جایگاه حضرت زهرا (س) در منابع اهل سنت
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم به مناسبت ایام شهادت دخت رسول گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س) در یادداشتی که در اختیار خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس قرار داده، جایگاه حضرت زهرا (س) در منابع اهل سنت را تبیین کرده است.
پیرامون شخصیت وجودی و مقام معنوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ کتابهای زیادی نگاشته شده و سخنان زیادی گفته شده است، اما گویا اگر هزار برابر آن نیز از قلمرو ذهن و اندیشه بشر به درآید و صورت گفتار یا نوشتار پذیرد، باز قطرهای از اقیانوس بی کرانه فضیلتهای حضرتش است.
شکی نیست که آنچه از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ راجع به خصائص و ویژگیهای فاطمه صادر شده است، جز وحی الهی نمیباشد و محبّت کردن پیامبر به خاطر عاطفه و وابستگی خانوادگی و قومی نبوده است و آنچه بیان شده یا در عمل ظاهر کرده جز حقیقت ثابت نمیباشد چرا که خداوند عزّوجلّ درباره او فرموده است: «ما ینطق عن الهوی إن هو الّا وحیٌ یوحی»[1] یعنی پیامبر از روی هوی و هوس سخن نمیگوید بلکه این وحی است که به او میرسد.»
پیامبر در همه سخنانش درباره اشخاص، چیزی را به خاطر عاطفهاش، بیش از استحقاق نمیدهد حتی اگر آن انسان دخترش باشد.
در روایات شیعه به طور متواتر نقل شده است که فاطمه زهرا (س) در نزد پیامبر اکرم (ص) جایگاه ویژهای دارد که در منابع اهل سنت نیز قابل قبول است، اگرچه در اواخر، برخی منابع اهل سنت دچار سانسور شده و نسبت به خاندان پیامبر و فضائل آنها کمتر توجه نمودهاند و تعصبات خود را در تحریف حقایق نشان دادهاند اما در هر صورت منابع گذشته مطالب زیادی دارند که به بخشی از آنها اشاره میشود.
1. پیامبر خدا (ص) فرمود: «فاطمه پاره من است، هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»
2. همانا که فاطمه پارهای از من است، مرا میآزارد هر که وی را بیازارد»[3] و در روایتی «فاطمه پارهای از من است مرا آزرده خاطر میسازد هر که او را آزرده خاطر نماید، و مرا شاد میکند هر که وی را شاد کند.»
3. رسول خدا به حضرت فاطمه فرموده است: «خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودیت خشنود میشود.»
4. صحیح بخاری به سند خود از عایشه آورده است، که گفت: «فاطمه پیش می آمده و راه رفتنش کم از راه رفتن پیامبر نداشت، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گفت: خوش آمدی دخترم، پس او را در سمت راست یا سمت چپ خود نشاند، سپس مطلبی را محرمانه به او گفت و فاطمه گریه کرد، به او گفتم چرا گریه میکنی، پس از آن مطلبی را محرمانه به او گفت و او خندید. گفتم مانند امروز ندیدهام که شادی به اندوه نزدیکتر باشد. از او پرسیدم دربارخ آنچه گفته بود، پس فاطمه (س) گفت: «من راز پیامبر خدا را فاش نمیکنم» تا اینکه پیامبر (ص) وفات یافت، از او پرسیدم گفت: «به من محرمانه فرمود که جبرئیل سالی یکبار قرآن را بر من عرضه میداشت و امسال دوبار آن را بر من عرضه نمود و من نمیبینم جز اینکه اجلم فرا رسیده باشد و تو نخستین کسی از اهل بیت من باشی که به من ملحق میشوی، پس من به گریه افتادم، پس فرمود: آیا نمیپسندی که سیّده زنان اهل بهشت باشی، و من از این جهت بود که خندیدم».
5. مستدرک به سند خود از عایشه روایت کرده که به فاطمه گفت: آیا تو را بشارت دهم که از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ شنیدم که میگفت: سروران زنان اهل بهشت چهار تن هستند: مریم دختر عمران، فاطمه دختر محمد، خدیجه دختر خویلد و آسیه دختر مزاحم»
حاکم نیشابوری درباره آن گفته است: حدیثی است با اسناد صحیح، ولی آن را نیاوردهاند (که مقصود وی بخاری و مسلم است). و صاحب ذخائر العقبی علاوه بر آن آورده «برتر از آنان فاطمه است.»
6. از ابن عباس نقل شده، که گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «دخترم فاطمه، حوری است، آدمی، که حیض و نفاس ندارد و اینکه فاطمه نامیده شده، از آن جهت است که خداوند او و دوستدارانش را از آتش دور ساخته است.»
7. احمد بن حنبل در مسند خود آورده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هر گاه به مسافرت میرفت، آخرین دیدارش را با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ قرار میداد و هرگاه مراجعت میکرد، اولین کسی که به دیدارش میرفت، فاطمه بود
8. ترمذی در صحیح خود از عایشه نقل کرده که گفت: «کسی را ندیدم که به صورت و دلیل و هدایت، از فاطمه به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ شبیهتر باشد، گفت: وی هر گاه بر پیامبر وارد میشد، به سوی او بر میخاست و او را میبوسید و در جای خود مینشاند.»
9. حاکم در مستدرک خود آورده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هنگامی که روز قیامت فرا رسد، منادی از درون عرش ندا سر میدهد: ای حاضران جمع شوید، سر به زیر انداخته، چشمان خویش را فرو بندید تا فاطمه دختر محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ بر صراط بگذرد، پس او همراه با هفتاد هزار کنیز از حورالعین همچون برق میگذرد.
منبع : فارس..التماس دعا دارم..یا علی مولا..منتظرتان هستم..
به گزارش پارس به نقل از مهر، روایت شده که حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمر شریفش در حضور "ام ایمن" و "اسماء بنت عمیس" به همسر بزرگوارش حضرت علی (ع) فرمود: ای پسر عمو وصیتی دارم كه در دل نهفته داشته ام، علی (ع) فرمود ای دختر پیامبر(ص) وصیت كن به آنچه می خواهی و هر چه در دل داری بگو.
به روایتی دیگر جز حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) كسی دیگر نبود، حضرت فاطمه (س) فرمود ای پسر عمو هرگز در پیمان زناشویی جز طریق صفا و وفا نپیمودم و راه مخالفت برنگزیدم مطیع و فرمانبردار بودم، آیا این را كه می گویم صحیح است.
علی (ع) فرمود: معاذالله، راست می گویی و من نیز در مخالفت تو از خدا بیمناكم و فراق تو بر من سخت و ناگواراست كه هیچ چیز مرا تسلیت نمی دهد، هر دو به گریه افتادند و های های گریستند.علی (ع) سر فاطمه (س) را بلند كرد و به سینه خود چسباند آنگاه فرمود به هر چه می خواهی وصیت كن كه اجرا خواهم كرد و منظور تو را بر قصد خود مقدم دارم.
فاطمه (س) در حال ناتوانی فرمود خداوند تو را جزای خیر بدهد، وصیت من این است كه پس از من دختر خواهر من "امامه" را كه دختر زینب بوده تزویج كنی، زیرا امامه فرزندان مرا دوست دارد و پرستار آنهاست و مرد هم ناگزیر است در خانه زنی داشته باشد و بعد تابوتی كه به اسماء گفته ام برای من تهیه كنید و هیچ كس به جنازه من حاضر نشود من از این دورویان كه به من ستم كردند و حق مرا غصب نمودند بیزارم. اینها دشمن من ودشمن رسول خدایند و مگذار از اینها كسی بر من نماز بگذارد و به جناره ام حاضر شود.
یا علی (ع) مرا شبانه و در تاریكی غسل بده ودر تاریكی شب دفن كن آنوقت كه دیده ها به خواب رفته تا بی خبرباشند و اسماء را طلب فرمود كه چون من رحلت كردم در تابوتی كه كنار خانه است مرا بگذار و بیرون برو.
وصیت می كند فاطمه (س) دختر محمد(ص) به امیرالمومنین علی (ع) كه حوائط سبعه (هفت قطعه زمین فدك به نامهای مشهور عواف، دلال، برقه، میثب، حسنی، صافیه، مشربه ام ابراهیم) در تصرف فاطمه (ص) است به تولیت علی (ع) می گذارد و بعد از علی بن ابیطالب تولیت آن با امام حسن مجتبی (ع) و بعد با امام حسین (ع) و بعد از او تولیت با بزرگترین اولاد ذكور است از ذریه من وخدا را به شهادت می گیرم و بعد مقداد بن اسود و زبیربن عوام را شاهد شدند كه علی (ع) به خط خود نوشت.
صبحگاه كه خبر رحلت یگانه دختر پیامبر(ص) منتشر شد گروهی از مهاجر و انصار در اطراف خانه علی (ع) جمع شدند تا برجنازه آن حضرت نماز بخوانند و تشییع كنند، مقداد بیرون آمد و گفت بانوی اسلام وصیت فرموده كه او را شب به خاك بسپریم و جز علی (ع) و فرزندانش كسی براو نماز نخواند، هر كدام چیزی گفتند و یكدیگر را ملامت نمودند.