به حضرت علی (ع) عرض کردند: زنی است در مدینه که مردم، دختران خود را نزد او می گذارند
که تربیت و اصلاح کند و با این حال( یعنی با اینکه درآمدش زیاد نیست) کسی را مانند او پر روزی
ندیدیم. فرمود: آن زن راستگوست و امانت را ادا می کند و اینها روزی را به طرف آدمی جلب می کند.
شبی سی و چند کس از درویشان و جوانمردان نزد (بوالحسن انطاکی)جمع شدند و او را گرده ای
دو سه نان بود چندان که پنج مرد را دشوار بس باشد. نان ها همه پاره کردند و چراغ بکشتند و بر
سفره نشستند تا نان خورند و هر یکی دهان می جنبانید تا دیگران پندارند که همی خورد چون سفره
برداشتند نان بر حال خود بود و هیچ یک نخورده بود جهت ایثار به دیگران.
گویند بطی در آب روشناییِ ستاره می دید ؛پنداشت که ماهی است. قصدی می کرد تا بگیرد و هیچ
نمی یافت .چون بارها بیازمود و حاصلی ندید، فرو گذاشت .دیگر روز هر گاه که ماهی بدیدی،گمان
بردی که همان روشنایی است؛قصدی نپیوستی و ثمرتِ این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.
بط: مرغابی
به روزگار خسرو، زنی پیش بزرجمهر آمد و از وی مسئله پرسید و در آن حال بزرجمهر سرِ آن
سخن نداشت،گفت: ای زن، این که تو همی پرسی، من ندانم. این زن گفت: پس تو که این ندانی
،این نعنتِ خدایگانِ ما به چه چیز می خوری؟ بزرجمهر گفت: بدان چیز که دانم، و بدان که ندانم
،مَلکِ مرا چیزی نمی دهد، ور باور نداری ، بیا و از ملک بپرس تا خود بدانچه ندانم مرا چیزی
همی دهد یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توصیه می کنم هیچ وقت واز هیچ چیز نگران نباشی
فقط دو چيز وجود داره كه نگرانش باشي: اينكه سالمي يا مريض
ديشب تو فكرت بودم كه يه قطره اشك از چشمام جاري شد........ از اشك پرسيدم چرا اومدي؟؟ گفت آخه تو چشمات كسي هست كه ديگه اونجا جاي من نيست
به من گفتي كه دل دريا كن اي دوست، همه دريا از آن ما كن اي دوست، دلم دريا شد و دادم به دستت، مكش دريا به خون پروا كن اي دوست
دريا باش كه اگر كسي سنگ به سويت پرتاپ كرد ، سنگ غرق شور نه آنكه تو مطلاطم شوي!!!
وقتي گريه مي کنم تو را در ميان اشکهايم مي بينم **ولي اشکهايم را پاک مي کنم تا کسي تو را نبيند
دوست داری بگم :می خوام هر روز با صدات بیدار بشم. بعد بفهمی با ساعت بودم؟؟
دوست داری بگم:چرا رفتی،بعد بفهمی با برق بودم؟؟
دوست داری بگم:آخر پیدات می کنم ،بعد بفهمی با دسته کلیدم بودم؟؟
دوست داری بگم:دوست دارم، بعد فکر کنی با..........؟؟!!! نه این بار دیگه با خودت بودم!!!!