• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 74
زمان آخرین مطلب : 5580روز قبل
خواستگاری و نامزدی
معلّمی هنر است، هنر آموختن هر آن چه سال ها با سعی و تلاش اندوخته است. معلّمی

عشقی است  الهی و آسمانی است که پروردگارِ مهربان به انسان اعطا کرد تا با همّت

 بلند خویش روشنائی شب های تارِ جهالت و نادانی باشد. معلمّی، مهری است که

از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی،

 رهنمون شوند. براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.

 

يکشنبه 8/2/1387 - 11:5
خواستگاری و نامزدی
حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:« هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت ». این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایة علم و تربیت معلمان  و تعلیم شایستة آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.

يکشنبه 8/2/1387 - 11:4
خواستگاری و نامزدی
 شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد كه بتواند شان خداوند و پیامبران را در  وجود خود محقق سازد  و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری  یكی از آن معلمان راستین است كه اولاً با نگاه  تركیبی  به همه معارف بشری نظر می كند و ثانیا  تمامی  تلاشهای علمی و عملی را  مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد  و  با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را كامل می سازد . به همین مناسبت روز شهادت این بزرگ مرد فرزانه (11  اردیبهشت ) را روز معلم نامیدند
يکشنبه 8/2/1387 - 11:3
خواستگاری و نامزدی

سلام دوستان عزیز

دیشب مادری را دیدم که تاصبح در کنار فرزند بیمارش نشست بی آنکه اعتراض و گلایه ای داشته باشد. فرزند بیمار خوابید ولی مادر همچنان بیدار

صبح که شد گفتم مادر خسته اید کمی استراحت کنید.

گفت : نه تازمانیکه حال فرزندم خوب نشده در کنارش هستم.

من در خود فرو رفتم ! ای خدا این چه قصه ای ایست ، این چه حکایتی ایست ، مادری با خشنودی فرزندش خشنود و با ناراحتیش ناراحت .....

ناگهان در قلبم فریادی شعله کشید که می گفت خدایا شکر شکر شکر نعمت های بیکرانت را شکر

بله دوستان آیا شما هم با من هم عقیده اید که مادر بهترین بهترین هاست که خداوند خلق کرده ؟

مادر از صمیم قلب و از اعماق وجودم می گویم دوستت دارم .

يکشنبه 8/2/1387 - 11:0
خانواده

احمدا نور خدا آوردی

             رو به پاکستان ما آورده ای

                             احمدا باغ برین مشتاق توست

                                             گل تیمم کرده احساس توست.

شنبه 7/2/1387 - 22:28
خانواده

هرکسی عشق را با دل خویش به طوری معنی میکند اما بهترین معنی که تاحالا از عشق بردلم نشست نوحه ای بود که حاج محمود در آن می فرماید:

عشق یعنی عشق ناب فاطمه       از کبودی چشم خواب فاطمه

عشق یعنی لحظه ای که دل سامان گرفت         پشت درب خانه زهرا جان گرفت

شنبه 7/2/1387 - 22:18
دانستنی های علمی
ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟
هر دم به هوای دل ما می آیی

باز آی و قدم به روی چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا می آیی!

جمعه 6/2/1387 - 19:49
دعا و زیارت

میروم من از نجف تا کــربلا        بر سر قبـر حسیـن سر جـدا

کربلاشهرشهادت،شهرخون       شهر سالارشهیدان،لاله گون

شهرهفتاد و دو تن یارشهید      شهرعباس،آن علمـدار رشید

جمعه 6/2/1387 - 19:45
دعا و زیارت
بسم الله النورآقای من در غربت این صبح بهاری به چشمهای اشک آلودتان سلام میکنم. یا شاید باید میگفتم خون آلود؟؟؟ شنیده ام که در مصایب اهل البیت خون گریه میکنید آقا.. و چه مصیبی عظیم تر از درد مسمار! این روزها فریاد "یامهدی" فاطمه در پشت در به گوشهای آلوده ما هم میرسد.. شما چه میکنید با دیدن هر روزه آن صحنه.. با شنیدن هر روزه آن فریاد؟؟؟ آقای منراستی درد کدام میخ بیشتر بر جان شماست؟ میخهای آن در نیمه سوخته یا میخ جهالت و غفلت ما مردم؟ این اشکهای خون فشان در کدام اندوه فرو می چکد؟ اندوه بازو؟ یا درد بی ایمانی ما مردم؟به راستی آیا دستهای من همداستان دست آن ملعون نبوده است؟ و نگاه بی بصیرتم در برق سبعانه آن نگاه پنهان نبوده است؟ نکند قلب سیاهم هیزمی بوده برای آن آتش یا مستی ام در شهوت گناه شعله سوزان آن؟ وای اگر دستی باشم فرو آمده بر گونه .... و یا ریسمانی بر دستان علی... نکند ناله های بیت الاحزان مزاحم چرت گناه آلود دلم باشد... نکند نگاه هراسیده ای باشم که از کنج دری در سکوت به تنهایی علی مینگرد ...آقای مننمیدانم با اشک جاهلانه ام مرهمی بر زخمهای دل شما خواهم بود یا نه... ( و کسی نگوید که جاهلانه نیست .. که هیچ نفهمیده ام از این رنج! ) و نمیدانم که امروز اگر علی وار بگویید سرتراشیده به میدان آیید وحشت زده به کنج پستوی بی غیرتی ام پناهنده خواهم شد یا نه.. تنها دلخوشم به گرمای محبتی که در دلم می جوشد و اندوه صادقانه ای که نام زهرا در دلم میکارد... نگران چشمان نگرانی هستم که امروز و هر روز.. در حسرت حضور.. بر دردهای زخم زنندگان خود میگریند... آقای من... بر چشمان خون آلودتان سلام ....
جمعه 6/2/1387 - 19:42
خانواده

خدایا

شاید مرا دیگر فردایی نباشد.

پس امروز را به من ببخش تا آنرا در هوای تو سر کنم.

شاید دیگر الهامی نباشد تا باز از تو گویم پس بگذار در تکرار سخن آخر بمانم

و در جایی که جز من و تو کس دیگری نیست خود را از آن تو بدانم که تو مرا برای خود آفریدی

زندگی را با نگاهی بمن آموختی و مرا در مرگ دریافتی و تو با صداقت بمن گفتی دنیا بی مهر است .

تو از وفای جهان دیگری گفتی پس مجموعه ای از مهرت تردید مرا شکست

ودرملک تو از غیرتو بی نیاز گشتم

ای آنکه تولدم را بمن بخشیدی جز زندگی چه دارم که در پایت بریزم

پنج شنبه 5/2/1387 - 19:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته