پنهان کنید...
به زان که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده به پالوده ی هر خس بودن
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می، می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام آن است !!!!
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده است و روزی که گذشت....
دست آورد جز سعادت و شرافت...
نیمه اول...
را می گیرد ویا پرواز کردن را به تو می آموزد...
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه ی تلخ بار آورد