كسی از لایه غبار های شب آلود می اید و شب این روز روشن میشود و سفر را می اندازد و نان را قسمت میكند پول را قسمت میكند بدبختی و خوشبختی را نیز قسمت می كند همه با هم یكی میشن پولدار دیندار. فقیر خوشبخت همه كوچك و بزرگ ..؟ نمره مریض خانه رو قسمت میكنه هر چه هست تو نیست را قسمت میكند بین خالق خدا قسمت میكنه هر كی سهمی اندازه ای از دین و معرفت خداپرستی مادیعات به اینا نمی رسه باید در تقسیم معرفت دین هر چیز نیكوست دوان دوان بریم به هم سهمی میرسد سهم ما را هم می دهد من در خواب دیده ام ........
دستی كه زخم میزند . ناپیداست اما زخم عریان تر از طلوع آینه در روز است شاید تن به تیغ دوست شپردن راهی به سوی توست ...... دوستی دیگر .دستی دیگر و....زخمی دیگر ............
هر چه از دوست رسد نیكوست حالا زخم باش یا محبت یا هر چیزی كه باش .................
بهر بودن عشق و امید یا نداشتن دلی از امید امیدی و آروزی منی پس با من بمان تا به امیدت زنده و با امدنت شادمان گردم
اینو هر روز به این دل بهونه گیر میگم
روزی تو خواهی آمد از سوی مهربانی امازمن نبینی دیگر به جا نشانی
بودم انگار نبودم
13:02:45
اما نیست قطرهای از باران دل تو در این غربت تنهائی كویر
13:01:38
تفو بر ذات نا پاكت تو انسانی؟ شرف داری چه ؟ بیقدی ؟ نمیترسی نه ؟ چون خنجر بكف داری ولی بدبخت بیچاره برو انتقام سركش فردای انسانها خبر از سرنوشت شوم خود .داری نداری .نه برو با ساز وبیگانه پای بر هم زن بروی نعش یارانم بكش بر سر بخور چون باده خون پاك وخندان عزیزانم