• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 758
تعداد نظرات : 395
زمان آخرین مطلب : 3445روز قبل
شعر و قطعات ادبی

جنگل همه ی شب سوخت در صاعقه ی پاییز 
از آتش دامن گیر ای سبز جوان بر خیز!

برگ است که می بارد! چشم تو نبیند کاش
این منظره را هرگز در عالم رویا نیز

هیهات... نمی دانم این شعله که بر من زد
از آتش «تائیس» است یا بارقه ی «چنگیز»!

خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!

تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز

مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز

محمد علی بهمنی

چهارشنبه 25/12/1389 - 21:9
شعر و قطعات ادبی

دل و دین و عقل و هوشم ، همه را به آب دادی

ز کدام باده ساقی ، به من خراب دادی ؟

جمعه 20/12/1389 - 16:0
شعر و قطعات ادبی

نه اینكه فكر كنی مرهم احتیاج نداشت

كه زخم های دل خون من علاج نداشت 

 

تو سبز ماندی و من برگ برگ خشكیدم

كه آنچه داشت شقایق به سینه كاج نداشت

 

منم ! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس

خلیفه ای كه از آغاز تخت و تاج نداشت

 

تفاوت من و اصحاب كهف در این بود

كه سكه های من از ابتدا رواج نداشت

 

نخواست شیخ بیاید مرا كه یافتنم

چراغ نه ! كه به گشتن هم احتیاج نداشت .

چهارشنبه 18/12/1389 - 20:26
شعر و قطعات ادبی

شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم
وقف تو اشک ها و غزل هام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور بیاورم

 فصل عزا تمام شد اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا می وزید نام تو پر می کشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژه ها به کار رثایت نیامدند
با زخم های تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من می روم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست

سه شنبه 17/12/1389 - 23:8
شعر و قطعات ادبی
با ساعت دلم,وقت دقیق آمدن توست
من ایستاده ام,مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه
با ساعت غرورم اما
من ایستاده ام,با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من,هنگام شعله ور شدن توست
ها...چشم ها را می بندم
ها...گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم,اینک وقت عبور عطر تن توست
دوشنبه 16/12/1389 - 22:41
شعر و قطعات ادبی
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...
دوشنبه 16/12/1389 - 22:40
شعر و قطعات ادبی

غزلـی می گویم زیر بـاران امشب

روح من جامانده در خیابان امشب

 یک نفر بیدار است مثل من می دانم

 و دلش غم دارد چه فراوان امشب

 واژه باران شست دفتر شعرم را

و عجب نرم شده دل سیمان امشب

 زخم نو یا کهنه چه تفاوت دارد

تا فراموش کنیم قیمت نان امشب

 آیه چشمانت بردلم وحی شده

تا سحر باید کرد ختم قرآن امشب

سینه پر راز ولی محرم رازی نیست

 به سلامی بگشا درِ زندان امشب

هر شبِ من بی تو غزلی بارانی است

می کشم بر جاده خط پایان امشب

دوشنبه 16/12/1389 - 15:30
شعر و قطعات ادبی

عاقلان مدعی سنگم زنید  گوشه میخانه میخواهد دلم!

شنبه 14/12/1389 - 17:57
شعر و قطعات ادبی

گاهگاهی  به  نگاهی  دل  ما را دریاب

 

جان به لب  آمده از درد  خدا را  دریاب

 

اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب

 

گاهگاهی  به  نگاهی  دل  ما  را  دریاب

 

به  امیدی  به  سر کوی  تو  روی آوردیم

 

شهریارا !  به  د ر  خویش گدا را دریاب

 

دل ما  را به  شب  هجر  فروغی  بفرست

 

شبرو   وادی   اندوه   و بلا   را   دریاب

 

سنگها می خورم ازدست جنون دل خویش

 

من ِ  دیوانه    انگشت   نما   را    دریاب

 

به  وفاداری تو  شهره  شهرم  ای  دوست

 

ز  وفا   معتکف   کوی   وفا   را  دریاب

 

سالها  رفت  که   از   جام  محبت   مستم

 

من  دردی  کش   صهبای  ولا را دریاب

 

کاروان رفت ومن ازهمسفران دورم دور

 

من   از  قافله   شوق   جدا   را   دریاب

 

راه باریک وبسی پر خطروتاریک است

 

سببی  ساز و دراین مهلکه  ما را دریاب

 

تا  دلم   بار غم  عشق   به  منزل   فکند

 

شهسوارا !  من  افتاده  ز پا  را   دریاب

 

تا   فغان  دل    غمد یده   ما  را   شنوی

 

نا زنینا !  سحر ی  با د  صبا را  دریاب

 

دوش رویای لب نوش تو با من می گفت

 

کا ی  شهید  غم من ! آ ب  بقا را دریاب

 

سوی پروانه نظر کن که دعا گوی تو باد

 

گنه  آلوده   خود  را   به   مدارا   دریاب

 

شنبه 14/12/1389 - 17:46
شعر و قطعات ادبی

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام


بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام



مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید


گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام



آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد


حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟



آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند


یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام



بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود


ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.


شنبه 14/12/1389 - 17:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته