• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 619
تعداد نظرات : 415
زمان آخرین مطلب : 5641روز قبل
محبت و عاطفه
در تاریكی چشمانت را جستم
در تاریكی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
.
تو را صدا كردم
در تاریكترین شب ها
دلم صدایت كرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
.
با تنت برای تنم لالا گفتی
چشم‌های تو با من بود
و من چشم‌هایم را بستم
چرا كه دست‌های تو اطمینان بخش بود
.
صدایت می‌زنم گوش بده
قلبم صدایت می‌زند
.
شب، گرداگردم حصار كشیده است
و من به تو نگاه می‌كنم
.
از پنجره‌های دلم
به ستاره‌هایت نگاه می‌كنم
چرا كه هر ستاره آفتابی است
.
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشم‌های تو سرچشمه ‌دریاهاست
انسان سرچشمه دریاهاست
 
« احمد شاملو »
چهارشنبه 19/4/1387 - 11:59
اخبار

 

150 کیلوگرم میوه تازه بر روی ماشین عروس
 
ماشین عروس معمولا با گل تزئین می شود تا پیغام شادی و خجستگی را منتقل کند. اما یک کاروان ماشین عروس در ونزو واقع در شرق چین، با استفاده منحصر به فرد از میوه های تازه ای مانند موز و انگور به عنوان تزئین ماشین، رایحه متفاوتی را به نمایش گذاشتند.
12 ماشین عروس که توسط 150 کیلوگرم میوه تازه تزئین شده بودند، در روز دوشنبه سوم دسامبر توجه همگان را به خود جلب کرد.
این عروس که چن نام داشت گفت که او فکر کرده است بیهوده است که گلهای تازه را به هزاران یوآن خریداری کند و سپس انها را دور بریزد.
در عوض او میتواند پس از مراسم عروسی، این میوه ها را به دوستان و آشنایان خود هدیه بدهد. علاوه براین او فکر می کند که این کاروان رنگارنگ پیغام خوشبختی از ازدواجی مفید و ثمربخش را به همراه دارد.
شاد باشید و سبز....  
منبع خبر:    CRIENGLISH
چهارشنبه 19/4/1387 - 11:56
آموزش و تحقيقات

جوان كردن پوست با خوردن زردآلو
 

در این میوه ویتامینA به حد وفور یافت می شود كه به رشد اطفال كمك كرده و باعث تقویت قوه بینایی انها می شود.

زردآلو منبع بتا كاروتن
دربین سبزیجات، هویج بیشترین مقدار بتا كاروتن را دارد ودربین میوه ها ، زردآلو اینگونه است. هیچ میوه دیگری به این اندازه دارای بتا كاروتن نیست. بتا كاروتن از دسته كاروتنوئیدها و پیش ساز ویتامین  A دربدن است . همچنین به عنوان یك آنتی اكسیدان، بدن را از صدمات رادیكال های آزاد حفظ می كند.

اخیراً ثابت شده است كه تعداد زیادی كاروتنوئیدهای دیگر مثل كورستین ومقادیر زیادی اسید سالیسیلیك در زردآلو وجود دارد . این مواد متعلق به گروه بزرگی از مواد بیواكتیو هستند ومی توانند از مواد غذایی ، مواد درمانی بسازند و غشاء مخاطی را نوسازی  بكنند.

جوان كردن پوست با خوردن زردآلو

بتا كاروتن موجود در زرد آلو مانع پینه بستن وخشك شدن پوست می شود. وقتی پوست بدن ، پوسته پوسته شده وسفید یا خاكستری رنگ می شود نشانه كمبود بتا كاروتن است. بتا كاروتن مثل یك پوست طبیعی از داخل اثر می كند.

زرد آلو محافظی درمقابل صدمات ناشی از اشعه ما وراء بنفش خورشید

درتابستان مقدار كاروتن محافظ موجود درپوست كم می شود و هر قدر اشعه ماوراء بنفش شدیدترباشد، به همان نسبت كاروتن بیشتری در بدن مصرف می شود. بتا كاروتن دربدن یك پوشش محافظ در مقابل رادیكال های آزاد به وجود می آورد .

نور آفتاب ، نیكوتین سیگار، استرس ومواد مضر ، سبب تولید رادیكال های آزاد خطرناك دربدن می شوند. بتا كاروتن این توانایی را دارد كه به مقابله با این رادیكال ها برخیزد وانرژی تخریبی آنها راكم كند.

كاروتن موجود در پوست به عنوان یك محافظ درمقابل اشعه ماوراء بنفش عمل می كند. اگر از كرمهای ضد آفتاب هم استفاده نشده باشد، قهوه ای شدن پوست راتسهیل واز سرخ وسوختن پوست جلوگیری می كند.

روغن مغز هسته شیرین زرد آلو

ملین معده و نرم كننده مفید است وروغن مغز هسته تلخ زردالو اماس است وخوردن ومالیدن ان برای مبتلایان به بواسیر مفید است وریختن چند قطره از ان در گوش باعث تسكین درد می شود.

جوشانده برگ درخت خشك زرد الو كرم معده (یك نوع انگل ) را از بین می برد و ادرار را زیاد می كند . شكوفه درخت ان ضد خونریزی است واگر جوشانده ای از ان تهیه كرده و چند قطر در بینی مبتلایان به خون دماغ بچكانید اثر معجزه اسای ان را بسیار سریع مشاهده می شود

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:53
آموزش و تحقيقات

 

اول خود را دوست داشته باشید
بسیاری از ما  تصور می کنیم که اشتباه یا خودپسندانه است که خیلی از ویژگی های خوب را دارا هستیم . ممکن است بسیاری از ما وقت خود را برای سرزنش صفات منفی خود صرف کنیم و فکر کنیم که انتقاد از خود کلید اصلاح عملکرهایمان است. تمرکز دائمی روی عیب های فرضی می تواند مانعی  برای برقراری ارتباط با دیگران باشد.
 در صورتی که  ما فکر  کنیم که ماهیت درونی ما دارای نقطه ضعف هایی است ، چگونه می توانیم باور کنیم که دیگران قادرند ما را دوست داشته باشند و یا اگر تصورمی کنیم کسل کننده تر از آن هستیم که کسی را جذب کنیم؟
ممکن است تعجب کنیم که دیگران قادرند ویژگی های خوبی  را در ما درک کنند  در حالی  که  ما احساس می کنیم ویژگی های خوبی در خود نداریم   .برای اینکه دیگران به ما علاقمند شوند باید بتوانند براحتی بهترین صفات و ویژگی های ما را ببینند. اگر ما بر روی صفات خوبمان تمرکزکنیم اعتماد بنفس بیشتری خواهیم داشت  و این به معنی آن است که  ما هم چیزهای با ارزشی برای عرضه کردن در روابطمان داریم.
اگر می خواهید از لحاظ اجتماعی فرد موفقی باشید باید این حقیقت را قبول کنید که قرار نیست همه شما را تحت هر شرایطی دوست داشته باشند و به خصوص  در همان دیدار اول شیفته ظاهر شما شوند .
هر فردی الگوهای منحصر بفردی برای دوست داشتن و یا دوست نداشتن دارد که قبل از آشنایی با شما  در وی شکل گرفته است .اگر به نظر می رسد شخصی شما را دوست ندارد نباید خود را بعنوان فردی ناموفق محکوم کنید.
اگر شخصی شما را دوست ندارد  شاید  ارتباطی به شما نداشته باشد . شخصی که شما را دوست ندارد ممکن است ترسو، پرمشغله ویا خجالتی باشد. شاید شما و آن شخص صرفا در این زمان خاص با هم ناهماهنگ باشید.
خودتان را از بازی بیرون نکشید با این تصور که اشتباهات شما بسیار بیشتر از امتیازهای شما  هستند.در حقیقت خیلی از صفاتی که شما آنها را عیب و نقص تصور می کنید ممکن است برای شخصی دیگر جذاب و دوست داشتنی باشد.کل فاکتورهایی که ممکن است سبب شود شخصی شما را نپذیرد به اندازه ی فاکتور هایی هستند که موجب تفاهم بین شما و فرد دیگری می شود.
شما ممکن است مقداری اضافه وزن داشته باشید ولی در عوض ممکن است لبخندی فوق العاده و یا شورو شوقی زیاد برای زندگی داشته باشید.بسیاری از مردم هستند که اضافه وزن شما حقیقتا به چشمشان نمی آید.ممکن است شما ماشین کهنه ای داشته باشید ولی رفتاری  خیلی تاثیر گذار داشته باشید  و یا دوستی وفادار باشید.مردم بسیاری وجود  دارند که در جستجوی وفاداری، سرگرمی، مهربانی و شوخ طبعی هستند و صورت ظاهر فردی که مقابلشان قرار می گیرد برایشان مهم نیست.
اگر شما  به اندازه ای زیبا نیستید که بتوانید با زیبایی خود دیگران را جذب کنید،  بخاطر داشته باشید که همه به دنبال زیباییهای ظاهری در دوستانشان نیستند.
شما می توانید تصمیم بگیرید که چون پولدار نیستید و ماشینی زیبا ندارید احساس حقارت کنید و آنها را دلایلی برای نداشتن دوستان زیاد در زندگی خود بدانید.از طرف دیگر اگر ثروتمند باشید ممکن است بدگمان باشید که همه دنبال پول شما هستند و هیچکس شما را بخاطر خودتان دوست ندارد.
نکته اینجاست شما می توانید هرچیزی را به طور  ناعادلانه دلیلی بدانید برای اینکه دوستی ندارید و نمی توانید ارتباط برقرار کنید.
یکی از راههایی که شما می توانید به خودتان یادآوری کنید که کدام ویژگی های شما خوب هستند این است که لیستی از ویژگی های خوب خودتان بنویسید و اغلب اوقات آن را مرور کنید.تنها در ذهن خود به صفات خوب خود فکر نکنید، واقعا برای نوشتن لیستی از صفات خوبتان تلاش کنید. عمل نوشتن کمک می کند تا قدرت این تصور در ذهن شما تقویت شود.از اینکه به صفات خوب خود امتیاز بدهید شرمنده نباشید.اگر هیچ نظری راجع به اینکه کدام یک از صفات شما خوب هستند ندارید از افراد دیگری که آنها را می شناسید بپرسید.
وقتی لیستی از صفات خوبتان تنظیم می کنید به اندازه ای سخاوتمند باشید که گویا  در تعریف از بهترین دوستتان در دنیا هستید.اگر هنوز کسی را به عنوان بهترین دوست ندارید، دوستی دانا و دوستداشتنی که شما را حقیقتا می شناسد و تحسینتان می کند را در ذهن خود تصور کنید.آن دوست در مورد ویژگی های خوب شما چه خواهد گفت؟
در اینجا صفاتی وجود دارد که ممکن است با شما متناسب باشد.برای تنظیم لیست خود  با آزادی عمل کنید و به آن صفات جدید را اضافه کنید.
ویژگی های خوب من عبارت اند از :
  • من مهربانم
  • هرگز غیبت نمیکنم
  • خلق و خوی آرامی دارم
  • اطلاعات زیادی راجع به ورزش دارم
  • من با خیلی ها رابطه ی خوبی دارم
  • برای کمک به دیگران حتی مسیرم را عوض می کنم.
شما می توانید لیستتان را به همراه داشته باشید و هر روز آن را چندین بار بخوانید و هرگاه ویژگی خوب دیگری را در خود کشف کردید به آن اضافه کنید.نسبت به تعریف های دیگران از شما هشیار باشید، ویژگی های مثبتی که دیگران در شما می بینند نیز می تواند وارد لیست شما شود.
هنگامی که دیگران را ملاقات می کنید همه ی ویژگی های فوق العاده ای را که دارید به خود یادآوری کنید.این بر می گردد به زمان قبل از ملاقات شما با کسانی که آنها نیز به این صفات ارج می نهند.
یادبگیرید آرامش خود را حفظ کنید و به جای اینکه خود را به خاطر عیب و نقص ها سرزنش کنید روی ویژگی های خوبی که برای عرضه کردن دارید تمرکز کنید.بدانید بینندگانی برای مجموعه استعدادهای ویژه ی شما وجود دارند و به دنبال کسانی باشید که این استعدادها را تحسین می کنند.
برگرفته از سایت :فکر نو
چهارشنبه 19/4/1387 - 11:51
ادبی هنری
 

همه ی عمر دیر میفهمیم..تو لحظه ها و دقیقه های اخر....وقتی عمر همه چیز داره تموم میشه.
 مثل وقت هایی که ...
 زندگی تو لحظه های از دست دادن شیرین میشه
یه لحظه افتاب تو هوای سرد غنیمت میشه
خدا تو موقع سختیها تنها پناهت میشه
یه قطره نور توی دریای تاریکی واست همه ی دنیا میشه
یه عزیز وقتی که از دست رفت برات همه کس میشه
پاییز وقتی که تموم شد  به نظرت قشنگ و قشنگ تر میشه
   نگاه كن پاییز به نفس نفس افتاده
هیچ کس مطمئن نیست که فردا رومی بینه یا نه....
امروز تمام چیزها و ادمهای دور و برت رو خوب ببین...
زندگی خیلی طولانی
نیست

 

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:49
دانستنی های علمی

آیا می دانید ؟

            Az tarafe Azita
 


1. Coca-Cola was originally green.
کوکا کولا در اصل سبزرنگ است .
2. The most common name in the world is Muhammad.
عمومی‌ترین نام در جهان محمد است .
3. The name of all the continents ends with the same letter that they start with.
اسم تمام قاره‌ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان میابد .
4. The strongest muscle in the body is the tongue.(Considerabl e of ladies)
قوی ترین ماهیچه در بدن ، زبان است .
5. Women blink nearly twice as much as men! (Same above)
چشمک زدن زنان ، تقریباً دوبرابر مردان است !
6. You can`t kill yourself by holding your breath.
شما نمیتوانید با حبس نفستان ، خودکشی کنید .
7. It is impossible to lick your elbow.
محال است که بتوانید آرنجتان را بلیسید .
8. People say "Bless you" when you sneeze because when you sneeze, your heart stops for a millisecond.
وقتی که عطسه میکنید مردم به شما "عافیت باشه" میگویند ، چرا که وقتی عطسه میکنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می‌ایستد.
9. It is physically impossible for pigs to look up into the sky.
خوکها به لحاظ فیزیک بدنی ، قادر به دیدن آسمان نیستند.

10. If you sneeze too hard, you can fracture a rib. If you try to suppress a sneeze, you can rupture a blood vessel in your head or neck and die.
وقتی که به شدت عطسه میکنید ، ممکن است یک دنده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید ، ممکن است یک رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید.
11. Each king in a deck of playing cards represents great king from history.
هر خال "شاه" در بازی ورق ، نشانه یکی از پادشاهان بزرگ تاریخ است.
· Spades - King David
· خال پیک: شاه‌دیوید
· Clubs - Alexander the Great,
· خال گشنیز: اسکندر کبیر
· Hearts – Charlemagne
· خال دل : شارلمانی...امپراتور فرانسه بزرگ
· Diamonds - Julius Caesar
· خال خشت : ژولیوس سزار 
12. If a statue of a person in the park on a horse has both front legs in the air, the person died in battle. If the horse has one front leg in the air, the person died as a result of wounds received in battle. If the horse has all four legs on the ground, the person died of natural causes.
اگر در پارکی ، پیکره شخصی بر روی اسبی قرار داشته باشد که هر دو پای جلویی آن اسب به هوا بلند شده باشد ، نشانه آن است که آن شخص در جنگ کشته شده است...اگر یک پای اسب به هوا بلند شده باشد ، نشانه آن است که آن فرد بر اثر زخم در جنگ مرده است...اگر هر چهار دست و پای اسب بر روی زمین باشد ، نشانه آن است که آن شخص به مرگ طبیعی مرده است.
13. What do bullet proof vests, fire escapes, windshield wipers and laser printers all have in common?
Ans. - All invented by women
جلیقه ضد گلوله ، ضد آتش ، برف‌پاک‌کنهای شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.
14. Honey is the only food that doesn`t spoil.
تنها غذایی که فاسد نمیشود عسل است.

15. A crocodile cannot stick its tongue out.
کروکودیل نمیتواند زبانش را به بیرون دراز کند.
16. A snail can sleep for three years.
حلزون میتواند سه سال بخوابد.
17. All polar bears are left handed.
تمامی خرس‌های قطبی چپ‌دست هستند.
18. Butterflies taste with their feet.
پروانه‌ها با پاهایشان میچشند.
19. Elephants are the only animals that can`t jump.
فیلها تنها جانورانی هستند که قادر به جهش نیستند.
20. On average, people fear spiders more than they do death.
بطور متوسط ، مردم بیش از آنکه عنکبوتها را بکشند از آنها بیم دارند.
21. Shakespeare invented the words `assassination` and `bump`.
شکسپیر این دو کلمه رو از خود اختراع کرد..."ترور" و "دست انداز".
22. The ant always falls over on its right side .
مورچه وقتی همیشه بر روی سمت راست بدن خود می افتد.
23. The electric chair was invented by a dentist.
صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد.
24. The human heart creates enough pressure when it pumps out to the body to squirt blood 30 feet.
قلب انسان فشاری کافی ایجاد میکند تا به میزان 30 فوت ( تقریبا 9.1 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ کند.
25. Rats multiply so quickly that in 18 months, two rats could have over million descendants.
موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا میکنند ،که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند.
26. Wearing headphones for just an hour will increase the bacteria in your ear by 700 times.
استفاده از هدفون در هر ساعت ، باکتریهای موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزایش میدهد.
27. The cigarette lighter was invented before the match.
فندک قبل از کبریت اختراع شد.
28. Most lipstick contains fish scales.
روژلب حاوی فلس ماهی است.
30. Like fingerprints, everyone`s tongue print is different.
نظیر اثرانگشت ، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:47
دعا و زیارت
دعا
لوییز زنی بود با لباس‌های کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواروبار فروشی شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی‌تواند کار کند و شش بچه‌شان بی‌غذا مانده‌اند.
جان صاحب مغازه با بی‌اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند. زن نیازمند در حالی که اصرار می‌کرد گفت: آقا شما را به خدا به محض این که بتوانم پول‌تان را می‌آورم. جان گفت: نسیه نمی‌دم.                                                                                                                                                                                         
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود، گفتگوی آن دو را می‌شنید به مغازه‌دار گفت: ببین خانم چی می‌خواد پولش با من. جان بهش برخورد و گفت: لازم نیست خودم می‌دهم. لیست خریدت کو؟ لوییز گفت: اینجاست لیست‌ات را بگذار روی ترازو. به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر. 
لوییز با خجالت یک لحظه مکث کرد. از کیفش تکه کاغذی در آورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه‌ ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند کفه ترازو پایین رفت. جان با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد. کفه ترازو برابر نشد آنقدر چیز گذاشت تا کفه‌ها برابر شدند.
در این وقت خواروبار فروش با تعجب و دل‌خوری تکه کاغذ را برداشت تا بیبیند روی آن چه نوشته شده است. کاغذ لیست خرید نبود دعای زن بود که نوشته شده بود: ای خدای عزیزم تو از نیاز من با خبری خودت آن را برآورده کن. مغازه‌دار با بهت جنس‌ها را به لوییز داد و همان جا ساکت و متحیر ماند. لوییز خداحافظی کرد و رفت.
مشتری 1 اسکناس 50 دلاری به مغازه‌دار داد و گفت: تا آخرین پنی‌اش حلالت. فقط اوست که می‌داند وزن دعای خالص و پاک چقدر است.......
دعا بهترین هدیه رایگانی است که می توان به هر کس داد و پاداش بسیار برد
چهارشنبه 19/4/1387 - 11:45
ادبی هنری

چقدر آرزو داشتم دیگران حرفهای مرا بفهمند و چقدر دوست داشتم نگاه خیسم را درک کنند

چقدر دلم میخواست یکنفر به من بگوید:"چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است؟"

اما کسی نبود.

همیشه من بودم و من بودم و تنهایی همراه با دفتری پر از شعر!

آری با شما هستم...شما دوستانی که بی تفاوت از کنارم گذشتید...

حتی یک بار هم نپرسیدید:"چرا چشمهای تو بارانی است؟"

شما که بی رحمانه لبخند ساده ام را سوزاندیدو نگاه بی ریایم را خاموش کردید!

شما که یکسره به فکر خودتان بودید...

جرم من چیست؟؟؟

منی که خالصانه همه ی شما را دوست دارم و قلب کوچکم را مالامال از محبت نثار شما کرده ام...

شما چه کردید
؟؟؟

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:45
خانواده
شاید داستان زیر شرح حال زندگی روزمره خیلی از ماها باشه كه غرق در نوع جدیدی از ارتباطات شدیم ، قطعا خوندن این داستان براتون جالبه ...
ساعت هفت صبح با نوای دلخراش Alarm گوشی، چشماتو باز کرده و نکرده با دستت دنبال گوشی می‏گردی. نکنه شبی، نصفه شبی یه SMS اومده باشه و تو بی خبر مونده باشی. بعدش تندتند کاراتو می‏کنی و صبحونه خورده و نخورده راه می افتی سمت اداره.
 
طبق معمول تو ترافیک دلپذیر صبحگاهی در حال هدر دادن عمر و جوونیت هستی که جیب شلوارت شروع می کنه به لرزیدن. می‏تونی حدس بزنی که مامان SMS زده تا فراموش نکنی غذاتو از یخچال برداری. ولی دیگه دیر شده!
مثل همیشه هم پنج دقیقه دیر می رسی سرک ار و به همکاران عزیز سلام می‏کنی و می‏شینی سرجات و به کارهایی که قرار بریزه روسرت فکر می‏کنی.
کم کم بی‏اختیار دستت می‏ره طرف موبایل و الکی Inbox رو چک می‏کنی. محض خالی نبودن عریضه یه SMS صبح بخیر نثار دوستت می‏کنی، تا جواب بگیری و خیالت راحت شه.
چند ساعتی مشغول کارت می‏شی که یه دفعه Reminder گوشی خودشو می‏کشه که یادت بندازه امروز تولد دوست دوران خوشه تحصیله. حتی به خودت مجال فکر کردن هم نمی‏دی که زنگ بزنی یا نه! SMSهای صد سال پیش رو زیر و رو می‏کنی، بلکه یه تبریک تولد خوب پیدا کنی. SMS معروف کیک تولد و شمع راضیت نمی‏کنه ولی انگار چاره نداری. از اون طرف هم دوستت که انگار موبایلشو دودستی چسبیده و بی‏صبرانه چشم دوخته بهش، در کسری از ثانیه با SMS، قربونت می‏ره که به یادش بودی! گوشی رو رها می‏کنی و دوباره مشغول کار می شی...
در حال نوش جان کردن ناهار هستی که برادرت با SMS می‏پره وسط غذات که چی؟ " با پیراهن آبی راه راه چه شلواری بپوشم؟" چه دل خوشی داره....
بعد از نهار لم دادی رو صندلی. چند وقتی هست که از دوستت خبر نداری. دوباره Inbox و Saved Item رو بالا و پایین می‏کنی تا یه جوک پیدا کنی. اون هم در جواب یه جوک تکراری برات می فرسته! خوب پس حالش خوبه.
بابات هم بعدازظهر باز غافلگیرت می کند که با SMS ازت می خواد یه کار بانکی براش انجام بدی.
عصر شده دیگه کم کم داری آماده می شی بار سفر ببندی که باز موبایلت کارت داره. نه! SMS رو دوبار می‏خونی تا باورت بشه همکلاسی زبانت که 2 بار بیشتر ندیدیش چه جوکی برات فرستاده. می‏خندی ولی هرچی فکر می‏کنی می‏بینی نه بابا این حرفا به قیافش نمی‏آد. دیگه چاره‏ای نیست. به روی خودت نمی‏آری و گوشی رو میذاری تو کیفت و خودتو میندازی تو هیاهوی خیابون.
تو راه همش با خودت کلنجار می‏ری که به یکی  SMS بزنی یا نه. حالا یه صحبتی شد ولی اونقدر جدی که نبود! همینجور داری با خودت حرف می‏زنی که یکی از دوستات جلوت سبز می‏شه. سلام و من چطورم و تو چی کار می‏کنی و این حرف ها که یه دفعه می گه: " راستی جوک فلان رو شنیدی؟" اصلا بهت امون نمی‏ده و می‏گه:" بذار واست بفرستم  ." با اینکه فکر می‏کنی خوب تو که روبرومی چرا خودت تعریف نمی‏کنی؟ به SMS لبخند می‏زنی و خداحافظی می‏کنی..
بالاخره سرکوچه راضی می‏شی که یه SMS بفرستی ، اگر مقبول افتاد که افتاد. اگر اوضاع بدتر شد که خوب مثلا اشتباه شده. می‏خواستی SMS رو برای یکی دیگه بفرستی. آره خوبه. خوب آدمیزاد اشتباه می‏کنه دیگه ... تو دلت به پستی خودت می‏خندی و Send می‏کنی.
خسته و کوفته می‏رسی خونه که بهت اطلاع می‏دن یکی از دوستات زنگ زد، باهات کار داشت. وای اصلا حال نداری بهش فکر کنی چه برسه به حرف زدن... ولش کن فردا بهش SMS می زنم.
اهالی خونه که دست کمی از خودت ندارن از قیافت حدس می‏زنن که رمق حرف زدن نداری. در سکوت یه چیزی می‏خوری که نوای دلنواز SMS صدات می‏کنه. با رضایت لبخند می‏زنی. SMS اشتباه کار خودشو کرد.
می پری رو تخت و SMS بازی شروع می شه. بعد از رد و بدل کرن حدود 15 تا SMS ، یه سوء تفاهم همه کار رو خراب می کنه. تا بیای اثبات کنی که منظورت این نبود، دیگه...
آلارم رو روشن می‏کنی و موبایل رو پرت می‏کنی. چشماتو می بندی. کلمات Pingilish تو سیاهی برات رژه می رن.
اما اونقدر خسته ای که فکر نمی‏کنی؛ امروز با چند تا SMS چه کارایی کردی؟ اصلا امروز صدای بابات رو شنیدی؟ تازه عذاب وجدان هم گرفتی که جواب تلفن دوستت رو ندادی.
خدا وکیلی دوستت بیشتر خوشحال نمی‏شد اگر یه زنگ یه دقیقه‏ای می‏زدی بهش. حالا کادوی تولد پیشکشت.
تازه هنوز هم دلت برای اون دوستی که با جوک حالشو پرسیدی تنگه... .
منصف هم باشی، افسوس می‏خوری که به جای ارسال 500 تا SMS برای حفظ یه رابطه، اگر مسئولیت حرف زدن رو قبول می کردی. اوضاع و احوالت بهتر بود... .
حالا دیگه خوابت برده. فرصت نیست تا یادت بیاد که " در آغاز کلمه بود، نه SMS ... . "

 

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:43
ادبی هنری
زندگی خروسی
  
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال  رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.

 

چهارشنبه 19/4/1387 - 11:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته