• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 619
تعداد نظرات : 415
زمان آخرین مطلب : 5641روز قبل
خواستگاری و نامزدی

شکست

از شکست نترسید. زیرا حتی اگر شکست بخورید، باز یک قدم جلوتر از کسی هستید که حتی آن شکست را نیز تجربه نکرده و این خود یک موفقیت است.
همچنین یک قدم عقب‌تر از کسی هستید که پیروز شده است، و این به شما انگیزه‌ای می‌دهد برای تلاش بیشتر. که کسب این انگیزه نیز، خود موفقیتی دیگر است.
پس در هر شکستی، 2 پیروزی وجود دارد. نگران آن نباشید

غفلت

گفتن و رفتن و ندیدن و نشنیدن

چشم فرو بستن و خفتن و نفهمیدن
بی آن‌که بخواهی احساس کنی که حتی شاید چیزی در این اطراف، صدای نحیفی دارد که تو را صدا میزند

بیدارشو

این همه غفلت...!؟‌
و آن صدای نحیف، امید توست؛ سعی دارد که بیدارت کند
بیدار شو

پنج شنبه 20/4/1387 - 10:4
ادبی هنری

داستان مادر (قسمت دوم )


بنا به گفته او لاگا یک ماه پیش از این دوره هفت ساله محکومیت خود را تمام کرده و از زندان بیرون آمده بود ..
او را به جرم قتل زندانی کرده بودند..چند هفته اول بعد از زندان را در اتاقی در محل خط اهن به سر برده بود اما در آنجا بچه ها دائما به او سنگ پرتاب می کردند به طوری که یک روز از فرط اوقات تلخی آنها را به باد کتک گرفته و در نتیجه صاحب خانه غذرش را خواسته بود...
رزیتا از مادرش پرسید:
-
او چه کسی را کشته؟
مادرش گفت:
-
نمی دانم به نظرم عاشقش را..
رزیتا با نگاهی متعجب و خنده ای تحقرآمیز گفت
-
ممکن نیست کسی عاشق این زن شده باشد.
مادر رزیتا سر به سوی اسان بلند کرد و ناله کنان گفت:
-
یا مریم مقدس یک وقت این زن دختر مرا نکشد!...
دیدید که از اول گفتم قیافه ای آدم کشها را دارد!
رزیتا احساس کرد که مو بر بدنش راست شده او نیز دعایی زیر لب خواند بعد نفس بلندی کشید.
درست در این موقع لاگا که از کار روزانه بازمی گشت پا به خیاط گذاشت. ان عده بدون اختیار خود را جمع و جور کردند تا وی از کنارشان بگذرد زن با نگاهی وحشی خود به آنان نگریست گویی در رفتار آنها چیزی نگران کننده یافت و نگاهی از روی سوظن به آنان انداخت پاسبان برای آنکه سکوت را بشکند به او سلام گفت.. زن با ابروان درهم کشیده حواب سلام او را داد و بی آنکه حرفی دیگر بزند به اتاق خود رفت و در را بر هم کوفت.
حاضرین صدای چرخیدن کلید را در قفل اتاقش شنیدند ...همه از نگاه او نگاه خشن او که بیننده را بی اختیار نگران می کرد ناراحت بودند و زر لب طوری نجوا می کردند که گویی این زن جادوگری است که نفرینشان کرده است.
اما رفتار لاگا به هیچ وجه حکایت از این نمی کرد که وی قصد آزار کسی را داشته باشد راه خودش را می رفت و به کسی کاری نداشت
به تدریج اضطرابی که با آمدن لاگا پدید آمد بود رو به آرامی گذاشت زیرا همسایگان به وجود او در این خانه عادت کرده بودند ختی پیلار که عادتا زن پرچانه و زبان درازی بود دیگر از این که گاه به گاه او را می دید که از کنار جمع می گذرد احساس کنجکاوی نمی کرد..فقط یکی دو بار گفته بود
-
خیال می کنم زندان دیوانه اش کرده باشه.. برای خیلی ها این اتفاقات عادیه!
با اینهمه یک روز اتفاقی افتاد که دوباره تنور گفتگو را گرم کرد...پسر حوان کنار نرده آهنی خانه ایستاد و سراغ خانم آنالاگا را گرفت...پیلار که در صحن خانه مشغول وصله کردن پیراهنش بود به دخترش نگاه کرد و آنگاه سری تکان داد و گفت:
-
آدمی به این نام در این خانه نداریم..
جوان قدری این پا و آن پا کرد و بعد با کمی خجالت گفت
-
چرا خیال می کنم که حالا لاگا صدایش می کنن؟
این بار رزیتا در ورودی داخل ساختمان را نشان پسر حوان داد و به سادگی گفت:
-
آها..اتاقش اونجاس!
جوان با لبخندی از او تشکر کرد و داخل حیاط شد

این بار پیلار که تعارف مستقیم به او مربوط می شد گفت
-
خدا نگهدارتو ن باشه آقا...!
حوان به سمتی که پیلار نشانش داده بود رفت و انگشت به در اتاق لاگا زد .. مادر و دختر از آنجا که نشسته بودند با دقت و کنجکاوی به وی نگاه می کردند!
هیچکس حواب نمی داد و پسر جوان ناگزیر شد دوباره انگشت به در بزند..این بار از داخل اتاق صدای ناهنجاری لاگا به گوش انان ریخت که می پرسید کیه؟
پسر جوان گفت
-
باز کن مادر منم!
فریادی بلند از دورن اتاق برخاست و در به سرعت گشوده شد لاگا نفس زنان بانگ زد
-
پوری ...پوری
زن بازوان خود را به دور گردن پسر جوان حلقه کرد و چند بار او را به حرارت و هیجان تمام بوسید... سپس با علاقه و اشتیاقی شدید مشغول نوازش موهای او شد...
رزیتا و مادرش که دزدان ناظر این صحنه آشوبگر بودند هیچگاه گمان نبرده بودند که ممکن است در دل این زن چنین قلب مهربان و سرشار از محبتی وجود داشته باشد..
زن در حالیکه از خوشحالی روی پای خود بند نبود پسر جوان را به درون اتاق برد....
رزیتا با تعجب گفت:
-
پس این پسرش بود. چطور می شه زن به این زشتی پسری به این خوش تیپی داشته باشه؟
واقعا هم پاریس پسر زیبایی بود.. صورتی نسبتا لاغر و دندان هایی سفید و صدفی و موهایی براق داشت که در دو طرف تراشیده شده و در بالای سر به صورت کاکلی که درست کردن آن فقط از آرایشگر ماهر ساخته است گرد آمده بود.. پوستی گندمگون داشت و مثل همه جوانهای زمان خود لباسی آراسته بر تنش بود شلوارش چسبان و کاپشن اش کوتاه و پیراهنش سفید و یقه باز بود.

 

پنج شنبه 20/4/1387 - 10:3
دعا و زیارت
 

مناجات 3

در این ویران سرای سست بنیاد....گدایان را مبر یارب تو از یاد
گدایان چشم دل سوی تو دارند....امید رحمت از كوی تو دارند
به درگاه تو انان آه دارند....همه زین آه با تو راه دارند
شكوه خود پرستی را شكستند....ببزم عاشقی اینك نشستند
دل این دردمندان شاد گردان....اسیران را ز بند آزاد گردان
عطا كن درد ایشان را دوایی....مریضان را محبت كن شفایی
كرم كن قلبشان را نور بینش....تو ای نقاش نقش آفرینش
ز رحمت جرعه ای بر جرعه نوشان....گناه این خطا كاران بپوشان
بسوزان تا بسوزند از غم تو....بدم تا زنده گردند از دم تو
بده یاری به خیل بی نوایان....مران از درگه لطفت گدایان
الا ای راحت جانهای جانها....گل عشقت برویان در نهان ها
شب بیچارگان را روز گردان....به شیطان جمله را پیروز گردان
فقیران را بده خط امانی....زكوی خود به آنان ده نشانی
بود مسكین ز خیل پر گناهان....پناهش ده پناه بی پناهان
برگرفته از كتاب مناجات عارفان اثر حسین انصاریان
چهارشنبه 19/4/1387 - 12:28
آموزش و تحقيقات

آیا جویدن آدامس مفید است ؟
 آدامس یک واژه فرنگی است که از حدود پنجاه سال پیش ، در ایران استعمال گردیده است. سقز معادل فارسی آدامس است که در حقیقت ، یک کلمه ترکی و جمعی از گونه های مختلف پسته وحشی است که آن را از ساقه درخت "بنه" به دست می آورند .

ظاهراً این واژه باید با "سق" به معنای کام و سق زدن به معنای جویدن لقمه خشک و سق سیاه به معنی آدم بددل و چشم شور ، هم ریشه و هم خانواده باشد .

برای آنکه سقز بادکنکی و کشدار شود با میوه گیاه پیچنده ای که شبیه زالزالک است به نام ازملک یا کامپوره ، آمیخته می گردد.

آدامس را به عربی "علک" گویند . "علک اصطک" نوعی آدامس است از صمغ اصطکی به وجود می آید . جویدن این سقز ، هم بر تراوش بزاق می افزاید و هم گونه ای از میکروب های مولد بوی بد را کاهش می دهد .


مزایای جویدن آدامس :
1- بازکردن شیپور اوستاش در اختلالاتی مانند بدکاری شیپور یا در شرایطی چون فرود هواپیما و صعود به کوهستانها که گوش دچار هواگرفتگی می شود ، یعنی فشار منفی در صندوق صماخ حاکم می گردد ، ماهیچه های بازکننده شیپور اوستاش با خمیازه یا هوا دادن به گوشها با بینی بسته یا با بلع فعال می گردد . در اینگونه موارد جویدن آدامس کمک زیادی به فعال شدن این ماهیچه ها می کند .

2- تراوش بزاق در موارد یا بیماری های خشکی دهان در اثر کمبود ترشحات بزاق به نام گزروستومی ، در بیماری هایی مانند بیماری شوگرن که غدد بزاقی بزرگ می شوند و گزروستومی حاصل می شود ، آدامس و سقز ، سبب تحریک بزاق در چنین حالاتی می شوند .

3- آدامس جویدن در موارد فلج عضلات صورت مانند فلج عصب زوج هفتم یا فلج بل توصیه شده است ، که کمک به باز توانی ماهیچه های صورت می کند . هر چند عمل جویدن توسط ماهیچه های جونده یا پتریگوئید انجام می گیرد که مربوط به عصب زوج پنجم است .

4- آدامس جویدن در خوشبو کردن دهان موثر است . 85 درصد بوی بد دهان مربوط به فضای دهان می شود و میکروب های هوازی در تولید این بوی آزار دهنده دخالت دارند . از این گذشته ، تحریک تراوش بزاق در اثر آدامس در هضم غذا نیز موثر است .

5- جویدن آدامس برای تمرکز فکر و حواس و کاهش استرس موثر می باشد

چهارشنبه 19/4/1387 - 12:27
دانستنی های علمی

چیستان های جالب     

گنبد سبزِ چمنی، توش گلِ سرخِ یمنی، چشمه آبش را ببین، شطِّ فراتش را ببین

هندوانه


صندوق چوبی، پر از روغن کوهی

گردو

بافتم و بافتم، پشت کو انداختم

گیس

یوز پلنگ بی دُم، نه جو خورده نه گندم، گشت زند بیابان، نفع دهد به مردم

زنبور عسل

از اینجا تا به شوشتر همه ش خونِ کبوتر

گل سرخ

از دور دیدم ماه را از دل کشیدم آه را

آن ترک تیر انداز را برهم زده شیراز را

کبریت

اطلس سبز وسرخ پوشیده، درمیان دو کاسه چوبین، نو عروسی به ناز خوابیده

پسته

اولم آخر پلنگ است که زیبا وقتِ جنگ است دومم آخر شیر است

که بر جنگل امیر است سومم میان ببر است چو توفان و چو ابر است آخرم آخر گربه است ولی مایه خنده است

با بچه ها همبازیم چه نازیَم، چه نازیَم مَشَشنگَم و قشنگم که خیلی شوخ و شنگم

گربه


اولم اول پیاز است دومم اول ساز است چهارمم آخر هسته توی صندوقچه
بسته


ا اولم اول زمستان، آخرم آخر باغ دومم رفته زبستان، آمده میان باغ

زاغ

چهارشنبه 19/4/1387 - 12:23
ادبی هنری

داستان مادر (قسمت اول )

دو سه پنجره به سرعت گشوده شد و چند نفر سر خود را از آنها بیرون آوردند و به سر و صدایی که ناگهان از حیاط خانه بلند شده بود گوش فرا دادند.. یکی از آنها که زن میانسالی بود گفت:

- مستاجر تازه است.... دارد با حمالی که اثاثیه او را آورده چانه می زند!
خانه یک بنای دو طبقه بود که گرداگرد حیاط کوچکی در کوچه محقر یکی از کثیف ترین محله های شهر ساخته شده بود ...اتاقهای این خانه هر یک در اجاره کارگران کارخانه ها و کارمندان جزء و کارگران فصلی بود که بیشتر تابستانها در آنجا اتاقی کرایه می کردند.
بچه ها در تمام ساختمان پراکنده بودند و از در و دیوار بالا می رفتند ... رویهم رفته بیست خانواده در این بنای قدیمی زندگی می کردند میان افراد این خانواده ها غالبا قهر و آشتی در کار بود....
اساس وقت گذرانی آنها به پر حرفی و غیبت از این و آن می گذشت و طبعا هر وقت هم که برای کسی اشکالی در کارش یا بیماری یا وضع حمل و غیره پیش می آمد همگی به کمکش می شتافتند.
از هر چه که بگذریم همه با هم همدرد و صمیمی بودند و رنجشهایی که پیش می آمد, چندان طولانی نمی شد.... یکی از اتاقها از چندی پیش خالی بود... مستاجر این اتاق ماه قبل بر اثر بیماری روانی مرده بود... پیرزن مهربان بود اما زندگی با او مهربان نبود امروز صبح زنی این اتاق را اجاره کرد و یک ساعت بعد اثاثیه خود را نیمی بر دوش و بازوی خود و نیمی توسط یک باربر به آنجا اورده بود و حالا داشت با باربر سر پول داد و قال می کرد ...
زن با صدای تیز و ناراحت کننده خود مثل بارانی تند حرف می زد و مرد گاه به گاه با صدای بم و یکنواخت خود حرف او را قطع می کرد و همان یک جمله را که از اول گفته بود تکرار می کرد.

- تا پولم را تمام نگیرم نمی رم!
تمام دعوا بر سر چند سکه بود... اما همین پول برای هر دو که فقیر بودند ارزش فراوان داشت دست اخر باربر از آنچه می خواست تخفیفی داد و زن هم با غیط چند سکه دیگر پیش پای او پرتاب کرد و آنگاه بار و بنه خود را برداشت و از پله ها بالا رفت!
دو زنی که از طبقه دوم این ماجرا را تماشا می کردند, به دقت در او نگریستند و یکی از آنان با ارنج به پهلوی دیگر زد و غرغر کنان گفت:
-
قیافه اش به آدمکشا می خوره!
در این وقت دخترکی از پله ها بالا آمد و یکی از این دو زن که مادر او بود گفت:
-
رزی این زن را دیدی؟
دختر گفت:
-
بله ..از باربر پرسیدم که بارش را از کجا آورده گفت که از پشت خط آهن....زن با او ده ((رئال )) طی کرده بود.. اما وقتی بارش به اینجا رسیده هفت ((رئال )) بیشتر نداده بود!
زن با ابروانی گره کرده گفت:
-
اسمش رو به تو نگفت؟
دخترگ گفت:
-
نه باربر هم اسم اونو نمی دونست فقط می گفت که تو خونه قبلی ((لاگا)) صدایش می کردند.
مستاجر تازه دوباره از پله ها پائین آمد تا بقیه اثاثیه اش را که در حیاط مانده بود بردارد با بی اعتنایی به زن هایی که در کنار پنجره به او می نگریستند نگاه کرد بعد شانه هایش را حرکتی ناموزون داد اما چیزی نگفت!
رزیتا بی اختیار لرزید و به مادرش گفت:
-
من از این زن می ترسم!
لاگا خدود چهل ساله می نمود و بقدری لاغر بود که پوست و استخوانی بیش به نظر نمی آمد. انگشتانش مثل پنجه کرکس باریک و بلند بود و شباهت به یک چنگال زشت داشت.
گونه هایش فرورفته و پوستش زرد و پرچین بود و موهای بلند و سیاهش را بافته و به پشت سر انداخته بود در دیدگان فرورفته سیاهش برقی وحشیانه می درخشید... و در صورتش اثر خشونتی چنان وحشی هویدا بود که هیچ کس جرات حرف زدن با او را نداشت!
آن روز به بعد لاگا تنها و خاموش زندگی خود ر آن خانه شلوغ ادامه داد. او سعی می کرد با کسی معاشرت نداشته باشد و همین حس کنجکاوی همسایه ها را سخت برانگیخت. همه می دانستند که این زن خیلی تنگدست است. ظاهرش اینطور نشان می داد...زیرا لباس و سر وضع او بسیار محقرانه بود هر روز ساعت شش به سر کار می رفت و تا پیش از غروب بر نمی گشت..اما هیچ کس نتوانست بفهمد که او کجا کار می کند و چقدر درآمد دارد همسایه ها از یک پاسبان که در آن خانه مسکن داشت خواستند تا درباره اش تحقیق کند.. پاسبان در جواب آنها گفت تا وقتی که این زن مخل آسایش کسی نشده و کسی از او شکایت نکرده نمی تواند در امورش دخالت کند قانون این را می گوید.
منتها در این گونه محله ها خبرها خیلی زود بر سر زبانها می افتد... چند روز بعد یک بنا که در یکی از اتاقهای این عمارت سکونت داشت اظهار کرد که یکی از دوستانش که در محله خط آهن زندگی می کند این زن را می شناخته و از زندگی او آگاه است

چهارشنبه 19/4/1387 - 12:22
دانستنی های علمی
 

کتاب ۱۰۰۰ سال ۱۰۰۰ نفر

کتاب ۱۰۰۰ سال ۱۰۰۰ نفر کتابی‌ است که به معرفی مردان و زنانی که به گونه ای در هزاره اخیر نقش داشته اند می پردازد. نویسنده، این ۱۰۰۰ نفر را به طریقه ی یک سیستم بیوگرافی، دسته بندی می کند. به عنوان مثال یوهانس گوتنبرگ با کسب ۲۱۷۶۸ از ۲۴۰۰۰ رتبه اول را به خود اختصاص داده است یا مثلا نیوتن با کسب ۲۱۷۰۶ امتیاز در رده ششم قرار دارد. امتیاز هر فرد بر پایه جوابهایی که به پنج سوال زیر داده می شود مشخص می گردد: تاثیر این شخص بر هزاره چیست و این شخص چگونه تاریخ را رقم زده است؟ ۱۰۰۰ امتیاز
چه مقدار از کاری که این شخص انجام داده به نفع بشریت بوده است؟ ۵۰۰۰ امتیاز
تاثیر این فرد بر دنیای معاصر خود چه بوده است؟۴۰۰۰ امتیاز
موفقیت این شخص تا چه اندازه از استعداد و نبوغ او سرچشمه می گیرد؟ ۳۰۰۰ امتیاز
این شخص چقدر مشهور بوده است؟ ۲۰۰۰ امتیاز
بر اساس این روش امتیاز بندی نیوتون با امتیاز ۲۱۷۰۶ نفر ششم، داوینچی با امتیاز ۲۱۶۳۴ نفر نهم، ابوعلی‌سینا با امتیاز ۱۸۱۹۳ نفر صدوشصت‌یکم و فردوسی با امتیاز ۱۳۲۸۸ نفر سیصدوپنچاه‌ و هفتم، مولوی با ۹۲۸۰ امتیاز نفر پانصدوشصت‌وهفتم، خیام با امتیاز ۹۲۳۳ نفر پانصدوهفتادو‌ یکم و سلطان محمود غزنوی با کسب ۹۰۰۱ امتیاز نفر پانصدوهشتادوسوم می‌باشد
این هزار نفر از بین ۵۹ کشور مختلف انتخاب شده اند. تعیین محل تولد آنها کار ساده ای نبوده است چرا که بسیاری از آنها در کشوری غیر از کشور خود زندگی می‌کردند.در اینجا نویسنده یک طنز قدیمی درمورد اطریش و آلمان بیان می کند که آیا می دانید که چرا اطریشی ها باهوش تلقی می شوند؟ دلیل آن این است که آنها دنیا را متقاعد کردند که بتهون متولد شده درآلمان اطریشی است در حالی که هیتلر متولد شده در اطریش آلمانی است .
این نکته که هر یک از این افراد در چه زمینه‌‌ای فعالیت داشته‌اند نیز مورد بررسی قرار گرفته‌است. مثلا ۳۱۲ نفر در زمینه هنر، نویسندگی و موسیقی فعالیت داشته‌اند و ۲۱۹ نفر از آنها دانشمند و مخترع بوده‌اند.۲۵۶ نفر سیاستمدار و ۱۰۷ نفر فیلسوف بوده‌اند. ۳۱ نفر کاشف و ماجراجو و ۱۸ نفر تاریخ‌دان و وکیل بوده‌اند.
چهارشنبه 19/4/1387 - 12:21
کامپیوتر و اینترنت

چگونه پسورد ID  و Email خود را از طریق مسنجر تغییر دهیم !

چگونه پسورد ID و Email خود را عوض کنیم ! اگر بخواهید پسورد ID خود را عوض کنید چگونه این کار

 را انجام می دهید ؟ از آنجائیکه کاربران با مسنجر بیشتر کار دارند تا ایمیل ، برای آن دسته از دوستانی که احتمالا نمی دانند چگونه پسورد ID خود را مستقیما از طریق یاهومسنجر عوض کنند روش این کار

را بیان می کنیم . برای انجام این کار مراحل زیر را دنبال کنید :

 1 ) با ID و پسورد خودتان وارد Yahoo! Messenger شده و Connect شوید.

 2 ) پس از اتصال از طریق منوی Messenger به قسمت Yahoo! Account Info بروید و آن را انتخاب کنید.Yahoo! Messenger در این حالت شما را به صفحه خاصی

 هدایت می کند .

3 ) پس از ظاهر شدن کامل صفحه که در آن ID شما قرار دارد و از شما خواسته می شود که مجددا پسورد خود را وارد کنید .

 4 ) بعد از وارد کردن پسورد خود به صفحه دیگری می روید

 ۵)که در آن گزینه Change Password به رنگ آبی قرار دارد

6) Change Password را انتخاب کنید تا به صفحه دیگری بروید .در آن جا از شما خواسته می شود

 ابتدا پسورد قبلی ودر دو قسمت بعدی

پسورد جدید را وارد کنید . و برای ثبت تغیرات گزینه Save را فشار دهید. حال پسورد ID شما عوض

 شده است

چهارشنبه 19/4/1387 - 12:20
دعا و زیارت

مناجات 2

الهی ای روان تیره را نور ......ز درگاهت مكن این خسته را دور
نصیبش كن بهشت جاودانه....براه عزتش بنما روانه
امید او خداوندا توئی تو....صفای جان جهان دارا توئی تو
در رحمت برویم باز فرما....مرا با مغفرت دمساز فرما
دلم از نور عشقت كن فروزان....قبولم كن به جمع پاك بازان
قسم بر تو ز عشقت مست مستم....بولله فقیری حق پرستم
گرفتارم به بند بی نوائی....دل تاریك من را ده صفائی
ندارم چاره ای ای چاره من....نظر كن بر دل بیچاره ی من
تجلی كن تو بر این خانه دل....عمارت كن همی كاشانه دل
ببخش این رو سیاه بی نوا را....مكن محروم لطفت این گدا را
ال ای مرهم این قلب مجروح....در رحمت برویم كن تو مفتوح
دل آگاه و جان روشنم بخش....ز گلخن وارهان و گلشنم بخش
ز عصیان یا ربم آزاد گردان....دل پر غصه ام را شاد گردان
ز مسكین در گذر ای حی داور....مرا امروز و فردا ای تو یاور
برگرفته از كتاب مناجات عارفان اثر حسین انصاریان
چهارشنبه 19/4/1387 - 12:13
آموزش و تحقيقات

روانشناسی رنگ چشم ها

معمولا انسان ها برای به دست آوردن شناخت بیشتر از دوستان و
اطرافیان
خود و یا شناخت سطحی از کسانی که برای اولین بار با
آنها رو به رو می
شوند به گزینه های مختلفی پناه می برند که حدس زدن
شخصیت طرف مقابل از
روی لباس پوشیدن ،امضا و یا شیوه دست دادن او از جمله
این امور است.



شناخت شخصیت افراد از روی رنگ چشم گزینه جدیدی است
که در روابط انسانی
بی تاثیر نبوده و چنانچه درست به کار رود مشکلات زیادی را
حل خواهد
کرد . مطلب زیر که توسط یکی از انجمن های
اینترنتی عربی منتشر شده است
به بررسی انواع رنگ چشم و شخصیت دارندگان آن می پردازد.


رنگ چشم سبز

رنگ چشم سبز نشان دهنده آن است که صاحبان آن شخصیتی قوی و اراده
ای بالا
دارند. در تصمیم گیری ها، خیلی محکم عمل کرده و تا
حدی خود رای و مغرور
هستند.این افراد اعتماد به نفس بالایی دارند و در کمک به
دیگران سعی می
کنند تا آخرین توان خود را مصرف کنند.


رنگ چشم آبی

دارندگان چشم های آبی دارای نگاهی عمیق بوده و
شخصیتی حساس و شفاف
دارند. این افراد به راحتی فکر و نظر خود را به دیگران
تحمیل می کنند و
به همین نسبت جرات و شجاعت ویژه ای هم به خرج می زنند.
قابل توجه است
که بیشتر چشم آبی ها طبیعت و احساساتی هنری و ملموس
دارند.


رنگ چشم مشکی

صاحبان چشمان مشکی انسان هایی رویایی هستند که
در فضای شاعرانه ای
زندگی می کنند و همچنین بسیار دست و دل باز هستند.
بسیار سعی می کنند
با هر چه دارند به دیگران کمک کنند .این افراد همچنین
دارای خلق و خوی
اجتماعی و احساسات ظریف هستند.


رنگ چشم قهوه ای

چشم قهوه ای سنبل مهربانی و محبت است و هر چه تیره تر باشد مهر و
محبت
صاحبش بیشتر است. چشم قهوه ای ها بسیار خون سردند و هر چه را که
می
خواهند به راحتی تصاحب می کنند. چنین به نظر می رسد که
این افراد معنای
عصبانیت را نمی شناسند و از آرامشی تمام نشدنی بهره مندند.


رنگ چشم خاکستری

صاحبان چشم های خاکستری دو دسته هستند ، یا از
شخصیتی آرام و با اعتماد
به نفس برخوردارند و یا شخصیتی عصبی و انقلابی دارند
و همیشه به دنبال
آرامش می گردند ولی در مجموع انسان هایی سرسخت و
سنگین دل هستند.


رنگ چشم عسلی

با وجود اینکه چشم عسلی ها انسان هایی خوش قلب هستند
ولی با دیگران
صریح نیستند. این افراد همیشه به دنبال دوست می
گردند. چشم عسلی ها
معمولا از کودکی روی پای خود بزرگ شده و دوست ندارند به
دیگران تکیه کنند

چهارشنبه 19/4/1387 - 12:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته