جمعه 20 مهر 1403 - 5 ربيع الثاني 1446 - 11 اکتبر 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
troy67
آخرین مطلب
تعداد مطالب : 6272
تعداد نظرات : 670
زمان آخرین مطلب : 4762روز قبل
كودك
كودك چه زمانی، چگونه و چرا باید زبان دوم را بیاموزد؟
كودك چه زمانی، چگونه و چرا باید زبان دوم را بیاموزد؟
در این دوره و زمانه همه میدانیم كه اهمیت آموختن زبانی غیر از زبان مادری تا چه حد مهم و كاربردی است، اما چه زمانی باید شروع به آموزش زبان جدید كنیم؟ چگونه این كار باید انجام گیرد؟ و اصلا چرا باید كودك را با زبانی دیگر و آموزش آن درگیر كنیم؟
اكثر كارشناسان عقیده دارند، هرچه زودتر كودك با زبانی جدید آشنا شود، بیشتر احتمال دارد كه مهارت كافی در آن زبان را به دست آورد. حتی برخی میگویند، اگر آموزش زبان بعد از 10 سالگی شروع شود، آن فرد هیچوقت نخواهد توانست مانند فردی بومی صحبت كند.
علاوه بر امكان برقراری ارتباط با افرادی بیشتر در تمام طول زندگی، كودك با یادگیری زبانی جدید، از فواید دیگری نیز بهرهمند خواهد شد. شاید از نظر شما زیاد هم درست نباشد، اما محققان دریافتهاند با این آموزش، عملكرد كلی كودك در مدرسه بهبود یافته و مهارتهای حل مساله وی نیز افزایش پیدا میكند. همچنین این كودك روزی در محیطهای كاری قرار میگیرد. بنابراین دانستن زبانی دیگر در این مورد هم به او كمك زیادی خواهد كرد؛ همچنین فرصتهای شغلی برای این گروه از افراد خیلی بیشتر خواهد بود.
برخی شواهد نیز نشان میدهد، كودكانی كه به زبانی غیر از زبان مادری خود مسلط هستند، خلاقتر بوده و در حل مسائل پیچیده مهارت بیشتری دارند.
چرا در كودكی؟
مطالعات نشان دادهاند ـ و تجربه نیز ثابت كرده است ـ كودكانی كه قبل از شروع دوران نوجوانی زبانی جدید را میآموزند، تلفظی بهتر و نزدیكتر به تلفظ بومی دارند. البته در این كار هم مثل بقیه كارها، هرچه زمان بیشتری صرف كنیم، مهارت بیشتری نیز پیدا خواهد شد.
بنابراین بكوشید كودك را به آموختن زبانی دیگر تشویق كنید، البته در زمان مناسب و با شیوهای بهتر.
به یاد داشته باشید، آشنا شدن فرزندتان با فرهنگها و زبان ملل مختلف راهی مطمئن برای پیشرفت اوست
شنبه 7/12/1389 - 10:35
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
بهداشت روانی
10 چیزی که همه انسانها از آن میترسند!
10 چیزی که همه انسانها از آن میترسند!
یکی از رایج ترین فوبیاها در میان بسیاری از مردم ترس از مار است که به احتمال زیاد ریشه ای تکاملی دارد. در گذشته های دور تشخیص دادن مارها و عنکبوتها برای بقای انسان نقشی حیاتی داشته است...
فوبیا هراس یا ترس شدید پدیده ای است که به صورت آگاهانه یا ناخود آگاهانه زندگی بسیاری از انسانهای جهان را مختل می کند. این پدیده بیشتر ناشی از ترس از قرار گرفتن در موقعیتی خطرناک است و معمولا کنترل آن برای فرد مبتلا سخت و گاهی غیر ممکن است.
در حدود 19.2 میلیون نفر انسان در سن 18 سالگی در آمریکا به گونه های مختلفی از این اختلال روحی مبتلا هستند که در ادامه نشریه لایو ساینس به مشهورترین آنها اشاره کرده است.
ترس از مار (Ophidiophobia)
: یکی از رایج ترین فوبیاها در میان بسیاری از مردم ترس از مار است که به احتمال زیاد ریشه ای تکاملی دارد. در گذشته های دور تشخیص دادن مارها و عنکبوتها برای بقای انسان نقشی حیاتی داشته است. توانایی تشخیص مارها در یک چشم به همم زدن یکی از رفتارهای تکاملی است که به اجداد انسان در جهان وحشی ما قبل تاریخ امکان بقا داده است.
ترس از خزندگان عجیب (Entomophobia)
: شاید برخی از افراد با دیدن برخی از حشرات تنها احساس چندش آوری پیدا کنند، اما این جانداران کوچک در واقع این توانایی را دارند که برخی از انسانها را به شدت بترسانند که این شدت در زنان نسبت به مردان چهار برابر است. مطالعه دانشمندان دانشگاه کارنگی ملون نشان می دهد دختر بچه های 11 ماهه به سرعت قادرند در برابر تصاویری از مارها با عنکبوتها نشانه های ترس را در صورت خود انعکاس دهند در حالی که این خصوصیت در پسربچه هایی با همین سن وجود ندارد. دیدگاه تکاملی این فوبیا بر این اساس است که زنان در دوران باستانی حیات بشر در هنگام جمع آوری غذا با چنین جاندارانی مواجه می شده اند و انقباض ماهیچه های بدن و صورت در برابر چنین منظره ای به عنوان ابزار محافظت مادر و فرزند در برابر جاندار شناخته شده است.
ترس از مکان (Agoraphobia)
: در حدود 1.8 میلیون جوان 18 ساله در آمریکا از قرار گیری در اماکنی که فرار کردن از آن مشکل باشد هراس دارند. مکانها و فعالیتهایی که شامل این فوبیا می شوند آسانسور، حضور در رقابتهای ورزشی، پلها، استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، رانندگی، فروشگاه های بزرگ و فرودگاه ها بر شمرده شده اند. این هراس می تواند باعث شود افراد هرگز خانه های خود را ترک نکنند، به سفر نروند و در مناطق شلوغ قرار نگیرند.
ترس از دیگران (Xenophobia)
: در صورتی که صحبت کردن در برابر دیگران رنگ چهره شما را دگرگون ساخته، صدای شمار را گرفته کرده و عرق از سر و روی شما جاری می کند، بدانید که نشانه های این فوبیا در شما وجود دارد. بیگانه ترسی پدیده ای است که 15 میلیون جوان آمریکایی از آن در عذابند و تنها صحبت کردن آنها را در جمع تحت تاثیر قرار نمی دهد بلکه خوردن و آشامیدن این افراد نیز در برابر جمع دچار اختلال خواهد شد. این فوبیا از سن 13 سالگی در نوجوانان آغاز می شود.
ترس از بلندی(Acrophobia)
: یکی از رایج ترین ترسها در میان افراد است که در حدود 3 تا 5 درصد از آمریکایی ها را تحت تاثیر خود قرار داده است. برخلاف تصور پیشین دانشمندان که این فوبیا را ناشی از ترسی غیر واقعی می دانستند مطالعات جدید نشان می دهد مبتلایان به این ترس، ارتفاع ساختمانها را بسیار بیشتر از ارتفاع واقعی می بینند و همین امر بر ترس آنها می افزاید.
ترس از تاریکی (Lygophobia)
: برای بسیاری از کودکان، خاموش شدن چراغ اتاق همراه با بروز ترسی شدید ناشی از بیرون آمدن هیولایی از زیر تختخواب و یا از داخل کمد دیواری است. در واقع ترسیدن از تاریکی یکی از رایجترین ترسها در میان کودکان است که در پس آن تفکرات و توهمات جالب توجهی نهفته است. کودکان در تاریکی به هر پدیده ممکنی فکر می کنند و معتقدند در تاریکی دزدی خواهد آمد و آنها را خواهد ربود و یا اسباب بازی های آنها را به سرقت خواهد برد. ریشه این ترس کودکان از ناشناخته های آنان سرچشمه می گیرد و در صورت درمان نشدن تا زمان بزرگسالی نیز ادامه پیدا خواهد کرد.
ترس از صائقه (Astraphobia)
: صدای مهیب رعد و برق می تواند علائمی مانند تپش شدید قلب را برای افرادی که از فوبیای رعد و برق رنج می برند در برداشته باشد و به همین دلیل بسیاری از افراد مبتلا زندگی خود را به مناطقی منتقل می کنند که از شرایط جوی آرامی برخوردار است. نکته جالب درباره این فوبیا این است که مبتلایان از ترس خود احساس خجالت داشته و آن را مخفی نگاه می دارند.
ترس از پرواز (Aviophobia)
: ترسی است که در حدود 25 میلیون انسان تنها در آمریکا به آن مبتلا هستند. این افراد در دو گروه ترس، ترس از سقوط هواپیما و ترس از کابین کوچک هواپیما تقسیم می شوند. جالب است بدانید نسبت مرگ انسانها در سقوط هواپیما یک در 20 هزار است در حالی که این نسبت در مرگهای ناشی از سوانح رانندگی یک در 100 و در مرگ ناشی از حملات قلبی یک در پنج است.
ترس از سگ (Cynophobia)
: حتی کوچک ترین و بامزه ترین سگهای نژاد ژرمن شپرد می توانند ترسی مهیب را در مبتلایان به این نوع از فوبیا ایجاد کنند. این ترس معمولا از احتمال گاز گرفته شدن خود فرد و یا افرادی دیگر توسط سگها ناشی می شود البته برخی تنها نسبت به سگهای شکاری و یا تازی هراسناک هستند.
ترس از دندانپزشک (Odontophobia)
: در حدود 9 تا 20 درصد از آمریکاییها به دلیل ترس و واهمه از رفتن به دندانپزشکی خودداری می کنند. در صورت ابتلا به این فوبیا فرد به هیچ قیمتی حاضر به مراجعه به یک دندانپزشک نبوده و تنها در صورتی که درد امان آنها را ببرد به مطب دندانپزشکی خواهند رفت. از دلایل ریشه ای ارائه شده برای ابتلا این ترس، تجربیات بد گذشته از دندانپزشک، ترس از تزریق لثه و ترس از صندلی و مته دندانپزشکی عنوان شده اند که معمولا می توان آن را با همکاری دندانپزشک از میان برداشت.
شنبه 7/12/1389 - 10:33
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
كودك
۵ جمله خوب و 7 جمله بد برای کودکان
۵ جمله خوب و 7 جمله بد برای کودکان
با کودکان چگونه رفتارکنیم؟
۱) خـودت تـصـمـیم بگیر
:
کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست، بهتر است بگویید: "بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید." اگر بعد از ۵ دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت، بگویید: "خوب می بینم تصمیم گرفتید که از اتاق بیرون بروید." این جمله، شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.
۲) من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم
:
اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم ، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قوانین، آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگر چه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.
۳) از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی:
اگر کودک کاری را انجام می دهد که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا ً به او بگویید: "صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم" و ازاو بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیت دهد، رفتار بد را خاتمه خواهد داد.
۴) احساس تو را درک می کنم
:
وقتی کودک عصبانی است جملاتی را به کار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا ً می گوید: "از تو متنفرم" یا "خیلی بدی." این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پرکرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را به کار ببرد.
۵) "آیا دوستت چیزی گفته که واقعیت ندارد و تو عصبانی شده ای؟
:" افراد متفاوت، نـیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: "عدالت را رعایت کنید و منصف باشید" و این جملات زمانی مطرح می شوند که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود؛ صرفاً به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم "انصاف و عدالت این است که هر فرد، هر چه را نیاز دارد تهیه کند. اگر شما به عینک نیاز داری و خواهرت به کفش، هر کدام وسایل مورد نیاز خود را خریداری خواهید کرد و این است اجرای عدالت. گمان نمی کنم زمانی که خواهر شما به عفونت گوش مبتلاست و آنتی بیوتیک مصرف می کند لازم باشد شما هم آنتی بیوتیک مصرف کنی"!
● ۷ جمله ناخوشایند برای کودکان
۱) مناسب سن خودت رفتار کن!
گاه والدین به رفتار کودک انتقاد می کنند، زیرا آن رفتار تأثیر بدی بر بزرگترها داشته است. در صورتی که رفتار کودک، نشان دهنده احساس درونی اوست و والدین وظیفه دارند احساس کودک را درک کنند. کودک ۶ ساله ای که نمی داند چه می خواهد و گریه می کند ، یا کودک ۴ساله ای که از محدود شدن در صندلی اتومبیل ناراحت است و گریه می کند ، هر دو متناسب سنشان عمل می کنند؛ اگر چه ما انتظار داریم رفتار آنها ما را آزار ندهد. به جای اینکه به کودک بگویید "مناسب سن خودت عمل کن" بگویید: "به نظر می رسد خیلی عصبانی هستی"، "می دانم وقتی چنین اتفاقی برایت افتاده بسیار ناراحت شده ای" این جملات به کودک آرامش می دهد و شرایط را قابل تحمل خواهد کرد.
۲) شوخی کردم:
دست انداختن کودک اگر چه ظاهراً شرایط را شاد می کند ولی در واقع به شدت مخرب است. هنگامی که کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند. شما به عنوان والدین کودک وظیفه دارید او را حمایت کنید نه اینکه باعث اذیت و آزار او شوید. اگر چنین منظوری ندارید هنگامی که کودک ناراحت است شاد نباشید.
۳) چـرا مـثـل ... نـیستی؟
با مقایسه کـودکـان، آنـهـا احـسـاس مـی کـنـنـد در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای وا داشتن آنها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند ، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید.
۴) ندو و گرنه می افتی!
علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک، به کار بردن این نوع جملات باعث می شود کودک بیفتد، زیرا به او القا می کنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش می کند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این موارد بگویید: "قبل از دویدن از محکم بودن بند کفش هایت مطمئن باش." در این صورت شما در مورد اشکال کفش صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک.
۵) چی بهت گفتم؟
چرا سوالی را می پرسید که خودتان جواب را می دانید؟ انتظار دارید کودک چه پاسخی بدهد؟ وقتی می پرسید: لباست را کجا پرتاب کردی؟ لبخندی موذیانه می زند و می گذرد. اگر از رفتار او رنجیده اید بگویید: "من متاسفم که مجبورم برای بار سوم تکرار کنم که لباست را روی چوب لباسی آویزان کن."
۶) به تو قول می دهم که ...
: به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آنها گرفت. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد و اطمینان باشد.
وقتی پدر و یا مادر برای تأیید گفته خود مجبور است وعده بدهد، یعنی دارد اقرار می کند که "وعده داده نشده اش" اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست. وعده ها باعث می شوند که توقعات غیرواقعی در کودکان به وجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می شودکه او رابه باغ وحش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می آورد و فکر می کند که براساس این تعهد، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل عیب و ایرادی پیداخواهد کرد و نه خود او مریض خواهد شد.
از طرفی نباید از کودکان وعده گرفت که درآینده رفتاری خوب داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. وقتی کودک وعده ای ناخواسته می دهد، وعده ای که متعلق به خود او نیست، در واقع چکی بانکی می کشد که در آن بانک اصلاً حساب ندارد. ما نباید مشوق و محرک این قبیل اعمال فریب آمیز باشیم.
۷) آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم؟
پدر یا مادری که در استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیز استعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید. این پدر یا مادر جادوگری است که از واژه ها استفاده می کند و با بیان این واژه ها، مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می کند و مانع از پدید آمدن رابطه ای مثبت بین پدرومادر با کودک می شود. " آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم ؟ مگر تو کری ؟ پس چرا گوشت به من نیست؟ ..."
این پدرو مادرها شاید ندانند که سخنان طعنه آمیز و کنایه دار جملاتی هستند که برخوردی متقابل طلب می کنند. این پدر و یا مادر آگاه نیست که با این اظهار نظرهای توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد ودر نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود.
شنبه 7/12/1389 - 10:32
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
كودك
با کودکمان در هر سنی چگونه بازی کنیم؟
با کودکمان در هر سنی چگونه بازی کنیم؟
از تولد تا 4 ماهگی
برای کودک کتاب قصه بخوانید. برای او شکلک در بیاورید. بدنش را قلقلک بدهید. به آرامی اشیایی مانند یک جغجغه با رنگ درخشان را در برابر چشمهای نوزاد حرکت بدهید. ترانههای ساده و لالاییها با عبارتهای تکرارشونده برای او بخوانید. هر کاری که خودتان و نوزادتان انجام میدهد را برای او تعریف کنید. به عنوان نمونه «خب حالا میریم سوار ماشین بشیم؛ تو رو میذارم توی صندلیت؛ مامان داره میاد توی ماشین.»
از 4 تا 6 ماهگی
به کودک کمک کنید حیوانات پرشده را در بغل بگیرد. چیزهایی مانند قطعات پلاستیکی را روی هم بگذارید و اجازه بدهید کودک به آنها ضربه بزند و به همشان بریزد. موسیقیهایی با ریتمهای متفاوت برای کودک پخش کنید، به کودکتان کتاب قصههای دارای تصاویر رنگارنگ درخشان نشان دهید. بگذارید کودک اشیا با کیفیتهای متفاوت را حس کند.
از 6 تا 18 ماهگی
با کودکتان چهره به چهره صحبت کنید تا او بتواند بین صداها و کلمات ارتباط برقرار کند. به افراد و اشیای آشنا اشاره کنید و نام آنها را تکرار کنید. آوازهایی با جملات تکراری و حرکتهای دست برای کودک بخوانید. با او قایمباشک بازی کنید.
از 18 تا 24 ماهگی
بازیهای ساده برای بازشناسی اشیا را با کودک انجام دهید. به عنوان نمونه «ماشین زرد یا گل قرمز را پیدا کن»، یا 3 شیء را جلوی کودک بگذارید و به او بگویید که یکی از آنها که مشخصاتی معین دارد را به شما بدهد. تا حد امکان به طور مستقیم با کودک صحبت کنید. کودکتان را با وسایل نوشتن مانند مداد شمعی و کاغذ آشنا کنید. هنگامی که برای کودکتان کتاب قصه میخوانید از او سوالهای «کجا و چی» بپرسید. کودک را تشویق کنید با اسباببازیهای محبوب خودش یک بازی ابداع کند.
از 24 تا 36 ماهگی
هنگامی که کودکتان مهارتهای حرکتی را میآموزد او را تشویق کنید. تخیل کودک را با تشویق او به پیداکردن شیوههای جدید برای استفاده از اسباببازیها تحریک کنید. به کودکتان کمک کنید تا فعالیتهای «زندگی واقعی» را به صورت بازی درآورد. به عنوان نمونه وانمود کند که دارد با تلفن صحبت میکند، ماشین میراند، به میهمانان چای تعارف میکند و مانند اینها.
هنگام خواندن کتاب قصه با پرسیدن سوالاتی کودکتان را هم وارد داستان کنید. هنگامی که برای کودک کتاب میخوانید توجه او را به کلمات جلب کنید. کودک را تشویق کنید کلمات روی صفحه کتاب یا صداهای آنها را با تصاویر آنها ربط دهد.
از 3 تا 5 سالگی
سهیم شدن چیزها با دیگران را با نشان دادن مثالها به کودک آموزش دهید. بازیهای صفحهای ساده را برای تقویت یادگیری قواعد و مهارتها با کودک انجام دهید. تماشای تلویزیون را به یک تا دو ساعت در روز محدود کنید و هنگام تماشای تلویزیون کنار کودکتان باشید تا او را هم به فعالیت و تعامل با برنامهها وادارید و او را از صورت یک تماشاچی منفعل خارج کنید.
هنگامی که کودک بیشتر رشد میکند، میتوانید گزینههای سادهای مانند خواندن کتاب قصه یا جور کردن پازل را به او ارائه دهید. کلمه «نه» را هر چقدر میتوانید کمتر به کار ببرید و حس جستوجو و کنجکاوی کودک را تشویق کنید. به کودکتان احترام بگذارید و به حضور او توجه نشان دهید و هنگامی که کودک سعی دارد تجربههای تازهاش را توضیح دهد، از خود صبر نشان دهید. هر روز زمانی را به نشستن در کنار کودکتان و بحث کردن با او در مورد کارهایی که در طول آن روز انجام داده است، اختصاص دهید و او را تشویق کنید که به جستوجوی تجربههای جدید بپردازد و آنها را برای شما توضیح دهد.
شنبه 7/12/1389 - 10:28
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
كودك
تقویت ذهن كودكان با كمترین هزینه
تقویت ذهن كودكان با كمترین هزینه
خیلیها فكر میكنند كسانی كه تحصیلات عالی دارند یا به علم روانشناسی تسلط كافی دارند، میتوانند در تربیت فرزندانی خلاق و باهوش موفق باشند. بعضیها هم تصور میكنند كه پرورش هوش و خلاقیت كودك نیازمند صرف هزینههای زیاد برای آموزش كودك است كه از عهده هر كسی برنمیآید، اما واقعیت چیز دیگری است.
سخت و پیچیده بودن وظایف والدین برای تامین هزینههای زندگی از یك سو و از سوی دیگر تغذیه مناسب و برقراری روابط عاطفی با فرزند آنقدر سنگین است كه جایی را برای گذاشتن بار اضافی بر دوش والدین باقی نگذارد، اما تقویت رشد ذهنی و هوشی فرزند آنقدر ساده است كه هر پدر و مادری از عهده آن برآید و تنها نیاز به آگاهی كافی و صرف اندكی وقت برای كودك دارد.
در واقع اولین و مهمترین عامل برای تقویت هوش كودك، تغذیه مناسب است كه از همان روزهای نخست بارداری شروع میشود.خوردن مواد غذایی مثل عدس,کندر و ماهی و میگو در این روزها خیلی موثر است.
شنبه 7/12/1389 - 10:26
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
بهداشت روانی
چگونه مرگ عزیزانمان را تحمل کنیم؟
چگونه مرگ عزیزانمان را تحمل کنیم؟
کنار آمدن با مرگ عزیزان یکی از دشوارترین کارهاست که معمولاً برای آن آمادگی ندارید. همانطور که انسانها با هم متفاوت هستند، مرگ آنها هم متفاوت است. تنها نقطه اشتراک همه انسانها این است که همه روزی میمیرند.
1) خیلیها نمی دانند به فرد داغدیده چه باید بگویند. واکنش افراد به مرگ متفاوت است. بعضی افراد خیلی حرف میزنند، بعضیها خیلی کم حرف میزنند و یا حرفهای نادرست میزنند. بعضی وقتها وقتی کودکی فوت میکند، به والدین داغدیده او برای دلداری میگویند که باز هم میتوانید بچه دار شوید اما کسی که فرزندی را از دست داده باشد میداند که هیچ بچه ای را نمی توان با بچه ای دیگر جایگزین کرد. بعضی وقتها هم افراد خوش نیت میگویند که مرگ خواست خداست و فرد متوفی الان در بهشت خداوند است. شاید این درست باشد اما احتمالاً آن چیزی نیست که آنموقع بخواهید بشنوید. سعی کنید از حرفهای دیگران ناراحت نشوید و یادتان باشد که بقیه فقط قصد دلداری شما را دارند نه چیز دیگر.
2) باید مراحل مختلف سوگواری را تجربه کنید تا بتوانید مرگ آن عزیز را بپذیرید. مهمترین مشکلاتی که افراد دچار میشوند، انکار، خشم، و تنهایی است. وقتی مرگ عزیزی ناگهانی باشد واکنش معمول عدم باور آن است. وقتی میدانید که کسی در بستر مرگ است و بهاندازه کافی وقت داشته اید که خود را از لحاظ ذهنی برای مرگ آن عزیز آماده کنید، احتمالاً این مرحله که مرحله انکار است را موقع شنیدن خبر بیماری یا آسیبدیدگی او از سر گذرانیده اید. بعضیها تصور میکنند که دیدن جسد به آنها حس نزدیکی به مرحوم را میدهد اما خیلیهای دیگر از آن احساس ناراحتی میکنند. مهم است که به احساسات دیگران حساس باشید اما باید راهی را بروید که احساس میکنید برایتان بهتر است. مهم نیست که محیط و شرایطتان چطور باشد، غم و سوگواری احساسات مختلفی ایجاد میکند که همه آنها را باید قبول کنید.
3) لازم نیست آنرا به تنهایی تجربه کنید. حتی اگر دوستان یا خانواده تان ندانند که چه باید به شما بگویند، اما مطمئناً نیتشان خیر است. گاهی اوقات فکر میکنم که در دنیای امروز بهاندازه کافی به اتفاقات مهم زندگیمان توجه نداریم. به نظر میرسد که انتظار میرود که با هر اتفاقی که برایمان میافتد کنار بیاییم و از آن رد شویم. همه ما انسانهای متفاوتی هستیم. واکنشهای ما به مرگ کاملاً متفاوت است. وقتی کسی قصد کمک کردن به شما را داشت، کمک او را بپذیرید. اجازه ندهید دیگران به شما بگویند که کی باید از این واقعه عبور کنید. شما تنها کسی هستید که خوب میدانید احساستان چگونه است.
4) کاملاً طبیعی است که از دست خدا عصبانی شوید. مرگ گاهی اوقات ایمان مومن ترین افراد را هم میلرزاند. وقتی آدمها دچار بیماریهای سختی میشوند یا در سن کم فوت میکنند، گاهی اوقات از خدای خود میپرسید چرا باید اتفاقات بد برای آدمهای خوب بیفتد؟ قصدمان نیست که سر این سوال بحث کنیم فقط میخواهم بگویم که چنین احساساتی کاملاً طبیعی است. باید قبل از اینکه به مرحله پذیرش برسید، مرحله انکار و خشم را پشت سر بگذارید.
5) اگر همسرتان فوت کند، تا یکسال تغییر شگرفی صورت ندهید. روانشناسان عقیده دارند که یک سال اول پس از مرگ یکی از عزیزان سخت ترین سال است. چون در این سال مراحل مختلفی را پشت سر میگذارید و برای گرفتن تصمیمات مهم آمادگی ذهنی و حساسی ندارید. توصیه من این است که هر کاری که باید را انجام دهید اما تا میتوانید از ایجاد تغییرات بزرگ در زندگیتان خودداری کنید.
6) گاهی اوقات مرگ خانوادهها را از هم دور میکند تا نزدیک. بعد از مرگ یکی از عزیزان، اعضای خانواده احساساتشان را درون خودشان میریزند. خیلیها ممکن است احساس کنند که با آنها بدرفتاری شده است، تنها گذاشته شدهاند، عصبانی هستند، یا دچار سوء تفاهم شوند. در اینگونه مواقع چون اکثراً هر کس به فکر نیازهای خودش است، مسائل مهم نادیده گرفته میشود. مراسم ختم زمان خوبی برای وفق دادن توقعاتتان است. شما خانواده تان را میشناسید. از آنها انتظار کاری که توان انجام آن را ندارند، نداشته باشید. اگر بحثی پیش آمد، سعی کنید آرامش خود را حفظ کنید. معمولاً راضی کردن همه غیرممکن است.
7) وقتی برای مرگ عزیزی سوگواری میکنید، اول به فکر مراقبت از خودتان باشید. وقتی با مرحله انکار و خشم کنار آمدید، ناراحتی و تنهایی شروع میشود. کسی ک عادت داشتید با او وقت بگذرانید دیگر پیشتان نیست. دلتنگ شدن برای آن فرد کاملاً طبیعی است. فراموش کردن اتفاق خیلی سخت است و نمی توانید به راحتی از آن عبور کنید. بلافاصله بعد از مرگ دوستان و خانواده تان دست کمک به سمتتان دراز میکنند اما با گذشت هفتهها و ماهها خودتان را تنها مییابید. بااینکه نزدیکانتان میتوانند کمکتان کنند اما بعضی کارها را باید خودتان به تنهایی انجام دهید. مهمترین کاری هم که باید انجام دهید مراقبت از خودتان است. این درست همان زمانی است که نیازهای خودتان را جلوتر از بقیه ببینید.
8) در سوگواری درخواست کمک طبیعی است. گاهی اوقات ایمان به خدا، عشق به خانواده، و همیاری دوستان کافی نیست. بعضی وقتها لازم میبینید با یک مشاور، روانشناس یا مربیتان صحبت کنید. مشاوره به شما برای راحتترگذر کردن از مراحل سوگواری کمک زیادی میکند. خیلی از افراد هم با نوشتن خاطرات روزانه یا نوشتن نامههایی به فرد مرحوم خود را خالی میکنند. هدف بیرون ریختن احساسات ناسالم است. هر کس متفاوت است و راه متفاوتی را برای این منظور انتخاب میکند.
فکر میکنم وقتی یکی از عزیزانتان ر ا از دست میدهید، باید ببینید که چطور میتوانید با حفظ یاد و خاطره فرد مرحوم، دوباره به زندگی شاد سابق خود برگردید. کنار آمدن با مرگ با گذشت زمان آسانتر میشود. آخر سر به نقطه ای میرسید که از خودتان میپرسید از این تجربه چه درسی میتوانید بگیرید. آماده شدن برای مرگ همیشه ممکن نیست اما وقتی به یک سن خاص میرسید باید تصمیمات مهمی در زندگیتان بگیرید. آیا وصیتی دارید؟ دوست دارید مراسم ختمتان به چه صورت باشد؟
وقتی با مرگ یکی از عزیزان دست و پنجه نرم میکنید زمان خوبی است که مرگ خودتان هم بیندیشید. کار آسانی نیست اما اگر خودتان اینکار را نکنید، کس دیگری اینکار را برایتان میکند. از دست دادن یک عزیز خیلی دشوار است اما سختتراین است که خودش کاری برای آماده کردن خود برای آن نکرده باشد. باید همه چیز را از قبل پیشبینی کنید. اینکار باعث میشود بعد از مرگتان کار بازماندگانتان سادهترشود.
شنبه 7/12/1389 - 10:23
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
بهداشت روانی
مضرات لذت نبردن از زندگی بر روی انسان
مضرات لذت نبردن از زندگی بر روی انسان
پژوهشگران اعلام كردند كه لذت نبردن از زندگی باعث مرگ زودهنگام و كوتاه شدن عمر میشود.
نتایج یك پژوهش در ژاپن نشان داد افرادی كه تصور میكنند زندگی كردن بیارزش است، زودترمیمیرند.
گفتنی است، افزایش خطرمرگ و میر در بین این قبیل افراد عمدتاً به خاطر ابتلا به بیماریهای قلبی- عروقی و نیز عوامل خارجی به ویژه خودكشی است.
پژوهشگران بر روی 43هزار و 391 زن و مرد در گروه های سنی40 تا 79 ساله طی یك دوره 7ساله مطالعه كردند.
دراین دوره 3 هزار و 48 نفر از شركت كنندگان فوت كردند. از تمام این افراد سوال شده بود آیا از زندگی خود لذت می برند كه 59 درصد آنها جواب مثبت دادند،4/36 درصد مطمئن نبودند و4/6 درصد جواب منفی داده بودند.
نتایج تحقیقات نشان داد، افرادی كه از زندگی لذت نمیبردند كمتر به دنبال كار یا ازدواج میرفتند، سطح تحصیلات پایینتری داشتند، ازنظر سلامت جسمی ، وضعیتشان بدتر و از لحاظ روانی استرس بیشتری داشتند و به طوركلی درد بیشتری را در بدن خود احساس میكردند.
آنها همچنین تمایل بیشتری به كاهش فعالیت و تحرك جسمی داشتند كه تمام این فاكتورها میتواند موجب مرگ زودهنگام انسان شود.
شنبه 7/12/1389 - 10:13
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
نوجوان و جوان
آداب و رسوم و تاثیر آن بر زندگی جوانان
آداب و رسوم و تاثیر آن بر زندگی جوانان
عروسی گرفتن به شیوه ایرانی هم خودش از آن رسومات دست و پاگیر است كه شما به عنوان یك جوان دم بخت باید حتما فكری به حالش بكنید. اصلا هم...
دست و پا زنجیر و دلدربند یار
اگر خوب دقت كنید تناقض ظریف اما آشكاری را بین عبارت «رسم و رسومات» و كلمه «جوان» میبینیم، آنقدر آشكار كه حتی بدون دقت كردن هم میتوانیم این تناقض را كه اتفاقا به زیبایی ماجرا انجامیده است، ببینیم. حتما از خودتان سوال میكنید «كدام ماجرا؟ چه موضوعی، ما كه خبر نداشتیم». اگر یك جوان ایرانی هستید و خانواده یكی از اركان مهم زندگیتان به حساب میآید روی صحبت من با شماست. ماجرا همان رسم و رسومات و ارتباط آن با زندگی جوانان است؛ آن هم زندگی در این دوره حساس از تاریخ كه به آن قرن بیست و یكم میگویند و انگار بار علمی تاریخ و جغرافی به یكباره بر دوش این نسل افتاده و این مساله به تناقض آشكاری كه از آن حرف زده شد، بیشتر دامن میزند.
سنت، كه جزئی از زندگی روزانه مردم در جامعهای مانند ایران است هر چند راهگشاست و میتواند مثل آجیل مشكلگشا به دادتان برسد اما با دست و پا گیری خیلی از این سنتها چه باید كرد؟ آیا تن دادن به زندگی قدیمی و امتحان پس داده پدر و مادرها، بازی كردن بر اساس همه قواعد آنها، انتخابی درستی است؟ شاید هم معتقدید باید همه این خرافات را دور ریخت و زمان این حرفها گذشته است، آنهم در قرن بیست و یكم. شاید میگویید باید زیر همه چیز زد و رسم و رسومات كهنهای كه به نظرتان دیگر شكل خرافات گرفته و هیچ كاربردی ندارند را دور انداخت؟
شاید هم جزو دسته سومی هستید كه معتقدید باید با این رسومات معامله كرد و در این داد و ستد هر فاكتور خوب و به درد بخوری را از سنت با امكاناتی كه زندگی مدرن جلوی رویمان میگذارد تركیب كنیم و رسم و رسومات مناسب حال و احوال دوره خودمان را برای نسل بعدی دست و پا كنیم. اگر جزو دسته سوم هستید از همین حالا بازی را بردهاید. دنیا به هر حال همیشه مسیرش را به سمت كشفهای تازه پیش برده و در این راه به هیچ رسم و رسوم دست و پاگیری هم رحم نكرده است.
كار كی میتونه باشه؟!
برای شمای جوان ایرانی ازدواج میتواند یكی از آن آیینهایی باشد كه در برخورد با آن دچار تردید و دودلی بشوید. ممكناست در انتخاب راه درست، در مسیر اشتباه قدم بگذارید. آیا بهتر آن است كه اجازه بدهید مادر و خاله خان باجیها برایتان آستین بالا بزنند و همسری را كه مناسب شما و شأن خانواده است، انتخاب كنند؟ به هرحال زندگی همه این خاله و عمهها خوب بوده و تا به امروز هم دوام آورده است. این شیوه امتحانش را پس داده فقط باید صبر و تحملتان را اندازه حضرت ایوب بالا ببرید.
البت بجز این راه دیگری هم دارید. مثلا میتوانید خودتان دست به كارشوید و براساس اصول روانشناسی، كسی را كه با او تفاهم دارید انتخاب و با او ازدواج كنید. البته «سنت» فاكتور قوی و مهمی است. آنقدر كه میتواند شما را به عنوان جوانی تحصیلكرده از پا بیندازد و وادار به اطاعت از خود كند. با اینكه میدانید ازدواج كردن به شیوه پدر و مادرهایتان شاید دیگر جوابگوی نیازهای شما نباشد، اما آنقدرها هم جسارت ندارید كه روی حرف پدر و مادر مهربان و دلسوزی كه میگویند «ما خیر و صلاحتو میخواهیم مادر» حرف بزنید. ممكن است با همین رودربایستیها و تعلل در تصمیم قاطع گرفتن یكدفعه خودتان را وسط یك مراسم عروسی ببینید كه عروس یا داماد مراسم خود شما هستید. یعنی شما برخلاف آنچه فكر میكردید راه درستتر است به یك ازدواج سنتی تن دادهاید كه نتیجهاش ممكن است، شاید هم باشد كسی چه میداند؟! آنقدرها هم به دلخواه شما نباشد. میدانید كه ازدواج كردن مثل لباس خریدن نیست و خیلی سختتر از این حرفهاست.
اما چه باید كرد؟
در برخورد با رسوماتی از این دست - البته نوع غلطتش - باید بسیار محتاط بود و با تدبیر عمل كنید. یك بار برای همیشه باید به ریش سفیدهای فامیل نشان داد كه تدبیر در جوانی یعنی چه.برای تحقق این منظور مقادیری عقل و شعور و كمی جسارت لازم دارید. باید بدانید چه میخواهید و برای رسیدن به آن كم هزینهترین راه را انتخاب كنید. مثلا لازم نیست برای ازدواج با همكلاسی دوران دانشگاه عاق پدر و مادر را برای همیشه پشت سرتان داشته باشید و بچههایتان تا 4 سالگی دایی بزرگشان را ندیده باشند. حواستان هست كه چه میگویم. نباید بگذارید ندانم كاری دوران جوانی گریبان همه زندگیتان را بگیرد. البته این مساله هنوز در مرحله آزمون و خطا قرار دارد. احتمالا باید یكی دو نسل منتظر ماند و دید كه نتیجه ازدواجهای نسل ما به كجا میانجامد.ما جوانها كه به خودمان امیدواریم.
عروسی گرفتن به شیوه ایرانی هم خودش از آن رسومات دست و پاگیر است كه شما به عنوان یك جوان دم بخت باید حتما فكری به حالش بكنید. اصلا هم به حرف در و همسایه و فك و فامیل توجه نكنید.
دیگر گفتن ندارد كه مراسم عروسی هفت شبانه روزه مال دوره خانها بود و چه خانها كه بعد از عروسی آخرین فرزندشان به كلی ورشكست نشدهاند. الان دوره ماه عسلهای رمانتیك و سفرهای زیارتی است. بعضیها هم كه فكر اقتصادیشان بهتر كار میكند هزینه سفر را در جای بهتری مثل خرید خانه سرمایهگذاری میكنند. خلاصه اینكه عروسی گرفتن به شكل عاقلانهاش از هر نوع مراسم عروسی برگزار كردن دیگری بهتر است. از ما گفتن بود.
به هرحال ما با رسوماتمان زنده هستیم. اصلا واقعیت این است كه هر ملتی به تاریخش زنده است و سنتها و رسومات قدیمی بخش ماندگاری را در این تاریخ از آن خود دارند.احتمالا بسیاری از رسوماتی كه در گذر تاریخ جدی گرفته شدهاند در ابتدا شوخی یا سرگرمی تازهای از یكی از جوانهای خلاق قوم و قبیله بوده است. كمكم ریش سفیدها هم خودشان را قاطی ماجرا كرده و به آن بازی رنگ و لعاب بزرگسالی داده و خلاصه حسابی در آن دست بردهاند تا تبدیلش كردهاند به رسم و آیینی كه آنطرفش ناپیدا. تا آنجا كه حالا بسیاری از این رسومات از شكل سرگرمی خارج شده و به كلیشهای بدل شدهاند كه یقهمان را ول نمیكند.
شب یلدا و رسومات دیگر
بهترین راه برخورد با رسومات این است كه به دنبال ریشه و اساس آنها باشیم. اگر قرار است رسمی را به جا بیاوریم باید شاخ و برگهای اضافهای را كه به سلیقه نافرم كسی در زمانی و مكانی به آن افزوده شده است كنار بزنیم تا از پس آن، واقعیت سنت و رسم قدیمی مورد نظر آشكار شود. راهی جز این نداریم كه به خود سنت رجوع كنیم. فرار از سنت مثل فرار از گذشته میماند كه خوب میدانید امكانش وجود ندارد. شما از گذشته خودتان راه فرار ندارید مگر اینكه راهی برای فرار از خودتان پیدا كرده باشید!
البته وجود قومیتها، فرهنگها و زبانهای مختلف در ایران، با رسم و رسوماتی كه تفاوتهای بسیار آشكار و ریز و درشتی با هم دارند، میتواند به روحیه همیشه پذیرای ایرانیتان كمك كند و امكان ذهنی قبول كردن یك فرهنگ متفاوت را برایتان فراهم كند. مثلا فكر كنید كه شما جوانی از اهالی آمل هستید كه از قضا در دانشگاه با یكی از دخترهای جنوبی دانشگاه آشنا شدهاید كه احتمالا قصد ازدواج هم دارید. میدانید كه از تركیب فرهنگها و تولد یك فرهنگ جدید حرف میزنم كه در نتیجه آن جوانهایی پا به عرصه جامعه میگذارند كه با كمترین تعصب بیجایی نسبت به رسم و رسومات و فرهنگهای از پیش تعیین شده، مجموعهای از بهترینهای این فرهنگها را در خود جمع كردهاند.
رسم و رسومات هر چه كه نداشته باشند كه دارند، برای ما نوستالژیها و خاطرات دوست داشتنی به جا گذاشتهاند. كمتر كسی را میتوان سراغ داشت كه از تعطیلات نوروز حداقل در زمان كودكیاش خاطرات دست اول و به یادماندنی نداشته باشد. یا آن شب زنده داریهای پر از خوراكی و تنقلات در شب یلدا كه همه سال را منتظرش بودیم و تا خود صبح از خوردن آن همه شیرینی خامهای، پسته و میوههای جور واجور خوابهای عجیب و غریب میدیدیم.
با این حال رسومات قدیمی در زمان كودكی آنقدرها برایمان دست و پا گیر نبودند. راستش این است كه وقتی با هم زندگی مسالمتآمیزی داشتیم، كسی كاری با آن یكی نداشت.اما هرچه سن و سالمان بالاتر میرود سنتها و رسم و رسومات بیشتر از گذشته خودشان را وارد زندگیمان میكند؛ وگرنه خود ما كه نمیتوانیم برداریم سنتها را در زندگیمان جاری كنیم.
شنبه 7/12/1389 - 10:10
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
آموزش و تحقيقات
دلیل ناراضی بودن از زندگی!
دلیل ناراضی بودن از زندگی!
دو روانشناس آمریکایی در تحقیقات خود کشف کردند که انسانها نزدیک به 47 درصد از زمان بیداری خود را به چیزی غیر از آن کاری که در حال انجام آن هستند فکر میکنند.
آموزه های فلسفه سنتی و مذهبی نشان میدهد که خوشبختی میتواند با زندگی کردن در لحظه پیدا شود به طوریکه بسیاری از بزرگان دین اسلام نیز تاکید کرده اند که "فرزند زمان حال خود باشید" و یا "در زمان حال زندگی کنید".
اکنون دو روانشناس دانشگاه هاروارد به نامهای "متیو کیلینگزورث" و "دنیل تی. گیلبرت" در تحقیقاتی نشان دادند که حق با این فلسفه سنتی است.
درحقیقت این محققان دریافتند که انسانها 9/46 درصد از زمان بیداری خود را به چیزی متفاوت از کاری که انجام میدهند فکر میکنند و به دلیل این "پرسه زنی ذهن" افراد به شدت احساس نارضایتی میکنند.
این دو روانشناس اظهار داشتند: "ذهن انسان سرگردان است و یک ذهن سرگردان، بدبخت است."
برخلاف حیوانات، انسانها میتوانند زمان بسیاری را به فکر کردن درباره چیزی بگذرانند که در اطراف آنها وجود ندارد.
این فکر کردن میتواند درمورد حوادثی باشد که در گذشته رخ داده اند و یا حوادثی که میتوانند در آینده اتفاق بیفتند و یا هرگز رخ ندهند حتی در برخی از این افراد، پرسی زنی ذهن آنچنان توسعه یافته است که به نظر میرسد یک حالت پیش فرض در مغز آنها باشد.
این دانشمندان به منظور ردیابی این رفتار، برای تلفن همراه "آی- فن" یک نرم افراز را توسعه دادند که به صورت تصادفی با دو هزار و 250 داوطلب تماس میگرفت و از آنها میپرسید که در آن لحظه چقدر احساس خوشبختی میکنند، مشغول انجام چه کاری هستند، آیا مشغول فکر کردن به کاری هستند که در آن لحظه انجام میدهند و یا به یک چیز مورد علاقه، یا ناخوشایند یا خنثی فکر میکنند.
داوطلبان میتوانستند بین 22 فعالیت با ویژگیهای کلی مثل راه رفتن، خوردن، خرید کردن، تماشای تلویزیون و ... یکی را انتخاب کنند.
نتایج این بررسیها نشان داد که ذهن مصاحبه شوندگان به طور متوسط 9/46 درصد از دفعات تماس نرم افزار را مشغول پرسه زنی در افکار متفاوت بود و این پرسه زنی ذهن هرگز به زیر 30 درصد نرسید.
براساس گزارش ساینس، این محققان در این خصوص توضیح دادند: "پرسه زنی ذهن در طول تمام فعالیتها موجب میشود زندگی ما بسیار ناخوشایند باشد."
این تحقیقات همچنین نشان داد افراد زمانی احساس خوشبختی میکنند که مشغول انجام تمرینات فیزیکی و یا گفتگو هستند درحالیکه زمانی که استراحت میکنند، در زمان کار و زمانی که در خانه از رایانه استفاده میکنند بسیار ناراضی و ناخرسند هستند.
شنبه 7/12/1389 - 10:8
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
داستان و حکایت
قورباغه ای که در چاله افتاده بود
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودالی عمیق افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که راه چاره ای برای خروج از چاله نیست و شما به زودی خواهید مُرد.
دو قورباغه، این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توان کوشیدند تا از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند.
بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت و سر انجام به داخل گودال پرت شد و مُرد.
قورباغه دیگر اما با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که تلاشِ بیشتر فایده ای ندارد، او مصمم تر می شد؛ تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: «مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟»
معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند.
شنبه 7/12/1389 - 10:7
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
619
620
621
622
623
624
625
626
627
628
گزارش محتوا
محتوای مخالف با موازین شرعی
محتوای مخالف با مصالح نظام جمهوری اسلامی
محتوای نقض کننده حریم شخصی من
محتوای مخالف با موازین اخلاقی
مورد توجه ترین های هفته اخیر
لینک ها
جستجو در مطالب روزانه
ثبت مطلب جدید
مطالب روزانه اعضا
فعالان مطالب روزانه
مطالب من
نظرات مطالب من
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته