پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، کتاب، همواره یکی از دغدغه
های مهم فرهنگی برای مسوولان و مردم بوده است و بزرگ ترین نمایشگاه، برای
کتاب برپا می شود. با برگزاری 20 دوره از این نمایشگاه بزرگ، بهتر است یک
بار برای همیشه، جایگاه و پایگاه این مهم ترین وسیله انتقال دانش و تمدن را
در کشورمان معلوم کنیم.
در کشور ما، از دیر باز، کتاب، جایگاه والا
و شایسته ای داشته، اما تنها نزد اهالی فرهنگ و دوست داران علم و معرفت.
فرهنگ مطالعه، در میان عامه مردم، چندان جا نیفتاده و مقبول طبع نیست. شاید
به همین دلیل باشد که همواره فرهنگ شفاهی، بر فرهنگ کتبی برتری داشته است.
تا
قبل از ورود ماشین چاپ به ایران، تمام کتاب ها، با دست کتابت می شد و
مشهورترین کتاب خانه های دنیا، در این سرزمین، بودند و سوزاندن کتاب و کتاب
خانه توسط اقوام بیگانه، سابقه ای بس دیرین، در ایران دارد. اسکندر
مقدونی، سرآمد کسانی است که در ایران، به این کار نابخردانه دست زد. حتی شش
هفت دهه پیش نیز این کار ناشایسته، در محوطه حیاط کتاب خانه ملی ایران و
توسط برخی مدعیان فرهنگ و تاریخ انجام شد.
کنترل، نظارت، ممیزی و سانسور
نیز هم زمان با چاپ کتاب در ایران، رسمیت داشت و اداره انطباعات ناصری، در
این زمینه، پیش گام و پیش قدم بود و با انتشار اطلاعیه ای، آن را رسمی
کرد.
انتشار کتاب در ایران، تا قبل از قیام تنباکو و سپس جنبش مشروطیت،
منحصر به کتاب های مذهبی و یا نوشته های درباریان بود و پس از این ایام،
ابعاد دیگری یافت که در ادامه، به آن خواهیم پرداخت. ابتدا سراغ نخستین چاپ
خانه ها و سپس اولین کتاب های چاپ شده در کشورمان می رویم و در ادامه، به
باز شدن کتاب فروشی های کشورمان می پردازیم.
نخستین چاپ خانه در
کشورمان، در عهد صفویه، آغاز به کار کرد. کشیشی از فرقه «کرملی» ، منسوب به
کوه «کرمل» در فلسطین، به نام «آنژدوسن ژوزف» در سال 1660 میلادی به ایران
آمد و در اصفهان، اولین چاپ خانه را ساخت که اوراق ادعیه و اذکار مذهبی
مسیحی را چاپ می کرد. در جلفای اصفهان و در محوطه نمازخانه کلیسای این شهر
نیز انجیل را چاپ کرده اند.
در عهد قارجایه، «آقازین العابدین تبریزی» ،
با حمایت «عباس میرزا» ، نایب السلطنه، چاپ خانه ای در تبریز به راه
انداخت که با حروف سربی، کتابی به نام «فتح نامه» را چاپ کرد. هم چنین
«رساله جهادیه» «میرزا عیسی قائم مقام راهانی» و «رساله آبله کوبی» «محمد
بن عبدالصبور خویی» نیز در سال 1233 هجری قمری چاپ شد.
یک سال بعد،
«میرزا صالح شیرازی» که برای تحصیل به انگلستان رفته بود، یک دستگاه چاپ
سربی را به ایران آورد چون در آن جا، کار با دستگاه چاپ را یاد گرفته بود،
عهده دار این کار در ایران شد.
میرزا صالح شیرازی، در سفری که به روسیه
آن روزگار داشت، دومین ماشین چاپ را از این کشور به ایران آورد و کتاب
«زادالعماد» که به خط «میرزا محمدحسین خوش نویس تبریزی» کتابت شده بود را
در سال 1251 چاپ کرد. در همان سال ها، شخصی به نام «میرزا جعفر» ، معروف به
امیر، بنابه دستور عباس میرزا به روسیه رفت و کار با دستگاه چاپ را آموخت و
یک دستگاه سربی را با خود به تبریز آورد و نسخه ای از گلستان سعدی را چاپ
کرد. نکته جالب توجه آن که تمام کسانی که دستگاه چاپ به ایران آوردند، خیال
می کردند برای اولین بار در ایران، این کار را کرده اند.
در سال 1240
هجری قمری، «فتح علی شاه قاجار» ، آقا زین العابدین تبریزی را که در تبریز،
شهرتی داشت، به تهران فراخواند تا کار چاپ را در تهران سامان دهد. او با
«منوچهر خان گرجی» که بعدها «معتمدالدوله» لقب گرفت، آشنا بود و در تکیه ای
که معروف به تکیه منوچهرخان و حوالی چهارراه گلوبندک فعلی بود، منزل کرد و
با پشتیبانی او 800 هزار جلد کتاب چاپ کرد.
اکثر این کتاب ها، به اقتضای شرایط آن زمان، کتاب های دینی و احادیث و اخبار و امثال این ها بود.
آقازین
العابدین، شاگردانی نیز تربیت کرد. یکی از شاگردان وی، معروف به «میر
باقر» ، کتاب «ناسخ التواریخ» «لسان الملک سپهر» را به صورت سنگی، چاپ کرد.
هم چنین «مآثر سلطانی» «عبدالرزاق دنبلی» هم، توسط وی چاپ شد.
اولین
اسباب لیتوگرافی برای چاپ سنگی، در سال 1259 هجری قمری و توسط «آقا
عبدالعلی» به تهران آورده شد. در چاپ خانه او، دو کتاب «تاریخ معجم» و
«تاریخ پطرکبیر» چاپ شد. آقای عبدالعلی، چندی بعد، چاپ خانه خود را به آقا
میرباقر واگذار کرد.
عباس میرزا نایب السلطنه، چندین بار، دانش جویانی
را به روسیه فرستاد تا فن چاپ را فراگیرند. سرانجام در سال 1317 هجری قمری،
«قاسم خان والی»، ملقب به «سردار همایون» ، در تبریز، یک چاپ خانه سربی به
راه انداخت و برای نخستین بار، شرح نهج البلاغه «ابن ابی الحدید» را چاپ
کرد. این کتاب، زیر نظر «محمدعلی میرزا» ، ولیعهد، چاپ شد.
در این سال
ها، کتاب ها به دو صورت سربی و سنگی، چاپ می شدند. تمایل مردم به چاپ سنگی،
بیشتر بود و بیشتر، کتاب های دینی، احادیث، اخبار، ادعیه و زیارت ها، چاپ
می شدند.
در سال 1254 هجری قمری، در شهر شیراز، یک چاپ خانه سنگی، اقدام
به چاپ قرآن کریم کرد و در دیگر شهرها، به تدریج، این کار گسترش یافت. (1)
هم زمان با گسترش چاپ، کتاب فروشی، به عنوان یک شغل ثابت و گاهی هم
سیار، متداول شد. قبل از آن، عده ای، با خرید و فروش کتاب های خطی، امرار
معاش می کردند و برخی از بزرگان، برای کتاب خانه خود، از این کتاب فروش ها،
کتاب می خریدند. با توسعه چاپ، در بسیاری از شهرها کتاب فروشی باز شد، اما
هم زمان، سایه سانسور نیز بر کتاب گسترده شد و از طرف دولت ناصرالدین شاه،
رسمیت یافت.
«محمدحسن خان اعتماد السطنه» ، مسوول اداره انطباعات ناصری
و روزنامه خوان شاه، درباره «سانسور» می گوید: «... عریضه ای که پریروز
داده بودم در باب ایجاد سانسور به جهت کتب چاپی و غیره، خیلی پسند فرموده
بودند. مقرر شده بود این کار، به من رجوع شود. » (2)
گویا اطرافیان،
این اقدام اعتمادالسلطنه را جدی نگرفتند؛ چون او چند روز بعد می نویسد:
«عریضه ای هم در باب اهمال وزرا در اجرای امر شاه و مسأله سانسور دادم امین
السلطان به شاه بدهد. » (3)
با پی گیری های اعتمادالسلطنه، سرانجام سانسور در ایران رسمی شد.
گفتیم
که رساله ای درباره مبارزه با شیوع بیماری آبله در تبریز چاپ شد. این کار،
در زمان صدارت مرحوم «میرزا تقی خان امیرکبیر» ، بار دیگر انجام شد.
بیماری آبله در آن دوران، باعث هلاکت و کوری و نابینایی بسیاری می شد و از
آن جا که امیرکبیر علاقه داشت «نفوس، زیاد شود» ، دستور داد تا رساله دکتر
«کرمیک» ، ترجمه و چاپ شود. دکتر «یاکوب ادوارد پولاک» در این باره می
گوید: «چون امیر، به افزایش جمعیت مملکت علاقه مند بود، علیه بیماری آبله،
کارها کرد. آبله کوبی را در سرتا سر ایران رایج کرد. دستور داد رساله ای در
این باب، از زبان انگلیسی به فارسی، ترجمه و چاپ شود. » (4)
هم چنین
تعدادی کتاب در مورد تاریخ اروپا، زراعت، علم تجارت، علم معادن، تربیت کرم
ابریشم، احکام شرعی، احکام نظام، قواعد ژاندارم و ... نیز ترجمه و چاپ شد.
قیام
تنباکو، نقطه عطف تاریخ ایران در ارتباط با اعتراض مردم به اعمال حکومت
است. تا قبل از آن، شاه، همه کاره کشور بود و بقیه، نوکر و رعیت و ... رعیت
جماعت، در کار شاه فضولی نمی کرد. کار او ،دعا کردن به جان شاه بود، تا
کشور، در امن و امان باقی بماند. پس از قیام تنباکو و برانداختن کمپانی
رژی، کم کم، مطبوعات و البته آن دسته که در خارج از کشور چاپ می شدند،
گرایش سیاسی و مخالفت با استبداد ناصرالدین شاهی را علنی کردند و با شروع
انقلاب مشروطه، کتاب های زیادی درباره روشن سازی افکار مردم در مورد امور
حکومت، چاپ شد. «سفرنامه ابراهیم بیگ» ، «مسالک المحسنین» ، «کتاب احمد» و
... چاپ شدند و گرایش سیاسی روزنامه ها به کتاب، سمت و سو یافت و کتاب
فروشی ها، هویت صنفی پیدا کردند.
در جدول «تعداد ابنیه دارالخلافه
تهران» در سال 1269 هجری قمری، تعداد کتاب فروشی ها، 19 باب ذکر شده است.
یک باب در محله «عودلاجان» ، ناصر خسرو فعلی و 18 باب دیگر در محله بازار.
هم چنین 10 باب صحافی، کتاب هم می فروختند. (5)
مرحوم «جعفر شهری»، در
کتاب خود، آمار مربوط به سال 1295 را 39 باب ذکر کرده است. او می گوید: «آن
هنگام، طهران 150 هزار نفر جمعیت داشت و برای هر چهار هزار نفر نفوس، یک
کتاب فروشی وجود داشت. » (6)
«سعید نفیسی» می گوید: «پدرم عادت داشت دو
سه روز پیش از رمضان، از دو برادر کتاب فروش خوانساری که حاج ملامحمد صادق
و حاج ملامحمدباقر نام داشتند، بسته به استطاعتی که در آن سال داشت، گاهی
10 و گاهی پنج قرآن می خرید.
در آن زمان، مرکز کتاب فروشی های تهران، یا
در بازار حلبی سازی های امروز بود که به آن بازار بین الحرمین می گفتند،
زیرا که در میان مسجد شاه و مسجد جامع، واقع شده بود و یا تیمچه کتاب فروشی
ها بود میان تیمچه حاجب الدوله و بازار کفش دوزها.
این دو برادر که هر
دو معمم بودند و هر دو ریش زرد و حنا بسته متوسطی داشتند، به خانه های
مردمی که اهل فضل بودند، می رفتند و کتاب هایی را که داشتند، عرضه می کردند
و گاهی هم پول آن را همان موقع نمی گرفتند و پس از مدتی دریافت می کردند.
معتبرترین
کتاب فروش آن زمان، میرزا محمد خوانساری، جد خاندان سهیلی خوانساری امروز
بود که در بازار حلبی سازها، روبه روی خانه ملک التجار، دکان داشت و کتاب
های چاپی و خطی بسیار خوب، همیشه از زیر دست او می گذشت. قدری آن طرف تر،
روبه روی دکان میرزا محمد، دکان شیخ رضا کتاب فروش بود که گران فروش ترین و
بد معامله ترین کتاب فروشی تهران بود. در تیمچه کتاب فروش ها هم حاج شیخ
احمد شیرازی و حاج میرزا جمال اصفهانی بودند که دومی، هنوز هم زنده است.
معتبرترین و معروف ترین کتاب فروش های دوره پیش از ما، حاج مهدی بوده و پسرش حاج میرزا علی اصغر، پدر آقایان رمضانی. (7)
در
اواخر دوره مظفرالدین شاه، چند کتاب فروشی هم در خیابان ناصریه آن روز و
ناصر خسرو امروز دایر شد که معروف ترین آن ها، کتاب خانه مظفریه متعلق به
میرزا علی خان مظفری بود.
که از همه متجددتر بود و گاهی، کتاب از فرانسه
وارد می کرد و کره جغرافیا و جعبه پرگار و دوات های سنگی و بلوری و مرکب
های اروپایی ومرکب خشک کن و سطاره (خط کش) و این گونه چیزها که در آن زمان،
بسیار تازگی داشت، می فروخت. در خیابان علاالدوله آن روز و فردوسی امروز،
روبه روی بانک ملی، یک کتاب فروش فرانسوی به نام لوی بارنئود بود که در
زمان ناصرالدین شاه، او را برای تدریس فرانسه در مدرسه دارالفنون استخدام
کرده بودند و پس از مدتی که بی کار شد، در ایران ماند و به کتاب فروشی
قناعت کرد و در اواخر عمر، در همان مغازه خود منزل داشت و پس از مرگ اش، تا
مدتی، زن بیوه اش، همان مغازه را داشت. در خیابان ناصر خسرو، چند کتاب
فروشی دیگر هم بود، مانند شمس و معرفت و مروج و در سال های اول مشروطیت،
این مغازه های کتاب فروشی ناصریه، مرکز و محل اجتماع آزادی خواهان و مشروطه
طلبان بود و عصرها آن جا جمع می شدند. برخی از این کتاب فروشی های تهران،
به خصوص حاج محمدمهدی و میرزا محمود خوانساری و حاج شیخ احمد شیرازی، کتاب
های فارسی و عربی بسیار مهمی نیز چاپ کرده اند.
میرزا محمود، در مشروطه اول که انتخابات، صنفی بود، وکیل صنف کتاب فروش ها در مجلس شورای ملی شد.
بهترین
چاپ قرآن در آن زمان، در شهر باغچه سرای در شبه جزیره کریمه، چاپ شده بود و
از روی آن شاید صد بار، عکس برداشته و به قطع های مختلف، گراور کرده اند؛
از قطع وزیری گرفته تا اندازه دو سه سانتی متر که در قاب کوچکی جا داده و
به بازو می بستند و برخی هم به زنجیر ساعت و زنان، به گردن بند خود می
آویختند و با ذره بینی که در روی قاب آن بود، می خواندند.
این چاپ، با همه زیبایی که داشت، قطع بزرگ آن، 12 قرآن [ریال] و قطع متوسط آن، هشت قرآن و قطع بسیار کوچک آن، دو قرآن قیمت داشت.
کتاب
زادالمعاد، تألیف ملا محمدباقر مجلسی، عالم مشهور شیعه پایان دوره صفویه
را نیز بارها چاپ کرده بودند و در هر خانه ای بود و در ایام رمضان، مردم از
روی آن، دعای افطار و دعای سحر و دعاهای دیگر و حتی سوره یاسین را می
خواندند. » (8)
در آن زمان، هنوز تحصیلات عالیه در ایران، رایج نبود و
مکتب، محل تدریس سنتی و مدارس علمیه، کسب علوم دینی بودند. با تأسیس مدارس
جدید، آموزش علوم نوین نیز آغاز شد و کتاب های موردنیاز این گونه مدارس نیز
در کتاب فروشی ها، فروخته می شد، اما هنوز هم مهم ترین کتاب کتاب فروشی
ها، کتاب های مذهبی بود و گاهی نیز برخی کتاب های ادبی فروخته می شد.
سعید
نفیسی می گوید: «در مکتب خانه، پس از آن که بچه، الفبا را تقریبا در شش
ماه یاد می گرفت، بلافاصله جزوه ای به او می دادند که آن را عمه جز می
گفتند. در سال دوم، سراسر گلستان سعدی را به او درس می دادند. سال سوم،
نخست، ترسل می خواند و پس از آن تاریخ معجم، ترسل، اصطلاح ادبی است برای فن
نامه نویسی و در این جا مقصود، کتابی است که در آن، نمونه همه انشاهای
مختلف از نامه معمولی و اجاره نامه و قباله خرید و فروش و نکاح و هبه و
وصیت نامه تا نمونه قبض رسید و حواله و برات و این گونه اسناد، در آن آورده
شده. آخرین مرحله تحصیل در مکتب، از بر کردن اشعار نصاب الصبیان بود که
منظومه ای است شامل لغات متداول زبان عرب یا معادل آن ها در زبان فارسی.
این کتاب را ابونصر فراهی، از ادبای قرن ششم جمع آوری کرده و شامل قطعات
مختلفی است. (9)
طلاب علوم دینی نیز طبق گفته نفیسی، «اولین کتاب که
درس می خواندند، مجموعه ای بود از چند رساله در صرف و نحو عربی که آن را
جامع المقدمات نام گذاشته بودند و شامل 15 مسأله مختلف در مقدمات بود؛
امثله، شرح امثله، صرف میر، تصریف، شرح تصریف، عوامل جرجانی، شرح عوامل،
عوامل ملامحسن، عوامل منظومه، کبری، کتاب الهدایه، آداب المتعلمین، صیغ
مشکله، شرح المؤجز، و صمدیه.
روی هم رفته، نزدیک 50 کتاب مختلف در رشته
های معقول و منقول، در مدارس ایران درس می دادند. در صرف و نحو زبان عرب،
حدود 20 کتاب مختلف را از روزی که وارد مدرسه می شدند تا وقتی که ریش شان
سفید می شد، می خواندند. برخی از آن ها را هم حفظ می کردند. مثلا منظومه ای
هست در قواعد نحو عربی که هزار شعر دارد و آن را «الفیه» ، یعنی هزار شعری
می نامند و ابن مالک مصری سروده است.
در ادبیات عرب، دیوان ابوتمام و
عربی، رایج ترین کتاب، مقامات حریری و پس از آن، مقامات بدیع الزمان همدانی
بود. مهم ترین کتاب نحو عربی، کتاب سیبویه و شرح نظام و شرح رضی بود که
فراغت از آن ها، کار همه کس نبود.
در فلسفه، رایج ترین کتاب، منظومه حاج
ملاهادی سبزواری و کتاب اسفار ملاصدرای شیرازی بود و کسانی که خیلی کار
کرده بودند، اشارات و شفای ابن سینا را هم می خواندند. در عرفان، مهم ترین و
رایج ترین متن، شرح منصوص داوود قیصری و شرح منازل السائرین عبدالله
انصاری بود. معروف ترین و رایج ترین کتاب حساب، کتاب خلاصه الحساب شیخ
بهایی و در نجوم، پس از سی فصل، شرح چغمینی را می خواندند. » (10)
طبیعی بود که این همه کتاب، در داخل کشور چاپ می شد و در کتاب فروشی های سطح شهر، فروخته می شد.
چاپ بیشتر کتاب ها، سنگی بود. ابتدا کتاب، خطاطی می شد و سپس چاپ می شد. مردم، کتاب با حروف سربی را نمی پسندیدند.
پس
از حکومت قاجار، بیش از 1/5 دهه، به جز کتا ب های رایج ادبی و درسی، هیچ
کتاب دیگری چاپ شد، اما در فاصله سال های 1290 تا 1304، به خاطر هرج و مرج و
خواسته رضا شاه، برخی از کتاب ها، آن هم علیه حکومت قاجار چاپ شدند. پس از
آن، نزدیک به دو دهه، سکوت، بر کتاب و کتابت حکم فرما شد و پس از هجوم
متفقین به ایران و تبعید رضاشاه، باسمه (چاپ) و کتاب، سرنوشت و راه دیگری
پیدا کرد که در قسمت دوم این نوشته، به آن خواهیم پراخت.
پی نوشتها:
1و2و3- روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صفحه های 339 و 341، به کوشش ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، 1355، تهران.
4- فریدون آدمیت؛ امیرکبیر و ایران، صفحه 333، انتشارات خوارزمی؛ 1360، تهران.
5- مسعود نوربخش؛ تهران به روایت تاریخ، جلد دوم، صفحه های 991 و 999، انتشارات علم، 1380، تهران.
6- جعفر شهری؛ تهران در قرن سیزدهم، جلد 4، صفحه 116، انتشارات رسا، 1369، تهران.
7-
منظور مرحوم نفیسی از برادران رمضانی، ابراهیم رمضانی، مدیر انتشارات ابن
سینا و محمدرمضانی، صاحب انتشارات کلاله خاور در خیابان شاه آباد است که هر
دو، سال هاست به رحمت خدا رفته اند.
8- سعید نفیسی؛ به روایت سعید نفیسی، صفحه های 558 تا 560، نشر مرکز، 1380، تهران.
9و10- همان، صفحه های 647 و 648 و 658 تا 660.
منبع: مجله ی خیمه شماره 37
/خ