قاصدك
مثل همیشه
با تمام شبنم چشمان خود
آب و جارو می كند
شهر دلم را جمعه ها
من به طول جاده های بی سوار انتظار
لاله می كارم بیا
ای تو اقیانوس بی پایان شوق
بی تو دیگر یاس ها هم بی قراری می كنند
پس كدامین روز جمعه باز می گویی
بگو
لاله های عشق را در كوچه قربان می كنم
جمعه های عمر من در حسرت دیدار تو
رو به پایان می رود
ای تمام وسعت آدینه ها
جان دلهای غریب و منتظر
دیگر بیا
سیده سكینه حسینی حصاری
یا عزیز زهرا ...
دور از تو میرانم آرام سمت زوالی كه دارم
گم میشوم تشنه تشنه در خشكسالی كه دارم
میگویم امشب میآیی یا لااقل صبح فردا
سر میكنم زندگی را با احتمالی كه دارم
قد میكشد لحظه لحظه در باغ احساس من مرگ
پر میشود سایه سایه حجم خیالی كه دارم
حتی اگر خوابهایم پر گردد از روح پرواز
همسایه با زخم سرخیست رؤیای بامی كه دارم
این روح عاشق مبادا آتشفشانی شود باز
هفت آسمان میگدازد در اشتعالی كه دارم
كی میوزد بر نگاهم یك پاسخ از سمت چشمت
تلواسه زد در گلویم بغض سوالی كه دارم
بر من بنوشان همین شب دریاچه راز خود را
تقدیم سبز نگاهت شعر زلالی كه دارم
شاعر : سعیده شاكری ـ آذربایجان شرقی