ایرانگردی
تاکنون چند هزار بار از دوست و آشنا شنیدهاید که هیچ مونثی در تخت جمشید نقش نشده؟ حالا ما آن را تکذیب میکنیم! تعجب نکنید این نقش، نقش انسان مونث نیست، بلکه نقش یک شیر ماده با تولههایش میباشد! این شیر ماده و تولههایش در واقع ارمغان(تحفه، پیشکش، خراج و...) مردم سرزمین عیلام بوده که توسط نمایندگانشان به دربار پادشاه هخامنشی تقدیم میشده. سوالی در اینجا مطرح میشود و آن هم این که: یک شیر مادهی ایلامی و تولههایش به چه کار هخامنشیان میآمدهاند؟ شاید بتوان گفت به صورت نمادین آورده میشدند تا به همگان نشان دهند در سرزمینشان که معتقد بودند «هل تمتی»(سرزمین خدایان) است چه موجودات ارزشمندی یافت میشود... .
سه شنبه 29/4/1389 - 1:49
دعا و زیارت
راه های اثبات امامت علی (ع) وفرزندانش به عنوان جانشین پس از رسول اكرم (ص).
در این مطلب قصد داریم به بررسی اثبات حقانیت علی (ع) و فرزندانش به عناون جانشینان پیامبر اكرم (ص) بپردازیم.
این مطلب مخصوصا برای برادران اهل سنت تهیه شده است و تمامی نكته های آن صد در صد مورد تعیید علمای بزرگ اهل تسنن همچون طبری ، رازی ، ثعلبی ، قشیری ، خوارزمی ، ابن حجر ، ابن كثیر ، احمد بن حنبل ، سنن بیهقی و... می باشد.
راه های تعیین جانشینی علی (ع) .
1-اولین بار تعیین جانشین در مراسم دعوت خویشان بود كه در آنجا پیامبر اكرم به حاضرین اعلام كرد كه علی (ع) به عنوان جانشی و وصی اوست.
ضیامب اكرم چنین فرمود : همانا این ، برادر من ، وصی من و جانشین من در میان شما خواهد بود ؛ فرمانش را بشنوید و از او اطاعت كنید.
2- نزول آیه ولایت
در یكی از روزها ، نزدیك ظهر فرشته وحی آمد و این آیه را از سوی خداوند برای پیامبر آورد :
ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و كسانى كه ایمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند .
پس از نزول آیه ، پیامبر اكرم (ص) برخاستند و در حالی كه آیه را میخواندند شتابان به سوی مسجد آمدند و پرسیدند :
آیا كسی در حال ركوع صدقه داده است ؟
فقیری انگشتری در دست داشت ، به حصرت علی (ع) كه در حال نماز بود ، اشاره كرد و گفت :
آری این مرد در حال ركوع ، انگشتری خود را به من بخشید.
صدای تكبیر یاران بلند شد و رسول خدا (ص) ستایش خدا را بجای آورد.
3- نزول آیه تطهیر
ام سلمه گوید : روزی ایشان در خانه استراحت می كردند كه دختر بزرگوارشان فاطمه زهرا (س) وارد شد. پیامبر ایشان را به كنار خود دعوت كرد. پس از او به ترتیب علی (ع) ، حسن (ع) و حسین (ع) آمدند. رسول خدا آنان را نیز پیش خود خواند و سپس چنین دعا كرد :
" خدایا اینان اهل بیت من اند ؛ آنان را از هر پلیدی و ناپاكی حفظ كن! "
در همین زمان فرشته وحی آمد و این آیه نازل شد :
خدا اراده كرد كه آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را از هر گونه پلیدی و ناپاكی كاملا پاك و پاكیزه گرداند .
ام سلمه گوید من هم پیش رفتم تا در این افتخار سهیم باشم كه رسول خدا فرمود :
ای ام سلمه ، نه ، تو هسمر منی و عاقبت نیكویی داری اما اینان اهل بیت من اند.
نكته ( چون در آن زمان فقط این پنج تن از اهل بیت بودند و حضور نداشتند این پ نفر نام برده شده اند اما در حاهای دیگر اسامی تمامی اهل بیت آمده است.
4- حدیث جابر
وقتی آیه ی
اى كسانى كه ایمان آوردهاید خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیكفرجامتر است.
نازل شد ، جابر بن عبدالله انصاری به ایشان گفت : " یا رسول الله ، ما خدا و پیامبر ایشان را شناختیم . لازم است كه اولوالامر " را هم بشناسیم ."
رسول خدا (ص) فرمود :
" ای جابر ، آنان جانشینان من و امان بعد از من اند. نخستین آنان علی ابن ابی طالب است و سپس به ترتیب : حسن ابن علی ، حسین ابن علی ، علی ابن حسین ، محمد ابن علی - كه در تورات به باقر معروف است- و تو هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر ابن محمد ، موسی بن جعفر ، علی بن موسی ، محمد بن علی ، علی بن محمد ، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش می باشد كه هم نام و هم كنیه من است . اوست كه از نظرها پنهان میشود و غیبت او طولانی میگردد تا آنجا كه عده ای كه فقط ایمان راسخ و استوار بر او دارند ، بر عقیده او بافی می مانند.
5- حدیث منزلت
پیامبر اكرم (ص) نیز بارها به امام علی (ع) می فرمود :
تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی ؛ با این تفاوت كه بعد از من پیامبری نیست.
6- حدیث ثقلین
پیابمر اكرم (ص) بارها در روزهای آخر عمر خود می فرمود :
من در میان شما دو چز گرانبها می گذارم ؛ كتاب خدا و عترت اهل بیتم را. تا وقتی كه به این دو تمسك جویید هرگز گمراه نم شوید و این دو هیگ چاه از هم جدا نمی شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
7-حدیث غدیر
در روز 18 ذی حجه سال ده هجری پس از پایان مراسم حج كه به حجه الوداع معروف شد و اینكه حدود 120 هزار نفر شركت كرده بودند پیامبر همه را جمع كرد و در محلی به نام غدیر خم این آیه نازل شد :
اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پیامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد آرى خدا گروه كافران را هدایت نمىكند
با تامل در این آیه در میابیم :
1- خداوند ماموریتی را به پیامبر محول كرده است و اكنون از او میخواهد تا آن را انجام دهد.
2- اهمیت این ماموریت به اندازه تمام رسالت ایشان است. ( پس نمیتوان احمقانه فكر كرد و گفت كه ایشان میخواستند بگویند من علای رو دوست دارم . چون هم اینكه همه این رو میدونتسن و هم اینكه گفتن این جمله لازم نبود كه همه افراد یعنی اونایی كه رفتن و اونایی كه نرسیدن رو جمع كرد تا فقط بهشون گفت من علی (ع) رو دوست دارم پس حتما مسئله مهم تری بوده است)
3-انجام دادن این ماموریت خطرهای بزرگی را به همراه دارد ، ولی خود خداوند محافظ جان پیامبر است.
4- كسانی هستند كه نمیخواهند این ماموریت انجام شو.د و این خطر ها از جانب آنهاست.
5- بیان خداوند به گونه ای است كه تعجیل در انجام مامورت را از پیامبر اكرم (ص) را خواسته است.
سپس پیامبر اكرم (ص9 نماز ظهر را بجا آورد و سپس در یك سخنرانی مهم و مفصل چنین گفتند :
ای مردم چه كسی به مومنان از خودشان سزاوار تر است ؟
گفتند خدا وپیامبرش بر ما ولایت و سرپرستی دارد.
سپس فرمود :
هر كس كه من مولا و سرپرست اویم علی نیز مولا و سرپرست اوست.
و در پایان سخنرانی از حاظرین خواست تا مطالب گفته شده را به اطلاع غایبین برساند.
سوال من از برادران اهل تسنن این است كه :
1- چرا مراسم غدیر خم همزان با بزرگترین اجتماع مسلمانان برگزار شد؟
2- چرا خداوند انجام ندادن این ماموریت را مساوی با انجام ندادن رسالت قرار داد؟
3- ایا میتوان گفت معنی " مولا" به معنی دوست است ؟ آیا در اسین صورت ، نرساندن این پیام میتواند با عدم رسالت برابر باشد؟
4- تبریك و تهنیت مردم مخصوصا سه خلیفه به علی (ع) پسا از پایان مراسم نشانه چیست؟
سه شنبه 29/4/1389 - 1:48
تاریخ
حجاب در جهان، به دوران پیش از تاریخ و عصر حجر باز میگردد. از دیدگاه باستانشناسی پیدایش حجاب به دوران پیش از مذاهب باز میگردد، بنابراین مذهب را نمیتوان عامل پیدایش حجاب دانست.[۱] برپایهٔ متون تاریخی در بیشتر تمدنها و ادیان جهان، در میان زنان حجاب معمول بودهاست. هرچند فراز و نشیب زیادی داشتهاست و گاه به میل حاکمان وقت، بیشتر یا کمتر شدهاست ولی هرگز به طور کامل از میان نرفتهاست.
ایرانیان
ویل دورانت معتقد است نقش پوشش و حجاب زنان در ایران باستان چنان برجستهاست که میتوان ایران را منشاء اصلی پراکندن حجاب در جهان دانست.[2]
دائره المعارف لاروس نیز به وجود حجاب زنان در ایران باستان اشاره میکند.[3] در تفسیر اثنی عشری چنین آمدهاست: «تاریخ نشان میدهد که حجاب در فرس(فارس) قدیم وجود داشتهاست.»[4]
حجاب در میان زنان ایرانی از زمان باستان وجود داشتهاست. در دوران مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و پس از اسلام نیز این پوشش ادامه یافت.
یونانیان
در دورههای گذشته زنان یونانی، صورت و اندامشان را تا روی پا میپوشاندند. این پوشش در جزایر کورس و امرجوس و دیگر جزایر ساخته میشد. زنان فنیقی دارای پوششی قرمزرنگ بودند. «بنیلوب» (همسر پادشاه «عولیس» فرمانروای ایتاک) نیز با حجاب بودهاست. زنان شهر «ثیب» حجاب ویژهای داشتهاند که حتی صورتشان را نیز با پارچه میپوشاندند. این پوشش صورت دارای دو منفذ بودهاست تا قادر به دیدن باشند. دختران در «اسپارته» تا پیش از ازدواج آزاد بودند، ولی بعد از ازدواج باید خود را از چشم مردان میپوشاندند. از نقشهای به جا مانده میتوان دریافت که زنان سرشان را میپوشاندهاند و صورتهایشان باز بودهاست هرچند در بازار صورتشان را نیز میپوشاندهاند.[5]
در نوشتههای یونانیان از پوشش زنان بسیار یاد شدهاست. «آرتمیس»، الهه عفت بوده و بهترین الگو برای دختران جوان به شمار میرفتهاست.[6]
در یونان باستان زنان فقط درصورتی میتوانستند به دیدار خویشان ودوستان خود بروند و در تماشاخانهها و جشنهای مذهبی حضور یابند که کاملا در حجاب باشند.[7] یکی ازفلاسفه یونان باستان، درباره شدت پوشش زن، چنین نقل کردهاست[8]: «نام یک زن پاک دامن را نیز چون شخص او باید درخانه پنهان داشت.»
با این تفاسیر به نظر می رسد که حجاب یک امر فطری برای زنان و مردان از زمان باستان بوده است و اکثر پوششهای زنانه و مردانه شامل لباس بلند و شلوار بوده است و زنان نیز پارچه یا شال یا چادر بر سر خود می انداخته اند. حال آیا کم حجابی و بی حجابی در دوران معاصر را می توان مطابق با فطرت بشر دانست؟ آیا بی حجابیهایی که در فیلمهای تاریخی تولیدی غرب دیده می شود، تحریف واقعیت نیست؟ و چه اهدافی در پشت پرده این روند مخالف با فطرت بشری دنبال می شود و چه کسانی آن را ترویج می نمایند؟
سه شنبه 29/4/1389 - 1:46
سينمای ایران و جهان
سریال فاصلهها نوشته مسعود بهبهانینیا، که در ۵۰ قسمت ۳۵ دقیقهای از شبکه سه سیما در حال پخش است.
دانیال حکیمی، شاهرخ استخری، مریم کاویانی، روشنک گرامی، رضا توکلی، حمید شریفزاده، احمد قاسمی، نوید قنبریان، مینو شیخان، محمدرضا قیاس آبادی و... می رود تا به یکی از پر بیننده ترین سریال ها ی تلویزیون مبدل شود.
داستان سریال فاصله ها در خانواده دو برادر و یک خواهر اتفاق می افتد که خانواده برادرها در تضاد کامل با یکدیگر هستند، یکی خانواده ای کاملا از هم گسسته و دیگر خانواده ای گسسته و استوار بر مبانی دینی.
خانواده رضا کریمی، خانواده ای کاملا همبسته است که تمام مسائل و مشکلات اعضای خانواده در آن بررسی و حل می شود، در عوض خانواده محسن کریمی یک خانواده از هم گسسته است که فرزند بی اعتنا به نظرات پدر و بدون مشورت با او درس و دانشگاه را رها کرده، برای خود شغلی پیدا می کند که منجر به آشنایی با یک دختر و دوستی با او می شود.
در این خانواده، رابطه دختر و پسر به صورت مخفیانه صورت می گیرد و حتی در دیالوگهایی که دو کاراکتر سعید و بیتا در رستوران با هم دارند، موضوع بی اهمیت نشان دادن خانواده از زبان بیتا بیان می شود، درحالی که در خانواده رضا، این موضوع برعکس است و دختر خانواده نامه پسری را که از او خواستگاری کرده است در حضور پدر و مادر می خواند و از آنها درباره ازدواج خود نظرخواهی می کند.
اگر خوشبینانه نگاه می کنیم بنظر می رسد این سریال قصد دارد دو نوع متفاوت ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف را نشان دهد که یکی به صورت مخفیانه و به منظور دوستی انجام می شود و دیگری به صورت آشکار و با آگاهی خانواده و در قالب خواستگاری که کارگردان در نهایت قصد دارد اولی را رد و دومی را تایید کند.
اینکه کدام یک از این دو نوع رابطه درست و کدام غلط، موضوعی است که اگر کارگردان نتواند آن را به خوبی مدیریت کند در نهایت مخاطب را دچار سردرگمی خواهد کرد.
البته نباید فراموش کرد که مخاطبی که در هر قسمت شاهد انحطاط اخلاقی شخصیت ها است و روابط مخفیانه دختر و پسر را در قالب دعوت به رستوران و دیالوگ های احساسی دیده است دیگر نمی تواند در یک قسمت و به صورت سرهم بندی شده نتیجه گیری مورد علاقه نویسنده را تحصیل کند.
امیدواریم کارگردان این سریال این نکته را مدنظر داشته باشد که برای نتیجه گیری درست از یک سریال 50 قسمتی نیاز به صرف وقت بیشتر از یکی دوقسمت پایانی است.
البته نکته قابل تحسین در این سریال تلاش های محسن برای برگردان پسر به مسیر درست و کانون خانواده است، که متاسفانه امروزه در برخی از خانواده ها به فراموشی سپرده شده است و به محض اینکه فرزند خانواده در مسیر نادرست قرار می گیرد از سوی خانواده طرد شده و یا هیچ تلاشی برای بازگرداندن او نمی شود.
نظر ها
افزودن جدید جستجو
سه شنبه 29/4/1389 - 1:44
سياست
یکی از شیوخ سعودی در تازه ترین موضع گیری خود، خواستار بمباران ایران توسط رژیم صهیونیستی شد.
شیخ محسن العواجیشیخ محسن العواجی، از فعالان سیاسی عربستان سعودی در اظهاراتی حیرت انگیز، از رژیم صهیونیستی خواست ایران را بمباران کند.
العواجی که پیش از این به عنوان یکی از حامیان جهاد علیه اسرائیل و از مخالفان تندروی وهابی ها علیه شیعیان به شمار می آمد در گفت وگو با هفته نامه آلمانی اشپیگل، ضمن بیان مطالبی علیه سیاست های جمهوری اسلامی ایران، خواستار بمباران ایران توسط رژِیم صهیوینستی شد.
وی که همکار شیخ یوسف القرضاوی در اتحادیه جهانی علمای مسلمین و مؤسسه بین المللی قدس است و از علمای فعال جنبش موسوم به "بیداری" نیز به شمار می رود، در این مصاحبه تأکید کرد: «درک می کنم که چرا اسرائیل علاقه مند به حمله به ایران است زیرا جامعه جهانی از این کار خودداری می کند.»
این شیخ سعودی افزود: «اگر کسی مسؤولیت حمله به ایران را بر عهده نگیرد، اسرائیل باید این اقدام را انجام دهد.»
وی در توضیح استدلال خود برای دعوت از اسرائیل برای بمباران ایران، گفت: «اسرائیل برای خارج از مرزهای خود، برنامه ای ندارد و فقط تأمین امنیت داخلی را وظیفه خود می داند در حالی که ایران، سیاست توسعه طلبانه و جهان گسترانه را دنبال می کند.»
یک پایگاه تحلیلی عرب زبان نیز با ابراز شگفتی از اظهارنظر بی سابقه العواجی نوشت: انتظار می رود این اظهارات عجیب وی و تمایل او به حمله اسرائیل به یک کشور مسلمان یعنی ایران، با واکنش ها و ابهاماتی در خصوص دیدگاه ها علمای جنبش بیداری در قبال اسرائیل مواجه شود زیرا به نظر می رسد این موضع، حرف دل دیگر شیوخ پیرو این جنبش نیز هست که از زبان یکی از آنان بیان شده و لو رفته است.
این موضع گیری العواجی در حالی بیان می شود که وی تا پیش از این به عنوان یکی از فعالان سیاسی معتدل در عربستان سعودی شناخته می شد و حتی چند سال پیش با سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان نیز دیدار کرده و با او عکس یادگاری انداخته بود.
لینک مصاحبه العواجی با اشپیگل، از طریق نشانی زیر قابل دسترسی است:
http://www.spiegel.de/international/world/0,1518,706445,00.html
سه شنبه 29/4/1389 - 1:42
ورزش و تحرک
صفی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس باید با من محروم می شدند...مجاهد خذیراوی می گوید گناهش این بود که همراه نصفی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس به یک میهمانی رفت.
بعد از ظهر سرد زمستانی سال 79 فرصت درهم شکستن آرزوهای او بود. مجاهد خذیروای به خوبی آن روز را در خاطر دارد.
گل - خیلی خوب به خاطر دارد که فردای آن روز، جلد تمام نشریات با عکس های شطرنجی او مزین شده بود. خذیراوی خیلی زود بنای نابودی را گذاشت. او در سن 18 سالگی، در حالیکه به تازگی راهی استقلال شده بود و به عقیده کارشناسان می توانست بزرگترین ستاره فوتبال ایران باشد، اسیر حاشیه شد. مجاهد در این گفت و گو تلاش می کند تمام حرف هایی را که تا به حال نزده، بگوید. بگوید که اگر او محروم شده باید نصفی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس هم محروم می شدند. مجاهد اعتراف می کند تمام گناهش این بوده که به یک میهمانی رفته، جایی که تنها فوتبالیست حاضر در آن نبود.
*نزدیک به 11 سال از نخستین روزی که محروم شدی می گذرد. در این سال ها همواره حرف و حدیث های زیادی درباره تو و علت محرومیتت مطرح بود. دوست نداری تمام حقایق را در این باره بگویی؟
فکر می کنم باید از بازی تیم ملی و اسلواکی شروع کنم. یادم می آید بلاژویچ سرمربی تیم ملی ایران مرا برای این بازی دعوت کرد. قبل از این ماجرا من پاسپورتم را به باشگاه استقلال داده بود. طبق روال همیشگی باید آنها پاسپورت من را در اختیار فدراسیون فوتبال قرار می دانند تا برای بازی های خارجی همراه تیم ملی بروم. در آن زمان علی خذیراوی پسر عموی من در تیم ملی جوانان بازی می کرد. بعد از آخرین تمرین در تهران بلاژویچ اعلام کرد که ساعت 2 صبح باید به فرودگاه برویم تا عازم اسلواکی شویم. من سر موقع خودم را به فرودگاه رساندم اما در کمال تعجب تنها بلیت داشتم. یعنی پاسپورتم ناپدید شده بود. فکر می کنم همه چیز از آنجا شروع شد. بلاژویچ که فکر می کرد من پاسپورتم را به فدارسیون نداده ام سیلی محکمی به صورتم زد و گفت من دوستت دارم و می خواهم پیشرفت کنی. اما مقصر من نبودم. حتی علی دایی هم در آنجا حضور داشت و به سرمربی تیم ملی گفت مجاهد پسری نیست که از این کارها کند. من گفتم قرار بوده استقلال پاسپورتم را به فدراسیون بدهد، اگر گم شده تقصیر من نیست. بلاژ خواست فردای آن روز به فدراسیون مراجعه کنم و پاسپورتتم را بگیرم تا بتوانم به تیم ملحق شوم. خلاصه من روز بعد به فدراسیون مراجعه کردم و موضوع را با مسئولین در میان گذاشتم. آنها همه جا را گشتند و پاسپورتم را پیدا نکردند. دست آخر می دانید کجا بود؟ در بین مدارک تیم ملی نوجوان، یعنی جایی که پسر عمویم بازی می کرد. این حرکت از پیش برنامه ریزی شده بود تا نگذارند کنار تیم ملی باشم. نمی خواستند در تیم ملی بازی کنم و از همان موقع برنامه ریزی کرده بودند تا بلایی سرم بیاورند. من هیچ کاری نکردم، هیچ اشتباهی مرتکب نشدم. تمام اینها یک توطئه بود که من را از فوتبال بیرون کنند و موفق شدند. مجاهد خذیراوی هیچ کاری نکرد، این مدیران استقلال و روسای فدراسیون بودند که اشتباه کردند و الان باید بیایند جواب بدهند.
*چرا در آن زمان حرف هایت را نزدی و تنها سکوت کردی تا مقصر اول و آخر باشی؟
من یک بازیکن بودم. نمی دانستم در استقلال و فدراسیون فوتبال چه می گذرد. از علی دایی بپرسید که من چطور آدمی بودم؛ یک پسر خجالتی که فقط به تمرین می رفتم و با کسی حرف نمی زدم. اگر همان موقع که محرومم کردند به تلویزیون می رفتم یا در روزنامه ها حقایق را می گفتم، الان چنین شرایطی نداشتم. دوست ندارم همه چیز را بگویم چون هیچ فایده ای ندارد. اما وقتی با تیم ملی به ایرلند رفته بودیم یکی از بازیکنان که الان بهترین بازیکن تیم ملی است به من گفت: «مجاهد حواست باشد، دارند زیر پایت را خالی می کنند.» الان که فکر می کنم می بینم تمام آن حرف ها درست بود و اگر تجربه امروز را داشتم نمی گذاشتم اینطور نابودم کنند. نوجوان بودم و هیچوقت حدس نمی زدم چنین کاری با من کنند. فکر می کردم همه این حرف ها یک شوخی است اما خیلی زود اتفاقات تازه ای رخ داد و آن بلا را سر من آوردند.
*تو یکی از پدیده های فوتبال ایران بودی، چه دلیلی داشت این رفتار را کنند و یک سرمایه را از دست بدهند؟
سر من را بریدند. یک عده چشم نداشتند من را در تیم ملی ببینند. به همین خاطر علیه ام توطئه کردند. بلاژویج اعتماد زیادی به من داشت، همه بازیکنان تیم ملی شاهد بودند. او می گفت مجاهد تنها بازیکنی است که مثل برزیلی ها بازی می کند. یادم می آید عادل فردوسی پور در برنامه 90 از او پرسید که در مقدماتی جام جهانی از چه بازیکنانی استفاده می کنید که او جواب داد: «فقط این را بگویم که رحمان رضایی، مجاهد خذیراوی و علی دایی در ترکیب ثابت تیم من هستند.» دقیقا از همان زمان توطئه چینی علیه من شروع شد. وقتی هم که مصدوم شدم بلاهای مختلفی سرم آوردند و باعث شدند از فوتبال محروم شوم.
*بعد از محرومیت تو شایعات زیادی شکل گرفت. فکر می کنیم نیازی به شرح دادن آنها نیست و خودت به صورت کامل در جریان آنها باشی.
بله، نمی دانم باید از کجا شروع کنم. می گفتند پلیس مجاهد را دستگیر کرده ولی به خدا این حرف دروغ است. تنها اشتباهم این بود که به یک جشن تولد رفتم. من سن و سالی نداشتم و در یک خوابگاه تنها زندگی می کردم. یادم می آید بعد از بازی استقلال و پرسپولیس که ما با گل علیرضا اکبرپور برنده شدیم، بازیکنان تیم من را به یک میهمانی دعوت کردند. هر کسی دیگری هم جای من بود می رفت چون از تنهایی خسته شده بودم. در آن میهمانی اغلب بازیکنان استقلال و پرسپولیس حضور داشتند؛ این نبود که تنها من باشم. یکی از طرفداران دو تیم این جشن را گرفته بود و به دلیل ارتباط خوبی که با بازیکنان داشت، اغلب آنها آمده بودند. وقتی این جشن تمام شد اتفاقات عجیبی برایم رخ داد. چند روز بعد یک فرد ناشناس با من تماس گرفت و گفت 10 میلیون به ما بده تا نگذاریم نابود شوی. من اصلا نمی دانستم جریان چیست. گفتم مگر از باشگاه استقلال چقدر پول می گیرم که 10 میلیون تومان به شما بدهم. فکر می کردم این تماس یک شوخی است ولی واقعا قصد داشتند از من اخاذی کنند. به فردی که تماس گرفته بود گفتم واهمه ای ندارم و هر کاری که دوست دارد می تواند بکند. چند روز بعد از این ماجرا دعوتنامه ای از باشگاه استقلال به دست من رسید. وقتی به آنجا رفتم فهمیدم تمام حرف های آن شخص ناشناس درست بوده چون من را از فوتبال محروم کرده بودند.
*یعنی تنها به دلیل حضور در یک جشن تولد؟ چه مدرکی از تو داشتند؟
یک نفر در مراسم از من فیلم گرفته بود. همین فیلم را به مسئولین رسانده بودند. تنها به خاطر حضور در این مراسم 5 سال از فوتبال محرومم کردند. حرف من این بود که چرا تنها مجاهد خذیراوی باید محروم شود. خیلی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس در آن مجلس بودند ولی بدون اینکه محروم شوند به زندگی شان ادامه دادند. به همین خاطر است که می گویم تمام اینها یک توطئه بود و تنها می خواستند مجاهد خذیراوی را نابود کنند. باشد، شما مرا نابود کردید اما فکر می کنید همه چیز تمام شده؟ نه، من یک روز حقم را از فوتبال ایران و این آدم ها می گیرم. اگر در دوران بازیگری به آن نرسیدم در دوران مربیگری می رسم. اگر من نتوانستم برادرم احمد که هست. اصلا اگر او هم نتوانست پسرم ماهان حق مرا از این فوتبال می گیرد. شما مجاهد را از بین بردید اما خذیراوی ها نمرده اند.
*بعد از محرومیت تو در تریبون های مختلف حرف هایی درباره ات زده شد. حتی می گفتند باید مجاهد خذیراوی کشته شود!
5 سال محرومم کردند اما ای کاش من را می کشتند تا این روزها را نبینم. خذیراوی بازیکنی بود که می توانست ستاره فوتبال ایران باشد ولی الان باید بنشیند جلوی تلویزیون و بازیکنانی را ببیند که کوچکند اما پول های قلمبه ای می گیرند. من به خاطر پول ناراحت نیستم؛ ناراحتم چون می توانستم بهترین باشم و نگذاشتند. من الان هر چه بگویم آب رفته به جوی بازنمی گردد. بعدها یکی از مربیان معروف به من گفت، مجاهد این بازیکن و آن بازیکن در تیم ملی و استقلال زیر آب تو را می زدند. دوست ندارم اسمی از این آدم ها بیاورم اما امیدوارم در زندگی موفق نباشند. این واقعیت هایی بود که پنهان ماند و الان همه فکر می کنند مجاهد خذیراوی مشکلات اخلاقی داشت. اما به جان بچه هایم قسم می خورم واقعیت همانی بود که گفتم.
*خانواده ات باید بابت این ماجراها خیلی اذیت شده باشند.
من باید از تک تک اعضای خانواده ام تشکر کنم چون خیلی چیزها را تحمل کردند. باید به همان اندازه از همسرم و خانواده اش تشکر کنم. آنها به من اعتماد کردند و می دانستند تمام این اتفاقات برنامه ریزی شده بود.
*در زمان محرومیت تو مدیر عامل استقلال علی فتح الله زاده بود. آیا او از تو حمایتی نکرد؟
اگر حمایت می کرد حال و روز من این می شد؟ هیچکس پشت من نبود و کمرم شکست. قانون می گوید اگر شما فلان خطا را کرده باشید اینقدر زندان می افتید و اینقدر هم جریمه پرداخت می کنید. اگر من کاری کرده بودم پس چرا زندان نیفتادم؟ اصلا این موضوع به فوتبال چه ارتباطی داشت؟ برای چه مجاهد خذیراوی را 5 سال از فوتبال محروم کردید؟ درد من همین ها است. ای کاش واقعا کاری می کردم چون الان راحت تر بودم و اینقدر حسرت نمی خوردم.
*الان حسرت گذشته را نمی خوری؟ می توانستی یکی از بهتری بازیکنان ایران باشی....
حسرت خوردن فایده ای ندارد. هی چی بگویم چی شد و چی نشد، فایده ای ندارد. ولی اگر آن اتفاق برای من نمی افتاد و این مسایل پیش نمی آمد، امروز در یکی از بهترین تیم های اروپا بازی می کردم. همان موقع بارسلونا اسپانیا و نانت فرانسه به من پیشنهاد داده بودند. ولی محرومیت و مصدومیت پیاپی اجازه نداد به اروپا بروم. الان هم دیر نشده. من 29 سال دارم و اگر حمایت شود می توانم همان مجاهد خذیراوی سابق باشم.
*الان کسی از تو حمایت می کند؟
نه در گذشته از من حمایتی شده و نه الان.
*منظورت از گذشته، بعد از اتفاقی است که افتاد و مجبور شدی چند سال محروم شوی؟
بله، هیچکس از من حمایت نکرد. مجاهد خذیراوی یک بازیکن ملی بود. نه تنها باشگاهم بلکه تمام فوتبال باید من را حمایت می کرد. خذیراوی یک بازیکن ملی بود که برای تیم ملی زحمت کشید. بعد از آن اتفاق تلخ باید از من حمایت می شد و یک نفر می آمد دستم را می گرفت ولی هیچکس این کار را نکرد.
*کمی شفافتر در باره این موضوع حرف بزنیم. بعد از سال ها بهتر نیست کمی درباره حقایق حرف بزنی؟ این روزها اتفاقات مختلفی مانند همان اتفاقی که برای تو افتاد در فوتبال ایران رخ می دهد ولی هیچوقت کسی مانند تو محروم نمی شود...
این حرف کاملا درست است. من مظلوم واقع شدم. مجاهد خذیراوی یک آدم مظلوم بود که برای نابود کردنش هر کاری کردند. هر جا می روم این حرف را می زنند. من بازیکنی بودم که تکنیک داشتم و سرعتی بودم. قصد ندارم از خودم تعریف کنم اما الان در فوتبال ایران یک نفر را می بینم مانند من فوتبال بازی می کند؛ خسرو حیدری بازیکن استقلال که تازه کند است و سرعت من را ندارد. کی بود اینها را درک کند؟ بعد از اتفاقی که در زندگی ام رخ داد آن حمایتی که باید از سوی باشگاه، فدراسیون فوتبال و اشخاص مختلف می شد، از من نشد. نگذاشتند که دوباره به فوتبال برگردم.
*خود تو مقصر اصلی بودی. شاید هر بازیکن دیگری هم جای تو بود، چنین رفتاری با او می شد.
من مقصر نیستم. من یک بچه 18 ساله بودم که از آبادان بلند شدم آمدم تهران. باید از من حمایت می کردند. من اصلا کمک نمی خواستم، ای کاش حداقل شرایطم را بدتر نمی کردند. خیلی حرفها دارم که بزنم. مجاهد خذیروای مگر چه هیزم تری فروخته بود که باید اینطور با او برخورد می کردید. باید کاری می کردند که برگردم و دوباره بازی کنم. فوتبال در ذات من بود و هست. الان بچه هایی که هیچ چیز را نمی دانند می گویند تو فلان کار را کردی و باید برای همیشه محروم می شدی ولی اگر از من حمایت می شد الان همه چیز فرق می کرد. خذیروای می توانست بهترین بازیکن ایران شود.
*فکر می کنی چرا حمایت نشدی؟
نمی دانم. مانده ام چرا از من حمایت نکردند و نمی کنند. مجاهد یک آدم تنهاست که باید قربانی می شد. من مقصر نبودم به خدا.
*این اتفاقات هنوز در فوتبال ایران رخ می دهد اما هرگز برخوردی به آن شدتی که با تو شد، با کسی نمی شود.
شما همه چیز را می دانید. الان دوست دارم مردم حقیقت را بفهمند. باید یکی قربانی می شد که آن آدم من بودم. حالا ما کلی با هم بحث کنیم و بگوییم چرا اینطوری شد. شما هر روز مشابه اتفاقاتی که برای من افتاد در فوتبال ایران می بیند اما چرا کسی قربانی نمی شود؟ آنها می خواستند من را قربانی کنند که این کار را کردند.
*«آنها» چه کسانی هستند؟ چرا تمام حرفهایت را نمی زنی و به صورت شفاف همه چیز را نمی گویی؟
منظور من آدم خاصی نیست. من کل فوتبال را می گویم. تمام آدم های فوتبال من را نابود کردند. جوی درست کردند که خذیراوی دیگر برنگردد. هیچکدام از آدم های این فوتبال من را نخواستند. اگر کسی بود شاید می توانست جلوی نابودی من را بگیرد.
*ولی تو نگفتی که آیا شخصی به صورت مستقیم مقصر بوده یا نه؟
بله، این وسط آدمی بوده که مقصر صد در صد باشد.
*این آدم بازیکن بوده؟
بازیکن مقصر که زیاد بود! ولی بیشتر مدیران استقلال بودند که من را رها کردند و چشمشان را روی همه چیز بستند. مگر الان خیلی از بازیکنان این کارها را نمی کنند؟ حتی فیلمشان هم بیرون آمده. حالا که من دیگر نیستم پس چرا با کسی برخورد نمی کنند؟ به جرات می گویم خیلی از بازیکنان ایران کاری بدتر از کار من را انجام می دهند ولی کسی به آنها چیزی نمی گوید. آدمی که باید قربانی می شد، شد. دیگر کسی نباید قربانی شود. مگر برخی از بازیکنان را منشوری نکردند ولی آخرش چه شد؟ بدون اینکه به اندازه من محروم شوند، آزاد شدند و توانستند بازی کنند. چه کسی واقعا این بازیکنان را خراب کرد؟ هیچکس. همه تلاش کردند آنها دوباره برگردند و این اتفاق افتاد. ولی چرا کسی این کار را برای من نکرد؟
*یعنی فکر می کنی باید خیلی از بازیکنان ایران محروم شوند.
من فقط مثلا برایتان بزنم. با تیم ملی مقابل تایلند بازی داشتیم یک بازیکن ما کارهایی کرده بود که می خواستند بین دو نیمه او را شلاق بزنند! ولی همان مسئولین فدراسیون فوتبال رفتند از بازیکن حمایت کردند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد. یک چیزهایی هست که من اگر بخواهم بگویم خیلی ها باید بیایند جواب بدهند. کلی حرف دارم چون من را قربانی کردند تا به مردم بگویند ما حواسمان به بازیکنان فوتبال هست. الان چرا این کار را نمی کنید؟ من را از زندگی عقب انداختند، از فوتبالم. همه چیزم را گرفتند، فوتبال همه چیز من بود. خیلی دوست دارم امروز بیایند دست من را بگیرند و حمایت کنند. اما کسی نیست دنبال مجاهد خذیراوی بیاید و دستم را بگیرد. فوتبال در ذات من است. به خدا من همان مجاهد قدیمی ام فقط باید حمایت شوم. اگر یک نیم فصل به من فرصت بدهند برمی گردم و همان بازیکن سابق می شوم. اینکه بروم تمرین و برگردم خانه هیچ فایده ای ندارد. من باید بازی کنم. در این چند سال فهمیدم بعضی ها یا نمی خواهند من برگردم یا اینکه دستور دارند کاری کنند که برنگردم. شاید امیر قلعه نویی در استقلال و مجید جلالی در فولاد دوست داشتند به من فرصت بدهند اما کسانی جلوی آنها را گرفتند. نمی دانم حقیقت چیست.
*شاید حقیقت این است که بابت آن اشتباه باید قید فوتبالت را بزنی.
این برای من ناراحت کننده است. من تاوان اشتباهم را دادم. از نظر خانوادگی و فوتبالی اذیت شدم. اگر من بخواهم با شما درد دل کنم باید یک کتاب بنویسید. الان هر چی بگویم فایده ای ندارد. کیست که توجه کند. کیست که فردا بیاید دستم را بگیرد و بگوید برگرد به فوتبال.
*روزهای بعد از آن اتفاق را خوب یادت هست؟ می توانی بگویی چه شرایطی داشتی؟
خیلی سخت بود. اصلا نمی توانم فکر آن روزها را کنم. هر کس، هر حرفی دوست داشت به من می زد. انگار 100 سال برایم گذشت. اگر از شما زندگی و کارتان را بگیرند چه اتفاقی می افتاد؟ فوتبال همه چیز من بود، همه وجود من بود. از بچگی با فوتبال بزرگ شدم. شب ها توپ فوتبال بغل من بود، حتی همین الان. اما آنها آمدند فوتبال را از من گرفتند. نگذاشتند به رویاهایی که داشتم برسم. می خواستم کارهای بزرگ کنم. بچه که بودم رویاهایی داشتم. شاید کمی به آرزوهایم رسیدم اما این تمام خواسته های مجاهد خذیراوی نبود. من را نابود کردند. دوست داشتم همان موقع زندگی ام تمام شود. ولی ایستادم و با همه چیز جنگیدم. الان مشکل چیست؟ چرا نمی خواهید مجاهد سرپا بایستد؟
*وقتی آن اتفاق افتاد تو مدتی محو شدی. در آن روزها چکار می کردی؟
من در اکباتان خانه داشتم و تنها راه درآمدم آرایشگاهی بود که در ولیعصر داشتم. اموراتم می گذشت و تا مدتی از تمرینات به دور بودم. وقتی محرومیتم تمام شد به استقلا برگشتتم و قرارداد بستم. بعد از آن به فولاد رفتم. واقعا از مسئولان این تیم ممنون هستم چون در استقلال شرایطی بحرانی داشتم. اگر فولاد نبود معلوم نبود چه بلایی سر من می آمد. مایلی کهن در این تیم به من فرصت داد و داشتم آمده می شدم که متاسفانه در بازی فولاد وپیکان دوباره مصدوم شدم. اگر آن موقع آسیب نمی دیدم شاید الان همان مجاهد آماده بودم.
وقتی آن اتفاق برای تو افتاد شایعات زیادی درباره ات وجود داشت. از زندان گرفته تا صادرات....!
تمام این شایعات دروغ بود. من زندان نرفتم. جوی درست کرده بودند که هر روزنامه ای درباره من یک چیز می نوشت.
*حتی حرف از شلاق خوردن تو بود...
نه، اصلا این چیزها نبود. من فقط محروم شدم، همین. آنها می خواستند من را نابود کنند که این کار را با موفقیت کردند. اینکه می گویند من شلاق خوردم، یا .... صادرات می کردم امارات، اصلا درست نبود. اگر می خواستم از این کارها کنم اصلا چرا وارد فوتبال شدم؟ چرا آمدم در یک شهر غریب؟ در همان آبادان می ماندم که راحت تر این کارها را انجام می دادم. من یک بچه کوچک بودم، اصلا می توانستم چنین کارهایی کنم؟
*بعد از آن ماجرا برخورد مردم با تو چگونه بود؟
خیلی از آنها من را درک می کردند. طرفداران همیشه به من لطف دارند و می گفتند حیف شد که این بلاها سرت آمد. من آدم ساکتی بودم و واقعا کاری به کسی نداشتم. حقم نبود این بلاها را سرم بیاورند. من قربانی این فوتبال شدم.
منبع: جهان به نقل از مجله همشهری سرنخ
یك نشریه دولتی عربستان از نام «خلیج فارس» برای چاپ نقشه منطقه خاورمیانه استفاده كرد.
خلیج فارسبه نوشته روزنامه پرتیراژ «القدس العربی» به نقل از پایگاه های اینترنتی عربستان، مجله «صحه الشرقیه»، (بهداشت الشرقیه) كه نشریه ای دولتی و وابسته به امور بهداشتی در استان الشرقیه و زیر نظر وزارت بهداشت عربستان است به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ریاست متوالی شاهزاده «محمد بن فهد» بر این استان مهم، اقدام به چاپ نقشه ای به زبان انگلیسی از منطقه كرد كه در آن از عبارت (Persian Gulf) خلیج فارس استفاده شده است. برپایه این گزارش چاپ این نقشه و استفاده از نام صحیح خلیج فارس در این مجله دولتی، خشم مقامات سعودی را برانگیخته است.
سه شنبه 29/4/1389 - 1:41
سياست
یك نشریه دولتی عربستان از نام «خلیج فارس» برای چاپ نقشه منطقه خاورمیانه استفاده كرد.
خلیج فارسبه نوشته روزنامه پرتیراژ «القدس العربی» به نقل از پایگاه های اینترنتی عربستان، مجله «صحه الشرقیه»، (بهداشت الشرقیه) كه نشریه ای دولتی و وابسته به امور بهداشتی در استان الشرقیه و زیر نظر وزارت بهداشت عربستان است به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ریاست متوالی شاهزاده «محمد بن فهد» بر این استان مهم، اقدام به چاپ نقشه ای به زبان انگلیسی از منطقه كرد كه در آن از عبارت (Persian Gulf) خلیج فارس استفاده شده است. برپایه این گزارش چاپ این نقشه و استفاده از نام صحیح خلیج فارس در این مجله دولتی، خشم مقامات سعودی را برانگیخته است.
سه شنبه 29/4/1389 - 1:39
دعا و زیارت
بنابر نقل مشهور سى و پنجسال از عمر شریف رسول خداگذشته بود كه در اثر سیل و یا آتشسوزى كه موجب ویرانىخانه كعبه شد داستان تجدید بناى كعبه در مكه معظمه پیش آمد،ورسول خدا نیز در آن شركت جسته و در هنگامى كه مىرفت تامیان طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجر الاسود آتشاختلاف شعلهور شده و دستبه كشتار یكدیگر بزنند خداىتعالى بوسیله آنبزرگوار جلوى این اختلاف و خونریزى را گرفت،بشرحى كه ذیلا خواهید خواند.
و البته در مقابل این قول مشهور در پارهاى از روایات عمرآنحضرت را در آن موقع بیست و چهار سال و قبل از ازدواج باخدیجه (1) و در برخى كمتر از آن ذكر كرده،و به این تعبیر ذكركردهاند«...لما بلغ رسول الله(ص)الحلم...» (2) كه از این تعبیر استفاده مىشود كه داستان مربوط به پانزده سالگى عمر رسولخدا بوده است.
طبق روایات مشهور و بلكه بگفته مرحوم علامه طباطبائىروایات متواتر و مقطوع:نخستین كسى كه بناى كعبه بدست اوانجام شد ابراهیم خلیل علیه السلام بود (3) ،اگر چه در برخى ازروایات،بناى اولیه آنرا به آدم ابو البشر علیه السلام نسبت دادهاندو در برخى نیز آنرا به شیث نسبت دادهاند ولى خلاف مشهوراست پس از آن همچنان بر پا بود تا اینكه قومى از قبیله جرهمآنرا تجدید بنا كردند و چون دوباره رو بویرانى نهاد عمالقه آنراتجدید بنا كرده و بالاخره قصى بن كلاب جد اعلاى رسول خدا(ص)آنرا خراب كرده و بصورت اساسى و محكم آنرا تجدید بناكرد،و چنانچه برخى نوشتهاند سقف آنرا نیز با چوبهائى از تنهدرختخرما و الوارهاى محكم دیگر پوشاند.
جانب دیگرى از ناحیه كعبه نیز خانهاى براى كارهاى خودو مركزى براى مشورت و تصمیمگیرى در كارهاىمهم بنا كرد كه به«دار الندوه»-خانه شورى-معروف شد.
ولى بر طبق نقل ابن هشام در سیره و روایت ابن اسحاق تازمانى كه قریش در زمان رسول خدا بفكر تجدید بناى آن افتادندخانه كعبه سقف نداشت،و ارتفاع آن نیز چیزى بیش از قامتیك انسان بود،و عبارت سیره اینگونه است:
«فلما بلغ رسول الله(ص)خمسا و ثلاثین سنه اجتمعت قریشلبنیان الكعبه،و كانوا یهمون بذلك لیسقفوها و یهابون هدمها،وانما كانت رضما فوق القامه فارادوا رفعها و تسقیفها...» (4) بناى مزبور هم چنان تا زمان رسول خدا(ص)بر پا بود، وچنانچه گفته شد در سال سى و پنجم عمر آن بزرگوار بود كهداستان تجدید بناى كعبه پیش آمد.
و علت اینكار را نیز مختلف نقل كردهاند و مشهور آن استكه بدنبال بارانى سیل آسا و حركتسیلى بنیان كن از كوههاىمكه و ویرانى قسمتى از خانههاى مكه سیل مزبور بدرون خانهكعبه نفوذ كرد و موجب ویرانى قسمتهائى از آن گردید،و پساز فروكش كردن سیل قریش بفكر تجدید بناى آن افتاده و اقدامبه اینكار كردند.
و در پارهاى از تواریخ آمده كه سبب اینكار آن شد كه زنىدر كنار خانه كعبه بمنظور بخور دادن آن،آتشى روشن كرد كهجرقهاى از آن آتش به جامه كعبه افتاد و آتش گرفت و در نتیجهمقدارى از دیوار آن نیز سوخت و قریش در صدد تجدید آن برآمد... (5) و برخى از تحلیل گران احتمال دادهاند كه این روایتساخته بنى امیه است و انگیزه جعل نیز،موجه جلوه دادن وكاستن عظمت آن جنایت هولناكى است كه بدستور یزید بنمعاویه در منجنیق بستن خانه كعبه و سوزاندن آن در جنگ باعبد الله بن زبیر اتفاق افتاد،و بدنبال آن یزید از این جهان رختبربست و مدتها آثار این ویرانى و سوختگى در خانه كعبه بود،وعبد الله بن زبیر براى تحریك مردم علیه بنى امیه آنرا بهمان حالگذارده بود،تا وقتى كه در صدد تجدید بناى آن برآمد و آنراخراب كرده و از نو ساخت،و تصرفاتى نیز در آن كرد بشرحى كه درذیل خواهد آمد.
و بهر صورت اصل داستان بگونهاى كه ما در شرح زندگانىرسول خدا(ص)نوشتهایم اینگونه بود:
از اتفاقاتى كه در این دوره از زندگى رسولخداصلى الله علیه و اله یعنى پس از ازدواج با خدیجه تا بعثتپیش آمد داستان تجدید بناى كعبه و حكمیت رسولخداصلى الله علیه و آله است كه مورخین با اختلاف اندكى آنرانقل كردهاند،و اجمال داستان این بود كه پس از آنكه سى و پنجسال از عمر شریف رسولخداصلى الله علیه و آله گذشته بود-یعنى ده سال پس از ازدواج باخدیجه-سیلى بنیان كن از كوههاى مكه سرازیر شد ووارد مسجد گردید و قسمتى از دیوار كعبه را شكافت وویران كرد،و-چنانچه ابن اسحاق گفته است-كعبه تا آن روزسقف نداشت و دیوارهاى اطراف آن نیز كوتاه بود و ارتفاعآن كمى بیشتر از قامتیك انسان بود و همین موضوعسبب شد تا در آن روزگار سرقتى در خانه كعبه واقع شود،و اموال و جواهرات كعبه را كه در چاهى درون كعبه بودبدزدند،و با اینكه پس از چندى سارق را پیدا كردند واموال را از او گرفتند و دستش را بجرم دزدى بریدند،اماهمین سرقت،قریش را بفكر انداخت تا سقفى براى خانهكعبه بزنند،ولى این تصمیم به بعد موكول شد.
ویرانى قسمتى از خانه كعبه سبب شد تا قریش بهمرمت آن اقدام كنند و ضمنا بفكر قبلى خود نیز جامه عملبپوشانند و براى انجام این منظور ناچار بودند دیوارهاىاطراف را خراب كنند و از نو تجدید بنا كنند.
مشكلى كه سر راهشان بود یكى نبودن چوب وتختهاى كه بتوانند با آن سقفى بر روى خانه كعبه بزنند،ودیگر وحشت از اینكه اگر بخواهند دیوارها را خراب كنندمورد غضب خداى تعالى قرار گیرند و اتفاقى بیفتد كهنتوانند اینكار را بپایان برسانند.
مشكل اول با یك اتفاق غیر منتظره كه پیشبینى نكردهبودند حل شد و چوب و تخته آن تهیه گردید،و آن اتفاقاین بود كه یكى از كشتیهاى تجار رومى كه از مصرمیآمد در نزدیكى جده بواسطه طوفان دریا-و یا در اثرتصادف با یكى از سنگهاى كف دریا-شكست و صاحبكشتى-كه بگفته برخى نامش«یاقوم»بود-از مرمت واصلاح كشتى مایوس شد و از بردن آن صرفنظر كرد،قریش نیز كه از ماجرا خبردار شدند بنزد او رفته و تختههاىآنرا براى سقف كعبه خریدارى كردند و بشهر مكه آوردند.
در شهر مكه نیز نجارى قبطى بود كه او نیز مقدارى ازمصالح كار را آماده كرد و بدین ترتیب مشكل كار از ینجهتبرطرف گردید.
و مشكل دوم وحشتى بود كه آنها از اقدام به خرابى وویرانى،و زدن كلنگ بدیوار خانه و تجدید بناى آنداشتند،و مىترسیدند مورد خشم خداى كعبه قرار گیرند وبه بلائى آسمانى یا زمینى دچار شوند و بهمین جهتمقدمات كار كه فراهم شد و چهار سمتخانه را براىخرابى و تجدید بنا میان خود قسمت كردند،جرئت اقدامبخرابى نداشتند تا اینكه ولید بن مغیرة بخود جرئت داد وكلنگ را دست گرفته و پیش رفت و گفت:خدایا تومیدانى كه ما از دین تو خارج نشده و منظورى جز انجامكار خیر نداریم،این سخن را گفت و كلنگ خود را فرود آورد و قسمتى از دیوار را خراب كرد.
مردم دیگر كه تماشا میكردند و جرات جلو رفتننداشتند با هم گفتند:ما امشب را هم صبر مىكنیم اگربلائى براى ولید نازل نشد،معلوم میشود كه خداوند بكار ماراضى است و اگر دیدیم ولید به بلائى گرفتار شد دستبخانه نخواهیم زد و آن قسمتى را هم كه ولید خراب كردهتعمیر مىكنیم.
فردا كه دیدند ولید صحیح و سالم از خانه بیرون آمد ودنباله كار گذشته خود را گرفت دیگران نیز پیش رفتهروى تقسیم بندى كه كرده بودند (6) اقدام بخرابى دیوارهاىكعبه نمودند.
قریش دیوارهاى اطراف كعبه را تا اساس خانه كهبدستحضرت ابراهیم علیه السلام پایهگذارى شده بودكندند،در آنجا بسنگ سبز رنگى برخوردند كه همچوناستخوانهاى مهره كمر درهم فرو رفته و محكم شده بود وچون خواستند آنجا را بكنند لرزهاى شهر مكه را گرفت كه ناچار شدند از كندن آن قسمت صرفنظر كنند و همانسنگ را پایه قرار داده و شروع به تجدید بنا كردند.
و در پارهاى از تواریخ است كه رسولخدا صلى الله علیهو آله نیز در این عملیات بدانها كمك میكرد تا وقتى كهدیوارهاى اطراف كعبه بوسیله سنگهاى كبودى كه ازكوههاى مجاور میآوردند بمقدار قامتیك انسان رسید وخواستند حجر الاسود را بجاى اولیه خود نصب كنند دراینجا بود كه میان سران قبائل اختلاف پدید آمد و هرقبیلهاى میخواستند افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیبآنان گردد.
دستهبندى قبائل شروع شد و هر تیره از تیرههاىقریش جداگانه مسلح شده و مهیاى جنگ گردید..،فرزندان عبد الدار طشتى را از خون پر كرده و دستهاى خودرا در آن فرو بردند و با یكدیگر هم پیمان شده گفتند:تاجان در بدن داریم نخواهیم گذارد غیر از ما،كس دیگرىاین سنگ را بجاى خود نصب كند،بنى عدى هم با ایشانهم پیمان شدند،و همین اختلاف سبب شد كه كارساختن خانه تعطیل شود.
سه چهار روز بهمین منوال گذشت و بزرگان وسالخوردگان قریش در صدد چاره جوئى برآمده دنبال راهحلى مىگشتند تا موضوع را خردمندانه حل كنند كه كاربجنگ و زد و خورد منجر نشود.
روز چهارم یا پنجم بود كه پس از شور و گفتگو همگىپذیرفتند كه هر چه ابو امیة بن مغیرة كه سالمندترین افرادقریش بود راى دهد بدان عمل كنند و او نیز راى داد:
نخستین كسى كه از در مسجد-كه بطرف صفا بازمیشد-(و برخى هم گفتهاند مقصود باب بنى شیبة بوده)
وارد شد در این كار حكمیت كند و هر چه او گفتهمگى بپذیرند.
قریش این راى را پذیرفتند و چشمها به درب مسجددوخته شد.
ناگاه محمد صلى الله علیه و آله را دیدند كه از در مسجدوارد شد،همگى فریاد زدند:این امین است كه میآید،این محمد است!و ما همگى بحكم او راضى هستیم،وچون حضرت نزدیك آمد و جریان را به او گفتند فرمود:
پارچهاى بیاورید،پارچه را آوردند و رسولخداصلى الله علیه و آله آن پارچه را پهن كرد و حجر الاسود رامیان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هر یك از شما گوشه آنرابگیرید و بلند كنید،رؤساى قبائل پیش آمدند و هر كدامگوشه پارچه را گرفتند-و بدین ترتیب همگى در بلندكردن آن سنگ شركت جستند-و چون سنگ را محاذىجایگاه اصلى آن آوردند خود آنحضرت پیش رفته وحجر الاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آنگذارد،سپس دیوار كعبه را تا هیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب كار ساختمان كعبه بپایان رسید و نزاعىكه ممكن بود به زد و خورد و كشت و كشتار وعداوتهاى عمیق قبیلهاى منجر شود با تدبیر آنحضرتمرتفع گردید.
پىنوشتها:
1-و 2-سیره نبویه ابن كثیر ج 1 ص 270-274.
3-المیزان ج 3 ص 394.
4-سیره ابن هشام ج 1 ص 192.
5-سیره نبویه ابن كثیر ج 1 ص 274.
6-محمد بن اسحاق گفته:قریش براى ساختمان كعبه نزد خود اینگونه تقسیمبندىكردند:قسمتى كه در كعبه در آن بود سهم بنى عبد مناف و بنى زهره گردید و ما بینركن اسود و ركن یمانى سهم بنى مخزوم و قبائل هم پیمان ایشان.و قسمت پشتخانه كعبه در سهم بنى جمح و بنى سهم قرار گرفت.
و ساختن قسمتحجر اسماعیل،و حطیم را بنى الدار و بنى اسد بن عبد العزى وبنى عدى بن كعب بعهده گرفتند.
سه شنبه 29/4/1389 - 1:36
سياست
"رانیا" همسر پادشاه اردن "رانیا" همسر پادشاه اردن که اصرار دارد در مجامع عمومی به صورت بی حجاب ظاهر شود و غالبا همسر خود را در سفرهای سیاسی همراهی می کند در اظهار نظری تاسف بار ضمن عدم تایید حجاب و اینکه زنان در جهان پیشرفته نیازی به حفظ حجاب ظاهری خود ندارند ، گفت : من به خداوند ایمان دارم ، به شریعت اسلام نیز پایبندم و ایمان بخشی مهم از زندگی من است اما به این مهم نیز اعتقاد دارم که زنان مسلمان باید آنچه را در سر دارند حفظ کنند و آنچه در آن موجود است باید مورد حجاب و محافظت قرار گیرد نه سر فیزیکی آنها!!
به گزارش "تابناک"، او که با یک شبکه تلویزیونی آلمانی سخن می گفت ، افزود : این را می خواهم بگویم که آنچه در وجود زنان است مهم است نه آنچه روی سر قرار می گیرد.
"رانیا" 39 ساله همسر عبدالله دوم پادشاه اردن ،دختر یک پزشک فلسطینی است و از سوی برخی از سایت های فمینیست آمریکایی در سال 2010 به عنوان رتبه چهارم زنان زیبای دنیا معرفی شده است.
لازم به ذکر است رانیا تنها همسر یک رئیس جمهور عربی است که از ظاهر شدن با سر برهنه در مجامع عمومی به همراه همسر ابایی ندارد و تا کنون هیچیک از همسران روسای جمهور ، امیران و پادشاهان کشورهای عربی از همراهی زنان خود بدین شکل، در جلسات رسمی خودداری می کرده اند.
سه شنبه 29/4/1389 - 1:34
دعا و زیارت
دكتر علوی استاد دانشگاه مشهد در تماس با پایگاه خبری و تحلیلی حفا نیوز آماری تاسف انگیز از رشد جمعیت وهابی، شیعه ستیز در کشور عزیزمان خبر داد.
به گزارش حفا نیوز، دکتر علوی پس از درج اخباری مبنی بر انتقاد برخی از مسئولین به صحبت رئیس جمهور برای افزایش جمعیت کشور، در این تماس با ارائه آماری از رشد جمعیت وهابی و مقایسه آن با شیعیان گفت:
پس از تبلیغ كاهش جمعیت توسط دولت وقت، عالمان سنی تبلیغ افزایش جمعیت برای رسیدن به اكثریت را شعار خود قرار دادند. و تا امروز نتایج زیادی به دست آورده اند:
1- امروزه به صورت رسمی و غیر رسمی تبلیغ می كنند كه حداقل دو زن و بیست بچه داشته باشید. خودشان در سخنرانی ها تصریح می كنند كه با این كار می خواهیم به مرحله ای برسیم كه كشوری كه با خدمات عمر مسلمان شده(ایران) و ... به كشوری سنی مذهب تبدیل شود. اگر فقط یك بار به سیستان و بلوچستان مراجعه فرمایید خواهید دید كه تبلیغ 4 زن گرفتن و تكثیر نسل چقدر بین اهل تسنن مشهور و مورد عمل است
2- نرخ رشد جمعیت در برخی مناطق سنی كه اطلاع دارم 7% است ولی در مناطق شیعی بین 1% تا 3/1% است.
در برخی روستاهای مختلط نشین(شیعه و سنی نشین) وضع فاجعه بار است مثلا روستایی را سراغ دارم كه در گذشته 65%آن را شیعیان و 35% راسنی ها تشكیل می دادند امروزه 86% را سنی ها تشكیل می دهند.
3- مهاجرت اهل سنت سرریز شده از شهرهای خود به شهر های شیعه نشین برای تغییر بافت جمعیتی نیز انكار ناپذیر است. در شهرهای فراوانی، مناطق بلوچ نشین تشكیل شده است در حتی در گرگان- رشت و مشهد . چه رسد به شهرهایی مانند بیرجند و كرمان و...
5- ممكن است سوال شود :اهل سنت همیشه حاكمان مسلمان را اولی الامر دانسته و اطاعت از آنان را واجب میدانستند چگونه بر علیه سیاست های دولت مقابله كردند ؟؟؟
جواب كاملا روشن است زیرا سنی ها به مرور زمان از سنی به وهابی تبدیل شدند و وهابی ها اطاعت از حاكم شیعه را حرام، كشتن شیعه را واجب، و استتفاده از هر ابزاری برای مقابله با شیعه را مباح و باعث ثواب می دانند( در این زمینه حدودا 60 فتوا از علمای وهابی در كتاب مجموع فتاوی دارللجنه علمای مكه و مدینه در مورد مشرك بودن شیعه و لزوم قتل شیعیان صادر شده است كه می توانید حتی pdf عربی این كتاب ها را در اینترنت ملاحظه فرموده و مطالعه كنید) نكته دیگری نیز می تواند مسئله را تبیین كند تا سال 1382 عمده حملات علیه شیعیان در سیستان و بلوچستان با بمب های صوتی صورت گرفتند ولی از 1382 تا 1388 همه حملات انفجاری بودند واین از پیامدهای تبلیغات وهابیت بین سنی ها بود . از سال 1388 به بعد نیز حملات انتهاری شده اند یعنی وهابی به خود بمب می بندد و به امید رسیدن به ثواب با كشتن شیعیان خود را بین شیعیان منفجر می كند.
سوال مهمی كه شكل معما دارد از خوانند محترم می پرسم: در مشهد در یكی ازشهركها دو مدرسه وجود دارد دبستان و راهنمایی دخترانه و نیز دبیرستان دخترانه.
دبیرستان دخترانه 80% شیعه و 20% سنی دارد ولی دبستان وابتدایی دخترانه80% سنی و 20% شیعه دارد میدانید راز اختلاف چیست؟ از زمانی كه كنترل جمعیت در كشور باب شد و شیعیان كم فرزندی را پیشه خود كرده و سنی ها افزایش جمعیت را شعار خود قرار دادند، فرزندان بیشتری در بین اهل سنت به دنیا آمدند و آنها هم اینك در سن تا13-14 سالگی هستند لذا همگی در مدرسه ابتدایی و راهنمایی درس می خوانند ولی 3 سال بعد كه بزرگتر می شوند به دبیرستان خواهند رفت و دبیرستان نیز تركیب 80%سنی خواهد یافت و شیعیان20% ابتدایی اقلیتی در دبیرستان خواهند شد.
من با دید جامعه شناسی نه دینی مسئله را بررسی می كنم و می گویم اگر كاهش رشد جمعیت شیعه این چنین ادامه یابد در فاصله دو دهه دیگر باید شاهد كشتار شدید شیعیان در ایران توسط نیروهای انتهاری وهابی باشیم . این مسئله دقیقا در عراق هر روز اتفاق می افتد. می دانید كه تقریبا تمام كشته شدگان حملات انتهاری در عراق شیعیان هستند و قاتلان تقریبا همیشه وهابی ها بوده اند. این حكایت قبل از عراق در پاكستان تكرار شده بود.(البته در این دو كشور شیعیان به دست خود رشد جمعیت خود را كاهش نداده اند). تصمیم به كنترل جمعیت یا رشد آن تنها به جیب و پول ما گره نمی خورد بلكه مسائلی مانند امنیت و مشاركت اجتماعی و آرامش نسل آینده را نیز تحت تاثیر قرار می دهد
سه شنبه 29/4/1389 - 1:33