هیچكس را نمیتوانید پیدا كنید كه
بگوید طلاق اتفاقی خوشایند است. همه مردم میدانند كه جدایی از همسر، كار شایستهای
نیست و فرجام خوبی ندارد، اما گاهی جدایی، انتخاب بد از میان بد و بدتر میشود،
یعنی شما مجبورید طلاق را انتخاب كنید چون در موقعیتی قرار گرفتهاید كه راههای
دیگر فقط اوضاع را بدتر میكند و آسیبهای تازهای به وجود میآورد.
برای مثال چند سال پیش خبری در
رسانهها منتشر شد كه زن جوانی به وسیله شوهرش خفه شده است. مرد در اعترافهای خود
گفته بود «او با من شوخی كرد. ما با هم تفاهم نداشتیم. عصبانی شدم و او را كشتم!»
شاید اگر زندگی این دو نفر مدتها پیش به جدایی رسیده بود، حالا یك جسد روی دست
پلیس نمانده بود.
طلاق گاهی برای برخی خانوادههای صاحب
فرزند نیز ضروری میشود. پدر و مادری كه در همه عمرشان با هم دعوا میكنند و در
عصبانیت، كودكشان را نیز آزار میدهند و او را قربانی خشم و پرخاشگری خود میكنند،
باید از هم جدا شوند تا فرزندشان بیش از این سختی نبیند. گرچه قضاوت درباره این كه
طلاق در كدام شرایط، كار درستی است، تقریبا ناممكن است اما اگر خودتان كلاهتان را
قاضی كنید احتمالا میفهمید كه میتوانید به زندگی مشترك ادامه بدهید یا
نه.
بسیاری از مردم میپرسند: «آیا طلاق از
آن شترهاست كه ممكن است جلوی در خانه هر كسی بخوابد؟» پاسخ ما منفی است. این شتر
جلوی در خانه همه مردم نمیخوابد، بلكه جایی زانو میزند و آرام میگیرد كه شرایط
را برای ورودش آماده كرده باشند. میخواهید بدانید خطر طلاق برای چه نوع زندگیهایی
بیشتر است، ادامه این مطلب چند نمونه از ازدواجهایی را كه به طلاق نزدیكترند،
مطرح كرده است:
ازدواجهای صرفا
عاشقانه: چطور میشود كسی عاشق چشم و ابروی دیگری شود
و بعد با نگاه كردن به ظاهرش بتواند درباره ویژگی اخلاقیاش قضاوت كند. بسیاری از
ازدواجهایی كه فقط براساس جذابیت ظاهری انجام میشود، در همان سالهای نخست زندگی
زیر یك سقف به طلاق میرسد.
ازدواجهای زوركی: این نوع ازدواجها به توصیه دیگران انجام میشود و دو طرف از همان
ابتدا به هم احساسی ندارند، بنابراین نگران فروپاشی خانوادهشان نیز
نیستند.
ازدواجهای بدون روابط
خانوادگی: در این نوع ازدواجها هر دو طرف، در
برقراری ارتباطی متعادل با خانوادههای یكدیگر مشكل دارند. هیچكس نمیتواند
خانواده اولش را طلاق بدهد، اما میتواند همسرش را طلاق بدهد. جر و بحثهای دائمی
با خانواده همسر، شكستن حریمها و غرغر كردن درباره رفتارهایشان، جایگاه هیچ همسری
را در نظر شریك زندگیاش بهتر نكرده است و فقط دیگری را ترغیب میكند پی راهی برای
خلاصی از این وضعیت بگردد كه یكی از این راهها طلاق است!
ازدواجهای سرد شده: زوجهایی كه ارتباطشان با یكدیگر كمرنگ شده است و دیگر مثل روزهای اول
آشنایی پرانرژی، شاداب و صمیمی نیستند و حاضر نمیشوند با مشاوری در اینباره
گفتوگو كنند، در این گروه میگنجند.
ازدواجهای بدون
مسئولیتپذیری: در این نوع ازدواجها، یكی از زوجها
به وظایفش اهمیت نمیدهد و به همین دلیل بار اصلی زندگی روی دوش دیگری میافتد.
مضرات مسئولیتناپذیری یكی از زوجها بخصوص در دوران نگهداری از فرزند، خودش را
بیشتر نشان میدهد.
ازدواجهای همراه با
پرخاشگری: دقت كنید كه معنای پرخاشگری فقط برخوردهای
فیزیكی نیست گاهی چند كلمه خشن و غیرمودبانه، چنان احساس بدی به دیگران میدهد كه
امكان دارد تاثیرش تا سالها باقی بماند و شاید نتیجهاش طلاق شود.
خبرطلاق را به
فرزندانمانبدهیم
طلاق را باید به كودكتان خبر بدهید
یعنی اگر خیال كردهاید میتوانید یك روز از همسرتان جدا شوید اما فرزندتان را
بیخبر بگذارید و هر بار پرسید والد دیگرش كجاست، پاسخهای سر بالا به او بدهید،
اشتباه كردهاید. میتوانید تصور كنید چه حالی پیدا میكند كودكی كه از مادرش
میپرسد «بابا كجاست؟» و زن با خشم میگوید «رفت به درك!» یا «مرد!»؟
مردم وقتی خشمگین هستند یا از یكدیگر
احساس رضایت نمیكنند، حرفهایی بر زبان میآورند كه پس از آن كه به آرامش میرسند،
از گفتن آنها بشدت پشیمان میشوند اما پشیمانی چه فایدهای دارد؟
سخت است به كودكان خبر بدهید كه
پناهگاه امن خانوادهشان در حال فروپاشی است، اما به هر حال شما تصمیمتان را
گرفتهاید و اینحق آنهاست كه از تصمیم جدید باخبر شوند و شما نباید آنها را از این
حق محروم كنید. خبر دادن طلاق به كودكان سه گام دارد كه عبارتند از:
گام اول ـ گرچه برخی والدین هم با خشم درباره طلاقشان برای فرزند شان حرف
نمیزنند، اما به هر حال دروغ میگویند برای مثال ممكن است پدر یا مادری در غیاب
شریك زندگی سابقش به فرزندش كه در زمان طلاق، نوزاد بوده است، بگوید آن دیگری مرده
است و هرگز حساب و كتاب نمیكند كه اگر در آینده فرزندش از حقیقت باخبر شود، دیگر
هرگز به او اعتماد نمیكند و به خاطر دروغگوییاش او را نمیبخشد.
به همین دلیل است كه در برخورد با
كودكان باید كاملا صادق باشید. آنها وقتی كلمه طلاق را میشنوند، پرسشهای زیادی در
ذهنشان نقش میبندد كه باید به تكتكشان با صبر و حوصله پاسخ بدهید. برای مثال
شاید بپرسند «بعد از طلاق شما دیگر با هم زندگی نمیكنید؟» و «چرا جدا شدهاید؟»،
«تقصیر من بود كه جدا شدید؟»، «میتوانم به دوستانم بگویم كه شما جدا شدهاید؟» و
«حالا ما چطوری زندگیمان را میگذرانیم؟»
به این پرسشها با صبر و حوصله پاسخ
بدهید، اما از زیادهگویی و ورود به جزئیات بپرهیزید. مثلا در پاسخ به این كه چرا
از هم جدا میشوید، بگویید «من و مادرت دیگر نمیتوانستیم در كنار هم زندگی كنیم.»
یا در پاسخ به این كه تكلیف او چه میشود، بگویید «درست است كه ما از هم جداییم،
اما با هم صحبت میكنیم و هر دو از تو مراقبت میكنیم و مثل گذشته عاشقت هستیم»
و...
بهترین زمان برای خبررسانی درباره
طلاق، پیش از آن است كه تغییرات مربوط به آن در زندگی شما و فرزندتان آغاز شود،
یعنی وقتیهنوز اقدام قانونی برای آن نكردهاید.
وقتی به پرسشها پاسخ میدهید، باید
بسیار مراقب باشید كه درباره شریك سابق زندگیتان مودبانه صحبت كنید. برای مثال هر
قدر هم عصبانی باشید، حق ندارید همسرتان را با الفاظ نادرست صدا كنید. درستترین
شیوه گفتوگو این است كه همسرتان هم در زمان توضیحهای شما به فرزندتان حضور داشته
باشد و صحبتهایتان را تایید كند و بخشهایی را نیز به آنها بیفزاید.
در این شرایط، برخی كودكان پرسش عجیب
دیگری نیز مطرح میكنند. آنها میگویند: «اگر او را دوست نداشتی و طلاقش دادی، ممكن
است روزی مرا هم دوست نداشته باشی و طلاق بدهی؟» در این صورت باید برایش توضیح
بدهید كه جنس عشق شما به او متفاوت است و به هیچ وجه، هیچ پدر و مادری نمیتواند
فرزندش را دوست نداشته باشد و او را طلاق بدهد و شما او را تا همیشه دوست خواهید
داشت.
گام دوم: درباره تغییراتی كه در
زندگی او به واسطه جدایی شما و همسرتان رخ میدهد صادقانه توضیح بدهید. او باید
بداند قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. برای مثال شاید قرار شود مدرسهاش را پس
از جدایی از همسرتان عوض كنید، شاید نخواهید اتاقش را مثل گذشته نگه دارید، شاید
برای اداره زندگیتان پس از طلاق مجبور باشید بیشتر و سختتر كار كنید، شاید تصمیم
داشته باشید دوباره ازدواج كنید و.... اینها تغییرات كوچكی در زندگی یك كودك نیست و
هر كدام اگر بیخبر و ناگهانی رخ دهد، شاید ضربه روحی سختی به او
بزند.
خواستههایكودكانطلاق
به نظرتان اگر قرار بود كودكان طلاق
انتظاراتشان را در نامهای خلاصه كنند، چه میگفتند؟ ما برخی از آن حرفها را
برایتان نوشتهایم:
میخواهید طلاق بگیرید و بروید دنبال
زندگیتان؟ میخواهید خانوادهای جدید تشكیل بدهید؟ تكلیف من چه میشود؟ برای لج و
لجبازی باهم یا چون خانواده جدیدتان با من موافق نیستند میخواهید به امان خدا
رهایم كنید؟ مرا بپذیرید، حتی حالا كه خانوادهای جدید برای خودتان تشكیل دادهاید.
من به هر دوی شما برای ادامه زندگیام
نیاز دارم. اگر میخواهید پس از طلاق راه دور بروید لطفا برایم نامه بنویسید، اگر
نزدیك هستید به من سر بزنید، چه دور باشید و چه نزدیك، به من زنگ بزنید و همیشه
نظرم را بپرسید یا درباره مسائل مختلف از من سوال كنید تا احساس كنم زندهام، وجود
دارم و هنوز برای شما مهم هستم و واقعا عاشقم هستید.
مگر شما طلاق نگرفتهاید؟ پس چرا
جنگیدن با هم را تمام نمیكنید؟ چرا برای گرفتن حضانت من میجنگید، در حالی كه
قانون، تكلیف را روشن كرده است؟ میدانید با این كارتان باعث میشوید من شبانه روز
احساس گناه كنم و از خودم ناراضی باشم؟
من میخواهم هر دوی شما را دوست داشته
باشم و وقت مساوی را با هر یك از شما بگذرانم. چرا هر بار كه میخواهم بخشی از
فرصتم را با یكی از شما بگذرانم، حسادت میكنید و به خیالتان میرسد كه دوستتان
ندارم؟
دادگاه شما قاضی نداشت؟ چرا فكر
میكنید من باید قاضی میان شما دو نفر باشم؟ چه لزومی دارد از بدیهای یكدیگر برای
من تعریف كنید و مرا نسبت به هم بدبین كنید؟ چه لزومی دارد مرا مجبور كنید درباره
خطاهای شما نظر بدهم؟
با یكدیگر مستقیم صحبت كنید. من گوشی
تلفن نیستم و وظیفهام جابهجا كردن پیغامهای شما نیست.
من نه جاسوسم و نه دوربین فیلمبرداری شخصیتان. وقتی به دیدار
یكی از شما میآیم، درباره مسائل خصوصی آن دیگری از من نپرسید. وقتی اینگونه سوال
میكنید، چه پاسخ بدهم چه نه، احساس گناه و عذاب میكنم. شما مرا به دنیا آوردید و
بعد تصمیم گرفتید از هم جدا شوید و مرا از كانون خانواده محروم كنید! حالا اگر با
هم مشكلی دارید، من مسئول نیستم، بنابراین حتی وقتی عصبانی هستید، مرا متهم نكنید و
اگر اشتباهی كردم، نگویید شبیه پدر یا مادرم كه از او جدا شدهاید هستم! میدانم كه
این حرفها را عمدی نمیگویید اما باور كنید تاثیر بدی بر من دارد و در تنهایی
احساس میكنم حتی اگر آن حرفها را جدی نگفته باشید، به هر حال به آنها فكر
كردهاید كه آنها را به زبان بیاورید.
دلارام
اسفندیاری