دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
هر وقت بعد 120 سال رفتي اون دنيا وقتي خواستي از پل صراط رد شي و بهت گفتن يکي حلالت نکرده اون منم که به اين بهونه يه بار ديگه ميخوام ببينمت
از انتظار بی سرانجام خسته ام گم کرده راهم ،اشفته حالم در میان اتش تردید و انکار چون مرغکی بی? پروبالم اه جانسوزم گواه حال زارم اشک بی? پایان چشمانم حکایت از فراق ماه شبهایم اسمانم بی ستاره است شمع سوزان وجودم رو به? پایان است اه!اگر این زجر بی? پایان به وصل او نگردد عاقبت انجام چو ان ماهی دور از موج دریا میان خاک بدنامی و اوهام به سوی بی سرانجامی امال? پیش خواهم رفت! اه،اگرزنگار مانده بر در و دیوار احساس باحضور اونگردد? پاک چون نسیمی در میان بادو طوفان به سوی مردن انسان? پیش خواهم رفت...
شبي پرسيدمش با بي قراري ***به غير از من كسي را دوست داري ز چشمش اشك شد از شرم جاری***ميان گريه هايش گفت آری
خنده آدم ها هميشه از دلخوشي نيست . گاهي شکستن دلي کمتر از آدم کشي نيست . گاهي دل اينقدر تنگ ميشه که گريه هم کم ميياره . يک حرف ساده هم گاهي چقدر غم ميياره
بيا گل شدن را رعايت کنيم ز پروانه ماندن حمايت کنيم اگر باد عشق شاخه اي را شکست زدست هجومش شکايت کنيم
حالا که از تو دورم بذار که حرف دلمو بيارم به زبونم بذار بگم که اگه من اون سر دنيا باشم اگه من شاد باشم يا که غمگين باشم اگه خنده رو لبام موج بزنه يا که اشک از گونه هام چکه کنه اگه در خواب باشم يا که بيدار باشم اگه تو جمع باشم يا که تنها باشم من فقط لحظه هارو به ياد تو ميگذرونم اگه من شاد باشم دليل شاديم تويي اگه غمگين باشم دليل اين غم تويي