گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی/
صبر کن گوهر شناس قابلی آید پدید...
تحمل می کنم نادیدنت را/
سقوط لحظه های رفتنت را/
تحمل می کنم بعد از غروبت/
طلوع بی حضور بودنت را...
کاش می شد اشک را تهدید کرد/
مهلت لبخند را تمدید کرد/
کاش می شد در غروب لحظه ها/
نمی گویم: فراموشم نکن، هرگز!
ولی گاهی به یاد آور،
رفیقی را که،
سروده: قیصر امین پور
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن/
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن/
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری؟/
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن/
خدایا بی پناهم...
ز تو جز تو نخواهم...
اگر عشقت گناه است...
تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را/
میان ربّنای سبز دستانت دعایم کن...
که محتاج دعای جمله خوبانم...
آقا سلام.
حال شما خوب است؟ این هفته، جمعه، منتظرت باشیم؟
از دوریت همیشه ملالی هست؛ تا کی عزیز بی خبرت باشیم؟
دستی بکش به روی تمام شهر، اینجا هوا همیشه مه آلود است. حالا که پشت این همه دیواریم، آقا، چگونه در نظرت باشیم؟
مادر همیشه بعدِ نماز صبح، بعد از دعای سبز فرج می گفت: می شود که جزو قافله 13 یا جزء 13 نفرت باشیم؟
تهران به سمت عشق؛ ولیعصر، جای شما دومرتبه خالی تر، تو نیستی و دور و بر نامت هستیم تا که دور و برت باشیم!
ما را ببخش...
ما را ببخش... ما که مه آلودیم. ما را که از گناه خود ابریم، ما را که هیچوقت نمی خواهیم از مایه های دردسرت باشیم...
این روزها، همیشه کسی در باد می خواند آفتابیِ نامت را؛ گفتی پشت ابر نمی مانی؟!
این هفته، جمعه، منتظرت باشیم؟؟؟
زیبایی در زن بدون وقار مثل تور ماهیگیری فرسوده و سوراخ است.
"امرسن"
ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،
پررنگ ها را می بینیم،
غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند،
بی رنگ می مانند،
چه سخت است در میان جمع بودن/
ولی در گوشه ای تنها نشستن/
به رسم دوستی دستی فشردن/
ولی با هر سخن قلبی شکستن/
به چشم دیگران چون کوه بودن...