• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3404روز قبل
دانستنی های علمی

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌صفت باشم 

من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،  

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است  

و تو هم به یاد داشته باش :

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام، 

تو را دیگرى باید برایت بسازد و  

تو هم به یاد داشته باش  

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است ،

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى  

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه  

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى .

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.  

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،  

چرا که ما هر دو انسانیم.  

این جهان مملو از انسان‌هاست ،  

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.  

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حكمی صادر كنی و من هم،  

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.  

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،  

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،  

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،  

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،  

نه حسودى و نه دشمنى و نه حتا رقیبى،

من قابل ستایشم، و تو هم.

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى  

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،  

اما همگى جایزالخطا.  

نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،  

و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است

...

 از زندگی هرآنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم.

يکشنبه 3/8/1388 - 13:49
آموزش و تحقيقات

در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم

 در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود

در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد ، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته ، محروم می كند

در 30 سالگی پی بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن

در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چیزی است كه خود می سازد

در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم ؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام می دهیم دوست داشته باشیم

در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان می دهند

در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بد ترین دشمن وی است

در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب

در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق می توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید

در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد

در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارتهای خوب نیست ؛ بلكه خوب بازی كردن با كارتهای بد است

در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر می كند نارس است ، به رشد وكمال خود ادامه می دهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود

در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است
 
در 85 سالگی دریافتم كه،همانا زندگی زیباست
يکشنبه 3/8/1388 - 13:49
ازدواج و همسرداری
چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟


نویسنده :باربارادی آنجلیس


آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
ما زن ها اغلب به جهت عشق خود را بیش از حد زیر پا می گذاریم و فدا می کنیم، و درنهایت نیز تشنه ی محبت باقی می مانیم لذا منزجر و عصبانی می شویم.
هرگز این طور نیست که صبح ازخواب بیدار شوید و خودآگاه به خودتان بگویید:«امروز می خوام خودم را فدا کنم و نیازهایم را زیر پا بگذارم تا این که نحس و نق نقو شوم و از درون احساس خلأ و تهی بودن کنم.» اغلب ما هرگز خودمان نیز متوجه نیستیم که داریم این کار را می کنیم.اما نکته این است که در هرحال بیش از آنچه سالم و مفید باشد در روابط صمیمی از خود ایثار نشان می دهیم.
یکی از نمونه های مرد علاقه ام را در زیر آورده ام و آن را «آزمون ماهی» نامیده ام.این آزمون بدین منظور طراحی شده است تا به شما در فهم این که زن ها تا چه حد ناخودآگاه مرتکب این اشتباه می شوند کمک کند.البته این زن ها هستند که باید در این آزمون شرکت کنند. اما مردها نیز می توانند از آن آموزش بگیرند.

آزمون ماهی

خانم های عزیز:فرض کنید که می خواهید برای خود و شوهرتان شام درست کنید و تصمیم گرفته اید که ماهی را به عنوان غذای اصلی انتخاب کنید.دو تکه فیله ی ماهی تازه را از یخچال بیرون آورده و آن را توی ماهی تابه می گذارید تا تفت دهید.در حین اینکه فیله ها پخته می شوند.بقیه ی غذا را آماده می کنید.
هنگامی که مجدداً به ماهی تابه سر می زنید متوجه می شوید که یکی از فیله ها کمی وارفته است.و از آنجا که به چند قطعه شکسته شده است به زیبایی قطعه ی دیگر که درسته دست نخورده است به نظر نمی رسد.قطعات شکسته ی ماهی را برمی دارید و روی بشقاب جداگانه ای می گذارید و کنار آن را با سبزیجات و برنجی که آماده کرده اید تزئین می کنید.
سپس سر میز می آیید.شوهرتان قبلاً برای صرف شام سر میز نشسته و آماده است.یک بشقاب را دریک دست و بشقاب دیگر را در دست دیگر خود دارید.کدام یک از بشقاب ها را مقابل شوهرتان می گذارید؟ بشقاب حاوی تکه درسته ی ماهی یا بشقاب حاوی قطعات شکسته شده ی ماهی؟
هزاران زن و مردی که در سمینارهای گوناگون من حاضر بوده اند در این آزمون شرکت کرده اند و نتایج همواره یکسان بوده است.به مجرد اینکه به آن قسمت از داستان می رسم که یکی از ماهی ها وا می رود زن ها لبخند می زنند و سرهایشان را تکان می دهند، زیرا فوراً متوجه منظور من می شوند. از طرفی دیگر مردها همین طور به من خیریه می شوند بدون اینکه بشود چیزی را از چهره های شان خواند. آن ها نمی توانند بفهمند که اصلاً درباره ی چه چیزی حرف می زنیم و اینکه اصلاً مراد از ماهی چیست؟ هنگامی که داستان به اینجا می رسد که درحالی که یک بشقاب را در یک دست و بشقاب دیگر را در دست دیگر دارید، در برابرشوهرتان ایستاده اید.همگی زن ها می خندند و سپس کف می زنند.اما مردها طوری به ما نگاه می کنند که گویی دیوانه شده ایم یا به لطیفه ای بی مزه می خندیم که از عهد باستان به یادگار مانده است و هرگز کسی قبلاً آن را برای شان تعریف نکرده است. سپس از زن ها می پرسم:«چه تعداد از شما ماهی درسته را به شوهرتان می دهید؟» و سپس همه ی زن ها دست هایشان را بالا می برند. اما مردها هنوز هم به گونه ای به مانگاه می کنند که گویی نفهمیده اند ما درباره ی چه چیزی حرف می زنیم و

منظور از این داستان ماهی چیست!

اما زن ها همگی فوراً متوجه منظور داستان می شوند:«بیشتر ما زن ها هیچ وقت حتی فکر آن را هم نمی کنیم که ماهی وارفته را جلو شوهر خود بگذاریم.» چرا؟ زیرا این کار در تضاد با تمامی آن جیزی است که خودآگاه یا ناخودآگاه درباره ی روابط آموخته ایم. حتی فکر قرار دادن ماهی شکسته و وارفته مقابل همسرمان برایمان چندش آور است. (مگر اینکه به دلیل چیزی از دست او عصبانی باشیم!) و به طرزی غریزی، فوراً ماهی وارفته را جلو خودمان می گذاریم تا او بتواند ماهی درسته و زیباتر را بخورد.
هنگامی که از مردها می خواهم تا همین پرسش را پاسخ دهند و بگویند که کدام یک از ماهی ها را به همسرشان می دادند.پاسخ هایی که می دهند حرص من و سایر زن های حاضر را درمی آورد:«پیش از هر چیز می توانید توضیح دهید که چرا قطعه ی وارفته به خوبی قطعه ی درسته نیست؟»
«نمی فهمیم، مگر چه اشکالی دارد ماهی وارفته باشد؟»
«اگر هر دو قطعه درست به یک اندازه باشند دیگر چه فرقی دارد چه کسی کدام یک را می خورد.»
«بشقابی را جلو او می گذارم که به او نزدیک تر است.»
«به همین دلیل است که من هیچ وقت آشپزی نمی کنم. چیزهایی است که زن ها هیچ وقت درباره آشپزی به ما یاد نمی دهند و سپس وقتی که ماهی وا می رود، از دست ما عصبانی می شوند.»
«من می گویم یکی از بشقاب ها را هرچه زودتر به من بده که خیلی گرسنه ام!»
البته مقصود از آزمون ماهی این نیست که راز و رمزهای هنر آشپزی را به شما بیاموزد.بلکه تنها هدف و مقصود آن، اشاره به این نکته است که برای زن ها چقدر طبیعی است بی آنکه متوجه باشند،خودشان را فدا کنند و به نفع شوهرشان خواسته های خودشان را زیر پا بگذارند و اینکه هنگامی که فکر می کنیم باید از خودگذشتگی به خرج دهیم و نمی دهیم چقدر ناراحت مان می کند. اشکالی ندارد ماهی درسته را به شوهرتان بدهید. گرچه اگر راستش را بخواهید، اکثرمردها هرگز متوجه کاری که کردید، هم نمی شوند و فرق دو بشقاب را تشخیص نمی دهند. این عمل و فعلی است زیبا که هنگامی که مردی را دوست دارید و به او عشق می ورزید، انجام می دهید. اما هنگامی که صحبت زیر پاگذاشتن و نادیده گرفتن احساسات، نیازها، خواسته، خوشحالی و خوشبختی تان هم به اسم «زن خوبی بودن» و «فداکار بودن» به میان می آید، و صحبتفقط بر سر یک تکه ماهی نیست موضوع، کاملاً متفاوت می شود.
هنگامی که مردها می پرسند که آیا این صفت به نوعی به زن ها آموزش داده شده است یا نه، چندان بی ربط هم نمی گویند.عادت از خودگذشتگی ارثی است. بسیاری از ما، در کودکی شاهد ایثار و فداکاری های مادران و مادربزرگ های خود بوده ایم که چگونه استعدادها، علایق، رؤیاها و حتی خوشحالی و خوشبختی خود را زیر پا گذاشته اند و آن را فدای پدران و پدربزرگ های ما کرده اند تا از آن طریق، نظامی حمایتی برای آن ها باشند.
کانون خانواده را حفظ کنید یا اینکه صرفاً دردسر درست نکنند. غالباً در اجتماع ما چنین زن هایی را بزرگ می دارند و از خودگذشتگی آنان را نوعی موفقیت و دستیابی بزرگ ارزیابی می کنند و بزرگ جلوه می دهند:
«همسر جو درد و رنج و ناشادی بسیاری را در زندگی و ازدواج خود تحمل کرد، اما سه بچه ی خوب و دوست داشتنی بزرگ کرد و کمک کرد جو شغل و پیشه ی موفقی برای خود دست و پا کند.»
«مادرم یک قدیسه بود.او با وجود الکلی بودن پدرم داد و بیدادها و حتی آزار و اذیت های همیشگی او سر کرد، اما هیچ وقت لب به شکایت نگشود.»
«مادربزرگم ظاهراً استعداد نقاشی خوبی داشت و نقاش بزرگی بود، اما به هنگام پیشنهاد ازدواج پدربزرگ بورس تحصیلی را که برای تحصیل در پاریس به او پیشنهاد شده بود رها کرد تا با او به میلواکی بیاید.»
پیامی که در تمامی این گفته ها و اشارات نهفته است یک چیز بیش نیست: این زن ها، زن های بزرگی بودند زیرا خواسته ها، خوشحالی و خوشبختی خودشان را فدای شوهر یا خانواده شان کردند.
البته این یکی از زیباترین خصوصیات زن هاست: این قابلیت که عشق را در اولویت قرار دهیم و برای آنان که دوست شان داریم از خودمان مایه بگذاریم. بخشی از این صفت از خصوصیات و ویژگی های مادرانه ی ما سرچشمه می گیرد.ما زن ها نیمه شب از خواب برمی خیزیم تا نوزادان خود را شیر دهیم. از شغل خود استعفا می دهیم تا در خانه بنشینیم و بچه های مان را بزرگ کنیم.ازعلایق، تفریحات و فعالیت های خود چشم پوشی می کنیم تا بتوانیم بچه ها را با ماشین خودمان به کلاس فوتبال، موسیقی یا باله ببریم. البته هرگز نیز اسم از خودگذشتگی بر روی آن نمی گذاریم، بلکه آن را عشق می نامیم و حقیقت نیز همین است.
هرگز اشکالی وجود ندارد گهگاه خواسته ها یا نیازهای خودمان را زیر پا بگذاریم تا دیگران را خوشحال کنیم. این یکی از نشانه های قلبی بزرگ و سخاوتمند است. در اینجا من از حالت افراطی آن صحبت می کنم. بدین معنا که گاهی اوقات ما زیادی همه چیز خودمان را زیر پا می گذاریم و در این فرآیند آنچه از دست می دهیم چیزی و کسی نیست مگر خود ما.
هر بار که زنی بخشی از احساسات، نیازها و رؤیاهای خود را فدا می کند در واقع بخشی از وجود خویش را فدا کرده است. هر چه بیشتر ایثار می کند. بخش های بیشتری از وجود خویش را فدا می کند به عبارت دیگر چیزی از خودش باقی نمی ماند و روزی بیدار می شود و از درون احساس خلأ و تهی بودن می کند.
مردان عزیز:در اینجا مظورم این نیست که این کار لزوماً تقصیر شماست. به یاد دارم یکی از مردهای حاضر در سمینار می گفت: «هی، من که از او نخواستم ماهی درسته را به من بدهد.این خود اوست که احساس اجبار می کنه حتماً باید این کار را بکنه.» حق نیز با اوست. اغلب، این نه مردهای زندگی مان، بلکه خودمان هستیم که خود را تحت فشارمی گذاریم تا خودخواه جلوه نکنیم و از خودگذشته باشیم و از آنجا که فداکار هستیم همیشه خواسته ها و نیازهای مان را به شما نمی گوییم مگر تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.

آنچه مردها باید دراین باره بدانند:

*ما زن ها اغلب برای خوشحالی و آرامش شما نیازها و خواسته های خود را فدا می کنیم.
*ما برای خوشحالی شما احساسات و عواطف خود را کنار می گذاریم.
*ما اغلب اوقات احساسات خود را فرو می خوریم. به شما می گوییم آنچه گفتید، ما را ناراحت نکرده است،احساس تنهایی خود را لاپوشانی می کنیم تا شما احساس کنید شوهرخوبی برای ما هستید.
*هرگز جرأت نمی کنیم به شما بگوییم ما را ناراحت کرده اید مگر آن که به راستی از دست شما عصبانی باشیم یا از پیش قلب های مان را به روی شما بسته باشیم.
*هرگز به روی خود نیز نمی آوریم که چقدر خسته و بی رمق شده ایم یا چقدر تحت فشار و اجبار هستیم.تا شما را خوشحال نگه داریم، بلکه به ما افتخار کنید.

راه حل:

01 به نشانه های هشدار که حاکی از آن هستند که نامزد/همسرتان بیش از اندازه کار می کند، بیش از اندازه می بخشد و از خود مایه می گذارد، و درعوض چیزی دریافت نمی کند و به عبارتی تشنه ی محبت است توجه کنید.

نشانه های هشدار حاکی از تشنه ی محبت بودن زن ها.
01 تحریک پذیری
02 عصبی و زودرنج بودن
03 پرتوقع بودن
04 خستگی مزمن
05 کم اشتهایی یا پرخوری
06 افسردگی
07 مشغولیت های افراطی
08 سردمزاجی و بی تفاوتی

09 سردی احساسی و عاطفی
010 مصرف موادمخدر
منتظر نشوید زن زندگی تان از هم بپاشد، منفجر شود یا بیمار، تا سرانجام به او توجه کنید.به یاد داشته باشید که ما زن ها احتمالاً هرگز به شما نخواهیم گفت چقدر اوضاع بد یا وخیم شده است یا اینکه چقدر افسرده هستیم با به لحاظ روحی تا چه میزان احساس خستگی و بی رمقی می کنیم. دقت کنید مبادا کمتر از آنچه می دهیم، دریافت نکنیم وخود را زیاده از حد فدا نکنیم. چنانچه متوجه یکی از این علایم شدید توصیه های ارائه شده در این مقاله را به کار ببندید.

02اوضاع و احوالش را بپرسید و جویا شوید

ممکن است شما مردها هرگز متوجه نشوید که ما زن ها چند بار در روز از شما می پرسیم که حال تان چطور است، چه احساسی دارید، چگونه روزی را پشت سر گذاشتید، و سؤالات بسیار دیگری از این قبیل تا مطمئن شویم حال تان خوب است و اینکه بفهمیم آیا خواسته ای دارید که بتوانیم برایتان برآورده سازیم یا خیر. اما شما احتمالاً مانند بیشتر مردها همه ی این چیزها را اینطوری با ما مورد بررسی قرار نمی دهید.سعی کنید گاهی اوقات از نامزد/همسرتان بپرسید:«جلسه چطور بود؟»«بچه ها چه کار کردند» یا «چگونه رفتاری داشتند؟» «ماشین بعد از تعمیرو سرویس چطور کار می کرد؟» «سردردی که داشتی خوب شد یا نه؟» «بعد از مکالمه ای که دیروز با خواهرت داشتی چه احساسی داری؟» از او درباره ی همه چیز بپرسید!
یکی از اشتباهات رایجی که مردها مرتکب می شوند این است که فرض را بر این می گذارند که چنانچه کاری از دست شان برنمی آید ونمی توانند مسئله را حل کنند پس چرا اصلاً در آن باره از نامزد/همسرشان سؤال کنند.
یکی بار مردی به من گفت:«هنگامی که می دانم نمی توانم به حل مشکلی که همسرم در حل کار خود دارد کمکی کنم از او نیز در این باره چیزی نمی پرسم، زیرا هرچه هم که بگویم توفیری نمی کند.»
نکته ای که باید به یاد داشته باشید آن است که حتی چنانچه نامزد/همسرتان به شما بگوید که حالش خوب نیست یا ناراحت است و از دست شما نیز کاری ساخته نیست تا حالش را بهتر کنید همین که از او می پرسید و جویای احوالش می شوید، قلب او را تغذیه کرده اید و احساس محبوبیت به او می دهید.مطمئن باشید توجه شما همیشه مؤثر واقع می شود.

03 از او بپرسید چه کاری از دست تان ساخته است.

زن ها همیشه احساس می کنند مجبورند همه کارها را خودشان به تنهایی انجام دهند. از انجام کارهای خانه گرفته تا مواظبت و مراقبت از بچه ها، برنامه ریزی ها، سازمان دهی و هماهنگ سازی برنامه های دیگران با یکدیگر، خرید و آشپزی به انضمام یک شغل نیمه وقت یا حتی تمام وقت.حتی چنانچه گهگاهی از این همه وظایف سنگین شکایت کنیم، اما همراه به طرزی پنهان معتقدیم که خب، این کارها همواره وظایف زن ها بوده و بخشی از زنانگی ما زن ها را تشکیل می دهند.از این رو هرگاه مردی از ما می پرسد برای کمک به ما چه کاری از دستش ساخته است تعجب کرده، خوشحال شده و بسیار از او ممنون و متشکر می شویم.بسیاری از زن ها در تحقیقاتی که انجام دادم جملاتی نظیر جملات زیر را بیان می کردند:هنگامی که شوهرم پیشنهاد می دهد بچه ها را توی رختخواب شان بگذارد یا آشپزخانه را سر و سامانی بدهد از خوشحالی در خود ذوب می شوم.او فکر می کند با این کارش ادب و احترام را رعایت کرده است اما برای من به این معنا است که واقعاً به زندگی مان اهمیت می دهد. ممکن است کمی عجیب و غریب به نظر برسد، اما کمک های او برای من واقعاً همچون مهروزی می ماند. به طوری که احساس عشق بیشتری نسبت به او می کنم به جای آنکه از اینکه همه چیز را خودم به تنهایی انجام دادم از دست او عصبانی و منزجر باشم.
«هرگاه شوهرم از من می پرسد که به چیزی احتیاج دارم یا نه، خیلی خوشحال می شوم. من در کمک خواستن از دیگران خیلی خوب نیستم و نمی توانم به راحتی از دیگران بخواهم کاری را برایم انجام دهند.به طوری که چنانچه مرا به حال خودم رها کنند هرگز از کسی تقاضای کمک نمی کنم. از این رو هرگاه شوهرم پیشنهاد کمک می دهد احساس می کنم که واقعاً توجه دارد و می بیند که من زیاد کار کرده ام یا مثلاً خسته ام و این کار او را برایم خیلی عزیزتر می کند.»
مردان عزیز:باید اعتراف کنم که ممکن است همشیه به راحتی از شما کمک نخواهیم، زیرا گاهی اوقات به طرزی پنهانی چنین اعتقاد داریم که بعضی کارها را خودمان بهتر انجام می دهیم.اما از این که به ما پیشنهاد کمک دهید، همیشه خوشحال می شویم و از شما تشکر می کنیم. با این کار قلب مان را از محبت سیراب می کنید.

روابط و تشنگی محبت

در برخی ازرفتارهای رایجی آورده شده اند که موجب محرومیت نامزد/همسر شما از محبت و توجه می شوند و اغلب نیز ناخودآگاه هستند.

01 نادیده گرفتن و غافل شدن از نامزد/همسرتان و یا رابطه تا هنگامی که مشکل بزرگی تولید شود.

هیچیک از ما عادت نداریم باک بنزین ماشین را تنها زمانی پر کنیم که کاملاً خالی شده باشد.با این حال این همان روشی است که بسیاری از مردم، به خصوص مردها، در قبال رابطه شان اتخاذ می کنند.بدین معنا که صبر می کند و هیچ گونه توجه و محبتی را صرف رابطه شان نمی کنند، مگر زمانی که مشکل بزرگی به وجود آمده باشد.این بدان دلیل نیست که مردها اهمیتی به زندگی عشقی خود نمی دهند.بلکه تنها به این دلیل است که عشق در فهرست اولویت های آن ها بعد از کار، علایق، ورزش و... قرار می گیرد.
همان گونه که قبلاً نیز دیدیم برای اکثریت مردها عشق اولویت اول و حتی دوم و سوم نیز نیست.گویی توجه به رابطه شان را همواره تا آخرین لحظه به تعویق می اندازند.درست به طرزی مشابه که بنزین زدن را تا زمانی که باک کاملاً خالی شده باشد به بعد موکول می کنند.گرچه این عادت چه در مورد زندگی عشقی شان و چه درباره ماشین شان همواره پیامدهای یکسانی به دنبال دارد. بدین معنا که بی آنکه متوجه باشید ناگهان در وسط جاده بنزین تمام می کنید!
مردان عزیز:می دانم همواره ساده نیست که وقت، توجه و انرژی خود را برای رابطه تان صرف کنید.ممکن است گاهی اوقات ترجیح دهید تلویزیون تماشا کنید، یا در اینترنت گشتی بزنید یا حتی اضافه کاری کنید تا مجبور نباشید شکایت های احتمالی نامزد/همسرتان را در رابطه با چیزی بشنوید اما هرچه قلب نامزد/همسر خود را از محبت سیراب تر کنید، رابطه یا ازدواج تان بالنده تر و شکوفاتر می شود و بی آنکه متوجه باشید دوست دارید صمیمی تر و نزدیک تر شوید، زیرا احساس بسیار خوبی را در شما تولید می کند.
قبلاً به این نکته اشاره کرده ام و مجدداً نیز بدان اشاره می کنم که منتظر نشوید نامزد/همسرتان به ستوه بیاید و بخواهد شما را ترک کند تا سرانجام مجبور شوید به شکایت های او گوش کنید.اجازه ندهید چنان تشنه ی محبت شود تا سرانجام از لحاظ احساسی نسبت به شما سرد شود.اجازه ندهید رابطه تان در وضعیت اورژانس قرار بگیرد تا سرانجام به آن رسیدگی و توجه کنید همین الآن این کار را بکنید!
در پایان زندگی، هیچ یک از ما نخواهیم گفت:«ای کاش زمان بیشتری را صرف شغل خود کرده بودم. ای کاش بیشتر تلویزیون تماشا کرده بودم. ای کاش بیشتر به سالن ورزشی می رفتم.» به عقیده من همگی ما پیش از مرگ جملاتی نظیر جملات زیر را به زبان خواهیم راند: «ای کاش بیشتر عشق ورزیده بودم. ای کاش به آنانی که دوست شان داشتم نشان می دادم و می گفتم که چقدر برایم عزیز هستند.»

02 در اولویت قرار دادن بچه ها

در اینجا می خواهم به موضوعی اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخی ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامی وجودم باور دارم که حقیقت محض است.هنگامی که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحیت قرار می دهید مرتکب اشتباه بزرگی شده اید که می توان نهایتاً به قیمت تخریب و از هم پاشیدگی ازدواج تان تمام شود. پدر یا مادر خوب بودن به این معنا است که حامی خوبی برای فرزندان خود باشید و از آنها به بهترین نحو مراقبت و حمایت کنید.اما این امکان وجود دارد که در تلاش برای این مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شوید و او را تشنه ی محبت و توجه نگه دارید.
این الگورا بارها در خانواده های زیادی شاهد بوده ام که در آن یکی یا هر دوی طرفین (زن، شوهر یا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژی روانی و عاطفی خود را صرف کودکان کرده اند و بدین ترتیب فرزندان در حکم چسبی بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار یکدیگر نگه داشته بودند.یک روز هنگامی که بچه ها به حدی بزرگ می شوند و به سن خاصی می رسند که خانه را ترک کنند یا به دانشگاه و... می روند زن و شوهر رو به یکدیگر می کند و می بینند که با یکدیگر مانند غریبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زیرا در تمام مدت طرفین رابطه را از عشق، توجه و صمیمیتی که به منظور شکوفایی و بالندگی به آن نیاز داشته محروم ساخته اند. می توان گفت تمام مدت همه چیز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هیچ چیز نداده اند.نهایتاً فرزندان خوب و فوق العاده ای بزرگ می کنند اما ازدواج شان وجود خارجی هم ندارد.
هرگز مردی را فراموش نمی کنم که سال ها پیش آخر هفته در یکی از اولین سمینارهایم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گریس و چهار فرزندشان را که همگی از 12 تا 19 سالگی بودند به همراه خود آورده بود و می گفت همگی به این امید شرکت کرده اند که به عنوان یک خانواده با هم نزدیک تر و صمیمی تر شوند. هر کس به آن ها نگاه می کرد می گفت که حتماً زوجی مطلوب و خوشبخت با فرزندانی فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره این موضوع در سمینار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشیم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنیم و او را تشنه نگه داریم. متوجه شدم که گریس کمی ناآرام و بی قرار شد و دستش را به علامت این که می خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامی که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گریه کرد.
با گریه گفت:«همه فکر می کنند ما از اون خانواده های حسابی آمریکایی هستیم. اما اگه قرار باشه یه چیزی از این سمینار یاد بگیرم و با دست پر بیرون برم باید راستش را بگم و با خودم و اون هایی که دوست شون دارم صادق باشم.و حقیقت این است که والتر، احساس خوشبختی نمی کنم. تو و بچه ها را خیلی دوست دارم اما تو هیچ وقت منو در اولویت نمی گذاری.از همان لحظه که بزرگترین فرزندمان، جسی، متولد شد، تو بچه ها را در اولویت قرار دادی.تو تمام توجه و محبتی را که من تشنه اش هستم، به آن ها می دی. به اونها می گی که چقدر به آنها افتخار می کنی. درست همان کلماتی که من دوست دارم بشنوم.تو فکر می کنی که پدر مطلوبی باشی و به عقیده ی من هم همین طور است اما شوهر خیلی خوبی نیستی.هرگاه تو رو با بچه ها می بینم، حسودی ام می شه. حسادت به بچه های خودم و بعد از درون احساس بدبختی، تهی بودن و خلأ می کنم.»
در حالی که گریس هق هق می کرد والتر بلند شد و  چهار فرزند آنها نیز در حالی که روی صندلی دستهای یکدیگر را گرفته بودند اشک از گونه هایشان سرازیر بود. از والتر پرسیدم: «والتر، آیا می دانستی که گریس چنین احساسی دارد؟»
والتر در حالی که می لرزید پاسخ داد: «فکر می کنم در پشت افکارم بله اما هیچ وقت نخواسته بودم که عمداً او را برنجانم یا ناراحت کنم.» سپس رو به همسرش گفت: «عزیزم، متأسفم. من فقط خواسته بودم پدر خوبی باشم. نمی خواستم به تو احساس عدم محبوبیت بدهم. چرا که واقعاً تورا دوست دارم.»
از والتر پرسیدم:«آیا این واقعیت دارد که بچه ها را در اولویت قرار داده بودی؟»
با ساده لوحی تمام اعتراف کرد: «بله، همینطور است. در بچگی پدر خودم هیچگاه در خانه حضور نداشت. فکر می کنم به همین دلیل است که من می خواستم جبران کرده باشم و پدرخیلی خوبی بوده باشم.می خواستم به خودم اثبات کنم که می توانیم خانواده ی خیلی خوبی داشته باشیم.»
پاسخ دادم:«و خانواده ی خیلی خوبی هم هستید.اما پایه و اساس یک خانواده ی خیلی خوب پیش از هر چیز یک ازدواج خیلی خوب است. چه فایده ای دارد بچه ها احساس محبوبیت بکنند، اما هیچ وقت ندیده باشند که شما هم یکدیگر را دوست دارید؟»
سپس رو به گریس کرده از او پرسیدم: «چه خواسته ای از والتر داری؟» گریس با چشمانی معصوم و آسیب پذیر به والتر نگاه کرد و گفت: «از اینکه همیشه شماره دو باشم خسته شده ام. احساس می کنم که به اندازه ی بچه ها مهم نیستم.می خواهم در اولویت باشم.»
سپس ایده ای به نظرم رسیدم.از بچه های خواستم که بلند شوند و رو به پدر و مادرشان بایستند. گفتم: «بچه ها، می خواهم سؤالی را از شما بپرسم: آیا اشکالی دارد چنانچه پدر، مادر را در اولویت اول زندگی اش قرار دهد، حتی پیش از شما؟» بچه های همگی لبخند زدند و سپس با هم فریاد زدند: البته که «نه!»
سپس گفتم:«خب والتر، می خواهم رو به گریس کنی و به او بگویی که از حالا به بعد او فرد شماره ی یک زندگی توست.»
هرگز نگاهی را که بر روی چهره ی گریس نقش بسته بود فراموش نمی کنم. والتر در مقابل تمامی حضار رو به همسرش ایستاد، دستهای او را گرفت و گفت: «عزیزم، قول می دهم که از همین لحظه به بعد مهمترین و عزیزترین فرد زندگی ام باشی.»  جمعیت حاضر نیز همگی ابراز احساسات کردند.
سپس گفتم: «یک لحظه صبر کنید، والتر، هنوز تمام نشده است! یک چیز مهم دیگر هنوز باقی مانده. می خواهم به بچه ها بگویی: بچه ها، از حالا به بعد مامان «شماره یک»است!»
  با صدایی بلند گفت: «بچه ها دوست تان دارم. اما از حالا به بعد مامان (شماره یک)است!» چهار بچه ی نوجوان به طرف پدر ومادرشان دویدند و همگی یکدیگر را در آغوش گرفتند و در همان لحظه به راستی خانواده ای فوق العاده و مطلوب بودند.
همچنان پس از گذشت سالها، خاطره ی آن روز را با خود دارم و می دانم که والتر و گریس نیز برای اینکه داستان شان را با شما نیز در میان گذاشته اند خوشحال اند.
همان روز والتر در ازدواج خود با همسرش تجدید پیمان کرد.او نمونه ی واقعی مردی مهربان و متعهد بود که بی آنکه خود نیز بداند با قراردادن بچه ها در اولویت، همسر خویش را تشنه ی محبت و توجه نگاه داشته بود.و گریس نیز که نمونه ی مطلوب یک زن فداکار و از خودگذشته بود از اینکه همسر مردی فداکار و پدری مهربان و از خودگذشته بود به خود می بالید و از اینکه در اولویت نیز نبود هرگز لب به شکایت نگشوده بود.هیچ یک از آنها متوجه ضرر و زیانی نبودند که به ازدواج خود می زدند.
ضرر و زیانی که خوشبختانه غیر قابل برگشت نبود.
بزرگترین و ارزشمندترین هدیده ای که می توانید به فرزندان خود بدهید ازدواجی شاد و ماندگار است. و این مستلزم کار و تلاش از جانب شماست.
هر بار که قلب نامزد/همسر خود را با محبت سیراب می کنید بدانید که قلب کودکان خود را سیراب کرده اید. به طوری که در نهایت عشقی را که شما و همسرتان مشترکاً جا به جا می کنید به کل خانواده سرایت می کند و کل خانواده از خوشحالی و خوشبختی لبریز خواهد شد.

 

منبع:رازهایی درباره زنان

يکشنبه 3/8/1388 - 13:20
ازدواج و همسرداری
چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟
چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟


نویسنده :باربارادی آنجلیس


توصیه ای به آقایان

دکتر باربارادی آنجلیس نویسنده کتاب رازهایی درباره زنان می نویسد:
سال ها پیش همراه همسرم به سفر رفتیم و در هتلی رویایی واقع در بیرون شهر اتاق گرفتیم. به دور از کارو مسئولیت های شغلی، فشارهای روزمره زندگی و... بسیار احساس خوبی داشتیم. می توانستیم در چنین نقطه ی زیبایی با یکدیگر کاملاً تنها و آزاد باشیم. صبح جمعه که از خواب بیدار شدم بسیار احساس طراوت، شادابی، خوشحالی و سرزندگی می کردم. صبحانه را به همراه دیگر میهمانان در تراس زیبایی که رو به کوه ها بود، صرف کردیم و سپس تصمیم گرفتیم برای قدم زدن به زمین های دور و اطرف برویم.
همین که رستوران هتل را ترک کردیم و در حالی که دست های یکدیگر را گرفته بویدم و از جاده ای که از هتل دور می شد قدم زنان سرازیر شدیم.زنی را دیدم که به طرف ما می آمد.همین که مرا دید لبخند بزرگی بر روی چهره اش نقش بست.حدود پنجاه سال سن داشت و مطمئن شدم که یکی از کارکنان هتل بود، زیرا دستانش پر از حوله بود.حیران بودم که چرا به من لبخند می زند. من نیز به او لبخند زدم. همین که از کنار ما گذشت لحظه ای ایستاد، به من چشمکی زد. و گفت: «عزیزم، عشق چقدربه تو میاد.»سپس به راه خود ادامه داد.
احساسی را که پس از شنیدن این جمله به من دست داد حتی تا امروز از یاد نبرده ام.گویی کسی یکی از عمیق ترین حقایق دل و جان مرا به کلمه کشیده بود. این زن که تا آن روز هرگز قبلاً او را ندیده بودم، به من نگاه کرده بود و توانسته بود ببیند که قلبم خوشحال و سرشار از عشق و احساس محبوبیت بود و البته هم درست می گفت: «عشق چقدر به تو میاد.» عشق مرا درخشنده و براق کرده بود. عشق موجب شده بود مرا با اصلی ترین جوهره ی وجودم مرتبط کند. او از قدرت اعجازگونه عشق خبر داشت و آن را می شناخت. زیرا خود یک زن بود و تأثیری را که عشق بر چهره و قیافه ی یک زن داشت، درک می کرد.
هیچ گونه آرایش، لباس گرانقیمت، جواهرات پرزرق و برق، هرگز زیبایی و تلألویی را که عشق در زن رقم می زند نمی توان برای او به همراه بیاورد. به علاوه هیچ یک از این چیزها نیز قادر نیستند تا غم، اندوه، تنهایی و خلأیی را بپوشاند که زنی از ناحیه ی مرد زندگی اش احساس عدم محبوبیت نماید. هنگامی که ما زن ها خود را در آینه می نگریم می توانیم بگوییم که در قلب خود چه احساسی را تجربه می کنیم. چهره ی ما و چشمان مان با ما صحبت می کنند که هرگز نیز دروغ نمی گویند.هنگامی که زنان دیگر را نیز می بینیم، می توانیم قلب های آن ها را نیز ببینیم.درست همان گونه که سال ها پیش آن زن قلب مرا دید.تنها با نگاه به زنی دیگر می توانیم بگوییم که آیا احساس محبوبیت می کند یا آن که تشنه ی عشق و محبت است.
این مقاله به این موضوع پرداخته است که چگونه چنان نگاهی را بر چهره ی زنی بنشانیم. همان نگاهی که آن روز بر روی چهره ی من نقش بسته بود. این مقاله در این باره است که چگونه قلب همسرمان را سیراب سازیم و نگذاریم در عطش عشق بسوزد. به یاد دارم مقاله ای تحقیقاتی را درباره ی پرورشگاه های در اروپا مطالعه می کردم که بسیاری از آن ها پر از کودکان بی سرپرستی بودند که از بدو تولد به وسیله ی والدین خود رها شده بودند.بسیاری از این کودکان مریض حال و دچار سوءتغذیه شدید بودند.مقاله تحقیقاتی درباره ی تفاوت های بود که پزشکان و پرستاران در روند رشد و افزایش وزن این کودکان مشاهده کرده بودند.برخی از کودکان با سرعت بسیار بیشتری رشد افزایش وزن داشتند. در حالی که کودکان دیگر به طرزی مرموز روند رشدی سریع و رضایت بخش از خود نشان نمی دادند. در ابتدا پزشکان متحیر شده بودند. زیرا به تمامی کودکان فرمول غذایی یکسان و داروهایی کاملاً مشابه خورانده می شد. همگی در یک سالن نگهداری می شدند و به یک میزان نور دریافت می کردند و برنامه ی زمانی غذایی یکسانی داشتند.چرا برخی بسیار سریع رشد می کردند و برخی رشد چندانی از خود نشان نمی دادند؟
سپس محققان متوجه موضع جالبی شدند.پرستاران برخی از کودکان عادت داشتند نه تنها مراقبت های پزشکی لازم را از کودکان به عمل آورند و به آن ها شیر وغذا بدهند، بلکه مرتباً آن بچه ها را بلند می کردند، در آغوش می گرفتند، با مهربانی با آن ها حرف می زدند، سرشان را نوازش می دادند و برای شان آواز می خواندند. پرستاران دیگر در وظایف خود سطحی تر بودند و با وجود آن که با ملایمت و مهربانی رفتار می کردند، اما چیزی بیشتر از آنچه شغل و وظایف شان به آنان دیکته می کرد برای کودکان انجام نمی دادند. محققان پس از بررسی اطلاعات و داده ها به این نتیجه رسیدند که نوزادانی که در آغوش گرفته شده، نوازش دیده و مورد محبت قرار گرفته بودند در مقایسه با کودکانی که لمس نشده و با آنان صحبت نشده بود، رشد به مراتب سریع تری را از خود نشان می دادند.

از مشاهدات فوق می توان به نیروی اعجازگونه ی عشق پی برد.

عشق نیروی وصف ناپذیری است که ما را در عمیق ترین لایه های وجودی مان سیراب می کند.عشق جان، دل و حتی جسم ما را غذا می دهد. با عشق است که می شکفیم و سیراب می شویم. بدون آن در عطش عشق می سوزیم.
از همان بدو تولد که چشم به این جهان می گشاییم، به چیزی به مراتب بیش از غذا، آب و هوا نیاز داریم که زندگانی مان را معنا و مفهوم بخشد.ـ آری ما به عشق نیازمندیم.هنگامی که با صمیمیت، توجه، محبت و ارتباط، قلب مان سیراب می گردد، نیازمان به عشق ارضاء می شود.اما هنگامی که از عشق محروم می مانیم، قلب مان تشنه می ماند و در عطش عشق می سوزیم.
بر این باورم که بسیاری از مردها و زن ها بی آن که خود نیز بدانند تشنه ی عشق، محبت، توجه، تقدیر و احترام هستند، درست مانند آن کودکانی که لمس نشده بودند.متأسفانه در این جا منظورم افراد مجرد نیست، بلکه مردها و زن هایی است که با کسی درارتباط هستند، اما بی آنکه متوجه باشند از جانب او به قدر کافی مورد توجه و محبت قرار نمی گیرند و قلب شان سیراب نمی شود.
  ما زن ها تشنه ی عشق و محبت هستیم به این معناست که از موارد یاد شده ی بالا به قدر کافی دریافت نمی کنیم تا احساس امنیت، محبوبیت و ارزشمند بودن کنیم.از این رو در درون خود احساس خلأ می کنیم.اما چگونه با این خلأ درونی خود کنار می آییم؟ سعی می کنیم که آن را با چیزهای دیگری همچون غذا، خرید کردن، کارکردن، مواظبت و مراقبت از دیگران و... پر کنیم.گرچه حقیقت آن است که تنها یک چیز است که احساس کمبودش را می کنیم و تشنه اش هستیم، چیزی که با هیچ یک از چیزهای دیگر جایگزین نمی شود.چیزهایی که تنها یک نوع نشئگی موقت و احساس پرشدن گذرایی را در ما تولید می کنند.آنچه فقدانش را احساس می کنیم،عشق است.
فرض کنید قلب شما گیاهی است که نیاز به آب دارد تا سالم باشد.شکوفه بزند و زنده بماند.هنگامی که نامزد/همسرتان قلب شما را سیراب می کند احساس پربودن و غنی بودن می کنید.هنگامی که به چهره ی دیگران نگاه می کنید به سادگی می توانید بگویید که آیا از عشق سیراب و لبریز هستند یا در عطش آن می سوزند.این همان چیزی بود که آن زن آن روز در هتل در من دیده بود.
این در حالی است که قلب برخی از مردم به قدرکافی از عشق سیراب و لبریز نیست و قلب شان تشنه ی عشق و محبت و توجه است.درست مانند گیاهی که به آن آب نداده باشند.چهره شان خشک و گرفته و خالی به نظر می رسد گویی به آبیاری نیاز دارند که البته نیز همین طور است. زیرا تشنه هستند و از عطش در سوزش.
در این جا اشاره ام به پیوندی است که در روابط صمیمی میان دو فرد وجود دارد.بدین معنا که چنانچه قرار باشد این پیوند مستحکم و سالم باقی بماند باید مقادیر مشخصی از عشق و محبت همواره در میان دو طرف درحال جریان و رفت و برگشت و مبادله باشد. هرگاه قلب شما توسط نامزد/همسرتان که متعهد شده است از شما حمایت کند و به شما عشق بورزد سیراب نمی گردد، شما تشنه ی عشق و محبت باقی می مانید.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

سیراب کردن دل و جان نامزد/همسرتان یکی از مهم ترین مهارت هایی است که باید در روابط خود بیاموزید.هنگامی که قلب ما را سیراب می سازید ما را شکوفا و بالنده می کنید و ما از عشق لبریز می شویم.هنگامی که مهر و توجه خود را از قلب ما دریغ می کنید، عشق و شور و حرارت را در ما می خشکانید.
هنگامی که زن ها تشنه ی محبت باشند چه اتفاقی خواهد افتاد
هنگامی که مدتهاست غذا نخورده اید و بسیار گرسنه هستید چه اتفاقی می افتد؟ خود من نحس، کم طاقت و آماده به انفجار می شوم.خب، هنگامی که نامزد/همسرتان را تشنه ی محبت نگاه می دارید، او نیز نحس، کم طاقت و بیش از اندازه حساس می شود.در واقع با این کار، شما او را به کسی تبدیل می کنید که دیگر تحمل اش را ندارید.
جویس وگای شش سال است که ازدواج کرده اند و می دانند که ازدواج شان دچار بحرانی جدی شده است.جویس زنی شاد، پرشور و نشاط و فوق العاده مهربان بود هنگامی که برای اولین بار گای را ملاقات کرد، شکی نداشت که مرد رؤیاهای خود را پیدا کرده است.اما اخیراً جویس بسیار تغییر کرده و درست نقطه ی مقابل سابق اش شده است. به طوری که همیشه عصبانی و طعنه زن شده و کاملاً نیازها، گرایش های خود را از دست داده است. گای نیز خود را چنین تسکین می دهد که جویس مرحله ای خاص از زندگی خود را پشت سر می گذارد و دیری نخواهد گذشت که همه چیز عادی می شود.از این رو خود را بیش از پیش غرق کار و شغل خود کرده است.اما با گذشت زمان اوضاع به مراتب نیز بدتر شده است و هر دو اعتراف کردند که چنانچه از بیرون کمک نگیرند کارشان به طلاق و جدایی خواهد کشید.
به شکایت هایی که جویس از گای داشت گوش دادم:او بیش از حد کار می کند و زحمت هایی را که جویس در خانه می کشد، نمی بیند.بیشتر وقت آزاد خود را با دوستانش می گذراند...
هر چه بیشتر صحبت می کرد عصبانی تر می شود به طوری که نهایتاً به گریه افتاد.
از جویس پرسیدم:«چرا گریه می کنی؟»
پاسخ داد:«زیرا مثل زن های نق نقو شده ام.حقیقت هم دارد.من واقعاً نق نقو و جیغ جیغو شده ام.به این دلیل گریه می کنم که قبلاً هیچ وقت اینطور نبوده ام.از خودم بیزارم.نمی توانم بفهمم چه اتفاقی برایم افتاده است.»
از گای پرسیدم:«آیا این واقعیت دارد؟ آیا او قبلاً مهربان و خوش اخلاق بوده و حالا به یک باره به زنی عصبانی مزاج و تندخو بدل شده است؟»
گای درحالی که صورتش برافروخته شده بود گفت:«فکر می کنم همین طور است.»
«خب، فکر می کنید چرا چنین اتفاقی افتاه است؟»
گای پاسخ داد:«به خدا نمی دانم.» کاملاً مشخص بود که صادقانه این را می گوید.
همیم که سؤالات بیشتری درباره ی رابطه شان پرسیدم، مشکل شان را به وضوح دیدم.جویس از کمبود عشق و محبت بسیار رنج می برد. شوهر او مردی خوب و خوش قلب بود که هرگز شاهد عشق ورزیدن پدر و مادرش به هم نبوده است.برای همین نمی دانست و یاد نگرفته بود که چگونه در ازدواج خود مهربان، با محبت و با عاطفه باشد.او دارای یک شرکت خصوصی بود.سخت و طولانی کار می کرد، به طوری که وقت زیادی برای چیز دیگری باقی نمی گذاشت.نتیجه این بود که بی آنکه متوجه باشد، از جویس غافل شده بود.و قلب جویس را با برآورده ساختن نیازهایش سیراب نمی ساخت.بدین معنا که محبت، توجه، ارتباط، بیان افکار و احساسات، صمیمیت، وقت و زمان و تمامی چیزهای دیگری را که درباره ی آن ها صحبت کردیم به او نمی داد.در نتیجه جویس تشنه و تشنه تر، و کج خلق، و نق نقو شده بود.او نیز مانند شوهرش به درستی نمی دانست که چه اتفاقی افتاده وبد و دلیل آن که تا بدان حد احساس بدبختی و فلاکت می کرد چه بود.به علاوه نمی دانست که چگونه نیازهای خود را از گای مطالبه کند، از این رو به جای آن که احساسات اش را ابراز کند، آن ها را اعمال می کرد.نتیجه ازدواجی بود که در وضعیت اورژانس قرار داشت.
هنگامی که دلایل را برای جویس و گای توضیح دادم هر دو نفس راحتی کشیدند و احساس خلاصی کردند. جویس نگران بود که مبادا واقعاًمشکلی داشته باشد.همین که فضایی را برای احساسات خود دید و درک کرد که از فقدان محبت و نتیجه رنج می برده است شروع به ابراز احساسات واقعی خود کرد.گای نیز به نوبه ی خود نگران بود که مبادا محاسن و اخلاق خوب جویس تنها فریبی برای پوشاندن طبیعت واقعی او که از قضا بسیار بد و منفی بود، بوده باشند.گرچه از این که دریافته بود ندانسته او را تشنه ی محبت نگه داشته بود،زیاد خوشحال نبود.اما نسبت به تغییرات ممکن بسیار امیدوار بود زیرا حال می دانست مسئله و مشکل شان حل شدنی است.
به هزاران زن و مرد نظیر جویس و کای مشاوره داده ام.مردهایی که نمی دانستند همسر خود را تشنه محبت نگاه داشته اند و زن هایی که علایم این تشنگی خود را نمی شناختند و از این رو نمی توانستند نیازهای خود را به درستی درک و سپس آن ها را به وضوح ابراز و مطالبه کنند.گرچه موقعیتی که در آن قرار دارند ناراحت کننده و مأیوس کننده بوده و رابطه شان را در معرض تهدید قرارداده است، اما تقصیر آن ها نیست زیرا نمی دانستند چگونه از وقوع آن جلوگیری کنند.
کدامیک از ما ایجاد روابطی عالی، پرشور و حرارت و مطلوب را از پدر و مادر خود یاد گرفته ایم؟ روابط پدر و مادر کدامیک از ما مطلوب، خوب و سالم بوده است.مطمئنم که تعداد این نوع روابط سالم خیلی زیاد نیست.بیشتر ما هرگز مهارت های لازم برای ایجاد روابط سالم و مطلوب را از والدین خود نیاموخته ایم.چه باور کنید و چه نکنید پدر و مادر ما تنها آموزگاران و معلمان ما در عشق بوده اند.همان گونه که در کتاب «چگونه در
همه حال عشق بورزیم»نیز توضیح داده ام اکثر عادات ما در رابطه با عشق و صمیمیت پیش از آن که خانه را ترک گفته و زندگی مستقل خود را آغاز کرده باشیم و در نتیجه مراودات ما با والدین مان و مشاهدات ما از آن ها شکل گرفته اند.
درست به همین دلیل است که بی آن که متوجه باشیم همسر خود را تشنه ی محبت نگاه می داریم.صرفاً زیرا رفتار و روش دیگری یاد نگرفته ایم. هیچ کس به ما یاد نداده است که باید روابط خود را نیز درست مانند گیاهان یا کودکان مان آبیاری و تغذیه کنیم تا رشد کنند.حتی اگر خود نیز اهمیت این کار را دریافته باشیم، اما هرگز آموزش های لازم را برای عملی ساختن آن ندیده ایم.
دلیل دوم این که تشنه ی عشق و محبت هستید ممکن است این باشد که در کودکی به لحاظ احساسی و عاطفی همواره تشنه نگه داشته می شده اید و عشق، محبت و توجهی را که باید به شما داده می شد، دریافت نمی کرده اید.چنانچه درکودکی آموخته باشید که با ذره ای محبت سر کنید و زنده بمانید، این امکان وجود دارد که نامزد/همسرخود را در همین قحطی محبت نگه دارید.زیرا هرگز نیاموخته اید که چگونه بیشتر بدهید.این امکان نیز وجود دارد که خود شما همان شخصی باشید (مثل جویس)که محبت چندانی دریافت نمی کنید. زیرا به آن عادت دارید.
دست آخر، گروه دیگری نیز وجود دارند که از تشنه نگه داشتن نامزد/همسر خود به عنوان روشی برای اعمال قدرت و در دست داشتن کنترل و سلطه جویی استفاده می کنند .
ممکن است احساس کنید که نامزد/همسر شما به دفعات کافی تسلیم خواسته های شما نمی شود، از این رو عشق و محبت خود را از او دریغ می کنید تا بدین وسلیه اورا تنبیه کرده باشید.هنگامی که رضایت شما را فراهم می آورند با عشق پاسخ می دهید.درغیر این صورت پس می نشینید و سردی نشان می دهید. متأسفانه نه تنها این دینامیسم بسیار مخرب و ناسالمی است بلکه هرگز شما را نیز به نتیجه ی مطلوب نخواهد رساند.انسان ها همانند حیوانات نیستند که به وسیله ی دادن یا ندادن پاداش آموزش ببینند که به فرمان ها و دستورها پاسخ مطلوب بدهند.نهایتاً زن یا مردی که چنین رفتاری با او می شود هوش و درایت خود را به کار خواهد برد و استثمارگر خود را ترک خواهد کرد.
چرا زن ها به «خرده محبتی»دل خوش می کنند.
چرا زن ها به سختی می توانند بفهمند که تشنه ی محبت بوده اند؟
چرا زن ها بیشتر به «خرده محبتی» دل خوش می کند و هرگز به نامزد/همشرشان نمی گویند که تا چه حد از کمبود عشق و توجه رنج می برند؟
چرا برای ما زن ها فدا کردن و زیر پا گذاشتن خوشحالی و خوشبختی خودمان تا این حد ساده است؛ بی آنکه حتی متوجه آن باشیم؟
ما زن ها همیشه این کار را می کنیم، این طور نیست؟
*خود و احساسات مان را در درجه ی دوم اهمیت و احساسات شوهرمان در درجه ی اول اهمیت قرار می دهیم.
به خودمان می گوییم خواسته های مان اهمیت چندانی ندارند. و مهم تر آن است که اوضاع را متشنج نکنیم و قایق را سخت بچسبیم و تکان ندهیم مبادا واژگون گردد.
*نیازهای خودمان را کوچک و کم اهمیت جلوه می دهیم و خود را متقاعد می سازیم که بیش از حد پرتوقع هستیم.
*هرگز به روی او و حتی به روی خودمان هم نمی آوریم که محبت کافی دریافت نمی کنیم.
ما دراینجا درباره بده ـ بستانی که در هر رابطه وجود داشته و بسیار نیز طبیعی محسوب می شود صحبت نمی کنیم.بلکه منظور و مرادمان زن های هستند که بی آن که خود نیزبدانند خودشان را زیر پا می گذارند و فدا می کنند و همواره تشنه ی محبت باقی نگه می دارند.


يکشنبه 3/8/1388 - 13:17
ازدواج و همسرداری
چگونه قلب همسرم را از عشق سیراب کنم؟


نویسنده: باربارادی آنجلیس


توصیه ای به آقایان !اینکه چگونه قلب همسرخود را از عشق سیراب سازند.

 

چگونه قلب نامزد/همسر خود را از عشق سیراب سازید.

رژیمی ابداع کرده ام به نام «رژیم عشق»!و آن را بدین منظور طراحی کرده ام تا روش ساده ای باشد برای اینکه قلب نامزد/همسر خود را از عشق و محبت سیراب کنید و بتوانید بیرون از اتاق خواب نیز معشوقی مطلوب باشید. این روش ساده، عملی و لذت بخش می تواند تفاوتهای بزرگی را در ازدواج شما ایجاد کند.
هنگامی که دانش تغذیه را مطالعه می کنید درمی یابید که غذاها شامل چند گروه اصلی هستند:سبزیجات، غلات، پروتئین ها و لبنیات. در ضمن حایز کمال اهمیت است که هر روز حتماً یک عضو متعلق به هریک از این گروه های اصلی را در برنامه ی غذایی خود داشته باشید. خب، نیازهای احساسی و عاطفی انسان نیز دقیقاً به همین صورت هستند.تغذیه ی قلب نامزد/همسرتان و سیراب ساختن او به این معناست که حتماً هر روز مقادیری از هریک از نیازهای پایه و اساسی او را تأمین کنید. این نیازهای پایه شامل سه گروه اند: توجه، محبت و قدردانی.این سه جزء اصلی و حیاتی، فرمول اصلی اکسیرعشق را تشکیل می دهند که در واقع سیراب کننده دل و جان نامزد/همسر شما یا به عبارتی غذای روح اوست. بدین ترتیب باید به معشوق خود توجه کنید، به او محبت نشان دهید و مراتب تشکر و قدردانی خود را از او اعلام کنید.

سه عنصر سازنده ی اکسیر عشق

01 توجه
02 محبت
03 تشکر و قدردانی
چنانچه از شما بپرسند که به چند وعده غذا در روز نیاز دارید احتمالاً پاسخ خواهید داد:سه وعده اصلی به انضمام چندین میان وعده ی کوچک و سبک. در اینجا از شما می خواهم که برای غذا دادن به روح زن زندگی خود، همین تعداد وعده ها و میان وعده ها را با رعایت فرمول های ارائه شده در زیر تکرار کنید:
وعده های اصلی: نامزد/همسر شما به سه وعده ی اصلی از اکسیر عشق در طول روز نیازمند است. اما اکسیر عشق چیست؟ اکسیر عشق تشکیل شده است از سه مورد لیست غذایی صفحه ی پیش باید روزی سه بار، هر بار به میزان سه دقیقه یک، دو یا سه عنصر سازنده ی اکسیر عشق را به نامزد/همسر خود بخورانید!توجه، محبت، قدردانی. من این فرمول را به 3×3 می نامم. بدین معنا که روزی سه بار هر بار به مدت سه دقیقه. می توانید آن را سه دقیقه ی صمیمیت و نزدیکی نیز بنامید.زمان وعده ها را نیز می توانید صبح، ظهر، و سرانجام شب، در نظر بگیرید: سه دقیقه صبح هنگامی که با هم بیدار می شوید، سه دقیقه ظهر تلفنی هنگامی که در محل کار خود هستید و سه دقیقه شب پیش از خواب.اینها وعده های اصلی هستند. درست مانند صبحانه، ناهار و شام.
میان وعده ها: حتی با اینکه سه وعده در روز غذا می خورید، اما با این حال، گهگاهی نیز نیاز دارید تنقلات یا خوراکی های سبک دیگری را نیز مصرف کنید. اینطور نیست؟ به هر طرز مشابهی نظیر همین فرمول را باید در رژیم عشق نیز رعایت کنید. بدین معنا که علاوه بر فرمول 3×3 باید چند میان وعده ی کوچک و سبک را نیز به دل و جان همسر خود بخورانید.

اما میان وعده چیست؟


*یک تلفن کوتاه که فقط بگویید:«دوستت دارم»
*تعریف، تمجید یا تحسینی کوچک.برای نمونه: «خیلی خوشگل شدی.»امروز چقدر زیبا به نظر می رسی»
*نگاه یا لبخندی محبت آمیز که حاوی تمام عشق تان باشد.
*یک پیغام یا یادداشت کوتاه و مختصر که بر روی تلفن همراه یا کیف پول او می گذارید.
حال که اصول کلی و اصلی رژیم عشق را آموختید، وقت آن رسیده است تا در باره ی سه عنصر سازنده ی اکسیرعشق، توجه، محبت و قدردانی، اندکی صحبت کنیم.

01 توجه

یکی از رایج ترین اشتباهاتی که در تشنه نگه داشتن نامزد/همسرمان مرتکب می شویم آن است که به او توجه کافی نشان نمی دهیم.توجه کردن به نامزد/همسرتان یکی از مؤثرترین روش های سیراب سازی قلب زن زندگی شما و تولید احساس محبوبیت در اوست و همانگونه که دیدید نیز اولین عنصر اصلی سازنده ی اکسیر عشق است.
توجه کردن به معنای 100 درصد حضور داشتن شماست در لحظه ی اکنون، آن هم در کنارنامزد/همسرتان. ممکن است بگویید:«خب، من که همیشه این کار را می کنم.ما اوقات زیادی را با هم می گذرانیم، اما حقیقت آن است که با هم بودن و در کنار همسرتان بودن لزوماً به این معنا نیست که توجه خود را تمام و کمال به او داده اید. ممکن است سرگرم صحبت با او باشید اما در عین حال با گربه تان بازی کنید. ممکن است کنار او نشسته باشید اما مشغول تماشای برنامه ی مورد علاقه تان از تلویزیون باشید. این ها توجه کردن نیستند.مطمئناً نامزد/همسرتان نیز آن را احساس خواهد کرد. شاید بتوان این قبیل توجهات را یک میان وعده در نظر گرفت اما مطمئناً وعده ی اصلی نخواهد بود.
توجه کردن به نامزد/همسرتان به این معناست که تمام کمال و با تمامی وجود خود در کنارش و با او باشید، مشغول هیچ کار دیگری نباشید.تلویزیون تماشا نکنید، مشغول باز کردن صندوق پستی کامپیوتری خود نباشید. مشغول ور رفتن با کامپیوتر خود نباشید، و تمامی توجه خودتان را فقط صرف او کنید.چگونه؟ به چشمان او نگاه کنید. حالش را از او بپرسید. شنونده ی خوبی باشید و او را به خود نزدیک کنید. این توجهات قلب او را چنان سیراب خواهند کرد که تصور آن را هم نمی توانید بکنید. توجه شما آن هم به این طریق به نامزد/همسرتان، به اومی گوید که برای شما مهم است و شما برای او ارزش قائل اید. گویی برای مدت سه دقیقه آن هم سه بار در روز. او تنها چیزی است که در کل این دنیا برایتان مهم است. هرگاه دربست و تمام و کمال توجه می کنید، لحظات گرانقدر و ارزشمند صمیمیت می توانند ایجاد شوند.

02 محبت


محبت دومین عنصر اصلی سازنده ی اکسیر عشق است.

03 تشکر و قدردانی

«می دانم دوستم دارد اما هیچوقت از من تشکر و قدردانی نمی کند.» این گله و شکایتی است که زن ها همیشه از نامزد/شوهرشان دارند و علت آن نیز این است که بیشتر زن ها تشنه ی تشکر و قدردانی از مرد زندگی شان هستند. هنگامی که مردها این شکایت زن ها را می شنوند گیج می شوند:«چگونه می تواند بگوید که من از او قدردانی نمی کنم؟ من سخت
مشغول کار هستم تا زندگی او و بچه ها را تأمین کنم؛ نسبت به او وفادارم. برای او زیرزمین خانه را مجدداً بازسازی و تعمیر کردم.من همه کار می کنم تا قدردانی خود را نسبت به او نشان دهم.»
مردان عزیز:آنچه شما از آن صحبت می کنید تشکر و قدردانی از زن ها به وسیله ی کارهایی است که انجام می دهید. اما آنچه قلب زن ها به راستی به آن نیاز دارد، شنیدن تشکر و قدردانی شما در قالب الفاظ و عبارات است.
بیشتر زن ها به مراتب حراف تر و خوش صحبت تر از مردها هستند. بیشتر اوقات چیزها برای ما زن ها خیلی واقعی نیستند مگر اینکه به زبان آورده شوند.دانستن اینکه شما از ما قدردانی می کنید، همیشه کافی نیست.ما نیاز داریم آن را از زبان شما بشنویم.ما به کلمات و گفتار شما احتیاج داریم. ابراز کلمات عاشقانه و نیز تعریف و تحسین کلامی و گفتاری شما همانند جواهرات برای ما ارزشمند و گرانقدر هستند.ما آنها را جمع می کنیم و گرامی می داریم. آنها موجب می شوند احساس ارزشمند بودن و غنی بودن کنیم.آنها به ما احساس خوشبختی و رضایت می دهند.

چگونه باید تشکر و قدردانی خود را ابراز کنیم؟

*به ما بگویید از چه چیز ما خوش تان می آید.
*به ما بگویید کدامیک از کارهایی را که برای شما و خانواده مان انجام می دهیم دوست دارید و برای آن از ما متشکر هستید.
*برای ما بگویید که چه چیزی از ما را تحسین می کنید و به آن افتخار می کنید.
*به ما بگویید برای نقشی که در زندگی شما ایفا می کنیم از ما قدردانی می کنید.
*به ما بگویید که به واسطه چه چیز ما احساس غرور می کنید.
بیشتر مردها احساس می کنند که از نامزدشان تشکر و قدردانی لازم را به عمل آورده اند (حتی تشکر و قدردانی کلامی)اما آنچه متوجه آن نیستند این است که ممکن است از چیزهایی که به راستی برای نامزد/همسرشان مهم است قدردانی نکرده باشند.در مصاحبه ها و تحقیقاتی که پیش از نگارش این مقاله انجام دادم تمامی زن ها به ویژه نیاز داشتند که مرد زندگی شان برای نگهداری و بزرگ کردن بچه ها و انجام دادن کارهای خانه از آنها تشکر و قدردانی کنند. بسیاری از زن ها گفته بودند که نیاز دارند شوهرشان صرفاً برای آنکه مادرهای بسیار خوبی هستند یا از خانه به خوبی مراقبت و نگهداری می کنند یا پیراهن های شوهرشان را همیشه شسته شده و اتو شده نگه می دارند یا غذاهای مورد علاقه ی او را تهیه می کنند از آنها متشکر و ممنون باشند.مادران شاغل به ویژه نیاز داشتند که شوهرانشان از آنها برای مراقبت از بچه ها و انجام کارهای خانه و درعین حال داشتن یک شغل نیمه وقت یا تمام وقت تشکر و قدردانی کنند.به یاد دارم زنی یکبار برای من نوشت:«نیاز دارم شوهرم به من بگوید که مادری خوب و زنی فوق العاده هستم . دوست دارم به این دلیل که پس از روزی نه یا ده ساعت کار باز هم در خانه آشپزی می کنم و غذای مورد علاقه ی او را برای شام درست می کنم از من قدردانی کند. دوست دارم به این دلیل که در کنار این همه مشغله به امور جزئی خانه مثل کوتاه کردن چمن ها، بردن ماشین به مکانیکی و دخترمان به دکتر نیز توجه و رسیدگی می کنم از من تشکر کند.»
به تجربه دریافته ام که واقعیت این نیست که مردها برای انجام این کارها از نامزد/همسرشان متشکر و ممنون نیستند.بلکه داستان از این قرار است که زن ها چنان در انجام امور متفرقه و جانبی بویژه انجام چند کار به طور همزمان مهارت دارند که این کارها برایشان بسیار ساده و به طور خودکار صورت می گیرد. لذا مردها نیز این حالت ما را مشاهده می کنند و آن را بسیار ساده و بدیهی می پندارند و تصور می کنند که اصلاً برای انجام این همه کار تلاشی صرف نکرده یا متحمل زحمتی نیز نشده ایم.مردان عزیز: ممکن است که ظاهراً ساده به نظر برسد اما در واقع چنین نیست.نمی توانید تصور کنید شنیدن عبارات یا جملاتی نظیر:عزیزم، برای شما متشکرم» یا: «امروز صبح برای شرکت در مراسم مذهبی چه لباس های زیبایی بر تن بچه ها پوشاندی»واقعاً از تو متشکرم. چقدر ما را خوشحال کرده قلب مان را از عشق و محبت سیراب می کند.

تنقلات: تشکر و قدردانی

وعده های اصلی و میان وعده های رژیم عشق را به یاد دارید؟ حال وعده ی آخری را نیزبه آن اضافه می کنیم و آن را:«تنقلات پیش از خواب»می نامیم:روشی ساده و در عین حال بسیار نیرومند که قلب همسرتان را با تشکر و قدردانی تغذیه کنید.نحوه ی انجام آن نیز بدین صورت است که تشکر و قدردانی خود را از کاری که همسرتان در همان روز انجام داده است پیش از خواب هنگامی که به بستر می روید به او اعلام می کنید:
«متشکرم که بچه ها را نگه داشتی تا من بتوانم به سالن ورزش بروم.»
«متشکرم که شام مورد علاقه ی من را درست کردی.»
«متشکرم که شانه هایم را امشب پس از کار ماساژ دادی واقعاً بهش احتیاج داشتم.»
«متشکرم که امروز صبح خیلی با من صبور بودی. از اینکه من خیلی غرغر کردم معذرت می خوام.»
بسیار عالی و فوق العاده است چنانچه چنین تنقلاتی را پیش از خواب نثار هم کنید. از این که چه تعداد چیزهایی وجود دارند که می توانید برای آنها از همسرتان متشکر و ممنون باشید.تعجب خواهید کرد؛ تنها چنانجه توجه کافی مبذول دارید.

سیراب سازی قلب فرزندانتان با اکسیر عشق

درست به همان میزان که نامزد/همسرتان به توجه، محبت و قدردانی نیاز دارد فرزندانتان نیز به این سه عنصراکسیر عشق برای سیراب سازی دل و جان شان نیاز دارند.اکسیر عشق فرمولی است بسیار ساده برای سیراب سازی قلب کودکانتان از عشقی که بدان نیاز دارند. سعی کنید حتماً هر روز چند دقیقه از هر سه عنصر توجه، محبت و قدردانی به فرزندان خود بدهید. بدین معنا که چند دقیقه تمام و کمال منحصراً فقط به آنان توجه کنید به طوری که واقعاً حضور شما را احساس کنند.آنان را در آغوش بگیرید و ببوسید (آن هم نه فقط صبح یا شب که به آنها صبح به خیر یا شب به خیر می گویید) بلکه این کارها را در بین روز نیز بارها تکرار کنید و تشکر و قدردانی خود را از آنها نیز اعلام دارید. به این معنا که بگویید به آنها افتخار می کنید، بگویید از چه چیز آنها خوشتان می آید و هر بار که شما را خوشحال می کنند از آنها تشکر کنید.
یکی از روش هایی که به ویژه مؤثر واقع می شود این است که درست پیش از خواب این کارها را با آنها بکنید.درست همانگونه که توصیه کردم این کار را با همسرتان بکنید:«از اینکه امروز اتاقت را مرتب کردی متشکرم.«از اینکه در شستن ظرفها به مامان کمک کردی از تو متشکرم» با این روش فرزندان با قلب و دلی آکنده از شادی، عشق و احساس محبوبیت به خواب خواهند رفت.
آنچه عشق را پژمرده می سازد و آنچه در مقابل آن را بالنده و شکوفا می کند
هیچ یک از اعمال شما خنثی نیستند.یک یک تمامی رفتارها و حرکات شما یا نامزد/همسرتان را سیراب می سازد و یا آن را محروم نگاه می دارد.تمامی افعال شما یا میان شما صمیمیت ایجاد می کند یا آن را پژمرده می سازد. یا شمارا به یکدیگر نزدیک تر می کند یا از هم دور می سازد. اما بارها این مهم را فراموش می کنیم که آنچه می گوییم یا نمی گوییم، می کنیم یا نمی کنیم تأثیرات عمیق و بسزایی را بر فردی که دوستش داریم به جا می گذارد.
در سمینارهایم معمولاً از حضار کمک می گیرم تا به همراه یکدیگر بر روی تخته سیاه فهرستی از مواردی را که عشق را شکوفا و بالنده می کند و نیز مواردی که آن را پژمرده و محروم می سازند، تهیه کنیم.این راه مؤثری است، برای درک تأثیراتی که گفته ها یا کرده های ما بر روی روابط مان می گذارند.در زیر نمونه ای از این لیست نوشته شده است:

آنچه موجب پژمردگی و مردن عشق می گردد:

نگه داشن و بیرون نریختن احساسات
انتقاد و نکوهش
گرم گرفتن و زیاد از حد تحویل گرفتن و چشم چرانی با دیگران
بدیهی پنداشتن نامزد/همسرتان
تنهایی طلبی ـ تک روی
جمع شدن انزجار و عصبانیت
پس کشیدن، دور گرفتن
زیاد کارکردن
سرزنش کردن و دیگران را مسئول دانستن

 

آنچه موجب شکوفای و بالندگی عشق می گردد:

ابراز و بیان افکار و احساسات
تعریف، تحسین و تمجید
پای بندی و وفاداری به همسر
تشکر و قدردانی
مهرطلبی، با هم یک تیم بودن
حل و فصل کردن مسائل و مشکلات
نزدیکی، صمیمیت
با هم بودن
پذیرفتن مسئولیت اعمال و رفتار
طبیعتاً موارد زیاد دیگری نیز وجود دارند که می توان به فهرست فوق افزود. بسیار مفید است این فهرست را به همراه نامزد/همسرتان مطالعه کنید. سپس درباره ی موارد ذکر شده در آن با یکدیگر مذاکره کنید و ببینید که با کدامیک موافق یا مخالفید.در واقع، توصیه ی من این است که شما فهرست جداگانه و شخصی خودتان را حال به تنهایی و یا ترجیحاً به کمک نامزد/همسرتان ترتیب دهید و ببینید که چه مواردی موجب شکوفایی عشق و روابط شما شده و چه مواردی آن را سرد و خاموش می کنند.افزودن این موارد به فهرست نوشته شده، پیاده کردن آنها را به مراتب ساده تر خواهد کرد. زوجی را می شناسم که فهرست خود را بر روی یخچال آشپزخانه شان زده بودند یعنی درست جایی که بتوانند هر روز آن را ببینند. بعدها برای من نوشتند که روابط شان به طرز فوق العاده ای دگرگون شده و بهبود یافته بود تنها به این دلیل که نسبت به مواردی که موجب شکوفایی یا پژمرده شدن روابط و ازدواج شان می شده آگاهی یافته و خودآگاه تر شده بودند.من فرمول اکسیر عشق را به این دلیل ابداع کردم که مردها اغلب به من می گفتند:«می خواهم شوهر بهتری باشم اما نمی دانم چه کار کنم.» یا «می دانم نامزدم به توجه بیشتری از جانب من احتیاج دارد، اما درست نمی دانم چگونه این خواسته اش را به او بدهم.» اکسیر عشق پاسخ به این پرسش هار ا بسیار ساده کرده است: یکی را انتخاب کنید: توجه، محبت یا قدردانی، و مطمئن باشید که حتماً درست عمل کرده اید.(به عبارت دیگرمحال است اشتباه کنید!)با وجود این اگر می خواهید خیلی مطمئن شوید هر سه را با هم ترکیب کنید تا اکسیر

عشق 3×3 را به همسر خود خورانده باشید!

سیراب ساختن قلب نامزد/همسرتان با اکسیرعشق مانند آن است که ازدواج خود را بیمه کرده باشید.آیا می دانید در تحقیقاتی که به عمل آمده است چنین اثبات شده که علت اکثریت روابط نامشروع خارج از ازدواج نه به دلیل غریزه، بلکه به دلیل محرومیت از توجه، محبت و قدردانی است؟ در تحقیقات انجام شده از زن هایی که به شوهر خود خیانت کرده بودند در ارتباط با دلایل شان سؤال شده بود و در کمال تعجب تنها عده ی بسیار معدودی از آنها غریزه را به عنوان دلیل این نوع روابط ذکر کرده بودند.
بیشتر این زن ها دلیل خیانت خود را کمبود و محرومیت از توجه، محبت و قدردانی ذکر کرده بودند.به همین دلیل در جای دیگری به جست و جوی آن رفته بودند.
این گفته ادعایی سطحی یا بی پایه و اساس نیست، بلکه حقیقتی محض است که چنانچه نامزد/همسر خود را به دفعات کافی با وعده ها و میان وعده ها سیر کنید، دیگر از گرسنگی به این سو وآن سو سرک نخواهد کشید تا خود را سیر کند.
چنانچه با کسی رابطه دارید امیدوارم رژیم عشق را از همین امروز به کار ببندید.خود را متعهد سازید که تنها به مدت یک هفته سه بار در روز هر بار به مدت سه دقیقه اکسیر عشق (توجه، محبت و قدردانی)را در سه وعده ی اصلی و نیز میان وعده های نامزد/همسر خود بگنجانید و نتایج حیرت انگیز آن را مشاهده کنید. نامزد/همسرتان از عشق خواهد درخشید و شما نیز عشق بیشتری به او در خود احساس خواهید کرد.
 
 
منبع:رازهایی درباره زنان
يکشنبه 3/8/1388 - 13:13
خواستگاری و نامزدی
عشق؛ قدرتی ما‌فوق تصور


نویسنده : معصومه كیهانی




قدرت بزرگی دروجود شماست كه قوی‌تر و دربرگیرنده‌تر از هرقدرت دیگری است. این قدرت درواقع، نیرویی را در شما برمی‌انگیزد كه می‌تواند به عنوان بزرگترین قدرت وجودی شما عمل كند. به گونه‌ای كه وقتی آن را بكارمی‌گیرید، همه آشفتگی‌ها و همه منفی‌دیدن‌ها را ازمیان می‌برد. و آنچنان پایدار و تمام‌نشدنی است كه هیچ نوع منفی‌گرایی و فرد‌گرایی، قدرت نمود و ظهورنمی‌یابد.
به عبارتی، هرموقعیت و اتفاق منفی درزندگی شما، دربرابر این قدرت نامحدود و سرشار از زیبایی، مهرو محبت و انسانیتی بسیارعمیق و غنی، امكان ایستادگی ندارد و به سادگی ازبین می‌رود و كمرنگ می‌شود.
نكته اینجاست كه خاصیت این نیرو همچون معنا و ذات وجودی‌اش، این است كه هرچه بیشتر بكارگرفته می‌شود؛ قدرتمند‌تر و اصیل‌تر می‌شود.
شاید ملموس‌ترین و فراگیرترین نمود این نیرو و به عبارتی اوج این قدرت، درارتباط بین انسان و خدایش نمود یابد. آن گونه كه دربیان مولانا متبلورمی‌شود؛ چرا كه غرق درعالم معنی بود.
به قول استاد ابراهیم دینانی، "هیچ وقت نمی‌خواست قافیه بگوید و تصنع شعری به كارببرد و نمی‌خواست درقید وزن گرفتارشود... در كلام مولانا معنا می‌جوشد و لفظ متناسب با خودش را پیدا می‌كند و طبیعی است آن لفظی كه به طور طبیعی و متناسب با معنی آمده است اثرگذار خواهد بود. به همین سبب سخن او ساده و همه كس فهم است. هم درزمان مولانا زبان او را می فهمیدند و هم امروز می‌فهمند.
خلاصه آنكه دركلام مولانا معنی برلفظ غلبه دارد، خشونت در كلامش نیست و پیامش پیام صلح است، پیام دوستی است؛ بنابراین حتی درزمان خودش مسلما‌ن، یهود و نصارا این پیام را می‌فهمیدند."
این قدرت، همان نیروی عشق است كه وقتی فوران می‌كند شكوفه‌های زیبای آن به پهنایی غیرقابل تصور، زمان ومكان را درمی‌نوردد و به زندگی با همه سختی‌ها، مرارت‌ها، نامردمی‌ها، منفعت‌جویی‌ها و خودگرایی‌ها معنا و لطافت انسانی می‌بخشد.
پس تردید نكنیم و این نیرو را درخود كشف كنیم و آن را آگاهانه با تمرین‌های مختلف بارور سازیم. از هرفرصتی استفاده كنیم و با جاری كردن آن در درون و خارج از خودمان، آثار گرانبهایش- كه قابل مقایسه با هیچ اثرمادی نیست- را در زندگی خود ببینیم.
اما دیدن این نتایج نیز آمادگی خاص خود را می‌طلبد. اینكه از كلیه وابستگی‌ها و تعلقات دروغین و بی‌مایه خود را پاك سازیم و به قول سهراب سپهری، چشم‌هایمان را بشوئیم تا بتوانیم نظاره گر اتفاق‌های جدید پرشور، پرهیجان و بالنده درزندگی باشیم.
درواقع ما باید "خودمان" را پیدا كنیم و به آن عشق بورزیم و به زایش نیرویی دست یابیم كه چیزی برای بخشیدن به دیگران داشته باشیم. چرا كه به واقع،بخشش نیز توشه و توانی می‌خواهد.
وقتی توانستید انرژی‌های منفی اطراف خود را كه همچون ابری برآسمان زندگی شما سایه افكنده، ببینید؛ جا نزدید ، ایستادید و خودتان را پذیرفتید؛ قطعا جواب خواهید گرفت. چراكه خودتان بهتراز هركسی می‌دانید؛ بهرحال این تجربه را درمواردی داشته‌اید و این اشاره تنها از باب یادآوری است.
روانپزشكان و راویان زندگی، آنها كه پرتلاش، مصمم، بی‌ریا و صبورند، همچنین بریك نكته تاكید می‌كنند اینكه این كار تداوم می‌خواهد؛ اگریك روز سراپا عشق باشید و یك روز سراپا خشم، به جواب نمی‌رسید.هم‌ زمان با تقویت نیروی عشق، خشم را كاهش دهید تا آن قدر كم رنگ شود كه تنها عشق بماند... تنهای تنها... تا لذت و شیرینی زندگی را دریابید.

پنج شنبه 30/7/1388 - 15:42
كودك

اختلال اضطراب جدایی

بسیاری از کودکان تاب دوری از والدین را ندارند،حتی برای مدت زمان کوتاه ، چگونه این حس را از کودکمان دور کنیم ؟

 

 

اضطراب جدایی با شیوع ٥ / ٥ - ٢ / ٥ ٪ شایع‌ترین اختلال اضطرابی در کودکان و نوجوانان زیر ١٨ سال می‌باشد.هسته اصلی و زمینه‌ای این اختلال،اضطراب و نگرانی شدیدی است که کودک هنگام جدا شدن از اشخاص مهم زندگی خود تجربه می‌کند.افرادی که کودک شدیدا به آنها دلبستگی دارد که به‌طور عمده شامل مادر و پدر می‌گردد.کودک نگران است که مبادا آسیبی متوجه والد و یا خود او گردد طوری که منجر به جدایی آنها از یکدیگر گردد.او نگران است که والد خود را از دست دهد.می‌ترسد که حادثه‌ای ناگوار و اتفاقی ناخواسته او را از والدش جدا کند،حادثه‌ای مثل تصادف،قتل،گم کردن راه خانه،دزدیدن شدن و ...
چنین کودکی در مقابل هر وقعه‌ای که منجر به جدایی او از عزیزش گردد مقاومت نشان می‌دهد،مثل: تنها خوابیدن، تنها ماندن در منزل،رفتن به مهد کودک و مدرسه و بیرون رفتن از منزل والدین. به‌طور مثال کودک حاضر نیست شب را در اتاق و رختخواب خودش بگذراند.او گاه با فریاد و اعتراض،گاه با خواهش و التماس و چانه زدن،گاه با والدین بخوابد.حتی اگر والدین با هزاران ترفند او را در اتاق خودش بخوابانند،نیمه‌شبان،آهسته به اتاق خواب والدین پناه می‌برد و جالب اینجاست که حاضر است هر ذلت و خواری را به‌تن بخرد اما در اتاق آنها بماند.حتی فضایی نامناسب در اتاق والدین را به تختخواب شیک و جدید خود و تزئیناتی که مادر برای راضی کردن او در اتاق خودش تدارک دیده ترجیح می‌دهد.
ممکن است شب‌ها دچار رویا و کابوس‌هایی وحشتناک با تم جدایی گردد یا بد خواب گشته و خواب منقطعی داشته باشد و پس از هربار بیدار شدن حضور والدین را چک کند.برای کودکانی که اضطراب جدایی دارند رفتن به مدرسه معضل و کشمکشی عذاب‌آور بین کودک و پدر و مادر است،کودک درخواست می‌کند تا در منزل بماند و التماس می‌کند که مدرسه و مهد نرود بماند و التماس می‌کند که مدرسه و مهد نرود و یا با گریه و فریاد،اعتراض خود را در مقابل جدایی نشان می‌دهد و یا دچار علائم جسمی اضطراب مثل سردرد،دل‌درد،سرگیجه،حالت تهوع و استفراغ شده که منجر به نگرانی والدین و در نهایت ماندن کودک در منزل می‌گردد.هرچه سن کودک کوچک‌تر باشد علائم بیشتری را نشان میدهد.بچه‌های کوچک‌تر معمولا به والد خود می‌چسبند، گریه می‌کنند،التماس می‌کنند،چانه می‌زنند تا از مادر جدا نشوند. کودکان ٨-٥ ساله بیشتر نگران آن هستند که مبادا واقعه و حادثه‌ای مصیبت‌زا برای والدشان امتناع می‌کنند.بچه‌های ١٢-٩ ساله هنگام جدا شدن از والد ناراحتی شدیدی را از خود نشان می‌دهند و نوجوانان بیشتر از علائم جسمی مثل درد،سردرد،حالت تهوع و استفراغ شاکی هستند و با این دلایل از رفتن به مدرسه امتناع می‌کنند.هر چند که تمام کودکانی که از رفتن به مدرسه امتناع می‌کنند اضطراب جدایی ندارند و دلایل دیگری مثل:افسردگی،ترس از مدرسه، ترس از همکلاسی‌ها، معلمان، قوانین و مقررات مدرسه و اختلال سلوک و ... می‌توانند علل امتناع کودک از رفتن به مدرسه باشند ولی شایع‌ترین دلیل این مسئله اختلال اضطراب جدایی است.

علت اضطراب جدایی چیست؟
اکثر کودکان هنگام جدایی والدین،درجاتی از اضطراب و ناراحتی را نشان می‌دهند.در مرحله‌ای از سن کودک (بین ١٨ ماهگی تا ٣ سالگی) این ترش و اضطراب یک پدیده رشدی طبیعی بوده و هدفی تکاملی در پشت آن قرار گرفته است.درجاتی از اضطراب در کودکان پیش‌دبستانی نشانه دلبستگی ایمن و سالم به مادر بوده و در بسیاری موارد در عرض سه یا چهار دقیقه پس از رفتن مادر کاهش یافته و متوقف می‌شود.به تدریج که کودک بزرگ‌تر می‌شود و مفهوم زمان را درک می‌کند و تجربه‌ مدارای موفقیت‌آمیز هنگام جدایی را بیشتر کسب می‌کند، از اضطراب او کاسته می‌شود.
اما چنانچه اضطراب شدید و طولانی به صورتی که در متن اشاره شد به سنین بالاتر کشیده شود و برای کودک و والدین مشکل ایجاد کند،به‌طور مثال با ادامه تحصیل کودک یا ارتباطات اجتماعی او تداخل داشته باشد غیر طبیعی محسوب شده و نیاز به مداخله درمانی دارد.
در علت شناسی اختلال اضطراب جدایی موارد زیر مطرح شده است:افزایش فعالیت سیستم عصبی نورآدرژیک،علل ژنتیک،خانواده‌های تک والدی،خانواده‌هایی با الگوی روابط بسیار نزدیک و به‌هم تنیده،الگوی دلبستگی ناایمن و غیرسالم در کودک،خصوصیات سرشتی کودک ( مانند کودکان خجالتی و درونگرا که پاسخ رفتاری آن‌ها در موقعیت‌های جدید و نا‌آشنا به صورت گوشه‌گیری و کناره‌گیری می‌باشد)،محیط پر از استرس و مشکلات خانوادگی (مثل طلاق، جدایی، مرگ، نقل مکان و ...)

درمان:
نکات زیر را در مورد کودکانی از اضطراب جدایی رنج می‌برند،در نظر بگیرید:
١.
ممکن است برای کاهش اضطراب شدید کودک نیاز به مداخله دارویی باشد.
٢. باید استراس‌های موجود در خانواده مثل طلاق، جدایی، بدرفتاری فیزیکی و هیجانی با کودک و مسائل دیگر مورد بررسی و مداخله قرا گیرد.
 
٣. والدین نقش بسیار مهمی را در درمان ایفا می‌کنند. باید آن‌ها را تشویق کنیم تا نیاز کودک را هم برای امنیت و هم برای زندگی مستقل و غیروابسته بفهمند و درک کنند.
 
٤. برگشت به مدرسه نقشی حیاتی در فرآیند درمان دارد. برای این کودکان مدرسه را به خانه نمی‌آوریم، بهتر است آن‌ها با موضوع ترس خود روبرو شوند،مدرسه رفتن مرتب،اغلب باعث کاهش و بهبود علائم این کودکان می‌گردد نیاز است و ثابت را برای کمک و حمایت کودک جهت رفتن به مدرسه فراهم کنند.
 
٥. همکاری و هماهنگی برای رسیدن به درمان مناسب بین ورانپزشک،خانواده و مدرسه باید وجود داشته باشد.
 
٦. در موارد بسیار شدید لازم است به‌طور تدریجی و در زمان‌های کوتاه‌تر کودک جدایی از والدین را تجربه کند.
 
٧. برای تلاش‌های موفقیت‌آمیز کودک پاداش و جایزه در نظر گرفته شود.
 
٨. در صورتی که کودک از رفتن به مدرسه یا مهد کودک امتناع کند و در منزل بماند نباید محیط منزل پر از سرگرمی و استراحت و تفریح باشد و به اصطلاح شرایط منزل به گونه‌ای نباشد که به کودک زیاد خوش بگذرد چون همین مشکل نرفتن کودک را به مدرسه تقویت می‌کند.
 
پنج شنبه 30/7/1388 - 15:35
كودك
 برای کودکان تان قصه بگویید


نویسنده:دکتر مصطفی جلالی فخر



قصه گویی راهکار موثری برای ارتقای درک رفتارهای شفاهی و عملی است و به قول ماکادو ، فعالیتی است که از انسان ها ، انسان می سازد و افراد به وسیله ی داستان هایی که می شنوند ، شکل داده می شوند . کستنبام نیز معتقد است که قصه ها به فرد کمک می کنند تا تخیلات ، رویدادها و تصوراتش را در یک کلیت یکپارچه منسجم کند و این باعث ارتقای خودآگاهی او می شود .در واقع قصه ها چارچوبی فراهم می کنند تا از خودفهمی ، کارایی در روابط بین فردی افزایش یابد . افراد هنگام بیان داستان ، توالی و رابطه های معنادار را کشف میکنند و نسبت به وضعیت خود بینش عمیق تری به دست می آورند . از قصه ها می توان برای اثر گذاری بر حوزه وسیعی از یافته ها و نیاز ها از جمله رفتارهای حمایت کننده ، ترس از تنهایی ، ارتباط ها و ... استفاده کرد . بر اساس نظریه بندورا ، کودک از طریق تجربه جانشینی با قهرمان داستان همانند سازی کرده و پیامدهای رفتار را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد . سپس آن را الگوبرداری نموده و به کار می برد .
مشکلات اجتماعی کودکان ، آنان را به سوی انواع اختلالات رفتاری سوق داده و حتی نگرش آنان را نسبت به همسالان و مدرسه تغییر داده و باعث اُفت کارکرد تحصیلی آنها می شود . اگر از قصه درمانی به عنوان یک روش خلاق روان درمانی در این کودکان بهره بگیریم ، با همان فرآیند همانند سازی می توانیم شاهد بهبود رفتار کودک باشیم . شهناز شیبانی ( کارشناس ارشد مشاوره ) در تحقیقی به تاثیر قصه درمانی بر کودکان افسرده پرداخته ( طی 24 جلسه 60 دقیقه ای ) و به صورت معنی داری شاهد کاهش و بهبود افسردگی ، اضطراب فراگیر ، لجبازی ، نافرمانی و هراس اجتماعی در آنها شده است . پژوهشگران دیگری نیز بر اثر بخشی قصه درمانی برای گروه های مختلف بیماران دارای اختلال های روانی تاکید دارند و آن را باعث افزایش خودآگاهی و احساس شایستگی کودکان ، درمان اختلال سلوک و کمک به هویت یابی نوجوانان می دانند .
بارکر در تحقیقات خود ثابت کرد که قصه درمانی باعث پرورش ایده و افزایش انگیزه ، کاهش مقاومت منفی ، بازسازی قابلیت های فردی و حساسیت زدایی از ترس های فرد می شود . قصه ها با آشنا کردن کودکان با آنچه در ضمیر ناخودآگاه شان می گذرد ، به آنها کمک می کنند تا بر مشکلات روان شناختی رشد فایق آیند . وقتی کودکان قصه ای را می شوند ، مدام حوادث و شخصیت های داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط می دهند و فرایند تطابق یابی در سطحی ناهوشیار رخ می دهد . در حقیقت یک جریان تطابق یابی در طول قصه گویی فعال می شود .
قصه گویی یکی از بهترین شیوه ها در مشاوره با کودکان است و آنان می توانند با احساسان و افکار و رفتارهایی مقابله کنند که هنوز نمی توانند با مشاور خود به طور مستقیم درباره ی آنها صحبت کنند . این به این معنا نیست که قصه درمانی باید الزاماً توسط مشاوران و روان درمانگرها اجرا شود . اتفاقاً ثابت شده که محیط خانه و قصه گویی توسط والدین تاثیرات بهتر و ماندگارتری داشته و اگر همراه با نوازش و تماس بدنی باشد ، کودک را به آرامش بیشتری می سراند . حتی با وجود درمانگرها نیز ، توجه مداوم والدین ضروری است . در مجموع بر حضور قصه گو در کنار کودک تاکید ویژه ای شده است و روش هایی مثل نواز قصه نمی تواند کارایی لازم را داشته باشد . برنامه اخیر تلویزیونی قصه شب شبکه دو را هم که به تازگی آغاز شده نمی توان معادل حضور ملموس قصه گو قلمداد کرد .

پنج شنبه 30/7/1388 - 15:34
كودك
مادرهای من


مترجم: الیکا یزدان فر

یکی بود یکی نبود.یه خانم شتر مرغ بود. مدتی بود که خانم شتر مرغ روی تخم نشسته بود و منتظر بود جوجه اش به دنیا بیاید. یکدفعه باد شدیدی وزید. خانم شتر مرغ که بلند شده بود چند دقیقه قدم بزند، دید که باد شدید لانه اش را با خود برد. خانم شتر مرغ نگران شد؛ زیرا نمی دانست چطوری تخم مرغ خود را گرم نگه دارد. در همان موقع متوجه شد آهو خانم از آن جا رد می شود. از آهو خانم خواهش کرد که مراقب تخم شتر مرغ باشد و روی آن بنشیند و تخم مرغ را گرم نگه دارد تا این که خانم شتر مرغ برای ساختن یک لانه ی جدید دنبال چوب های نازک بگردد. آهو خانم هر چه سعی کرد نتوانست روی تخم شترمرغ بنشیند. آهو خانم پیش آقا فیله رفت و به او گفت که نمی تواند از تخم شتر مرغ مراقبت کند و از او خواست که مراقب تخم باشد تا خانم شتر مرغ برگردد. آقافیله خوش حال شد و رفت پیش تخم شتر مرغ. آقا فیله هم هرکاری کرد موفق نشد روی تخم شتر مرغ بنشیند؛ زیرا فیل سنگین وزن بود و اگر روی تخم می نشست حتماً تخم ها می شکست. آقا فیله به سراغ تیک تیک رفت و به او گفت: «تو یک پرنده ای و این هم تخم پرنده است. پس تو می توانی روی آن بنشینی تا مادرش برگردد.» تیک تیک روی تخم شترمرغ نشست؛ اما تخم شترمرغ خیلی بزرگ تر از تیک تیک بود. بعد از چند دقیقه دوتا میمون بازی گوش پیش تیک تیک آمدند و گفتند که می توانند مراقب تخم شترباشند. بعد از رفتن تیک تیک، آن ها چند تا هندوانه هم آوردند و با تخم شتر مرغ و هندوانه ها توپ بازی کردند. هندوانه ها یکی یکی افتادند و شکستند؛ اما وقتی تخم شتر مرغ در حال افتادن بود یکی از میمون ها، دمش را حلقه کرد و تخم شتر مرغ تو حلقه افتاد و نگذاشت تخم به زمین بیفتد. میمون های بازی گوش تخم شتر مرغ را همان جا رها کردند و پی بازی شان رفتند. تخم شتر مرغ کم کم در حال ترک برداشتن و شکستن بود. ناگهان ماری از لابه لای علف ها بیرون آمد و به دور تخم شتر مرغ حلقه زد.
آهو خانم، آقافیله، تیک تیک و میمون ها کنار برکه در حال آب خوردن بودند که آهو خانم از آقا فیله پرسید: «راستی تخم شتر مرغ را چه کار کردی؟»
آقا فیله گفت: «سپردم به تیک تیک.»
تیک تیک که در حال خوردن آب بود گفت: «من هم آن را سپردم به میمون ها.»
میمون ها گفتند: «ما آن را همان جا رها کردیم.»
همه با نگرانی به سوی تخم شتر مرغ دویدند و دیدند فقط یک مار با شکم بادکرده آن جا هست. آقا فیله عصبانی شد و گفت: «چرا تخم مرغ را خوردی؟» و با خرطومش دم مار را گرفت و مار را به شدت تکان داد و به او گفت: «زودتر تخم شتر مرغ را پس بده.» ناگهان هندوانه ای از دهان مار بیرون افتاد و آقا فیله با دیدن هندوانه تعجب کرد و از مار به علت اشتباهی که کرده بود عذر خواهی کرد.
مار با دمش به لابه لای علف ها اشاره کرد و گفت: «جوجه ای که دنبالش می گردید آن جاست.» حیوانات دیدند موجودی با دو تا پا که روی سر و تنش را هنوز قسمتی از پوست تخم پوشانده بود، در حال راه رفتن است. همه خوش حال شدند و کم کم بقیه ی تخم هم شکست و سر جوجه شتر مرغ هم پیدا شد. در همان موقع مادر جوجه هم با مقدار زیادی چوب خشک از راه رسید و از دیدن جوجه اش که به دنیا آمده بود بسیار خوش حال شد؛ اما جوجه شتر مرغ فکر می کرد آهو خانم، آقافیله، تیک تیک، میمون ها، مارو خانم شتر مرغ همه مادر او هستند.

پنج شنبه 30/7/1388 - 15:32
خواستگاری و نامزدی
راز عشق بادوام
راز عشق بادوام

ترجمه و تالیف : نسیما عرب



بسیاری از زوج‌های جوان پس از گذشت مدت زمانی نه چندان طولانی، احساس می‌كنند شریك زندگی‌شان دیگر مثل روزهای اول زندگی ‌آنها را دوست ندارند و نسبت به آنها بی‌اعتنا هستند، اما زوج‌هایی هم پیدا می‌شوند كه همواره از در كنار هم بودن احساس لذت می‌كنند. این نوشتار 7 راز برای ادامه عشق بادوام را برای شما می‌گشاید.

تفاوت‌ها را بفهمیم

مهم‌ترین جنبه جذابیت این است كه ما با هم تفاوت داریم. درست همان‌طور كه قطب منفی و مثبت یك آهن‌ربا یكدیگر را جذب می‌كنند، مرد با احساس ویژگی‌های مردانه و زن با احساس ویژگی‌های زنانه یكدیگر را جذب می‌كنند. تشابه و همسانی زن و مرد از لحاظ رفتار، افكار و كردار چیزی به جز كسالت‌آور شدن زندگی و بی‌علاقگی به ادامه آن را در پی نخواهد داشت.
اگر خویشتن واقعی خود را منكر نشویم و تفاوت‌های موجود در یكدیگر را درك كرده و خود را با آنها تطبیق دهیم به عشق پردوام‌تری دست خواهیم یافت.
جامه عمل پوشاندن به خواسته‌های متفاوت و مختص مرد در راستای عقاید او از طرف زن از یك سو و متقابل این اصل از طرف مرد برای زن و خواست‌های او از سویی دیگر، هدفمندی زندگی و به دنبال آن برآورده شدن خواسته‌های دو طرف را در برخواهد داشت كه نتیجه‌ای به جز تداوم عشق و گرمی زندگی را در پی نخواهد داشت. هیچ‌یك از زوجین هرگز نباید در راستای تغییر دیگری برمبنای خواست‌ها و عقاید خود گام بردارد چرا كه درغیر این صورت همچون قطب‌های متجانس آهنربا یكدیگر را دفع خواهند كرد و نیروی جاذبه بین آنها تبدیل به دافعه خواهد شد. طلاق عاطفی نتیجه‌ای از این نیروی دافعه خواهد بود. بنابراین باید یكدیگر را همان طور كه هستند و با همان ویژگی‌های مختص و متفاوت پذیرفته و برای برآورده كردن خواست‌های یكدیگر گام بردارند.

تغییر و رشد

از جمله تفاوت‌های اشرف مخلوقات با سایر آفریده‌های خدا، صاحب اختیار بودن و قدرت تفكر اوست و همین دو خصیصه برای تغییر و رشد او چه از لحاظ فیزیكی و چه از لحاظ روحی و روانی كافی است و این تغییر در هر برهه زمانی از زندگی امكان‌پذیر است، چرا كه اختیار داشتن و قدرت تفكر، اراده و پشتكار را به همراه می‌آورد، اگر مدبرانه رفتار نكنید و در زندگی و روحیات خود تغییرات لازم را اعمال نكنید، زندگی زناشویی شما احتمالا خسته كننده می‌شود. وقتی روابط زناشویی امكان رشد را فراهم نسازد، آن پیمان كم‌رنگ خواهد شد. اگر ازدواج به گونه‌ای باشد كه با خود صادق باشیم، تغییرخود به خود ایجاد می‌شود.

احساسات، نیازها و آسیب‌پذیری‌ها

برای این كه عشق را دریابیم، به احساس نیاز داریم. نارضایتی زوجین از یكدیگر سبب سركوب شدن احساسات و عواطف محبت‌آمیز‌ آنها نسبت به یكدیگر می‌شود و به مرور، وقتی زن و شوهر احساسات خود را همچنان سركوب می‌كنند، دیواری به دور قلب خود می‌كشند و این نتیجه‌ای جز بی‌اعتنایی و عدم حمایت شوهر از زن و زن از شوهر نخواهد داشت و بتدریج كه دیوار دور قلب بلندتر می‌شود و راه قلب به طور كامل مسدود می‌‌شود، طلاق عاطفی رخ خواهد داد و میان ما و احساسات محبت‌آمیز فاصله‌ای عمیق خواهد افتاد. به كمك برقراری ارتباط صحیح و با قدردانی از كارهای یكدیگر می‌توانیم دیوار دور قلبمان را خراب كرده و مهر و عشق از دست رفته را بازیابیم.

مسوولیت شخصی و التیام نفس

وقتی نیازهای احساسی ما در ازدواج برآورده نمی‌شوند، اختلافات حل و فصل نشده مربوط به گذشته‌ها خودنمایی می‌كنند، لحظه‌ای احساس مهر و عشق می‌كنیم و لحظه‌ای بعد به طلاق می‌اندیشیم. هرگاه احساس می‌كنید حال خوبی ندارید و یا این كه از یك عمل یا حرف‌ همسرتان برآشفته شده‌اید، بدانید كه در اعماق وجود شما چیزی هست كه نیاز به التیام دارد. در این شرایط لازم است كه بخشاینده‌تر و پرمهرتر ظاهر شویم.
در این مواقع باید از خود مراقبت و یا حتی در صورت لزوم به روان درمانگر مراجعه كنیم و به رغم این كه از همسرمان انتظار داریم كه كاری برای ما صورت دهد، بهتر است كه توقع خود را كنار بگذاریم. حالا زمان التیام خویشتن است. در این هنگام، با بخشش و چشم‌پوشیكردن از بی‌مهری‌های گذشته هم خویشتن خویش را التیام بخشیده‌ایم و هم همسرمان را از آماج سرزنش‌های خود و مشاجره‌های مجدد دور می‌كنیم.

احترام متقابل به یكدیگر

باید توجه داشت كه هر مشاجره‌ای در هر زمینه‌ای نباید منجر به ریختن حرمت و احترام بین طرفین شود. به عبارتی حتی برای مشاجره و بگومگوهای زوجین هم باید یك حد و مرز مشخصی در نظر گرفته شود و هیچ‌یك از زوجین نباید پا را فراتر از آن بگذارند، تداوم زندگی و چگونگی این تداوم و روابط زناشویی بسیار در گروه اصل قرار دارد.

عشق و مهر و محبت

زن‌ها بیشتر زمانی احساس محبت می‌كنند كه از ناحیه شوهرشان حمایت عاطفی شوند. مهم نیست كه مرد چه چیزی را برای همسرش تهیه می‌بیند، مهم استمرار داشتن آن است. زن وقتی عشق را احساس می‌كند كه دریابد عشق و محبت شوهرش ادامه‌دار است. ممكن است مسائلی مانند سالگرد ازدواج، تاریخ تولد و یا حتی وقایع مهم زندگی برای مرد اهمیتی نداشته باشد و حتی به دست فراموشی سپرده شود، اما برای اغلب زنان این مساله در درجه بالایی از اهمیت قرار دارد چرا كه استمرار عشق و محبت شوهر را برایشان به اثبات می‌رساند. اغلب زنان احساسات شنیداری و كلامی را بهتر درك می‌كنند. جملاتی مانند <من به تو علاقه دارم>، <احساست را درك می‌كنم>، <می‌دانم از چه خوشت می‌آید> و <همیشه در كنارت خواهم بود> اگرچه جملات ساده‌ای هستند، اما اگر از جانب مرد به زن اعلام شوند در جلب مهر و محبت و عشق زن بسیار موثر خواهد بود. اما دریافت عشق و محبت از جانب مرد متفاوت است. او در صورتی احساس مهر و عشق می‌كند كه زنش پیوسته از كارهایی كه و انجام می‌دهد قدردانی و تعریف و تمجید نماید. روحیه خوب زن به شوهرش احساسی از مهر او عشق می‌دهد. مرد زمانی شاد می‌شود كه همسرش راضی باشد.
در حالی كه زن از گرفتن حتی یك شاخه گل سرخ به عنوان هدیه احساس مهر و عشق می‌كند، مرد از مورد قدردانی واقع شدن به این احساس می‌رسد. وقتی مرد برای همسرش كارهای كوچك می‌كند و زنش از او تشكر می‌نماید، مرد احساس محبت می‌كند. اگر مرد فراموش كرد، زن مدبر كسی است كه به لحن غیرمتوقعانه موضوع را به او یادآور شود. و مرد متعهد نیز مردی است كه به محض یادآوری همسرش را مورد دلجویی و محبت قرار داده و سهل‌انگاری خود را از دلش درآورد. در غیر این صورت این بی‌مهری‌ها به مرور زمان انباشته شده و به جایی می‌رسد كه حتی حمایت و دلجویی و تدبیر نیز كاری از پیش نبرده، طلاق عاطفی زوجین را سبب خواهد شد.

دوستی، استقلال و تفریح

سركوب احساسات به روحیه دوستانه زن و شوهر آسیب می‌رساند. اگر زن یا شوهر، هر كدام به تنهایی در زندگی زناشویی خود از خود گذشتگی نشان دهند ازدواجشان پابرجا باقی می‌ماند اما مهر و عشق آنها را تنها می‌گذارد.
بدون داشتن مهارت‌های جدید ارتباطی با آن كه ممكن است ازدواج پابرجا باقی بماند، مهر و عشق صحنه را خالی می‌كند و زندگی زناشویی فقط جنبه فیزیكی به خود گرفته و همان طلاق عاطفی را منجر خواهد شد. وقتی زنی به همسرش علاقه دارد اما به او برای حمایت از خود كمك نمی‌كند، در واقع به روابط زناشویی خود آسیب‌ می‌رساند. مرد تنها زمانی در روابط زناشویی خود موفق ظاهر می‌شود كه بتواند خواسته‌ها و نیازهای همسرش را برآورده سازد.
برای ایجاد دوستی در روابط زناشویی باید تعادلی میان استقلال و وابستگی ایجاد شود. همان طور كه نیاز به همسرمان مبنای شوق و عشق و تداوم زندگی است، اما اگر به اندازه كافی استقلال و خود مختاری نداشته باشیم، در مواقعی كه همسرمان چیزی ندارد كه به ما بدهد و یا در مواقعی كه بنابر دلایلی (كه منطق خودش حكم می‌كند) نخواهد كاری را برای ما انجام دهد، احساس می‌كنیم در گرفتن آنچه به آن نیاز داریم، ناتوان هستیم. با قبول مسوولیت در قبال خود و با التیام بخشیدن به خویشتن، می‌توانیم در مواقعی كه همسرمان نمی‌تواند كاری برای ما انجام دهد اقدامی برای خود صورت دهیم. از جمله این موارد می‌توان از وابستگی‌های افراطی مرد به زن در انجام كارهای شخصی و یا حتی از لحاظ عاطفی و نیز وابستگی مالی زن به مرد در تمامی زمینه‌ها نام برد. متاسفانه زنان از لحا ظ عاطفی بسیار شكننده هستند، پس باید از همان ابتدا سهم خاصی از احساساتشان را به شریك زندگی‌شان اختصاص دهند، نه همه آن را. چرا كه در صورت بروز هر مشكلی تمامی احساس خود را بربادرفته ندانسته و برمبنای آن به زندگی خود ادامه دهند. احساسات بیش از حد و زیاده‌روی، توقعات را باعث خواهد شد و این نیز پیش زمینه‌ای برای مشاجرات خانوادگی است.

 

منبع: روزنامه جام جم

پنج شنبه 30/7/1388 - 15:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته