگربهانه‌ای نیست؟حالامی توان چراغ‌ها را خاموش کرد، نرم نرمک زد روی شانه‌های کوچک یک نوزاد و زمزمه کرد « لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی»
 

منبع: بانک مقالات فارسی

پنج شنبه 16/7/1388 - 15:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته