طنز و سرگرمی
نامت چه بود ؟
آدم
فرزند ؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد ؟
بهشت پاك
اینك محل سكونت ؟
زمین خاك
آن چیست بر گرده نهادی ؟
امانت است
قدت ؟
روزی چنان بلند كه همسایه خدا، اینك به قدر سایه بختم به روی خاك
اعضاء خانواده ؟
حوای خوب و پاك، قابیل خشمناك، هابیل زیر خاك
روز تولدت ؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت ؟
اینك فقط سیاه، ز شرم چنان گناه
چشمت ؟
رنگی به رنگ بارش باران، كه ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم در هوای دوست ... نه آنچنان وزین كه ننشینم بر این خاك
جنست ؟
نیمی مرا ز خاك، نیمی دگر خدا
شغلت ؟
در كار كشت امیدم
شاكی تو ؟
خدا
نام وكیل ؟
آن هم خدا
جرمت ؟
یك سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟
همین !!!
حكمت ؟
تبعید در زمین
همدست در گناه ؟
حوای آشنا
ترسیده ای ؟
كمی
ز چه ؟
كه شوم اسیر خاك
آیا كسی به ملاقاتت آمده ؟
بلی
كه ؟
گاهی فقط خدا
داری گلایه ای ؟
دیگر گلایه نه!، ولی ...
ولی چه ؟
حكمی چنین؛ آن هم به یك گناه!؟
دلتنگ گشته ای ؟
خیلی زیاد
برای كه ؟
تنها خدا
آورده ای سند ؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشك
داری تو ضامنی ؟
بلی
چه كسی ؟
تنها كسم خداست
در آخرین دفاع ؟
می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا
سنگینی باری که خدا به دوش ما می گذارد آنقدر نیست که کمرمان راخرد کند بلکه آنقدر است که ما را برای دعا به زانو در آورد.
شنبه 20/6/1389 - 16:35
طنز و سرگرمی
شنبه 20/6/1389 - 16:29
تاریخ
نامه جلال به امام خمینی از مكه
جلال به روایت امام
آقای جلال آل احمد را جز یك ربع ساعت بیشتر ندیده ام. در اوایل نهضت یك
روز دیدم كه آقایی در اتاق نشسته اند و كتاب ایشان (غرب زدگی) در جلو من
بود. ایشان به من گفتند چه طور این چرت و پرتها پیش شما آمده است و فهمیدم
كه ایشان هستند؛ مع الاسف دیگر او را ندیدم. خداوند ایشان را رحمت كند.
صحیفه نور 12 / 90
نامه جلال به امام از مكه
امام خمینی (ره) در شانزده فروردین 1343 پس از آزادی از زندان به قم
بازآمدند و جلال آل احمد این نامه را دو هفته پس از آزادی امام نوشته است
از سرزمین وحی. این نامه در پی یورش ساواك به بیت حضرت امام در قم (در سال
1345) به یغما رفت و در پرونده جلال بایگانی شد. لحن جلال در این نامه،
چون سایر نامه ها و نوشته هایش، پرشور و رهاست همراه با ملاحت دلنشین
همیشه.
مكه
روز شنبه 31 فروردین 1343 / 8 ذی حج 1383
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت؛ فقرا منتظر الپرواز
(!) بودند به سمت بیت الله. این است كه فرصت دست بوسی مجدد نشد. اما اینجا
دو سه خبر اتفاق افتاده است. شنیده شده كه دیدم اگر آنها را وسیله ای كنم
برای عرض سلامی، بد نیست.
اول این كه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء - جنوب غربی خلیج
فارس. حوالی كویت و ظهران - میگفت 80 درصد اهالی الاحساء وضوف و قطیف شیعه
اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و
از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد كه اگر كسی
از حضرات روحانیان به آن سمتها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر این كه در این شهر شایع است كه قرار بوده آیت الله حكیم امسال مشرف
بشود، ولی شرایطی داشته كه سعودیها دوتایش را پذیرفته اند و سومی را نه.
دوتایی را كه پذیرفته اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت الله - تجدید
بنای مقابر بقیع. و اما سوم كه نپذیرفته اند حق اظهار رای و عمل در رؤیت
هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده اند و هیاتی را فرستاده اند
گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این كه گویا فقط دو سال است كه به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده اند. پیش از آن حق نداشته اند.
دیگر این كه غرب زدگی را در تهران قصد تجدید چاپ كرده بودم با اصلاحات
فراوان، زیر چاپ جمعش كردند و ناشر محترم متضرر شد، فدای سر شما.
دیگر این كه طرح دیگری در دست داشتم كه تمام شد و آمدم. درباره نقش
روشنفكران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح این كه چرا این حضرات همیشه در
آخرین دقایق، طرف سلطنت را گرفته اند و نمی بایست اگر عمری بود و برگشتیم
تمامش خواهم كرد و محضرتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان
می كنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب زدگی ناقص چاپ اول آمده. دیگر این
كه امیدوارم موفق باشید. والسلام
جلال آل احمد
جلال در پانوشت نامه آورده است:
همچنان كه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و
فرمانی است كه از دستش برآید. دیده شده كه گاهی اعلامیه ها و نشریاتی به
اسم و عنوان حضرت در می آمد كه شایستگی و وقار نداشت.
نشانی فقیر را هم حضرت صدر می داند و هم اینجا می نویسم: تجریش - آخر كوچه فردوسی. والسلام
شنبه 20/6/1389 - 16:27
تاریخ
زندگی نامه جلال آل احمد از زبان خودش
چکیده :
جلال
الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد در ۲ آذر ۱۳۰۲ در تهران به
دنیا آمد. در ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از
آن کناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در
همین دوران منتشر کرده بود. او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران
خود داشت ، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی ، پژوهشهای مردم
شناسی ، سفرنامه ها و ترجمه های متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی
ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر،
که نمونه های خوب آن را در سفرنامه های او مثل «خسی در میقات» و یا داستان
- زندگینامه ی «سنگی بر گوری» میتوان دید. وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اسالم
گیلان درگذشت.
زندگی نامه جلال آل احمد (از زبان خودش)
در
خانواده ای روحانی (مسلمان – شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از
شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ام و یک شوهر
خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. که الباقی خانواده همه
مذهبی اند. با تک و توک استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در« دید و
بازدید» می شود دید و در «سه تار» وگـُله به گـُله در پرت و پلاهای دیگر.
نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال ۱۳۰۲ بی اغراق سر هفت تا دختر
آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهارتاشان زنده نمانده
اند. دو تا شان در همان کودکی سر هفت خوان آبله مرغان و اسهال مردند و یکی
دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت. کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت
گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه ی «داور» دست گذشت روی محضرها و پدرم زیر
بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه
فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «
برو بازار کارکن» تا بعد ازم جانشینی بسازد.
و من بازار را رفتم. اما
دارالفنون هم کلاس های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.
روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل و شب
ها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد
هم گاه گداری سیم کشی های متفرقه. بَـردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر
خواهرهایم که اینکاره بود. همین جوری ها دبیرستان تمام شد. و توشیح
«دیپلمه» آمد زیر برگه ی وجودم - در سال ۱۳۲۲ - یعنی که زمان جنگ. به این
ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیک به یک
متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم
بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را
داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهنده ی قوای اشغال کننده را.
جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم.
۱۳۲۵. و معلم شدم. ۱۳۲۶. در حالی که از خانواده بریده بودم و با یک کروات
و یکدست لباس نیمدار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز ِ به جبهه
رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به ۸۰ تومان بخرمش. سه
سال بود که عضو حزب توده بودم. سال های آخر دبیرستان با حرف و سخن های
احمد کسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و
بعد مجله «دنیا» و مطبوعات حزب توده … و با این مایه دست فکری چیزی درست
کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». کوچه ی انتظام ، امیریه. و شب ها در
کلاس هایش مجانی فنارسه (فرانسه) درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی و
روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده ،
بودند هر کدام مأمور یکی شان بودیم و سرکشی می کردیم به حوزه ها و میتینگ
هاشان ( meeting ) … و من مأمور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پس قلعه و
کلک چال مُناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید
کرد و از این قبیل … تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده
بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال ۱۳۲۳. دیگر اعضای آن
انجمن «امیر حسین جهانبگلو» بود و «رضا زنجانی» و «هوشیدر» و «عباسی» و
«دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از
پیوستن به حزب ، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم «عزاداری های
نامشروع» که سال ۲۲ چاپ شد و یکی دو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و
خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده.
نگو که بازاری
های مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. این را بعدها فهمیدیم. پیش
از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزه ی تجدید نظرهای مذهبی که
چاپ نشده ماند و رها شد. در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده
به عضویت کمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو
سالش را مدام قلم زدم. در « بشر برای دانشجویان » که گرداننده اش بودم و
در مجله ماهانه ی « مردم » که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر».
اولین قصه ام در «سخن» در آمد. شماره نوروز ۲۴. که آن وقت ها زیر سایه
«صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و
در اسفند همین سال « دید وبازدید» را منتشر کردم ؛ مجموعه ی آنچه در «سخن»
و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها
بود که از اوایل سال ۲۵ مامور شدم که زیر نظر طبری «ماهانه مردم» را راه
بیندازم. که تا هنگام انشعاب، ۱۸ شماره اش را درآوردم .
حتی شش ماهی
مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانه « شعله ور». که پس از شکست « دموکرات فرقه
سی» و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه ی «اپرا»
منتقلش کرده بودند به داخل حزب و به اعتبار همین چاپخانه ای که در
اختیارشان بود «از رنجی که می بریم» درآمد. اواسط ۱۳۲۶. حاوی قصه های شکست
در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آغاز ۱۳۲۶ اتفاق
افتاد. به دنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم – به رهبری خلیل ملکی – و
رهبران حزب که به علت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب دیگر زیر
پایشان نبود.
و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که
می دیدیم که به چه می انجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که
زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند،
تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت. در این دوره ی سکوت
است که مقداری ترجمه می کنم، به قصد فنارسه (فرانسه) یادگرفتن. از «ژید» و
«کامو» و «سارتر». و نیز از «داستایوسکی». «سه تار» هم مال این دوره است
که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم در این دوره است که زن می گیرم. وقتی از
اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چار دیواری خانه ای می سازی. از
خانه پدری به اجتماع حزب گریختن، از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور
است که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب
تالیف ها وترجمه های فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر او
نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگر درنیامده؟) از
۱۳۲۹ به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده است که سیمین اولین
خواننده و نقـّادش نباشد.
و اوضاع همین جورهاهست تا قضیه ملی شدن نفت
و ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق. که از نو کشیده می شوم به سیاست و از نو سه
سال دیگر مبارزه در گرداندن روزنامه های «شاهد» و«نیروی سوم» و مجله
ماهانه «علم و زندگی» که مدیرش ملکی بود، علاوه بر اینکه عضو کمیته نیروی
سوم و گرداننده تبلیغاتش هستم که یکی از ارکان جبهه ملی بود و باز همین
جورهاست تا اردیبهشت ۱۳۳۲ که به علت اختلاف با دیگر رهبران نیروی سوم،
ازشان کناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج کنند که از رهبران حزب
بود؛ و باهمان «بریا» بازی ها . که دیدم دیگر حالش نیست.
آخر ما به علت
همین حقه بازی ها از حزب توده انشعاب کرده بودیم و حالا از نو به سرمان می
آمد. در همین سال ها است که «بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه کردم و نیز
«دست های آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. « زن زیادی» هم
مال همین سال ها است آشنایی با «نیما یوشیج» هم مال همین دوره است و نیز
شروع به لمس کردن نقاشی. مبارزه ای که میان ما از درون جبهه ملی با حزب
توده در این سه سال دنبال شد به گمان من یکی از پربارترین سال های نشر فکر
و اندیشه و نقد بود. بگذریم که حاصل شکست در آن مبارزه به رسوب خویش پای
محصول کشت همه مان نشست. شکست جبهه ملی و بُرد کمپانیها در قضیه نفت که از
آن به کنایه در «سرگذشت کندوها» گـَپی زده ام – سکوت اجباری محدودی را پیش
آورد که فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست
ها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت و حاصلش « اورازان – تات
نشین های بلوک زهرا- و جزیزه خارک » که بعدها مؤسسه تحقیقات اجتماعی
وابسته به دانشکده ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست که سلسه ی نشریاتی را
در این زمینه سرپرستی کنم و این چنین بود که تک نگاری (مونو گرافی) ها شد
یکی از رشته ی کارهای ایشان.
و گر چه پس از نشر پنج تک نگاری ایشان
را ترک گفتم. چرا که دیدم می خواهند از آن تک نگاری ها متاعی بسازند برای
عرضه داشت به فرنگی و ناچار هم به معیارهای او و من این کاره نبودم چرا که
غـَرضم از چنان کاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی
و هم به معیارهای خودی. اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می شود. و
همین جوری ها بود که آن جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی
از جنگ و آن سیاست بازی ها سرسالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای
سنتی اجتماعی ایرانی ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت
دنبال روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا دارد مملکت را به سمت مستعمره
بودن می برد و بدلش می کند به مصرف کننده ی تنهای کمپانی ها و چه بی اراده
هم. و هم اینها بود که شد محرک «غرب زدگی» -سال ۱۳۴۱ - که پیش از آن در
«سه مقاله دیگر» تمرینش را کرده بودم. «مدیر مدرسه» را پیش از این ها چاپ
کرده بودم- ۱۳۲۷- حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه
بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه. اما با اشارات صریح به اوضاع
کلی زمانه و همین نوع مسائل استقلال شکن.
انتشار«غرب زدگی» که مخفیانه
انجام گرفت نوعی نقطه ی عطف بود در کار صاحب این قلم. و یکی از عوارضش این
که «کیهان ماه» را به توقیف افکند. که اوایل سال ۱۳۴۱ براهش انداخته بودم
و با اینکه تأمین مالی کمپانی کیهان را پس پشت داشت شش ماه بیشتر دوام
نیاورد و با اینکه جماعتی پنجاه نفر از نویسندگان متعهد و مسئول به آن
دلبسته بودند و همکارش بودند دو شماره بیشتر منتشر نشد. چرا که فصل اول
«غرب زدگی» را در شماره اولش چاپ کرده بودیم که دخالت سانسور و اجبار کندن
آن صفحات ودیگر قضایا … کلافگی ناشی از این سکوت اجباری مجدد را در سفرهای
چندی که پس از این قضیه پیش آمد در کردم. در نیمه آخر سال ۴۱ به اروپا. به
مأموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در کار نشر کتاب های درسی. در
فروردین ۴۲ به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شرکت در هفتمین کنگره
ی بین المللی مردم شناسی و به آمریکا در تابستان ۴۴. به دعوت سمینار بین
المللی و ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد» و حاصل هر کدام از این سفرها
سفرنامه ای که مال حجش چاپ شد به اسم «خسی در میقات» و مال روس داشت چاپ
می شد؛ به صورت پاورقی درهفته نامه ای ادبی که «شاملو» و «رؤیایی»
درآوردند که از نو دخالت سانسور و بسته شدن هفته نامه. گزارش کوتاهی نیز
از کنگره مردم شناسی داده ام در «پیام نوین» ونیز گزارش کوتاهی از
«هاروارد»، در «جهان نو» که دکتر «براهنی» در می آورد و باز چهار شماره
بیشتر تحمل دسته ی ما را نکرد.
هم در این مجله بود که دو فصل از «خدمت
و خیانت روشنفکران» را درآوردم. و این ها مال سال ۱۳۴۵. پیش از این
«ارزیابی شتابزده» را در آورده بودم – سال ۴۳ – که مجموعه ی هجده مقاله
است در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر. که در تبریز چاپ شد. و پیش
از آن نیز قصه «نون و القلم» را – سال ۱۳۴۰ – که به سنت قصه گویی شرقی است
و در آن چون و چرای شکست نهضت های چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور
در یک دوره تاریخی گذاشتم و وارسیده. آخرین کارهایی که کرده ام یکی ترجمه
«کرگدن» اوژن یونسکو است – سال ۴۵ – و انتشار متن کامل ترجمه «عبور از خط»
ارنست یونگر که به تقریر دکتر محمود هومن برای «کیهان ماه» تهیه شده بود و
دو فصلش همان جا در آمده بود. و همین روزها از چاپ «نفرین زمین» فارغ شده
ام که سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یک سال و آنچه بر او واهل ده
می گذرد. به قصد گفتن آخرین حرفها درباره آب و کشت و زمین و لمسی که
وابستگی اقتصادی به کمپانی از آنها کرده و اغتشاشی که ناچار رخ داده و نیز
به قصد ارزیابی دیگری خلاف اعتقاد عوام سیاستمداران و حکومت از قضیه فروش
املاک که به اسم اصلاحات ارضی جایش زده اند. پس از این باید « در خدمت و
خیانت روشنفکران» را برای چاپ آماده کنم . که مال سال ۴۳ است و اکنون
دستکاری هایی می خواهد و بعد باید ترجمه «تشنگی و گشنگی» یونسکو را تمام
کنم و بعد بپردازم به از نو نوشتن «سنگی و گوری» که قصه ای است درباب عقیم
بودن و بعد بپردازم به تمام «نسل جدید» که قصه ی دیگری است از نسل دیگری
که من خود یکیش … و می بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره کیش شبی
ترا به حجره خویش خواند و چه مایه مالیخولیا که به سرداشت …
آثار جلال آل احمد
آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:
الف - قصه و داستان
ب - مشاهدات و سفرنامه
ج – مقالات
د- ترجمه
هـ - خاطرات و نامه ها
شنبه 20/6/1389 - 16:25
دانستنی های علمی
مثلث
برمودا و
مهدی صاحب
زمان
مثلث برمودا
ناجى نجار"
دركتاب خود
مى نویسد:
مثلث برمودا
در غربى تربن
نقطه اقیانوس
اطلس، در
دهانه دریاى
كارائیب و در
مسیر جریان
آبى "گلف
استریم "
قرارگرفته
است 0 این
منطقه را مى
توانیم به
صورت مثلثى
فرض كنیم كه
رأس مثلث در
جزایر برمودا
و قاعده آن در
جزایر
پورتوریكو و
شبه جزیره
فلوریدا قرار
بگیرد.
سرگردانى
دانشمندان در
مورد
رویدادهاى
مثلث برمودا،
تنها به
حوادث
اسرارآمیزى
كه كشتى ها و
هواپیماها را
دركام خود
فرو مى برد،
منحصر نیست.
بلكه حوادث
دیگرى نیز در
این منطقه
روى مى دهد كه
شگفتى آن
كمتر از
حوادث كشتى
ها و
هواپیماها
نمى باشد، كه
تاكنون بیش
از هزار نفر
از خلبانان و
ملوانان و
دیگر مسافران
دریایى و
هوایى، به
هنگام عبور
از این منطقه
اسرارآمیز
جان خود را از
دست داده اند 0
از حوادث
شگفت انگیز
مثلث برمودا،
این است كه
مسافران به
هنگام نزدیك
شدن به این
منطقه، یك
مرتبه متوجه
مى شوند كه
ساعت هاى آن
ها دچار
اختلال شده،
و عقربه ها
موازنه خود
را از دست
داده اند.
خلبان ها و
ملوان ها نیز
متوجه مى
شوندكه همه
بى سیم ها و
دیگر وسایل
ارتباطى
ازكار افتاد
اند.
دانشمندان
تصریح كرده
اندكه آن چه
در این منطقه
از اقیانوس
اطلس مى
گذرد، در
هاله اى از
ابهام پوشیده
است وكسى
نتوانسته
توجیه علمى
آن را
پیداكند.
حوادثى كه در 150
سال اخیر در
برمودا روى
داده و
دانشمندان را
دچار سردرگمى
كرده است،
بسیار جالب و
در عین حال
پیچیده است.
سرگذشت كشتى )مارى
سیلست "،
سرگذشت
اتلانتا" ناو
جنگى
انگلستان،
سرگذشت پنج
هواپیماى
ناپدید شده
آمریكایى،
سرگذشت 240 كشتى
اكتشافى،
سرگذشت جت
هاى سوخت
رسان، سرگذشت
ناو جنگى
اوچكرافت(،
حوادث سال 1975 و،197
از حوادث
برمودا است.
بیش از یكصد
حادثه مهم
هوایى-
دریایى در سى
سال گذشته در
آمار رسمى
كشورها ثبت
شده است كه از
ناپدید شدن
بیش از یك صد
هواپیما
وكشتى در این
منطقه
اسرارآمیز
حكایت مى كند.
همه این
حوادث به
صورت مرموزى
در مثلث
برمودا و در
منطقه اى بین
جریره هاى
برمودا و
جزیره هاى
پاناما به
وقوع پیوسته
است و سرنخى
از این حوادث
به دست
پژوهشگران
نیفتاده است 0
رویدادهاى
مثلث برمودا
به عنوان یك
سلسله حوادث
پیچیده فضایى،
به دانشمندان
متخصص این فن
عرضه شدكه
شاید بتوانند
راه حلى براى
تكرار نشدن
این حوادث
پیدا كنند.
زیرا این
حوادث یكى از
زیان بارترین
حوادث دریایى
و هوایى است
كه از این
رهگذر به
زندگى هزاران
خلبان، ملوان،
خدمه و مسافر
خاتمه داده
شده و صدها
كشتى،
هواپیما،
زیردریایى،
ناوگان و
ناوشكن در
این حوادث
ناپدید شد ه
اند. نتیجه
پژوهش هزاران
پژوهشگر این
شدكه تعدادى
فرضیه یا
تئورى
غیرقابل
اعتمادكه
احیانا با
یكدیگر نیز
تضاد داشتند،
عرضه شدكه
این تئورى ها
هرگز مشكلى
را حل نكرد.
برخى از
پژوهشگران
میان حوادث
مثلث برمودا
و بشقاب هاى
پرنده،
ارتباطى قائل
شده اند. بعضى
دیگر شكل
مثلث را در
پدید آمدن
این حوادث،
مولر دانسته
اند. برخى
دیگر این
حوادث را
مربوط به
اشعه هایى مى
دانند كه از
شهر خیالى "اطلنطید"
برمى خیزد و
موجب بروز
این حوادث مى
شود. و برخى
دیگر، آن ها
را معلولا
هرم هایى مى
دانند كه چون
اهرام مصر در
زیر آب وجود
دارد و موجب
این رویدادها
مى شوند. برخى
ادعاكرده اند،
مثلث برمودا
همان جزیره
خضرا است.
جزیره خضراء
داستان جزیره
خضرا حكایت
از آ ن می
كندكه: زین
الدین على بن
فاضل
مازندرانى،
در سال 690 هجرى
به اقیانوس
اطلس سفركرده
واز سرزمین
بربر، سه روز
با كشتى در دل
اقیانوس
رفته، تا به
جزایر روافض
جزیره هاى
شیعیان رسیده
است. در آن جا
اطلاع یافته
كه جزیره اى
به نام "جزیره
خضراء وجود
دارد كه
فرزندان حضرت
ولى عصر(ع) در
آن زندگى می
كنند. چهل روز
در آن جا
اقامت كرده
وسرانجام پس
از چهل روز،
هفت كشتى
مواد غذایى
از جزیره
خضراء به این
جزیره آمده
است. ناخداى
كشتى اورا با
نام ونام پدر
صداكرده
وگفته مشخصات
تو را به من
گفته اند
واجازه
دادندكه تو
را به جزیره
خضراء ببرم.
او را به
جزیره خضرا
برد ه ا ند. پس
از 16 روز
دریانوردى،
سرانجام به
آب هاى سفید
رسیده اند 0
ناخدا توضیح
داده كه این
آب ها، چون
جزیره را
احاطه كرده
است، كشتى
دشمنان هرگز
نمی تواند از
آن بگذرد وبه
بركت حضرت
ولى عصر(ع) در
آن آب ما فرق
می شود. آن ها
به جزیره
خضراء رسیده،
جمعیت انبوهى
را با بهترین
لباس ووضع
مشاهده كرده،
شهرى بسیار
آباد با
درختان سرسبز
وانواع میوه
ها وبازارهاى
بسیار و
ساختمان هاى
مجلل از
سنگهاى شفاف
وخام دیده
است 0 شخصى به
نام سید شمس
الدین "كه او
را نوه پنجم
حضرت ولى عصر(ع)
معرفى می
كنند، متصدى
تعلیم، تربیت
واداره آن
جاست واو
نائب خاص
حضرت در آن
جریره است
ومستقیما ا ز
امام فرمان
می گیرد 0 وى
حضرت را نمی
بیند، بلكه
صبح هر جمعه،
نامه اى به خط
امام (ع) در
نقطه معینى
گذاشته می
شود ودر آن،
اوامر آن
حضرت و آن چه
مورد نیاز "سید
شمس الدین(ع)
تا هفته
آینده خواهد
بود، مندرج
می باشد. على
بن فاضل،
هیجده روز در
آن جزیره
اقامت نموده
واز محضر
جناب سید شمس
الدین " خوشه
ها چیده، وپس
از هیجده
روز، به او
دستور رسیده
كه به وطن خود
بازگردد. "على
بن فاضل، آن
چه را كه از
محضر جناب
سید شمس
الدین "
استفاده كرده،
دركتابى به
نام "الفوائد
الشمسیه "گرد
آورده و
مشروح تشرف
خود را به چند
نفر از علماى
بزرگ عصر خود
بازگوكرده
است.
فضل بن یحیى
طیبى "
نویسنده قرن
هفتم، در سال 99 6هجرى،
مشروح داستان
را از زبان
شخص "على بن
فاضل " درحله
شنیده و آن را
دركتابى به
نام الجزیرة
الخضراء"گردآورده
است. این
داستان به
طوركامل
دركتاب
بحارالانوارج
52، صفحات 159 تا 174
آمده است.
علاوه بر على
بن فاضل،ابن
انبارى " نیز
داستان جزیره
خضراء را نقل
كرده است كه
دركتاب
بحارالانوارج
53، صفحات 213 تا 221
آمده است. در
دو داستان
على بن فاضل
مازندرانى و
ابن انبارى
نقاط مشترك
بسیارى به
چشم می خورد.
واما داستان
جزیره خضراء
از هفتصد سال
پیش به این
طرف، در برخى
ازكتاب ها
راه یافته
است و از همان
زمان تاكنون،
دو دیدگاه
درباره آن
مطرح بوده
است: یكى،
دیدگاه
افرادى كه
این داستان
را پذیرفته
اند و دیگرى،
دیدگاهى است
كه این
داستان را
ساختگى و
افسانه می
دانند. به
تازگى دو
ادعاى جدید
نیز بر آن ها
اضافه شده
است 0 آن دو
ادعا این است
كه:1. بر اساس
بعضى نشانه
ها، احتمالا
جزیره خضراء،
همان منطقه
مثلث برمودا
است. 2. بشقاب
پرنده ها در
اختیار
ساكنان جریره
خضراء امام
زمان (ع) و
فرزندانش است.
این دو ادعا
را ناجى نجار"
در كتاب خود
آورده است
تقریباً همه
عالمان شیعى،
روایت جریره
خضراء را
ساختگى می
دانند و این
ساختگى بودن
را در دو جهت
می توان دید:
یكى زنجیره
حدیث و
راویان،
دیگرى محتواى
آن. وقتى اصلِ
جزیره خضراء،
یك افسانه
وداستان
ساختگى شد،
دو ادعاى
دیگر )جریره
خضراء همان
مثلث برمودا
است وبشقاب
پرنده ها در
اختیار
ساكنان جریره
خضرا است( همه
باطل وخیالى
می شود.
ادله كسانى
كه جزیره
خضراء را
پذیرفته اند
این است كه
علماى بسیارى
از قبیل شهید
اول، محقق
كركى، علامه
مجلسى، مقدس
اردبیلى، شیخ
حر عاملى،
وحید بهبهانى،
بحرالعلوم،
قاضى نورالله
شوشترى،
میرزا
عبدالله
اصفهانى،
میرزاى نورى
و این داستان
را دركتاب
خود آورده،
یا به آن
استناد كرد ه
اند.
و اما ادله
كسانى كه این
داستان را
افسانه می
دانند، این
است كه:
داستان از
جهت سند ومتن
صحیح نیست،
تناقضاتى در
داستان است
كه راه حلى
براى آن ها
نیست، در آن
سخن از تحریف
قرآن آمده
است. روایاتى
كه داد بر
وجود فرزند
براى حضرت
است قابل
اعتماد نیست
وبسیارى
مطالب دیگركه
در جاى خود به
طوركامل بحث
شده است.
آیت الله
ابراهیم
امینى دركتاب
دادگسترجهان
می نویسد:
داستان جزیره
خضراء شبیه
افسانه ورمان
است زیرا:
اولا سند
معتبر وقابل
اعتمادى
ندارد داستان
از یك كتاب
خطى
ناشناخته،
نقل شده
ومرحوم مجلسى
هم درباره اش
می نویسد: چون
من داستان را
دركتاب هاى
معتبر نیافتم،
باب جداگانه
اى را به آن
اختصاص دادم
ثانیاً در
متن داستان
تناقضاتی
دیده می شود
ثالثا در آن
به تحریف
قرآن تصریح
شده كه قابل
قبول نیست و
مورد انكار
شدید علماى
اسلام است.
رابعاً موضوع
اباحه خمس در
این داستان
مطرح شده
ومورد تأیید
قرارگرفته كه
آن هم از نظر
فقها مردود
است. علاوه بر
آیت الله
امینى، آیا ت
عظام، علامه
شیخ محمدتقى
شوشترى،
علامه حسن
زاده آملى،
محمدباقر
بهبودى، شیخ
آغابزرگ
تهرانى، شیخ
جعفركاشف
الغطاء و... نیز
داستان جریره
خضراء را
خیالى می
دانند(1)مطالبى
را نیزكه
ناجى نجَار"
در خصوص مثلث
برمودا و نیز
بشقاب پرنده
هاگفته اند
مستند به
نوشته هاى
دقیق علمی
وتحقیقى نیست،
بلكه بیش تر
آن ها بر اساس
خبرهایى است
كه رادیو
لندن و یا
روزنامه و
مجله ها-
خصوصاً
روزنامه
جمهوریت عراق
گزارش كرده
اند.(2)
علاقمندان
براى مطالعه
داستان جریره
خضراء، و
دیدگاه هاى
موافقان و
مخالفان، می
توانند
به كتاب "جزیرة
خضراء،
افسانه یا
واقعیت "
نوشته
ابوالفضل
طریقه دار،
مراجعه كنند.
ا. جزیرة
الخضراء
افسانه یا
واقعیت ا
بوالفضل
طریقه دار ص 211.
2. همان، ص 013
بشقاب پرنده
كسى كه براى
اولین بار،
یك شىء
نورانى در
اطراف كره
زمین دید با
تعجب فریاد
برآورد: "این
بشقاب پرنده
را ببینید" و
از آن روز،
این اشیاى
نورانى كه
گاه و بی گاه
در افق دیده
مى شوند،
بشقاب پرنده
نام یافتند.
در اصطلاح
دانشمندان
نیز به آنها "اشیاى
پرنده
ناشناخته می
گویند. این
اشیاء شبیه
توده هایى از
نور است كه
دیدگان را
خیره مى سازد.
برخى از آنها
شكل یك جسم
استوانه اى
به خود می
گیرد ومعمولا
به بزرگى یك
جمبوجت دیده
مى شوند 0 قسمت
بالاى این
اشیاى نورانى
با شعله هاى
سرخ مشتعل به
نظر مى رسد،
وبرخى از
آنها در هاله
اى از نور
خیره كننده
دیده مى شوند.
بشقاب هاى
پرنده در هر
نقطه اى دیده
شوند، موجب
قطع كامل
دستگاه هاى
مخابراتى از
تلفن و بى سیم
مى شوند وتا
مدتى كه از
منطقه دور
نشد ه اند،
این دستگاه
ها به هیچ وجه
درست نمى
شوند 0 این
اشیاى پرنده
هنگامى كه
بخواهند در
یك چشم به هم
زدن از منطقه
دور مى شوند و
از دیده ها
ناپدید می
گردند، واگر
دستگاهى
بخواهد به
این اشیا
نزدیك شود،
نور خود را
خاموش كرده،
ناپدید مى
شوند. بر اساس
آمار و ارقام
منتشر شده،
سرعت سیر این
بشقاب ها به
هفت
هزاركیلومتر
در ثانیه مى
رسد و از
ارتفاع بسیار
كم حركت می
كنند وبه شكل
هاى گوناگون
درمى آیند.
تعداد بشقاب
هاى دیده شده
را بیش از سه
میلیون فقره
قیدكرده اند.
تعداد سرسام
آور آنها
موجب شده كه
در محافل
علمى این
مسأله به
صورت جدى
تلقى بشود. در
میان كسانى
كه بشقاب هاى
پرنده را دید
ه اند، از هر
طبقه اى یافت
مى شود 0 برخى
معتقدند،
نخستین بشقاب
پرنده را "كنیث
آرنولد" در
حدود 35 سال پیش
دیده است
وآخرین
بشقابى كه
دیده شد ه 1 2
ژانویه 979 1
بودكه دركویت
دیده شد.
نتیجه این كه،
هیچ كس
تاكنون
درباره بشقاب
پرنده ها
مطالب علمى
وتحقیقى
نگفته
وننوشته است،
هر چه هست حدس
هایى است كه
روزنامه ها
ومجله ها
براى بالا
بردن تیراژ
خود نوشته
اند. این حدس
ما تا كنون در
حوزه مسائل
دینى و
عقیدتى وارد
نشده بود،
اما امروزه
با شگفتى
شاهدیم كه
عده ای این
مطالب را به
عقاید مقدس
مردم هم
كشانده اند
ومعتقدند:
بشقاب پرنده
ها در اختیار
ساكنان جریره
خضراء امام
زمان (ع) و
فرزندانش است
بشقاب پرنده
كسى كه براى
اولین بار،
یك شىء
نورانى در
اطراف كره
زمین دید با
تعجب فریاد
برآورد: "این
بشقاب پرنده
را ببینید" و
از آن روز،
این اشیاى
نورانى كه
گاه و بی گاه
در افق دیده
مى شوند،
بشقاب پرنده
نام یافتند.
در اصطلاح
دانشمندان
نیز به آنها "اشیاى
پرنده
ناشناخته می
گویند. این
اشیاء شبیه
توده هایى از
نور است كه
دیدگان را
خیره مى سازد.
برخى از آنها
شكل یك جسم
استوانه اى
به خود می
گیرد ومعمولا
به بزرگى یك
جمبوجت دیده
مى شوند 0 قسمت
بالاى این
اشیاى نورانى
با شعله هاى
سرخ مشتعل به
نظر مى رسد،
وبرخى از
آنها در هاله
اى از نور
خیره كننده
دیده مى شوند.
بشقاب هاى
پرنده در هر
نقطه اى دیده
شوند، موجب
قطع كامل
دستگاه هاى
مخابراتى از
تلفن و بى سیم
مى شوند وتا
مدتى كه از
منطقه دور
نشد ه اند،
این دستگاه
ها به هیچ وجه
درست نمى
شوند 0 این
اشیاى پرنده
هنگامى كه
بخواهند در
یك چشم به هم
زدن از منطقه
دور مى شوند و
از دیده ها
ناپدید می
گردند، واگر
دستگاهى
بخواهد به
این اشیا
نزدیك شود،
نور خود را
خاموش كرده،
ناپدید مى
شوند. بر اساس
آمار و ارقام
منتشر شده،
سرعت سیر این
بشقاب ها به
هفت
هزاركیلومتر
در ثانیه مى
رسد و از
ارتفاع بسیار
كم حركت می
كنند وبه شكل
هاى گوناگون
درمى آیند.
تعداد بشقاب
هاى دیده شده
را بیش از سه
میلیون فقره
قیدكرده اند.
تعداد سرسام
آور آنها
موجب شده كه
در محافل
علمى این
مسأله به
صورت جدى
تلقى بشود. در
میان كسانى
كه بشقاب هاى
پرنده را دید
ه اند، از هر
طبقه اى یافت
مى شود 0 برخى
معتقدند،
نخستین بشقاب
پرنده را "كنیث
آرنولد" در
حدود 35 سال پیش
دیده است
وآخرین
بشقابى كه
دیده شد ه 1 2
ژانویه 979 1
بودكه دركویت
دیده شد.
نتیجه این كه،
هیچ كس
تاكنون
درباره بشقاب
پرنده ها
مطالب علمى
وتحقیقى
نگفته
وننوشته است،
هر چه هست حدس
هایى است كه
روزنامه ها
ومجله ها
براى بالا
بردن تیراژ
خود نوشته
اند. این حدس
ما تا كنون در
حوزه مسائل
دینى و
عقیدتى وارد
نشده بود،
اما امروزه
با شگفتى
شاهدیم كه
عده ای این
مطالب را به
عقاید مقدس
مردم هم
كشانده اند
ومعتقدند:
بشقاب پرنده
ها در اختیار
ساكنان جریره
خضراء امام
زمان (ع) و
فرزندانش است
ناجی النجار
روحانى اى
است اهل
كاظمین عراق
و از شاگردان
شهید آیت
الله محمد
باقر صدر و از
وكلاى ناحیه
مقدسه مرحوم
آیت الله
خویى 0 (1)
وى كتابى را
با عنوان "الجزیرة
الخضراء
وقضیه مثلث
برمودا"
نوشته كه آن
را آقاى على
اكبر مهدى
پور، با
عنوان "جزیره
خضراء
وتحقیقى
پیرامون مثلث
برمودا"
ترجمه كرده
است. ناجى
النجار
دركتاب خود،
علاوه بر ذكر
داستان جزیره
خضراء، دو
ادعا كرده
است:1. بر اساس
بعضى نشانه
ها، احتمالاً
جزیره خضرایى
كه على بن
فاضل
مازندرانى
حدود هفتصد
سال پیش به آن
سفركرده است،
همان منطقه
وحشتناك مثلث
برمودا، واقع
در اقیانوس
اطلس است. كه
امروزه
روزنامه ها و
مجله ها از آن
سخن مى گویند.
بشقاب پرنده
ها در اختیار
ساكنان جزیره
خضراء )امام
زمان (ع) و
یاران و
فرزندانش است.
و اما در جاى
خود درباره
جزیره خضراء،
مثلث برمودا
و واقعى یا
ساختگى بودن
این دا ستان،
بحث كرده ایم.
ا. جزیره
خضراء،
افسانه؟ یا
واقعیت طریقه
دار پاورقى ص 9.
صافیه
بر طبق روایت
ابن انبارى
در داستان
جزیره خضراء،
نام شهرى است
كه ابراهیم،
فرزند امام
زمان (ع) حاكم
آن است (1).
عناطیس و
جزیره خضراء
بر طبق روایت
ابن انبارى "
در داستان
جزیره خضراء،
نام شهرى است
كه هاشم،
فرزند امام
زمان (ع) حاكم
آن است. (1)
طلوم
بر طبق روایت
"ابن انبارى "
در داستان
جزیره خضراء،
نام شهرى است
كه
عبدالرحمن،
فرزند امام
زمان (ع) حاكم
آن است. (1) در
بعضى نسخه ها
"ظلوم " آمده
است 0
1. نجم الثاقب ص222.
پروژه
بولیمود
داستان تأسیس
پروژه
بولیمود" را
مجله
بارالیلى چاپ
بلغارستان
تحت عنوان
افسانه
هاىمثلث
برمودا چنین
مى نویسد:
دوكشور
آمریكا و
شوروى تصمیم
گرفتند كه
تلاش هاى خود
را در راه حل
مشكلات مثلث
برمودا
هماهنگ كنند
وبا تشریك
مساعى و
سرمایه گذارى
مشترك،
نیروهاى مادى
ومعنوى خود
را یك جا بسیج
كنند تا شاید
این مشكل
گشوده شود.
در نخستین
روزهاى تأسیس
این پروژه
مشترك،
نخستین اكیپ
پژوهشى با
كشتى ویكتور
بوغایف از
بندر "هالیفاكس
كندى به سوى
جزایر برمودا
به راه
افتادند.
در این پروژه
قرار است
چهاركشتى
شوروى وپنج
كشتى آمریكا
تشریك مساعى
كنند. این
پژوهش علمى
تا پایان سال 1978
ادامه خواهد
داشت.
این برنامه
جزء یك پروژه
گسترده اى
است كه پروژه
بولیمود"
نامیده شده
واست آن بر
مبناى
مطالعات صدها
دانشمند از
ده ها كشور
جهان در مورد
حوادث "مثلث
برمودا" پى
ریزى شده، و
مم اكنون از
طرف دو دولت
اَمریكا و
شوروى در دست
اجرا مى باشد.
در این پروژه
علمى در مورد
مسائل زیر
بحث وتحقیق
خواهد شد .
رویدادهاى
اقیانوسى،
گرداب هاى
دریایى،
امواج دریایى،
جاذبه و
مغناطیس،
حوادث جوى،
چاه هاى
هوایى و دیگر
مسائل هوایى-
دریایى.
مجله بلغارى
مى افزاید:
نظیر این
همكارى پیش
تر میان
آمریكا،
كانادا و
انگلستان در
پروژه ماگنیت
براى مطالعه
مغناطیس
استثنایى در
مثلث برمودا
عملى بود .
سپس توضیح مى
دهد كه كشتى "ویكمور
بوغایف " كه
به مدرن ترین
دستگاه هاى
الكترونیكى
مجهز است یك
سال تمام در
یكى از زاویه
هاى مثلث
برمودا مستقر
خواهد شد كه
تمام حركت ها
و فعل
وانفعال هاى
منطقه را زیر
نظر بگیرد
ودیگركشتى ها
به پژوهش در
پیرامون
مسایل دیگر
خوا هند پرد ا
خت.
منبع : سایت
منتظران مهدی پنج شنبه 19/6/1388 - 16:9
دانستنی های علمی
در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی
وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه
ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می
شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به
نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه
از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا»
به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه
دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.
مثلث برمودا
در حدود ساعت 5/10 شامگاه 29 ژانویه 1948 هواپیمای بزرگ چهار موتوره
بریتانیا موسوم به « استار تایگر» هنگامی که با 26 مسافر و خدمه بر فراز «
مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر
هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود « هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد»
با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت 45/7 دقیقه بامداد روز 17 ژانویه 1949 کاپیتان با هواپیمای خود از
فرودگاهی در جزیره « برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در «
جامائیکا» برود، ولی این هوایما نیز هنگام عبور از فراز « مثلث برمودا» به سرونوشت هواپیمای قبلی دچار گردید.
کاپیتان 40 دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف
کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید.
ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید.
برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر
سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن
این جستجو کاملا بی فایده بود.
پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ
داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث
برمودا» از آنجا ناشی شد.
وجه تسمیه «مثلث برمودا»
در روز 5 دسامبر 1945 پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک
پرواز تمرینی که پرواز شماره 19 نامیده می شد، از پایگاه نظامی « فورت
لودردیل» واقع در « فلوریدا» به هوا برخاستند . طبق برنامه ، آنها می
بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.
مثلث برمودا
قبلا ***ین بار جنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این
ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب
افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادندم. و همه هواپیماها مجهز به
بهترین دستاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.
در ساعت 10/2 دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی
زیبا و سرعتی در حدود 200 مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند.
در ساعت 45/3 دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
- برج مراقبت … وضع اضطراری پیش آمده … انگار ما از مسیر خود منحرف شده
ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین
را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
- حالا در چه موقعیتی هستید؟
- موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم . به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما،
با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را
گم کنند.
برج مراقبت گفت:
- طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.
ستوان « تایلور» پاسخ داد:
- ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده … همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است…
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش ریسید که دیوانه وار فریاد زد:
- ما وارد آب های سفید می شویم … خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک … کمک …
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای « مارتین مرینر»
با 13 سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج
هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان
سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت 4/7 دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در «
اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز
شماره 19 بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین
هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در
آسمان بود.
سپیده دم روز بعد، 242 فروند هواپیما و 18 فروند کشتی به جستجوی
هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این
هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.
هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر
تصادم کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این
تصادم پیدا می شد و از سوی دیگر هنگامی که ستوان«تایلور» وضع اضطراری
اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را
از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های
بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از
این اقدامات صورت نگرفت . هواپیمای « مارتین مرینر» که به کمک این پنج
هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب
بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به
طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از
اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی
هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا
ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث
موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با « مثلث برمودا» ارائه
دهند.
نظرات دانشمندان در ارتباط با مثلث برمودا
پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای
به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد
دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند.
و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می
گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای
تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر
آب ، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد
که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و
هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیم یقاره ای به نام « آتلانتیس»
به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد، و دانشمندان حدس
می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در
منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.
مثلث برمودا
موقعیت مثلث برمودا
مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید
هم دایرهای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب
شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین
فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده
و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است.
طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال
حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق میگردند. در این نقطه هیچ انحرافی
در قطب نما محاسبه نمیشود.
وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر
توصیف میکند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا
پورتویکو میگذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر میگردد. »
مثلث برمودا
مشاهدات و گزارشات
در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شدهاند
که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ
کردهاند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کردهاند
که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش
عقربههای قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی
، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی
قبل آرام بودهاند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامها رفته رفته ضعیفتر و غیرقابل تشخیصتر شده و یا سریعا قطع
شدهاند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا
چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و
دورتر و دورتر شدهاند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری
ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در
سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده
است.
در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان
دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو
ناپدید شدهاند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای
قایقهای ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره
شروع بکار کردهاند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت
گردید. “خطری همانند یک خنجر هم اکنون … به سرعت میآید … ما نمیتوانیم
فرار کنیم …” در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.
مثلث برمودا
علل واقعه
علل فرضی طبیعی
توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که
معمولترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست
نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب
و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها میشود، گرفتار
آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا
انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب میشود، تحت تاثیر نیرویی
مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل
توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه
نیست.
علل فرضی غیر طبیعی
دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرندههایی متعلق به
کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به
کره زمین آمدهاند، میتواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی از عجیبترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و
روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها
قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک
منبع انرژی و قدرت استفاده میکردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا
شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در
برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ،
هواپیماها و در نهایت نابودی آنها میگردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به
نام « در مورد بشقاب پرندهها » ابزار میدارد که ناپدید شدن کشتیهای
مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود
شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط میدهد. به عقیده جساپ یوفوها هر
چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد میکنند که دارای طرحی یونیزه شده
است و میتواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد.
او روی این سوال کار میکرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و میتواند
باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود.
جساپ هر دو اینها را کلیدی میدانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب
پرندهها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و
نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.
گذشته و آینده برمودا
به نظر میرسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانهها
به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد
از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبرهها» ، «مثلث شیطان» ،
«مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده میشده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون
کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست،
شده است.
اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمیشود، شاید به دلیل ایجاد رعب
و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات
مربوطه بازتاب نمییابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی
وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه میدارد.
*
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری میگیرد؟
*
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟
و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد.
پنج شنبه 19/6/1388 - 16:5
دعا و زیارت
عالم شهیر، علامه سید هاشم حسینی بحرانی(ره) مؤلف اثر گرانسنگ تفسیر
البرهان، المحجة فی ما نزل القائم الحجّة و آثار گرانسنگی كه برپایة
روایات اهل بیت(ع) میباشد، در كتاب ارزشمند دیگری به نام معاجز
المهدی(ع) به گردآوری یكصد و بیست و پنج مورد از معجزات حضرت صاحب
الزمان(ع) پرداخته بودهاند كه این كتاب در حال حاضر از سوی مؤسسة فرهنگی
موعود در دست ترجمه و انتشار میباشد.
گزیدهای از میان معجزات بسیار فراوان آن حضرت(ع) را برای این شمارة مجله انتخاب كردهایم كه به حضور شما تقدیم میگردد.
1.حقّ پسرعموها
مردی از سرزمین عراق، اموالی را به ناحیة مقدسة صاحب الزمان(ع) رسانید، پذیرفته نشد و به او گفته شد:
أخرج حقَّ ولد عمِّك منه و هو أربعمائه درهم.
حق پسر عموهایت را، كه 400 درهم است، از این مال خارج كن.
آن
مرد، ملكی از عموزادگانش در دست داشت كه در آن شریك بودند و او حق آنها را
نگه داشته بود. چون حساب كرد، حق عموزادگانش از آن مال همان چهارصد درهم
بود، آن مقدار را بیرون كرد و بقیه را فرستاد، پذیرفته شد.1
2.شمشیر فراموش شده
علی
بن محمد میگوید: مردی از اهل «آبة» مالی را آورده بود كه به (ناحیة
مقدسه) برساند، اما یك شمشیر را فراموش كرده بود. آنچه را همراه داشت،
تقدیم نمود، حضرت(ع) به او نوشتند:
ما خبر السَّیف الَّذی نسیته؟
از شمشیری كه فراموش كردی چه خبر؟2
3. عزل خادم معصیت كار
حسن
بن حنشیف از پدرش نقل میكند، كه حضرت قائم(ع) خدمتگزارانی را به مدینه
فرستادند و همراه آنان، دو خادم نیز بودند [كه غلام نبودند، بلكه اجیر شده
بودند] و به خفیف هم، نامه نوشتند كه با آنها حركت كند. هنگامی كه
فرستادگان به كوفه رسیدند، یكی از آن دو خادم شرابی مست كننده آشامید.
هنوز از كوفه بیرون نرفته بودند كه از سامرا توقیعی رسید كه:
الخادم الِّذی شرب المسكر و عزل عن الخدمة.
خادمی كه شراب نوشیده، برگردانیده و از خدمت، معزول شود.3
4. پانصد درهمی كه بیست درهم كم داشت
محمد
بن شاذان نیشابوری میگوید: پانصد درهم (از سهم امام) كه 20 درهم آن كم
بود نزد من جمع شده بود. برایم ناگوار بود كه 500 درهمی را كه 20 درهمش كم
است، بفرستم. لذا 20 درهم از مال خودم روی آن گذاشتم و نزد اسدی (نماینده
حضرت(ع)) فرستادم ولی ننوشتم چقدر از خودم گذاشتهام؛ توقیعی برایم رسیدكه:
و صلت خمسمائة درهم لك منها عشرون درهماً.
پانصد درهمی كه بیست درهمش، از آن تو بود رسید.4
5. دستبند قلابی
علی
بن محمد میگوید: ابن عجمی، ثلث دارایی خود را نذر ناحیة مقدسة حضرت
صاحب(ع) نمود و سند آنرا نیز نوشت، ولی پیش از آنكه آن ثلث را خارج كند،
بخشی از اموالش را به پسرش، ابی مقدام، داد اما كسی از آن آگاه نبود؛
توقیعی از جانب حضرت(ع) به او رسید كه:
فأین المال الّذی عزلته لأبی المقدام؟
[سهم نذر ما از] مالی كه برای ابی مقدام كنار گذاشتی چه شد؟5
6. نیاز به كفن
علی بن زیاد صیمری به امام عصر(ع) نامهای نوشت و تقاضای كفنی كرد، حضرت برای او مرقوم داشتند:
إنَّك تحتاج إلیه فی سنة ثمانین.
تو در سال 80 به آن احتیاج پیدا میكنی.
و او در سال 80 مرد و چند روز پیش از وفاتش، [كفن را] برای او فرستادند.6
7. دكانها به جای قرض
محمد
بن هارون میگوید: پانصد دینار از اموال حضرت(ع) (بابت سهم امام) به عهدة
من بود، و من دست تنگ و ناراحت بودم، با خود گفتم: من دكانهایی دارم كه
آنها را به 530 دینار خریدهام، [آنها را] به جای 500 دینار متعلق به
ناحیه مقدسه میگذارم. و این مطلب را حتی به زبان نیاوردم. امام عصر(ع) به
محمد بن جعفر طی نامهای نوشتند كه:
إقبض الحوانیت من محمّد بن هارون بالخمسمائة دینار الَّتی لنا علیه.
به جای پانصد دیناری كه از محمد بن هارون میخواهیم، دكانها را از او بگیر.7
8. كتمان نیابت به فرمان امام(ع)
حسین بن حسن علوی میگوید: مردی از ندیمان «روزحسنی» و مرد دیگری كه همراه او بود به او گفت:
اینك
او (یعنی صاحب الزمان(ع)) اموال مردم را [به عنوان سهم حضرت(ع)] جمعآوری
میكند، و او وكلایی دارد، سپس وكلای آن حضرت را كه در اطراف پراكنده
بودند، نام برد، و این خبر به گوش عبیدالله بن سلیمان (وزیر) رسید؛ وزیر
همت گماشت تا وكلا را بگیرد. سلطان گفت: جستجو كنید و ببینید خود این مرد
[یعنی امام عصر(ع)] كجاست، زیرا این كار سختی است.
عبیدالله بن سلیمان
گفت: وكلا را میگیریم. سلطان گفت: نه، بلكه اشخاصی را كه نمیشناسند
بهعنوان جاسوسی با پول نزد وكلا میفرستیم، هر كس از آنها پولی قبول كرد،
او را میگیریم.
از جانب حضرت توقیعی صادر گردید كه به همه وكلا دستور
داده شود، از هیچكس چیزی نگیرند و از گرفتن سهم امام خودداری نمایند و
خود را به نادانی بزنند.
مردی ناشناس بهعنوان جاسوسی نزد محمد بن احمد
[نایب امام(ع)] آمد و در خلوت به وی گفت: مالی همراه دارم كه میخواهم آن
را [به آن حضرت(ع)] برسانم.
محمد گفت: اشتباه كردی، من از این
موضوع خبری ندارم. او مدام مهربانی و حیلهگری میكرد و محمد خود را به
نادانی میزد. آنها جاسوسها را در اطراف منتشر كرده بودند، اما وكلا به
واسطة دستوری كه به آنها رسیده بود، از دریافت وجوهات خودداری میكردند.8
9. نهی از زیارت كاظمین
[از
ناحیة مقدس حضرت صاحبالامر(ع)] توقیعی صادر شد كه در آن زیارت مقابر
قریش [امامان مدفون در كاظمین(ع)] و حایر [كربلای معطی ] نهی گردیده بود.
چون چند ماه گذشت، وزیر [یعنی ابوالفتح جعفر بن فرات] باقطایی را خواست و
به او گفت: با بنی فرات9 و برسیها ملاقات كن و به آنها بگو، مبادا به
زیارت مقابر قریش بروند، زیرا خلیفه دستور داده است، تا هر كس را زیارت
كند، در كمینش باشند و او را بگیرند.10
10. نام و نسب غیرواقعی
نصربنصباح
میگوید: مردی از اهالی بلخ، پنج دینار را توسط رسانندهای به جانب امام
زمان(ع) فرستاد و نامهای نوشت كه نام خود را در آن تغییر داده بود. رسیدی
از سوی آن حضرت(ع) به نام و نسب اصلی وی، به همراه دعای خیر برایش صادر
شد.11
11. چرخاندن انگشت و بیان حاجت
محمّد
بن شاذان میگوید: مردی از اهالی بلخ، اموالی را به همراه نامهای كه
ضمیمة آن بود به امام عصر، ارواحنا فداه، ارسال داشت كه هیچ اسم و آدرسی
همراه آن نبود، و انگشت خود را بیآنكه چیزی نوشته باشد، روی آن چرخانیده
و به نامهرسان گفته بود: این مال را ببر و هركس داستان آن را به تو گفت و
پاسخ نامه را داد، مال را به او بده.
آن مرد به محلّة عسكری، به سراغ
جعفر [نایب امام زمان(ع)] رفت و داستان را به او گفت. جعفر گفت: آیا تو به
بداء اقرار داری؟ آن مرد گفت: آری، گفت: برای صاحب تو بداء شده و به تو
امر كرده كه این مال را به من بدهی. نامهرسان گفت: این جواب مرا قانع
نمیسازد و از نزد او بیرون آمد، و در حالی كه میان اصحاب ما میچرخید،
این توقیع از جانب خود آن حضرت(ع) برای او صادر شد:
هذا مال قد كان غرِّر به و كان فوق صندق، فدخل اللُّصوص البیت و أخذوا ما فی الصُّندق و سلم المالُ.
این مال، در معرض خطر و بالای صندوقی بوده است و دزدانی به آن خانه آمده و محتویات صندوق را برده ولی این مال سالم مانده است.
جواب نامه در همان رقعه نوشته شده بود:
كما تدور سألت الدُّعاء فعل الله بك و فعل.
وقتی انگشتت را روی نامه میچرخاندی، التماس دعا داشتی خداوند برایت چنان كند؛ و چنان كرد.12
12. درخواست نانوشته
ابی
محمد ثمانی میگوید: دربارة دو مسئله به امام عصر(ع) نامهای نوشتم و
میخواستم تا راجع به مسئله سومی نیز بنگارم، اما با خود گفتم: شاید آن
حضرت(ع) این مسأله را پسندیده نشمارند؛ و توقیعی صادر شد كه در آن به دو
موضوع و موضوع سوم، كه فقط در دلم بود و آنرا ننوشته بودم، پاسخ گفته
بودند.13
13. تغییر توقیع بر اساس سؤال جدید
ابوالحسن
اسدی میگوید: توقیعی از جانب نایب امام زمان(ع) شیخ ابوجعفر، محمّد بن
عثمان عمری(ره) ابتداً و بدون سؤال، بدین شرح صادر گردید:
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم، لعنة اللهِ والملائكة والنَّاس أجمعین علی من استحلَّ من مالنا درهماً.
به نام خداوند بخشاینده و مهربان، لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر كسی باد كه درهمی از مال ما را بر خود حلال شمارد.
میگوید:
در دلم خطور كرد كه این توقیع دربارة كسی است كه درهمی از اموال ناحیه را
بر خود حلال شمارد و نه كسی كه از اموال ناحیه میخورد ولی آن را بر خود
حلال نمیشمارد، و با خود گفتم: آن دربارة همة كسانی است كه حرامی را حلال
شمارند، پس برتری امام(ع) بر دیگران در این باب چیست؟
میگوید: قسم
به خدایی كه محمّد(ص) را به پیامبری فرستاد، دیگر بار به آن توقیع نگریستم
و دیدم آن توقیع بر طبق آنچه در دلم خطور كرده، تغییر یافته و چنین شده
است:
بسم اللّهِ الرَّحمن الرَّحیم، لعنةُ الله والملائكة والنَّاس أجمعین علی من أكل من مالنا درهماً حراماً.
به نام خداوند بخشنده و مهربان، لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر كسی باد كه درهمی از مال ما را به حرام بخورد.
ابوجعفر خزاعی میگوید: ابو علی اسدی این توقیع را و ما به آن نگریستیم و آن را خواندیم.14
پینوشتها:
1.
الكلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول كافی، ج 1، ص 518، ح 7؛ با استفاده
از ترجمه سید جواد مصطفوی؛ نیز الراوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 702،
ح 19.
2. همان، ج 1، ص 523، ح 19.
3. همان، ج 1، ص 523، ح 21.
4. همان، ج 1، ص 523، ح 23.
5. اصول كافی، ج 1، ص 524، ح 26.
6. همان، ج 1، ص 524، ح 26.
7. همان، ج 1، ص 524، ح 26.
8. همان، ج 1، ص 524، ح 28.
9.
بنی فرات قبیلهای هستند، شیعة مذهب كه بیشتر آنها به مقام وزارت رسیدند،
یكی از آنها همین «ابوالفتح بن فرات» است كه وزیر «مقتدر» هیجدهمین خلیفة
عباسی بود و پس از مقتدر، وزیر «محمد ابن جعفر» و برس دهی است بین كوفه
وحله و گفتهاند این واقعة و واقعه سابق از موجبات غیبت كبری شد كه در سال
329 ق. اتفاق افتاد.
10. كلینی، همان، ج 1، ص 525، ح 29.
11. طبری (الآملی)، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ص 287.
12. همان، ص 287.
13. همان.
14.
محمدبن علیبن الحسین بن بابویه (شیخ صدوق)، كمالالدین و تمام النعمة،
باب 45، ح 52؛ با استفاده از ترجمه چنگیز پهلوان؛ نیز ابی منصور احمدبن
طالب (شیخ طبرسی)، الإحتجاج، ص 480.
پنج شنبه 19/6/1388 - 15:58
دعا و زیارت
همه ما کم و بیش شنیده ایم که امام
زمان (عج) امکان دارد که در جزیره ای به نام جزیره خضرا ساکن باشند .
جزیره خضرا واقع در اقیانوس اطلس می
باشد جایی که داستانهای زیادی در مورد قاره مفقود شده آتلانتیس وجود دراد .
مشهورترین دانشمندی که درمورد
آتلانتیس قلم فرسایی کرده افلاطون می باشد که محل این قاره را دور از دریای
مدیترانه در اقیانوس اطلس دانسته افلاطون در طی مقالات خود مطالب زیادی در مورد
نحوه زندگی و شرایط قاره گم شده آورده است که مردم در آنجا زندگی نا محدودی داشته
اند و ثروت بی شماری نصیب آنها شده بود و از تمامی نعمات بر خوردار بودند که به
دلیل بی توجهی به خداوند و غافل شدن از حضرت پروردگار دچار عذاب الهی شدند و در
اینجا بحث در این است که شاید جزیره خضرا واقع در مثلث برمودا تکه ای از همان قاره
سبز گم شده باشد.
و همچنین پیرامون مثلث برمودا یکی از
نویسندگان مصری در کتاب (( راز مثلث برمودا و دریای شیطان )) می نویسد: مثلث برمودا یکی
از معما هایی است که بشریت در حل آن عاجز مانده است بطوری که از صد سال پیش بشر در
صدد کشف حقایق آن بوده است .در باره وقایعی که در آنجا اتفاق می افتد فرضیه های
بسیاری وجود دارد که متاسفانه هنوز به صورت واقعیت در نیامده است .
برمودا در اقیانوس اطلس قرار دارد
واصلی ترین ویژگی آن اینست که تا کنون هزاران کشتی و هواپیما در نزدیکی آن مفقود
شده اند .جالب اینکه هیچ کدام هیچ اثری از خود به جا نگذاشته است چرا که اگر به
وسیله سلاح های تهاجمی یا چیزهای مشابه نابود می شدند می بایست لااقل جزئی از آنها
پیدا می شد اما هرگز هیچ اثری از آنها پیدا نشد و این خود بر معما افزوده است .
یکی از پیچیده ترین حوارث مثلث برمودا
، ناپدید شدن 5 فروند هواپیمای جنگب آمریکا می باشد .در پنجم دسامبر سال 1945 پنج
فروند هواپیمای آمریکائی برای یک عمل اکتشافی همزمان پرواز کردند . ساعت یک و
پاننزده دقیقه بعد از ظهر ستوان یکم چارلز کاپیتان و فرمانده پروتز اکتشافی با برج
مراقبت فلوراید تماس بر قرار کرد و مطالب زیر بین برج مراقبت و هواپیما رد و بدل
شد :
من چارلز تایولر هستم .
برج مراقبت را می خواهم
وضع فوق العاده ای روی داده است
ما تسلط خود را از دست داده ایم
ما بیچاره شدیم
راه را گم کرده ایم
زمین را نمیبینم
تکرار می کنم:
ما زمین را نمیبینیم
همه چیز برای ما در هم ریخته است
حتی دریا هم برای ما دگرگون شده است
ما تا کنون دریا را به این صورت
ندیدهایم
ما نمی توانیم زمین را ببینیم
برج مراقبت:
کجا هستید؟موقعیت خود را تثبیت کنید
چارلز:
ما نمی دانیم کجا هستیم
به نظر می رسد که ما گم شده ایم
برج مراقبت : آیا بهسوی غرب در پرواز
هستید ؟ چارلز : ما اصلا نمی دانیم که شرق کجاست و غرب کجاست ؟حتی دریا هم به شکلی
که باید باشد نیست .
در اینجا ارتباط برج مراقبت با چارلز
تیور قطع شد ، و پس از تلاش فراوان برج توانست که دوباره تماس خود را با پرواز
شماره 19 بر قرار کند :
چارلز:
قطب نما دیانه وار به دور خود می چرخد...
آخرین جمله ای که توسط برج مراقبت
شنیده شد جمله زیر است ما بر فراز آبهای سفید قرار گرفته ایم
ما را ه را گم کرده ایم .از سخنان
ایشان برمی آمد که باد خزان بر زندگیشان وزیده و همه دستگاههای هواپیما از کار
افتاده اند .و جالب اینکه گروه دیگری که هم راهی اکتشاف شده بودند همین ماجرا
برایشان پیش آمئد و جملات پایانی آنها با هواپیمای چارلز متاقبت دارد.
پنج شنبه 19/6/1388 - 15:56
دعا و زیارت
»
شب قدر و امام زمان علیه اسلام
شبى در هر سال
“ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیم ، إنّا أنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ
الْقَدْر ، وَ ما أدْراكَ ما لَیلَةُ الْقَدْر ، لَیلَةُ القَدرِ خَیْرٌ
مِنْ ألْفِ شَهْر ، تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرّوحُ فیها بِإذنِ
رَبِّهِم مِنْ كُلِّ أمْر ، سلامٌ هِیَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْر”
“ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. تو شب قدر را چگونه شبى مىدانى؟ شب
قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب فرشتگان و روح (جبرئیل) به اذن خدا،
همهى فرمانها و سرنوشتها را فرود مىآورند. آن شب تا سپیدهدمان، همه،
سلام است و سلامت.”
چنانكه از آیههاى سورهى قدر به روشنى فهمیده مىشود، در هر سال شبى هست
كه از هزار ماه، به ارزش و قدر و فضیلت، بهتر است و این شب، در هر سال،
هست و در هر سال، یك شب، شب قدر است. در این شب، فرشتگان به همراه بزرگ
خویش (روح) به زمین مىآیند و هر امر و فرمان و تقدیرى كه از سوى خدا
معیّن شده است، براى یك سال تا شب قدر سال آینده، فرو مىآورند.
از احادیثى كه در تفسیر این سوره و تفسیر آیات آغازِ سورهى دخان و جز آن
رسیده است، فهمیده مىشود كه: فرشتگان در شب قدر مقدّرات یكساله را به
نزد “ولىّ مطلقِ زمان” مىآورند و بر او عرضه مىدارند و به او تسلیم
مىكنند. این واقعیّت، همواره بوده است و خواهد بود.
این واقعیّت بزرگ، كه با “فعل مضارع” بیان شده است و استمرار را مىرساند
چیست: “تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرّوحُ...” فرشتگان و روح، همى فرود
آیند و همى فرود آیند، به كجا؟
آرى، فرشتگان و روح، در هر سال، در شبهنگام “قدر” پیوسته فرود آیند و به
“اذن خدا” هر “امرى” و “تقدیرى” را فرود آورند... این امر چگونه است؟ این
فرشتگان نزد چه كسى مىروند و فرمانها و تقدیرها را به چه كسى مىسپارند؟
آنجا كه روح بزرگ فرود مىآید كجاست؟ و آن آستان مقدّس و مطلع نور و مركز
ناموس كه “كُلِّ أمْر” به همراه فرشتگان به جانب آن فرود آورده مىشود،
كدام آستان است؟ در شب قدر فرودگاه فرشتگان آسمان، در كدام سرمنزل قدس و
مهبط مطهّر است؟
در روزگار پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم، محلّ نزول فرشتگانِ شب
قدر، آستانِ مصطفىصلى الله علیه وآله وسلمبوده است. این امر مورد قبول
همگان است. امر دیگرى كه مورد قبول است این است كه پس از پیامبر اكرمصلى
الله علیه وآله وسلمنیز شب قدر هست؛ چنانكه در قرآن كریم در سورهى قدر
و سورهى دُخان به روشنى ذكر شده است كه شب قدر در هر سال هست.
رشیدالدّین میبدى، مفسّر معروف اهلتسنّن، مىگوید:
برخى گفتهاند: این شب قدر، به روزگاران پیامبرصلى الله علیه وآله
وسلمبود و سپس از میان رفت؛ امّا چنین نیست؛ زیرا كه همهى اصحاب پیامبر
و علماى اسلام معتقدند كه شب قدر تا قیام قیامت باقى است. (كشفالأسرار
10: 59)
از ابوذر غِفارى روایت است كه گفت: به پیامبر خدا گفتم: اى پیامبر! آیا شب
قدر و نزول فرشتگان در آن شب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد و چون
پیامبران از جهان رفتند دیگر شب قدرى نیست؟ پیامبرصلى الله علیه وآله
وسلمفرمود:
“نه، بلكه شب قدر تا قیام قیامت هست.”
صاحب شب قدر
هنگامى كه در شناخت قرآنى به این نتیجه مىرسیم كه شب قدر در هر سال هست،
باید توجّه كنیم كه پس صاحبِ شب قدر نیز باید همیشه وجود داشته باشد؛
چنانكه در احادیث آمده است وگرنه فرشتگان بر چه كسى فرود مىآیند و كتابِ
تقدیر را نزد چه كسى مىگشایند و مجارى امور را به اذن خدا به چه كسى
مىسپارند؟
هدایت و ولایت تكوینى از هدایت و ولایت تشریعى جدا نیست. عكس این قضیّه
نیز صادق است. پس چنانكه قرآن كریم تا قیام قیامت هست و حجّت است، صاحب
شب قدر نیز همواره هست و همو “حجّت” است و پس از رحلت پیامبر اكرمصلى
الله علیه وآله وسلماین مقام ازآنِ جانشینان پیامبر است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام از این دو واقعیّت بزرگ (وجود شب قدر در هر سال و وجود صاحب شب قدر در هر عصر) اینچنین یاد مىكند:
“إنَّ لَیْلَةَ الْقَدْر، فی كُلِّ سَنَةٍ. وَ إنَّهُ یُنْزَلُ فی تِلْكَ
اللَّیْلَةِ أمرُ السَّنَة. وَ إنَّ لِذلكَ الْأمْر وُلاةً بعدَ رَسولِ
اللَّهصلى الله علیه وآله وسلم...” (اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی شأن
“انا انزلناه فی لیلة القدر»، ح2)
“شب قدر در هر سال هست. در این شب امور همهى سال (و تقدیر و سرنوشتها)
فرو فرستاده مىشود. پس از درگذشت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلمنیز این
شب، صاحبانى دارد...”
بسیار جالب توجّه است كه عالمان اهلتسنّن نیز در مواردى این حقایق را به
صراحت گفتهاند، از جمله در شرح حدیث ثقلین. حدیث ثقلین حدیث مشهور و
متواترى است كه صدها مدرك سنّى و شیعى آن را نقل كردهاند و یكى از
مسلّمترین حقایق اسلامى و احادیث نبوى است.
ابنحجر هَیْتَمى مكّى شافعى از دانشمندان اهلتسنّن مىگوید:
“احادیثى كه از پیامبر رسیده است و در آنها تأكید شده است بر پیروى از
خاندان پیامبر و چنگزدن به هدایت آنان، مىفهماند كه همیشه، تا قیام
قیامت، كسى از خاندان پیامبر وجود دارد كه شایستهى رهبرى و هدایت است.
چنانكه قرآن تا ابد راهبر و هادى است آنان نیز سبب ایمنى و بقا هستند براى اهل زمین. (خورشید مغرب: 134، بهنقل از عبقاتالأنوار)
بدینسان مىنگریم كه حدیث عظیم ثقلین، بهجز اثبات اصل “امامت”، تداوم
امامت را نیز اثبات مىكند. این حدیث نبوى مسلّم، همانگونه كه به ما
مىگوید هدایت با دو ركن تحقّق مىیابد: قرآن و امام، همانگونه نیز تداوم
بقاى امام و امامت را، چونان تداوم و بقاى قرآن، اثبات مىكند و همین
واقعیّت بزرگ و محتواى سترگ است كه علّامهى مجاهد میرحامد حسین نیشابورى
هندى نیز آن را یادآور مىشود:
این حدیث دلیل واضح امامت حضرت مهدى علیهالسلام و حجّت قائمهى وجود و
بقاى آن امام عصر عجَّلاللَّهتعالىفرجه نیز هست؛ زیرا كه این حدیث
شریف، بلاشبهه، دلالت بر مرافقت و ملازمت كتاب و عترت تا به قیام قیامت
دارد. پس چنانكه قرآن مجید تا به یوم آخر باقى است، همچنین از عترت
معصومهى جناب رسالتمآبصلى الله علیه وآله وسلم، كسى كه امام زمان و
حجّت وقت باشد، بقاى او لازم و حتمى است.
امام جواد علیهالسلام فرمودند:
“خداوند متعال شب قدر را در ابتداى آفرینش دنیا آفرید. همچنین در آن شب،
نخستین پیامبر و نخستین وصى را آفرید. در قضاى الاهى چنان گذشت كه در هر
سال شبى باشد كه در آن شب، تفصیل امور و مقدّرات یكساله فرود آید...
بىشك پیامبران با شب قدر در ارتباط بودهاند. پس از پیامبران نیز باید
حجّت خدا وجود داشته باشد؛ زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا آخر فضاى
دنیا، بىحجّت نخواهد بود. خداوند در شب قدر، مقدّرات را به نزد آن كس كه
اراده فرموده است (وصىّ و حجّت) فرو مىفرستد. به خدا سوگند، روح و ملائكه
در شب قدر بر آدم نازل شدند و مقدّرات امور را نزد او آوردند و حضرت آدم
درنگذشت مگر اینكه براى خود وصىّ و جانشین تعیین كرد. همهى پیامبرانى كه
پس از آدم آمدند نیز، بر هر كدام، در شب قدر، امر خداوند نازل مىگشت و هر
پیامبرى، این مرتب را، به وصىّ خویش مىسپرد...”
در این حدیث شریف كه بخشى از آن آورده شد نكتههاى مهمّ چندى است كه در اینجا به پنج نكته اشاره مىكنیم:
قرآن و شب قدر
در برخى از احادیث آمده است كه راوى به امام جعفر صادق علیهالسلام مىگوید:
دربارهى شب قدر به من اطّلاعاتى بدهید! آیا این شب، فقط در روزگاران
گذشته (مثلاً روزگار حیات پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم) بوده است (و
اكنون دیگر نیست) یا اینكه شب قدر در هر سال هست؟ امام علیهالسلام
مىفرماید:
“لَو رُفِعَتْ لَیلَةُ الْقَدْرِ، لَرُفِعَ الْقُرْآن.”
“اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز برمىدارند.” (نورالقلین 5: 621(
جهان ارضى از آن رو منزلگاه انسان قرار داده شد تا انسان در این منزلگاه
آزمایش شود و كامل و ناقص و سعید و شقى از هم باز شناخته آید و سرانجام
انسان به حركت تكاملى و كمالى بپردازد و به سوى خدا برود. این امر مستلزم
برقرار بودن جهانِ ارض است. برقراربودن جهان ارض، مستلزم حكمت و تقدیر و
اجرا و تدبیر است و اینهمه مربوط به شب قدر و تنظیم امور و حضور ولىّ و
حجّت است. پس از برقرارشدن اینها همه، كتاب شناخت و عمل لازم است. پس
حكمت بقاى جهان ارضى، حركت تكاملى انسان است در رابطه با كتاب و حجّت و
چون برداشتن شب قدر به منزلهى بر هم زدن جهان ارضى است، این است كه در
صورت برداشتهشدن شب قدر، قرآن نیز برداشته خواهد شد و تكلیفى و فعلى و
حركتى باقى نخواهد بود. پس تا جهان هست شب قدر هست؛ تا شب قدر هست، قرآن
هست و تا این هر دو هست، حجّت هست كه صاحب شب قدر است و حامل علم قرآن و
هر حركت و فعل در صورتى تكامل و كمال است كه پیروى ازاین دو انجام یابد و
در خطّ تعلیمى و ارشادى این دو (كتاب و حجّت) قرار داشته باشد. آرى، “ما
إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا.”
بدینگونه این بیان امام نیز اشاره است به ارتباط هدایت تكوینى و هدایت
تشریعى و رابطهى مستقیم حجّت صامت یعنى قرآن با حجّت ناطق یعنى امام و
این همان سخن معروف پیامبر است در حدیث ثقلین:
“... لَن یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیّ الحَوْض.”
“این دو نهاد گرانقدر (قرآن و امام) تا روز قیامت كه بر كنار حوض كوثر نزد من باز آیند، از یكدیگر جدا نشوند.”
على علیهالسلام و شب قدر
امام على علیهالسلام در حدیثى كه برخى از مقامات خویش را براى حارث هَمْدانى یاد مىكند مىفرماید:
“مرا در شب قدر، همهساله، نیرویى افزون رسد و این در فرزندانم كه
نگهبانان دیناند، همچون آمدن شب و روز، تا قیامت باقى است.” (بشارة
المصطفی لشیعة المرتضی، ص4، چاپ دوم نجف)
امام صادق علیهالسلام به نقل از پدر بزرگوار خویش مىفرماید:
“هنگامى، على علیهالسلام سورهى “إنّا أنزَلناه” را مىخواند و
فرزندانش، حسن و حسین، در نزد او بودند. حسین به پدر عرض كرد: اى پدر،
وقتى تو این سوره را مىخوانى، شیرینى و حلاوت دیگرى از آن حس مىشود؟
على علیهالسلام فرمود: اى فرزند پیامبر و فرزند من! من از این سوره چیزى
مىدانم كه تو (اكنون) نمىدانى. چون این سوره فرود آمد، جدّ تو پیامبرصلى
الله علیه وآله وسلممرا خواست. وقتى نزد او رفتم سوره را خواند. آنگاه
دست خویش به روى شانهى راست من نهاد و فرمود: اى برادر و وصىّ من و اى
ولىّ امّت من پس از من و اى جنگندهى بىامان با دشمنان من... این سوره،
پس از من، ازآنِ توست و پس از تو، ازآنِ دو فرزند توست. جبرئیل كه در میان
فرشتگان او برادر من است حوادث یكسالِ اُمّتِ مرا (در شب قدر) به من خبر
مىدهد. پس از من این اخبار را به تو خواهد داد. “وَ لَها نورٌ ساطِعٌ فی
قَلْبِكَ وَ قُلوبِ أوصیائِكَ إلى مَطْلَعِ فَجْرِ الْقائِم” و این سوره
در قلب تو و قلب اوصیاى تو همواره نورى تابناك خواهد افشاند تا به هنگام
طلوع سپیدهدمان ظهور قائم.” (برهان 4: 487(
شب قدر و امام زمان علیهالسلام
جریانیافتن استوار و منظّم امور گوناگون در عالَم، با اینهمه پهناورى،
چنین است كه نخست در برنامهاى دقیق و تقدیرى حكیمانه مقرّر مىگردد و سپس
در ارتباط با خلیفهى خدا در زمین (مُجرى و ناظرِ اجرا) به مرحلهى تحقّق
مىرسد. بدینگونه این آیات همه دلالت دارد بر استمرار وجود حجّت خدا در
زمین و اكنون حجّت خدا در زمین و واسطهى فیض و ولىّ مطلق و به تعبیر شیخ
بهاءالدّین عامِلى: “صاحب اسرار خدایى در این جهان” امام موعود، قطب
دوران، روح جهان، حقیقت زمان و عِدْل قرآن، حضرت حجّةبنالحسن المهدى
علیهالسلام است و او خود صاحب شب قدر است و آستان اعلاى او محلّ فرود
آمدن روح و فرشتگان است در شب قدر. در حدیث است كه:
“مردمان در شب قدر در حال نمازند و دعا و مسألت كردن از درگاه خدا و صاحب
این امر سرگرم است به كار فرشتگانى كه نزد او مىآیند و مقدّرات و امور و
پروندهى حوادث سال را پیش او مىآورند...” (نورالتقلین 5: 641(
در قرآن كریم، سخن از خلافت الاهى در زمین رفته است. خدا به فرشتگان گفت:
“از جانب خود در زمین خلیفهاى بگذارم و بگمارم.” (بقره: 30(
در اینجا یادآورى مىكنیم كه مقصود از تعبیرهاى “ولىّ مطلق”، “ولىّ
كامل”، “ولىّ زمان”، “ولىّ عصر”، “حجّت ناطق” و “صاحب شب قدر” همان
خلیفهى خدا است در زمین و پس از درگذشت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله
وسلمو پایانیافتن دور نبوّت و پیامبرى، این مرتبهى بزرگ ازآنِ اوصیاى
پیامبر است یعنى على و یازده فرزندشعلیهم السلام.
سورهى قدر و سورهى دخان از مهمترین دلیلهاى حضور و لزوم “امامت حقّه”
و “خلافت الاهیّه” است در زمین. امام جواد علیهالسلام مىفرمایند:
“اى پیروان تشیّع! با مخالفان امامت، به سورهى “إنّا أنزَلناه” استدلال
كنید تا پیروز گردید. به خدا سوگند این سوره پس از درگذشت پیامبر، حجّت
خداى متعال است بر خلق. این سوره نقطهى اوج دین شماست. این سوره نشانهى
ابعاد علم ماست.
اى شیعیان! همچنین به سورهى “حم دخان” كه در آن آیهى “إنّا أنزَلناهُ
فی لَیلَةٍ مباركَة” آمده است، استدلال كنید! این سوره پس از رسول اللَّه،
خاصّ ولىّ امر (حجّت خدا) است در هر عصر.”
ایمان به لیلة القدر
پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله و سلممىخواهد تا مردم به شب قدر باور
آورند؛ زیرا این باور و اعتقاد از جنبهى نظرى و شناختى موجب مىشود تا
شناخت انسان، درست و مطابق با واقع و موافق قانون خدایى جهان باشد و از
جنبهى عملى، سبب مىگردد تا انسان داراى موضع صحیح و سیاست درست و رهبرى
خدایى باشد و در نتیجه به حركت تكاملى و كمالى دست یابد و به سعادت بزرگ
برسد.
شیخ مفید با اسناد آورده كه حضرت امام جوادصلى الله علیه وآله وسلماز
پدران خود، از امیرالمؤمنین علیهالسلام از پیامبر اكرمصلى الله علیه
وآله وسلمنقل كرده است كه به اصحاب فرمود:
“شب قدر را باور بدارید! در این شب تقدیر امور سال فرستاده مىشود. این شب
را پس از من نیز صاحبانى است. صاحبان این شب پس از من، على و یازده فرزند
اویند.”
حدیث مشهورى نیز كه از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلمنقل شده است، ناظر به همین حقایق است:
“مَن ماتَ وَ لَمْ یَعْرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةٍ.”
“هر كس بىآنكه امام زمان خود را شناخته باشد، از جهان برود، همچون مردم دوران جاهلیّت از جهان رفته است.”
بنابراین، نشناختن امام، نشناختنِ خطّ حركت تكاملى و خصوصیّات آن است و
نشناختن این خط یا مستلزم ركود است و سقوط یا انحراف و حركت در جهت ضد.
اینها همه، دورى و دورشدن از هدایت است و سقوط در ورطهى هلاك و جاهلیّت.
همین است كه پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله وسلم، در حدیث مشهور “ثقلین”
كه یاد شد، دو چیز را با هم و تفكیكناپذیر، عامل هدایت و نجات شمرده و
معرّفى فرموده است: قرآن و عترت، یعنى: برنامه و راهنما، كتاب و معلّم.
كتابِ بدون معلّم و جدا از معلّم و معلّمِ بدون كتاب و جدا از كتاب، مفید
فایدهاى چندان نخواهند بود. كتابِ حقّ “نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَق”
(بقره: 177) و معلّم صادق “وَ كونوا مَعَ الصّادِقینَ” (توبه: 119) عامل
هدایت تامّ و تمام است و تمسّك به این هر دو و پیروى از این هر دو، مستلزم
نجات است و بیرونآورندهى انسان است از ظلمات طبیعت و جهل و جاهلیّت.
این است كه باید كوشید تا به هر اندازه كه ممكن است با حقیقت زمان و سرّ
دوران و روح جهان آشنا شد و به او متوجّه گشت تا حیات انسان، حیات بیدارى
و شناخت باشد و مرگ او نیز مرگ بیدارى و شناخت باشد نه مرگ جاهلیّت.
ظهور، مهمترین تقدیر سال
مهمترین تقدیر الاهى در دوران غیبت، ظهور امام عصر علیهالسلام این
معلّم حقیقى قرآن است كه اگر در شب قدر سالى مقدّر شود، آن سال بهترین سال
مردم آخرالزّمان است. پس باید شب قدر را قدر دانست و قبل از هر چیز و هر
حاجتى ظهور امام زمان علیهالسلام را از خداوند مهربان درخواست كرد
2- ضرورت وجود اجراكننده، به گونهاى كه مىبینیم همراهِ ظرف زمانىِ تقدیر، دست اجراكننده نیز پدیدار مىگردد.
3- ضرورت وجود حجّت در جریان امور، كه همان اجرا كنندهى مقدّرات است به اذن خدا و خلیفهى خداست: پیامبر یا وصىّ پیامبر
4- ضرورت واسطهى فیض، در پیوند باطنىِ عالَم، كه همان ولىّ و حجّت است و وجود او مقدّم است بر دیگران.
5- ضرورت تداوم سنّتهاى الاهى تاریخ و استمرار آنها، بىوفقه تا هنگامهى رستاخیز و قیام قیامت.
1- ضرورت وجود نظم و تقدیر، تا جایى كه نخستین چیزى كه از این جهان آفریده مىشود، شب قدر است یعنى ظرف زمانىِ تقدیر و تنظیم امور.
منبع:گزیده یک مقاله
این مقاله از کتاب " خورشید مغرب "، نوشتهی محمد رضا حكیمی تلخیص شده است پنج شنبه 19/6/1388 - 15:54
دعا و زیارت
بسم الله
الرحمن الرحیم
شبهای قدر
:
شبهای نوزدهم
، بیست ویکم وبیست وسوم ماه مبارک رمضان
شب نوزدهم
:
اول شبهای قدر
است وشب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی وفضیلت آن نمی رسد وعمل
در آن بهتر است از عمل در هزار ماه ودر آن شب تقدیر امور سال می شود وملائکه
وروح که اعظم ملائکه است درآن شب باذن پروردگار بزمین نازل می شوند وبخدمت
امام زمان علیه الستلام مشرف می شوند وآنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام
علیه السلام عرض می کنند واعماال شب قدر بر دو نوع است ، یکی آنکه در هر سه
شب باید کرد ودیگر آنکه مخصوص است بهر شبی.
اما اعمالی
که در هر سه شب مشترک
است وباید انجام داد :
اول : غسل است ( مقارن
غروب آفتاب ، که بهتر است نماز شام را با غسل خواند )
دوم :
دو رکعت نماز است
که در هر رکعت بعد از حمد هفتمرتبه توحید بخواند وبعد از فراغ هفتاد
مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَاَتوبُ اِلَیهِ ودر روایتی است که از جای خود بر
نخیزد تا حقتعالی او وپدر ومادرش را بیامرزد.
سوم :
قرآن مجید را بگشاید وبگذارد در مقابل خود وبگوید : اَللّهُمَّ اِنّی
اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِوَمافیهِاسمُکَالاَکبَرُو،اَسماؤُکَ الحُسنی
وَیُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار پس هر حاجت که
دارد بخواند
چهارم :
مصحف شریف را بگیرد وبر سر بگذارد وبگوید :
اَللّهمَّ
بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَبِحَقِ کُلِّ مومنٍ
مَدَحتَه ُ فیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ
ده مرتبه
بگوید : بِکَ یا الله
ده مرتبه :
بِمُحَمَّدٍ
ده مرتبه :
بِعلیٍّ
ده مرتبه :
بِفاطِمَةَ
ده مرتبه :
بِالحَسَنِ
ده مرتبه :
بِالحُسَین ِ
ده مرتبه :
بِعلیّ بنِ الحُسین
ده مرتبه :
بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه :
بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه :
بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ
ده مرتبه :
بِعلیِّ بنِ عَلیٍّ
ده مرتبه :
بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه :
بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه :
بِالحُجَّةِ
پس هر حاجتی
داری طلب کن .
پنجم :
زیارت امام حسین (ع) است؛ که در خبر است که چون شب قدر میشود منادی از آسمان
هفتم ندا میکند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام
حسین (ع) آمده .
ششم : احیا داشتن این شبها
است که در روایت امده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند
به عدد ستارگان آسمان وسنگینی کوهها وکیل دریاها باشد .
هفتم :
صد رکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد ، وافضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد
ده مزتبه توحید بخواند .
هشتم :
بخواند :اَللّهُمَّ
اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ ....
اما اعمالی
که مخصوص هر شب است وباید انجام داد :
شب نوزدهم :
اول : صد
مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه
دوم : صد
مرتبه اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ
سوم : بخواند
یا ذَالَّذی کانَ ...
چهارم :
بخواند دعای اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ....
شب بیست ویک :
فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است ، و باید اعمال آن شب را از غسل واحیاء
وزیارت ونماز ، هفت قل هوالله وقرآن بر سر گرفتن وصد رکعت نماز ودعای جوشن
کبیر وغیر در این شب بعمل آورد ، در روایات تاکید شده در غسل واحیاء وجدّ
وجهد در عبادت در این شب وشب بیست وسوم .
پنج شنبه 19/6/1388 - 15:51