عقاید و احکام
مهمترین مبحث كلام از مسائل مختلف را توحید خداوند تشكیل میدهد و این
درحالی است كه ضرورت ادیان بر این اصل اقامه شدهاست ولی با این حال
عدهای در دامن امت اسلام به تبیین و تفسیر ناصحیحی از توحید پرداختهاند
و با خدشه بر توحید مدعی ثبوت توحید هستند. توحید نزد معتزله از این قبیل
است. در این مقاله به نقد و بررسی توحید نزد معتزله توجه شدهاست.
توحید نزد معتزله
توحید دارای مباحث مختلفی است. از مباحث توحیدی چیزی كه مورد تأكید معتزله
قرار گرفتهاست، توحید صفاتی است و آن چه كه مورد انكار ایشان واقع
شدهاست توحید افعالی است. به همین صورت مبحث توحیدی معتزلیان را در دو
عنوان توحید صفاتی و افعالی پی میگیریم .
1.توحید صفاتی
مبحثی از خداشناسی كه به بررسی صفات خداوند و نسبت بین این امور با ذات
الهی پرداخته، به عنوان توحید صفاتی یا توحید در صفات، در مكتب كلامی ذكر
شدهاست. در این مقوله صفات ازلی كه صفاتی زائد بر ذات هستند، انكار
میشود و به ثبوت صفات به صورت عینیت با ذات تأكید میشود.
موقعیت نظریه
در واقع نظریه عینیت صفات با ذات و انكار صفات ازلی در برابر افكار و
عقاید اهلحدیث و صفاتیه و بالتبع اشاعره میباشد. اهلحدیث و اتباعشان در
این مسأله خداوند را ذاتی با صفات ازلی تصور نمودهاست و از این رو قائل
هستند كه صفات ازلی همه قدیم هستند و از محدوده خلقت خارج میباشند.
[1] معتزله قدم را در صفات قبول ندارد؛ زیرا موضوع قدم صفات یعنی ازلیت صفات را منكر شدهاند.
[2] در نتیجه موقعیت توحید صفاتی معتزله برای ابطال صفات ازلی اهل حدیث و بالتبع اشاعره بیان شدهاست.
استدلال معتزله
استدلال معتزله مبتنی بر این است كه قدم وصف خاص ذات الهی است و هیچ امر
دیگری حتی صفات خداوند به این وصف توصیف نمیشوند و همچنین اگر صفات خدا
مانند ذات او قدیم باشند، با مبانی دیگر توحیدی مانند عدم همانندی و عدم
تركیب و شریك نداشتن در ذات و وصف در تضاد میشود؛ زیرا در این صورت علاوه
بر ذات الهی عالمیت و قدرت و حیات و ...نیز قدیم میشوند و خداوندی مركب
از اجزاء تشكیل میشود كه تماما در وصف قدم شریك و همانند یكدیگر هستند.
بنابراین معتزله با انكار ازلیت و قدم صفات زائد بر ذات به توحید در صفات
و عینیت ذات و صفات معتقد شدهاند.
[3]
2.توحید افعالی
عدهای با درك ناصحیح از توحید در نسبت بین خداوند و افعال بندگان دچار
اشكال عقیدتی شدند. این عده با استدلال بر اینكه خداوند خالق هر چیزی است،
افعال بندگان را در عمومیت این مخلوقات جای داد و معتقداند كه همه اشیاء و
افعال مخلوق خداوند است. نتیجه این تفكر این است كه انسانها در اعمال و
رفتار خود تأثیری نداشته باشند. به همین جهت تفكر جبرگرائی در افعال به
عنوان نتیجه توحیدافعالی در اهلسنت پذیرفته شد.
[4]
موقعیت نظریه
معتزلیان انكار توحید افعالی را در برابر مرجئه و اهلحدیث بیان
نمودهاند. این گروهها با تعریف و درك ناصحیح از توحید افعالی به جبرگرائی
و خلق افعال بندگان توسط خداوند معتقد شدند. معتزله با برخورد با جبرگرائی
برای نفی آن به مبنای جبر كه همان توحید افعالی اهلحدیث باشد، تعرض
نمودند و با انكار آن ریشه و اصل، جبر را در استدلالهای خود در بوته نقد و
رد واقع ساختند. شهید مطهری در این باره میگوید:
[5]
معتزله به همین جهت كه طرفدار عدلند، منكر توحید در افعالند. مىگویند
لازمه توحید افعالى این است كه بشر خود خالق افعال خود نباشد، بلكه خدا
خالق افعال او باشد و چون مىدانیم بشر در آخرت از طرف خداوند پاداش و
كیفر مىگیرد پس اگر خداوند خالق افعال بشر باشد و در عین حال به آنها
پاداش و كیفر براى كارهایى بدهد كه خود نكردهاند بلكه خود خدا كردهاست،
ظلم است و بر ضد عدلالهى است. معتزله توحید افعالى را بر ضد اصل عدل
مىدانند؛ از اینرو معتزله درباره انسان به اصل آزادى و اختیار قائلند و
سخت از آن دفاع مىنمایند، بر خلاف اشاعره كه منكر آزادى و اختیار بشرند.
نقد توحید معتزلیان
گرچه نفی صفات ازلی زائد بر ذات و رد آن و همچنین نفی جبرگرائی از مبانی
معتزله در توحیدی است كه ارائه میدهند اما با توجه به حقیقت معنای توحید
و ارتباط مبانی و آثار و نتایج این مباحث، به این نتیجه میرسیم كه معتزله
در اثبات توحید دچار شبهه شدهاند و نتوانستهاند بطور صحیح به تبیین مبحث
توحید بپردازند. به فرموده امام صادق(ع) الحاد و تشبیه در مبانی توحیدی
معتزله درج شدهاست و به همین دلیل مورد طرد و لعنت آن حضرت واقع شدند:
لَعَنَ اللَّهُ الْمُعْتَزِلَةَ أَرَادَتْ أَنْ تَوَحَّدَتْ فَأَلْحَدَتْ وَ رَامَتْ أَنْ تَرْفَعَ التَّشْبیهَ فَأَثْبَتَتْ[6]
خداوند معتزله را لعنت کند، معتزله خواست توحید را بیان کند به الحاد دچار شد و خواست تشبیه را رد کند، اما تشبیه را اثبات کرد.
دفع و رفع الحاد و تشبیه از ساحت توحید، دغدغه معتزلیان بوده است اما با
مبانی معتزلی جز تشبیه و الحاد و انكار توحید، چیز دیگری به اثبات
نمیرسد. تفویض به معنای استقلال بندگان در افعال و اعمال خویش و عدم
دخالت و قدرت و اراده خدا در افعال بندگان و نفی اعتماد و توکل و تأثیر
دعا، از جمله شواهد برای الحاد و انكار توحید توسط معتزله است. در نتیجه
تفكر توحیدی معتزله همان تشبیه و الحاد منكران توحید است.
[1]
- حلى، حسن بن یوسف؛ نهج الحق و كشف الصدق، قم، مؤسسه دار الهجرة ، 1407
هـ ق، ص64و الشهرستانی، عبدالکریم؛ الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، 1404
هـ ق، ج1 ، ص 94 [2]
- الشهرستانی،عبدالکریم؛ پیشین،ج 4 ،ص 68و الاسفراینی، طاهربن محمد؛
التبصیرفی الدین، بیروت ، عالم الكتب ،1983م، الطبعة الاولی، ص 63 [3]
- البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد؛ الفرق بین الفرق وبیان الفرقة
الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده ، 1977م، الطبعةالثانیة،ص 93و
الشهرستانی، عبدالکریم؛ پیشین،ج 1 ،ص 43 [4]
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ تصحیح الاعتقاد، قم، انتشارات كنگره جهانى
شیخ مفید، 1413هـ ق، ص 45 و علامه حلى، حسن بن یوسف؛ پیشین،ص 101 [5] - شهید مرتضی، مطهری، علم کلام، بیتا، ص 38 [6] - مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار، بیروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404هـ ق،ج 5، ص 8
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:56
عقاید و احکام
یكی از مهمترین مسائل كلامی در باب خداشناسی مسأله روئیت و عدم روئیت
خداونداست. این مسأله علاوه براینكه در ادیان مختلف مورد بررسی و اختلاف
است در مذاهب كلامی اسلامی نیز اختلافی در حد تضاد بین نظریات دیده
میشود. اشاعره و اهلحدیث به عنوان مدافعین روئیت خداوند به مخالفت با
نظر معتزله كه عدم امكان روئیت است، بپا خاستهاند. با توجه به مكتب وحی
كه مكتب عقل و برهان است از آیات قرآن و روایات معصومین(ع) نیز در این بحث
كمك میجوییم و نظر تشیع را در ضمن بیان میكنیم.
تاریخچه مسأله
این مسأله با توجه به عمومیت داشتن آن در بین مردم به یكی از حساسترین
عقاید تبدیل شدهاست. ادیان ساختگی بشر معمولا معبودی قابل روئیت را
میپرستیدند و ادیان الهی در این مسأله با نفی روئیت به مخالفت جدی با
اندیشههای ساختگی میپرداختند. حتی این خواسته توسط برخی از بنیاسرائیل
[1] بر زبان حضرت موسی(ع) جاری شد و خداوند این مسأله را معلق بر شرط محالی نموده و با تعبیر لن ترانی به نفی روئیت اشاره نمود
[2] و آنچه كه به چشم ایشان نمودار شد جز نوری از نشانها و مخلوقات نبود كه تاب دیدنش را نداشتند و كوه را نیز ویران نمود.
[3]
بعد از طلوع اسلام برخی از جمودگرایان اهلسنت از جمله اهلحدیث و اشاعره
با استناد به متشابهات قرآن و روایات و نیز احادیث ساختگی و جعلی معتقد به
امكان روئیت خداوند در دنیا و وقوع آن در آخرت شدند.
[4] در واقع ایشان گویندگان و ادامه دهندگان عقاید مشركان و كفار میباشند.
متشابهات
متشابهات قرآن حجیتی در معنی ظاهری خویش ندارند؛ در نتیجه معنی ظاهری این
آیات در تنافی با محكمات واقع میشود. در این صورت عدم تشخیص ظواهر از
محكمات و تحلیل ناصحیح از متشابهات موجب سقوط در عقاید گمراه کننده
میشود. حتی یكی از ملاكهای تشخیص متشابهات این است كه معنی ظاهری آیه با
عقاید مسلم و قطعی در تضاد باشد.
ادله مدعیان روئیت
همین مسأله موجب اعتقاد عدهای ظاهر بین به روئیت خداوند شدهاست، بطوریكه
برای این عقیده از آیات متشابه استفاده نمودهاند، مانند:
1.
وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة[5]
در آن هنگام چهره گروهی شاد است، به سوی پروردگارشان نظاره میکنند.
پیامبراکرم(ص) یکبار دیگر او را دید.
3.
فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ[7]
پس زمانی که خدایش بر روی کوه تجلی نمود.
مدعیان روئیت که جز به معنی ظاهری نمیاندیشند، معتقد هستند که در این آیات مراد از کسی که دیده شده خداوند است.
4. البته
این افراد توهم خود را به عنوان دلیل عقلی نیز بکار برده و برای مدعای خود
به صورت دلیل آوردهاند؛ به این بیان که دیدن اعراض و رنگها و جواهر و
اشیاء به دلیل وجود ایشان است یعنی چون وجود دارند دیده میشوند و این
دلیل در خدا وجود دارد پس دیده میشود.
[8]
موضع معتزله
معتزله با اعلام موجودیت خود در قرن دوم به این سوأل اساسی در مكتب خویش پاسخ داده و نفی روئیت خداوند را از عقاید خود برشمرد.
[9]
لااقل عقلگرائی معتزله كه شعار و مبنای روش كلامی ایشان بود، مانع از
اعتقاد به روئیت خداوند میشد؛ زیرا هر عاقلی تشابه و همانند بودن را از
طریق اثبات روئیت درك میكند كه هیچ تناسبی با توحید ندارد. در واقع
مدعیان روئیت منكران حقیقی توحید هستند و اثبات كننده نفی روئیت خود را
مدافع توحید میداند.
ادله نفی روئیت
ادله نقلی :
برای این مطلب به جواب معصومین(ع) از متشابهات و یكی از محكمات آیات الهی اشاره میكنیم:
1.
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ و هو اللطیف الخبیر[10]
دیدگان او را درک نکند، بلکه او بینندگان را درک میکند و او لطیف خبیر است.
هیچ شیئی همانند او نیست.
3.
و لم یکن له کفوا احد[12]
هیچ موجودی هم شأن او نیست.
4. مراد از آیه اول متشابه (
وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة)
[13]
این است که اهل بهشت خوشحال بوده و منتظر ثواب خداوند میباشند و به رحمت
و احسان و کرامت خداوند که در نعم بهشتی تجلی کرده مینگرند.
[14]
5. مراد
از آیه دوم متشابه این است که پیامبراکرم(ص) در مقام سدرهالمنتهی، آیات
بزرگ خداوند و جبرئیل امین را به صورت و خلقت اصلیه خویش ملاقات نمود.
[15]
6. مراد از آیه سوم نیز این است که، خداوند یکی از آیات خویش را بر کوه نمایان کرد.
[16] این تفاسیر متشابه علاوه بر صراحت محکمات قرآن و بسیاری از روایات نشان دهنده اوج بیاعتباری موهومات مدعیان روئیت است.
ادله عقلی :
1. دیده شدن از اوصاف مخصوص اجسام است؛ درحالی که خداوند جسم و مشابه جسم نیست تا دیده شود.
2. دیده شدن و مرئی بودن از اوصاف و کیفیات است درحالی که خداوند با وصف و کیفیت شناخته نمیشود.
[17]
3. دیده شدن نوعی محدود شدن است درحالی که خداوند موصوف به وصف محدودیت نیست.
4.
خالق تباین ذاتی با مخلوق دارد و به همین دلیل آنچه که مربوط به مخلوقات
میباشد محال است وصف خدا واقع شود، مانند: زمان و مکان و روئیت و...
[18]
نکته:
گرچه معتزله همانند دیگر عقلاء به حکم عقل به نفی روئیت خداوند قائل شدند
اما این مرحله از مقدمات خداشناسی و توحید است درحالی که عناصر و مفاهیم
مختلفی در تبیین و شناخت صحیح توحید موثر است که اشتباه در هر یک از این
امور موجب انحراف از مسیر توحید است. تفویض به عنوان اصلی از اصول معتزله
اعتقادی بر ضد توحید است. بطوریکه امام صادق(ع) مکتب معتزله را مکتبی
الحادی و مناسب با مبانی اثبات شده مشبهه معرفی میکند.
[19]
[2] - سوره اعراف، آیه 143 [4] - معروف الحسینی، هاشم؛ الشیعة بین الأشاعرة و المعتزلة، بی تا، ص 170 [5] - سوره قیامت، آیه 22و23 [7] - سوره اعراف، آیه 143 [8] - معروف الحسینی، هاشم؛ پیشین، ص 170 [10] - سوره انعام، آیه 103 [13] - سوره قیامت، آیه 22و23 [14]
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار، بیروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404هـ ق،
ج4، ص 28 و القمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیرالقمی، قم، مؤسسه
دارالكتاب، 1404 هـ ق،ج2، ص396 [15] - همان ،ج4،ص32و37و كلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1365 هـ ق،ج1، ص95 [16] - مجلسى، محمد باقر ؛پیشین، ج4،ص45 [17] - معروف الحسینی، هاشم ؛پیشین،ص 169 [18] - مجلسى، محمد باقر ؛پیشین، ج4،ص 54 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:56
اهل بیت
با
توجه به اهمیت مسأله غدیر در جهان اسلام و تأکید اهلسنت بر این عبارت که
صحابه پیامبر(ص) همانند ستارگان هستند، به هر کدام که اقتداء کنید هدایت
میشوید، به سخنان عدهای از صحابه درمورد غدیر اشاره میکنیم که تماما از
منابع معتبر اهلسنت میباشد و نتیجه گیری منصفانه در مورد تناقضات
اهلسنت را بر عهده خواننده محترم می گذاریم.
1. ابوهریرة
یزید الاودی از ابوهریرة نقل میکند که ازپیامبر(ص) شنیدم که فرمود: هر کس
که من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا پیروانش را یاری کن و دشمنانش
را دشمن باش.
[1]
ابوهریرة
میگوید: کسی که هجدم ذیحجه روزه بگیرد، برای او ثواب 60 ماه روزه را دارد
و آن روز غدیرخم است که پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود: آیا من ولی
مومنین نیستم . همه گفتند: بله. فرمود: هر کس که من مولای او هستم، علی
مولای اوست. پس عمربن خطاب گفت: مبارک باد بر تو ای پسر ابوطالب، روزی
گذشت بر تو که مولای من و مولای هر مسلمانی هستی.
[2]
2. زید بن ارقم
ابیطفیل از زید بن ارقم چنین میگوید: وقتی پیامبر(ص) از حجة الوداع باز
میگشتند، در غدیرخم منزل نمودند پس فرمود: گویا به سوی خدا دعوت شدهام
پس اجابت میکنم. من دو شیئ گرانبهاء نزد شما میگذارم، یکی از دیگری
بزرگتر است. کتاب خداوند و خاندانم پس ببینید چگونه بعد از من با این دو
رفتار خواهید کرد که این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر به من
برسند. سپس فرمود: خداوند عزوجل مولای من است و من مولای هر مومنی هستم
سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: هر کس که من مولای او هستم، این شخصیت
نیز مولای اوست. خدایا پیروانش را یاری کن و دشمنانش را دشمن باش.
[3]
ابو واثلة از زید بن ارقم میگوید: پیامبر(ص) در غدیرخم کنار پنج درخت
بزرگ منزل نمود و بعد از نماز و حمد و ثنای خداوند فرمود: من نزد شما دو
امر بجا خواهم گذاشت که اگر از آن دو پیروی کنید گمراه نخواهید شد و آن دو
کتاب الله و اهلبیتم میباشند. ( سه مرتبه فرمود) آیا اقرار میکنید که
من به مومنین از خوشان سزوارتر هستم؟ مردم گفتند: بله. پس از جواب مردم
فرمود: هرکس که من مولای او هستم پس علی(ع( مولای اوست.
[4]
3. سعد بن مالك
سعد به شخصی گفت: به علی بن ابیطالب(ع) سه چیز عطا شد که یکی از آنها نزد
من از تمام دنیا خوبتر است، یکی اینکه در روز غدیر رسولالله(ص) بعد از
حمد و ثنای خداوند فرمود: آیا میدانید که من به مومنین از خودشان سزوارتر
هستم؟ مردم گفتند: بله. پس از جواب مردم فرمود: هرکس که من مولای او هستم
پس علی(ع( مولای اوست. خدایا پیروانش را یاور باش و دشمنانش را دشمن.
[5]
4. بریدة الاسلمی
ابن طاوس از پدرش از برید نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: هرکسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست.
[6]
5. ابن عباس
ابن
عباس در برابر عدهای که نسبت به علی(ع)مخالفت داشتند، روایات پیامبر(ص)را
در فضیلت آن حضرت بیان نمود که یک مورد این است: هرکسی که من مولای او
هستم، علی(ع) مولای اوست.
[7]
6. حذیفة بن أسید
حذیفة بن اسید نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: هرکسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست.
[8]
7. حبشی بن جنادة
او از پیامبر(ص) شنید که فرمود: خدایا، هرکس که من مولای او هستم پس
علی(ع( مولای اوست. خدایا پیروانش را یاور باش و دشمنانش را دشمن. یاری کن
پیروانش را و کمک کن به یاران او.
[9]
8. ابوایوب انصاری
وی از پیامبر(ص) شنیدهاست که آن حضرت فرمود: هرکسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست.
[10]
9. مالك بن الحویرث
فرزندانش از وی نقل کردهاندکه رسول الله(ص) فرمود: هر کسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست.
[11]
10. جابر بن عبدالله الانصاری
پیامبر(ص) در غدیرخم نزول کرد و علی(ع) نزد او بود ولی مردم از دور ایشان
پراکنده شدند و از این جهت پیامبر(ص) ناراحت شد. به علی(ع) دستور داد تا
مردم را جمع کند وایشان جمع شدند و حضرت ایستاد و فرمود: من از جدائی و
پراکندگی شما ناراحت شدم و... خدایا، هرکس که من مولای او هستم پس علی(ع(
مولای اوست. خدایا پیروانش را یاور باش و دشمنانش را دشمن.
[12]
11. اقرار طلحة بن عبیدالله
ایاس ضبی از پدرش نقل میکند که با امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل حضور
داشتهاست. امیرالمومنین(ع) به طلحة یادآور میشود که آیا از پیامبر(ص)
نشنیدی که فرمود: هرکسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست. طلحه گفت
:آری. امیرالمومنین فرمود پس چرا با من جنگ میکنی؟ طلحة گفت : یاد آن
حدیث نبودم.
[13]
12. اقرار عمرو بن عاص
شخصی
به نام برد در حضور معاویة از عمرو بن عاص که نسبت به امیرالمومنین علی(ع)
جسارت میکرد، پرسید: ای عمرو، بزرگان ما از پیامبر(ص) شنیدهاند: هر کسی
که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست. آیا این حدیث حق است یا نه؟ عمرو
در جواب گفت: حق است و من به فضائل علی(ع) میافزایم که هیچ کس از اصحاب
رسول الله(ص) مناقبی مانند او نداشت (و گفت چون در قتل عثمان اتهام دارد
از بیعت او خارج شده). آن شخص نیز به قبیله خود بازگشت و گفت ما نزد
افرادی رفتیم که خودشان برعلیه خودشان استدلال میآورند. حق با علی(ع) است
،از او تبعیت کنید.
[14]
13. غدیر و بنیامیه
بنیامیه
با تمام خباثت و دشمنی که با علی(ع)و آل او داشتند اما نتوانستند مدرک
غدیر را انکار کنند بلکه عمر بن عبدالعزیز خود را مومن به حدیث غدیر و
ولایت علی(ع)اعلام میکند.یزید بن عمر میگوید من در شام بودم و عمر بن
عبدالعزیز خلیفه اموی به مردم از بیت المال بخشش میکرد. من نزد او رفتم و
او از قبیله من پرسید تا اینکه گفتم : از بنیهاشم و پیروی علی(ع) هستم.
گفت کدام علی؟ و من جواب ندادم. او دستش را بر سینه من گذاشت و گفت من هم
پیروی علی بن ابیطالب کرم الله وجهه هستم وگفت عدهای از پیامبر(ص)
شنیدهاند که فرموده: هر کسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست.
[15]
14. غدیر و بنیعباس
فضل
بن ربیع از وزرای دربار عباسی از پدرش از منصور دوانقی از پدرش و او از
جدش و او از ابن عباس نقلمیکند که رسولالله(ص) فرمودند:
من كنت مولاه فعلی مولاه.
[16]
15. تواتر حدیث
ذهبی
در تاریخ الاسلام به متواتر بودن این روایت اشاره نموده و گفته شیعیان،
علی(ع) را مولی خود میدانند؛ بخاطر اینکه به روایات متواتر ما از
رسولالله(ص) که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، عمل کرده باشند.
[17]
این روایات تنها مقداری از احادیث وارد شده از نظر اهلسنت است. مرحوم
علامه امینی به 110تن از صحابه که این حدیث را نقل کردهاند اشاره نموده.
[18]
به این ترتیب انکار این حدیث به هیچ عنوان برای اهلسنت میسر نیست و به
همین دلیل اهلسنت برای دست برداشتن از این حدیث در معنی آن تصرف کرده و
ولایت را که از لفظ مولی بدست میآید به معنی دوستی گرفتهاند درحالی که
تصرف در معنی باید دلیل داشته باشد و تنها معنائی که برای این حدیث متصور
است چیزی جز ولایت و اولیت به تصرف نیست و صرف معنی دوستی دلیل ندارد.
[1] - الطبرانی، أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی؛ المعجم الأوسط، القاهرة ، دار الحرمین، 1415هـ ق، ج2ص 24 [2] - خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، بیروت ، دار الکتب العلمیه، اول، 1417هـ ق، ج 8 ص 284 [3] - الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله؛ المستدرك على الصحیحین، بیروت، دار الكتب العلمیة،1411هـ ق – 1990م ،الطبعة الاولی ، ج 3،ص 118 [5] - الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله؛ پیشین ، ج 3،ص 126 [6] - الطبرانی، أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی؛ پیشین، ج1، ص 111 [7] - الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم؛ پیشین، ج 3،ص 143و الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم؛ المعجم الكبیر، الموصل، مكتبة العلوم والحكم،1404 – 1983، الطبعة الثانیة ، ج 12 ص 79 [8]
- الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم؛ المعجم الكبیر، الموصل،
مكتبة العلوم والحكم،1404 – 1983، الطبعة الثانیة ، ج 3 ، ص 179 [11] - الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم؛ پیشین، ج 19 ص 291 [12] - الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم؛ مسند الشامیین، بیروت، مؤسسة الرسالة،1405هـ ق – 1984م، الطبعة الأولى، ج 3، ص 222 [13] - الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله؛ پیشین، ج 3،ص 419 [14] - الدینوری، ابن قتیبة؛ الامامة والسیاسة، بی تا، ج1، ص 97 [15]
- الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله؛ حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء،
بیروت، دار الكتاب العربی، 1405هـ ق، الطبعة الرابعة، ج5، ص 364 [16] - خطیب بغدادی، پیشین ، ج12، ص 340 [17] - ذهبی، تاریخ الاسلام، ج4، ص 69 [18] - امینی، عبدالحسین؛الغدیر فی الکتاب و السنة والادب، محمد تقی واحدی، تهران، مرکزچاپ و نشر بنیاد بعثت، 1368ش،چاپ اول،ص 85 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:55
اهل بیت
آیاتالهی
و روایات بیانشده توسط پیامبر(ص) در مورد امامت و ولایت علی(ع) و فضائل
آن حضرت بیشمار است بطوری که صحابه و غیرصحابی و دوست و دشمن روایت
کننده این احادیث هستند. در این بین اهلبیت(ع) به عنوان خاندان رسول
خدا(ص) و مدافعین اصلی به بیان حقائق در صحنههای مختلف پرداختهاند. ما
در این مقاله به این زاویه از تلاشهای اهلبیت(ع) برای آگاه نمودن و اتمام
حجت با مردم، به واسطه حدیث غدیر میپردازیم.
اتمام حجت امیرالمومنین علی(ع)
امیرالمومنین(ع)
بارها در طول زندگی خود به این حدیث پیامبر(ص) در برابر دوست و دشمن در
مورد حق الهی خویش احتجاج و استدلال نمودهاست که به چند نمونه اشاره
میکنیم.
1.امیرالمومنین(ع)
فرمود: رسول الله(ص) به من فرمود که بین مردم این جملات را بگویم: آگاه
باشید، هرکس در اجر اجیرش ظلم کند، براوست لعنت خداوند و هرکس به غیر از
مولایش ولایت بپذیرد، براوست لعنت خداوند و هرکس که به پدرانش دشنام گوید،
براوست لعنت خداوند. عمر به علی(ع) آیا اینها تفسیر هم دارد. علی(ع)
فرمود: خداوند و رسولش داناتر هستند. در این حال عمر و دیگر صحابه نزد
رسول الله (ص) رفتند و از او جویای تفسیر مطالب مذکور شدند. پیامبر(ص)
فرمود: امر کردم که بگوید: آگاه باشید، هرکس در اجر اجیرش ظلم کند، براوست
لعنت خداوند؛ زیرا خداوند فرمودهاست: بگو که اجری نمیخواهم مگر دوستی با
نزدیکانم.
[1] پس لعنت خداوند برای هرکس که به ما ظلم کند،
امر
کردم که بگوید: آگاه باشید، هر کس به غیر از مولایش ولایت بپذیرد، بر اوست
لعنت خداوند زیرا خداوند فرمود: نبی سزاوارتر است از مومنین به خودشان
[2] و هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست. پس لعنت خداوند بر کسی که ولایت غیر از علی(ع) را بپذیرد
امر
نمودم که بگوید: هرکس که به پدرانش دشنام گوید، بر اوست لعنت خداوند. من
خداوند و شما را شاهد میگیرم بر اینکه من و علی پدران مومنین هستیم پس
لعنت خداوند بر کسی است که به یکی از ما دشنام بگوید. زمانی که صحابه از
نزد پیامبر(ص) خارج شدند، عمر گفت: ای اصحاب پیامبر(ص)، رسول الله مانند
امروز نه در مثل غدیر و نه غیر آن در ولایت برای علی(ع) تأکید نکرد. خباب
بن الارت میگوید ، این حدیث نوزده روز قبل از وفات پیامبر(ص) بودهاست.
[3]
2.
یک هفته بعد از وفات رسول الله(ص) امیرالمومنین علی(ع) قرآن را جمع آوری
نمود و به مسجد آمدند و برای مردم خطبهای خواند که در ضمن آن به فضائل و
روایات پیامبر(ص) اشاره نمود و فرمود: در غدیرخم امر نمود تا چیزی شبیه
منبر درست کنند و سپس بالای آن قرار گرفت در حالی که بازوی من را گرفته
بود با صدای بلند در آن مجلس فرمود:هر کس که من مولای او هستم، علی مولای
اوست.
[4]
3.
بعد از حمله به بیت وحی و آتش زدن و آسیب رساندن به فاطمه(س)،
امیرالمومنین(ع) را به مسجد کشاندند تا بیعت اجباری با ابوبکر را انجام
دهد. امیرلمومنین(ع) فرمود: اگر بیعت نکنم چه میکنید. گفتند: تو را
میکشیم. علی(ع) پاسخ داد که اینک بنده خدا و برادر رسول خدا را کشتهاید.
آن منافقین عنوان برادر را انکار کردند و حضرت بعد از انکار ایشان مهاجرین
و انصار را قسم داد که آیا از رسول الله(ص) نشنیدهاید که فرمود: روز
غدیرخم چنین فرمود و...
[5]
زید
بن ارقم نقل میکنند که امیرالمومنین (ع) مردم را قسم داد که هر کسی که از
پیامبر(ص) این حدیث( من کنت مولاه فعلی مولاه ...) را شنیده است، بلند شود
و دوازده نفر از بدریون ایستادند ولی من بلند نشدم و مورد نفرین ان حضرت
قرار گرفتم و کور شدم.
[6]
4.
وقتی عمر بن خطاب برای رهبری پس از خود شش نفر از اصحاب (امیرالمومنین
علی(ع)، عثمان بن عفان، زبیر بن العوام و طلحة بن عبید الله و عبد الرحمن
بن عوف و سعد بن أبی وقاص) را معرفی نمود تا رهبر آینده را تعیین کنند،
امیرالمومنین علی(ع) در آن موقعیت از حق خویش دفاع نمود و بار دیگر با
بسیاری دیگر از فضائل خویش، این حدیث را گوشزد کرد که همگی به آن اعتراف
داشتند. فرمود: ...آیا در میان شما(پنج تن از اصحاب شوری) کسی هست که
پیامبر(ص) در روز غدیر او را به امر خداوند نصب کرده باشد و فرموده باشد:
هرکه من مولای او هستم، علی مولای اوست. گفتند، نه.
[7]
5.
در زمان خلافت عثمان، بسیاری از مهاجرین و انصار در مسجد از فضائل خود و
یا قوم خود میگفت. پس از مدتی از امیرالمومنین(ع) خواستند تا او نیز از
فضائل خویش بگوید.ایشان نیز به آیات نازل شده و روایات رسول الله(ص) در
مورد خویش و اهلبیت(ع) سخن گفت و فرمود:...و با انتصاب من در غدیرخم برای
مردم، ولایت را همانند نماز و زکات و حج برایشان روشن نمود.انگاه خطبه
خواند و فرمود: ای مردم! آیا میدانید که خداوند مولای من است و من مولای
مومنان هستم و من به آنها از خودشان سزاوارترم؟ گفتند: بله ای رسول
خدا(ص). پس فرمود: برخیز یا علی برخاستم که فرمود: هرکس که من مولای او
هستم، علی مولای اوست. خدایا! پیروانش را یاور باش و دشمنانش را دشمن باش.
سلمان برخاست و گفت چگونه ولایتی؟ فرمود: ولایتی همچون ولایت من.
[8] این روایت در جنگ صفین نیز وارد شدهاست.
[9]
6.
ایاس ضبی از پدرش نقل میکند که با امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل حضور
داشتهاست. امیرالمومنین(ع) به طلحة یادآور میشود که آیا از پیامبر(ص)
نشنیدی که فرمود: هرکسی که من مولای او هستم، علی(ع) مولای اوست. طلحه گفت
:آری. امیرالمومنین فرمود پس چرا با من جنگ میکنی؟ طلحة گفت : یاد آن
حدیث نبودم.
[10]
7.جابر
بن عبدالله انصاری میگوید: امیرالمومنین(ع) در صحبتی که با مردم داشتند،
فرمودند: ای مردم، جلوی شما چهارتن از اصحاب رسول الله(ص) هستند ( انس بن
مالک ، براء بن عازب انصاری، اشعث بن قیس کندی، خالد بن یزید بجلی) سپس به
آنها رو کرد و فرمود: ای انس اگر این حدیث(
من کنت مولاه فعلی مولاه)
را از رسول الله(ص) شنیده باشی و امروز به ولایت من شهادت ندهی به بیماری
برص مبتلی شوی. اما تو ای اشعث اگر....کور شوی. و اما تو ای خالد ...نمیری
مگر به مرگ جاهلیت. اما تو ای براء...نمیری مگر در جائی که از انجا هجرت
نمودهای. جابر در ادامه میگوید این نفرینها برای ایشان حادث شد. انس به
بیماری برص مبتلی شد که با عمامه هم نمیتوانست آن را بپوشاند. اشعث کور شد
. خالد در خانهاش مرد و قبیله کنده به رسم جاهلیت در خانهاش شتر و
گوسفندان را میکشتند. براء نیز استاندار معاویه در یمن شد(که از آن شهر
هجرت کرده بود) و درآنجا مرد.
[11]
8.در میدان کوفه به نام رحبه، امیرالمومنین(ع) مردم را قسم داد به اینکه هر کس از پیامبر(ص) حدیث
من کنت مولاه فعلی مولاه
را شنیدهاست بایستد. که تعدادی از مهاجرین و انصار بپا خواستند اما زید
بن ارقم و انس بن مالک قیام نکردند و مورد نفرین حضرت واقع شدند.
[12]
9.
عدهای نزد امیرالمومنی(ع) آمدند و گفتند: السلام علیک یا مولانا. حضرت
فرمود چگونه من مولای شما باشم در حالی شما قومی از عرب هستید؟ گفتند: ما
در روز غدیرخم از رسولالله(ص) شنیدیم که فرمود:
من کنت مولاه فعلی مولاه.
[13]
[3] - مجلسى، محمد باقر ؛ بحار الأنوار، بیروت - لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 هـ ق، ج 22، ص489 [4] - كلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1365 ش، ج 8، ص 27 [5] - هلالى كوفى، سلیم بن قیس؛ كتاب سلیم بن قیس، قم ، انتشارات الهاد، 1415 هـ ق، ص 588 [6] - طبرسى، ابو منصور احمد بن على ؛ الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى ، 1403 هـ ق ،ج 1، ص74 -[9] هلالى كوفى، سلیم بن قیس؛ پیشین، ص 757 [10] - الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله؛ المستدرك على الصحیحین، بیروت، دار الكتب العلمیة،1411هـ ق – 1990م ،الطبعة الاولی ، ، ج 3،ص 419 [11] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین ؛ الأمالی، انتشارات كتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 122 [12]
- مجلسى، محمد باقر ؛ پیشین، ج37، ص 200و مفید، محمد بن محمد بن نعمان،
الإرشاد، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید ، 1413 هـ ق، ج1، ص 351و 352 [13] - اربلی، على بن عیسى؛ كشف الغمة، تبریز، چاپ مكتبة بنى هاشمى ، 1381 هـ ق، ج1، ص 298
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:54
عقاید و احکام
جهان
آفرینش مجموعهی از نشانهها و شگفتیهای خداست كه وقتی این شگفتیها و
آیات خدا را مینگریم عظمت خدا را در جهان احساس كرده و غیر او را حقیر و
كوچك میشماریم. خوشبختانه امروز با پیشرفت علوم طبیعى و كشف اسرار و
شگفتىهاى جهان طبیعت و ریزهكارىهاى ساختمان وجود انسان و حیوان و گیاه
و ساختمان حیرت انگیز یك سلّول و یك اتم و نظام شگفتانگیز عالم ستارگان،
درهاى خداشناسى به روى ما گشوده شدهاست، بطورى كه به جرأت مىتوان گفت
تمام كتابهاى علوم طبیعى كتابهاى توحید و خداشناسى است كه به ما درس
عظمت پروردگار را مىدهند؛ زیرا این كتابها، پرده از روى نظام جالب
موجودات این جهان برمىدارد و نشاندهنده عظمت علم و قدرت آفریدگار این
جهان است. اینک گوشهای از خلقتالهی و قدرت و تدبیر خدا را بررسی میكنیم.
تفكر در نظام آفرینش
در قرآن كریم حدود 750 آیه در زمینه خداشناسی از راه علوم طبیعی آمدهاست
در این آیات از پدیدههای طبیعی بعنوان نشانههای خداوند یاد میكند و
بندگان را به تفكر در آنها دعوت میكند. این آیات را میتوان به چند دسته
تقسیم كرد:
1-
آیاتی كه در آنها از سازنده اشیاء صحبت شدهاست و یا به كشف آنها امر شده
كه خداوند میفرماید. انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شدهاست! از یك آب
جهنده آفریده شدهاست، آبى كه از میان پشت و سینهها خارج مىشود.
[1]
2-
آیاتی كه در آنها امر به توجه به نحو خلقت اشیاء و جهان شدهاست. چنانکه
میفرماید: آیا آنان ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز مىكند، سپس
بازمىگرداند؟! این كار براى خدا آسان است! بگو در زمین بگردید و بنگرید،
خداوند چگونه آفرینش را آغاز كرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان
آخرت را ایجاد مىكند یقیناً خدا بر هر چیز توانا است.
[2]
3-
آیاتی كه در آنها امر به مطالعه در تحولات طبیعی شدهاست؛ مانند این آیه:
آیا ندیدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمههایى در زمین
وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مىسازد كه رنگهاى مختلف دارد بعد آن
گیاه خشك مىشود، بگونهاى كه آن را زرد و بىروح مىبینى سپس آن را در هم
مىشكند و خرد مىكند در این مثال تذكّرى است براى خردمندان (از ناپایدارى
دنیا).
[3]
4-
آیاتی كه با اشاره به موجودات طبیعی امكان وقوع معاد را بیان میكند. (اى
مردم! اگر در رستاخیز شك دارید، (به این نكته توجّه كنید كه) ما شما را از
خاك آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از مضغه )چیزى شبیه
گوشت جویده شده(، كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل تا براى
شما روشن سازیم (كه بر هر چیز قادریم)! و جنینهایى را كه بخواهیم تا مدّت
معیّنى در رحم (مادران) قرار مىدهیم (و آنچه را بخواهیم ساقط مىكنیم)
بعد شما را بصورت طفل بیرون مىآوریم. سپس هدف این است كه به حدّ رشد و
بلوغ خویش برسید. در این میان بعضى از شما مىمیرند و بعضى آن قدر عمر
مىكنند كه به بدترین مرحله زندگى (و پیرى) مىرسند، آنچنان كه بعد از علم
و آگاهى، چیزى نمىدانند! (از سوى دیگر،) زمین را (در فصل زمستان) خشك و
مرده مىبینى، اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مىفرستیم، به حركت
درمىآید و مىروید و از هر نوع گیاهان زیبا مىرویاند!)
[4]
5-
آیاتی كه در آنها صحبت از وجود نظم در طبیعت و اتقان صنع باری شدهاست.
آیا ندیدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنىبخش؟!
در این امور نشانههاى روشنى است براى كسانى كه ایمان مىآورند (و آماده
قبول حقند).
[5]
تفكر به آفرینش در روایات
روایت
شدهاست كه وقتی آیات 191 تا 195 سوره آلعمران نازل شد، پیامبر به شدت
میگریست و فرمود: واى به حال آن كس كه آنها را بخواند و در آنها نیندیشد.
[6]
امیرالمومنین علی(ع) فرمودهاست: اندیشه كن در آفتاب و ماه، و درخت و
گیاه، و آب و سنگ، و اختلاف شب و روز، جوشش دریاها، و فراوانى كوهها، و
بلنداى قلّهها، و گوناگونى لغتها، و تفاوت زبانها، كه نشانههاى روشن
پروردگارند. پس واى بر آن كس كه تقدیركننده را نپذیرد، و تدبیركننده را
انكار كند.
[7]
برخی از جلوههای آفرینش
شگفتیهای آسمان
آیا به آسمان نگاه نمىكنند كه چگونه برافراشته شده.
[8]
آفرینش این آسمان پرشكوه، و این همه كرات عالم بالا یعنى ملیونها ملیون
آفتاب درخشان، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سیار كه در یك شب تاریك و
پرستاره با چشمكزدنهاى پر معنى خود، با ما سخن مىگویند، و یا در پشت
تلسكوپهاى عظیم، خود را به ما نشان مىدهند. به گفته دانشمندان: هزاران
هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از یكى از این
كهكشانهاست. تنها در كهكشان ما صدها میلیون خورشید و ستاره درخشان وجود
دارد كه روى محاسبات دانشمندان در میان آنها ملیونها سیاره مسكونى است با
میلیاردها موجود زنده! و همچنین فرمودهاست: خدا همان كسى است كه آسمانها
را، بدون ستونهایى كه براى شما دیدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا
یافت (و زمام تدبیر جهان را در كف قدرت گرفت) و خورشید و ماه را مسخّر
ساخت، كه هر كدام تا زمان معینى حركت دارند! كارها را او تدبیر مىكند.
آیات را (براى شما) تشریح مىنماید شاید به لقاى پروردگارتان یقین پیدا
كنید!
[9]
هدف این آیه یاد دادن دلیل ربوبیت پروردگار متعال است و اینكه او واحد است
و شریك ندارد، و آن آسمانها است كه بدون پایه و ستونى كه بر آن تكیه داشته
باشد و شما با چشمتان ببینید هم چنان مرفوع و بلند است، و در آن نظامى
جریان دارد، خورشید و ماهی دارد كه تا زمانى معین در آن مىچرخند، که
هیچكدام ابدی و ازلی نیستند، و ناچار باید كسى باشد كه به این امور قیام
بكند،
[10] حسین بن خالد مىگوید از امام رضا(ع) پرسیدم، اینكه خداوند فرموده
وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ[11]
(سوگند به آسمان كه داراى راههاست) یعنى چه؟ فرمودند: این آسمان راههایى
به سوى زمین دارد ... حسین بن خالد پرسید، چگونه مىتواند راه ارتباطى با
زمین داشته باشد در حالى كه خداوند مىفرماید آسمانها بىستون است؟
امام(ع) فرمود: عجیب است، آیا خداوند نمىفرماید بدون ستونى كه قابل
مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهایى هست و لیكن شما آن را
نمىبینید.
[12]
این آیه با توجه به بیان امامرضا(ع)، پرده از روى یك حقیقت علمى برداشته
كه در زمان نزول آیات، بر كسى آشكار نبود؛ چراكه در آن زمان هیئت بطلمیوس
با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مىكرد و
طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پیاز روى هم قرار
داشتند و طبعا هیچكدام معلق و بىستون نبود، بلكه هر كدام بر دیگرى تكیه
داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم و دانش بشر به اینجا
رسید كه افلاك پوست پیازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است
كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جایگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنكه تكیه
گاهى داشته باشند، و تنها چیزى كه آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل
قوه جاذبه و دافعه است كه یكى ارتباط با جرم این كرات دارد و دیگرى مربوط
به حركت آنهاست.
از
امیرالمومنین على(ع) در این زمینه نقل شده: این ستارگانى كه در آسمانند،
شهرهایى هستند همچون شهرهاى روى زمین كه هر شهرى با شهر دیگر (هر ستارهاى
با ستاره دیگر) با ستونى از نور مربوط است.
[13]
و در اواخر آیه میفرماید كه این حركات و گردشها و آمد و شدها و
دگرگونیها، بىحساب و كتاب نیست و بدون نتیجه و فائده نمىباشد. بلكه اوست
كه همه كارها را تدبیر مىكند، و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى
هدفى در نظر گرفته است.
[14] شگفتی كوهها
خدواند در قرآن از آنها به عنوان میخهای زمین یاد میكند و میفرماید (
وَ الْجِبالَ أَوْتاداً)
[15].
آیا ما كوهها را میخهاى زمین قرار ندادیم. كوهها علاوه بر اینكه
ریشههاى عظیمى در اعماق زمین دارند، و در آنجا به هم پیوستهاند و همچون
زرهى پوسته زمین را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تاثیر جاذبه
جزر و مد ماه، از بیرون حفظ مىكنند، و دیوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى
سخت و سنگین محسوب مىشوند، و پناهگاه مطمئنى براى مهد آسایش انسان
مىسازند كه اگر نبودند دائما زندگى انسان زیر ضربات كوبنده طوفانها
دستخوش ناآرامى بود و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخیره آبها و انواع
معادن گرانبها.
[16] شب و روز
یكی دیگر از نشانههای خدا اختلاف شب و روز است،(
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ)
[17]
همان كم و زیاد شدن و كوتاه و بلند شدنى است كه به دلیل اجتماع دو عامل از
عوامل طبیعى عارض بر شب و روز میشود.یکی از آنها عبارتست از حركت وضعى
زمین بر دور مركز خود كه در هر بیست و چهار ساعت یك بار این حرکت انجام
میشود و عامل دوم عبارتست از میل سطح دائره استوایى از سطح مدار ارضى، در
حركت انتقالى شش ماه بسوى شمال و شش ماه بسوى جنوب. نتیجه این حرکت،
پدیدآمدن فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پائیز، زمستان) است.
[18] بادها
بادها كه همان جابهجایی هوا است، از رقیق ترین نوع آن به نام نسیم تا
شدیدترین قسم آن كه طوفان نامیده میشود. باد در تمام حالتهای خود چون
حركت و سكون جهت و مسیر وزش و...، در تصرف خدای سبحان و در شمار نشانهها
و آیات اوست. خداوند در سوره بقره آیه 164میفرماید:
وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ[19]،
تصریف بادها به معناى آن است كه بادها را بوسیله عواملى طبیعى و مختلف
جابجا میکند. مهمترین آن عوامل این است كه اشعه نور كه از چشمه نور
(یعنى آفتاب) بیرون میشود و در هنگام عبور از هوا، بخاطر سرعت بسیار،
تولید حرارت مىكند در نتیجه هوا بخاطر حرارت، حجمش زیادتر و وزنش كمتر
میشود و نمیتواند هواى سردى را كه بالاى آن است و یا مجاور آن قرار
دارد، بدوش بكشد. لاجرم هواى سرد داخل در هواى گرم شده بشدت آن را كنار
مىزند و هواى گرم قهرا بر خلاف جریان هواى سرد بحركت در مىآید و این
جریان همان است كه ما نامش را باد میگذاریم. نتائجى كه این جریان هوا
بر خلاف مسیر یكدیگر دارد، بسیار است. از جمله آنها تلقیح گیاهان و دیگری
دفع هوا نامطلوب و سومی انتقال ابر است.پس پدید آمدن باد و وزش آن هم،
مانند آب چیزى است كه حیات گیاهان و حیوانات و انسان بستگى بدان دارد.
[20] باران
خداوند درباره قطرات پرطراوت و با بركت باران میفرماید ،
وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها[21]
)و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده
نموده،). آب باران است كه حركت و بركت و آبادى و نعمت را، به همراه خود
مىآورد. این آب كه با نظام خاصى ریزش مىكند و آن همه موجودات كه از این
مایع بىجان، جان مىگیرند همه پیامآور قدرت و عظمت خداوند است و این
پدیده با وجود خود دلالت مىكند بر اینكه مدبرى دارد، و با سازگاریش با
سایر موجودات و اتحادش با آنها، دلالت مىكند بر اینكه خالق و مدبر آن با
خالق همه عالم یكى است و با قرار گرفتنش در طریق پیدایش و بقاء نوع انسان،
دلالت مىكند بر اینكه خدا آن و خدای انسان و غیر انسان یكى است.
شگفتی آفرینش حیوانات
لحظهاى
در انواع حیوانات درنگ كن، كه تعداد آنها را بجز خداوند احدى نمىداند از
مرغان و خزندگان و چهارپایان و وحشیها و حشرات. هر یك را چگونه ساختن
خانه و لانه یاد داد، و راههای بدست آوردن قوت و آب و دانه تعلیم كرد. راه
مجامعت نر و ماده را به ایشان نمود و تربیت نسل بچه را به ایشان آموخت.
عنكبوت را نگر كه چگونه خانه خود را به صورت شبكه مىسازد و آن را دام
پشه و مگس مىنماید و در گوشهای كمین میكند تا چون مگسى در آنجا افتاد
آن را صید مىكند و غذاى خود مىسازد. خداوند در قرآن میفرماید، (
أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَت)
[22]
آیا آنان به شتر نمىنگرند كه چگونه آفریده شدهاست؟! این حیوان ویژگیهاى
عجیبى دارد كه او را از حیوانات دیگر ممتاز مىكند، و به حق آیتى است از
آیات خدا، از جمله:
1-شتر
حیوانى است كه تمام جهات سایرحیوانات كه در اختیار بشراست در آن جمع است،
هم گوشتش قابل استفاده است، و هم شیرش، هم از آن براى سوارى و هم باربرى
استفاده مىشود.
2- شتر نیرومندترین و با مقاومتترین حیوانات اهلى است،
3- شتر مىتواند چندین روز تشنه بماند، گرسنگی را بسیار تحمل میكند.
4-
شتر مىتواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند، و از زمینهاى صعب
العبور، و شنزارهایى كه هیچ حیوانى قادر بر عبور از آن نیست بگذرد، و به
همین دلیل عربها آن را كشتى بیابانها مىنامند.
5- او از نظر تغذیه بسیار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مىخورد.
6- او در طوفانهاى بیابان كه شنهای آن چشم و گوش را كور و كر مىكند میتواند به راه خود ادامه دهد!
[23] زنبور عسل
از
جمله حیواناتی كه در قرآن از آنها یاد شدهاست زنبور عسل است كه خداوند در
قرآن عسل او را شفا معرفی نموده: از درون شكم آنها، نوشیدنى با رنگهاى
مختلف خارج مىشود كه در آن، شفا براى مردم است به یقین در این امر، نشانه
روشنى است براى جمعیّتى كه مىاندیشند.
[24]
در زنبور عسل و خود عسل، دلایل عبرت آموز بسیارى است: یكى اینكه عسل از
زنبور تولید میشود. دیگر اینكه: در زنبور بدایع و عجایب بسیارى است. كه
هرگز روی نجاست نمینشیند و همیشه از گلها تعذیه میكند و در كندوی آنها
نظمی بسیار شگفت آوری وجود دارد كه متخلف از آن، مجازاتش مرگ است. عجیبتر
از همه اینكه براى هر گروهى پادشاهى است كه باید آنها را رهبرى و زمامدارى
كند و هرگاه پادشاه از میان برود، نظام زندگى آنها متلاشى و پراكنده
میشود.
[25]
[6] - مكارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه، مكان چاپ: تهران، ناشر: دار الكتب الإسلامیة، چاپ: 1374 ش، چاپ: اول،ج3،ص213 [7] - دشتی، محمد؛ ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشهور، سال 1379ش، چاپ اول، خطبه 185،ص 361، [10] - طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان،قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال1417ق،چاپ پنجم،ج11،ص286 [12] - قمی، على بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر ؛ قم، مؤسسه دارالكتاب ، 1404 ق،ج2،ص328 [13] - علامه مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار، 110 جلد، بیرت – لبنان، مؤسسة الوفاء ، 1404 ق،ج55،ص91 [14] - مكارم شیرازی، ناصر؛ پیشین، ج10،ص 112 [17] - بقره، آیه 164و آل عمران، آیه 190وچاثیه، آیه 5 [18] - طباطبایی، سید محمد حسین؛ پیشین،ج1،ص398 [23] -مكارم شیرازی ، ناصر؛ پیشین، ج26، ص: 428 [25]
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن ،تحقیق: با مقدمه
محمد جواد بلاغى،تهران،ناشر: انتشارات ناصر خسرو ،سال چاپ: 1372 ،چاپ:
سوم،ج6،ص574
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:47
عقاید و احکام
اندیشههای افراطی در طول تاریخ اسلام را میتوان در فرق منحرف غالیان
گزافهگو و در خوارج، بیش از دیگر فرق منحرف مشاهده کرد.خوارج شخصی ترین
برداشتهای خود را به نام دین بر جامعه تحمیل میکردند بدون اینکه توجهی به
گستره شریعت و پیچیدگی مسائل فقهی داشتهباشند.علت اصلی انحرافات این فرق
عدم توجه اجتهادی و کافی به مسائل مربوط میباشد. ساده انگاری و عرفی سازی
مسائل شرعی که امروزه نیز تهدیدی برای جامعه می باشد، در این فرق
بودهاست. اکنون با یکی از این فرق منحرف به نام عجارده آشنا میشویم.
خواستگاه عجارده
عجارده فرقهای از خوارج به نام عطویه انشعاب پیدا نمودهاست.
[1]
عطویه به گروهی از خوارج گفته میشود که به پیروی عطیه بن اسود الحنفى
پرداخته بودند.عجارده به پیروان عبدالکریم بن عجرد گفته میشود.
[2] شهرستانی وی را از پیروان ابیبیهس از فرقه بیهسیه دانسته که بعد از مدتی با او ساز مخالفت را سر دادهاست.
[3]بطور
کلی خوارج به کمترین اختلافی از یکدیگر جدا میشوند و پایه گذار فرقهای
به نام رئیس خود میشوند و انشعاب درون فرقهای ایشان میتواند نسبتهای
گوناگونی داشته باشد.به عنوان نمونه عجارده به عنوان فرقه منشعب شده از
ارازقه و نیز عطویه و بیهسیه و صفریه خوانده شدهاست.
[4]عجارده
یکی از بزرگترین فرق خوارج معرفی شدهاست؛ زیرا این فرقه پیروان مختلفی را
به عنوان زیر مجموعه خویش در برداشت.به دلیل تفرقه زیاد در بین خوارج و
شخصی انگاری مسائل دینی انشعاب در فرق خوارج بسیار ظهور و بروز داشت،
بطوریکه تنها عجارده به بیش از پانزده فرقه تبدیل شدهاست و این نشان
دهنده گسست فکری شدید در جامعه خوارج است.
فرق عجارده
اشعری
در مقالاتالاسلامیین و بغدادی در الفرق بین الفرق، فرق عجارده را بر
پانزده شعبه بیان نموده، به نامهای این فرق به همراه برخی عقائد اشاره
میکنیم:
[5]
1. میمونیه
این عده از عجارده پیروان فردی به نام میمون از اهل بلخ هستند.ایشان
همانند معتزله معتقدند که خداوند افعال را به انسان تفویض نموده یعنی قائل
به قدر شدهاند و مشیئت خداوند را از افعال انسان نفی میکنند و معتقدند
که افعال مردم مخلوق خدا نیست.بغدادی از عالمان اهلسنت گفتهاست:که
میمونیه از فرق اسلام نیست؛ زیرا این فرقه ازدواج با دختران پسری و دختری
و دختران دختران برادر و دختران پسران برادر را جایز میدانند.
[6]
2. خلفیه
این عدهاز عجارده با میمونه مخالفت نمودهاند و قول به قدر (آزادی اراده
در افعال اختیاری) را باطل میدانند و معتقد به جبر هستند. چنانکه شعیبیه
نیز اینگونه بودند.
[7]
3. حمزیه
این عده همانند میمونیه معتقد به قدر هستند و جنگ با پادشاه و طرفداران
او را جایز میدانند.دشمنان حاکم را واجب القتل نمیدانند مگر اینکه
برعلیه آنها(خوارج) باشد. این گروه قتل و سرقت مخفیانه اموال مسلمین را در
غیر از جنگ جایز نمیدانند.
4. شعیبیه
این عدهاز عجارده پیروان شخصی به نام شعیب هستند.وی افعال بندگان را
مخلوق خدا میداند واز این جهت با میمونیه مخالفت نمودند. اما علت این که
این دو از هم جدا شدند این بود که مقداری از اموال میمون نزد شعیب
بود.روزی میمون این مال را از شعیب مطالبه کرد. شعیب گفت:آن را به تو
اعطاء میکنم اگرخداوند بخواهد. میمون گفت:همین الآن خداوند خواسته آن را
به من بدهی. شعیب گفت: اگر خداوند بخواهد که من نمیتوانیم آن را به تو
ندهم.
میمون
گفت:خداوند آنچه را که امر نموده میخواهد و آنچه را که امر ننموده
نمیخواهد.اینجا نزاع بالا گرفت و به رئیس خود عبدالکریم بن عجرد نامه
دادند تا مشکل را حل کند. او نوشت: ما میگوییم آنچه را که خدا بخواهد
میشود و آنچه را که نخواهد نمیشود. ما بدی را به خدا ملحق نمیکنیم.این
جواب مجمل نیز نتوانست مشکل شعیب و میمون را حل کند وبه همین دلیل این دو
فرقه ازیکدیگر بیزاری جستند.
5. خازمیه
این افراد معتقدند که دوستی و دشمنی دو صفت ذاتی خداوند است و نیز قائل به قدر هستند.
6. معلومیه
این افراد معتقدند که هرکسی که تمام اسامی خداوند را نداند، به خداوند جاهل است. این عده افعال را مخلوق خداوند نمیدانند
7. مجهولیه
این عده برخلاف معلومیه معتقدند که کسی که برخی از اسامی خداوند را بداند به خداوند آشناست.
8. صلتیه
این عده طرفدار عثمان بن ابی صلت هستند،معتقدند که اگر کسی به ایشان پیوست
او را حمایت میکنند ولی از طفل او بیزاری میجویند زیرا اطفال معرفتی به
اسلام ندارند تا حکم به اسلام بر انها جاری شود.
9. ثعالبه
این گروه معتقد است که نسبت به اطفال کفار و مومنین ولایت و بیزاری معنی ندارد تا اینکه بالغ شوند وبه اسلام فراخوانده شود.
10. أخنسیه
نسبت به کسی که در سرزمینی با تقیه زندگی میکند حکم به اسلام و کفر
نمیکنند تا وقتی که او را به ایمان یا کفر بشناسند. ترور و کشتن سری را
حرام میدانند. این گروه پیرو فردی به نام اخنس بودهاند.
11. معبدیه
این عده در صورت بی نیازی عبید خود، از ایشان زکات میگیرند و در صورت
نیازمندی آنها زکات آنها را به خودشان میدهند. این عده بعد از مدتی به
بطلان این نظر اعتقاد پیدا کردند.
12. شیبانیه
شیبان بن سلمه از یاران ابومسلمخراسانی است. وی در کشتار مسلمین و جمع
آوری غنائم از اموال مسلمین به ابومسلم کمک میکرد؛ اما این کار به ضرر او
تمام شد و خوارج به دلیل همیاری وی با ابومسلم، از او بیزاری جستند و بعد
از قتل او ، عدهای گفتند که او توبه کرده و نمیتوان از او بیزاری
جست.اما فرقه ثعلبیه با این عده مخالفت کرد و همچنان از شیبان بیزار
بودند زیرا معتقد بودند که کارهای فاسد او قابل جبران و بخشش و عفو نیست و
علاوه بر این نه آشکارا توبه نموده و نه از روی تقیه.عدهای که توبه او را
پذیرفتند به شیبانیه معروف شدند و به تشبیه در مورد خداوند معتقد شدند.
13. رشیدیه
عدهای از عجارده زکات اموال کشاورزی خود را که با آب چشمه و جویبار سیراب
میکردند را به مقدار نصف از کشاورزی دیمی میپرداختند ولی بعد از مدتی
این حکم را غلط دانستند و از فردی به نام زیاد بن عبدالرحمن در حکم این
مسأله سوأل نمودند و او به یک، دهم یعنی به مقدار کشاورزی دیمی فتوی داد و
گفت از عجاردهای که در این حکم با شما مخالفت نمودند، بیزاری نجوئید.در
این هنگام فردی به نام رشید گفت:اگر ما میتوانیم از مخالفین در این حکم
بیزاری نجوئیم پس مثل آنها زکات به مقدار کشاورزی دیمی میدهیم. از این پس
عدهای تابع او شده و به رشیدیه شناخته شدند.
14. مکرمیه
ایشان پیروان ابیالمکرم هستند. ایشان معتقدند که ترک کننده نماز از جهت
جهل به خداوند کافر است همانطور که در تمام گناهان کبیره اینگونه است.
عقائد کلی عجارده
به دلیل ماهیت عجارده به عنوان یکی از اصلیترین فرق خوارج، عقائد کلی خوارج در دیدگاه ایشان نیز پایدار است، مانند:
[8]
1. تکفیر عثمان
2. تکفیر امیرالمومنین علی(ع)
3. تکفیر اصحاب جمل
4. تکفیر حکمین (ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص)
5. تکفیر کسانی که به حکم حکمین رضایت دارند
6. تکفیر مرتکبین گناه به سبب گناه
7. وجوب قیام و خروج بر پیشوای جائر
8. این گروه سوره یوسف را از قرآن نمیدانستند و بلکه آن را یک داستان عشق و عاشقی میپنداشتند.
[9]
با توجه به این مقدار از عقائد مشترک بین طوائف خوارج ، از جمله عجارده
میتوان سلف تکفیری را در جامعه خوارج دانست. عدم قدرت بر استدلال منطقی
برای بیان عقائد، این فرق انحرافی افراطی را به سوی تکفیر کشاندهاست و
این دیدگاه بزرگترین آسیب اجتماعی و فرهنگی بر پیکره جامعه اسلامی را به
دنبال داشت که امروزه بدست وهابیت ادامه دارد.
[1] - البغدادی ؛عبدالقاهربنطاهربنمحمد؛ الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، 1977،الطبعةالثانیة، ص 72 [2] - عبد الكریم بن محمد، السمعانی ؛ الانساب ،بیروت ، دار الجنان، الطبعه الاولی ، 1408 هـ ق،ج 4 ص 159 [3] - الشهرستانی،عبدالکریم ؛الملل والنحل ،بیروت ،دارالمعرفة، 1404 ، ج 1 ص 127 [4]
- الفصل فی الملل والاهواء والنحل ، اندلسی، ابن حزم؛ ج2،ص 26 و عبد
الكریم بن محمد، السمعانی، پیشین،ج 4 ص 159و العسقلانی الشافعی، أحمد بن
علی بن حجر أبو الفضل؛لسان المیزان، بیروت،مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، 1406
– 1986، الطبعة الثالثة ، ج4،ص 50 [5]- الاشعری ،ابوالحسن ؛ مقالات الاسلامیین، بیروت ،دارالاحیا الثراث العربی،ص 24 و البغدادی ؛عبدالقاهربنطاهربنمحمد؛ پیشین، ص 18و ص54 [6] - البغدادی ؛عبدالقاهربنطاهربنمحمد؛ پیشین، ص 18و 55 [7] - مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی، مشهد ، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ششم- 1387،ص 256 [8] - البغدادی ؛عبدالقاهربنطاهربنمحمد؛ پیشین، ص 18و ص55 [9] - فخررازی،محمد بن عمر؛اعتقادالمسلمین والمشركین، بیروت،دارالكتب العلمیه،1402،ص 47
پنج شنبه 25/9/1389 - 19:45
اهل بیت
ولایت
امیرالمومنین علی(ع) به عنوان مهمترین مساله اعتقادی و سیاسی دوران صدر
اسلام، مورد توجه اندیشمندان و متکلمین و عموم مسلمانان در طول تاریخ
بودهاست. توجه به ادلهای که بر امامت آن حضرت آورده شده است، ما را به
اهمیت این مساله آشنا میکند. ازمهمترین استدلالهائی که در این مورد وارد
شده، آیات قرآنی است. در این مقاله با آیه ولایت آشنا میشویم.
ولایت
ولایت مصدر والی (سرپرست) است.
[1] در اسامی خداوند تعالی این کلمه به معنی نصرت کنندهاست و همچنین به معنی سرپرست امور عالم و خلائق آمدهاست.
[2] والی از اسامی دیگر خداوند به معنی مالک تصرف کننده در تمام اشیاء است.
[3] ابن اثیر گفتهاست که از ولایت، مفاهیم تدبیر و قدرت و کار بدست میآید و اگر این سه مفهوم در کسی نباشد، به او والی نگویند.
[4]
در اسلام از سرپرستی همه جانبه به ولایت تعبیر شدهاست. این سرپرستی از
سوئی اعتقادی و از سوی دیگر سیاسی است. دیدگاه تشیع بر این است که ولایت
مخصوص خداوند و کسانی است که این حق را خداوند به آنها اعطاء کردهاست و
در غیر اینصورت هیچ کسی بر دیگری ولایت ندارد. ولایت در مورد خداوند ذاتی
است، یعنی او این حق اطاعت را کسب نکرده و یا دیگری به او واگذار نکرده
اما ولایت دیگران به اذن و اعلام خداوند صورت میپذیرد و در اصطلاح تبعی
است.
[5]
آیه ولایت و شأن نزول آن
یکی از آیات شریف قرآن که در بحث ولایت استدلال میشود، به آیه ولایت مشهور شدهاست .
اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ
یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ[6] (سرپرست شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند، همانها که نماز را بر پا میدارند ، و در حال رکوع، زکات میدهند).
روایات متعدد و مختلفی با این مضمون وارد شده که آیه زمانی به
پیامبراکرم(ص) نازل شد که امیرالمومنین علی(ع) در حالت رکوع نماز، به
استدعاء فقیری پاسخ میدهد و انگشتر خویش را به او صدقه میدهد. یکی از
این روایات را از کتب اهل سنت، ذکر میکنیم. حاکم نیشابوری و ابن مردویه
به سند متصل از ابنعباس نقل میکند که: عبدالله بن سلام و تعدادی از قومش
به پیامبر(ص) ایمان آورده بودند به ایشان عرض کردند: منازل ما از شما دور
است و جز این مجالس با شما در گفتگو و ارتباط نیستیم قوم ما (یهود) بعد از
ایمان آوردن ما به خدا و رسولش، با ما قطع ارتباط کردند و این مسأله بر ما
سنگین است.
پیامبر(ص)
به ایشان فرمودند: انما ولیکم الله و رسوله، سپس از آن مکانی که بودند به
طرف مسجد حرکت کردند. در مسجد مردم در حال رکوع و سجود بودند که سائلی را
دید، از او پرسید آیا چیزی هم گرفتهای؟ گفت انگشتری از نقره. پیامبر(ص)
پرسید، از چه کسی؟ گفت از آن شخص که ایستاده است و با دست به امیرالمومنین
اشاره نمود. پیامبر(ص) پرسید در چه حالتی به تو صدقه داد؟ گفت در حالت
رکوع. در این هنگام پیامبر(ص) تکبیر گفت و این آیه را تلاوت نمود. بعد از
تحقق این قضیه، حسان بن ثابت مضمون آیه و شأن نزول آن را به صورت شعر سرود:
[7]
فأنت الذی اعطیت اذ کنت راکعا زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع
فانـــــزل فیک الله خیــــــر ولایة و بینها فی محکمات الشــرایع
[8]
موقعیت شأن نزول
اهمیت این آیه وقتی نمایان میشود که اهلبیت(ع) و از جمله
امیرالمومنین(ع) به این آیه در برابر مخالفین، استدلال نمودهاند. همچنین
در اهمیت فوق العاده این آیه همین بس که حتی عدهای به تقلید از آن حضرت
این کار را انجام دادند، اما آیهای در شان آنها نازل نشد.
روایاتی که بحث ولایت را در این آیه توضیح میدهد، برای اثبات و استدلال
کافی است. با این حال در برخی روایات نیز به مورد اتفاق بودن این مسأله
اشاره شدهاست. امام هادی(ع) در نامهای به اهل اهواز، بعد از ذکر این آیه
میفرمایند: علماء اتفاق دارند بر این که این آیه در مورد امیرالمومنین
علی(ع) است، آنگاه که در حالت رکوع، انگشترش را صدقه داد.
[9]
علاوه بر عالمان شیعه، مفسرین و مورخین اهل سنت نیز در اینکه این آیه در
مورد امیرالمومنین علی(ع) نازل شده، اتفاق دارند. سدی، مجاهد، حسن بصری،
اعمش، عتبة بنابیحکیم، فخررازی، ثعلبی، زمخشری، طبری، رمانی، قرطبی،
فاضل نیشابوری، واحدی، جصاص، ابوبکر شیرازی، نسائی، عبدالسلام قزوینی،
بیضاوی، شوکانی صنعانی، ابنابیالحدید، سیوطی، آلوسی، ابوسعد سمعانی و...
تنها تعدادی از عالمان اهلسنت هستند که به عبارات مختلف در نزول این آیه
در شأن امیرالمومنین علی(ع)، وقتی که در هنگام رکوع به سائلی انگشتر خود
را اهداء نمود، بیان میکنند.
[10] عدهای دیگر از اهلسنت در هنگام نقل این قضیه، به اتفاقی بودن این جریان در مورد امیرالمومنین اذعان میکنند.
[11]
تفسیر آیه
رکوع در آیه به معنی رکوع در نماز است؛ زیرا در اصطلاح قرآن هنگامی که
رکوع گفته میشود به همان معنی معروف آن یعنی رکوع در نماز است، علاوه بر
روایات متعددی که شأن نزول آن را بیان میکند، جمله (و یقیمون الصلاة) نیز
شاهد بر این موضوع است. کلمه (ولی) در آیه به معنی سرپرستی و رهبری مادی و
معنوی است، بخصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت خدا و پیامبر(ص) قرار
گرفتهاست و هر سه به یک جمله و سیاق بیان شدهاست.
[12]
همچنین کلماتی که در این آیه بکاررفته، انحصار ولایت را در ولایت خداوند و
رسولالله(ص) و برخی مومنین با شرائط خاص دلالت میکند. کلمات انما و
ولیکم، به اعلام انحصاری ولایت بر تمام مردم میپردازد و ذات مقدس خود و
فرستاده خویش ،حضرت رسول(ص) و مومنینی که نماز را برقرار میکنند و در
حالت رکوع زکات (انفاق) دادهاند را به عنوان ولی معرفی میکند.
جمع بودن اسم و فعل
جمله
وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ،
از کلمات جمع استفاده شدهاست. این نکته با توجه به ادبیات و زبان فصیح
عرب روشن کننده اهمیت موضوع ولایت برای آن مومنان است. در زبان عربی گاهی
اوقات برای تعظیم فرد و تأکید بر مطلب و پراهمیت جلوه دادن مسأله، بطور
جمع از آن یاد میشود در حالی که طبق روال معمولی، بدون تأکید و تعظیم از
لفظ مفرد استفاده میشود. به این ترتیب اعلام ولایت امیرالمومنین علی(ع)
با بیان معظم و موکد الهی همراه شده و این مطلب نشانه عظمت ولایت آنحضرت
است. در نگاهی دیگر، شخصیت امیرالمومنین علی(ع) به عنوان نهاد ولایت در
بردارنده این حکم برای تمام کسانی است که این حق را خداوند به ایشان اعطاء
نموده است و از این جهت است که ضمیر و افعال در آیه جمع آمده و در تأویل
آن اهلبیت(ع) نیز حضور دارند. به همین دلیل امام باقر(ع) میفرماید: و
الذین آمنوا در آیه، همان ائمه(ع) هستند.
[13]
امام
رضا(ع) در مرو در اجتماع علماء عراق و خراسان به سوالات علمی و اعتقادی
حاضرین و مأمون پاسخ میگفتند که در ضمن بیاناتشان در تبیین آیه فرمودند:
خداوند ولایت اهلبیت(ع) را با حق اطاعت رسولالله(ص) و اطاعت خویش در یک راستا قرار داد.
[14]
انکار فضیلت امیرالمومنین علی (ع)
همانطور که دیدیم بسیاری از صحابه و تابعین و عالمان شیعه و سنی بر این
فضیلت مخصوص برای امیرالمومنین(ع) اعتراف دارند اما با این حال عدهای از
طرفداران معاویه و امویان که ریشه دشمنی ایشان با بنیهاشم از قبل از
اسلام وجود داشت، این فضیلت را برای امیرالمومنین برنتافتند و برای
انحراف از شأن نزول آیه به جعل حدیث و توجیه پرداختند. به همین دلیل حسن
بصری از عالمان اهل سنت گفتهاست: این آیه برای جمیع مسلمین نازل شده نه
برای یک فرد.
[15]
و از سوئی گفتهاند این آیه برای تمام مومنین است و به همین دلیل هر مومنی
ولی جمیع مومنین است و از سوئی گفتهاند: شأن نزول این آیه برای عبدالله
بن سلام است و نصف روایت مذکور از اهل سنت را نقل میکنند و اینگونه با
حذف نیم دیگر روایت، شأن نزول را نیز تحریف کردهاند.
[16]
این تحریفات بر تناقضات این عده از اهلسنت میافزاید؛ زیرا در کتابهای
اهلسنت از عبدالله بن سلام این روایت نیز آمدهاست که او بعد از نزول این
آیه به پیامبر(ص) عرضه داشت: ما علی(ع) را دیدیم که انگشتر خود را در حالت
رکوع به نیازمندی داد و ما او را سرپرست خویش میدانیم.
[17]
در روایات نیز به جریان ایمان او اشاره شدهاست و این در حالی است که او
بعد از اسلامش از جانشین رسولالله(ص) نیز سوال میکند و رسولالله(ص) نیز
امیرالمومنین علی(ع) را به او معرفی میکند.
[18]
[1] - الفراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، بیتا، ج 8، ص 368 [2] - علامه طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیتا، ج13، ص 317 [3] - الأفریقی المصری، محمد بن مكرم بن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 15، ص 407 [5] - غروی، محمد حسین؛ بحوث فی الاصول، انتشارات دفتر اسلامی، 1416هـ ق، ج 1 ص 54 [7] آلوسی، سید محمد؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه،1415هـ ق، ج3، ص 334 بحار ج 35 ، ص 197
[8]
- تو آن کسی هستی که درحالت رکوع صدقه دادی، جان به فدایت ای بهترین رکوع
کنندگان، پس از آن عمل، خداوند در مورد تو بهترین ولایت را نازل نمود، و
آن را در آیات محکم شریعت بیان نمود. [9] - مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق، ج 2 ص 226 [10] - شیرازی، سلطان الواعظین؛ شبهای پیشاور، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، چاپ 21، 1352، ص 447و448 [12] - ناصر، مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه،تهران، دارالکتب الاسلامیه،1374ش، ج4، ص 423و 424 [13] -مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، ج 35، ص 188 [15] - جصاص، احمد بن علی؛ احکام القرآن، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1405، ج 4، ص102 [16] - فخر رازی، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1420هـ ق، ج12، ص 382 [18] - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین ، ج 9 ص 304وص 326 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:43
اهل بیت
توسل
به درگاه عزیزان خداوندی از جمله مسائل بوده كه ما در تاریخ قبل از اسلام
هم شاهد آن هستیم كه پیامبران و اولاد پیامبران به این ریسمانالهی در
جاهای مهم و خطرناك چنگ زدهاند و در میان مسلمانان هم رواج كامل دارد كه
از طریق سنت و احادیث به آن مشروعیت بخشیده شدهاست ولی ابنتیمیه و
طرفداران وی در قرن هشتم این امر مسلم را مورد انكار قرار دادند و به
وسیله محمد بن عبدالوهاب، بعد از قرنها تشدید یافت و توسل را بدعت و امر
نامشروعی خواندند.
تعریف توسل
توسل در لغت از ریشه وسل است، وسیله چیزی است كه شخص با آن چیز به دیگری نزدیك میشود. جمعش الوسائل است.
[1] در عبارتی دیگر الوسیلة: توصل به شیء از روی رغبت است
[2] و نیز وسیله قرار دادم به سوی پروردگارم یعنی انجام دادم عملی را که بوسیله آن به خداوند نزدیك شوم.
[3]
توسل در اصطلاح
اینكه عبد شیئ را به سوی خداوند مقدم بدارد، تا اینكه وسیله او باشد در
نزد خداوند و به واسطه آن دعایش مستجاب شود و به مطلوبش برسد. مانند اینكه
خداوند را با اسماء حسنایش و صفاتش یاد کند و سپس دعا كند كه در این صورت
اسماء خداوند را وسیله برای استجابت دعا و نیل به مطلوبش قرار دادهاست.
[4]
انواع توسل
1. توسل بمعنای عام:
خداوند عالم را بر اساس اسباب و مسببات خلق كردهاست و هر یك از سبب عادی
در دیگری به اذن خداوند اثر میگذارد و علوم تجربی هم این سببیت را در
موجودات كشف كردهاست. آیات قرآن هم به این نوع سبب و مسبب اشاره دارد،
چنانکه فرمود: آب سبب خروج میوها و رزق شماست.
[5] همچنین در آیه دیگر به صراحت تأثیر آب در زرع را بیان میکند.
[6]
البته اینها به معنای تفویض نظام بر ماده نیست؛ بلكه همه اینها دلیل بر
وجود خداوند و اراده اوست. پس هر كسی كه دقت نظر داشته باشد میفهمد كه
حیات جسمانی انسان قائم بر اساس اسباب و وسائل است و همچنین نزول فیض
معنوی خداوند برای بندگان تابع نظام خاص میباشد كه از آن به وحی تعبیر
میشود. وحیالهی از طریق ملائكه، انبیاء و رسلش و كتابش به بندگانش
میرسد. پس هدایت انسانها از طریق اسباب و وسائلی است كه خداوند آن را
طریق هدایت قرار دادهاست. امامصادق(ع) فرمودهاست:
خداوند اشیاء را خلق نمیكند مگر بوسیله سببها، پس برای هر چیزی سببی قرار داده و برای هر سببی وسعتی داده است.
[7]
2. توسل بمعنای خاص:
خداوند در قرآن فرمودهاست:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلكم تفلحون[8]
حال كه خداوند در قرآن تمسك به وسیله را امضاء كردهاست بلکه به آن امر
فرموده و از سوئی آیه نیز هر نوع وسیله كه موجب تقرب میشود را شامل
میشود؛ باید توجه داشت که این وسیلهها جز از طریق وحی و روایات معتبر
تبیین نمیشود، پس باید به كتاب و سنت رجوع كرد تا هر چه موجب تقرب به
خداوند میشود را بدست آورد. در نتیجه: اولا توسل به معنای خاص را باید
تعریف كنیم و بعد انواع آن را ذكر كنم. توسل بمعنای خاص این است كه: عبد
شیئ یا شخصی را برای استجابت دعای خود در نزد خداوند وسیله قرار میدهد تا
با این وسیله به مطلوب خودش برسد و این بر دو قسم است:
1. نامشروع:
توسل
نامشروع عملى است كه مشركین بتپرست انجام میدهند؛ چرا كه آنان متوسل به
درگاه خدا مىشوند، ولى تقرب و عبادت را نسبت به ملائكه و جن و اولیاى انس
انجام مىدهند و عبادت خداى را ترك مىكنند، نه او را عبادت مىكنند و نه
به او امیدوارند و نه از او بیمناك؛ بلكه همه امید و ترسشان نسبت به وسیله
است. مشرکین تنها وسیله را عبادت مىكنند و امیدوار رحمت وسیله و بیمناك
از عذاب آن هستند و با دادن قربانیها به آنها تقرب مىجستند. پس در واقع
ایشان به وسیله بعضى از مخلوقات، به درگاه خدا تقرب مىجستند ولى در مقام
عمل آن وسیله را بطور مستقل پرستش نموده، از خود آنها بیمناك و به خود
آنها امیدوار بودند، بدون اینكه خدا را در منافع و ضررها، مؤثر بدانند، و
این چیزی جز شرک در ربوبیت و عبادت نیست.
[9] 2. مشروع:
ما در كتاب و سنت شریف با دو نوع اسباب كه موجب تقرب به خداوند متعال میشود مواجه میشویم.
1- واجبات و مستحبات که از جمله آنها جهاد و تقوی است. امیرالمومنین(ع) در این باره فرمودهاست:
[10] همانا
بهترین چیزى كه انسانها مىتوانند با آن به خداى سبحان نزدیك شوند، ایمان
به خدا و ایمان به پیامبر(ص) و جهاد در راه خداست، جهاد قلّه بلند اسلام،
و یكتا دانستن خداست.
2-
وسائل توسلی كه در قرآن و روایات وارد شدهاست و صحابه و تابعین صحابه هم
به آنها متوسل میشدند که همه آنها موجب تقرب به خداوند میباشد.
1- توسل به اسماء و صفات خداوند.
[11] 2- توسل به قرآن كریم.
3- توسل به اعمال صالحه.
4- توسل به دعای رسولاکرم(ص).
5- توسل به دعای برادر مومن.
6- توسل بدعای نبی در حیاة برزخی.
7- توسل به خود نبی(ص) بعد از رحلتش.
8- توسل به خود پیامبر(ص) در زمان حیاتش.
9- توسل بحق صالحین و مقام و منزلت ایشان.
10-
توسل به حق پیامبر(ص) و انبیاء(ع) پیشین. از میان این توسلها پنج مورد
اول، مورد اتفاق تمام مذاهب مسلمانان است و فقط اختلاف در پنج مورد آخر
است. این اختلاف به جایی رسیدهاست كه بعضی (وهابیون) به دیگران به خاطر
این نوع توسل، نسبت شرك و ارتداد میدهند. ما در اینجا به بررسی آیات و
روایاتی كه درباره توسل نازل شدهاست، میپردازیم.
آیات قرآن
1-
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[12]
اى كسانى كه ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهاى
براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید.
2-
در آیه دیگر میفرماید: كسانى را كه آنان مىخوانند، خودشان
وسیلهاى (براى تقرب) به پروردگارشان مىجویند. وسیلهاى هر چه نزدیكتر و
به رحمت او امیدوارند و از عذاب او مىترسند؛ چرا كه عذاب پروردگارت،
همواره در خور پرهیز و وحشت است!
[13] 3-
همچنین میفرماید: ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این كه به فرمان
خدا، از وى اطاعت شود و اگر این مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مىكردند
(و فرمانهاى خدا را زیر پا مىگذاردند) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب
آمرزش مىكردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبه پذیر و
مهربان مىیافتند.
[14]
4- یا در جای دیگر از قول پسران حضرت یعقوب(ع) میفرماید:
[15]
گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بودیم. در
این آیه مشاهده میكنیم كه فرزندان یعقوب متوسل به وسیلهای شدند و خودشان
مستقیم به درگاه الهی استغفار نكردند و قرآن هم آن را رد نكردهاست.
روایات
گروهی از مفسران و محدثان در ذیل تفسیر آیه 37 سوره بقره (
فتلقی آدم من ربه كلمات فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم)،
روایتی را نقل میكنند، كه تصریح به توسل به حق پیامبر(ص) دارد. از جمله
آنها اسماعیل حقی است كه در تفسیر روح البیان میگوید: حضرت پیامبر(ص) در
مورد توبه حضرت آدم فرمودهاست: همانا حضرت آدم گفت: خداوندا به حق حضرت
محمد مرا ببخش، خداوند فرمود، چگونه محمد را شناختی، عرض كرد زمانی كه مرا
خلق كردی و روح را در من دمیدی چشمم را باز كردم، پس در ساق عرش دیدم
نوشته شده: خدائی جز خدای یكتا نیست و محمد(ص) فرستاده اوست، پس دانستم كه
همانا او بهترین خلق در محضر توست چرا كه اسمش همراه اسم تو آمدهاست.
[16]
همچنین در تفسیر الدرالمنثور نقل شده كه پیامبر(ص) فرمودند: وقتی آدم
مرتكب گناه شد سر به آسمان بلند كرد و گفت: (خدایا) تو را به حق محمد(ص)
در خواست میكنم كه مرا ببخشی. خدا به او وحی نمود كه محمد كیست؟ آدم پاسخ
داد: وقتی مرا آفریدی سر به عرش بلند نمودم، در این هنگام دیدم در آن
نوشته است: معبودی جز خدا نیست و محمد(ص) پیامبر خدا است. با خود گفتم كه
محمد بزرگترین و والاترین مخلوق توست كه نام او را در كنار نام خود
آوردهای، در آن هنگام به او وحی شد كه آن پیامبر از ذریه تو میباشد و
اگر او نبود تو را خلق نمیكردم.
[17]
ابوهریره میگوید: پیامبراكرم(ص) درباره حضرت آدم و توسل او چنین فرمود:
خداوند متعال به آدم خطاب فرمود: ای آدم ایشان برگزیدگان من هستند....پس
اگر حاجتی به من داشتی به آنها متوسل شو. و در ادامه فرمود: ما كشتی نجات
هستیم و هر كس به آن كشتی چنگ بزند نجات مییابد و هر كس رو برگرداند هلاك
میشود. پس هر كسی به خداوند حاجتی داشته باشد از ما اهلبیت طلب كند.
[18]
عمل امتهای پیشین در توسل
در امتهای قبل هم به ذوات طاهره متوسل میشدند و حاجتهایشان با توسل به ایشان درخواست میکردند. مانند:
1- طلب باران عبدالمطلب، به سبب نبیاكرم(ص)، در حالی كه او طفل شیرخوار بود.
[19] 2- طلب باران ابوطالب با توسل به نبیاكرم(ص)، در زمانی كه او پسر بچهای بیش نبودهاست.
[20]
سیره مسلمانان
سیرهی مسلمین در زمان پیامبر(ص) و بعد از ایشان اینگونه بودهاست كه به
اولیای الهی و مقام و منزلت آنها متوسل میشدند. در كتاب اسد الغابه فی
معرفة الصحابه آمده است که: در سال رماده وقتی قحطی به اوج رسید عمر، عباس
را برای طلب باران واسطه قرار داد، خداوند به وسیله او آنان را سیراب كرد
و زمینها سر سبز گردید. سپس عمر رو به مردم كرد و گفت به خدا سوگند عباس
وسیله ما است به سوی خدا و منزلت و مقام دارد. وقتی آب باران همه جا را
گرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرك میجستند و میگفتند: آفرین بر تو ای
ساقی دو حرم.
[21] و نیز در كتاب فتحالباری فی شرح صحیحالبخاری آمدهاست: عباس در دعای خود میگفت :
قد توجٌه القوم بی الیك لمكانی من نبیك.
[22] (مردم برای تو رو به من آوردند، به خاطر پیوندی كه با پیامبر تو دارم)
همچنین در فتحالباری به سند صحیح نقل شدهاست كه در زمان خلیفه دوم خشك
سالی و قحطی شد. بلال بن حارث صحابی كنار قبر پیامبرخدا(ص) آمد و عرضه
داشت: امت تو نابود شدند، از خدای عالم باران رحمت طلب كن. پیامبر(ص) به
خواب او آمد و فرمود: باران رحمت نازل خواهد شد....
[23]
مذاهب دیگر هم توسل را جایز میدانند. ابن حجر هیثمی، ازشافعی دو بیت زیر را نقل كردهاست:
آل النٌبـــــی ذریعتی هم الیـــــــــه وسیلتی
ارجو بهم اعطی غـذا بیدی الیمین صحیفتـی
[24]
توسل اهل مدینه
توسل اهل مدینه به قبر رسولخدا(ص) در سال 53 هجری. زیاد ابن ابیه که به
حكم معاویه ولایت حجاز را به دست گرفته بود از معاویه ولایت مدینه را
خواستارشد، معاویه هم قبول كرد، چون این خبر به اهل مدینه رسید، تمامی
اهل شهر از كوچك و بزرگ، به مسجد پیامبر آمده و ضجه و شیون و دعا و عجز
ناله سر دادند و سه روز به قبر پیامبر(ص) پناهنده و به آن متوسل شدند؛ چرا
كه از ظلم و زورگویی زیاد بن ابیه آگاه بودند و در اثر این توسل پس از سه
روز، زیاد هلاك شد.
[25]
حاكم نیشابوری نیز میگوید، از ابوالحسین فقیه (متوفای 384) شنیدم كه
میگفت: هر امر مهمی از امور دینی و دنیوی بر من عارض شد، برای برآورده
شدن آن به طرف قبر حضرت رضا(ع) رفتم و كنار آن قبر دست به دعا برداشتم،
آن حاجت برآورده شد و خداوند برای من گشایش در آن كار مهم پدید آورد ...
این رفتار برای من یك عادت شد به گونهای كه در هر مشكلی به زیارت آن
بارگاه میروم؛ چرا كه استجابت دعا در آن مكان برای من به تجربه ثابت
گردید.
[26]
در كتاب درسهایی در نقد وهابیت به نقل از طبقات الشافعیه آمدهاست كه: در
قرن چهارم و پنجم هجری بود كه مردم سمرقند برای پارهای مشكلات به قبر
بخاری استغاثه كردند.
[27]
[1]-ابن منظور، محمد ابن مكرم؛ بیروت، تحقیق صفوان عدنان داودی، دارصادر،1414هـ ق، سوم، ج 11، ص 724 [2]-راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات فی ترغیب القرآن، دمشق بیروت، ناشر دارالعلم الدار الشامیه، 1412ق، اول، ص 871 [3] -فراهیدی، خلیل ابن احمد؛ كتاب العین، قم، انتشارات هجرت،1410هـ ق، چاپ دوم، ج 7، ص 298 [4]-سبحانی، جعفر، فی الطلال التوحید، قم، موسسه امام صادق، 1412هـ ق، ص 576 [5]- سوره بقره، آیه 22- و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم [6]-سوره سجده، آیه 27- او لم یروا انا نسوق الماء الی الارض الجرز فنخرج به زرعا تاكل منه انعامهم و انفسهم افلایبصرون [7]-
كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، تهران، دارالكتب اسلامیه، سال انتشار
1365ش، چهارم، ج1، ص 183- ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب فجعل لكل
شیء سببا و جعل لكل سبب شرحا [8]-سوره
مائده، آیه 35- ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا
بپرهیزید؛ و وسیلهای برای تقرب به او بجویید؛ و در راه او جهاد کنید ،
باشد که رستگار شوید. [9]-
موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ ترجمه تفسیرالمیزان، قم، موسسه انتشارات
اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، پنجم، ج 13، ص 180 [10]-
فیض الاسلام، سید علی نقی؛ ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات
فقیه، اول،1380هـ ق، ص 338- ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه
و تعالی، الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله، فانه ذروةالاسلام ،و
كلمةالاخلاص... [11]-سوره اعراف، آیه 180- و لله اسماء الحسنی فادعوه [13]-
سوره اسراء، آیه 57 - أُولئِكَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلى
رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ
یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُور... [14]-
سوره نساء، آیه 64 -وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ
بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ
فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا
اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیما [15]- سوره یوسف، آیه 97- قالُوا یا أَبانَااسْتَغْفِرْلَناذُنُوبَناإِنَّاكُنَّاخاطِئِین. [16]- حقی البروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، انتشارات دار احیاء تراث العربی، 1405هـ ق، طبع السابعه، ج 1، ص113 [17]-
السیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر جلال الدین؛ الدر المنثور فی التاویل
بالمأثور، تهران، ناشر المکتبه الاسلامیه والمکتبه الجعفری بطهران، جمادی
الاول سال 1377هـ ق،ج 1، ص 58 به نقل از طبرانی و ابونعیم اصفهانی و بیهقی [18]- جرینی، محمد بن موید، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول وسبطتن والائمة من ذریتهم، لبنان، بیروت، موسسه المحمودی للطباع و النشر، بیتا، ج1، ص 36 -
یا آدم هؤلاء صفوتی ......فاذا كان لك لی حاجة فبهؤلاء توسل. در ادامه
فرمود: نحن سفینة النجاة، و من تعلق بها نجا و من حاد عنها هلك. فمن كان
له الی الله حاجة فلیسألنا اهل البیت [19]-العسقلانی، ابن حجر؛ فتح الباری، بیروت، دارالمعروفه، 1379 هـ ق، ج2، ص 496 [20] -حلبی، علی بن برهان الدین؛ السیرةالحلبیه فی سیرة الامین المامون، بیروت، دارالمعروفه، 1400هـ ق، ج1، ص190 [21]- جزری، ابن اثیر عزالدین علی، اسدالغابه، تهران، انتشارات کتاب فروشی اسلامی، طبع فی المطبعه الاسلامیه، ج 3، ص 111 [22]- العسقلانی، ابن حجر؛ فتح الباری، ریاض و دمشق ، دارالسلام – دارالفیحاء، دوم ،1421ق، ج2، ص 639 [24]-
العسقلانی، احمد ابن حجر، صواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه
،وبها هامشا رسالته(تطهیر الجنان و اللسان )، بامقدمه اسید طیب الجزائری،
تهران، مکتبة المرتضوی بین الحرمین، ص 108 - خاندان پیامبر وسیله من به
سوی خدا هستند. به وسیله آنان امیدوارم كه نامه عملم به دست راستم داده
شود. [25]- المسعودی، مروج الذهب، بیتا، بیجا، ناشر موقع الوراق،ج 1، ص 359 [26]- جرینی، محمد بن موید؛ پیشین، ج2، ص220 [27]-طبسی، نجم الدین؛ درسهایی در نقد وهابیت، قم، انتشارات دلیل ما، 1388ش، چاپ اول، ج1، ص15 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:41
عقاید و احکام
از اصول و مبانی معتزله به معارف و نظرات مختلفی مانند دیدگاه ایشان در
مورد قضاء و قدر میرسیم. ایشان با توجه به اندیشه عقلگرائی زمینه بررسی
عقلی قضاء و قدر را برای خویش بوجود آوردند، ولی تحلیل نادرست ایشان از
قضاء و قدر به مقدمات و اصول عقلی ایشان سرایت میكند و در نتیجه بنیان
فكری معتزله در بوته نقد قرار میگیرد. مسأله قضاء و قدر از مسائلی است كه
برای معتزله یك آسیب و لغزشگاه اعتقادی محسوب میشود. به این دیدگاه
معتزلی توجه میكنیم.
قضاء و قدر
قضاء در لغت به معنی حکم و قدر به معنی قضاء معین شده میباشد.
[1]
قدری و قدریه در موارد مختلفی بکار میرود، از جمله به منکرین قضاء و قدر
خداوند در امور گفته میشود. در شرح مواقف گفته شدهاست که به معتزله قدری
میگویند؛ زیرا افعال را بدون مشیت الهی، به خود منتسب میکنند.
[2]
همچنین به افرادی که با تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر به جبر معتقد شدند نیز
قدری گفته میشود. در اعتقادات از قضاء و قدر به عنوان کیفیت و نحوه
ارادهالهی نسبت به افعال بندگان یاد میشود. این اصل اعتقادی موجب اختلاف
شدید بین معتزله و اشاعره میباشد.
اهمیت قضاء و قدر
نزد تشیع اهمیت این مسأله از اعتقادی بودن آن كشف میشود. رابطه بین قضاء
و قدر و اعتراف به توحید و خالقیت خداوند رابطهای همسو است و نمیتوان با
اعتراف به یكی دیگری را انكار نمود. در حقیقت مسأله قضاء و قدر یكی از
شئون توحید را به تصویر میكشد و به همین دلیل یكی از اركان شناخت توحید
قضاء و قدر معرفی شدهاست، چنانکه در روایت از قول خداوند متعال آمدهاست
که:
هرکس به قضاء و بلاء من صبر ندارد و راضی نیست، پروردگار دیگری انتخاب کند.
[3]
همچنین امام زین العابدین(ع) فرمودند:
اگر قدر بر اعمال نبود، خالق از مخلوق شناخته نمیشد.
[4]
در
نتیجه منكرین قضاء و قدر (معتزله، مفوضه) از این جهت كه شناخت صحیحی از
توحید و خالقیت خداوند ندارد، محكوم به لعن و كفر و الحاد و تشبیه شدهاند.
[5]
مبنای انكار قضاء و قدر
برداشت و تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر باعث شد تا عدهای با اعتقاد به قضاء
و قدر به دام جبرگرائی بلغزند و در برابر ایشان عدهای به انکار جبر و
قضاء و قدر بپردازند. گروه اول عموم اهلحدیث از جامعه اهلسنت بودند و
گروه دوم معتزله بود. تفویض كه یكی از اصول اعتقادی معتزله است، برای نفی
جبرگرائی و رد توحید افعالی و بالتبع رد قضاء و قدر اهلحدیث در افكار
معتزله مطرح شد.
[6]
اما غافل از اینكه با اصل تفویض به توحید ضربه زدند؛ زیرا خدای مكتب
معتزلی ارادهای حاكم بر افعال مخلوقات خویش ندارد. این متفكرین قائل به
آزادی عمل و خارج دانستن افعال از اراده خداوند هستند. به همین دلیل قضاء
و قدر نیز به تبع انكار تاثیر ارادهالهی نفی میشود.
رابطه خداوند و افعال بندگان
همانطور که دانستیم معتزله با اعتقاد به تفویض منکر قضاء و قدر شدند و
گمان میکردند که با این اصل میتوان در رد جبرگرائی استفاده کرد.
اهلحدیث نیز با اعتقاد نادرست از قضاء و قدر جبرگرا شدند. این اختلافات
تماما از بررسی نسبت بین اراده خدا و افعال بندگان بوجود آمد. در این
رابطه سه نظریه مهم به صورت افراط و تفریط و اعتدال وجود دارد.
[7]
1.
اشاعره معتقدند که خداوند قدرت را برای بندگان خلق ننموده و قائل به جبر
شدند. به همین دلیل تمام افعال را از خود سلب نموده و به خدا نسبت میدهند
حتی قبایح را به خداوند نسبت دادند.
2.
معتزله معتقداست که خداوند هیچ قدرتی بر فعل بندگان ندارد و قائل به تفویض
شدند و قدرت و اراده و علم و قضاء و قدر خداوند را نسبت به افعال بندگان
نفی میکنند و در واقع قدرت خدا را کاسته و نسبت عجز به خدا میدهند.
3.
امامیه معتقداست که خداوند همانطور که انسانها را خلق نمودهاست، قدرت
(قدرت بر فعل و ترک) را نیز در ایشان نهادهاست و به همین دلیل او را به
انجام واجبات و ترک محرمات امر نمودهاست. به این ترتیب افعال اختیاری و
خیر و شر حقیقتا به انسانها انتساب دارد و این درحالی است که خداوند علاوه
بر اینکه قدرت بر فعل و ترک را به انسانها داده، میتواند بدون بوجود
آمدن جبر مانع از اعمال ایشان شود و یا به ایشان توفیق عمل عنایت کند و
هرگز به خداوند نسبت عجز داده نمیشود، همانطور که فعل قبیح را از او نفی
میکنند.
نتایج انكار قضاء و قدر
توفیق و توكل و استعانت از خداوند و دعا و طلب مغفرت كه تماما وابسته به
اراده و قضاء و قدرالهی است، از معارف معتزلی حدف میشود. حتی وعد و ترغیب
به حسنات و وعید از گناهان که تماما قضاء و قدرالهی در افعال ما محسوب
میشود
[8] بدون معنی خواهد شد.
قضاء و قدر در مکتب اهلبیت(ع)
در مکتب شیعه گاهی از قضاء و قدرالهی به عنوان اراده تشریعی خداوند در
امور یاد میشود و گاهی به عنوان علم و اراده و توفیق و لطف خداوند در
امور معرفی شده که از امور تکوینی است. در هر صورت تمام امور حتی افعال
انسان به قدرت و مشیت الهی صورت میگیرد، بدون اینکه جبر و اضطراری باشد و
این همان معنائی است که جبر و تفویض را باطل میکند. اکنون به چند روایت
اشاره می کنیم:
بعد از جنگ صفین مردی از یاران حضرت سوال نمود که: آیا حرکت ما به سوی شام به قضاء و قدرالهی بود یا نه؟
امام(ع)
فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و روح را خلق نمود، هیچ گامی بر نداشتی
و بر هیچ وادی فرود نیامدی مگر بواسطه قضاء و قدر خداوند.
سائل گفت: پس در این صورت دیگر اجری ندارم.
امام(ع) توضیح دادند که خداوند اجر شما را در این راه عظیم نهاده، در حالی که شما مجبور نبودید.
سائل پرسید: پس چگونه قضاء و قدر ما را حرکت داد؟
حضرت
فرمود: وای بر تو گمان کردی که قضاء و قدر حتمی و تکوینی است(جبر)، اگر
اینگونه بود که تو میپنداشتی، ثواب و عقاب و وعد و وعید و امر و نهی و
مذمت گناهکار و مدح نیکوکار معنی نداشت. این (جبر) اعتقاد بت پرستان و
یاران شیطان و کوردلان از راه صحیح است.
[9]
در این روایت کاملا واضح شد که قضاء و قدر امری تشریعی است و به جبر منجر
نمیشود. نتیجه این است که قضاء و قدر اهلسنت که منجربه جبر میشود و
برای اراده انسان هیچ تاثیری قائل نیست، باطل است. اما باید متوجه بود که
خداوند به فحشاء و منکرات امر ننموده بلکه نهی نموده اما مطابق جبر و
تفسیر ناصحیح از قضاء و قدر فحشاء و منکرات و معاصی و تکالیف غیرمقدور
مورد امر و ارادهالهی است.
[10]
از سوئی امور و افعال بندگان تا حدی که جبر نشود به اراده الهی وابسته
میشود و حتی قدرت انسان بر اعمال اختیاری و انجام افعال نیز به
ارادهالهی وابستهاست.
[11]
و به این ترتیب استقلال بندگان در اعمال و نفی اراده خدا (تفویض معتزله)
نیز باطل میشود. به برخی روایات در این زمینه توجه میکنیم:
1. هیچ
پدیدهای در آسمان و زمین نیست مگر با هفت خصلت، مشیئت و اراده و قدر و
قضاء و اذن و کتاب و اجل. پس کسی که معتقد باشد که میتواند یکی از این
امور را نقض کند، کفر ورزیده.
[12]
2. هشت پدیده جز به قضاء و قدر نیست: خواب و بیداری، قوت و ضعف، صحت و مرض، مرگ و زندگی.
[13]
3. امیرالمومنین
علی(ع) از کنار دیواری که مشرف به خراب شدن بود به مکان دیگر حرکت نمود.
از ایشان سوأل شد که آیا از قضاء خداوند فرار میکنید؟ فرمود: از
قضاءالهی به قدرالهی فرار میکنم.
[14]
4. دعا باعث تغییر قضاءالهی میشود.
[15]
واضح است که این امور تکوینی خارج از اراده انسانها میباشد و شامل افعال
انسانها نیز میشوند (یعنی تمام افعال ما محکوم به قضاء یا قدرالهی است و
خارج از این دو امر تحقق ندارد) و به همین دلیل این امور نباید مورد تکلیف
انسانها باشد؛ زیرا این امور در اختیار بندگان نیست، گرچه با دعاء میتوان
قضاء را تغییر داد یعنی اینکه از خداوند بخواهیم تا اراده و قضاء خود را
تغییر دهد اما تغییر قضاءالهی خود نیز نوعی قضاءوقدرالهی است. امام
صادق(ع) فرمودند: روز قیامت مردم از مسولیتهایشان (قضاء و قدر تشریعی)
سوال میشوند نه از قضاء (تکوینی) که بر ایشان جاری شدهاست.
[16]
نکته:
اکثر تکالیفی که خداوند متوجه بندگان میکند، حقیقی است ولی برخی تکالیف
برای امتحان مکلفین است. توضیح این مطلب با روایات قضاء و قدر و رابطه
مشیئت و ارادهالهی با فعل بندگان واضح می شود.
1. خداوند
دو اراده و مشیئت دارد: اراده حتم، اراده عزم.امر می کند ولی نمیخواهد،
مانند اینکه به ابراهیم(ع) امر نمود تا فرزندش را ذبح کند اما نخواست که
ذبح شود (ابراهیم امرالهی را اجابت نمود اما نتوانست فرزندش را ذبح کند؛
زیرا اراده خدا بر اراده ابراهیم برتری داشت) نهی میکند ولی میخواهد
(مانعی ایجاد نمیکند)، مانند اینکه آدم و حواء را از خوردن درختی خاص نهی
نمود، اما خداوند نخواست برای ایشان مانع بوجود آید، تا آدم و حواء با
اختیار خود از درخت ممنوعه خوردند. همچنین به ابلیس امر نمود تا سجده کند،
درحالی که خواست ابلیس به اختیار خود سجده نکند (مانعی برای سجده نکردن
ابلیس بوجود نیاورد) و او هم به اختیار خود سجده نکرد.
[17]
2. امام
(ع)فرمودند: خداوند میخواهد و اراده میکند اما دوست ندارد و رضایت
ندارد. سوال نمودم چگونه؟ فرمودند: اراده نمودهاست که هیچ چیزی نباشد مگر
به علم او، اراده نمودهاست که هیچ چیزی نباشد مگر به خواست او، دوست
ندارد که به او گفته شود سومین از سه تا است (شرک نصاری را دوست ندارد ) و
به کفر بندگانش رضایت ندارد.
[18]
3. امام رضا(ع) میفرمایند:
خداوند
عزوجل با جبر اطاعت و با غلبه معصیت نشد و بندگان را در ملک خویش رها
نکرد، بلکه او صاحب مملوکات مردم است، همانطور که قادر بر قدرتی است که
مردم دارند. پس اگر مردم به طاعت او روی آورند مانع ایشان نمیشود و نیز
ایشان را مجبور بر اصاعت نکند و اگر مردم به معصیت او روی آورند، ممکن است
خداوند مانع ایشان از انجام معصیت شود (تا انجام ندهند) و ممکن است مانع
نشود تا انجام دهند. درحالی که خداوند ایشان را بر معصیت مجبور نکردهاست.
[19]
تمام این روایات نشان دهنده این است که انسانها در اعمال و رفتارخویش
اختیار دارند و اگر خدا بخواهد میتواند جلوی ایشان را بگیرد و هرگاه
بخواهد میتواند اراده مردم را بلامانع بگذارد. اما هرگز اختیار ایشان را
تبدیل به جبر نخواهد کرد. اراده حتمی و عزمی و اوامر امتحانی و حقیقی و
قضاء و قدرتشریعی و تکوینی و محدوده هر یک این امور، از مسائلی است که در
مکتب اهلبیت(ع) واضح شدهاست و خلط در این امور و عدم درک صحیح این مسائل
جبر و یا تفویض را برای اشاعره و معتزله به ارمغان آوردهاست.
[1]
- الأفریقی المصری، محمد بن مكرم بن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دارصادر،
بی تا، ج 5، ص 74 و الفراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، بیتا، ج 5، ص
113 [2]
- فخرالدین، طریحی؛ مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش، ج3،
ص451 و معروف الحسینی، هاشم؛ الشیعة بین الأشاعرة و المعتزلة، بی تا، ص 172 [3]
- كراجكى، ابوالفتح؛ كنز الفوائد، قم، انتشارات دار الذخائر،1410 هـ ق ،ج
1، ص362 من لم یرض بقضائی و لم یصبر على بلائی فلیتخذ ربا سوائی [4] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1398 هـ ق (1357ش)، ص366 فلو لم یكن القدر واقعا على العمل لم یعرف الخالق من المخلوق
[5]
- كلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1365 هـ ق،ج
2، ص293 و ج 1، ص 149و مجلسى، محمد باقر ؛ بحار الأنوار، بیروت، لبنان،
مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق، ج 5 ،ص 8 و ج 2، ص 303 [6]
-الاسفراینی، طاهربن محمد؛ التبصیرفی الدین، بیروت، عالم الكتب،1983م،
الطبعة الاولی، ص 64 و فخررازی، محمد بن عمر؛ اعتقادالمسلمین والمشركین،
بیروت ، دارالكتب العلمیه ،1402 هـ ق ، ص 38 [7]
- الشهرستانی، عبدالکریم؛ الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة،1404 هـ ق، ص
44 و البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة
الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، 1977، الطبعةالثانیة،ص 94و معروف
الحسینی، هاشم ؛پیشین، ص 183 الی 185 [8] - كراجكى، ابوالفتح؛ پیشین،ج1 ،ص363 [9] - مجلسى، محمد باقر ؛پیشین،ج5،ص95 [10] - معروف الحسینی، هاشم ؛پیشین،ص 183 الی 185 [12] - كلینى،محمد بن یعقوب؛ پیشین،ج1، ص 149 [13] - راوندى، قطب الدین؛ الدعوات، قم، انتشارات مدرسه امام مهدى (عج)، 1407 هـ ق، ص 169 [14] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ پیشین، ص369 [15] - كلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، ج 2، ص 469 [16] - مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الإرشاد، قم، انتشارات كنگره جهانى شیخ مفید،1413 هـ ق، ص204 [17] - كلینى ،محمد بن یعقوب؛ پیشین، ج 1، ص151 [18] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ معانی الأخبار، قم ،انتشارات جامعه مدرسین،1361 ش، ص170 [19] - صدوق، محمد بن علی بن الحسین؛ التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین ،1398 هـ ق (1357 ش)، یك جلد،ص361 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:39
عقاید و احکام
بحث
پیرامون فرق غلات و غالیان در طول تاریخ اسلام یكى از مهمترین مباحثی است
كه هنوز بسیارى از جهات آن ناشناخته باقى ماندهاست؛ در صورتى كه تحقیق
پیرامون كشف آنها میتواند راهگشاى بسیارى از مسایل اعتقادى، سیاسى و
تاریخى باشد. ناگفته نماند كه دشمنان شیعه نیز به تلاش ناجوانمردانه خود
در جهت محكوم كردن شیعه و افكار آنان كه بر گرفته از مكتب اهلبیت(ع) بود
ادامه دادند و تلاشهاى خالصانه ائمه اطهار(ع) و علماء شیعه را در جهت غلو
زدائى از شیعه و دین نادیده گرفتند و جریان غلو را بهانه خوبى براى
كوبیدن شیعه یافتند و در طول تاریخ كتابهاى خود را از نسبت غلات به شیعه و
تبلیغ در جهت فرقه سازى با گرایشهاى كلامى غالى پر نمودند و بدین ترتیب به
محكوم كردن شیعه و اثبات حقانیت خود پرداختند. اما باید دانست علاوه
براینكه غلو در مكاتب اهلسنت نیز بوده، از دامن عقائد حقه شیعه مبراست.
مكتب اهلسنت باید پاسخگوی اعتقادات گزافی باشد كه در عهد افراط
حدیثگرائی دچار شدهاند. این افراط منجر به غلو در حق افرادی است كه تهی
از شأنی والا و بلند مرتبه میباشند. اینك به بررسی برخی فضائل و اعتقادات
گزاف نزد اهلسنت میپردازیم .
غلو
معنی لغوی غلا، برتری دادن و تجاوز هر چیزی از حد خود است.
[1]
اما وقتی این كلمه در ظرفیت دین به صورت نهی بكار میرود به این معناست كه
حدود اعتقادی در دین حفظ شود و از آن تجاوز نشود؛همانطور كه خداوند در
خطاب به اهل كتاب با ( لا) نهی از این تجاوز نهی میکند:
یا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُم[2]
سپس بیان مینماید كه نسبت به خداوند غیر از حق نگویید. از اینجا به بعد
به رسالت مسیح فرزند مریم(ع) و بیانی از خلقت او پرداخته. نفی شرك با
انكار فرزند داشتن خدا و نیزخدایان سه گانه در ادامه آیه بیان میشود.
واضح است كه خداوند عقیده مسیحیت را مبنی براینكه وی فرزند خداست را غلو
در دین میشمرد. با این بیان معلوم میشود كه غلو و تجاوز نمودن اعتقادی
از حدی كه منجربه كفر میشود، در ادیان دیگر نیز بودهاست. علاوه بر
مسیحیت، یهود نیز از آسیب غلو در امان نماند و قائل شدند كه عزیر فرزند
خداست. خداوند این دو اعتقاد غلو آمیز را در ردیف آیینهای کفر آمیز
گذشتگان معرفی میکند.
[3]
غلو در اسلام
در اسلام نیز عدهای منحرف هم چون یهود و مسیحیت به این آسیب اعتقادی دچار
شدند. این انحراف در مذاهب و فرق مختلف اسلامی حضور دارد و مخصوص به تشیع
نیست. به عنوان نمونه در غیر تشیع، راوندیه (عباسیه) قائل به الوهیت منصور
دوانقی بودند و برخی قائل به الوهیت ابومسلم خراسانی و نیزكیالیه و كاملیه
و حارثیه و حلاجیه و.....از دیگر فرق غالی منحرف شده از مذاهب اهلسنت
میباشند معمولا ایشان معتقد به الوهیت رهبران خویش بودهاند. همچین
معتقدین به حلول و اتحاد و یا وحدت اشیاء با خدا، در هر مكتب و مذهبی از
جمله تشبیه کنندگان و غالیان محسوب میشوند. پس غلات در تمام مذاهب و
مكاتب رشد نمودهاند.
زمینه غلو در اسلام
امامت در تشیع از اصول اعتقادی مهم است. امام در این مكتب مبین تشریع و
تكوین میباشد و هر جا كه لازم دانستهاند به بیان حقائق تشریعی و تكوینی
پرداختهاند. اما محبت بیش از حد به امام موجب انحراف برخی افراد از حقیقت
توحید شد، مانند اینكه عدهای قائل به الوهیت امیرالمومنین علی(ع)شدند.
اما در دوره امامصادق(ع) و نیز غیبت صغری شاهد بروز موجی از غلات به
انگیزه سیاسی هستیم. در مذهب اهلسنت، عقاید غالیان معمولا به خلفاء خویش
تعلق نمییافت؛ زیرا این خلفاء از شأن قابل توجهی كه بشود بر آن غلو نمود،
تهی بودند. گرچه اهلسنت كمتر به الوهیت خلفایشان قائل شدند، اما فضائل
غلو آمیزی را برای خلفاء و بزرگان خویش ساخته و به آنها معتقد شدند تا كمی
از افت شخصیت رهبران خویش جلوگیری كنند. در این باره جعل حدیث و دروغ
پردازی ملازم با فضائل غلو آمیز و گزاف است و در واقع این مطالب جز داستان
سرائیهای خرافهای ماهیت دیگری ندارند. جعل حدیث عامل اصلی غلو در فضائل
و كراماتی است كه اهلسنت نقل میكنند و گویا اعتقاد باطلی كه به عدالت
صحابه داشتند توجیه كننده تمام کرامات دروغین و خلاف عقل برای صحابه و
تابعین است. از این رو با طیف وسیعی از خرافات در مكتب اهلسنت روبرو
هستیم. از سوئی عدم دسیابی اهلسنت به امام معصوم و برحق علاوه بر نیاز و
كشش به سوی حقائق باعث بروز عرفان و تصوف در اهلسنت شد. عرفان به دلیل
مبانی خود مانند تشبیه و تجسیم و حلول و اتحاد و وحدت موجب بوجود آمدن فرق
غلو آمیز در اهلسنت شد.
اولین تفكر غلو آمیز
در اسلام اولین تفكر غلوآمیز را باید نزد اهلسنت دنبال نمود. این تفكر
با انكار وفات رسول الله(ص) پدید آمد. این افراد را محمدیه مینامند.
[4]
عمر
بن خطاب برای اهداف سیاسی از این تفکر بهره جست و برای مدتی منكر وفات
رسول اكرم(ص) شد و میگفت: به خدا قسم هر كسى كه بگوید رسول الله(ص) وفات
نمودهاست، او را میكشم. ایشان وفات ننموده بلكه او نزد خداست و فقط از
ما پنهان شدهاست، همانند موسى(ص) كه چهل شب از قوم خود پنهان بود. بخدا
سوگند كه رسولالله(ص) به قوم خود مراجعت میكند، همانگونه كه موسى بازگشت
و دستها و پاهاى مردانى را قطع كرد.
[5]
او با این كلمات جرقه اولین افراط گرائی را برای شعله ورشدن اعتقادات
گزاف و خلاف واقع روشن نمود و راه تاریك و ظلمانی غلو را هموار کرد.
فضائل غلو آمیز
بعد از جریان منع كتابت حدیث كه به انگیزه شومی دامنگیر جامعه اسلامی شد،
شاهد جعل حدیث یهودی زادهها و محبین معاویه و بنیامیه هستیم. شعبه مهمی
از جعل حدیث را اعتقادات غلو آمیز تشكیل میدهد. این افراد كوشیدهاند
برای افرادی چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاویه و حامیان ایشان فضائلی جعل
كنند تا امت اسلامی را در جهت حكومت این افراد توجیه كنند. سپس در قرن دوم
جریان افراطی حدیثگرائی به شدت فضائل گزاف را برای خلفاء و فقهاء اهلسنت
ادامه داد. به برخی از این فضائل جعلی و كرامات گزاف اشاره میكنیم. شیخ
عبدالرحمن صفوری از علمای شافعی، در كتابی به نام نزهة المجالس، میگوید:
[6]
1. خداوند روز قیامت به صورت برای همه بندگانش تجلی عمومی دارد اما برای ابوبكر تجلی خاص دارد.
2.
به نقل از عمر: خداوند در شبی كه ابوبكر متولد شد بر بهشت عدن تجلی نمود و
به عزت و جلال خود قسم خورد كه جز دوستاران این مولود را داخل بهشت نکنم.
3.ابوبكر بدون حساب داخل بهشت میرود.
4. به ابوبكر میگویند داخل بهشت شو. جواب میدهد كه من هرگز وارد بهشت نمیشوم تا اینكه دوستداران من وارد شوند.
5.اسم
ابوبكر در وسط خورشید نوشته شده است و هر روزی كه خورشید مقابل كعبه واقع
میشود از حركت باز میایستد و فرشتهای ماموراست كه خورشید را به حق
نامی كه در اوست قسم دهد تا خورشید عبور كند.
6. اهلسنت در تفسیر كلام خداوند (
فاخلع نعلیك إنك فی الوادی المقدس[7]) اینگونه بیان میكنند كه: خاك وادی مقدس كه در آن موسی باید كفشهایش را در میآورد، خاكی است كه جسد ابوبكر از آن خلق شدهاست.
7. شب معراج رسول الله (ص) در هر آسمانی فرشتهای را به صورت ابوبكر میدید.
8. یكی از اصحاب شیخالاسلام ناصرالدین در خواب از او
سوال
نمود كه وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر
كردند، دو ملك آمدند و شروع كردند از من به حساب و كتاب كردن كه چه كار
كردی؟ یك دفعه دیدم جناب مالك بن انس وارد شد و یك تشر زد به این دو
ملائكه و گفت: شما از مثل این شیخالاسلام باید سؤال كنید!؟ دور شوید از
او، این ملائكه به خود لرزیدند و دور شدند.
[8]
9.
یك روز مردی از دنیا رفته بود و رسولاكرم(ص) میخواست برای او نماز
بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان. رسولاكرم(ص) هم برگشت و نماز
نخواند. ابوبكر آمد و گفت: یا رسولالله! بر او نماز بخوان، من از او جز
خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسولالله! بر او نماز بخوان، چون شهادت
ابوبكر مقدم بر شهادت من است.
[9]
10.
ستونی از نور برای خداوند است كه در آن نوشته شدهاست: لا إله إلا الله ،محمد رسول الله(ص)،أبو بكر الصدیق.
[10]
11.
ابوبكر در هنگام مرگ گفت: من را به سوی قبر رسولالله(ص) حمل كنید و بر
رسول سلام دهید و برای من اجازه وارد شدن بگیرید. وقتی این امور را انجام
دادید صدایی را خواهید شنید كه میگوید: دوست را بر دوست وارد كنید؛ پس من
را نزد قبر رسولالله(ص) دفن كنید و لحدش را با لحد من متصل كنید.
[11]
12.
عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن بود؛
ناگهان سه مرتبه گفت: یا ساری الجبل. همه ماندند كه چه اتفاقی افتاده؛ بعد
از نماز از او پرسیدند كه چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه
خواندن، یك نگاهی كردم به ملكوت زمین و زمان، دیدم لشكری كه برای فتح
نهاوند فرستادیم، نزدیک است دچار محاصره شود. فرمانده را که شخصی به نام
ساری بود را صدا زدم كه بیائید به طرف كوه و از یك طرف با دشمن بجنگید، تا
آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگیدند. بعد از 3
ماه كه لشكر آمد به مدینه، سؤال كردیم كه آیا این قضیه را شما هم دیدید؟
گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم كه صدای عمر در فضا طنین
انداز شد و همه لشكر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: یا ساری
الجبل، و اگر صدای عمر نبود همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب
اسلام نمیشد.
[12]
13.
رود نیل طغیان كرده بود و خانههای مردم در حال تخریب بود. آمدند خدمت عمر
بن خطاب كه ای خلیفه! به داد ما برس كه خانههایمان خراب شد. جناب عمر بن
خطاب گفت: یك سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست بر روی
آن سفال نوشت: ایها النیل! إن كنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن كنت تجری
بأمری فلا حاجة بنا إلیك (اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و
اگر به امر خودت جاری می شوی، ما نیازی به تو نداریم) بعد از آن، این
رودخانه دیگر طغیان نكرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.
[13]
14.
روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم خارج شدند و به عمر پناه آوردند،
عمر نیز شلاق خود را محكم بر زمین كوبید و گفت: آرام باش به اذن خدا، زمین
هم آرام شد؛ بعد از آن، زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت.
[14]
15.
یكی از خانههای مدینه آتش گرفت و به بخش زیادی از خانههای مدینه سرایت
کرد. مردم حیران و سرگردان بودند. عمر روی پارچهای نوشت: ای آتش به اذن
خدا خاموش شو، و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه خاموش شد.
[15]
اکنون كرامات دروغینی که در کتب اهلسنت آمده را از كتاب الغدیر مرحوم علامه امینی نقل میكنیم .
[16]
ایشان در جلد 11 تحت عنوان غلو فاحش با ذكر منابع اهلسنت به نقل و نقد
این یکصد غلو پرداخته است. به مختصری از این مطالب اشاره میكنیم.
16. سخنرانی زید بن خارجه بعد از مرگ كه به توصیف ابوبكر و عمر و عثمان پرداخت.
17.
ربعی بن خراش عبسی نقل میكند كه برادرم ربیع بن خراش مریض شد و مرد و ما
به غسل و كفن او مشغول شدیم وقتی كفن را از صورتش كنار زدیم بر ما سلام
كرد و ما جواب سلام او را دادیم به او گفتیم برگشتی (زنده شدی)، گفت : بله
بعد از شما خداوند را ملاقات نمودم او با روح و ریحان و بدون غضب من را
ملاقات نمود و لباسی از سندس سبز بر من پوشاندو من از خدا درخواست نمودم
كه به من اجازه دهد تا شما را بشارت دهم و او نیز اجازه داد.
18.
در شب تاریكی اسید بن حضیر و عباد بن بشر نزد رسولالله(ص) بودند. وقتی از
نزد ایشان خارج شدند عصای یكی از این دو مشعشع شد و با كمك نور عصا حركت
می كردند و وقتی راه این دو از هم جدا شد، عصای دیگری هم نورافشانی نمود.
19.
خالد بن ولید به فردی كه مشكی از شراب داشت رسید. از او پرسید چه داری؟
گفت: عسل، خالد دعا كرد كه آن سركه شود. سپس آن شخص به دوستانش رسید و
همه را به شرابی كه مانندش نیست دعوت نمود وقتی در مشك را گشودند چیزی جز
سركه نیافتند. اینجا بود كه گفت به خدا این از دعای خالد است.
20.
ابومسلم خولانی دو كرامت دارد. یكی مانند ابراهیم خلیل الله(ع) و دیگری
مانند موسی كلیمالله (ع). در آتش نمیسوزد و رودخانه دجله را میشكافد.
به همین دلیل مورد احترام ابوبكر و عمر بود.
21.
عدهای به مالك بن دینار گفتند: زنی است كه چهار سال حامله است و در فشار
زیادی واقع شدهاست. كاری برای او انجام دهید تا خلاص شود، التماس دعا
دارد. مالك بن دینار نیز اینگونه دعا كرد: بار پروردگارا اگر در شكم این
زن باد است فورا آن را خارج كن و اگر در شكمش دختر است،او را پسرگردان و
دستهایشان را بالا نگه داشتند و هنوز دستان مالك بن دینار بالا بود كه
مردی وارد مسجد شد درحالی كه به همراهش پسرك چهار سالهای بود كه دارای
گیسوان پیچیده و دندانهای كامل بود.
22.
ماشجون از عالمان اهلسنت میمیرد ولی بعد از سه روز زنده میشود. از او
حالش را پرسیدند ، گفت كه فرشته، روح من را به آسمان دنیا برد تا اینكه به
آسمان هفتم رسیدیم ولی آنجا جلوی ما را گرفتند و گفتند كه هنوز از عمرش
باقی مانده است و من را به سوی زمین برگشت دادند. در این هنگام رسول
الله(ص)و ابوبكر و عمر و عمر بن عبدالعزیز را زیارت نمودم.
23.
ابوبكر بن مكارم نقل میكند كه در سالی كه بسیار باران آمد در خواب دیدم
كه قبر احمد حنبل خراب شده. باخود گفتم این خرابی از شدت باران است كه نا
گهان ندائی از قبر آمد كه نه این خرابی از هیبت خداوند است كه به زیارت من
میآید. از او پرسیدم كه علت زیارت شما در هر سال از من چیست؟
خداوندفرمود: زیرا تو از كلام من دفاع نمودی (یعنی قائل به قدم كلام الله
بودی و از این عقیده دفاع كردی)
24.
فرزند احمد حنبل در خوابی پدر را میبیند و حال وی را جویا شد كه خدا با
تو چگونه رفتار نمود؟ گفت: خدا من را بخشید. پرسیدم آیا نكیر و منكر را
دیدی؟ گفت: بله آنها پرسیدند كه خدایت كیست؟ من در جواب گفتم: سبحان الله
آیا از من حیا نمی كنید. گفتند ما را معذور بدار به این سوال امر شدهایم.
25. مثنی بن سعید قصیر از مالك رهبر مالكیها نقل میكند كه وی مدعی بود كه هیچ شبی نخوابیدم مگر اینكه پیامبر(ص) را در خواب دیدم.
26.
ذی النون مصری در بیابان از درختی خاردار به نام ام غیلان رطب تازه
میچیند و به یارانش كه در بیابان چنین هوس كرده بودند، كرامت فرمود.
27. ابومدین مغربی در یك شبانه روز هفتاد هزار بار قرآن ختم مینمودهاست.
28.
سهل بن عبدالله تستری مدعی است كه به كوه قاف صعود نموده است و در بالای
آن كشتی نوح را دیدهاست و نیز از ابویزید سوأل شد كه آیا كوه قاف
رفتهای؟ گفت كوه قاف که چیزی نیست بلكه كوه كاف و كوه صاد و كوه عین.
29. ابوحامد غزالی خدا را در خواب ملاقات و صحبت میكند.
[1] - الفراهیدی، خلیل بن احمد ؛ کتاب العین ، ج 4 ص 446 [2] - نساء،171و مائده ،77 [3] - توبه ، 30- ای اهل کتاب در دین خود به عقائد گزاف معتقد نشوید. [4] - مفید ، محمد بن محمد، الفصول المختاره،قم ، کنگره شیخ مفید، 1413هـ ق، ص 314 [6] - الصفوری، نزهة المجالس ومنتخب النفائس،ص 342و 343 [8]
- الشعرانی، المیزان ، ج1، ص46 و القاضی السبتی المالكی، أبو الفضل عیاض
بن موسى؛ مشارق الأنوار على صحاح الآثار، المكتبة العتیقة ودار التراث،
ص288 [9] - الصفوری، نزهة المجالس ومنتخب النفائس،ص 344 [12]
- فخر الدین الرازی،: أبو عبد الله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب،11جلدی ،ج
10 ص 167 و ابن کثیر القرشی، اسماعیل بن عمر ابن کثیر أبو الفداء؛ البدایة
والنهایة ، بیروت، مکتبة المعارف،جلدی 14، ج7، ص 130 و 131 و132 [13] - فخر الدین الرازی، أبو عبد الله محمد بن عمر؛ پیشین،11جلدی ،ج10 ص 168 [16]
- العلامة الأمینی ،الشیخ عبد الحسین ؛الغدیرفی الكتاب والسنة والادب، قم
، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، اول، 1416هـ ق،11جلد ،ص 133 پنج شنبه 25/9/1389 - 19:37